کاربر:Khosro/صفحه تمرین میرزاده عشقی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۴۷ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
'''میرزاده عشقی''' ، با نام اصلی سید محمد رضا کردستانی (زاده‌ی ۲۰ آذر ۱۲۷۳، همدان – درگذشته‌ی  ۱۲ تیرماه ۱۳۰۳)، شاعر، روزنامه نگار، نمایشنامه نویس و نویسنده در دوران مشروطه بود. میرزاده عشقی به‌هنگام تحصیل، زبان فرانسه را آموخت و در سن ۱۷ سالگی تحصیل را رها کرد و وارد فعالیت‌های اجتماعی شد. او هنگامی که در همدان به‌سر می‌برد، اوایل جنگ جهانی اول (۱۹۱۴-۱۹۱۸ میلادی) و دوره کشمکش سیاست متفقین و دول متحده بود. عشقی به هواخواهی از عثمانی‌ها پرداخت و زمانی که چند هزار تن مهاجر ایرانی در عبور از غرب ایران به سوی استانبول می‌رفتند او نیز به آن‌ها پیوست و همراه مهاجرین به آنجا رفت. میرزاده عشقی چند سالی که در استانبول بود، در شعبه علوم اجتماعی و فلسفه دارالفنون باب عالی، جزو مستمعین آزاد حضور می‌یافت. وی در استانبول نخستین آثار شاعرانه‌ی خود مانند، نوروزی نامه و اُپرای رستاخیز شهریاران ایران را نوشت. پس از بازگشت به همدان همراه با حزب سوسیالیست و هم‌کاران اقلیت مجلس، به مبارزه پرداخت. سخنرانی‌های تند و مقالات و اشعار آتشین میرزاده عشقی علیه وثوق‌الدوله نخست وزیر وقت و علیه قرداد سال ۱۹۱۹، باعث شد که وثوق‌الدوله حکم دست‌گیری او را صادر و وی را روانه زندان کنند. عشقی قرداد ۱۹۱۹، را قرارداد فروش ایران به انگلستان نامیده بود. در سال ۱۳۰۲، با آغاز زمزمه‌ی جمهوری، میرزاده عشقی در مقاله‌ای تحت عنوان جمهوری قلابی، به‌مخالفت برخاست و در نخستین شماره‌ی روزنامه کاریکاتور قرن بیستم که در همان سال دایر کرده بود، چندین کاریکاتور و شعر تند مبنی بر هزل بودن جمهوری و جمهوری‌خواهان منتشر کرد؛ اما شهربانی دستور توقیف روزنامه را صادر و همه‌ی نسخه‌های آن‌را از سطح شهر جمع‌آوری نمود. سرانجام میرزاده عشقی در ۱۲ تیرماه ۱۳۰۳، در منزل خودش به دست دو تن از عوامل حکومتی هدف گلوله قرار گرفت و در بیمارستان شهربانی جان باخت.
{{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده
| نام                    = میرزاده عشقی
| تصویر                  = میرعشقی6.JPG
| توضیح تصویر            =
| نام اصلی              =سید محمدرضا کردستانی
| زمینه فعالیت          = شاعر، روزنامه‌نگار
| ملیت                  = ایرانی
| تاریخ تولد            = ۲۰ آذرماه ۱۲۷۳
| محل تولد              = ایران،همدان
| والدین                =
| تاریخ مرگ              = ۱۲ تیرماه ۱۳۰۳
| محل مرگ                = ایران، تهران
| | محل زندگی            = همدان، تهران
| مختصات محل زندگی      =
| مدفن                  = ابن بابویه
|در زمان حکومت          = رضاشاه پهلوی
|اتفاقات مهم            =
| نام دیگر              =
|القاب                  = عشقی
|بنیانگذار              = روزنامه قرن بیستم و روزنامه نامه عشقی
| پیشه                  = روزنامه‌نگار، شاعر و فعال سیاسی
| سال‌های نویسندگی        =
|سبک نوشتاری            =
|کتاب‌ها                  =
|مقاله‌ها                =
|نمایشنامه‌ها            = داستان بیچاره‌زاده، کفن سیاه، رستاخیز سلاطین ایران و...
|فیلم‌نامه‌ها              =
|دیوان اشعار            =  کلیات میرزاده عشقی
|تخلص                    = عشقی
|فیلم (های) ساخته بر اساس اثر(ها)=
| همسر                  =
| شریک زندگی            =
| فرزندان                =
|تحصیلات                  =
|دانشگاه                =
|حوزه                    =
|شاگرد                  =
|استاد                  =
|علت شهرت                = نشر روزنامه و اشعار اعتراضی
| تأثیرگذاشته بر        =
| تأثیرپذیرفته از        =
| وب‌گاه                  =
| جوایز                  =
|گفتاورد                =
|امضا                    =
}}
'''میرزاده عشقی'''، با نام اصلی سید محمدرضا کردستانی (زاده‌ی ۲۰ آذر ۱۲۷۳، همدان – درگذشته‌ی ۱۲ تیرماه ۱۳۰۳)، شاعر، روزنامه‌نگار، نمایشنامه نویس و نویسنده در دوران مشروطه بود. میرزاده عشقی در دوران تحصیل، علاوه بر دروس معمول، زبان فرانسه را نیز آموخت و به آن مسلط گشت. در اوایل جنگ جهانی اول (۱۹۱۴–۱۹۱۸ میلادی) و دوره کشمکش سیاست متفقین و دول متحده، میرزاده عشقی که در همدان به‌سر می‌برد به استانبول رفت. میرزاده عشقی در استانبول در شعبه علوم اجتماعی و فلسفه دارالفنون باب عالی، جزو مستمعین آزاد حضور ‌یافت و به تحصیل دانش پرداخت. وی در استانبول نخستین آثار شاعرانه‌ی خود مانند، نوروزی نامه و اُپرای رستاخیز شهریاران ایران را نوشت. میرزاده عشقی، پس از بازگشت به همدان، همراه با حزب سوسیالیست و هم‌کاران اقلیت مجلس، به مبارزه علیه دیکتاتوری سلطنتی پرداخت. سخنرانی‌های تند و مقالات و اشعار آتشین میرزاده عشقی علیه وثوق‌الدوله نخست وزیر وقت و علیه قرداد سال ۱۹۱۹، باعث شد که وثوق‌الدوله حکم دست‌گیری او را صادر و وی را روانه زندان کنند. میرزاده عشقی قرداد ۱۹۱۹، را قرارداد فروش ایران به انگلستان نامیده بود. در سال ۱۳۰۲، با آغاز زمزمه‌ی جمهوری، میرزاده عشقی در مقاله‌ای تحت عنوان جمهوری قلابی، به‌مخالفت با رضاخان برخاست و در نخستین شماره‌ی روزنامه کاریکاتور قرن بیستم که در همان سال دایر کرده بود، چندین کاریکاتور و شعر تند مبنی بر هزل بودن و غرواقعی بودن جمهوری رضاخانی منتشر کردکه شهربانی دستور توقیف روزنامه را صادر کرد و همه‌ی نسخه‌های آن را از سطح شهر جمع‌آوری نمود. سرانجام میرزاده عشقی در ۱۲ تیرماه ۱۳۰۳، در منزل خودش به دست دو تن از عوامل حکومتی هدف گلوله قرار گرفت و در بیمارستان شهربانی جان باخت.


== تحصیلات میرزاده عشقی ==
== تحصیلات میرزاده عشقی ==
میرزاده عشقی با نام اصلی سید محمدرضا کردستانی، فرزند حاج سید ابوالقاسم کردستانی بود. وی در ۲۰ آذرماه ۱۲۷۳، در همدان به‌دنیا آمد. میرزاده عشقی سال‌های کودکی را در مکتب‌خانه‌های محلی و پس از سن ۷ سالگی در مدرسه‌های الفت و آلیانس به تحصیل زبان فارسی و فرانسه پرداخت. او پیش از پایان مدرسه در تجارت‌خانه یک بازرگان فرانسوی به شغل مترجمی پرداخت و به زبان  فرانسه مسلط شد.  
میرزاده عشقی با نام اصلی سید محمدرضا کردستانی، فرزند حاج سید ابوالقاسم کردستانی است. وی در ۲۰ آذرماه ۱۲۷۳، در همدان به‌دنیا آمد. میرزاده عشقی در سال‌های کودکی در مکتب‌خانه‌های محلی به تحصیل پرداخت. او پس از سن ۷ سالگی در مدرسه‌های الفت و آلیانس به تحصیل زبان فارسی و فرانسه پرداخت. او پیش از پایان مدرسه در تجارت‌خانه یک بازرگان فرانسوی به شغل مترجمی پرداخت و به زبان  فرانسه مسلط شد.


دوره تحصیلی عشقی تا سن ۱۷ سالگی بیشتر طول نکشید. در سن ۱۵ سالگی به اصفهان رفت، سپس برای اتمام تحصیلات به تهران آمد؛ و بیش از ۳ ماه نگذشت که به همدان باز گشت و ۴ ماه بعد به اصرار پدرش برای تحصیل عازم تهران شد؛ اما او از تهران به رشت و بندر انزلی رهسپار و از آن‌جا به مرکز بازگشت.
دوره تحصیلی اولیه میرزاده عشقی تا سن ۱۷ سالگی بیشتر طول نکشید. وی در سن ۱۵ سالگی به اصفهان رفت، سپس برای اتمام تحصیلات به تهران آمد؛ و بیش از ۳ ماه نگذشت که به همدان باز گشت و ۴ ماه بعد به اصرار پدرش برای تحصیل عازم تهران شد؛ اما او از تهران به رشت و بندر انزلی رهسپار و از آن‌جا به مرکز بازگشت.


میرزاده عشقی وقتی که در همدان به‌سر می‌برد، اوایل جنگ جهانی اول (۱۹۱۴-۱۹۱۸ میلادی) یعنی دوره کشمکش سیاست متفقین و دول متحده بود. وی به هواخواهی از عثمانی‌ها پرداخت و زمانی که چند هزار تن مهاجر ایرانی در عبور از غرب ایران به سوی استانبول می‌رفتند عشقی نیز به آن‌ها پیوست و همراه مهاجرین به آنجا رفت. میرزاده عشقی چند سالی که در استانبول بود، به تحصیل فلسفه و علوم اجتماعی پرداخت.<ref name=":0">[http://www.shaer.ir/%D8%A8%D8%A7%D9%86%DA%A9-%D8%B4%D8%A7%D8%B9%D8%B1%D8%A7%D9%86/%D8%B4%D8%A7%D8%B9%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D9%85%D8%B9%D8%A7%D8%B5%D8%B1/%D8%B4%D8%A7%D8%B9%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D9%85%D8%B4%D9%87%D9%88%D8%B1-%D9%85%D8%B9%D8%A7%D8%B5%D8%B1/34728- زندگینامه میرزاده  عشقی - پایگاه خبری شاعر]</ref>  
اوایل جنگ جهانی اول (۱۹۱۴–۱۹۱۸ میلادی) یعنی دوره کشمکش سیاست متفقین و دول متحده میرزاده عشقی در همدان به سر می‌برد. او در این دوران به همراه چند هزار تن مهاجر ایرانی به سوی استانبول رفت. میرزاده عشقی چند سالی در استانبول بود، به تحصیل فلسفه و علوم اجتماعی پرداخت.<ref name=":0">[http://www.shaer.ir/%D8%A8%D8%A7%D9%86%DA%A9-%D8%B4%D8%A7%D8%B9%D8%B1%D8%A7%D9%86/%D8%B4%D8%A7%D8%B9%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D9%85%D8%B9%D8%A7%D8%B5%D8%B1/%D8%B4%D8%A7%D8%B9%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D9%85%D8%B4%D9%87%D9%88%D8%B1-%D9%85%D8%B9%D8%A7%D8%B5%D8%B1/34728- زندگینامه میرزاده  عشقی - پایگاه خبری شاعر]</ref>  


== شخصیت میرزاده عشقی ==
== شخصیت میرزاده عشقی ==
میرزاده عشقی از نظر اخلاقی آدمی خوش مشرب، نیک صفت و به مادیات بی اعتنا بود، زن و فرزندی نداشت و با کمک‌های پدری، خانواده، دوستان و آزادی‌خواهان و البته از درآمد نمایش‌های خود روزگار می‌گذراند. در آخرین کابینه نخست وزیری مرحوم حسن پیرنیا، معروف به‌مشیرالدوله، از طرف وزارت کشور به ریاست شهرداری اصفهان انتخاب شد ولی نپذیرفت.<ref name=":1">[https://snn.ir/fa/news/356530/%D8%B4%D8%B9%D8%B1%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%B1%D9%88%DB%8C-%D8%B3%D9%86%DA%AF-%D9%82%D8%A8%D8%B1%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%B9%D8%B4%D9%82%DB%8C-%D8%AD%DA%A9-%D8%B4%D8%AF%D9%87%C2%A0%D8%AF%D8%B3%D8%AA%D9%88%D شعر روی سنگ قبر میرزاده عشقی - خبرگزاری دانشجو]</ref>  
[[پرونده:میرعشقی3.JPG|بندانگشتی|290x290پیکسل|میرزاده عشقی]]
میرزاده عشقی از نظر اخلاقی انسانی خوش مشرب، نیک صفت و به مادیات بی اعتنا بود، زن و فرزندی نداشت و با کمک‌های پدری، خانواده، دوستان و آزادی‌خواهان و البته از درآمد نمایش‌های خود روزگار می‌گذراند. در آخرین کابینه نخست وزیری مرحوم حسن پیرنیا، معروف به‌مشیرالدوله، از طرف وزارت کشور به ریاست شهرداری اصفهان انتخاب شد ولی نپذیرفت.<ref name=":1">[https://snn.ir/fa/news/356530/%D8%B4%D8%B9%D8%B1%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%B1%D9%88%DB%8C-%D8%B3%D9%86%DA%AF-%D9%82%D8%A8%D8%B1%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%B9%D8%B4%D9%82%DB%8C-%D8%AD%DA%A9-%D8%B4%D8%AF%D9%87%C2%A0%D8%AF%D8%B3%D8%AA%D9%88%D شعر روی سنگ قبر میرزاده عشقی - خبرگزاری دانشجو]</ref>  


صراحت لهجه، نکته‌بینی و تحلیل بسیار فنی او در مورد تحولات سیاسی و اجتماعی دوران خودش، بسیار مشهوداست. به عقیده‌ی بسیاری از مورخین، میرزاده عشقی از مهم‌ترین روشنفکران آغاز روشنگری پس از مشروطه بود.<ref name=":0" />  
صراحت لهجه، نکته‌بینی و تحلیل بسیار فنی او در مورد تحولات سیاسی و اجتماعی دوران خودش، بسیار مشهود بود. به عقیده‌ی بسیاری از مورخان، میرزاده عشقی از مهم‌ترین روشنفکران آغاز دوره‌ی روشنگری پس از مشروطه بود.<ref name=":0" />  


== فعالیت‌های سیاسی، اجتماعی ==
== فعالیت‌های سیاسی، اجتماعی ==
میرزاده عشقی در سن ۱۷ سالگی درس و مدرسه را رها کرد و وارد فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی شد. عشقی در اوایل جنگ جهانی اول، وقتی که به استانبول مهاجرت کرده بود، نخستین آثار شاعرانه خود مانند نوروزی نامه و اپرای رستاخیز شهریاران ایران را نوشت. پس از این‌که به همدان بازگشت، به تهران رفت و با گروهی از نویسندگان ارتباط پیدا کرد؛ و در کنار حزب سوسیالیست و هم‌کاران اقلیت مجلس به مبارزه پرداخت. در این مبارزه‌ی سیاسی، قلم شاعر بیش از همه متوجه وثوق‌الدوله نخست وزیر وقت بود. سخنرانی‌های تند و مقالات و اشعار آتشین میرزاده عشقی علیه قرار داد ۱۹۱۹، باعث شد که وثوق‌الدوله دستور دست‌گیری وی را صادر و او را روانه زندان کنند .مبارزات سیاسی و مقالات انتقادی میرزاده عشقی تا پایان زندگی کوتاهش ادامه داشت.<ref name=":2">[http://persian-man.ir/senior/poets/%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%B9%D8%B4%D9%82%DB%8C/ زندگینامه میرزاده عشقی - سایت مردان پارس]</ref>  
میرزاده عشقی در سن ۱۷ سالگی وارد فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی شد. عشقی در اوایل جنگ جهانی اول، در استانبول نخستین آثار شاعرانه خود مانند نوروزی نامه و اپرای رستاخیز شهریاران ایران را نوشت. پس از آن او به همدان بازگشت. سپس به تهران رفت و با گروهی از نویسندگان ارتباط پیدا کرد. میرزاده عشقی در این دوران در کنار حزب سوسیالیست و هم‌کاران اقلیت مجلس به مبارزه پرداخت. در این مبارزه‌ی سیاسی، قلم این شاعر بیش از همه متوجه وثوق‌الدوله نخست وزیر وقت بود. سخنرانی‌های تند و مقالات و اشعار آتشین میرزاده عشقی علیه قرار داد ۱۹۱۹، باعث شد که وثوق‌الدوله دستور دست‌گیری وی را صادر و او را روانه زندان کنند. مبارزات سیاسی و مقالات انتقادی میرزاده عشقی تا پایان زندگی کوتاهش ادامه داشت.<ref name=":2">[http://persian-man.ir/senior/poets/%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%B9%D8%B4%D9%82%DB%8C/ زندگینامه میرزاده عشقی - سایت مردان پارس]</ref>  


انتقاد و اعتراض از پیامدهای انقلاب مشروطه بود و پیش از آن که در شعر و ادب آن دوره خود را نشان دهد، در روزنامه‌ها دیده می شد. میرزاده عشقی زبانی خاص برای خود برگزیده بود؛ زبانی اعتراضی. این ویژگی تنها برای او نبود. بسیاری از هم نسلان او نیز در پی اعتراض بودند. زبانی که جان میرزاده عشقی را گرفت، زبان اعتراض‌های سیاسی بود.<ref name=":3">[https://www.bartarinha.ir/fa/news/363222/%DA%86%D8%B1%D8%A7-%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%B9%D8%B4%D9%82%DB%8C-%D8%B1%D8%A7-%D8%AA%D8%B1%D9%88%D8%B1-%DA%A9%D8%B1%D8%AF%D9%86%D8%AF چرا میرزاده عشقی را ترور کردند؟ - سایت برترینها]</ref>  
انتقاد و اعتراض از پیامدهای انقلاب مشروطه بود و پیش از آن که در شعر و ادب آن دوره خود را نشان دهد، در روزنامه‌ها دیده می شد. میرزاده عشقی زبانی خاص و اعتراضی برای خود برگزیده بود. زبانی که جان میرزاده عشقی را گرفت.<ref name=":3">[https://www.bartarinha.ir/fa/news/363222/%DA%86%D8%B1%D8%A7-%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%B9%D8%B4%D9%82%DB%8C-%D8%B1%D8%A7-%D8%AA%D8%B1%D9%88%D8%B1-%DA%A9%D8%B1%D8%AF%D9%86%D8%AF چرا میرزاده عشقی را ترور کردند؟ - سایت برترینها]</ref>  


عشقی از ۲۱ سالگی روزنامه نگار شد. ظاهراً در همان سن و سال بود که روزنامه‌ای را در همدان با نام  ''نامه عشقی'' راه انداخت. از همان سال‌ها میرزاده عشقی با نیش قلمش سیاست‌های وثوق‌الدوله نخست وزیر را به باد انتقاد گرفت. قراردادی را که وثوق الدوله با انگلستان بسته بود، معامله فروش ایران به انگلستان نامید. «سایت  برترینها»
میرزاده عشقی از ۲۱ سالگی روزنامه‌نگار شد. ظاهراً در همان سن و سال بود که روزنامه‌ای را در همدان با نام ''نامه عشقی'' راه انداخت. از همان سال‌ها میرزاده عشقی با نیش قلمش سیاست‌های وثوق‌الدوله نخست وزیر را به باد انتقاد گرفت. قراردادی را که وثوق الدوله با انگلستان بسته بود، معامله فروش ایران به انگلستان نامید.


میرزاده عشقی درآغاز با ملک‌الشعرای بهار و سید حسن مدرس (از نمایندگان فراکسیون اقلیت در مجلس چهارم) مخالف بود؛ و مطالب و اشعار تندی بر علیه آن دو می‌نوشت؛ اما در جریان غائله جمهوریت که از دی ماه سال ۱۳۰۲ آغاز شد، در پی مخالفت با رضاخان و جمهوری، با ملک‌الشعرای بهار و سیدحسن مدرس، که آنان نیز از مخالفان رضاخان و جمهوری بودند، دست دوستی و اتحاد داد.<ref name=":4">[http://behandishan.blogfa.com/post/1646 یادی از میرزاده عشقی - سایت به‌اندیشان]</ref>  
میرزاده عشقی درآغاز با ملک‌الشعرای بهار و سید حسن مدرس (از نمایندگان فراکسیون اقلیت در مجلس چهارم) مخالف بود؛ و مطالب و اشعار تندی بر علیه آن دو می‌نوشت؛ اما در جریان غائله جمهوریت که از دی ماه سال ۱۳۰۲ آغاز شد، در پی مخالفت با رضاخان و جمهوری، با ملک‌الشعرای بهار و سیدحسن مدرس، که آنان نیز از مخالفان رضاخان و جمهوری بودند، دست دوستی و اتحاد داد.<ref name=":4">[http://behandishan.blogfa.com/post/1646 یادی از میرزاده عشقی - سایت به‌اندیشان]</ref>  


وثوق‌الدوله وقتی که قرارداد ایران وانگلیس را به‌وسیله جراید اعلام کرد، میرزاده عشقی منظومه‌ی اعتراض‌آمیزی را در نتیجه تأثیر از عقد قرارداد مزبور سرود وخود نیز در مقدمه‌ی اشعارشرحی نوشته است که به خط وامضاء خود شاعر است. او نوشته است:<blockquote>«با عشق وطن مندرجات ذیل را در این‌جا ثبت می‌نمایم، شاید بعداز من یادگار بماند و موجب آمرزش روح من باشد. باید دانست: این ابیات فقط و فقط اثر احساسات ناشیه از معاهده دولتین انگلستان وایران است که از طبع من تراوش کرده و این نبوده مگر این قرارداد در ذهن این بنده، جز یک معامله فروش ایران به انگلستان طور دیگر تلقی نشده! این است که با اطلاع از این مسأله شب وروز در وحشتم وهر گاه راه می روم، فرض می‌کنم که روی خاکی قدم بر می‌دارم که تا دیروز مال من بوده و حال از آن دیگری است! هر وقت آب می‌خورم می دانم این آب... از این رو هر لحظه نفرینی به مرتکب این معامله می‌گفتم. تقریباً قصیده‌ها، غزل‌ها ومقاله‌ها در این خصوص تهیه کرده ولی چون هیچ‌کس پیرامون برای ثبت و حفظ آن‌ها نبود، تقریبا تمام آن‌ها از یاد رفت؛ بی آن‌که اثری کرده باشد. فقط ابیات زیر است که از میان آن‌ها به‌خاطرم مانده، به‌نام عشق وطن»:</blockquote>ای خدا با خون ما، این مهیمانی می‌کند
هنگامی که وثوق‌الدوله قرارداد ایران و انگلیس را به‌وسیله جراید اعلام کرد، میرزاده عشقی منظومه‌ی اعتراض‌آمیزی را در نتیجه تأثیر از عقد قرارداد مزبور سرود و خود نیز در مقدمه‌ی آن نوشت:
[[پرونده:میرعشقی8.JPG|بندانگشتی]]
<blockquote>«با عشق وطن مندرجات ذیل را در این‌جا ثبت می‌نمایم، شاید بعداز من یادگار بماند و موجب آمرزش روح من باشد. باید دانست: این ابیات فقط و فقط اثر احساسات ناشیه از معاهده دولتین انگلستان وایران است که از طبع من تراوش کرده و این نبوده مگر این قرارداد در ذهن این بنده، جز یک معامله فروش ایران به انگلستان طور دیگر تلقی نشده! این است که با اطلاع از این مسئله شب وروز در وحشتم وهر گاه راه می روم، فرض می‌کنم که روی خاکی قدم بر می‌دارم که تا دیروز مال من بوده و حال از آن دیگری است! هر وقت آب می‌خورم می‌دانم این آب… از این رو هر لحظه نفرینی به مرتکب این معامله می‌گفتم. تقریباً قصیده‌ها، غزل‌ها ومقاله‌ها در این خصوص تهیه کرده ولی چون هیچ‌کس پیرامون برای ثبت و حفظ آن‌ها نبود، تقریباً تمام آن‌ها از یاد رفت؛ بی آن‌که اثری کرده باشد. فقط ابیات زیر است که از میان آن‌ها به‌خاطرم مانده، به‌نام عشق وطن»:<ref name=":9" /></blockquote>


هرچه من ز اظهار دل، تحاشی می کنم
{{شعر}}
{{ب|هرچه من ز اظهار راز دل، تحاشی می کنم|بهر احساسات خود، مشکل تراشی می‌کنم}}


بهر احساسات خود، مشکل تراشی می‌کنم
{{ب|ز اشک خود بر آتش دل، آب پاشی می‌کنم|باز طبعم بیشتر، آتش فشانی می‌کند}}


ز اشک خود بر آتش دل، آب پاشی می‌کنم
{{ب|ز انزلی تا بلخ و بم را، اشک من گل کرده است|غسل بر نعش وطن، خونابه دل کرده است}}


باز طبعم بیشتر، آتش فشانی می‌کند
{{ب|دل دگر پیرامن دلدار را، ول کرده است|بر زوال ملک دارا، نوحه خوانی می‌کند}}


ز انزلی تا بلخ و بم را، اشک من گل کرده است
{{ب|دست و پای گله با، دست شبانشان بسته‌اند|خوانی اندر ملک ما، از خون خلق آراسته‌اند}}


غسل بر نعش وطن، خونابه دل کرده است
{{ب|گرگ‌های آنگلوساکسون، بر آن بنشسته‌اند|هیئتی هم بهرشان، خوان گسترانی می‌کند}}


دل دگر پیرامن دلدار را، ول کرده است
{{ب|رفت شاه و رفت ملک و رفت تاج و رفت تخت|باغبان زحمت مکش، کز ریشه کندند این درخت}}


بر زوال ملک دارا، نوحه خوانی می‌کند
{{ب|مهیمانان وثوق الدوله! خون‌خوارند سخت|ای خدا با خون ما، این مهیمانی می‌کند}}


دست و پای گله با، دست شبانشان بسته‌اند
{{ب|ای وثوق الدوله! ایران، ملک بابایت نبود!| یک شتر برده است آن و این قطار اندر قطار}}


خوانی اندر ملک ما، از خون خلق آراسته‌اند
{{ب|این چه سری بود؟ رفت آن پای دار، این پایدار|باز هم صد ماشاالله زندگانی می‌کند}}


گرگ‌های آنگلوساکسون، بر آن بنشسته‌اند
{{ب|یا رب این مخلوق را از چوب بتراشیده‌اند؟|برسر این خلق، خاک مردگان پاشیده‌اند؟}}{{پایان شعر}}


هیئتی هم بهرشان، خوان گسترانی می‌کند
به عقیده‌ی عشقی تا ظلم هست، مبارزه هم هست و خود نیز هزینه‌ی آن را می‌پردازد؛ چنان‌که سروده است:
 
رفت شاه و رفت ملک و رفت تاج و رفت تخت
 
باغبان زحمت مکش، کز ریشه کندند این درخت
 
مهیمانان وثوق الدوله! خون‌خوارند سخت
 
ای خدا با خون ما، این مهیمانی می‌کند
 
ای وثوق الدوله! ایران، ملک بابایت نبود!
 
یک شتر برده است آن و این قطار اندر قطار
 
این چه سری بود؟ رفت آن پای دار، این پایدار
 
باز هم صد ماشاالله زندگانی می‌کند
 
یا رب این مخلوق را از چوب بتراشیده‌اند ؟
 
برسر این خلق ، خاک مردگان پاشیده‌اند ؟ (کلیات میرزاده عشقی)«تاریخ ما»
 
به عقیده‌ی عشقی تا ظلم هست، مبارزه هم هست و خود نیز هزینه‌ی آن‌را می‌پردازد؛ چنان‌که سروده است:


تا روز خوش گشاید، آغوش خود به من
تا روز خوش گشاید، آغوش خود به من
خط ۷۶: خط ۱۰۴:
با مدعی بگوی به تعقیب من میای
با مدعی بگوی به تعقیب من میای


من خود نگشته خسته، ترا لنگ می‌کن
من خود نگشته خسته، ترا لنگ می‌کنم


تیر و کمان زبان و سخن، گو به خصم من
تیر و کمان زبان و سخن، گو به خصم من


تا تیر و این کمان بودم، جنگ می‌کنم(ایران افشاگر)
تا تیر و این کمان بودم، جنگ می‌کنم<ref name=":5" />


== روزنامه قرن بیستم ==
== روزنامه قرن بیستم ==
[[پرونده:روزنامه قرن بیستم.JPG|بندانگشتی|320x320پیکسل|روزنامه قرین بیستم]]
در سال ۱۳۰۲ که نغمه جمهوری ساز شد، میرزاده عشقی در مقاله‌ای به‌عنوان جمهوری قلابی رضاخان، به‌مخالفت برخاست و در نخستین شماره روزنامه کاریکاتور ''قرن بیستم'' که در همان سال دایر کرده بود، چندین کاریکاتور و شعر تند مبنی بر هزل بودن جمهوری و جمهوری‌خواهان منتشر کرد. مخالفت عشقی با جمهوری قلابی به آن‌جا رسید که شهربانی وقت دستور توقیف روزنامه را صادر کرد؛ و همه‌ی نسخه‌های آن را از سطح شهر جمع‌آوری نمود.<ref name=":2" />  
در سال ۱۳۰۲ که نغمه جمهوری ساز شد، میرزاده عشقی در مقاله‌ای به‌عنوان جمهوری قلابی رضاخان، به‌مخالفت برخاست و در نخستین شماره روزنامه کاریکاتور ''قرن بیستم'' که در همان سال دایر کرده بود، چندین کاریکاتور و شعر تند مبنی بر هزل بودن جمهوری و جمهوری‌خواهان منتشر کرد. مخالفت عشقی با جمهوری قلابی به آن‌جا رسید که شهربانی وقت دستور توقیف روزنامه را صادر کرد؛ و همه‌ی نسخه‌های آن را از سطح شهر جمع‌آوری نمود.<ref name=":2" />  


به‌نقل از خود میرزاده عشقی، روزنامه قرن بیستم در زمان انتشارش تنها دو مشترک داشته است. ولی مسلماً شهرت آن مدیون نام خود عشقی بوده است. در واقع آن چه باعث شد عشقی را ترور کنند، داستان منظومی بود با نام جمهوری‌نامه که کنایه زیاد داشت.<ref name=":3" />  
به‌نقل از خود میرزاده عشقی، روزنامه قرن بیستم در زمان انتشارش تنها دو مشترک داشته است؛ ولی مسلماً شهرت آن مدیون نام خود عشقی بوده است. در واقع آنچه باعث شد عشقی را ترور کنند، داستان منظومی بود با نام جمهوری‌نامه که کنایه زیاد داشت.<ref name=":3" />  


سرانجام با انتشار مجدد روزنامه‌ی  ''قرن بیستم'' در تیرماه سال ۱۳۰۳، وقتی نخستین شماره‌ی آن با قطع کوچک در ۸ صفحه منتشر شد، رضاخان دستور قتل میرزاده‌عشقی را صادر کرد؛ و سرتیپ درگاهی رئیس اداره تأمینات نظمیه (شهربانی) وقت، آن را طراحی کرد؛ و به‌اجرا گذاشت.<ref name=":5">[https://www.iran-efshagari.com/%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%B9%D8%B4%D9%82%DB%8C%D8%8C-%D8%B4%D8%A7%D8%B9%D8%B1-%D9%88-%D8%B1%D9%88%D8%B2%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87%E2%80%8C%D9%86%DA%AF%D8%A7%D8%B1-%D9%85%DB%8C%D9%87/ شهادت میرزاده عشقی - سایت ایران افشاگر]</ref>
سرانجام با انتشار مجدد روزنامه‌ی ''قرن بیستم'' در تیرماه سال ۱۳۰۳، وقتی نخستین شماره‌ی آن با قطع کوچک در ۸ صفحه منتشر شد، رضاخان دستور قتل میرزاده‌عشقی را صادر کرد؛ و سرتیپ درگاهی رئیس اداره تأمینات نظمیه (شهربانی) وقت، آن را طراحی کرد؛ و به‌اجرا گذاشت.<ref name=":5">[https://www.iran-efshagari.com/%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%B9%D8%B4%D9%82%DB%8C%D8%8C-%D8%B4%D8%A7%D8%B9%D8%B1-%D9%88-%D8%B1%D9%88%D8%B2%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87%E2%80%8C%D9%86%DA%AF%D8%A7%D8%B1-%D9%85%DB%8C%D9%87/ شهادت میرزاده عشقی - سایت ایران افشاگر]</ref>  


=== '''مخالفت عشقی با رضاخان''' ===
=== مخالفت عشقی با رضاخان ===
دشمنی میرزاده عشقی با رضاخان از کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ آغاز شد. او از مخالفان کودتا و بازگشت دیکتاتوری بود.
دشمنی میرزاده عشقی با رضاخان از کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ آغاز شد. او از مخالفان کودتا و بازگشت دیکتاتوری بود.


هنگامی که رضا خان قزاق که تازه از راه رسیده و دشمن مشروطه بود، با فریب دعوی جمهوری‌خواهی کرد، میرزاده عشقی به مخالفت با او پرداخت. از دیگر همراهان میرزاده عشقی در آن روزگار، برخی روشنفکران هم‌عصرش از جمله ملک‌الشعرای بهار، استاد حسین بهزاد، فرخی یزدی و نیما یوشیج، پدر شعر نوین فارسی، بودند.
هنگامی که رضا خان قزاق که تازه از راه رسیده و دشمن مشروطه بود، با فریب دعوی جمهوری‌خواهی کرد، میرزاده عشقی به مخالفت با او پرداخت. از دیگر همراهان میرزاده عشقی در آن روزگار، برخی روشنفکران هم‌عصرش از جمله ملک‌الشعرای بهار، استاد حسین بهزاد، فرخی یزدی و نیما یوشیج، پدر شعر نوین فارسی، بودند.


داستان جمهوری‌خواهی رضاخان البته فریبی بود که برای چندصباحی حتی برخی روشنفکران آن عصر را هم با خود بُرد؛ اما به‌سرعت دستش رو شد و ناگزیر از بازگشت به اصل  خویش و قبضه قدرت سلطنتی شد.<ref name=":6">[https://article.mojahedin.org/i/%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%B9%D8%B4%D9%82%DB%8C-%D9%88-%D8%B1%D8%B6%D8%A7%D8%AE%D8%A7%D9%86 میرزاده عشقی و رضا خان - سایت سازمان مجاهدین خلق ایران]</ref>  
داستان جمهوری‌خواهی رضاخان البته فریبی بود که برای چندصباحی حتی برخی روشنفکران آن عصر را هم با خود بُرد؛ اما به‌سرعت دستش رو شد و ناگزیر از بازگشت به اصل  خویش و قبضه قدرت سلطنتی شد.<ref name=":6">[https://article.mojahedin.org/i/%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%B9%D8%B4%D9%82%DB%8C-%D9%88-%D8%B1%D8%B6%D8%A7%D8%AE%D8%A7%D9%86 میرزاده عشقی و رضا خان - سایت سازمان مجاهدین خلق ایران]</ref>  


میرزاده عشقی مخالف سرسخت جمهوری رضاخانی بود و آن را جمهوری قلابی یا جمهوری مصنوعی می خواند. در شعرهایش بارها این جمهوری را به استهزا گرفت. میرزاده عشقی در همان سال‌ها همه‌ی آن جمهوری بازی‌ها را سناریوی انگلیسی‌ها می دانست.<ref name=":3" />
میرزاده عشقی مخالف سرسخت جمهوری رضاخانی بود و آن را جمهوری قلابی یا جمهوری مصنوعی می خواند. در شعرهایش بارها این جمهوری را به استهزا گرفت. میرزاده عشقی در همان سال‌ها همه‌ی آن جمهوری بازی‌ها را سناریوی انگلیسی‌ها می دانست.<ref name=":3" />


=== جمهوری‌نامه ===
=== جمهوری‌نامه ===
در آثار میرزاده عشقی، از شعر تا قصه و نمایش‌نامه، مطالبات و آرزوهای یک خلق به چشم می‌خورد. از‌ جمله اشعار معروف عشق '' جمهوری‌نامه'' است که در مخالفت با رضاخان سروده و در آن چهره‌ی بسیاری از ریاکاران را با لحنی تند افشا کرده است.<ref name=":5" />  
در آثار میرزاده عشقی، از شعر تا قصه و نمایش‌نامه، مطالبات و آرزوهای یک خلق به چشم می‌خورد. از جمله اشعار معروف عشق '' جمهوری‌نامه'' است که در مخالفت با رضاخان سروده و در آن چهره‌ی بسیاری از ریاکاران را با لحنی تند افشا کرده است.<ref name=":5" />  


دربحبوحه پایان جریان جمهوری‌خواهی میرزاده عشقی سروده‌ی مفصلی تحت عنوان ''جمهوری‌نامه'' بر روی کاغذ آمونیاک چاپ و در صدها نسخه به‌طور مخفیانه منتشر شد؛ و در میان مردم دست به دست گشت. این شعر معرف روند شکل‌گیری غائله جمهوری‌خواهی و اهداف و مقاصد شومی بود که در پس پرده‌ی توطئه نهفته بود. این اشعار بسیار نغز و صریح که در ۱۵ فروردین ۱۳۰۳ در تهران منتشر شد، در آغاز امر سراینده‌ی آن آشکارا نبود؛ اما بعدها و پس از ترور میرزاده عشقی، توسط عوامل رضاخان، شناسایی شد که این اشعار توسط عشقی سروده شده است.<ref name=":7">[https://virgool.io/@abadpours/%D8%AC%D9%85%D9%87%D9%88%D8%B1%DB%8C-%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%B9%D8%B4%D9%82%DB%8C-hovrqclddefq جمهوری‌نامه میرزاده عشقی - سایت ویرگول]</ref>  
دربحبوحه پایان جریان جمهوری‌خواهی میرزاده عشقی سروده‌ی مفصلی تحت عنوان ''جمهوری‌نامه'' بر روی کاغذ آمونیاک چاپ و در صدها نسخه به‌طور مخفیانه منتشر شد؛ و در میان مردم دست به دست گشت. این شعر معرف روند شکل‌گیری غائله جمهوری‌خواهی و اهداف و مقاصد شومی بود که در پس پرده‌ی توطئه نهفته بود. این اشعار بسیار نغز و صریح که در ۱۵ فروردین ۱۳۰۳ در تهران منتشر شد، در آغاز امر سراینده‌ی آن آشکارا نبود؛ اما بعدها و پس از ترور میرزاده عشقی، توسط عوامل رضاخان، شناسایی شد که این اشعار توسط عشقی سروده شده است.<ref name=":7">[https://virgool.io/@abadpours/%D8%AC%D9%85%D9%87%D9%88%D8%B1%DB%8C-%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%B9%D8%B4%D9%82%DB%8C-hovrqclddefq جمهوری‌نامه میرزاده عشقی - سایت ویرگول]</ref>
[[پرونده:میرعشقی4.JPG|بندانگشتی]]


=== شعر جمهوری‌نامه ===
=== شعر جمهوری‌نامه ===
چه ذلت‌ها کشید این ملت زار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
ترقی اندرین کشور محال است
که در این مملکت قحط‌الرجال است
خرابی‌از جنوب و از شمال است
بر این مخلوق آزادی وبال است
بباید پرده بگرفتن ز اسرار
که گردد شرح بدبختی پدیدار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
اگر پیدا شود در ملک یک فرد
به مانند رضاخان جوانمرد
کنندش دوره فوراً چند ولگرد
به فکر اینکه باید ضایعش کرد
بگویند از سر شه تاج بردار
به فرق خویشتن آن تاج بگذار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
نخستین بار، سازیم آفتابی
علامت‌های سرخ انقلابی
که جمهوری بود حرفی حسابی
چو گشتی تو رئیس انتخابی
بباید گفت کاین مرد فداکار
بود خود پادشاهی را سزاوار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
حقیقت بارک‌الله‌، چشم بد دور
مبارک باد این جمهوری زور
ازین پس گوش‌ها کر چشم‌ها کور
چنین ‌جمهوری ‌بر ضد جمهور
ندارد یادکس‌، در هیچ اعصار
نباشد هیچ در قوطی عطار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
چو جمهوری شود آقای دشتی
علمدارش بود شیطان رشتی
تدین آن سفیه کهنه مشتی
نشیند عصرها در توی هشتی
کند کور و کچل‌ها را خبردار
ز حلاج و ز رواس و ز مسمار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
صبا، آن بی‌شعور بدقیافه
نماید . . . جمهوری کلافه
زند صد لاف در زیر ملافه
که جمهوری شود دارالخلافه
ولیکن بی‌خبر از لحن بازار
ز علاف و ز بقال و ز نجار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
ز عدل الملک بشنو یک حکایت
که آن بالا بلند بی کفایت
میانجی گشته بین بول و غایط
کندگاهی تدین را حمایت
شود گاهی سلیمان را مددکار
که سازد این دو را با یکدگر یار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
ببین آن کهنه الدنگ قلندر
نموده نوحهٔ جمهوری از بر
عجب جنسی است این‌! الله اکبر
گهی عرعر نماید چون خر نر
زمانی پاچه گیرد چون سگ هار
ولی غافل زگردن‌بند و افسار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
از ایران رهنما گشته روانه
برای کارهای محرمانه
گرفته پول‌های بی‌نشانه
زده در بصره و بغداد چانه
که جمهوری شود این ملک ادبار
نه من گویم خودش کرده است اقرار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
تقلاها نماید اندرین بین


جلنبر زادهٔ شیخ العراقین
{{شعر}}
{{ب|چه ذلت‌ها کشید این ملت زار|دریغ از راه دور و رنج بسیار|}}


کند فریادها با شور و با شین
{{ب|ترقی اندرین کشور محال است|که در این مملکت قحط‌الرجال است}}


که جمهوری بود برگردنم دین
{{ب|خرابی‌از جنوب و از شمال است|بر این مخلوق آزادی وبال است}}


ادا بایست کرد این دین ناچار
{{ب|بباید پرده بگرفتن ز اسرار|که گردد شرح بدبختی پدیدار}}


بباید جست از دست طدکار
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار|}}


دریغ از راه دور و رنج بسیار
{{ب|اگر پیدا شود در ملک یک فرد|به مانند رضاخان جوانمرد}}


ضیاء الواعظین آن لوس ریقو
{{ب|کنندش دوره فوراً چند ولگرد|به فکر اینکه باید ضایعش کرد}}


کند از بهر جمهوری هیاهو
{{ب|بگویند از سر شه تاج بردار|به فرق خویشتن آن تاج بگذار}}


چه جمهوری‌! عجب دارم من از او
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار|}}


مگر او غافل است از قصد یارو
{{ب|نخستین بار، سازیم آفتابی|علامت‌های سرخ انقلابی}}


که می‌خواهد نشیند جای قاجار
{{ب|که جمهوری بود حرفی حسابی|چو گشتی تو رئیس انتخابی}}


همان‌طوری که کزد آن مرد افشار
{{ب|بباید گفت کاین مرد فداکار|بود خود پادشاهی را سزاوار}}


دریغ از راه دور و رنج بسیار
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار|}}


دبیر اعظم‌، آن رند سیاسی
{{ب|حقیقت بارک‌الله، چشم بد دور|مبارک باد این جمهوری زور}}


ز کمپانی نماید حق‌شناسی
{{ب|ازین پس گوش‌ها کر چشم‌ها کور|چنین جمهوری بر ضد جمهور}}


زند تیپا به قانون اساسی
{{ب|ندارد یادکس، در هیچ اعصار|نباشد هیچ در قوطی عطار}}


به افسون‌های نرم دیپلوماسی
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار|}}


به سردار سپه گو به اصرار
{{ب|چو جمهوری شود آقای دشتی|علمدارش بود شیطان رشتی}}


که جمهوری نباشد کار دشوار
{{ب|تدین آن سفیه کهنه مشتی|نشیند عصرها در توی هشتی}}


دریغ از راه دور و رنج بسیار
{{ب|کند کور و کچل‌ها را خبردار|ز حلاج و ز رواس و ز مسمار}}


نمایش می‌دهد این هفته عارف
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار|}}


به همراهی اعضای معارف
{{ب|صبا، آن بی‌شعور بدقیافه|نماید . . . جمهوری کلافه}}


شود معلوم با جزئی مصارف
{{ب|زند صد لاف در زیر ملافه|که جمهوری شود دارالخلافه}}


که جمهوری ندارد یک مخالف
{{ب|ولیکن بی‌خبر از لحن بازار|ز علاف و ز بقال و ز نجار}}


مدلل می‌شود با ضرب و با تار
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار|}}


که مشروطه ندارد یک طرفدار
{{ب|ز عدل الملک بشنو یک حکایت|که آن بالا بلند بی کفایت}}


دریغ از راه دور و رنج بسیار
{{ب|میانجی گشته بین بول و غایط|کندگاهی تدین را حمایت}}


نمودم من جراید را اداره
{{ب|شود گاهی سلیمان را مددکار|که سازد این دو را با یکدگر یار}}


شفق‌، کوشش‌، وطن‌، گلشن‌، ستاره
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار|}}


قیامت می‌شود با یک اشاره
{{ب|ببین آن کهنه الدنگ قلندر|نموده نوحهٔ جمهوری از بر}}


دگر معنی ندارد استخاره
{{ب|عجب جنسی است این! الله اکبر|گهی عرعر نماید چون خر نر}}


همین فردا شود غوغا پدیدار
{{ب|زمانی پاچه گیرد چون سگ هار|ولی غافل زگردن‌بند و افسار}}


به زورکنفرانس و نطق و اشعار
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار|}}


دریغ از راه دور و رنج بسیار
<nowiki>از ایران رهنما گشته روانه|برای کارهای محرمانه}}</nowiki>


به عالم پیش رفته بالاصاله
{{ب|گرفته پول‌های بی‌نشانه|زده در بصره و بغداد چانه}}


تمام کارها با قاله قاله
{{ب|که جمهوری شود این ملک ادبار|نه من گویم خودش کرده است اقرار}}


به زور نطق و شعر و سرمقاله
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار|}}


بباید کرد جمهوری اماله
{{ب|تقلاها نماید اندرین بین|جلنبر زادهٔ شیخ العراقین}}


برین مخلوق بی‌عقل ولنگار
{{ب|کند فریادها با شور و با شین|که جمهوری بود برگردنم دین}}


بدون وحشت از اعیان و تجار
{{ب|ادا بایست کرد این دین ناچار|بباید جست از دست طدکار}}


دریغ از راه دور و رنج بسیار
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار|}}


که مستوفی است شخصی لاابالی
{{ب|ضیاء الواعظین آن لوس ریقو|کند از بهر جمهوری هیاهو}}


مشیرالدوله مرعوب و خیالی
{{ب|چه جمهوری! عجب دارم من از او|مگر او غافل است از قصد یارو}}


وثوق‌الدوله جایش هست خالی
{{ب|که می‌خواهد نشیند جای قاجار|همان‌طوری که کزد آن مرد افشار}}


بود فیروز هم در فارس والی
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار|}}


قوام‌السلطنه مطرود سرکار
{{ب|دبیر اعظم، آن رند سیاسی|ز کمپانی نماید حق‌شناسی}}


به غیر از ذات اشرف لیس فی‌الدار
{{ب|زند تیپا به قانون اساسی|به افسون‌های نرم دیپلوماسی}}


دریغ از راه دور و رنج بسیار
{{ب|به سردار سپه گو به اصرار|که جمهوری نباشد کار دشوار}}


بود حاجی معین محتاط و معقول
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار|}}


امین الضرب در عدلیه مشغول
{{ب|نمایش می‌دهد این هفته عارف|به همراهی اعضای معارف}}


علی صراف هم مستغرق پول
{{ب|شود معلوم با جزئی مصارف|که جمهوری ندارد یک مخالف}}


فقیه التاجرین هم می‌خورد گول
{{ب|مدلل می‌شود با ضرب و با تار|که مشروطه ندارد یک طرفدار}}


اهمیت ندارد صنف بازار
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار|}}


ز خراز و ز رزاز و بنکدار
{{ب|نمودم من جراید را اداره|شفق، کوشش، وطن، گلشن، ستاره}}


دریغ از راه دور و رنج بسیار
{{ب|قیامت می‌شود با یک اشاره|دگر معنی ندارد استخاره}}


تدین گفته مجلس هست با من
{{ب|همین فردا شود غوغا پدیدار|به زورکنفرانس و نطق و اشعار}}


نماییم اکثریت را معین
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار|}}


شود این کار پیش از عید روشن
{{ب|به عالم پیش رفته بالاصاله|تمام کارها با قاله قاله}}


به جمهوری بگیرم رای قطعاً
{{ب|به زور نطق و شعر و سرمقاله|بباید کرد جمهوری اماله}}


نه قانون می‌شود مانع نه افکار
{{ب|برین مخلوق بی‌عقل ولنگار|بدون وحشت از اعیان و تجار}}


به زور مشت فیصل می‌دهم کار
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار|}}


دریغ از راه دور و رنج بسیار
{{ب|که مستوفی است شخصی لاابالی|مشیرالدوله مرعوب و خیالی}}


به تعلیم قشون اندر ولایات
{{ب|وثوق‌الدوله جایش هست خالی|بود فیروز هم در فارس والی}}


مهیا تلگرافات و شکایات
{{ب|قوام‌السلطنه مطرود سرکار|به غیر از ذات اشرف لیس فی‌الدار}}


ز جمهوری اشارت و کنایات
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار|}}


ز ظلم شاه و دربارش روایات
{{ب|بود حاجی معین محتاط و معقول|امین الضرب در عدلیه مشغول}}


مسلسل می‌رسد با سیم و چاپار
{{ب|علی صراف هم مستغرق پول|فقیه التاجرین هم می‌خورد گول}}


ز بلدان و ز اقطار و ز امصار
{{ب|اهمیت ندارد صنف بازار|ز خراز و ز رزاز و بنکدار}}


دریغ از راه دور و رنج بسیار
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار|}}


زتبریز و ز قزوین و ز زنجان
{{ب|تدین گفته مجلس هست با من|نماییم اکثریت را معین}}


زیردستان وکرمانشاه وگیلان
{{ب|شود این کار پیش از عید روشن|به جمهوری بگیرم رای قطعاً}}


بروجرد و عراق و یزد وکرمان
{{ب|نه قانون می‌شود مانع نه افکار|به زور مشت فیصل می‌دهم کار}}


ز شیراز و صفاهان و خراسان
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار|}}


ز بجنورد و ز کاشان و قم و لار
{{ب|به تعلیم قشون اندر ولایات|مهیا تلگرافات و شکایات}}


تقاضاها رسد خروار خروار
{{ب|ز جمهوری اشارت و کنایات|ز ظلم شاه و دربارش روایات}}


دریغ از راه دور و رنج بسیار
<nowiki>مسلسل می‌رسد با سیم و چاپار|ز بلدان و ز اقطار و ز امصار}}</nowiki>


ز ملاها جوی وحشت نداریم
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار|}}


قشون با ماست ما دهشت نداریم
{{ب|زتبریز و ز قزوین و ز زنجان|زیردستان وکرمانشاه وگیلان}}


حذر از جنبش ملت نداریم
{{ب|بروجرد و عراق و یزد وکرمان|ز شیراز و صفاهان و خراسان}}


شب عید است ما فرصت نداریم
{{ب|ز بجنورد و ز کاشان و قم و لار|تقاضاها رسد خروار خروار}}


سلام عید را بایست این بار
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار|}}


بگیرد حضرت اشرف به دربار
{{ب|ز ملاها جوی وحشت نداریم|قشون با ماست ما دهشت نداریم}}


دریغ از راه دور و رنج بسیار
{{ب|حذر از جنبش ملت نداریم|شب عید است ما فرصت نداریم}}


به تهران نیست یک تن انقلابی
{{ب|سلام عید را بایست این بار|بگیرد حضرت اشرف به دربار}}


بجز مشروطه‌خواهان حسابی
<nowiki>{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار</nowiki>


که از وحشت نگردند آفتابی
{{ب|به تهران نیست یک تن انقلابی|بجز مشروطه‌خواهان حسابی}}


اگرکردند قدری بد لعابی
{{ب|که از وحشت نگردند آفتابی|اگرکردند قدری بد لعابی}}


بیاویزیمشان بر چوبهٔ دار
{{ب|بیاویزیمشان بر چوبهٔ دار|بنام ارتجاعیون و اشرار}}


بنام ارتجاعیون و اشرار
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار|}}


دریغ از راه دور و رنج بسیار
{{ب|موافق گشته لندن این سخن را|که فوری خواست سرپرسی لرن را}}


موافق گشته لندن این سخن را
{{ب|بود گر شومیاتسکی سوء ظن را|فرستم پیششان استاد فن را}}


که فوری خواست سرپرسی لرن را
{{ب|همان مهتر نسیم رند عیار|کریم رشتی آن شیاد طرار}}


بود گر شومیاتسکی سوء ظن را
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار|}}


فرستم پیششان استاد فن را
{{ب|نباید کرد دیگر هیچ مس مس|بباید رفت فوری توی مجلس}}


همان مهتر نسیم رند عیار
{{ب|اگر حرفی شنیدیم از مدرس|جوابش گفت باید رطب و یابس}}


کریم رشتی آن شیاد طرار
{{ب|وگر مقصود خود را کرد تکرار|بپیچیمش به دور حلق دستار}}


دریغ از راه دور و رنج بسیار
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار|}}


نباید کرد دیگر هیچ مس مس
{{ب|به قدری این سخن‌ها کارگر شد|که سردار سپه عقلش ز سر شد}}


بباید رفت فوری توی مجلس
{{ب|به جمهوری علاقه‌مندتر شد|بنای انتشار سیم و زر شد}}


اگر حرفی شنیدیم از مدرس
{{ب|به مبعوثان و مطبوعات و احرار|ز آقای صبا تا شیخ معمار}}


جوابش گفت باید رطب و یابس
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار|}}


وگر مقصود خود را کرد تکرار
{{ب|نمایان شد تجمع‌های فردی|علم در دست، گرم دوره‌گردی}}


بپیچیمش به دور حلق دستار
{{ب|علم‌ها سرخ و زرد و لاجوردی|عیان سرخی و پنهان رنگ زردی}}


دریغ از راه دور و رنج بسیار
{{ب|به جمهوریت ایران هوادار|ولو گشته میان کوچه بازار}}


به قدری این سخن‌ها کارگر شد
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار|}}


که سردار سپه عقلش ز سر شد
{{ب|ازین افکار مالیخولیایی|به مجلس اکثریت شد هوایی}}


به جمهوری علاقه‌مندتر شد
{{ب|تدین کرد خیلی بی‌حیایی|به یک دم بین افرادش جدایی}}


بنای انتشار سیم و زر شد
{{ب|فتاد از یک هجوم نابهنجار|از آن سیلی که خورد آن مرد دیندار}}


به مبعوثان و مطبوعات و احرار
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار|}}


ز آقای صبا تا شیخ معمار
{{ب|از آن سیلی ولایت پر صدا شد|دکاکین بسته و غوغا بپا شد}}


دریغ از راه دور و رنج بسیار
{{ب|به روز شنبه مجلس کربلا شد|به دولت روی اهل شهر وا شد}}


نمایان شد تجمع‌های فردی
{{ب|که آمد در میان خلق سردار|برای ضرب و شتم و خشم وکشتار}}


علم در دست‌، گرم دوره گردی
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار|}}


علم‌ها سرخ و زرد و لاجوردی
{{ب|ز جمهوری به ما یک گام ره بود|خدا داند که این سیلی گنه بود}}


عیان سرخی و پنهان رنگ زردی
{{ب|که این سیلی زدن خدمت به شه بود|تدین خصم سردار سپه بود}}


به جمهوریت ایران هوادار
{{ب|رفاقت بد بود با عقرب و مار|خطر دارد چو نادان اوفتد یار}}


ولو گشته میان کوچه بازار
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار|}}


دریغ از راه دور و رنج بسیار
{{ب|قشونی خلق را با نیزه راندند|ولی مردم به جای خویش ماندند}}


ازین افکار مالیخولیایی
{{ب|رضاخان را به جای خود نشاندند|به جای گل بر او آجر پراندند}}


به مجلس اکثریت شد هوایی
{{ب|نشاید کرد با افکار پیکار|بباید خواست از مخلوق زنهار}}


تدین کرد خیلی بی‌حیایی
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار|}}


به یک دم بین افرادش جدایی
{{ب|بپا شد در جماعت شور و شرها|شکست‌ازخلق‌مسکین‌دست‌و سرها}}


فتاد از یک هجوم نابهنجار
{{ب|رضاخان در قبال این هنرها|شنید از ناظم مجلس تشرها}}


از آن سیلی که خورد آن مرد دیندار
{{ب|که این کارت چه بود ای مرد غدار|چرا کردی به مجلس این‌چنین کار}}


دریغ از راه دور و رنج بسیار
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار|}}


از آن سیلی ولایت پر صدا شد
{{ب|بسی پیر وجوان سر نیزه خوردند|گروهی را سوی نظمیه بردند}}


دکاکین بسته و غوغا بپا شد
{{ب|چهل تن اندرین هنگامه مردند|برای حفظ قانون جان سپردند}}


به روز شنبه مجلس کربلا شد
{{ب|دو صد تن تاکنون هستند بیمار|به ضرب ته تفنگ و زیر آوار}}


به دولت روی اهل شهر وا شد
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار|}}


که آمد در میان خلق سردار
{{ب|رضاخان شد از این حرکت پشیمان|به سعدآباد رفت از شهر تهران}}


برای ضرب و شتم و خشم وکشتار
{{ب|از آنجا شد به سوی قم شتابان|حجج بستند با او عهد و پیمان}}


دریغ از راه دور و رنج بسیار
{{ب|که باشد بعد از این بر خلق غمخوار|ز جمهوری نگوید هیچ گفتار}}


ز جمهوری به ما یک گام ره بود
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار|}}


خدا داند که این سیلی گنه بود
{{ب|ز قم برگشت و عاقل شد ولی حیف|که گردش باز اغوا ناصر سیف}}


که این سیلی زدن خدمت به شه بود
{{ب|به مجلس کرد توهین از سر کیف|ولیکن بی‌خبر بود از کم و کیف}}


تدین خصم سردار سپه بود
{{ب|که مجلس نیست با ایشان وفادار|بجز شش هفت تن بیکار و بیعار}}


رفاقت بد بود با عقرب و مار
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار}}


خطر دارد چو نادان اوفتد یار
{{ب|از او بالمره مجلس بدگمان شد|عقاید جملگی از او رمان شد}}


دریغ از راه دور و رنج بسیار
{{ب|بسوی رود هن آخر چمان شد|همان چیزی که می‌دیدم همان شد}}


قشونی خلق را با نیزه راندند
{{ب|کشیده شد میان مملکت جار|که از میدان بدر رفته است سردار}}


ولی مردم به جای خویش ماندند
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار|}}


رضاخان را به جای خود نشاندند
{{ب|به مجلس قاصدی از راه آمد|که اکنون تلگراف از شاه آمد}}


به جای گل بر او آجر پراندند
{{ب|رضاخان عزل بی اکراه آمد|شه از مجلس عقیدت‌خواه آمد}}


نشاید کرد با افکار پیکار
{{ب|که قانون اساسی چون شده خوار|دگر کس ملک را باید پرستار}}


بباید خواست از مخلوق زنهار
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار|}}


دریغ از راه دور و رنج بسیار
{{ب|به تعلیمات مرکز با گزافات|رسید از احمد آقا تلگرافات}}


بپا شد در جماعت شور و شرها
{{ب|که سرباز لرستان و مضافات|نمایند از رضاخان دفع آفات}}


شکست‌ازخلق‌مسکین‌دست‌و سرها
{{ب|قشون غرب گردد زور سیار|سوی مرکز پی تنبیه احرار}}


رضاخان در قبال این هنرها
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار|}}


شنید از ناظم مجلس تشرها
{{ب|امیر لشکر شرق آن یل راد|یک اولتیماتوم از مشهد فرستاد}}


که این کارت چه بود ای مرد غدار
{{ب|به مبعوثان دو روزه مهلتی داد|که آمد جیش تا فراش‌آباد}}


چرا کردی به مجلس این‌چنین کار
{{ب|بباید بر مراد ما شود کار|ولی بر توپ خانی نیست آثار}}


دریغ از راه دور و رنج بسیار
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار|}}


بسی پیر وجوان سر نیزه خوردند
{{ب|وکیلان این تشرها چون شنیدند|ز جای خوبش از وحشت پریدند}}


گروهی را سوی نظمیه بردند
{{ب|به تنبان‌های خود از ترس ریدند|نود رای موافق آفریدند}}


چهل تن اندرین هنگامه مردند
{{ب|بر این جمعیت مرعوب گه کار|سلیمان بن محسن شد علمدار}}


برای حفظ قانون جان سپردند
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار|}}


دو صد تن تاکنون هستند بیمار
{{ب|ولیکن چارده مرد مصمم|نترسیدند از توپ دمادم}}


به ضرب‌ ته تفنگ و زیر آوار
{{ب|به آزادی ببسته عهد محکم|اقلیت از ایشان شد فراهم}}


دریغ از راه دور و رنج بسیار
{{ب|وطن‌خواهی از ایشان گشت پادار|رضاخان را زبون کردند ازین کار}}


رضاخان شد از این حرکت پشیمان
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار|}}{{پایان شعر}}


به سعدآباد رفت از شهر تهران
این اشعار از میرزاده عشقی است که به گواه اشعارش شاید نتوان شاعری در دوره معاصر یافت که جسورانه‌تر از او در رابطه با سوءاستفاده از دین نوشته باشد.
 
از آنجا شد به سوی قم شتابان
 
حجج بستند با او عهد و پیمان
 
که باشد بعد از این بر خلق غمخوار
 
ز جمهوری نگوید هیچ گفتار
 
دریغ از راه دور و رنج بسیار
 
ز قم برگشت و عاقل شد ولی حیف
 
که گردش باز اغوا ناصر سیف
 
به مجلس کرد توهین از سر کیف
 
ولیکن بی‌خبر بود از کم و کیف
 
که مجلس نیست با ایشان وفادار
 
بجز شش هفت تن بیکار و بیعار
 
دریغ از راه دور و رنج بسیار
 
از او بالمره مجلس بدگمان شد
 
عقاید جملگی از او رمان شد
 
بسوی رود هن آخر چمان شد
 
همان چیزی که می‌دیدم همان شد
 
کشیده شد میان مملکت جار
 
که از میدان بدر رفته است سردار
 
دریغ از راه دور و رنج بسیار
 
به مجلس قاصدی از راه آمد
 
که اکنون تلگراف از شاه آمد
 
رضاخان عزل بی اکراه آمد
 
شه از مجلس عقیدت‌خواه آمد
 
که قانون اساسی چون شده خوار
 
دگر کس ملک را باید پرستار
 
دریغ از راه دور و رنج بسیار
 
به تعلیمات مرکز با گزافات
 
رسید از احمد آقا تلگرافات
 
که سرباز لرستان و مضافات
 
نمایند از رضاخان دفع آفات
 
قشون غرب گردد زور سیار
 
سوی مرکز پی تنبیه احرار
 
دریغ از راه دور و رنج بسیار
 
امیر لشکر شرق آن یل راد
 
یک اولتیماتوم از مشهد فرستاد
 
به مبعوثان دو روزه مهلتی داد
 
که آمد جیش تا فراش‌آباد
 
بباید بر مراد ما شود کار
 
ولی بر توپ خانی نیست آثار
 
دریغ از راه دور و رنج بسیار
 
وکیلان این تشرها چون شنیدند
 
ز جای خوبش از وحشت پریدند
 
به تنبان‌های خود از ترس ریدند
 
نود رای موافق آفریدند
 
بر این جمعیت مرعوب گه کار
 
سلیمان بن محسن شد علمدار
 
دریغ از راه دور و رنج بسیار
 
ولیکن چارده مرد مصمم
 
نترسیدند از توپ دمادم
 
به آزادی ببسته عهد محکم
 
اقلیت از ایشان شد فراهم
 
وطن‌خواهی از ایشان گشت پادار
 
رضاخان را زبون کردند ازین کار
 
دریغ از راه دور و رنج بسیار
 
این اشعار از میرزاده عشقی است که به گواه اشعارش شاید نتوان شاعری در دوره معاصر یافت که جسورانه‌تر از او در رابطه با سواستفاده از دین نوشته باشد.


حامیان رضاخان و پهلوی، مخالفان خود را یا به اسلام‌گرایی متهم می‌کردند یا به کمونیسم یا به تجزیه‌طلبی. میرزاده عشقی هیچ‌یک از این سه نبود. در همین شعر پرچم‌های سرخ را به سخره می‌گیرد پس نمی‌تواند کمونیست باشد. اشعارش در تقبیح حجاب و تقبیح روحانیت حامی قدرت، معروف است و نمی‌تواند اسلام‌گرا باشد. به قومیت خاصی هم منسوب نیست و اشعارش و نوشته‌هایش همه فارسی است و مدرکی دال بر تجزیه طلب بودن وی وجود ندارد.<ref name=":7" />  
حامیان رضاخان و پهلوی، مخالفان خود را یا به اسلام‌گرایی متهم می‌کردند یا به کمونیسم یا به تجزیه‌طلبی. میرزاده عشقی هیچ‌یک از این سه نبود. در همین شعر پرچم‌های سرخ را به سخره می‌گیرد پس نمی‌تواند کمونیست باشد. اشعارش در تقبیح حجاب و تقبیح روحانیت حامی قدرت، معروف است و نمی‌تواند اسلام‌گرا باشد. به قومیت خاصی هم منسوب نیست و اشعارش و نوشته‌هایش همه فارسی است و مدرکی دال بر تجزیه طلب بودن وی وجود ندارد.<ref name=":7" />  
خط ۶۷۵: خط ۴۶۵:


=== خاک وطن ===
=== خاک وطن ===
خاکم به سر، زغصه به سر خاک اگر کنم
[[پرونده:درویش عشقی.JPG|بندانگشتی|300x300پیکسل|میرزاده عشقی در لباس درویشی]]
 
خاک وطن که رفت، چه خاکی به سر کنم؟
 
آوخ، کلاه نیست وطن، گر که از سرم
 
برداشتند، فکر کلاهی دگر کنم
 
مرد آن بود که این کُله‌اش، بر سر است و من
 
نامردم ار که بی کُله، آنی به سر کنم


من آن نیم که یکسره تدبیر مملکت
{{شعر}}{{ب|خاکم به سر، زغصه به سر خاک اگر کنم|خاک وطن که رفت، چه خاکی به سر کنم؟}}


تسلیم هرزه‌گرد قضا و قدر کنم
{{ب|آوخ، کلاه نیست وطن، گر که از سرم|برداشتند، فکر کلاهی دگر کنم}}


زیر و زبر اگر نکنی خاک خصم را
{{ب|مرد آن بود که این کُله‌اش، بر سر است و من|نامردم ار که بی کُله، آنی به سر کنم}}


وی چرخ! زیر و روی تو زیر و زبر کنم
{{ب|من آن نیم که یکسره تدبیر مملکت|تسلیم هرزه‌گرد قضا و قدر کنم}}


جایی‌ست آروزی من، ار من به آن رسم
{{ب|زیر و زبر اگر نکنی خاک خصم را|وی چرخ! زیر و روی تو زیر و زبر کنم}}


از روی نعش لشکر دشمن گذر کنم
{{ب|جایی‌ست آروزی من، ار من به آن رسم|از روی نعش لشکر دشمن گذر کنم}}


هر آنچه می‌کنی بکن ای دشمن قوی!
{{ب|هر آنچه می‌کنی بکن ای دشمن قوی!|من نیز اگر قوی شدم از تو بتر کنم}}


من نیز اگر قوی شدم از تو بتر کنم
{{ب|من آن نیم به مرگ طبیعی شوم هلاک|وین کاسه خون به بستر راحت هدر کنم}}


من‌ آن نیم به مرگ طبیعی شوم هلاک
{{ب|معشوق عشقی ای وطن، ای عشق پاک من!|ای آن که ذکر عشق تو شام و سحر کنم}}


وین کاسه خون به بستر راحت هدر کنم
{{ب|عشقت نه سرسری ست که از سر به در شود|مهرت نه عارضی ست که جای دگر کنم}}


معشوق عشقی ای وطن، ای عشق پاک من!
{{ب|عشق تو در وجودم و مهر تو در دلم|با شیر اندرون شد و با جان به در کنم}}{{پایان شعر}} 
 
ای آن که ذکر عشق تو شام و سحر کنم
 
عشقت نه سرسری ست که از سر به در شود
 
مهرت نه عارضی ست که جای دگر کنم
 
عشق تو در وجودم و مهر تو در دلم
 
با شیر اندرون شد و با جان به در کنم  


آخوندهای درباری و دین‌فروش نیز از میرزاده عشقی کینه‌ها به دل داشتند، چرا که او سروده بود:
آخوندهای درباری و دین‌فروش نیز از میرزاده عشقی کینه‌ها به دل داشتند، چرا که او سروده بود:


مـــن روی پـــاک سجده نهادم تو روی خـاک
من روی پاک سجده نهادم تو روی خاک


زاهـد بـرو، مــعـامــلــه مــا نمــی‌شــود
<nowiki>{{ب|زاهد برو، معـاملـه ما نمی‌شود</nowiki>


مــــرغــی که آشیانه بــه‌ گلشن گــرفته است
مرغی که آشیانه به گلشن گرفته است


او را دگـر بـه بــادیــه مـــــأوا نمـی‌شــود.<ref name=":5" />
او را دگر به بادیه مأوا نمی‌شود.<ref name=":5" />


در آغاز زمزمه‌ی جمهوریت، عشقی دوباره روزنامه قرن بیستم را با قطع کوچک در ۸ صفحه منتشر کرد که یک شماره بیشتر انتشار نیافت.<ref name=":0" />  
در آغاز زمزمه‌ی جمهوریت، عشقی دوباره روزنامه قرن بیستم را با قطع کوچک در ۸ صفحه منتشر کرد که یک شماره بیشتر انتشار نیافت.<ref name=":0" />  


== ترور میرزاده عشقی ==
== ترور میرزاده عشقی ==
میرزاده عشقی آخرین شماره روزنامه  ''قرن بیستم'' در تیرماه سال ۱۳۰۳، منتشرکرد. در آن شماره کاریکاتورهایی بود که رضاخان را دست‌نشانده انگلیس‌ها نشان می‌داد. شهربانی بلافاصله روزنامه را توقیف کرد؛ و خود عشقی نیز بامداد روز ۱۲ تیر همان سال در سن ۳۱ سالگی توسط ۳ نفر از عوامل اداره تامینات شهربانی رضاخان و با شلیک گلوله درحیاط منزلش در سه‌راهی سپهسالار به‌قتل رسید. آن ۳نفر از عوامل محمد درگاهی، معروف به محمد چاقو رئيس شهربانی رضاخان بودند. اسم یکی از قاتلان ابوالقاسم کهن و نفر شلیک‌کننده حبیب همدانی نام داشت. قاتل دستگیرشده، به قضاییه رضاخانی سپرده شد اما پس از ۲سال، بی‌گناه اعلام و آزاد گردید.! رئيس دادگاه، قاضی صدرالاشراف بازجوی بدنام جنایت باغشاه بود که در خون میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل و یاران مشروطه‌خواه او در آغاز استبداد محمدعلیشاهی و جنایت‌های لیاخف روسی دست داشت. کلنل لیاخف، فرمانده روسی نیروی قزاق رضاخان بود که مجلس مشروطه را به توپ بست و آن را تعطیل کرد.<ref name=":6" />
[[پرونده:میرعشقی1.JPG|بندانگشتی|صحنه‌ی بازسازی شده از ترور میرزاده عشقی]]
 
میرزاده عشقی آخرین شماره روزنامه ''قرن بیستم'' در تیرماه سال ۱۳۰۳، منتشرکرد. در آن شماره کاریکاتورهایی بود که رضاخان را دست‌نشانده انگلیس‌ها نشان می‌داد. شهربانی بلافاصله روزنامه را توقیف کرد؛ و خود عشقی نیز بامداد روز ۱۲ تیر همان سال در سن ۳۱ سالگی توسط ۳ نفر از عوامل اداره تامینات شهربانی رضاخان و با شلیک گلوله درحیاط منزلش در سه‌راهی سپهسالار به‌قتل رسید. آن ۳نفر از عوامل محمد درگاهی، معروف به محمد چاقو رئیس شهربانی رضاخان بودند. اسم یکی از قاتلان ابوالقاسم کهن و نفر شلیک‌کننده حبیب همدانی نام داشت. قاتل دستگیرشده، به قضاییه رضاخانی سپرده شد اما پس از ۲سال، بی‌گناه اعلام و آزاد گردید. رئیس دادگاه، قاضی صدرالاشراف بازجوی بدنام جنایت باغشاه بود که در خون میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل و یاران مشروطه‌خواه او در آغاز استبداد محمدعلیشاهی و جنایت‌های لیاخف روسی دست داشت. کلنل لیاخف، فرمانده روسی نیروی قزاق رضاخان بود که مجلس مشروطه را به توپ بست و آن را تعطیل کرد.<ref name=":6" />  
دو روز پیش از ترور میرزاده عشقی، یکی از دوستانش به‌نام میرمحسن خان، به طور اتفاقی، در اتاق محرمانه اداره تأمینات خبر «عشقی، محرمانه کشته شود» را شنیده بود.<ref name=":1" />  


 میرزاده عشقی چند روز پیش از قتلش، به دوستی گفته بود که دلم می‌خواهد زنده بمانم و برای آزادی ایران هرقدر می‌توانم بکوشم... من که از این زندگی سیر شده‌ام، اگر خوشحالم زنده‌ام، برای این است که برای وطنم، فرزندی لایق و فداکار باشم وتا آن‌جا که میسر است برای نجات کشورم کار کنم.
دو روز پیش از ترور میرزاده عشقی، یکی از دوستانش به‌نام میرمحسن خان، به طور اتفاقی، در اتاق محرمانه اداره تأمینات خبر «عشقی، محرمانه کشته شود» را شنیده بود.<ref name=":1" />


دو سه شبی بود که ۲ نفر ناشناس پیرامون منزل میرزاده عشقی کشیک می‌کشیدند. عشقی به نصیحت دوستانش از خانه بیرون نمی‌رفت. کسی را هم نزد خود نمی‌پذیرفت. اما آن دو نفر ناشناس، پیوسته مرافب بودند که عشقی را تنها گیر بیاورند و سراغش بروند. آن شب را که شب دوازدهم تیرماه ۱۳۰۳ بود، میرزاده عشقی ناراحت به سر برد. صبح آن شب عشقی، خسته، لب حوض دست‌هایش را می‌شست. پسر عموی او که از چندی پیش مراقب او بود بیرون رفته بود. کلفت خانه هم برای خرید بیرون رفته و در خانه را باز گذاشته بود. ناگهان در حیاط باز شد و سه نفر بدون اجازه وارد خانه میرزاده عشقی شدند. عشقی از آن‌ها پرسید که چه کار دارند؟ آن‌ها جواب دادند که شب گذشته، شکایتی از سردار اکرم همدانی به منزل او داده‌اند که عشقی آن را به چاپ برساند و اکنون برای گرفتن جواب عریضه آمده‌اند. عشقی خندان تعارف کرد و می‌خواست برای پذیرایی آن‌ها را به اتاق ببرد؛ و در حالی که با یکی از آنان صحبت کنان جلو بود، یکی از دو نفر، از عقب تیری به سوی او خالی کرد. و بی‌درنگ هر سه نفر فرار کردند. عشقی فریاد کشید و خود را به کوچه رساند. در آن‌جا از شدت درد به جوی آب افتاد. همسایه‌ها با صدای تیر و فریاد عشقی، سراسیمه از خانه بیرون ریختند و محمد هرسینی قاتل را دست‌گیر کردند. اسم قاتل ابوالقاسم و از مهاجرین قفقاز بود. میرزاده عشقی را به بیمارستان شهربانی بردند. در تخت‌خوابی افتاده ولحافی رویش کشیده بودند. رنگش به کلی پریده بود وعرق مرگ بر چهره‌اش نشسته بود. تنش سرد شده واز سرما به خود می‌پیچید. او شکنجه و درد شدیدی می‌کشید. ناله می کرد وداد می زد که یا مرا از این‌جا بیرون ببرید و یا یک گلوله‌ی دیگر به من بزنید وآسوده‌ام بکنید. گلوله‌ی سربی در طرف چپ زیر قلبش گیر کرده بود؛ و خون زیادی می‌آمد. پس از ۴ ساعت درد و شکنجه، عشقی جوان چشم از جهان فرو بست. پیراهن خونینش را روی جنازه‌اش گذاشته و تابوت را به مسجد سپهسالار بردند. صبح روز بعد تمام تهران عزادار بود. دانشمندان، دانش آموزان، کاسب‌کارها واهالی محل، طوق وعلم بلند کرده وجنازه‌ی میرزاده عشقی را در حالی که پیراهن خونین او روی تابوت بود برداشته وحرکت کردند. هر کس جنازه را می‌دید می‌گریست و می‌گفت: تهران چنین سوگواری را یک‌بار دیگر نخواهد دید.<ref>[http://parasto-e.blogfa.com/post/98 زندگینامه میرزاده عشقی - سایت موفقها]</ref>
میرزاده عشقی چند روز پیش از قتلش، به دوستی گفته بود که دلم می‌خواهد زنده بمانم و برای آزادی ایران هرقدر می‌توانم بکوشم… من که از این زندگی سیر شده‌ام، اگر خوشحالم زنده‌ام، برای این است که برای وطنم، فرزندی لایق و فداکار باشم وتا آن‌جا که میسر است برای نجات کشورم کار کنم.
[[پرونده:حکم تبرئه قاتل میرزاده عشقی توسط قاضی فاسد ضدمشروطه.jpg|بندانگشتی|350x350پیکسل|کم تبرئه قاتل میرزاده عشقی توسط قاضی ضدمشروطه]]
دو سه شبی بود که ۲ نفر ناشناس پیرامون منزل میرزاده عشقی کشیک می‌کشیدند. عشقی به نصیحت دوستانش از خانه بیرون نمی‌رفت. کسی را هم نزد خود نمی‌پذیرفت. اما آن دو نفر ناشناس، پیوسته مرافب بودند که عشقی را تنها گیر بیاورند و سراغش بروند. آن شب را که شب دوازدهم تیرماه ۱۳۰۳ بود، میرزاده عشقی ناراحت به سر برد. صبح آن شب عشقی، خسته، لب حوض دست‌هایش را می‌شست. پسر عموی او که از چندی پیش مراقب او بود بیرون رفته بود. کلفت خانه هم برای خرید بیرون رفته و در خانه را باز گذاشته بود. ناگهان در حیاط باز شد و سه نفر بدون اجازه وارد خانه میرزاده عشقی شدند. عشقی از آن‌ها پرسید که چه کار دارند؟ آن‌ها جواب دادند که شب گذشته، شکایتی از سردار اکرم همدانی به منزل او داده‌اند که عشقی آن را به چاپ برساند و اکنون برای گرفتن جواب عریضه آمده‌اند. عشقی خندان تعارف کرد و می‌خواست برای پذیرایی آن‌ها را به اتاق ببرد؛ و در حالی که با یکی از آنان صحبت کنان جلو بود، یکی از دو نفر، از عقب تیری به سوی او خالی کرد؛ و بی‌درنگ هر سه نفر فرار کردند. عشقی فریاد کشید و خود را به کوچه رساند. در آن‌جا از شدت درد به جوی آب افتاد. همسایه‌ها با صدای تیر و فریاد عشقی، سراسیمه از خانه بیرون ریختند و محمد هرسینی قاتل را دست‌گیر کردند. اسم قاتل ابوالقاسم و از مهاجرین قفقاز بود. میرزاده عشقی را به بیمارستان شهربانی بردند. در تخت‌خوابی افتاده ولحافی رویش کشیده بودند. رنگش به کلی پریده بود وعرق مرگ بر چهره‌اش نشسته بود. تنش سرد شده واز سرما به خود می‌پیچید. او شکنجه و درد شدیدی می‌کشید. ناله می کرد وداد می زد که یا مرا از این‌جا بیرون ببرید و یا یک گلوله‌ی دیگر به من بزنید وآسوده‌ام بکنید. گلوله‌ی سربی در طرف چپ زیر قلبش گیر کرده بود؛ و خون زیادی می‌آمد. پس از ۴ ساعت درد و شکنجه، عشقی جوان چشم از جهان فروبست. پیراهن خونینش را روی جنازه‌اش گذاشته و تابوت را به مسجد سپهسالار بردند. صبح روز بعد تمام تهران عزادار بود. دانشمندان، دانش آموزان، کاسب‌کارها واهالی محل، طوق وعلم بلند کرده وجنازه‌ی میرزاده عشقی را در حالی که پیراهن خونین او روی تابوت بود برداشته وحرکت کردند. هر کس جنازه را می‌دید می‌گریست و می‌گفت: تهران چنین سوگواری را یک‌بار دیگر نخواهد دید.<ref>[http://parasto-e.blogfa.com/post/98 زندگینامه میرزاده عشقی - سایت موفقها]</ref>  


میرزاده عشقی که به دستور رییس اداره تأمینات نظمیه ترور شد. مرگ او از آن زمان تاکنون به یکی از نمادهای آزادی بیان در دوره های مختلف تبدیل شده است.<ref name=":3" />  
میرزاده عشقی که به دستور رئیس اداره تأمینات نظمیه ترور شد. مرگ او از آن زمان تاکنون به یکی از نمادهای آزادی بیان در دوره های مختلف تبدیل شده است.<ref name=":3" />  


پس از ترور میرزاده عشقی، ملک‌الشعرای بهار طی نطق پیش از دستور خود در مجلس، به‌شدت به دولت وقت به واسطه تعلل در دست‌گیری عاملان ترور عشقی حمله کرد؛ و خواهان مجازات آنان شد. هم‌چنین، سید حسن مدرس، رهبر فراکسیون اقلیت مجلس، تدارک مفصلی برای تشییع جنازه میرزاده عشقی داد و مجلس ختمی برای وی در مسجد سپهسالار برگزار کرد.<ref name=":4" />  
پس از ترور میرزاده عشقی، ملک‌الشعرای بهار طی نطق پیش از دستور خود در مجلس، به‌شدت به دولت وقت به واسطه تعلل در دست‌گیری عاملان ترور عشقی حمله کرد؛ و خواهان مجازات آنان شد. هم‌چنین، سید حسن مدرس، رهبر فراکسیون اقلیت مجلس، تدارک مفصلی برای تشییع جنازه میرزاده عشقی داد و مجلس ختمی برای وی در مسجد سپهسالار برگزار کرد.<ref name=":4" />  
خط ۷۴۶: خط ۵۱۷:
میرزاده عشقی مرگ نا به‌هنگام خود را پیش‌بینی کرده ودر منظومه عشق وطن چنین سروده است:
میرزاده عشقی مرگ نا به‌هنگام خود را پیش‌بینی کرده ودر منظومه عشق وطن چنین سروده است:


من نیم  به مرگ طبیعی  شوم هلاک  
من نیم به مرگ طبیعی شوم هلاک  


وین کاسه خون به بستر راحت هدر کنم<ref>[https://mandegar.tarikhema.org/mirzadeh-eshghi زندگینامه میرزداه عشقی - سایت تاریخ ما]</ref>
وین کاسه خون به بستر راحت هدر کنم<ref name=":9">[https://mandegar.tarikhema.org/mirzadeh-eshghi زندگینامه میرزداه عشقی - سایت تاریخ ما]</ref>


=== خواب عشقی درباره‌ی قتلش ===
=== خواب عشقی درباره‌ی قتلش ===
[[پرونده:میرعشق2.JPG|بندانگشتی|283x283پیکسل|میرزاده عشقی در جمع دوستانش]]
مابین آقای رحیم‌زاده صفوی و ملک الشعراء بهار و میرزاده عشقی که هر سه از کارکنان اقلیت بودند، ترتیبی برقرار شده بود که هفته‌ای دو روز در منزل رحیم‌زاده صفوی، گرد آمده و از ظهر تا شب وقت خود را به مذاکرات ادبی وتهیه مطالب برای روزنامه قرن بیستم که متعلق به میرزاده عشقی بود می گذرانیدند. یک روز شنبه از هفته‌ای که روز سه‌شنبه‌ی آن روز می‌بایست میرزاده عشقی به‌قتل رسد، پس از صرف ناهار رحیم زاده صفوی یکی از سه کتاب فلاماریون که مربوط به‌مرگ بود را باز کرده برای رفقا به فارسی نقل می‌نمود، در آن هنگام دوسه روز از انتشار آخرین شماره روزنامه‌ی مشهور ''قرن بیستم'' گذشته بود، همان شماره مشهوری که حاوی شدیدترین حملات به دیکتاتور وقت و اطرافیان او بود. تهدیدهای متواتر به میرزاده عشقی می رسید و کار به جایی رسیده بود که عشقی قیافه‌ی مهیب مرگ را پیش چشم خود مجسم می‌یاف. در آن روز و آن ساعت که اتفاقاً به قصه‌های آن کتاب در موضوع خواب ومرگ گوش می داد، ناگهان از جای پریده و خطاب به رحیم‌زاده صفوی نموده و می‌گوید: حاشا که شما در این زمینه‌ها مطالعه می‌کنید، خواهشمندم یک دقیقه هم به خواب من که دیشب دیده‌ام توجه نمائید:
مابین آقای رحیم‌زاده صفوی و ملک الشعراء بهار و میرزاده عشقی که هر سه از کارکنان اقلیت بودند، ترتیبی برقرار شده بود که هفته‌ای دو روز در منزل رحیم‌زاده صفوی، گرد آمده و از ظهر تا شب وقت خود را به مذاکرات ادبی وتهیه مطالب برای روزنامه قرن بیستم که متعلق به میرزاده عشقی بود می گذرانیدند. یک روز شنبه از هفته‌ای که روز سه‌شنبه‌ی آن روز می‌بایست میرزاده عشقی به‌قتل رسد، پس از صرف ناهار رحیم زاده صفوی یکی از سه کتاب فلاماریون که مربوط به‌مرگ بود را باز کرده برای رفقا به فارسی نقل می‌نمود، در آن هنگام دوسه روز از انتشار آخرین شماره روزنامه‌ی مشهور ''قرن بیستم'' گذشته بود، همان شماره مشهوری که حاوی شدیدترین حملات به دیکتاتور وقت و اطرافیان او بود. تهدیدهای متواتر به میرزاده عشقی می رسید و کار به جایی رسیده بود که عشقی قیافه‌ی مهیب مرگ را پیش چشم خود مجسم می‌یاف. در آن روز و آن ساعت که اتفاقاً به قصه‌های آن کتاب در موضوع خواب ومرگ گوش می داد، ناگهان از جای پریده و خطاب به رحیم‌زاده صفوی نموده و می‌گوید: حاشا که شما در این زمینه‌ها مطالعه می‌کنید، خواهشمندم یک دقیقه هم به خواب من که دیشب دیده‌ام توجه نمائید:


«خواب دیدم که در قلمستان زرگنده مشغول گردش هستم (قلمستان زرگنده گردشگاه اهل تفریح وتفرج مرکز بود)، در حین گردش دختری فرنگی مثل آن که با من سابقه آشنایی داشت نزدیک آمده بنای گله گزاری وبالاخره تشدد وتغیر را گذاشت وطپانچه‌ای که در دست داشت شش گلوله به طرف من خالی نمود. براثر صدای تیرها افراد پلیس ریختند و مرا دست‌گیر کرده در درشکه نشاندند که به نظمیه ببرند. در بین راه من هر چه فریاد می‌کردم که آخر مرا کجا می‌برید شما باید ضارب را دست‌گیر کنید نه مرا، به حرفم گوش نمی‌دادند تا مرا به نظمیه بردند ودر آن‌جا مرا به اتاقی شبیه زیر زمین کشانیده حبس کردند. آن اتاق فقط یک روزنه داشت که از آن روشنایی به درون می تابید. من با حال وحشتی که داشتم چشم را به آن روزنه دوخته بودم ناگهان دیدم شروع به خاک ریزی شد وتدریجاً آن روزنه، گرفته شد ومن احساس کردم که آن‌جا قیر من است...»
«خواب دیدم که در قلمستان زرگنده مشغول گردش هستم (قلمستان زرگنده گردشگاه اهل تفریح وتفرج مرکز بود)، در حین گردش دختری فرنگی مثل آن که با من سابقه آشنایی داشت نزدیک آمده بنای گله گزاری وبالاخره تشدد وتغیر را گذاشت وطپانچه‌ای که در دست داشت شش گلوله به طرف من خالی نمود. براثر صدای تیرها افراد پلیس ریختند و مرا دست‌گیر کرده در درشکه نشاندند که به نظمیه ببرند. در بین راه من هر چه فریاد می‌کردم که آخر مرا کجا می‌برید شما باید ضارب را دست‌گیر کنید نه مرا، به حرفم گوش نمی‌دادند تا مرا به نظمیه بردند ودر آن‌جا مرا به اتاقی شبیه زیر زمین کشانیده حبس کردند. آن اتاق فقط یک روزنه داشت که از آن روشنایی به درون می تابید. من با حال وحشتی که داشتم چشم را به آن روزنه دوخته بودم ناگهان دیدم شروع به خاک ریزی شد وتدریجاً آن روزنه، گرفته شد ومن احساس کردم که آن‌جا قیر من است…»


وقتی که میرزاده عشقی این خواب را تعریف می کرد قیافه بیم زده و وحشتناکی داشت و رفقای او برای روحیه دادن وی، به مزاح وشوخی می پردازند؛ اما رحیم‌زاده صفوی می‌گوید که حال میرزاده عشقی و قیافه و لهجه او در آن موقع طوری بود که در قلب من اثر بیم و وحشت را منعکس می‌ساخت.  
وقتی که میرزاده عشقی این خواب را تعریف می کرد قیافه بیم زده و وحشتناکی داشت و رفقای او برای روحیه دادن وی، به مزاح وشوخی می پردازند؛ اما رحیم‌زاده صفوی می‌گوید که حال میرزاده عشقی و قیافه و لهجه او در آن موقع طوری بود که در قلب من اثر بیم و وحشت را منعکس می‌ساخت.  


این خواب را رحیم زاده صفوی در روزنامه  ''شهاب'' همان هفته و ملک‌الشعراء در روزنامه  ''قانون هفتگی'' طی مرثیه نام‌های که برای میرزاده عشقی نوشته‌اند حکایت کرده‌اند.<ref>تاریخ بیست ساله ایران، جلد سوم، صفحه ۷۰ - تألیف: حسین مکی</ref>  
این خواب را رحیم زاده صفوی در روزنامه  ''شهاب'' همان هفته و ملک‌الشعراء در روزنامه  ''قانون هفتگی'' طی مرثیه نام‌های که برای میرزاده عشقی نوشته‌اند حکایت کرده‌اند.<ref>تاریخ بیست ساله ایران، جلد سوم، صفحه ۷۰ - تألیف: حسین مکی</ref>  


== تشییع جنازه عشقی ==
== تشییع جنازه عشقی ==
در همان روزی که میرزاده عشقی ترور، ساعت ۳ بعدازظهر گروهی از نمایندگان اقلیت و مدیران جراید اقلیت در بیمارستان نظمیه برسر پیکر عشقی حاضر شدند. مردم نیز کم کم در حال تجمع بود. عباس خلیلی، مدیر روزنامه '' اقدام،'' نطق غرائی کرد و تمام حاضرین گریستند. پس از نطق خلیلی، جسد میرزاده عشقی را در درشکه‌ای گذاشته و به طرف منزل عشقی حرکت کردند. تعداد زیادی درشکه و اتومبیل از عقب جسد به‌حرکت درآمدند. فرخی یزدی، مدیر روزنامه  ''طوفان'' نیز از مشایعت کنندگان بود. همین که درشکه‌ی فرخی یزدی به سر چهارراه مخبرالدوله رسید، به رفیق خود می گوید ماده تاریخ خوبی پیدا کردم وآن عشقی قرن بیستم است. هنوز به چهارراه سید علی نرسیده بودند که فرخی یزدی قطعه‌ی معروف ''ماده تاریخ عشقی'' را به این شکل ساخت:  
[[پرونده:تشییع عشقی.JPG|بندانگشتی|360x360پیکسل|تشییع پیکر میرزاده عشقی]]
در همان روزی که میرزاده عشقی ترور، ساعت ۳ بعدازظهر گروهی از نمایندگان اقلیت و مدیران جراید اقلیت در بیمارستان نظمیه برسر پیکر عشقی حاضر شدند. مردم نیز کم‌کم در حال تجمع بود. عباس خلیلی، مدیر روزنامه '' اقدام،'' نطق غرائی کرد و تمام حاضرین گریستند. پس از نطق خلیلی، جسد میرزاده عشقی را در درشکه‌ای گذاشته و به طرف منزل عشقی حرکت کردند. تعداد زیادی درشکه و اتومبیل از عقب جسد به‌حرکت درآمدند. فرخی یزدی، مدیر روزنامه ''طوفان'' نیز از مشایعت کنندگان بود. همین که درشکه‌ی فرخی یزدی به سر چهارراه مخبرالدوله رسید، به رفیق خود می گوید ماده تاریخ خوبی پیدا کردم وآن عشقی قرن بیستم است. هنوز به چهارراه سید علی نرسیده بودند که فرخی یزدی قطعه‌ی معروف ''ماده تاریخ عشقی'' را به این شکل ساخت:  


دیو مهیب خود سری چون ز غضب گرفت دم
دیو مهیب خود سری چون ز غضب گرفت دم
خط ۷۶۹: خط ۵۴۲:


سال شهادتش بخوان عشقی قرن بیستم  
سال شهادتش بخوان عشقی قرن بیستم  
 
[[پرونده:مزار عشقی.JPG|بندانگشتی|269x269پیکسل|مزار میرزاده عشقی در ابن بابویه]]
جسد میرزاده عشقی را به منزلش آوردند و در آن‌جا شسته وکفن کردند؛ و شب را در مسجد سپهسالار به امانت گذاشتند که روز بعد تشییع کنند. شب در مسجد سپهسالار جمعیت زیادی ماند، زیرا فهمیده بودند که شهربانی می‌خواهد شبانه جسد عشقی را برده و محرمانه دفن نماید ونگذارد سر وصدا در اطراف آن بلند شود. اما درباریان و اقلیت می‌خواستند که از تشییع جنازه عشقی استفاده کرده بفهمانند که مردم چه اندازه با دولت وقت مخالف هستند. سید حسن مدرس و دسته اقلیت، همان روز اعلانی در شهر منتشر کردند که فردا هر کس می‌خواهد از جنازه یک سید غریب ومظلوم تشییع نماید صبح به مسجد سپهسالار حاضر شود. صبح جمعیت بی‌مانندی در مسجد سپهسالار گرد آمد. جنازه میرزاده عشقی را حرکت داده و تشییع فوق‌العاده پُر ازدحامی که تاکنون نطیر آن دیده نشده بود به عمل آمد. پیراهن خونین عشقی را نیز روی عماری گذاشته بودند. از تمام محلات شهر دسته‌ی جمعیت به مشایعت کنندگان می‌پیوست. گفته می‌شود که حدود ۳۰ هزار نفر در تشییع جنازه میرزاده عشقی شرکت کرده بودند و با همان هئیت، جنازه به قبرستان ابن بابویه برده و در شمال غربی آن مدفون ساختند.<ref>ادبیات سیاسی ایران در عصر مشروطیت، جلد اول، صفحه ۶۷۲</ref>
جسد میرزاده عشقی را به منزلش آوردند و در آن‌جا شسته وکفن کردند؛ و شب را در مسجد سپهسالار به امانت گذاشتند که روز بعد تشییع کنند. شب در مسجد سپهسالار جمعیت زیادی ماند، زیرا فهمیده بودند که شهربانی می‌خواهد شبانه جسد عشقی را برده و محرمانه دفن نماید ونگذارد سر وصدا در اطراف آن بلند شود. اما درباریان و اقلیت می‌خواستند که از تشییع جنازه عشقی استفاده کرده بفهمانند که مردم چه اندازه با دولت وقت مخالف هستند. سید حسن مدرس و دسته اقلیت، همان روز اعلانی در شهر منتشر کردند که فردا هر کس می‌خواهد از جنازه یک سید غریب ومظلوم تشییع نماید صبح به مسجد سپهسالار حاضر شود. صبح جمعیت بی‌مانندی در مسجد سپهسالار گرد آمد. جنازه میرزاده عشقی را حرکت داده و تشییع فوق‌العاده پُر ازدحامی که تاکنون نطیر آن دیده نشده بود به عمل آمد. پیراهن خونین عشقی را نیز روی عماری گذاشته بودند. از تمام محلات شهر دسته‌ی جمعیت به مشایعت کنندگان می‌پیوست. گفته می‌شود که حدود ۳۰ هزار نفر در تشییع جنازه میرزاده عشقی شرکت کرده بودند و با همان هئیت، جنازه به قبرستان ابن بابویه برده و در شمال غربی آن مدفون ساختند.<ref>ادبیات سیاسی ایران در عصر مشروطیت، جلد اول، صفحه ۶۷۲</ref>  


این شعر معروف بر کنار سنگ قبر میرزاده عشقی حک شده است:
این شعر معروف بر کنار سنگ قبر میرزاده عشقی حک شده است:
خط ۷۸۷: خط ۵۶۰:


== آثار میرزاده عشقی ==
== آثار میرزاده عشقی ==
[[پرونده:کلیات میرعشقی.JPG|بندانگشتی|کلیات میرزاده عشقی]]
از اشعار معروف میرزاده عشقی می‌توان به نوروزی‌نامه، سه تابلو مریم، احتیاج و رستاخیز اشاره کرد.<ref name=":0" />  
از اشعار معروف میرزاده عشقی می‌توان به نوروزی‌نامه، سه تابلو مریم، احتیاج و رستاخیز اشاره کرد.<ref name=":0" />  


خط ۷۹۳: خط ۵۶۷:
منظومه نوروزی نامه میرزاده عشقی، یکی از قدیمی‌ترین آثار اوست که ۱۵ روز پیش از فرا رسیدن بهار به نام هدیه نوروزی در سال ۱۲۹۷ در استانبول سروده است.<ref name=":2" />  
منظومه نوروزی نامه میرزاده عشقی، یکی از قدیمی‌ترین آثار اوست که ۱۵ روز پیش از فرا رسیدن بهار به نام هدیه نوروزی در سال ۱۲۹۷ در استانبول سروده است.<ref name=":2" />  


میرزاده عشقی چند سال آخر عمرش که در تهران بود، قطعه  کفن سیاه را در باب روزگار زنان و حجاب آنان با مسمط نوشت. در واقع این اثر و محصولش، تاریخچه‌ی تئوری انقلاب مشروطیت و دوره‌ای که شاعر می‌زیست است.<ref name=":0" />  
میرزاده عشقی چند سال آخر عمرش که در تهران بود، قطعه  کفن سیاه را در باب روزگار زنان و حجاب آنان با مسمط نوشت. در واقع این اثر و محصولش، تاریخچه‌ی تئوری انقلاب مشروطیت و دوره‌ای که شاعر می‌زیست است.<ref name=":0" />  


میرزاده عشقی هم‌چنین از جمله پیشگامان شعر نو شناخته می‌شود؛ و از نخستین ادبای معاصر ایران است که به مقوله شعر نو توجه نمود؛ و پیش از نیما یوشیج، اشعاری به سبک نو سرود. نخستین آثار نیما یوشیج برای اولین بار در روزنامه  ''قرن بیستم'' میرزاده عشقی چاپ شد.<ref name=":4" />  
میرزاده عشقی هم‌چنین از جمله پیشگامان شعر نو شناخته می‌شود؛ و از نخستین ادبای معاصر ایران است که به مقوله شعر نو توجه نمود؛ و پیش از نیما یوشیج، اشعاری به سبک نو سرود. نخستین آثار نیما یوشیج برای اولین بار در روزنامه ''قرن بیستم'' میرزاده عشقی چاپ شد.<ref name=":4" />  


منظومه  ''تابلوی ایده آل'' میرزاده عشقی در میان اشعار رئال فارسی جایگاه ویژه‌ای‌ دارد. سبک نقلی و روایی او در این منظومه کمتر نظیری دارد.<ref name=":3" />  
منظومه ''تابلوی ایدئال'' میرزاده عشقی در میان اشعار رئال فارسی جایگاه ویژه‌ای دارد. سبک نقلی و روایی او در این منظومه کمتر نظیری دارد.<ref name=":3" />  


=== نمایشنامه‌ها ===
=== نمایشنامه‌ها ===
میرزاده عشقی در مسیر عبور از بغداد و موصل به‌سوی استانبول، با دیدن خرابه‌های مدائن  ''اپرای رستاخیز شهریاران ایران'' را در استانبول نوشت. در آن‌جا با نمایش‌های موزیکال آشنا شد و ایده‌ی نمایش‌نامه نویسی در سرش افتاد.<ref name=":5" />  
میرزاده عشقی در مسیر عبور از بغداد و موصل به‌سوی استانبول، با دیدن خرابه‌های مدائن ''اپرای رستاخیز شهریاران ایران'' را در استانبول نوشت. در آن‌جا با نمایش‌های موزیکال آشنا شد و ایده‌ی نمایش‌نامه نویسی در سرش افتاد.<ref name=":5" />  


میرزاده عشقی هفت نمایشنامه نوشت که به‌ترتیب عبارتند از:
میرزاده عشقی هفت نمایشنامه نوشت که به‌ترتیب عبارتند از:
خط ۸۰۹: خط ۵۸۳:


رستاخیز سلاطین ایران –سال ۱۲۹۴
رستاخیز سلاطین ایران –سال ۱۲۹۴
 
[[پرونده:نمایشنامه میرزاده.JPG|بندانگشتی|300x300پیکسل|نمایشنامه‌های میرزاده عشقی]]
حلوا الفقرا –سال ۱۳۰۰
حلوا الفقرا –سال ۱۳۰۰


خط ۸۱۶: خط ۵۹۰:
تئاتر درموضوع میتینگ – سال ۱۳۰۱
تئاتر درموضوع میتینگ – سال ۱۳۰۱


ایده‌آل پیرمرد دهگانی (سه تابلو مریم) – سال ۱۳۰۲ <ref name=":4" />  
ایدئال پیرمرد دهگانی (سه تابلو مریم) – سال ۱۳۰۲<ref name=":4" />  


=== '''ریشه‌های باستانی در اشعار عشقی''' ===
=== ریشه‌های باستانی در اشعار عشقی ===
مشروطه خواهی و پیروزی انقلاب مشروطه، نقطه عطفی و سرفصلی در تاریخ ایران است. در این دوره محور پیشرفت و ترقی جامعه ایران در زمینه‌ی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی دچار دگرگونی‌های چشم‌گیری شد. این جریان در اندیشه و آثار اهل قلم و شاعران هم انعکاس یافت. در این دوره، ادبیات و شعر با نگاه به افتخارات تاریخی ایرانیان در خدمت آرمان‌های مشروطه‌خواهی قرار گرفت. میرزاده عشقی از مهم ترین شاعران و روشن‌فکران دوره‌ی مشروطیت است که با نگاه به تاریخ کهن ایرانیان درصدد ایجاد انگیزه و آگاهی در میان توده مردم برآمد. میرزاده عشقی، شاعر و روزنامه نگار وطن‌پرست تا دوازدهم تیرماه ۱۳۰۳، که عمر کوتاهش هدف گلوله مأموران نظمیه رضاخان قرار گرفت؛ هم‌واره پیش‌رفت و ترقی‌خواهی را با تکیه برعناصر و شالوده‌های فرهنگ ایرانی ترویج داد.<ref name=":8">[https://seemorgh.com/culture/literature/literature-papers/406375-%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%B9%D8%B4%D9%82%DB%8C-%D8%A7%D8%B4%D8%B9%D8%A7%D8%B1-%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B2%D8%A7%D8%AF زندگینامه میرزاده عشقی - سایت سیمرغ]</ref>  
مشروطه خواهی و پیروزی انقلاب مشروطه، نقطه عطفی و سرفصلی در تاریخ ایران است. در این دوره محور پیشرفت و ترقی جامعه ایران در زمینه‌ی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی دچار دگرگونی‌های چشم‌گیری شد. این جریان در اندیشه و آثار اهل قلم و شاعران هم انعکاس یافت. در این دوره، ادبیات و شعر با نگاه به افتخارات تاریخی ایرانیان در خدمت آرمان‌های مشروطه‌خواهی قرار گرفت. میرزاده عشقی از مهم ترین شاعران و روشن‌فکران دوره‌ی مشروطیت است که با نگاه به تاریخ کهن ایرانیان درصدد ایجاد انگیزه و آگاهی در میان توده مردم برآمد. میرزاده عشقی، شاعر و روزنامه‌نگار وطن‌پرست تا دوازدهم تیرماه ۱۳۰۳، که عمر کوتاهش هدف گلوله مأموران نظمیه رضاخان قرار گرفت؛ هم‌واره پیش‌رفت و ترقی‌خواهی را با تکیه برعناصر و شالوده‌های فرهنگ ایرانی ترویج داد.<ref name=":8">[https://seemorgh.com/culture/literature/literature-papers/406375-%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%B9%D8%B4%D9%82%DB%8C-%D8%A7%D8%B4%D8%B9%D8%A7%D8%B1-%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B2%D8%A7%D8%AF زندگینامه میرزاده عشقی - سایت سیمرغ]</ref>  


== میرزاده عشقی از نگاه شاعران و نویسندگان ==
== میرزاده عشقی از نگاه شاعران و نویسندگان ==
پژوهش‌گران و محققان در رابطه با هویت ملی در دیوان میرزاده عشقی تحقیقاتی چند انجام داده‌اند. ماشاالله آجودانی در اثر خود به‌نام  ''یا مرگ یا تجدد''، به ناسیونالیسم و نوآوری‌های ادبی در اشعار میرزاده عشقی پرداخته است. یحیی آرین پور و شفیعی کدکنی نیز به شرح حال، اشعار وطنی، نوآوری‌های ادبی و سروده‌های ملی و میهنی میرزاده عشقی پرداخته اند. محمدعلی سپانلو در کتاب ''چهار شاعر آزادی''، اشعار ملی و میهنی میرزاده عشقی را مورد توجه قرار داده است.<ref name=":8" />  
پژوهش‌گران و محققان در رابطه با هویت ملی در دیوان میرزاده عشقی تحقیقاتی چند انجام داده‌اند. ماشاالله آجودانی در اثر خود به‌نام ''یا مرگ یا تجدد''، به ناسیونالیسم و نوآوری‌های ادبی در اشعار میرزاده عشقی پرداخته است. یحیی آرین پور و شفیعی کدکنی نیز به شرح حال، اشعار وطنی، نوآوری‌های ادبی و سروده‌های ملی و میهنی میرزاده عشقی پرداخته اند. محمدعلی سپانلو در کتاب ''چهار شاعر آزادی''، اشعار ملی و میهنی میرزاده عشقی را مورد توجه قرار داده است.<ref name=":8" />  


ولادیمیر نابوکف گفته است: بهترین بخش زندگی‌نامه‌ی میرزاده عشقی ، نه داستان ماجراهایی که براو گذشت، بلکه شرح تحول سبک کار اوست.
ولادیمیر نابوکف گفته است: بهترین بخش زندگی‌نامه‌ی میرزاده عشقی، نه داستان ماجراهایی که براو گذشت، بلکه شرح تحول سبک کار اوست.


ملک‌الشعراء بهار درباره‌ی میرزاده عشقی می‌گوید:<blockquote>«میرزاده عشقی یک پارچه قریحه بود، عشقی در شاعری به قدری توانا بود که اگر داس بی‌رحم باغبان، آن نونهال فضایل را درو نکرده بود، یادگارهای زیادی از گل‌های ادب و شکوفه‌های باطراوت طبع و قریحه‌ی شاعرانه‌اش برای ملت ایران بلکه برای دنیا باقی می گذاشت. همان اندازه از آثار ادبی که از عمر کوتاه و سراسر محنت  عشقی باقی مانده است برای نشانه‌ی بزرگواری و علو طبع او کافیست.»<ref>[http://rezanooshmand.blogfa.com/post/329 میرزاده عشقی از زبان ملک‌الشعرای بهار - سایت زبان ادبی]</ref> </blockquote>ملک‌الشعرای بهار که در ۴ ماه آخر عمر میرزاده عشقی، با او نزدیک شده بود، پس از مرگ او این شعر را سرود:
ملک‌الشعراء بهار درباره‌ی میرزاده عشقی می‌گوید:<blockquote>«میرزاده عشقی یک پارچه قریحه بود، عشقی در شاعری به قدری توانا بود که اگر داس بی‌رحم باغبان، آن نونهال فضایل را درو نکرده بود، یادگارهای زیادی از گل‌های ادب و شکوفه‌های باطراوت طبع و قریحه‌ی شاعرانه‌اش برای ملت ایران بلکه برای دنیا باقی می گذاشت. همان اندازه از آثار ادبی که از عمر کوتاه و سراسر محنت  عشقی باقی مانده است برای نشانه‌ی بزرگواری و علو طبع او کافیست.»<ref>[http://rezanooshmand.blogfa.com/post/329 میرزاده عشقی از زبان ملک‌الشعرای بهار - سایت زبان ادبی]</ref> </blockquote>
[[پرونده:شاعران و نویسندگان.JPG|بندانگشتی|274x274پیکسل|شاعران و نویسندگان دوران مشروطه]]
ملک‌الشعرای بهار که در ۴ ماه آخر عمر میرزاده عشقی، با او نزدیک شده بود، پس از مرگ او این شعر را سرود:


وه که عشقی در صباح زندگی  
وه که عشقی در صباح زندگی  
خط ۸۳۸: خط ۶۱۴:
شاعری نو بود و شعرش نیز نو  
شاعری نو بود و شعرش نیز نو  


شاعر نو رفت و شعر نو بمرد«سایت دویچه وله فارسی»
شاعر نو رفت و شعر نو بمرد<ref name=":10" />


محمدحسین شهریار به یاد مرحوم میرزاده عشقی چنین سروده است:
محمدحسین شهریار به یاد مرحوم میرزاده عشقی چنین سروده است:


عشقی که درد عشق وطن بود درد او
{{شعر}}{{ب|عشقی که درد عشق وطن بود درد او|او بود مرد عشق که کس نیست مرد او}}


او بود مرد عشق که کس نیست مرد او
{{ب|چون دود شمع کشته که با وی دمیست گرم|بس شعله ها که بشکفد از آه سرد او}}


چون دود شمع کشته که با وی دمیست گرم
{{ب|بر طرف لاله زار شفق پر زند هنوز|پروانه تخیل آفاق گرد او}}


بس شعله ها که بشکفد از آه سرد او
{{ب|او فکر اتحاد غلامان به مغز پخت|از بزم خواجه سخت به جا بود طرد او}}


بر طرف لاله زار شفق پر زند هنوز
{{ب|آن نردباز عشق که جان در نبرد باخت|بردی نمی کنند حریفان نرد او}}


پروانه تخیل آفاق گرد او
{{ب|هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق|عشقی نمرد و مرد حریف نبرد او}}


او فکر اتحاد غلامان به مغز پخت
{{ب|در عاشقی رسید بجایی که هرچه من|چون باد تاختم نرسیدم به گرد او}}


از بزم خواجه سخت به جا بود طرد او
{{ب|از جان گذشت عشقی و اجرت چه یافت مرگ|این کارمزد کشور و آن کارکرد او}}


آن نردباز عشق که جان در نبرد باخت
{{ب|آن را که دل به سیم خیانت نشد سیاه|با خون سرخ رنگ شود روی زرد او}}


بردی نمی کنند حریفان نرد او
{{ب|درمان خود به دادن جان دید شهریار|عشقی که درد عشق وطن بود درد او}}{{پایان شعر}}
 
<ref>غزل شماره ۱۱۶ - دیوان محمد حسین شهریار</ref>
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
 
عشقی نمرد و مرد حریف نبرد او
 
در عاشقی رسید بجایی که هرچه من
 
چون باد تاختم نرسیدم به گرد او
 
از جان گذشت عشقی و اجرت چه یافت مرگ
 
این کارمزد کشور و آن کارکرد او
 
آن را که دل به سیم خیانت نشد سیاه
 
با خون سرخ رنگ شود روی زرد او
 
درمان خود به دادن جان دید شهریار
 
عشقی که درد عشق وطن بود درد او<ref>غزل شماره ۱۱۶ - دیوان محمد حسین شهریار</ref>


== سیری در اندیشه و اشعار میرزاده عشقی ==
== سیری در اندیشه و اشعار میرزاده عشقی ==
میرزاده عشقی در شکایت از حوادث جهان و اوضاع نامساعد زمانه و بدی روزگار خویش در غزلی به نام  ''دزد پاتختی'' چنین سروده است:
میرزاده عشقی در شکایت از حوادث جهان و اوضاع نامساعد زمانه و بدی روزگار خویش در غزلی به نام  ''دزد پاتختی'' چنین سروده است:
 
هزار بار مرا مرگ به از این سختی است
 
برای مردم بدبخت، مرگ خوشبختی است
 
گذشت عمر به جان کندن، ای خدا مُردم
 
زدست این همه جان کندن، این چه جان‌سختی است


رسید جان به لبم، هر چه دست و پا کردم
{{شعر}}{{ب|هزار بار مرا مرگ به از این سختی است|برای مردم بدبخت، مرگ خوشبختی است}}


برون نشد، دگر این منتهای بدبختی است
{{ب|گذشت عمر به جان کندن، ای خدا مُردم|زدست این همه جان کندن، این چه جان‌سختی است}}


رجال ما همه دزدند و دزد، بدنام است
{{ب|رسید جان به لبم، هر چه دست و پا کردم|برون نشد، دگر این منتهای بدبختی است}}


که دزد گردنه، بدنامِ دزد پاتختی است
{{ب|رجال ما همه دزدند و دزد، بدنام است|که دزد گردنه، بدنامِ دزد پاتختی است}}


رجال صالح ما، این رجال خنثای اند
{{ب|رجال صالح ما، این رجال خنثای اند|که از رجال دگر، امتیازشان لختی است}}


که از رجال دگر، امتیازشان لختی است
{{ب|زنان کشور ما زنده‌اند و در کفن اند|که این اصولِ سیه بختی، از سیه رختی است}}


زنان کشور ما زنده‌اند و در کفن اند
{{ب|بمیر ''عشقی'' ار آسایش آرزو داری|که هر که مُرد شد آسوده، زنده در سختی است}}{{پایان شعر}}
<ref name=":4" />


که این اصولِ سیه بختی، از سیه رختی است
=== عید خون ===
 
میرزاده عشقی در دورانی زیست که شرایط کشور هم‌واره در تلاطم بود. او نیز شاعری بود با طبع احساساتی که درباره جامعه و وطنش شعر می‌سرود. به خاطر افکار انقلابی‌اش از انتقام دم می زد، حتی عنوان یکی از مقالات خود را ''عید خون'' گذاشت.<ref name=":3" />  
بمیر ''عشقی'' ار آسایش آرزو داری
 
که هر که مُرد شد آسوده، زنده در سختی است<ref name=":4" />
 
=== '''عید خون''' ===
میرزاده عشقی در دورانی زیست که شرایط  کشور هم‌واره در تلاطم بود. او نیز شاعری بود با طبع احساساتی که درباره جامعه و وطنش شعر می‌سرود. به خاطر افکار انقلابی‌اش از انتقام دم می زد، حتی عنوان یکی از مقالات خود را ''عید خون'' گذاشت.<ref name=":3" />  


میرزاده عشقی درد جامعه را می‌شناسد؛ و توصیه می‌کند که برای اصلاح جامعه باید هر سال در آغاز تابستان ۵ روز عید خون بر پا کرد. وی این توصیه را نه تنها به هم‌وطنان خود بلکه به همه‌ی مردم جهان می‌کند:
میرزاده عشقی درد جامعه را می‌شناسد؛ و توصیه می‌کند که برای اصلاح جامعه باید هر سال در آغاز تابستان ۵ روز عید خون بر پا کرد. وی این توصیه را نه تنها به هم‌وطنان خود بلکه به همه‌ی مردم جهان می‌کند:


ای بشر مظهر شرافت شو
{{شعر}}{{ب|ای بشر مظهر شرافت شو|نی ز سر تا به‌پا قباحت باش}}
 
نی ز سر تا به‌پا قباحت باش


مرضی مانع شرافت توست
{{ب|مرضی مانع شرافت توست|در پی رفع این نقاهت باش}}


در پی رفع این نقاهت باش
{{ب|وین تعدی است بر حقوق بشر| از پی رفع این جراحت باش}}


وین تعدی است بر حقوق بشر
{{ب|عید خون گیر پنج روز از سال|سیصد و شصت روز راحت باش}}{{پایان شعر}}


از پی رفع این جراحت باش
میرزاده عشقی حتی در عید قربان، وطن را در قالب همان گوسفند قربانی می‌بیند که در زیر چنگال دشمن مستبد اسیر شده است. اگر چه مردم ظاهراً شاد و مسرور هستند؛ اما عشقی باطن را نشسته به سوگ و ماتم می‌بیند و می‌سراید:
 
عید خون گیر پنج روز از سال
 
سیصد و شصت روز راحت باش
 
میرزاده عشقی حتی در عید قربان، وطن را در قالب همان گوسفند قربانی می‌بیند که در زیر چنگال دشمن مستبد اسیر شده است. اگر چه مردم ظاهراً شاد و مسرور هستند؛ اما عشقی باطن را نشسته به سوگ و ماتم می‌بیند و می‌‌سراید:


مرا عزاست نه عید! این چه عید قربان است؟  
مرا عزاست نه عید! این چه عید قربان است؟  
خط ۹۵۴: خط ۶۹۰:
از خون من و تو آب می‌خواهد و بس
از خون من و تو آب می‌خواهد و بس


عشقی همه را واجد شرایط انقلاب نمی‌داند؛ و عناصر پیشتاز جامعه را جدا می‌کند و می‌گوید:<blockquote>« تمام ایراد عناصر کهنه بر ما این است: آن وقتی که ما در مجلس هدف گلوله قزاق‌های محمد علیشاه بودیم، شما کجا بودید. نمی‌دانم گناه ما چیست که آن وقت بچه بودیم و طبیعت می‌خواست ما را در مدرسه برای انقلاب آینده‌ی این سرزمین بپروراند»</blockquote>میرزاده عشقی حتی ملک‌الشعرای بهار را در مقاله‌اش مورد نیش قلمش قرار می‌دهد؛ و ضمن تأیید روزنامه‌ی انقلابی  ''نو بهار'' که ملک‌الشعرای بهار منتشر می‌کرد، می‌گوید:<blockquote>«باید یقین داشت که نویسنده‌ی نو بهار، در آن ایام واقعاً پاک و انقلابی بودند. ولی چون پنج شش سال متمادی داخل مبارزه با طایفه‌ی مستبد و مرتجع بودند، خودشان هم مرتجع شدند.»<ref>[https://www.dw.com/fa-ir/%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%B9%D8%B4%D9%82%DB%8C-%D9%88-%D8%A7%D9%86%D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8/a-4454293 میرزاده عشقی و انقلاب - دویچه وله فارسی]</ref> </blockquote>میرزاده عشقی با اشعار تیز و تُندی، غریبی و فساد مسئولین و آخوندهای آن‌دوران را فریاد می کند. شعری که درباره‌ی مجلس چهارم گفته، جالب و شایان توجه است؛ چون با گذشت سالیان طولانی هنوز مصداق‌هایی فراوانی در جامعه‌ی فعلی ایران دارد. عشقی این شعر را در قالب مستزاد سروده است:
عشقی همه را واجد شرایط انقلاب نمی‌داند؛ و عناصر پیشتاز جامعه را جدا می‌کند و می‌گوید:<blockquote>«تمام ایراد عناصر کهنه بر ما این است: آن وقتی که ما در مجلس هدف گلوله قزاق‌های محمد علیشاه بودیم، شما کجا بودید. نمی‌دانم گناه ما چیست که آن وقت بچه بودیم و طبیعت می‌خواست ما را در مدرسه برای انقلاب آینده‌ی این سرزمین بپروراند»</blockquote>میرزاده عشقی حتی ملک‌الشعرای بهار را در مقاله‌اش مورد نیش قلمش قرار می‌دهد؛ و ضمن تأیید روزنامه‌ی انقلابی ''نو بهار'' که ملک‌الشعرای بهار منتشر می‌کرد، می‌گوید:<blockquote>«باید یقین داشت که نویسنده‌ی نو بهار، در آن ایام واقعاً پاک و انقلابی بودند؛ ولی چون پنج شش سال متمادی داخل مبارزه با طایفه‌ی مستبد و مرتجع بودند، خودشان هم مرتجع شدند.»<ref name=":10">[https://www.dw.com/fa-ir/%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%B9%D8%B4%D9%82%DB%8C-%D9%88-%D8%A7%D9%86%D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8/a-4454293 میرزاده عشقی و انقلاب - دویچه وله فارسی]</ref> </blockquote>میرزاده عشقی با اشعار تیز و تُندی، غریبی و فساد مسئولین و آخوندهای آن‌دوران را فریاد می کند. شعری که درباره‌ی مجلس چهارم گفته، جالب و شایان توجه است؛ چون با گذشت سالیان طولانی هنوز مصداق‌هایی فراوانی در جامعه‌ی فعلی ایران دارد. عشقی این شعر را در قالب مستزاد سروده است:
 
این مجلس چارم بخدا ننگ بشر بود. دیدی چه خبر بود؟
 
هر کار که کردند ضرر روی ضرر بود.دیدی چه خبر بود؟
 
این مجلس چارم خودمانیم ، ثمر داشت؟ و الله که ضرر داشت
 
صد شکر که عمرش چو زمانه بگذر بود. دیدی چه خبر بود؟
 
دیگر نکند هو نزند جفته مدرس، در سالن مجلس
 
بگذشت دگر مدتی ار محشر خر بود. دیدی چه خبر بود؟
 
هر دفعه که این قحبه رئیس الوزرا شد. دیدی که چه‌ها شد؟
 
این‌دوره چه گویم که مضارش چقدر بود. دیدی چه خبر بود؟


از بنده به آقا که الحق که نه مردی، زین‌کار که کردی
{{شعر}}{{ب|این مجلس چارم بخدا ننگ بشر بود. دیدی چه خبر بود؟|هر کار که کردند ضرر روی ضرر بود. دیدی چه خبر بود؟}}


ریدی به‌سر هر چه که عمامه به‌سر بود. دیدی چه خبر بود؟
{{ب|این مجلس چارم خودمانیم، ثمر داشت؟ و الله که ضرر داشت|صد شکر که عمرش چو زمانه بگذر بود. دیدی چه خبر بود؟}}


من دشمن دین نیستم این‌گونه نبینم. من حامی دینم
{{ب|دیگر نکند هو نزند جفته مدرس، در سالن مجلس|بگذشت دگر مدتی ار محشر خر بود. دیدی چه خبر بود؟}}


دستور ز لندن بُد و با دست بقر بود. دیدی چه خبر بود؟
{{ب|هر دفعه که این قحبه رئیس الوزرا شد. دیدی که چه‌ها شد؟|این‌دوره چه گویم که مضارش چقدر بود. دیدی چه خبر بود؟}}


تسبیح به کف جامه تقوای به تن شد. خواهان وطن شد
{{ب|از بنده به آقا که الحق که نه مردی، زین‌کار که کردی|ریدی به‌سر هر چه که عمامه به‌سر بود. دیدی چه خبر بود؟}}


گویم ز چه عمامه به‌سر درپی شر شد. دیدی چه خبر بود؟
{{ب|من دشمن دین نیستم این‌گونه نبینم. من حامی دینم|دستور ز لندن بُد و با دست بقر بود. دیدی چه خبر بود؟}}


عمامه به‌سر هر که که بنهاد دو کون است. یک کونش که کون است
{{ب|تسبیح به کف جامه تقوای به تن شد. خواهان وطن شد|گویم ز چه عمامه به‌سر درپی شر شد. دیدی چه خبر بود؟}}


آن گنبد مندیل سرش کون دگر بود. دیدی چه خبر بود؟
{{ب|عمامه به‌سر هر که که بنهاد دو کون است. یک کونش که کون است|آن گنبد مندیل سرش کون دگر بود. دیدی چه خبر بود؟}}


آن مردکه خر که وکیل است به تهران، این‌گونه و اینسان  
{{ب|آن مردکه خر که وکیل است به تهران، این‌گونه و اینسان| یک پارچه کون از بن پا تا پس سر بود. دیدی چه خبر بود؟}}


یک پارچه کون از بن پا تا پس سر بود. دیدی چه خبر بود؟
{{ب|شد مصرف پر چانگی شیخ محلات، مجلس همه اوقات|خیلی دگر این شیخ پدر سوخته لجن بود. دیدی چه خبر بود؟}}


شد مصرف پر چانگی شیخ محلات، مجلس همه اوقات
{{ب|میخواست خودش را برساند به وزارت، با زور وکالت|افسوس که عمامه برایش سر خر بود. دیدی چه خبر بود؟}}


خیلی دگر این شیخ پدر سوخته لجن بود. دیدی چه خبر بود؟
{{ب|این مردک خولی پز بدریخت امین نیست. اینست و جز این نیست|آن‌کس که رخش همچو سریر بُز گر بود. دیدی چه خبر بود؟}}


میخواست خودش را برساند به وزارت، با زور وکالت
{{ب|می‌گفت که بر کرسی مجلس چو نشینم. آسوده نگیرم|راحت نیم ای کاش که این کرسی دگر بود. دیدی چه خبر بود؟}}


افسوس که عمامه برایش سر خر بود. دیدی چه خبر بود؟
{{ب|از بسکه شد آبستن و زائید فراوان، قاطر شده ارزان|گویی کمر شیخ سراسر ز فنر بود. دیدی چه خبر بود؟}}


این مردک خولی پز بد ریخت امین نیست. اینست و جز این نیست
{{ب|کسرای عدالتگر اگر زنده بُد این عصر، اینسان نبُد این قصر|گفتم که به اعصار گذشته چه مگر بود؟ دیدی چه خبر بود؟}}


آن‌کس که رخش همچو سریر بُز گر بود. دیدی چه خبر بود؟
{{ب|گفتند که بوداست عدالتگه ساسان، آنروز که ایران|سرتا به‌سرش مملکت علم و هنر بود. دیدی چه خبر بود؟}}


می‌گفت که بر کرسی مجلس چو نشینم. آسوده نگیرم
{{ب|من در غم این کز چه عدالتگه کشور، شد دزدگه آخر|زین نکته غم اندر دل من بیحد و مرز بود. دیدی چه خبر بود؟}}


راحت نیم ای کاش که این کرسی دگر بود. دیدی چه خبر بود؟
{{ب|تا این‌که در این دوره بدیدم وکلا را، در مجلس شورا|دیدم دگر اینباره از آن باره بتر بود. دیدی چه خبر بود؟}}


از بسکه شد آبستن و زائید فراوان، قاطر شده ارزان
{{ب|این مجلس شورا نبُد و بود کلوبی، یک مجمع خوبی|از هر که شب از گردنه بردار و ببر بود. دیدی چه خبر بود؟}}


گویی کمر شیخ سراسر ز فنر بود. دیدی چه خبر بود؟
{{ب|هرگز یکی از این وکلا زنده نبودی، پاینده نبودی|این جامعه زنده نما زنده اگر بود. دیدی چه خبر بود؟}}


کسرای عدالتگر اگر زنده بُد این عصر، اینسان نبُد این قصر
{{ب|تنها نه همین کاخ سزاوار خرابیست، این حرف حسابیست|ای‌کاش که سرتاسر قم زیر و زبر بود. دیدی چه خبر بود؟}}


گفتم که به اعصار گذشته چه مگر بود؟ دیدی چه خبر بود؟
{{ب|ای قم تو چه خاکی که چه ناپاک نهادی، تو شهر فسادی|از شر تو یک مملکتی پُر ز شرر بود. دیدی چه خبر بود؟}}


گفتند که بوداست عدالتگه ساسان، آنروز که ایران
{{ب|این طبع تو «عشقی» بخدایی خداوند، از کوه دماوند|محکم‌تر و معظم‌تر و آتشکده‌تر بود. دیدی چه خبر بود؟}}{{پایان شعر}}
<ref>[http://sharif.mihanblog.com/post/418 مجلس چهارم - سیاست نامه]</ref>


سرتا به‌سرش مملکت علم و هنر بود. دیدی چه خبر بود؟
من در غم این کز چه عدالتگه کشور، شد دزدگه آخر
زین نکته غم اندر دل من بیحد و مرز بود. دیدی چه خبر بود؟
تا این‌که در این دوره بدیدم وکلا را، در مجلس شورا
دیدم دگر اینباره از آن باره بتر بود. دیدی چه خبر بود؟
این مجلس شورا نبُد و بود کلوبی، یک مجمع خوبی
از هر که شب از گردنه بردار و ببر بود. دیدی چه خبر بود؟
هرگز یکی از این وکلا زنده نبودی، پاینده نبودی
این جامعه زنده نما زنده اگر بود. دیدی چه خبر بود؟
تنها نه همین کاخ سزاوار خرابیست، این حرف حسابیست
ای‌کاش که سرتاسر قم زیر و زبر بود. دیدی چه خبر بود؟
ای قم تو چه خاکی که چه ناپاک نهادی، تو شهر فسادی
از شر تو یک مملکتی پُر ز شرر بود. دیدی چه خبر بود؟
این طبع تو "عشقی" بخدایی خداوند، از کوه دماوند
محکم‌تر و معظم‌تر و آتشکده‌تر بود. دیدی چه خبر بود؟<ref>[http://sharif.mihanblog.com/post/418 مجلس چهارم - سیاست نامه]</ref>


=== میرزاده عشقی و حقوق زنان ===
=== میرزاده عشقی و حقوق زنان ===
میرزاده عشفی علاوه بر سیاست و فعالیت‌های اجتماعی،‌ از روشنفکران پیشتازی بود که در عرصه‌ی حقوق زنان هم به همان اندازه‌ی ابتکارش در عرصه شعر، تلاش می‌کرد. در حالی‌که نفس موسیقی در دنیای بازمانده از مناسبات کهن فئودالی هنوز ناپسند می‌نمود؛ میرزاده عشقی برای راه‌اندازی کنسرت، تئاتر و اُپرا و احقاق حقوق برابر زنان، هم‌واره تلاش می‌کرد.<ref name=":6" />  
میرزاده عشفی علاوه بر سیاست و فعالیت‌های اجتماعی، از روشنفکران پیشتازی بود که در عرصه‌ی حقوق زنان هم به همان اندازه‌ی ابتکارش در عرصه شعر، تلاش می‌کرد. در حالی‌که نفس موسیقی در دنیای بازمانده از مناسبات کهن فئودالی هنوز ناپسند می‌نمود؛ میرزاده عشقی برای راه‌اندازی کنسرت، تئاتر و اُپرا و احقاق حقوق برابر زنان، هم‌واره تلاش می‌کرد.<ref name=":6" />  


میرزاده عشقی از برجسته‌ترین روشن‌فکران عصر مشروطه به شمار می‌رود که مدافع حقوق زنان بود و از آزادی زنان و حضور آنان در جامعه دفاع می‌کرد. (سایت به اندیشان)
میرزاده عشقی از برجسته‌ترین روشن‌فکران عصر مشروطه به‌شمار می‌رود که مدافع حقوق زنان بود و از آزادی زنان و حضور آنان در جامعه دفاع می‌کرد. (سایت به اندیشان)


عشقی قطعه  ''کفن سیاه'' را در دفاع از مظلومیت زنان و تجسم روزگار سیاه آنان با مسمط ایده‌آل مرد دهقان سروده است.<ref name=":1" />  
عشقی قطعه ''کفن سیاه'' را در دفاع از مظلومیت زنان و تجسم روزگار سیاه آنان با مسمط ایدئال مرد دهقان سروده است.<ref name=":1" />  


عشقی در در باره‌ی حجاب و آزادی و حقوق زنان و ظلم و ستم مضاعفی که بر آن‌ها رفته، چنین سروده است:
عشقی در درباره‌ی حجاب و آزادی و حقوق زنان و ظلم و ستم مضاعفی که بر آن‌ها رفته، چنین سروده است:


آتش طبع تو عشقی که روان است چو آب
آتش طبع تو عشقی که روان است چو آب
خط ۱٬۰۸۵: خط ۷۷۷:
چادر و پیچه دگر بس باشد
چادر و پیچه دگر بس باشد


با من از يك دو سه گوينده هم آواز شود
با من از یک دو سه گوینده هم آواز شود
 
كم‌كم اين زمزمه در جامعه آغاز شود
 
از همين زمزمه‌ها روي زنان باز شود
 
لذت از زندگي جامعه احراز شود
 
عزّت و فتح به اين جامعه دمساز شود
 
ور نه تا زن به كفن سر برده
 
نيمي از ملّت ايران مرده (شعری در باره حجاب زنان – دیوان اشعار عشقی)
 
ای‌دوست ببین بی سر و سامانی ایران
 
بدبختی ایران و پریشانی ایران
 
از قبر برون آی و ببین ذلت ما را
 
این ذلت ایرانی و ویرانی ایران
 
آوخ که لحمد، جای تو شد تا بقیامت!
 
رفتی و ندیدی تو پریشانی ایران
 
از وضع کنونی و زبدبختی ملت
 
زین فقر و پریشانی و ویرانی ایران
 
گردیده جهان تیره و گشته‌ست دلم تنگ
 
گویی که شدم حبسی و زندانی ایران
 
بگرفته دلم سخت زاوضاع کنونی
 
بیچارگی و محنت و حیرانی ایران
 
عشقی بود ار نوحه‌گر امروز عجب نیست
 
خون می‌چکد از دیدۀ ایرانی و ایران
 
=== یکرنگی ===
با هر محیط، خویش، نه همرنگ می‌کنم
 
نی لحن خود، رهین هر آهنگ می‌کنم
 
مانم که تا بگردد همرنگ من محیط
 
آنگه ببین چسان همه را رنگ می‌کنم
 
تا روز خوش گشاید، آغوش خود بمن
 
در روز سخت، عرصه به‌خود تنگ می‌کنم
 
از نقش طبع خویش، در این مملکت ز نو
 
تجدید عهد نقشه‌ی ارژنگ می‌کنم
 
با مدعی دیگری به تعقیب من میای
 
من خود نگشته خسته، ترا لنگ می‌کنم
 
تیر و کمان، زبان و سخن گو به‌خصم من
 
این تیر و این کمان بودم، جنگ می‌کنم
 
نامد به‌چنگ من، ز وطن غیر موی خویش
 
پس موی ووز مویه‌ی او چنگ می‌کنم
 
دیوانه  ''عشقی'' است نه مجنون، من این‌حسن
 
اثبات با ادله و فرهنگ می‌کنم
 
مجنون ز روی عقل همی‌گفت دلبر است
 
لیلی و دل بطره‌اش آونگ می‌کنم
 
مجنون منم که عشق وطن دارم و فعان
 
از عشق آب و خاک گل و سنگ می‌کنم
 
ــــــــــــــــــــ
 
عاشقی را شرط تنها ناله و فریاد نیست
 
تا کسی از جان شیرین نگذرد فرهاد نیست
 
تا نشدرسوای عالم کس نشد استاد عشق
 
نیم رسوا عاشق اندر فن خود استاد نیست
 
ای دل از حال من وبلبل چه می پرسی برو
 
ما دو تن شوریده را کاری به جز فریاد نیست
 
به به از این مجلس ملی وازادی فکر
 
من چه بنویسم قلم در دست کس ازاد نیست
 
رای من این است کاندید از برای انتخاب
 
اندر این دوره مناسب تر کس از شداد نیست
 
حرفهای تازه را فرعون هم ناگفته بود
 
بلکه از چنگیز هم تاریخ را در یاد نیست
 
ای خدا این مهد استبداد را ویران نما


گر چه در سر تاسرش یک گوشه ای اباد نیست
کم‌کم این زمزمه در جامعه آغاز شود


گر که جمهوری است این اوضاع برگیر وببند
از همین زمزمه‌ها روی زنان باز شود


هیچ ازادی طلب بر ضد استبداد نیست
لذت از زندگی جامعه احراز شود


قلب عشقی بین که چون سرتاسر ایران زمین
عزّت و فتح به این جامعه دمساز شود


از جفای گلرخان یک گوشه اش آباد نیست
ور نه تا زن به کفن سر برده


زندگینامه  میرزاده عشقی «سایت علماء و عرفاء»
نیمی از ملّت ایران مرده <ref>حجاب زنان - کلیات  میرزاده عشقی</ref>


<nowiki>https://olama-orafa.ir/%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87%D8%A1-%D8%B9%D8%B4%D9%82%DB%8C%DB%B1%DB%B3%DB%B4%DB%B2-%DB%B1%DB%B2%DB%B7%DB%B2%D9%87-%D9%82/</nowiki>


== منابع: ==
== منابع ==
<references />

نسخهٔ کنونی تا ‏۲ ژوئیهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۱۰:۵۶

میرزاده عشقی
میرعشقی6.JPG
نام اصلی سید محمدرضا کردستانی
زمینهٔ کاری شاعر، روزنامه‌نگار
زادروز ۲۰ آذرماه ۱۲۷۳
ایران،همدان
مرگ ۱۲ تیرماه ۱۳۰۳
ایران، تهران
ملیت ایرانی
محل زندگی همدان، تهران
جایگاه خاکسپاری ابن بابویه
در زمان حکومت رضاشاه پهلوی
بنیانگذار روزنامه قرن بیستم و روزنامه نامه عشقی
پیشه روزنامه‌نگار، شاعر و فعال سیاسی
نمایشنامه‌ها داستان بیچاره‌زاده، کفن سیاه، رستاخیز سلاطین ایران و...
دیوان سروده‌ها کلیات میرزاده عشقی
تخلص عشقی
دلیل سرشناسی نشر روزنامه و اشعار اعتراضی

میرزاده عشقی، با نام اصلی سید محمدرضا کردستانی (زاده‌ی ۲۰ آذر ۱۲۷۳، همدان – درگذشته‌ی ۱۲ تیرماه ۱۳۰۳)، شاعر، روزنامه‌نگار، نمایشنامه نویس و نویسنده در دوران مشروطه بود. میرزاده عشقی در دوران تحصیل، علاوه بر دروس معمول، زبان فرانسه را نیز آموخت و به آن مسلط گشت. در اوایل جنگ جهانی اول (۱۹۱۴–۱۹۱۸ میلادی) و دوره کشمکش سیاست متفقین و دول متحده، میرزاده عشقی که در همدان به‌سر می‌برد به استانبول رفت. میرزاده عشقی در استانبول در شعبه علوم اجتماعی و فلسفه دارالفنون باب عالی، جزو مستمعین آزاد حضور ‌یافت و به تحصیل دانش پرداخت. وی در استانبول نخستین آثار شاعرانه‌ی خود مانند، نوروزی نامه و اُپرای رستاخیز شهریاران ایران را نوشت. میرزاده عشقی، پس از بازگشت به همدان، همراه با حزب سوسیالیست و هم‌کاران اقلیت مجلس، به مبارزه علیه دیکتاتوری سلطنتی پرداخت. سخنرانی‌های تند و مقالات و اشعار آتشین میرزاده عشقی علیه وثوق‌الدوله نخست وزیر وقت و علیه قرداد سال ۱۹۱۹، باعث شد که وثوق‌الدوله حکم دست‌گیری او را صادر و وی را روانه زندان کنند. میرزاده عشقی قرداد ۱۹۱۹، را قرارداد فروش ایران به انگلستان نامیده بود. در سال ۱۳۰۲، با آغاز زمزمه‌ی جمهوری، میرزاده عشقی در مقاله‌ای تحت عنوان جمهوری قلابی، به‌مخالفت با رضاخان برخاست و در نخستین شماره‌ی روزنامه کاریکاتور قرن بیستم که در همان سال دایر کرده بود، چندین کاریکاتور و شعر تند مبنی بر هزل بودن و غرواقعی بودن جمهوری رضاخانی منتشر کردکه شهربانی دستور توقیف روزنامه را صادر کرد و همه‌ی نسخه‌های آن را از سطح شهر جمع‌آوری نمود. سرانجام میرزاده عشقی در ۱۲ تیرماه ۱۳۰۳، در منزل خودش به دست دو تن از عوامل حکومتی هدف گلوله قرار گرفت و در بیمارستان شهربانی جان باخت.

تحصیلات میرزاده عشقی

میرزاده عشقی با نام اصلی سید محمدرضا کردستانی، فرزند حاج سید ابوالقاسم کردستانی است. وی در ۲۰ آذرماه ۱۲۷۳، در همدان به‌دنیا آمد. میرزاده عشقی در سال‌های کودکی در مکتب‌خانه‌های محلی به تحصیل پرداخت. او پس از سن ۷ سالگی در مدرسه‌های الفت و آلیانس به تحصیل زبان فارسی و فرانسه پرداخت. او پیش از پایان مدرسه در تجارت‌خانه یک بازرگان فرانسوی به شغل مترجمی پرداخت و به زبان فرانسه مسلط شد.

دوره تحصیلی اولیه میرزاده عشقی تا سن ۱۷ سالگی بیشتر طول نکشید. وی در سن ۱۵ سالگی به اصفهان رفت، سپس برای اتمام تحصیلات به تهران آمد؛ و بیش از ۳ ماه نگذشت که به همدان باز گشت و ۴ ماه بعد به اصرار پدرش برای تحصیل عازم تهران شد؛ اما او از تهران به رشت و بندر انزلی رهسپار و از آن‌جا به مرکز بازگشت.

اوایل جنگ جهانی اول (۱۹۱۴–۱۹۱۸ میلادی) یعنی دوره کشمکش سیاست متفقین و دول متحده میرزاده عشقی در همدان به سر می‌برد. او در این دوران به همراه چند هزار تن مهاجر ایرانی به سوی استانبول رفت. میرزاده عشقی چند سالی در استانبول بود، به تحصیل فلسفه و علوم اجتماعی پرداخت.[۱]

شخصیت میرزاده عشقی

میرزاده عشقی

میرزاده عشقی از نظر اخلاقی انسانی خوش مشرب، نیک صفت و به مادیات بی اعتنا بود، زن و فرزندی نداشت و با کمک‌های پدری، خانواده، دوستان و آزادی‌خواهان و البته از درآمد نمایش‌های خود روزگار می‌گذراند. در آخرین کابینه نخست وزیری مرحوم حسن پیرنیا، معروف به‌مشیرالدوله، از طرف وزارت کشور به ریاست شهرداری اصفهان انتخاب شد ولی نپذیرفت.[۲]

صراحت لهجه، نکته‌بینی و تحلیل بسیار فنی او در مورد تحولات سیاسی و اجتماعی دوران خودش، بسیار مشهود بود. به عقیده‌ی بسیاری از مورخان، میرزاده عشقی از مهم‌ترین روشنفکران آغاز دوره‌ی روشنگری پس از مشروطه بود.[۱]

فعالیت‌های سیاسی، اجتماعی

میرزاده عشقی در سن ۱۷ سالگی وارد فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی شد. عشقی در اوایل جنگ جهانی اول، در استانبول نخستین آثار شاعرانه خود مانند نوروزی نامه و اپرای رستاخیز شهریاران ایران را نوشت. پس از آن او به همدان بازگشت. سپس به تهران رفت و با گروهی از نویسندگان ارتباط پیدا کرد. میرزاده عشقی در این دوران در کنار حزب سوسیالیست و هم‌کاران اقلیت مجلس به مبارزه پرداخت. در این مبارزه‌ی سیاسی، قلم این شاعر بیش از همه متوجه وثوق‌الدوله نخست وزیر وقت بود. سخنرانی‌های تند و مقالات و اشعار آتشین میرزاده عشقی علیه قرار داد ۱۹۱۹، باعث شد که وثوق‌الدوله دستور دست‌گیری وی را صادر و او را روانه زندان کنند. مبارزات سیاسی و مقالات انتقادی میرزاده عشقی تا پایان زندگی کوتاهش ادامه داشت.[۳]

انتقاد و اعتراض از پیامدهای انقلاب مشروطه بود و پیش از آن که در شعر و ادب آن دوره خود را نشان دهد، در روزنامه‌ها دیده می شد. میرزاده عشقی زبانی خاص و اعتراضی برای خود برگزیده بود. زبانی که جان میرزاده عشقی را گرفت.[۴]

میرزاده عشقی از ۲۱ سالگی روزنامه‌نگار شد. ظاهراً در همان سن و سال بود که روزنامه‌ای را در همدان با نام نامه عشقی راه انداخت. از همان سال‌ها میرزاده عشقی با نیش قلمش سیاست‌های وثوق‌الدوله نخست وزیر را به باد انتقاد گرفت. قراردادی را که وثوق الدوله با انگلستان بسته بود، معامله فروش ایران به انگلستان نامید.

میرزاده عشقی درآغاز با ملک‌الشعرای بهار و سید حسن مدرس (از نمایندگان فراکسیون اقلیت در مجلس چهارم) مخالف بود؛ و مطالب و اشعار تندی بر علیه آن دو می‌نوشت؛ اما در جریان غائله جمهوریت که از دی ماه سال ۱۳۰۲ آغاز شد، در پی مخالفت با رضاخان و جمهوری، با ملک‌الشعرای بهار و سیدحسن مدرس، که آنان نیز از مخالفان رضاخان و جمهوری بودند، دست دوستی و اتحاد داد.[۵]

هنگامی که وثوق‌الدوله قرارداد ایران و انگلیس را به‌وسیله جراید اعلام کرد، میرزاده عشقی منظومه‌ی اعتراض‌آمیزی را در نتیجه تأثیر از عقد قرارداد مزبور سرود و خود نیز در مقدمه‌ی آن نوشت:

میرعشقی8.JPG

«با عشق وطن مندرجات ذیل را در این‌جا ثبت می‌نمایم، شاید بعداز من یادگار بماند و موجب آمرزش روح من باشد. باید دانست: این ابیات فقط و فقط اثر احساسات ناشیه از معاهده دولتین انگلستان وایران است که از طبع من تراوش کرده و این نبوده مگر این قرارداد در ذهن این بنده، جز یک معامله فروش ایران به انگلستان طور دیگر تلقی نشده! این است که با اطلاع از این مسئله شب وروز در وحشتم وهر گاه راه می روم، فرض می‌کنم که روی خاکی قدم بر می‌دارم که تا دیروز مال من بوده و حال از آن دیگری است! هر وقت آب می‌خورم می‌دانم این آب… از این رو هر لحظه نفرینی به مرتکب این معامله می‌گفتم. تقریباً قصیده‌ها، غزل‌ها ومقاله‌ها در این خصوص تهیه کرده ولی چون هیچ‌کس پیرامون برای ثبت و حفظ آن‌ها نبود، تقریباً تمام آن‌ها از یاد رفت؛ بی آن‌که اثری کرده باشد. فقط ابیات زیر است که از میان آن‌ها به‌خاطرم مانده، به‌نام عشق وطن»:[۶]

هرچه من ز اظهار راز دل، تحاشی می کنمبهر احساسات خود، مشکل تراشی می‌کنم
ز اشک خود بر آتش دل، آب پاشی می‌کنمباز طبعم بیشتر، آتش فشانی می‌کند
ز انزلی تا بلخ و بم را، اشک من گل کرده استغسل بر نعش وطن، خونابه دل کرده است
دل دگر پیرامن دلدار را، ول کرده استبر زوال ملک دارا، نوحه خوانی می‌کند
دست و پای گله با، دست شبانشان بسته‌اندخوانی اندر ملک ما، از خون خلق آراسته‌اند
گرگ‌های آنگلوساکسون، بر آن بنشسته‌اندهیئتی هم بهرشان، خوان گسترانی می‌کند
رفت شاه و رفت ملک و رفت تاج و رفت تختباغبان زحمت مکش، کز ریشه کندند این درخت
مهیمانان وثوق الدوله! خون‌خوارند سختای خدا با خون ما، این مهیمانی می‌کند
ای وثوق الدوله! ایران، ملک بابایت نبود! یک شتر برده است آن و این قطار اندر قطار
این چه سری بود؟ رفت آن پای دار، این پایدارباز هم صد ماشاالله زندگانی می‌کند
یا رب این مخلوق را از چوب بتراشیده‌اند؟برسر این خلق، خاک مردگان پاشیده‌اند؟

به عقیده‌ی عشقی تا ظلم هست، مبارزه هم هست و خود نیز هزینه‌ی آن را می‌پردازد؛ چنان‌که سروده است:

تا روز خوش گشاید، آغوش خود به من

در روز سخت، عرصه به خود تنگ می‌کنم

با مدعی بگوی به تعقیب من میای

من خود نگشته خسته، ترا لنگ می‌کنم

تیر و کمان زبان و سخن، گو به خصم من

تا تیر و این کمان بودم، جنگ می‌کنم[۷]

روزنامه قرن بیستم

روزنامه قرین بیستم

در سال ۱۳۰۲ که نغمه جمهوری ساز شد، میرزاده عشقی در مقاله‌ای به‌عنوان جمهوری قلابی رضاخان، به‌مخالفت برخاست و در نخستین شماره روزنامه کاریکاتور قرن بیستم که در همان سال دایر کرده بود، چندین کاریکاتور و شعر تند مبنی بر هزل بودن جمهوری و جمهوری‌خواهان منتشر کرد. مخالفت عشقی با جمهوری قلابی به آن‌جا رسید که شهربانی وقت دستور توقیف روزنامه را صادر کرد؛ و همه‌ی نسخه‌های آن را از سطح شهر جمع‌آوری نمود.[۳]

به‌نقل از خود میرزاده عشقی، روزنامه قرن بیستم در زمان انتشارش تنها دو مشترک داشته است؛ ولی مسلماً شهرت آن مدیون نام خود عشقی بوده است. در واقع آنچه باعث شد عشقی را ترور کنند، داستان منظومی بود با نام جمهوری‌نامه که کنایه زیاد داشت.[۴]

سرانجام با انتشار مجدد روزنامه‌ی قرن بیستم در تیرماه سال ۱۳۰۳، وقتی نخستین شماره‌ی آن با قطع کوچک در ۸ صفحه منتشر شد، رضاخان دستور قتل میرزاده‌عشقی را صادر کرد؛ و سرتیپ درگاهی رئیس اداره تأمینات نظمیه (شهربانی) وقت، آن را طراحی کرد؛ و به‌اجرا گذاشت.[۷]

مخالفت عشقی با رضاخان

دشمنی میرزاده عشقی با رضاخان از کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ آغاز شد. او از مخالفان کودتا و بازگشت دیکتاتوری بود.

هنگامی که رضا خان قزاق که تازه از راه رسیده و دشمن مشروطه بود، با فریب دعوی جمهوری‌خواهی کرد، میرزاده عشقی به مخالفت با او پرداخت. از دیگر همراهان میرزاده عشقی در آن روزگار، برخی روشنفکران هم‌عصرش از جمله ملک‌الشعرای بهار، استاد حسین بهزاد، فرخی یزدی و نیما یوشیج، پدر شعر نوین فارسی، بودند.

داستان جمهوری‌خواهی رضاخان البته فریبی بود که برای چندصباحی حتی برخی روشنفکران آن عصر را هم با خود بُرد؛ اما به‌سرعت دستش رو شد و ناگزیر از بازگشت به اصل خویش و قبضه قدرت سلطنتی شد.[۸]

میرزاده عشقی مخالف سرسخت جمهوری رضاخانی بود و آن را جمهوری قلابی یا جمهوری مصنوعی می خواند. در شعرهایش بارها این جمهوری را به استهزا گرفت. میرزاده عشقی در همان سال‌ها همه‌ی آن جمهوری بازی‌ها را سناریوی انگلیسی‌ها می دانست.[۴]

جمهوری‌نامه

در آثار میرزاده عشقی، از شعر تا قصه و نمایش‌نامه، مطالبات و آرزوهای یک خلق به چشم می‌خورد. از جمله اشعار معروف عشق جمهوری‌نامه است که در مخالفت با رضاخان سروده و در آن چهره‌ی بسیاری از ریاکاران را با لحنی تند افشا کرده است.[۷]

دربحبوحه پایان جریان جمهوری‌خواهی میرزاده عشقی سروده‌ی مفصلی تحت عنوان جمهوری‌نامه بر روی کاغذ آمونیاک چاپ و در صدها نسخه به‌طور مخفیانه منتشر شد؛ و در میان مردم دست به دست گشت. این شعر معرف روند شکل‌گیری غائله جمهوری‌خواهی و اهداف و مقاصد شومی بود که در پس پرده‌ی توطئه نهفته بود. این اشعار بسیار نغز و صریح که در ۱۵ فروردین ۱۳۰۳ در تهران منتشر شد، در آغاز امر سراینده‌ی آن آشکارا نبود؛ اما بعدها و پس از ترور میرزاده عشقی، توسط عوامل رضاخان، شناسایی شد که این اشعار توسط عشقی سروده شده است.[۹]

میرعشقی4.JPG

شعر جمهوری‌نامه

از ایران رهنما گشته روانه|برای کارهای محرمانه}}

مسلسل می‌رسد با سیم و چاپار|ز بلدان و ز اقطار و ز امصار}}

{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار

چه ذلت‌ها کشید این ملت زاردریغ از راه دور و رنج بسیار
ترقی اندرین کشور محال استکه در این مملکت قحط‌الرجال است
خرابی‌از جنوب و از شمال استبر این مخلوق آزادی وبال است
بباید پرده بگرفتن ز اسرارکه گردد شرح بدبختی پدیدار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
اگر پیدا شود در ملک یک فردبه مانند رضاخان جوانمرد
کنندش دوره فوراً چند ولگردبه فکر اینکه باید ضایعش کرد
بگویند از سر شه تاج برداربه فرق خویشتن آن تاج بگذار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
نخستین بار، سازیم آفتابیعلامت‌های سرخ انقلابی
که جمهوری بود حرفی حسابیچو گشتی تو رئیس انتخابی
بباید گفت کاین مرد فداکاربود خود پادشاهی را سزاوار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
حقیقت بارک‌الله، چشم بد دورمبارک باد این جمهوری زور
ازین پس گوش‌ها کر چشم‌ها کورچنین جمهوری بر ضد جمهور
ندارد یادکس، در هیچ اعصارنباشد هیچ در قوطی عطار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
چو جمهوری شود آقای دشتیعلمدارش بود شیطان رشتی
تدین آن سفیه کهنه مشتینشیند عصرها در توی هشتی
کند کور و کچل‌ها را خبردارز حلاج و ز رواس و ز مسمار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
صبا، آن بی‌شعور بدقیافهنماید . . . جمهوری کلافه
زند صد لاف در زیر ملافهکه جمهوری شود دارالخلافه
ولیکن بی‌خبر از لحن بازارز علاف و ز بقال و ز نجار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
ز عدل الملک بشنو یک حکایتکه آن بالا بلند بی کفایت
میانجی گشته بین بول و غایطکندگاهی تدین را حمایت
شود گاهی سلیمان را مددکارکه سازد این دو را با یکدگر یار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
ببین آن کهنه الدنگ قلندرنموده نوحهٔ جمهوری از بر
عجب جنسی است این! الله اکبرگهی عرعر نماید چون خر نر
زمانی پاچه گیرد چون سگ هارولی غافل زگردن‌بند و افسار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
گرفته پول‌های بی‌نشانهزده در بصره و بغداد چانه
که جمهوری شود این ملک ادبارنه من گویم خودش کرده است اقرار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
تقلاها نماید اندرین بینجلنبر زادهٔ شیخ العراقین
کند فریادها با شور و با شینکه جمهوری بود برگردنم دین
ادا بایست کرد این دین ناچاربباید جست از دست طدکار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
ضیاء الواعظین آن لوس ریقوکند از بهر جمهوری هیاهو
چه جمهوری! عجب دارم من از اومگر او غافل است از قصد یارو
که می‌خواهد نشیند جای قاجارهمان‌طوری که کزد آن مرد افشار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
دبیر اعظم، آن رند سیاسیز کمپانی نماید حق‌شناسی
زند تیپا به قانون اساسیبه افسون‌های نرم دیپلوماسی
به سردار سپه گو به اصرارکه جمهوری نباشد کار دشوار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
نمایش می‌دهد این هفته عارفبه همراهی اعضای معارف
شود معلوم با جزئی مصارفکه جمهوری ندارد یک مخالف
مدلل می‌شود با ضرب و با تارکه مشروطه ندارد یک طرفدار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
نمودم من جراید را ادارهشفق، کوشش، وطن، گلشن، ستاره
قیامت می‌شود با یک اشارهدگر معنی ندارد استخاره
همین فردا شود غوغا پدیداربه زورکنفرانس و نطق و اشعار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
به عالم پیش رفته بالاصالهتمام کارها با قاله قاله
به زور نطق و شعر و سرمقالهبباید کرد جمهوری اماله
برین مخلوق بی‌عقل ولنگاربدون وحشت از اعیان و تجار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
که مستوفی است شخصی لاابالیمشیرالدوله مرعوب و خیالی
وثوق‌الدوله جایش هست خالیبود فیروز هم در فارس والی
قوام‌السلطنه مطرود سرکاربه غیر از ذات اشرف لیس فی‌الدار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
بود حاجی معین محتاط و معقولامین الضرب در عدلیه مشغول
علی صراف هم مستغرق پولفقیه التاجرین هم می‌خورد گول
اهمیت ندارد صنف بازارز خراز و ز رزاز و بنکدار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
تدین گفته مجلس هست با مننماییم اکثریت را معین
شود این کار پیش از عید روشنبه جمهوری بگیرم رای قطعاً
نه قانون می‌شود مانع نه افکاربه زور مشت فیصل می‌دهم کار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
به تعلیم قشون اندر ولایاتمهیا تلگرافات و شکایات
ز جمهوری اشارت و کنایاتز ظلم شاه و دربارش روایات
دریغ از راه دور و رنج بسیار
زتبریز و ز قزوین و ز زنجانزیردستان وکرمانشاه وگیلان
بروجرد و عراق و یزد وکرمانز شیراز و صفاهان و خراسان
ز بجنورد و ز کاشان و قم و لارتقاضاها رسد خروار خروار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
ز ملاها جوی وحشت نداریمقشون با ماست ما دهشت نداریم
حذر از جنبش ملت نداریمشب عید است ما فرصت نداریم
سلام عید را بایست این باربگیرد حضرت اشرف به دربار
به تهران نیست یک تن انقلابیبجز مشروطه‌خواهان حسابی
که از وحشت نگردند آفتابیاگرکردند قدری بد لعابی
بیاویزیمشان بر چوبهٔ داربنام ارتجاعیون و اشرار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
موافق گشته لندن این سخن راکه فوری خواست سرپرسی لرن را
بود گر شومیاتسکی سوء ظن رافرستم پیششان استاد فن را
همان مهتر نسیم رند عیارکریم رشتی آن شیاد طرار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
نباید کرد دیگر هیچ مس مسبباید رفت فوری توی مجلس
اگر حرفی شنیدیم از مدرسجوابش گفت باید رطب و یابس
وگر مقصود خود را کرد تکراربپیچیمش به دور حلق دستار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
به قدری این سخن‌ها کارگر شدکه سردار سپه عقلش ز سر شد
به جمهوری علاقه‌مندتر شدبنای انتشار سیم و زر شد
به مبعوثان و مطبوعات و احرارز آقای صبا تا شیخ معمار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
نمایان شد تجمع‌های فردیعلم در دست، گرم دوره‌گردی
علم‌ها سرخ و زرد و لاجوردیعیان سرخی و پنهان رنگ زردی
به جمهوریت ایران هوادارولو گشته میان کوچه بازار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
ازین افکار مالیخولیاییبه مجلس اکثریت شد هوایی
تدین کرد خیلی بی‌حیاییبه یک دم بین افرادش جدایی
فتاد از یک هجوم نابهنجاراز آن سیلی که خورد آن مرد دیندار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
از آن سیلی ولایت پر صدا شددکاکین بسته و غوغا بپا شد
به روز شنبه مجلس کربلا شدبه دولت روی اهل شهر وا شد
که آمد در میان خلق سرداربرای ضرب و شتم و خشم وکشتار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
ز جمهوری به ما یک گام ره بودخدا داند که این سیلی گنه بود
که این سیلی زدن خدمت به شه بودتدین خصم سردار سپه بود
رفاقت بد بود با عقرب و مارخطر دارد چو نادان اوفتد یار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
قشونی خلق را با نیزه راندندولی مردم به جای خویش ماندند
رضاخان را به جای خود نشاندندبه جای گل بر او آجر پراندند
نشاید کرد با افکار پیکاربباید خواست از مخلوق زنهار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
بپا شد در جماعت شور و شرهاشکست‌ازخلق‌مسکین‌دست‌و سرها
رضاخان در قبال این هنرهاشنید از ناظم مجلس تشرها
که این کارت چه بود ای مرد غدارچرا کردی به مجلس این‌چنین کار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
بسی پیر وجوان سر نیزه خوردندگروهی را سوی نظمیه بردند
چهل تن اندرین هنگامه مردندبرای حفظ قانون جان سپردند
دو صد تن تاکنون هستند بیماربه ضرب ته تفنگ و زیر آوار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
رضاخان شد از این حرکت پشیمانبه سعدآباد رفت از شهر تهران
از آنجا شد به سوی قم شتابانحجج بستند با او عهد و پیمان
که باشد بعد از این بر خلق غمخوارز جمهوری نگوید هیچ گفتار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
ز قم برگشت و عاقل شد ولی حیفکه گردش باز اغوا ناصر سیف
به مجلس کرد توهین از سر کیفولیکن بی‌خبر بود از کم و کیف
که مجلس نیست با ایشان وفاداربجز شش هفت تن بیکار و بیعار
دریغ از راه دور و رنج بسیار{{{2}}}
از او بالمره مجلس بدگمان شدعقاید جملگی از او رمان شد
بسوی رود هن آخر چمان شدهمان چیزی که می‌دیدم همان شد
کشیده شد میان مملکت جارکه از میدان بدر رفته است سردار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
به مجلس قاصدی از راه آمدکه اکنون تلگراف از شاه آمد
رضاخان عزل بی اکراه آمدشه از مجلس عقیدت‌خواه آمد
که قانون اساسی چون شده خواردگر کس ملک را باید پرستار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
به تعلیمات مرکز با گزافاترسید از احمد آقا تلگرافات
که سرباز لرستان و مضافاتنمایند از رضاخان دفع آفات
قشون غرب گردد زور سیارسوی مرکز پی تنبیه احرار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
امیر لشکر شرق آن یل رادیک اولتیماتوم از مشهد فرستاد
به مبعوثان دو روزه مهلتی دادکه آمد جیش تا فراش‌آباد
بباید بر مراد ما شود کارولی بر توپ خانی نیست آثار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
وکیلان این تشرها چون شنیدندز جای خوبش از وحشت پریدند
به تنبان‌های خود از ترس ریدندنود رای موافق آفریدند
بر این جمعیت مرعوب گه کارسلیمان بن محسن شد علمدار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
ولیکن چارده مرد مصممنترسیدند از توپ دمادم
به آزادی ببسته عهد محکماقلیت از ایشان شد فراهم
وطن‌خواهی از ایشان گشت پاداررضاخان را زبون کردند ازین کار
دریغ از راه دور و رنج بسیار

این اشعار از میرزاده عشقی است که به گواه اشعارش شاید نتوان شاعری در دوره معاصر یافت که جسورانه‌تر از او در رابطه با سوءاستفاده از دین نوشته باشد.

حامیان رضاخان و پهلوی، مخالفان خود را یا به اسلام‌گرایی متهم می‌کردند یا به کمونیسم یا به تجزیه‌طلبی. میرزاده عشقی هیچ‌یک از این سه نبود. در همین شعر پرچم‌های سرخ را به سخره می‌گیرد پس نمی‌تواند کمونیست باشد. اشعارش در تقبیح حجاب و تقبیح روحانیت حامی قدرت، معروف است و نمی‌تواند اسلام‌گرا باشد. به قومیت خاصی هم منسوب نیست و اشعارش و نوشته‌هایش همه فارسی است و مدرکی دال بر تجزیه طلب بودن وی وجود ندارد.[۹]

هنگامی که وثوق‌الدوله قرارداد ایران و انگلیس را به‌وسیله جراید اعلام کرد، میرزاده عشقی منظومه‌ی اعتراض‌آمیزی را در اعتراض به این قرارداد سرود. وثوق‌الدوله او را به‌دنبال این اعتراض‌ها و چامه‌سرایی‌ها در تابستان ۱۲۹۸، به‌همراه جمعی از مخالفان به زندان انداخت. آنگاه عشقی در سوز عشق وطن چنین سرود:

خاک وطن

میرزاده عشقی در لباس درویشی
خاکم به سر، زغصه به سر خاک اگر کنمخاک وطن که رفت، چه خاکی به سر کنم؟
آوخ، کلاه نیست وطن، گر که از سرمبرداشتند، فکر کلاهی دگر کنم
مرد آن بود که این کُله‌اش، بر سر است و مننامردم ار که بی کُله، آنی به سر کنم
من آن نیم که یکسره تدبیر مملکتتسلیم هرزه‌گرد قضا و قدر کنم
زیر و زبر اگر نکنی خاک خصم راوی چرخ! زیر و روی تو زیر و زبر کنم
جایی‌ست آروزی من، ار من به آن رسماز روی نعش لشکر دشمن گذر کنم
هر آنچه می‌کنی بکن ای دشمن قوی!من نیز اگر قوی شدم از تو بتر کنم
من آن نیم به مرگ طبیعی شوم هلاکوین کاسه خون به بستر راحت هدر کنم
معشوق عشقی ای وطن، ای عشق پاک من!ای آن که ذکر عشق تو شام و سحر کنم
عشقت نه سرسری ست که از سر به در شودمهرت نه عارضی ست که جای دگر کنم
عشق تو در وجودم و مهر تو در دلمبا شیر اندرون شد و با جان به در کنم

آخوندهای درباری و دین‌فروش نیز از میرزاده عشقی کینه‌ها به دل داشتند، چرا که او سروده بود:

من روی پاک سجده نهادم تو روی خاک

{{ب|زاهد برو، معـاملـه ما نمی‌شود

مرغی که آشیانه به گلشن گرفته است

او را دگر به بادیه مأوا نمی‌شود.[۷]

در آغاز زمزمه‌ی جمهوریت، عشقی دوباره روزنامه قرن بیستم را با قطع کوچک در ۸ صفحه منتشر کرد که یک شماره بیشتر انتشار نیافت.[۱]

ترور میرزاده عشقی

صحنه‌ی بازسازی شده از ترور میرزاده عشقی

میرزاده عشقی آخرین شماره روزنامه قرن بیستم در تیرماه سال ۱۳۰۳، منتشرکرد. در آن شماره کاریکاتورهایی بود که رضاخان را دست‌نشانده انگلیس‌ها نشان می‌داد. شهربانی بلافاصله روزنامه را توقیف کرد؛ و خود عشقی نیز بامداد روز ۱۲ تیر همان سال در سن ۳۱ سالگی توسط ۳ نفر از عوامل اداره تامینات شهربانی رضاخان و با شلیک گلوله درحیاط منزلش در سه‌راهی سپهسالار به‌قتل رسید. آن ۳نفر از عوامل محمد درگاهی، معروف به محمد چاقو رئیس شهربانی رضاخان بودند. اسم یکی از قاتلان ابوالقاسم کهن و نفر شلیک‌کننده حبیب همدانی نام داشت. قاتل دستگیرشده، به قضاییه رضاخانی سپرده شد اما پس از ۲سال، بی‌گناه اعلام و آزاد گردید. رئیس دادگاه، قاضی صدرالاشراف بازجوی بدنام جنایت باغشاه بود که در خون میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل و یاران مشروطه‌خواه او در آغاز استبداد محمدعلیشاهی و جنایت‌های لیاخف روسی دست داشت. کلنل لیاخف، فرمانده روسی نیروی قزاق رضاخان بود که مجلس مشروطه را به توپ بست و آن را تعطیل کرد.[۸]

دو روز پیش از ترور میرزاده عشقی، یکی از دوستانش به‌نام میرمحسن خان، به طور اتفاقی، در اتاق محرمانه اداره تأمینات خبر «عشقی، محرمانه کشته شود» را شنیده بود.[۲]

میرزاده عشقی چند روز پیش از قتلش، به دوستی گفته بود که دلم می‌خواهد زنده بمانم و برای آزادی ایران هرقدر می‌توانم بکوشم… من که از این زندگی سیر شده‌ام، اگر خوشحالم زنده‌ام، برای این است که برای وطنم، فرزندی لایق و فداکار باشم وتا آن‌جا که میسر است برای نجات کشورم کار کنم.

کم تبرئه قاتل میرزاده عشقی توسط قاضی ضدمشروطه

دو سه شبی بود که ۲ نفر ناشناس پیرامون منزل میرزاده عشقی کشیک می‌کشیدند. عشقی به نصیحت دوستانش از خانه بیرون نمی‌رفت. کسی را هم نزد خود نمی‌پذیرفت. اما آن دو نفر ناشناس، پیوسته مرافب بودند که عشقی را تنها گیر بیاورند و سراغش بروند. آن شب را که شب دوازدهم تیرماه ۱۳۰۳ بود، میرزاده عشقی ناراحت به سر برد. صبح آن شب عشقی، خسته، لب حوض دست‌هایش را می‌شست. پسر عموی او که از چندی پیش مراقب او بود بیرون رفته بود. کلفت خانه هم برای خرید بیرون رفته و در خانه را باز گذاشته بود. ناگهان در حیاط باز شد و سه نفر بدون اجازه وارد خانه میرزاده عشقی شدند. عشقی از آن‌ها پرسید که چه کار دارند؟ آن‌ها جواب دادند که شب گذشته، شکایتی از سردار اکرم همدانی به منزل او داده‌اند که عشقی آن را به چاپ برساند و اکنون برای گرفتن جواب عریضه آمده‌اند. عشقی خندان تعارف کرد و می‌خواست برای پذیرایی آن‌ها را به اتاق ببرد؛ و در حالی که با یکی از آنان صحبت کنان جلو بود، یکی از دو نفر، از عقب تیری به سوی او خالی کرد؛ و بی‌درنگ هر سه نفر فرار کردند. عشقی فریاد کشید و خود را به کوچه رساند. در آن‌جا از شدت درد به جوی آب افتاد. همسایه‌ها با صدای تیر و فریاد عشقی، سراسیمه از خانه بیرون ریختند و محمد هرسینی قاتل را دست‌گیر کردند. اسم قاتل ابوالقاسم و از مهاجرین قفقاز بود. میرزاده عشقی را به بیمارستان شهربانی بردند. در تخت‌خوابی افتاده ولحافی رویش کشیده بودند. رنگش به کلی پریده بود وعرق مرگ بر چهره‌اش نشسته بود. تنش سرد شده واز سرما به خود می‌پیچید. او شکنجه و درد شدیدی می‌کشید. ناله می کرد وداد می زد که یا مرا از این‌جا بیرون ببرید و یا یک گلوله‌ی دیگر به من بزنید وآسوده‌ام بکنید. گلوله‌ی سربی در طرف چپ زیر قلبش گیر کرده بود؛ و خون زیادی می‌آمد. پس از ۴ ساعت درد و شکنجه، عشقی جوان چشم از جهان فروبست. پیراهن خونینش را روی جنازه‌اش گذاشته و تابوت را به مسجد سپهسالار بردند. صبح روز بعد تمام تهران عزادار بود. دانشمندان، دانش آموزان، کاسب‌کارها واهالی محل، طوق وعلم بلند کرده وجنازه‌ی میرزاده عشقی را در حالی که پیراهن خونین او روی تابوت بود برداشته وحرکت کردند. هر کس جنازه را می‌دید می‌گریست و می‌گفت: تهران چنین سوگواری را یک‌بار دیگر نخواهد دید.[۱۰]

میرزاده عشقی که به دستور رئیس اداره تأمینات نظمیه ترور شد. مرگ او از آن زمان تاکنون به یکی از نمادهای آزادی بیان در دوره های مختلف تبدیل شده است.[۴]

پس از ترور میرزاده عشقی، ملک‌الشعرای بهار طی نطق پیش از دستور خود در مجلس، به‌شدت به دولت وقت به واسطه تعلل در دست‌گیری عاملان ترور عشقی حمله کرد؛ و خواهان مجازات آنان شد. هم‌چنین، سید حسن مدرس، رهبر فراکسیون اقلیت مجلس، تدارک مفصلی برای تشییع جنازه میرزاده عشقی داد و مجلس ختمی برای وی در مسجد سپهسالار برگزار کرد.[۵]

میرزاده عشقی مرگ نا به‌هنگام خود را پیش‌بینی کرده ودر منظومه عشق وطن چنین سروده است:

من نیم به مرگ طبیعی شوم هلاک

وین کاسه خون به بستر راحت هدر کنم[۶]

خواب عشقی درباره‌ی قتلش

میرزاده عشقی در جمع دوستانش

مابین آقای رحیم‌زاده صفوی و ملک الشعراء بهار و میرزاده عشقی که هر سه از کارکنان اقلیت بودند، ترتیبی برقرار شده بود که هفته‌ای دو روز در منزل رحیم‌زاده صفوی، گرد آمده و از ظهر تا شب وقت خود را به مذاکرات ادبی وتهیه مطالب برای روزنامه قرن بیستم که متعلق به میرزاده عشقی بود می گذرانیدند. یک روز شنبه از هفته‌ای که روز سه‌شنبه‌ی آن روز می‌بایست میرزاده عشقی به‌قتل رسد، پس از صرف ناهار رحیم زاده صفوی یکی از سه کتاب فلاماریون که مربوط به‌مرگ بود را باز کرده برای رفقا به فارسی نقل می‌نمود، در آن هنگام دوسه روز از انتشار آخرین شماره روزنامه‌ی مشهور قرن بیستم گذشته بود، همان شماره مشهوری که حاوی شدیدترین حملات به دیکتاتور وقت و اطرافیان او بود. تهدیدهای متواتر به میرزاده عشقی می رسید و کار به جایی رسیده بود که عشقی قیافه‌ی مهیب مرگ را پیش چشم خود مجسم می‌یاف. در آن روز و آن ساعت که اتفاقاً به قصه‌های آن کتاب در موضوع خواب ومرگ گوش می داد، ناگهان از جای پریده و خطاب به رحیم‌زاده صفوی نموده و می‌گوید: حاشا که شما در این زمینه‌ها مطالعه می‌کنید، خواهشمندم یک دقیقه هم به خواب من که دیشب دیده‌ام توجه نمائید:

«خواب دیدم که در قلمستان زرگنده مشغول گردش هستم (قلمستان زرگنده گردشگاه اهل تفریح وتفرج مرکز بود)، در حین گردش دختری فرنگی مثل آن که با من سابقه آشنایی داشت نزدیک آمده بنای گله گزاری وبالاخره تشدد وتغیر را گذاشت وطپانچه‌ای که در دست داشت شش گلوله به طرف من خالی نمود. براثر صدای تیرها افراد پلیس ریختند و مرا دست‌گیر کرده در درشکه نشاندند که به نظمیه ببرند. در بین راه من هر چه فریاد می‌کردم که آخر مرا کجا می‌برید شما باید ضارب را دست‌گیر کنید نه مرا، به حرفم گوش نمی‌دادند تا مرا به نظمیه بردند ودر آن‌جا مرا به اتاقی شبیه زیر زمین کشانیده حبس کردند. آن اتاق فقط یک روزنه داشت که از آن روشنایی به درون می تابید. من با حال وحشتی که داشتم چشم را به آن روزنه دوخته بودم ناگهان دیدم شروع به خاک ریزی شد وتدریجاً آن روزنه، گرفته شد ومن احساس کردم که آن‌جا قیر من است…»

وقتی که میرزاده عشقی این خواب را تعریف می کرد قیافه بیم زده و وحشتناکی داشت و رفقای او برای روحیه دادن وی، به مزاح وشوخی می پردازند؛ اما رحیم‌زاده صفوی می‌گوید که حال میرزاده عشقی و قیافه و لهجه او در آن موقع طوری بود که در قلب من اثر بیم و وحشت را منعکس می‌ساخت.

این خواب را رحیم زاده صفوی در روزنامه شهاب همان هفته و ملک‌الشعراء در روزنامه قانون هفتگی طی مرثیه نام‌های که برای میرزاده عشقی نوشته‌اند حکایت کرده‌اند.[۱۱]

تشییع جنازه عشقی

تشییع پیکر میرزاده عشقی

در همان روزی که میرزاده عشقی ترور، ساعت ۳ بعدازظهر گروهی از نمایندگان اقلیت و مدیران جراید اقلیت در بیمارستان نظمیه برسر پیکر عشقی حاضر شدند. مردم نیز کم‌کم در حال تجمع بود. عباس خلیلی، مدیر روزنامه اقدام، نطق غرائی کرد و تمام حاضرین گریستند. پس از نطق خلیلی، جسد میرزاده عشقی را در درشکه‌ای گذاشته و به طرف منزل عشقی حرکت کردند. تعداد زیادی درشکه و اتومبیل از عقب جسد به‌حرکت درآمدند. فرخی یزدی، مدیر روزنامه طوفان نیز از مشایعت کنندگان بود. همین که درشکه‌ی فرخی یزدی به سر چهارراه مخبرالدوله رسید، به رفیق خود می گوید ماده تاریخ خوبی پیدا کردم وآن عشقی قرن بیستم است. هنوز به چهارراه سید علی نرسیده بودند که فرخی یزدی قطعه‌ی معروف ماده تاریخ عشقی را به این شکل ساخت:

دیو مهیب خود سری چون ز غضب گرفت دم

امنیت از محیط ما رخت به بست وگشت گم

حربه وحشت و ترور گشت چو میرزاده را

سال شهادتش بخوان عشقی قرن بیستم

مزار میرزاده عشقی در ابن بابویه

جسد میرزاده عشقی را به منزلش آوردند و در آن‌جا شسته وکفن کردند؛ و شب را در مسجد سپهسالار به امانت گذاشتند که روز بعد تشییع کنند. شب در مسجد سپهسالار جمعیت زیادی ماند، زیرا فهمیده بودند که شهربانی می‌خواهد شبانه جسد عشقی را برده و محرمانه دفن نماید ونگذارد سر وصدا در اطراف آن بلند شود. اما درباریان و اقلیت می‌خواستند که از تشییع جنازه عشقی استفاده کرده بفهمانند که مردم چه اندازه با دولت وقت مخالف هستند. سید حسن مدرس و دسته اقلیت، همان روز اعلانی در شهر منتشر کردند که فردا هر کس می‌خواهد از جنازه یک سید غریب ومظلوم تشییع نماید صبح به مسجد سپهسالار حاضر شود. صبح جمعیت بی‌مانندی در مسجد سپهسالار گرد آمد. جنازه میرزاده عشقی را حرکت داده و تشییع فوق‌العاده پُر ازدحامی که تاکنون نطیر آن دیده نشده بود به عمل آمد. پیراهن خونین عشقی را نیز روی عماری گذاشته بودند. از تمام محلات شهر دسته‌ی جمعیت به مشایعت کنندگان می‌پیوست. گفته می‌شود که حدود ۳۰ هزار نفر در تشییع جنازه میرزاده عشقی شرکت کرده بودند و با همان هئیت، جنازه به قبرستان ابن بابویه برده و در شمال غربی آن مدفون ساختند.[۱۲]

این شعر معروف بر کنار سنگ قبر میرزاده عشقی حک شده است:

خاکم به سر، ز غصه به سر خاک اگر کنم

خاک وطن که رفت، چه خاکی به سر کنم؟

من آن نیم به مرگ طبیعی شوم هلاک

وین کاسه خون به بستر راحت هدر کنم

معشوق عشقی، ای وطن ای عشق پاک من

ای آن که ذکر عشق تو شام و سحر کنم[۲]

آثار میرزاده عشقی

کلیات میرزاده عشقی

از اشعار معروف میرزاده عشقی می‌توان به نوروزی‌نامه، سه تابلو مریم، احتیاج و رستاخیز اشاره کرد.[۱]

اشعار میرزاده عشقی سراسر پُر است از اعتراضات در برابر بیدادگری اجتماعی.

منظومه نوروزی نامه میرزاده عشقی، یکی از قدیمی‌ترین آثار اوست که ۱۵ روز پیش از فرا رسیدن بهار به نام هدیه نوروزی در سال ۱۲۹۷ در استانبول سروده است.[۳]

میرزاده عشقی چند سال آخر عمرش که در تهران بود، قطعه کفن سیاه را در باب روزگار زنان و حجاب آنان با مسمط نوشت. در واقع این اثر و محصولش، تاریخچه‌ی تئوری انقلاب مشروطیت و دوره‌ای که شاعر می‌زیست است.[۱]

میرزاده عشقی هم‌چنین از جمله پیشگامان شعر نو شناخته می‌شود؛ و از نخستین ادبای معاصر ایران است که به مقوله شعر نو توجه نمود؛ و پیش از نیما یوشیج، اشعاری به سبک نو سرود. نخستین آثار نیما یوشیج برای اولین بار در روزنامه قرن بیستم میرزاده عشقی چاپ شد.[۵]

منظومه تابلوی ایدئال میرزاده عشقی در میان اشعار رئال فارسی جایگاه ویژه‌ای دارد. سبک نقلی و روایی او در این منظومه کمتر نظیری دارد.[۴]

نمایشنامه‌ها

میرزاده عشقی در مسیر عبور از بغداد و موصل به‌سوی استانبول، با دیدن خرابه‌های مدائن اپرای رستاخیز شهریاران ایران را در استانبول نوشت. در آن‌جا با نمایش‌های موزیکال آشنا شد و ایده‌ی نمایش‌نامه نویسی در سرش افتاد.[۷]

میرزاده عشقی هفت نمایشنامه نوشت که به‌ترتیب عبارتند از:

داستان بیچاره زاده (جمشید ناکام) – سال ۱۲۹۳

کفن سیاه – سال ۱۲۹۴

رستاخیز سلاطین ایران –سال ۱۲۹۴

نمایشنامه‌های میرزاده عشقی

حلوا الفقرا –سال ۱۳۰۰

بچه گدا و دکتر نیکوکار- سال ۱۳۰۰

تئاتر درموضوع میتینگ – سال ۱۳۰۱

ایدئال پیرمرد دهگانی (سه تابلو مریم) – سال ۱۳۰۲[۵]

ریشه‌های باستانی در اشعار عشقی

مشروطه خواهی و پیروزی انقلاب مشروطه، نقطه عطفی و سرفصلی در تاریخ ایران است. در این دوره محور پیشرفت و ترقی جامعه ایران در زمینه‌ی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی دچار دگرگونی‌های چشم‌گیری شد. این جریان در اندیشه و آثار اهل قلم و شاعران هم انعکاس یافت. در این دوره، ادبیات و شعر با نگاه به افتخارات تاریخی ایرانیان در خدمت آرمان‌های مشروطه‌خواهی قرار گرفت. میرزاده عشقی از مهم ترین شاعران و روشن‌فکران دوره‌ی مشروطیت است که با نگاه به تاریخ کهن ایرانیان درصدد ایجاد انگیزه و آگاهی در میان توده مردم برآمد. میرزاده عشقی، شاعر و روزنامه‌نگار وطن‌پرست تا دوازدهم تیرماه ۱۳۰۳، که عمر کوتاهش هدف گلوله مأموران نظمیه رضاخان قرار گرفت؛ هم‌واره پیش‌رفت و ترقی‌خواهی را با تکیه برعناصر و شالوده‌های فرهنگ ایرانی ترویج داد.[۱۳]

میرزاده عشقی از نگاه شاعران و نویسندگان

پژوهش‌گران و محققان در رابطه با هویت ملی در دیوان میرزاده عشقی تحقیقاتی چند انجام داده‌اند. ماشاالله آجودانی در اثر خود به‌نام یا مرگ یا تجدد، به ناسیونالیسم و نوآوری‌های ادبی در اشعار میرزاده عشقی پرداخته است. یحیی آرین پور و شفیعی کدکنی نیز به شرح حال، اشعار وطنی، نوآوری‌های ادبی و سروده‌های ملی و میهنی میرزاده عشقی پرداخته اند. محمدعلی سپانلو در کتاب چهار شاعر آزادی، اشعار ملی و میهنی میرزاده عشقی را مورد توجه قرار داده است.[۱۳]

ولادیمیر نابوکف گفته است: بهترین بخش زندگی‌نامه‌ی میرزاده عشقی، نه داستان ماجراهایی که براو گذشت، بلکه شرح تحول سبک کار اوست.

ملک‌الشعراء بهار درباره‌ی میرزاده عشقی می‌گوید:

«میرزاده عشقی یک پارچه قریحه بود، عشقی در شاعری به قدری توانا بود که اگر داس بی‌رحم باغبان، آن نونهال فضایل را درو نکرده بود، یادگارهای زیادی از گل‌های ادب و شکوفه‌های باطراوت طبع و قریحه‌ی شاعرانه‌اش برای ملت ایران بلکه برای دنیا باقی می گذاشت. همان اندازه از آثار ادبی که از عمر کوتاه و سراسر محنت عشقی باقی مانده است برای نشانه‌ی بزرگواری و علو طبع او کافیست.»[۱۴]

شاعران و نویسندگان دوران مشروطه

ملک‌الشعرای بهار که در ۴ ماه آخر عمر میرزاده عشقی، با او نزدیک شده بود، پس از مرگ او این شعر را سرود:

وه که عشقی در صباح زندگی

از خدنگ دشمن شبرو بمرد

پرتوی بود از فروغ آرزو

آن فروغ افسرد و آن پرتو بمرد

شاعری نو بود و شعرش نیز نو

شاعر نو رفت و شعر نو بمرد[۱۵]

محمدحسین شهریار به یاد مرحوم میرزاده عشقی چنین سروده است:

عشقی که درد عشق وطن بود درد اواو بود مرد عشق که کس نیست مرد او
چون دود شمع کشته که با وی دمیست گرمبس شعله ها که بشکفد از آه سرد او
بر طرف لاله زار شفق پر زند هنوزپروانه تخیل آفاق گرد او
او فکر اتحاد غلامان به مغز پختاز بزم خواجه سخت به جا بود طرد او
آن نردباز عشق که جان در نبرد باختبردی نمی کنند حریفان نرد او
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشقعشقی نمرد و مرد حریف نبرد او
در عاشقی رسید بجایی که هرچه منچون باد تاختم نرسیدم به گرد او
از جان گذشت عشقی و اجرت چه یافت مرگاین کارمزد کشور و آن کارکرد او
آن را که دل به سیم خیانت نشد سیاهبا خون سرخ رنگ شود روی زرد او
درمان خود به دادن جان دید شهریارعشقی که درد عشق وطن بود درد او

[۱۶]

سیری در اندیشه و اشعار میرزاده عشقی

میرزاده عشقی در شکایت از حوادث جهان و اوضاع نامساعد زمانه و بدی روزگار خویش در غزلی به نام دزد پاتختی چنین سروده است:

هزار بار مرا مرگ به از این سختی استبرای مردم بدبخت، مرگ خوشبختی است
گذشت عمر به جان کندن، ای خدا مُردمزدست این همه جان کندن، این چه جان‌سختی است
رسید جان به لبم، هر چه دست و پا کردمبرون نشد، دگر این منتهای بدبختی است
رجال ما همه دزدند و دزد، بدنام استکه دزد گردنه، بدنامِ دزد پاتختی است
رجال صالح ما، این رجال خنثای اندکه از رجال دگر، امتیازشان لختی است
زنان کشور ما زنده‌اند و در کفن اندکه این اصولِ سیه بختی، از سیه رختی است
بمیر عشقی ار آسایش آرزو داریکه هر که مُرد شد آسوده، زنده در سختی است

[۵]

عید خون

میرزاده عشقی در دورانی زیست که شرایط کشور هم‌واره در تلاطم بود. او نیز شاعری بود با طبع احساساتی که درباره جامعه و وطنش شعر می‌سرود. به خاطر افکار انقلابی‌اش از انتقام دم می زد، حتی عنوان یکی از مقالات خود را عید خون گذاشت.[۴]

میرزاده عشقی درد جامعه را می‌شناسد؛ و توصیه می‌کند که برای اصلاح جامعه باید هر سال در آغاز تابستان ۵ روز عید خون بر پا کرد. وی این توصیه را نه تنها به هم‌وطنان خود بلکه به همه‌ی مردم جهان می‌کند:

ای بشر مظهر شرافت شونی ز سر تا به‌پا قباحت باش
مرضی مانع شرافت توستدر پی رفع این نقاهت باش
وین تعدی است بر حقوق بشر از پی رفع این جراحت باش
عید خون گیر پنج روز از سالسیصد و شصت روز راحت باش

میرزاده عشقی حتی در عید قربان، وطن را در قالب همان گوسفند قربانی می‌بیند که در زیر چنگال دشمن مستبد اسیر شده است. اگر چه مردم ظاهراً شاد و مسرور هستند؛ اما عشقی باطن را نشسته به سوگ و ماتم می‌بیند و می‌سراید:

مرا عزاست نه عید! این چه عید قربان است؟

که گوسفند وطن زیر تیغ خصمان است

مرا به جامه‌ی عیدی مبین، دلم خون است

د رون عزاست و برون چراغان است

میرزاده عشقی، تنها راه نجات توده‌های مردم را از تیره بختی، انقلاب می‌داند و در شعری تحت عنوان ضرورت انقلاب، درخت آزادی را نیز با خون خود و هم میهنانش آبیاری می‌کند:

این ملک، یک انقلاب می‌خواهد و بس

خونریزی بی‌حساب می‌خواهد وبس

امروز دگر درخت آزادی ما

از خون من و تو آب می‌خواهد و بس

عشقی همه را واجد شرایط انقلاب نمی‌داند؛ و عناصر پیشتاز جامعه را جدا می‌کند و می‌گوید:

«تمام ایراد عناصر کهنه بر ما این است: آن وقتی که ما در مجلس هدف گلوله قزاق‌های محمد علیشاه بودیم، شما کجا بودید. نمی‌دانم گناه ما چیست که آن وقت بچه بودیم و طبیعت می‌خواست ما را در مدرسه برای انقلاب آینده‌ی این سرزمین بپروراند»

میرزاده عشقی حتی ملک‌الشعرای بهار را در مقاله‌اش مورد نیش قلمش قرار می‌دهد؛ و ضمن تأیید روزنامه‌ی انقلابی نو بهار که ملک‌الشعرای بهار منتشر می‌کرد، می‌گوید:

«باید یقین داشت که نویسنده‌ی نو بهار، در آن ایام واقعاً پاک و انقلابی بودند؛ ولی چون پنج شش سال متمادی داخل مبارزه با طایفه‌ی مستبد و مرتجع بودند، خودشان هم مرتجع شدند.»[۱۵]

میرزاده عشقی با اشعار تیز و تُندی، غریبی و فساد مسئولین و آخوندهای آن‌دوران را فریاد می کند. شعری که درباره‌ی مجلس چهارم گفته، جالب و شایان توجه است؛ چون با گذشت سالیان طولانی هنوز مصداق‌هایی فراوانی در جامعه‌ی فعلی ایران دارد. عشقی این شعر را در قالب مستزاد سروده است:

این مجلس چارم بخدا ننگ بشر بود. دیدی چه خبر بود؟هر کار که کردند ضرر روی ضرر بود. دیدی چه خبر بود؟
این مجلس چارم خودمانیم، ثمر داشت؟ و الله که ضرر داشتصد شکر که عمرش چو زمانه بگذر بود. دیدی چه خبر بود؟
دیگر نکند هو نزند جفته مدرس، در سالن مجلسبگذشت دگر مدتی ار محشر خر بود. دیدی چه خبر بود؟
هر دفعه که این قحبه رئیس الوزرا شد. دیدی که چه‌ها شد؟این‌دوره چه گویم که مضارش چقدر بود. دیدی چه خبر بود؟
از بنده به آقا که الحق که نه مردی، زین‌کار که کردیریدی به‌سر هر چه که عمامه به‌سر بود. دیدی چه خبر بود؟
من دشمن دین نیستم این‌گونه نبینم. من حامی دینمدستور ز لندن بُد و با دست بقر بود. دیدی چه خبر بود؟
تسبیح به کف جامه تقوای به تن شد. خواهان وطن شدگویم ز چه عمامه به‌سر درپی شر شد. دیدی چه خبر بود؟
عمامه به‌سر هر که که بنهاد دو کون است. یک کونش که کون استآن گنبد مندیل سرش کون دگر بود. دیدی چه خبر بود؟
آن مردکه خر که وکیل است به تهران، این‌گونه و اینسان یک پارچه کون از بن پا تا پس سر بود. دیدی چه خبر بود؟
شد مصرف پر چانگی شیخ محلات، مجلس همه اوقاتخیلی دگر این شیخ پدر سوخته لجن بود. دیدی چه خبر بود؟
میخواست خودش را برساند به وزارت، با زور وکالتافسوس که عمامه برایش سر خر بود. دیدی چه خبر بود؟
این مردک خولی پز بدریخت امین نیست. اینست و جز این نیستآن‌کس که رخش همچو سریر بُز گر بود. دیدی چه خبر بود؟
می‌گفت که بر کرسی مجلس چو نشینم. آسوده نگیرمراحت نیم ای کاش که این کرسی دگر بود. دیدی چه خبر بود؟
از بسکه شد آبستن و زائید فراوان، قاطر شده ارزانگویی کمر شیخ سراسر ز فنر بود. دیدی چه خبر بود؟
کسرای عدالتگر اگر زنده بُد این عصر، اینسان نبُد این قصرگفتم که به اعصار گذشته چه مگر بود؟ دیدی چه خبر بود؟
گفتند که بوداست عدالتگه ساسان، آنروز که ایرانسرتا به‌سرش مملکت علم و هنر بود. دیدی چه خبر بود؟
من در غم این کز چه عدالتگه کشور، شد دزدگه آخرزین نکته غم اندر دل من بیحد و مرز بود. دیدی چه خبر بود؟
تا این‌که در این دوره بدیدم وکلا را، در مجلس شورادیدم دگر اینباره از آن باره بتر بود. دیدی چه خبر بود؟
این مجلس شورا نبُد و بود کلوبی، یک مجمع خوبیاز هر که شب از گردنه بردار و ببر بود. دیدی چه خبر بود؟
هرگز یکی از این وکلا زنده نبودی، پاینده نبودیاین جامعه زنده نما زنده اگر بود. دیدی چه خبر بود؟
تنها نه همین کاخ سزاوار خرابیست، این حرف حسابیستای‌کاش که سرتاسر قم زیر و زبر بود. دیدی چه خبر بود؟
ای قم تو چه خاکی که چه ناپاک نهادی، تو شهر فسادیاز شر تو یک مملکتی پُر ز شرر بود. دیدی چه خبر بود؟
این طبع تو «عشقی» بخدایی خداوند، از کوه دماوندمحکم‌تر و معظم‌تر و آتشکده‌تر بود. دیدی چه خبر بود؟

[۱۷]


میرزاده عشقی و حقوق زنان

میرزاده عشفی علاوه بر سیاست و فعالیت‌های اجتماعی، از روشنفکران پیشتازی بود که در عرصه‌ی حقوق زنان هم به همان اندازه‌ی ابتکارش در عرصه شعر، تلاش می‌کرد. در حالی‌که نفس موسیقی در دنیای بازمانده از مناسبات کهن فئودالی هنوز ناپسند می‌نمود؛ میرزاده عشقی برای راه‌اندازی کنسرت، تئاتر و اُپرا و احقاق حقوق برابر زنان، هم‌واره تلاش می‌کرد.[۸]

میرزاده عشقی از برجسته‌ترین روشن‌فکران عصر مشروطه به‌شمار می‌رود که مدافع حقوق زنان بود و از آزادی زنان و حضور آنان در جامعه دفاع می‌کرد. (سایت به اندیشان)

عشقی قطعه کفن سیاه را در دفاع از مظلومیت زنان و تجسم روزگار سیاه آنان با مسمط ایدئال مرد دهقان سروده است.[۲]

عشقی در درباره‌ی حجاب و آزادی و حقوق زنان و ظلم و ستم مضاعفی که بر آن‌ها رفته، چنین سروده است:

آتش طبع تو عشقی که روان است چو آب

رخ دوشیزه نگر از چه فکنده است نقاب

از حجاب است که این قوم خرابند خراب

این خرابی ز حجاب است که ناید به حساب

در حجاب است سخن گرچه بود ردّ حجاب

تو سزد فخر کنی بر دگران بدهی درس

عیب باشد که تو را از دگران باشد ترس

شرم چه؟ مرد یکی بنده و زن یک بنده

زن چه کرده است که از بنده بود شرمنده

چیست این چادر و روبنده‌ی نازیبنده

گر کفن نیست بگو چیست پس این روبنده

مرده باد آن که زنان زنده بگور افکنده

این سخن مذهب هرکس باشد

چادر و پیچه دگر بس باشد

با من از یک دو سه گوینده هم آواز شود

کم‌کم این زمزمه در جامعه آغاز شود

از همین زمزمه‌ها روی زنان باز شود

لذت از زندگی جامعه احراز شود

عزّت و فتح به این جامعه دمساز شود

ور نه تا زن به کفن سر برده

نیمی از ملّت ایران مرده [۱۸]


منابع

  1. ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ ۱٫۳ ۱٫۴ زندگینامه میرزاده عشقی - پایگاه خبری شاعر
  2. ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ ۲٫۳ شعر روی سنگ قبر میرزاده عشقی - خبرگزاری دانشجو
  3. ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ زندگینامه میرزاده عشقی - سایت مردان پارس
  4. ۴٫۰ ۴٫۱ ۴٫۲ ۴٫۳ ۴٫۴ ۴٫۵ چرا میرزاده عشقی را ترور کردند؟ - سایت برترینها
  5. ۵٫۰ ۵٫۱ ۵٫۲ ۵٫۳ ۵٫۴ یادی از میرزاده عشقی - سایت به‌اندیشان
  6. ۶٫۰ ۶٫۱ زندگینامه میرزداه عشقی - سایت تاریخ ما
  7. ۷٫۰ ۷٫۱ ۷٫۲ ۷٫۳ ۷٫۴ شهادت میرزاده عشقی - سایت ایران افشاگر
  8. ۸٫۰ ۸٫۱ ۸٫۲ میرزاده عشقی و رضا خان - سایت سازمان مجاهدین خلق ایران
  9. ۹٫۰ ۹٫۱ جمهوری‌نامه میرزاده عشقی - سایت ویرگول
  10. زندگینامه میرزاده عشقی - سایت موفقها
  11. تاریخ بیست ساله ایران، جلد سوم، صفحه ۷۰ - تألیف: حسین مکی
  12. ادبیات سیاسی ایران در عصر مشروطیت، جلد اول، صفحه ۶۷۲
  13. ۱۳٫۰ ۱۳٫۱ زندگینامه میرزاده عشقی - سایت سیمرغ
  14. میرزاده عشقی از زبان ملک‌الشعرای بهار - سایت زبان ادبی
  15. ۱۵٫۰ ۱۵٫۱ میرزاده عشقی و انقلاب - دویچه وله فارسی
  16. غزل شماره ۱۱۶ - دیوان محمد حسین شهریار
  17. مجلس چهارم - سیاست نامه
  18. حجاب زنان - کلیات میرزاده عشقی