محسن دگمهچی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
Alireza k h (بحث | مشارکتها) (تصحیح یک اشتباه تایپی) |
||
(۱۵ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۵۰: | خط ۵۰: | ||
| وبگاه = | | وبگاه = | ||
| پانویس = | | پانویس = | ||
}}'''محسن دگمهچی''' (زادهی ۱۳۳۷- درگذشته در | }}'''محسن دگمهچی''' (زادهی ۱۳۳۷ - درگذشته در ۹فروردین ۱۳۹۰) یکی از بازاریان شناخته شده در بازار تهران بود. محسن دگمهچی بدلیل کمک به خانوادههای زندانیان سیاسی توسط وزارت اطلاعات در شهریور سال ۱۳۸۸دستگیر شد. آقای دگمهچی توسط قاضی صلواتی رئیس شعبهی ۱۵ دادگاه انقلاب به ۱۰سال زندان و تبعید به زندان گوهردشت کرج محکوم شد. ابتدا او را به بند ۲۰۹ زندان اوین و سپس زندان رجاییشهر کرج منتقل کردند. محسن دگمهچی به بیماری سرطان پانکراس مبتلا بود، به همین دلیل باید تحت مراقبت ویژه قرار میگرفت. محسن دگمهچی با ۹سال سابقهی زندان بر اثر ممانعت از رسیدگی پزشکی، سرانجام در زندان جان باخت.<ref>سایت مجاهدین خلق، [https://event.mojahedin.org/i/events/5555 شهادت محسن دگمهچی]</ref> | ||
== سابقه و دستگیری محسن دگمهچی == | |||
محسن دگمهچی از بازاریان خوشنام تهران بود. وی ۹سال از عمر خود را در زندان گذراند. او از سال ۶۰ تا ۶۷ به مدت ۷سال بدلیل هواداری از [[سازمان مجاهدین خلق ایران]] در زندان بود و به همین دلیل نیز تحت شکنجههای جسمی و روحی بسیاری قرار گرفته بود. محسن دگمهچی مجدداً در ۱۶شهریور ۱۳۸۸در دفتر کارش بازداشت شد. مأموران حکومتی سپس به منزل وی رفته و وسایل شخصی وی را با خود بردند. محسن دگمهچی را بعد از دستگیری به زندان رجایی شهر تبعید و به ۱۰سال حبس محکوم کردند. اتهام محسن دگمهچی کمک به خانوادههای زندانیان سیاسی و ارتباط با سازمان مجاهدین بود. مریم النگی، همسر محسن دگمهچی، در رابطه با ارتباط محسن دگمهچی با سازمان مجاهدین خلق در مصاحبهای گفت: | |||
«همسر من هیچ ارتباطی با این سازمان نداشت و این اتهام را بدلیل سابقه محکومیت سیاسی همسرم به او نسبت دادند.»<ref name=":0">فیس بوک، [https://www.facebook.com/notes/%DA%A9%D9%85%D9%BE%DB%8C%D9%86-%D8%AF%D9%81%D8%A7%D8%B9-%D8%A7%D8%B2-%D8%B2%D9%86%D8%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D9%85%D9%84%DB%8C%D8%AA%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86/%D9%87%D9%85%D8%B3%D8%B1-%D9%85%D8%AD%D8%B3%D9%86-%D8%AF%DA%AF%D9%85%D9%87-%DA%86%DB%8C-%D8%B4%D9%88%D9%87%D8%B1%D9%85-%D8%A7%D8%B2-%D8%AF%D8%B3%D8%AA-%D8%B1%D9%81%D8%AA%D9%87%D8%AE%D9%88%D8%AF%D9%85-%D9%87%D9%85-%D9%86%D9%85%DB%8C-%D8%AA%D9%88%D8%A7%D9%86%D9%85-%D8%A8%D9%87-%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%87-%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D8%B1%D8%AF%D9%85/139889696081145/ مصاحبه با همسر محسن دگمه چی]</ref> | |||
= | ==محسن دگمهچی در زندان== | ||
از تابستان ۱۳۸۹ وضعیت جسمی محسن دگمهچی رو به وخامت نهاد و پزشکان تنها راه درمان او را شیمی درمانی تجویز کردند اما به دستور مستقیم جعفری دولتآبادی، دادستان وقت تهران از درمان او جلوگیری شد. محسن دگمهچی از ماهها قبل در زندان با بیماری سرطان درگیر بود و ممانعت مأموران وزارت اطلاعات از درمان در بیمارستان حالش را وخیمتر کرد به حدی که دیگر حتی توان حرکت و خوردن و آشامیدن نداشت. | |||
== | |||
محسن دگمهچی صبح روز ۲۱فروردین سال ۸۹ که از زندان به بیمارستانی در تهران منتقل شده بود، بدلیل ناقص بودن پروندهی پزشکی از بیمارستان به زندان رجاییشهر بازگردانده شد. این در حالی است که خانواده این زندانی پیشپرداخت هزینهی بیمارستان را نیز انجام داده بودند. مسئولین زندان، این زندانی را که حتی قادر به ایستادن هم نبود را با دستبند و پابند از زندان به بیمارستانی در تهران منتقل کرده بودند.<ref>[https://www.hra-news.org/2011/hranews/1-5691/ بازگرداندن محسن دگمهچی از بیمارستان به زندان - خبرگزاری هرانا]</ref> | |||
در آخرین روزها که محسن دگمهچی بر اثر وخامت شدید حالش به بیمارستان منتقل شد، محدودیتها و فشارها را بیشتر کردند و چند مأمور وزارت اطلاعات بصورت شبانهروزی او را تحتنظر داشتند. از ملاقات بستگانش جلوگیری کردند تا وی را تحت فشار قرار بگذارند. به نقل از زندانیانی که با وی همبند بودهاند، آمده است:[[پرونده:محسن دگمهچی در زندان.jpg|جایگزین=محسن دگمهچی در زندان|بندانگشتی|محسن دگمهچی در زندان|پیوند=https://www.iran-pedia.org/wiki/%D9%BE%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%AF%D9%87:%D9%85%D8%AD%D8%B3%D9%86_%D8%AF%DA%AF%D9%85%D9%87%E2%80%8C%DA%86%DB%8C_%D8%AF%D8%B1_%D8%B2%D9%86%D8%AF%D8%A7%D9%86.jpg]]<blockquote>«محسن دگمهچی در روزهای آخر زندگی خود در زندان دچار ضعف شديدی شده بود و قادر به نشستن بر روی تختخوابش نبود. وی نزديک به ۴هفته قادر به خوردن غذا نبود و در روزهای آخر حتی نمیتوانست مايعاتی مانند شير و آبميوه بنوشد و هنگام نوشيدن آب با دردهای شديدی روبهرو میشد.»</blockquote>سرانجام محسن دگمهچی که باید بدلیل مبتلا بودن به سرطان پانکراس تحت مراقبت ویژه قرار میگرفت بر اثر اعمال ممانعت از رسیدگی و درمان پزشکی توسط مأموران وزارت اطلاعات، در زندان جان باخت. | |||
به | |||
پیش از او [[علی صارمی]]، [[جعفر کاظمی]] و [[محمدعلی حاجآقایی|محمدعلی حاج آقایی]] نیز در زندان به اتهام هواداری از سازمان مجاهدین اعدام شده بودند. | |||
==آخرین پیام محسن دگمهچی== | |||
== | محسن دگمهچی در ۱۵اسفند ۱۳۸۹ در زندان، در جواب اینکه آیا پیامی برای مردم و خانواده خود دارد، در حالیکه توان خوردن و آشامیدن نداشت، گفت: | ||
«۱- مقاومت ۲- برایم دعا کنید. مقاومت کنید...»<ref>یوتیوپ، [https://www.youtube.com/watch?v=bjp9b_XqH-Q یادبود مجاهد خلق محسن دگمه چی]</ref> | |||
== محرومیتهای پزشکی و درمانی == | |||
محسن دگمهچی طی پیامی که به یکی از دوستان (نقل قول از آقای محمود رویایی) خود فرستاده بود، دربارهی محرومیتهای پزشکی و درمانی خود گفته بود: «ما که ۲۴ساعته درد میکشیم، آرامبخش میدهند… من الآن حدود ۲۰کیلو وزن کم کردم، ۸۹کیلو بودم شدم ۶۹ یا ۷۰کیلو، عرض کنم خدمتتان، یکتوده روی پانکراس من جمع شده تودهی سرطانی… عمل جراحی کردند، آن توده پانکراس باعث شد که تمام بدنم زرد شده، عمل جراحی کردند گفتند این توده را درمیآوریم. وقتی شکافتند دیدند هیچ کاریش نمیتوانند بکنند، چون به رگ و پی من چسبیده بود. آنجا گفتند آقا فقط سریعاً ۲ماه بعد از عمل جراحی باید بروی دنبال شیمی درمانی گفتم کار من دارو و درمان است باید بروم بیرون، گفتند یکهیأت ۳نفره هست میخواهند بهت عفو بدن گفتم بابا عفو نمیخواهم شما سند بگیرید بتوانم بروم بیرون، اگر خورد که خورد اگر نخورد برمیگردم حبسم را میکشم». | |||
== درگذشت محسن دگمهچی == | |||
محسن دگمهچی با ۹سال سابقهی زندان در ۹فروردین ۱۳۹۰ بر اثر ممانعت از رسیدگی پزشکی، سرانجام در زندان جان باخت. | |||
پس از درگذشت محسن دگمهچی، زندانی سياسی در ايران، خانوادهی وی با تحصن در مقابل بيمارستان مدرس تهران خواستار دريافت پيکر وی شدند. | |||
محسن دگمهچی به اتهام پشتيبانی مالی از خانوادههای زندانيان سياسی دستگیر شده بود. [[پرونده:وضعیت وخیم محسن دگمهچی در زندان.jpg|جایگزین=وضعیت وخیم محسن دگمهچی در زندان|بندانگشتی|وضعیت وخیم محسن دگمهچی در زندان|پیوند=https://www.iran-pedia.org/wiki/%D9%BE%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%AF%D9%87:%D9%88%D8%B6%D8%B9%DB%8C%D8%AA_%D9%88%D8%AE%DB%8C%D9%85_%D9%85%D8%AD%D8%B3%D9%86_%D8%AF%DA%AF%D9%85%D9%87%E2%80%8C%DA%86%DB%8C_%D8%AF%D8%B1_%D8%B2%D9%86%D8%AF%D8%A7%D9%86.jpg]] | |||
==مصاحبه با مریم النگی == | |||
مریم النگی، همسر محسن دگمهچی، از ۳مردادماه سال ۹۵ برای گذراندن دورهی زندان به بند نسوان زندان اوین منتقل شد. | |||
مریم النگی در شعبهی ۱۵ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی صلواتی به ۳سال حبس محکوم شده و این حکم عیناً در دادگاه تجدیدنظر شعبهی ۳۶ به ریاست قاضی زرگر به تأیید رسید. | |||
مریم النگی ابتدا در مهرماه سال ۱۳۸۸ یکماه پس از بازداشت همسرش محسن دگمهچی بازداشت شده و پس از ۷۰روز در انفرادی بند ۲۰۹ زیر فشارهای روحی و بازجویی با تودیع وثیقه از زندان آزاد شد. | |||
وی پس از مرگ همسرش محسن دگمهچی در زندان، بعلت برگزاری مراسم ختم و انجام چندین مصاحبه، به شعبهی ۱۵ دادگاه انقلاب احضار و اتهامات سابق همسرش محسن دگمهچی به وی تفهیم شد.<ref>[https://www.tribunezamaneh.com/archives/113800 گزارشی از وضعیت خانوم مریم النگی - تریبون زمانه]</ref> | |||
مریم النگی، همسر محسن دگمهچی، در پاسخ بدلیل فوت همسرش و این که آیا قبلا محسن مشکل جمسی داشته یا نه، گفته است:<blockquote>«نخیر هیچ مشکلی نداشت و کاملا سالم بود. در اصل بیماری در شهریور ۸۹ یعنی دقیقا یکسال بعد از بازداشت و در زندان شروع شد. ۳ماه در بردن او به پزشک تعلل کردند و رسیدگی نشد. وقتی تصمیم به بردن او پیش متخصص گرفتند که دیگر کار از کار گذشته بود. او را به بیمارستان بردند و جراحی شکم انجام دادند. بخشی از لوزالمعدهاش را درآوردند و همان موقع تشخیص دادند که سرطان دارد. اما مسأله این است که هیچکسی در این مدت کوتاه جانش را از دست نمیدهد و با دارو و رسیدگی پزشکی، بیماری کنترل میشود. اما همسر من از درمان محروم بود و ظرف ۹۵روز از آغاز بیماری جان باخت. در هیچ کجای دنیا چنین مورد نادری را نمیبینیم. همسر من ۵۳سال داشت و پزشکان میگفتند در این سن چنین اتفاقی نادر است.»</blockquote>مریم النگی در مورد آخرین دیدار با همسرش محسن دگمهچی گفته است:<blockquote>«حدود ساعت ۴بعدازظهر ۸فروردین آخرین دیدارم با همسرم بود؛ اصلا فکر نمیکردم ساعاتی بعد چنین اتفاقی خواهد افتاد. ۵هفته بود که لب به هیچ غذایی نزده بود و ضعف بسیار شدید داشت و تنها چیزی که بدنش دریافت میکرد، سرم بود. فشارهای روحی شدید و دردهای وحشتناکی داشت که کل توانش را گرفته بود. چندروز بود رسما به من میگفت: "برو فقط دعا کن خدا مرا راحت کند یا اینوری شوم یا آنوری، دیگر تحمل ندارم." آخرین باری هم که او را دیدم پرسید برایم دعا کردی راحت شوم؟ گفتم من همیشه دعا میکنم برای تو... برای آخرین بار که همسرم را دیدم صورتش را اصلاح کردم، ناخنهایش را گرفتم، حال نداشت خیلی خسته بود. به من گفت که فردا زودتر بیا پیش من. که دیگر فردا نتوانستم او را ببینم و فردایی برای من وجود نداشت...»<ref name=":0" /></blockquote>مریم النگی ۱۲روز پس از مرگ همسرش با اظهار اینکه تصمیمی برای پیگیری مرگ همسرش ندارد، به کمپین بینالمللی حقوق بشر در ایران گفت:<blockquote>«هیچ مقامی و هیچ مرجعی پاسخی برای مرگ همسرم نداده است. اگر اتفاقی باعث مرگ همسرم شده باشد که دیگر او زیر خاک است و نمیتوان چیزی را ثابت کرد. من هم دیگر پیگیری نخواهم کرد، اصلا چه را باید پیگیری کنم؟ مگر چیزی هم باقیمانده است؟ فقط با درخواستم تنها خودم و تنها پسرم را به دردسر میاندازم و مشکلی به مشکلهایم اضافه میکنم. درخواست دوبارهام یعنی تهدیدی برای زندگی بچهام و خودم.»<ref>[https://persian.iranhumanrights.org/1390/01/mohsen_dokmehchi/ صحبتهای همسر محسن دگمهچی - کمپین حقوق بشر]</ref></blockquote>مریم النگی در مراسم گرامیداشت فوت همسرش که در ۷فروردین ۱۳۹۵ بر سر مزار وی برگزار شد در مورد آخرین ماه حیات همسرش محسن دگمهچی گفت:<blockquote>«بعد از اینکه ایشان را در اوایل اسفندماه (سال۸۹) به بیمارستان منتقل کردند و آزمایش و عکسبرداری و درمان ایشان شروع شد، دست و پای ایشان را با دستبند و پابند به تخت بسته بودند که مورد اعتراض آقای محسن دگمهچی قرار گرفت و ایشان اعلام کردند یا دست و پای مرا باز کنید و درمان کنید یا اصلاً نمیخواهم بدین شکل درمان بشوم. با این اعتراض ایشان را مجدداً به زندان فرستادند. ۳هفته از این اتفاق گذشت و روز به روز حال ایشان بدتر بدتر شد تا به اجبار خود زندان بخاطر شرایط بسیار بد جسمی ایشان را به بیمارستان مدرس در تهران اعزام کردند، و ایشان ۳هفته در بیمارستان بودند تا سرانجام (۹فروردین ۹۰) فوت کردند. آقای دگمهچی ۵۳سال داشتند که از نظر پزشکان این بیماری برای یک آدم ۵۳ساله بسیار زود است»<ref>[https://news.mojahedin.org/i/news/173467 مراسم گرامیداشت سالگرد شهادت محسن دگمهچی - سایت سازمان مجاهدین خلق ایران]</ref></blockquote> | |||
== پیام خانم مریم رجوی رئیس == | |||
مریم رجوی پس از فوت محسن دگمهچی در ۹فروردین ۱۳۹۰ طی پیامی گفت:<blockquote>«سلام بر این مجاهد والامقام که در اوج پایداری و مقاومت در برابر شکنجههای دژخیمان و دردهای جانکاه بیماری، حسرت تسلیم را بر دل خامنهای و دژخیمانش گذاشت. و همچون بیماران قهرمان اشرفی که در برابر همان محرومیتهای پزشکی مقاومت میکنند، به سمبلی از ارادهٴ خللناپذیر مردم ایران برای آزادی و سرنگونی فاشیسم مذهبی تبدیل شد...»<ref>[http://sedayemoghavemat.blogspot.com/2011/03/blog-post_2487.html پیام خانم رجوی رئیس جمهور مقاومت ایران - صدای مقاومت ایران]</ref></blockquote> | |||
== مصاحبهی سعید پورحیدر == | |||
زندانی سیاسی سعید پورحیدر چندروز پس از فوت محسن دگمهچی، طی مصاحبهای با رادیو آلمان در مورد وضعیت محسن دگمهچی در زندان گفت:<blockquote>«مرحوم محسن دگمهچی انسان بسیار بسیار نازنین و باشرفی بودند. توی زندان هر کسی بر اساس تخصص و مبنای کاری که دارد، به دوستان کمک میکند. ایشان بخاطر اینکه از بازاریان معروف تهران بودند، به دوستان خیلی کمک میکردند. ایشان کمکحال خیلی از بچههایی که مخصوصاً تازه وارد زندان میشدند، یا از بندهای دیگر به بند ۳۵۰ منتقل میشدند، بودند و به دوستانیکه احیاناً مشکل مالی داشتند یا هنوز پولی به حسابشان واریز نشده بود، کمک میکردند. یعنی همان کاری را که خارج از زندان انجام داده بود، در داخل زندان برای خود زندانیان انجام میداد. خیلی انسان دوستداشتنیای بود و محبوب همهی همبندانش در داخل زندان بود...»<ref>[https://news.mojahedin.org/i/news/81264 مصاحبهی سعید پورحیدر با رادیو آلمان - سایت سازمان مجاهدین خلق ایران]</ref></blockquote> | |||
به | == خاطرات زندان از زبان محمد تهرانچی == | ||
محمد تهرانچی از زندانیان سیاسی دههی۶۰ که به جرم هواداری از سازمان مجاهدین خلق ایران دستگیر شده بود، خاطرات خود با یکی از صمیمیترین یارانش را اینچنین بازگو میکند:<blockquote>«...در اسفندماه سال۶۰ که من از بند۲ زندان اوین به بند آموزشگاه وارد شدم... و وارد اتاق۱۰۵ شدم، اولین کسیکه سراغ من اومد و با من صحبت کرد، برادرم محسن دگمهچی بود. از من پرسید؛ کی هستی؟ از کجا اومدی؟ چندوقته دستگیر شدی؟ بعد از صحبتهای اولیه با روی گشاده و خیلی خوشحال گفت که جای خیلی خوبی اومدی، همهی بچهها سر موضع هستن اینجا هیچ نفر ضعیفالنفسی نداریم خیالت کاملا راحت باشه... بعداً از محسن پرسیدم که تو چطور در اولین برخورد این صحبت رو با من کردی؟ من فکر کردم آدم خیلی سادهای هستی! لبخندی زد گفتش که؛ نه مجاهد مجاهد رو خوب میشناسه، ضمن اینکه خیلی هم دوس ندارم آدم محتاطی باشم. این روی هوشیاری و دقت و ذکاوت محسن که توأم بود با شجاعت و شهامت، وقتی که رژیم یکی از بریدهمزدوران رو بعنوان نفوذی وارد اتاق ما کرد، اولین کسی سریع فهمید و متوجه شد، محسن بود. اومد به من گفتش که این نفری که الان وارد اتاق ما شده نفر رژیمی هستش، واردش کردن بخاطر اینکه از اینجا بتونه برای شکنجهگران زندان اطلاعات ببره و کمتر از یکهفته طول نکشید اولین کسیکه با این نفر درگیر شد، خود محسن بود. وقتی که نفر کنجکاویهای مزدورانه میکرد، محسن برآشفت...»<ref>خاطرات زندان از زبان همبند محسن دگمهچی - [https://www.youtube.com/watch?v=1x7MdWEJGYw یوتوب]</ref></blockquote> | |||
==منابع== | ==منابع== | ||
<references /> | <references /> |
نسخهٔ کنونی تا ۱۹ آوریل ۲۰۲۳، ساعت ۱۶:۴۴
محسن دگمهچی (زادهی ۱۳۳۷ - درگذشته در ۹فروردین ۱۳۹۰) یکی از بازاریان شناخته شده در بازار تهران بود. محسن دگمهچی بدلیل کمک به خانوادههای زندانیان سیاسی توسط وزارت اطلاعات در شهریور سال ۱۳۸۸دستگیر شد. آقای دگمهچی توسط قاضی صلواتی رئیس شعبهی ۱۵ دادگاه انقلاب به ۱۰سال زندان و تبعید به زندان گوهردشت کرج محکوم شد. ابتدا او را به بند ۲۰۹ زندان اوین و سپس زندان رجاییشهر کرج منتقل کردند. محسن دگمهچی به بیماری سرطان پانکراس مبتلا بود، به همین دلیل باید تحت مراقبت ویژه قرار میگرفت. محسن دگمهچی با ۹سال سابقهی زندان بر اثر ممانعت از رسیدگی پزشکی، سرانجام در زندان جان باخت.[۱]
سابقه و دستگیری محسن دگمهچی
محسن دگمهچی از بازاریان خوشنام تهران بود. وی ۹سال از عمر خود را در زندان گذراند. او از سال ۶۰ تا ۶۷ به مدت ۷سال بدلیل هواداری از سازمان مجاهدین خلق ایران در زندان بود و به همین دلیل نیز تحت شکنجههای جسمی و روحی بسیاری قرار گرفته بود. محسن دگمهچی مجدداً در ۱۶شهریور ۱۳۸۸در دفتر کارش بازداشت شد. مأموران حکومتی سپس به منزل وی رفته و وسایل شخصی وی را با خود بردند. محسن دگمهچی را بعد از دستگیری به زندان رجایی شهر تبعید و به ۱۰سال حبس محکوم کردند. اتهام محسن دگمهچی کمک به خانوادههای زندانیان سیاسی و ارتباط با سازمان مجاهدین بود. مریم النگی، همسر محسن دگمهچی، در رابطه با ارتباط محسن دگمهچی با سازمان مجاهدین خلق در مصاحبهای گفت:
«همسر من هیچ ارتباطی با این سازمان نداشت و این اتهام را بدلیل سابقه محکومیت سیاسی همسرم به او نسبت دادند.»[۲]
محسن دگمهچی در زندان
از تابستان ۱۳۸۹ وضعیت جسمی محسن دگمهچی رو به وخامت نهاد و پزشکان تنها راه درمان او را شیمی درمانی تجویز کردند اما به دستور مستقیم جعفری دولتآبادی، دادستان وقت تهران از درمان او جلوگیری شد. محسن دگمهچی از ماهها قبل در زندان با بیماری سرطان درگیر بود و ممانعت مأموران وزارت اطلاعات از درمان در بیمارستان حالش را وخیمتر کرد به حدی که دیگر حتی توان حرکت و خوردن و آشامیدن نداشت.
محسن دگمهچی صبح روز ۲۱فروردین سال ۸۹ که از زندان به بیمارستانی در تهران منتقل شده بود، بدلیل ناقص بودن پروندهی پزشکی از بیمارستان به زندان رجاییشهر بازگردانده شد. این در حالی است که خانواده این زندانی پیشپرداخت هزینهی بیمارستان را نیز انجام داده بودند. مسئولین زندان، این زندانی را که حتی قادر به ایستادن هم نبود را با دستبند و پابند از زندان به بیمارستانی در تهران منتقل کرده بودند.[۳]
در آخرین روزها که محسن دگمهچی بر اثر وخامت شدید حالش به بیمارستان منتقل شد، محدودیتها و فشارها را بیشتر کردند و چند مأمور وزارت اطلاعات بصورت شبانهروزی او را تحتنظر داشتند. از ملاقات بستگانش جلوگیری کردند تا وی را تحت فشار قرار بگذارند. به نقل از زندانیانی که با وی همبند بودهاند، آمده است:
«محسن دگمهچی در روزهای آخر زندگی خود در زندان دچار ضعف شديدی شده بود و قادر به نشستن بر روی تختخوابش نبود. وی نزديک به ۴هفته قادر به خوردن غذا نبود و در روزهای آخر حتی نمیتوانست مايعاتی مانند شير و آبميوه بنوشد و هنگام نوشيدن آب با دردهای شديدی روبهرو میشد.»
سرانجام محسن دگمهچی که باید بدلیل مبتلا بودن به سرطان پانکراس تحت مراقبت ویژه قرار میگرفت بر اثر اعمال ممانعت از رسیدگی و درمان پزشکی توسط مأموران وزارت اطلاعات، در زندان جان باخت.
پیش از او علی صارمی، جعفر کاظمی و محمدعلی حاج آقایی نیز در زندان به اتهام هواداری از سازمان مجاهدین اعدام شده بودند.
آخرین پیام محسن دگمهچی
محسن دگمهچی در ۱۵اسفند ۱۳۸۹ در زندان، در جواب اینکه آیا پیامی برای مردم و خانواده خود دارد، در حالیکه توان خوردن و آشامیدن نداشت، گفت:
«۱- مقاومت ۲- برایم دعا کنید. مقاومت کنید...»[۴]
محرومیتهای پزشکی و درمانی
محسن دگمهچی طی پیامی که به یکی از دوستان (نقل قول از آقای محمود رویایی) خود فرستاده بود، دربارهی محرومیتهای پزشکی و درمانی خود گفته بود: «ما که ۲۴ساعته درد میکشیم، آرامبخش میدهند… من الآن حدود ۲۰کیلو وزن کم کردم، ۸۹کیلو بودم شدم ۶۹ یا ۷۰کیلو، عرض کنم خدمتتان، یکتوده روی پانکراس من جمع شده تودهی سرطانی… عمل جراحی کردند، آن توده پانکراس باعث شد که تمام بدنم زرد شده، عمل جراحی کردند گفتند این توده را درمیآوریم. وقتی شکافتند دیدند هیچ کاریش نمیتوانند بکنند، چون به رگ و پی من چسبیده بود. آنجا گفتند آقا فقط سریعاً ۲ماه بعد از عمل جراحی باید بروی دنبال شیمی درمانی گفتم کار من دارو و درمان است باید بروم بیرون، گفتند یکهیأت ۳نفره هست میخواهند بهت عفو بدن گفتم بابا عفو نمیخواهم شما سند بگیرید بتوانم بروم بیرون، اگر خورد که خورد اگر نخورد برمیگردم حبسم را میکشم».
درگذشت محسن دگمهچی
محسن دگمهچی با ۹سال سابقهی زندان در ۹فروردین ۱۳۹۰ بر اثر ممانعت از رسیدگی پزشکی، سرانجام در زندان جان باخت.
پس از درگذشت محسن دگمهچی، زندانی سياسی در ايران، خانوادهی وی با تحصن در مقابل بيمارستان مدرس تهران خواستار دريافت پيکر وی شدند.
محسن دگمهچی به اتهام پشتيبانی مالی از خانوادههای زندانيان سياسی دستگیر شده بود.
مصاحبه با مریم النگی
مریم النگی، همسر محسن دگمهچی، از ۳مردادماه سال ۹۵ برای گذراندن دورهی زندان به بند نسوان زندان اوین منتقل شد.
مریم النگی در شعبهی ۱۵ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی صلواتی به ۳سال حبس محکوم شده و این حکم عیناً در دادگاه تجدیدنظر شعبهی ۳۶ به ریاست قاضی زرگر به تأیید رسید.
مریم النگی ابتدا در مهرماه سال ۱۳۸۸ یکماه پس از بازداشت همسرش محسن دگمهچی بازداشت شده و پس از ۷۰روز در انفرادی بند ۲۰۹ زیر فشارهای روحی و بازجویی با تودیع وثیقه از زندان آزاد شد.
وی پس از مرگ همسرش محسن دگمهچی در زندان، بعلت برگزاری مراسم ختم و انجام چندین مصاحبه، به شعبهی ۱۵ دادگاه انقلاب احضار و اتهامات سابق همسرش محسن دگمهچی به وی تفهیم شد.[۵]
مریم النگی، همسر محسن دگمهچی، در پاسخ بدلیل فوت همسرش و این که آیا قبلا محسن مشکل جمسی داشته یا نه، گفته است:
«نخیر هیچ مشکلی نداشت و کاملا سالم بود. در اصل بیماری در شهریور ۸۹ یعنی دقیقا یکسال بعد از بازداشت و در زندان شروع شد. ۳ماه در بردن او به پزشک تعلل کردند و رسیدگی نشد. وقتی تصمیم به بردن او پیش متخصص گرفتند که دیگر کار از کار گذشته بود. او را به بیمارستان بردند و جراحی شکم انجام دادند. بخشی از لوزالمعدهاش را درآوردند و همان موقع تشخیص دادند که سرطان دارد. اما مسأله این است که هیچکسی در این مدت کوتاه جانش را از دست نمیدهد و با دارو و رسیدگی پزشکی، بیماری کنترل میشود. اما همسر من از درمان محروم بود و ظرف ۹۵روز از آغاز بیماری جان باخت. در هیچ کجای دنیا چنین مورد نادری را نمیبینیم. همسر من ۵۳سال داشت و پزشکان میگفتند در این سن چنین اتفاقی نادر است.»
مریم النگی در مورد آخرین دیدار با همسرش محسن دگمهچی گفته است:
«حدود ساعت ۴بعدازظهر ۸فروردین آخرین دیدارم با همسرم بود؛ اصلا فکر نمیکردم ساعاتی بعد چنین اتفاقی خواهد افتاد. ۵هفته بود که لب به هیچ غذایی نزده بود و ضعف بسیار شدید داشت و تنها چیزی که بدنش دریافت میکرد، سرم بود. فشارهای روحی شدید و دردهای وحشتناکی داشت که کل توانش را گرفته بود. چندروز بود رسما به من میگفت: "برو فقط دعا کن خدا مرا راحت کند یا اینوری شوم یا آنوری، دیگر تحمل ندارم." آخرین باری هم که او را دیدم پرسید برایم دعا کردی راحت شوم؟ گفتم من همیشه دعا میکنم برای تو... برای آخرین بار که همسرم را دیدم صورتش را اصلاح کردم، ناخنهایش را گرفتم، حال نداشت خیلی خسته بود. به من گفت که فردا زودتر بیا پیش من. که دیگر فردا نتوانستم او را ببینم و فردایی برای من وجود نداشت...»[۲]
مریم النگی ۱۲روز پس از مرگ همسرش با اظهار اینکه تصمیمی برای پیگیری مرگ همسرش ندارد، به کمپین بینالمللی حقوق بشر در ایران گفت:
«هیچ مقامی و هیچ مرجعی پاسخی برای مرگ همسرم نداده است. اگر اتفاقی باعث مرگ همسرم شده باشد که دیگر او زیر خاک است و نمیتوان چیزی را ثابت کرد. من هم دیگر پیگیری نخواهم کرد، اصلا چه را باید پیگیری کنم؟ مگر چیزی هم باقیمانده است؟ فقط با درخواستم تنها خودم و تنها پسرم را به دردسر میاندازم و مشکلی به مشکلهایم اضافه میکنم. درخواست دوبارهام یعنی تهدیدی برای زندگی بچهام و خودم.»[۶]
مریم النگی در مراسم گرامیداشت فوت همسرش که در ۷فروردین ۱۳۹۵ بر سر مزار وی برگزار شد در مورد آخرین ماه حیات همسرش محسن دگمهچی گفت:
«بعد از اینکه ایشان را در اوایل اسفندماه (سال۸۹) به بیمارستان منتقل کردند و آزمایش و عکسبرداری و درمان ایشان شروع شد، دست و پای ایشان را با دستبند و پابند به تخت بسته بودند که مورد اعتراض آقای محسن دگمهچی قرار گرفت و ایشان اعلام کردند یا دست و پای مرا باز کنید و درمان کنید یا اصلاً نمیخواهم بدین شکل درمان بشوم. با این اعتراض ایشان را مجدداً به زندان فرستادند. ۳هفته از این اتفاق گذشت و روز به روز حال ایشان بدتر بدتر شد تا به اجبار خود زندان بخاطر شرایط بسیار بد جسمی ایشان را به بیمارستان مدرس در تهران اعزام کردند، و ایشان ۳هفته در بیمارستان بودند تا سرانجام (۹فروردین ۹۰) فوت کردند. آقای دگمهچی ۵۳سال داشتند که از نظر پزشکان این بیماری برای یک آدم ۵۳ساله بسیار زود است»[۷]
پیام خانم مریم رجوی رئیس
مریم رجوی پس از فوت محسن دگمهچی در ۹فروردین ۱۳۹۰ طی پیامی گفت:
«سلام بر این مجاهد والامقام که در اوج پایداری و مقاومت در برابر شکنجههای دژخیمان و دردهای جانکاه بیماری، حسرت تسلیم را بر دل خامنهای و دژخیمانش گذاشت. و همچون بیماران قهرمان اشرفی که در برابر همان محرومیتهای پزشکی مقاومت میکنند، به سمبلی از ارادهٴ خللناپذیر مردم ایران برای آزادی و سرنگونی فاشیسم مذهبی تبدیل شد...»[۸]
مصاحبهی سعید پورحیدر
زندانی سیاسی سعید پورحیدر چندروز پس از فوت محسن دگمهچی، طی مصاحبهای با رادیو آلمان در مورد وضعیت محسن دگمهچی در زندان گفت:
«مرحوم محسن دگمهچی انسان بسیار بسیار نازنین و باشرفی بودند. توی زندان هر کسی بر اساس تخصص و مبنای کاری که دارد، به دوستان کمک میکند. ایشان بخاطر اینکه از بازاریان معروف تهران بودند، به دوستان خیلی کمک میکردند. ایشان کمکحال خیلی از بچههایی که مخصوصاً تازه وارد زندان میشدند، یا از بندهای دیگر به بند ۳۵۰ منتقل میشدند، بودند و به دوستانیکه احیاناً مشکل مالی داشتند یا هنوز پولی به حسابشان واریز نشده بود، کمک میکردند. یعنی همان کاری را که خارج از زندان انجام داده بود، در داخل زندان برای خود زندانیان انجام میداد. خیلی انسان دوستداشتنیای بود و محبوب همهی همبندانش در داخل زندان بود...»[۹]
خاطرات زندان از زبان محمد تهرانچی
محمد تهرانچی از زندانیان سیاسی دههی۶۰ که به جرم هواداری از سازمان مجاهدین خلق ایران دستگیر شده بود، خاطرات خود با یکی از صمیمیترین یارانش را اینچنین بازگو میکند:
«...در اسفندماه سال۶۰ که من از بند۲ زندان اوین به بند آموزشگاه وارد شدم... و وارد اتاق۱۰۵ شدم، اولین کسیکه سراغ من اومد و با من صحبت کرد، برادرم محسن دگمهچی بود. از من پرسید؛ کی هستی؟ از کجا اومدی؟ چندوقته دستگیر شدی؟ بعد از صحبتهای اولیه با روی گشاده و خیلی خوشحال گفت که جای خیلی خوبی اومدی، همهی بچهها سر موضع هستن اینجا هیچ نفر ضعیفالنفسی نداریم خیالت کاملا راحت باشه... بعداً از محسن پرسیدم که تو چطور در اولین برخورد این صحبت رو با من کردی؟ من فکر کردم آدم خیلی سادهای هستی! لبخندی زد گفتش که؛ نه مجاهد مجاهد رو خوب میشناسه، ضمن اینکه خیلی هم دوس ندارم آدم محتاطی باشم. این روی هوشیاری و دقت و ذکاوت محسن که توأم بود با شجاعت و شهامت، وقتی که رژیم یکی از بریدهمزدوران رو بعنوان نفوذی وارد اتاق ما کرد، اولین کسی سریع فهمید و متوجه شد، محسن بود. اومد به من گفتش که این نفری که الان وارد اتاق ما شده نفر رژیمی هستش، واردش کردن بخاطر اینکه از اینجا بتونه برای شکنجهگران زندان اطلاعات ببره و کمتر از یکهفته طول نکشید اولین کسیکه با این نفر درگیر شد، خود محسن بود. وقتی که نفر کنجکاویهای مزدورانه میکرد، محسن برآشفت...»[۱۰]
منابع
- ↑ سایت مجاهدین خلق، شهادت محسن دگمهچی
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ فیس بوک، مصاحبه با همسر محسن دگمه چی
- ↑ بازگرداندن محسن دگمهچی از بیمارستان به زندان - خبرگزاری هرانا
- ↑ یوتیوپ، یادبود مجاهد خلق محسن دگمه چی
- ↑ گزارشی از وضعیت خانوم مریم النگی - تریبون زمانه
- ↑ صحبتهای همسر محسن دگمهچی - کمپین حقوق بشر
- ↑ مراسم گرامیداشت سالگرد شهادت محسن دگمهچی - سایت سازمان مجاهدین خلق ایران
- ↑ پیام خانم رجوی رئیس جمهور مقاومت ایران - صدای مقاومت ایران
- ↑ مصاحبهی سعید پورحیدر با رادیو آلمان - سایت سازمان مجاهدین خلق ایران
- ↑ خاطرات زندان از زبان همبند محسن دگمهچی - یوتوب