|
|
(۴۹ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) |
خط ۱: |
خط ۱: |
| '''جامعه بی طبقه توحیدی'''، نام جامعه ای است که مجاهدین خلق رسیدن به آن جامعه را جزء آرمان و هدف غائی خود در نظر دارند. جامعه بی طبقه توحیدی نوعی جامعهی آرمانی و خالی از هرگونه استثمار و بهرهکشی است که در ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق ایران مفصلا تبیین شده است. آنها معتقدند برآیند حرکت جهان در مسیر تکاملی خود به سمت تحقق چنین جامعهیی در حرکت است. تفاوت آنها با آنچه مارکسیستها به آن معتقدند در واژهی «توحیدی» است. از نظر سازمان مجاهدین خلق برابری و عدالت تنها در سایهی ایدئولوژی توحید متجلی خواهد شد. ازین منظر، آنها جامعهی آرمانی را جامعهای میدانند که در آن علاوهی بر نفی استثمار طبقاتی، ارزشهای توحیدی که ناظر بر یگانگی انسان با خویش،پیرامون خویش و پروردگارخویش میباشد نیز محقق شود. | | '''نهیلیسم یا پوچ گرایی''' |
|
| |
|
| جامعه بی طبقه توحیدی از خطبهای از نهجالبلاغه گرفته شده است که مورد توجه مجاهدین به عنوان یک آرمانشهر برای انسان بوده است و از این جامعه به عنوان معیاری برای رسیدن به هدف آرمانی خود نام میبرند و هدف خود را رسیدن به این جامعه میدانند. جامعه بی طبقه توحیدی از نظر امام علی در زمان ظهور امام زمان دارای این مشخصههاست: حداکثر رشد تکنولوژی تا هیچ نقطهیی از زمین، ناخرم و ناآباد باقی نمانده باشد، ظلم و ستم و بهرهکشی ریشهکن شده، اثری از طبقات استثمارگر در میان نباشد، تفکر پولی و اقتصاد کالایی منقضی شده باشد، هیچ زمینهیی برای جنگ و برادرکشی باقی نمانده باشد، مرزهای قومی، ملی، نژادی و طبقاتی، بیمعنی شده و فروریخته باشد، طبیعتاًً در چنین شرایطی، همه مفاسد، فحشا، خیانت و دزدی، ریشهکن شده است<ref>[https://library.besoyepirozi.com/religious-articles/43133-2019-04-21-01-17-17 نیمه شعبان، سالروز ولادت حضرت مهدی عجلالله تعالی فرجه-سایت بسوی پیروزی]</ref>.
| | نیهیلیسم که در میانه قرن نوزدهم برای اولینبار در روسیه به صورت عمومی مطرح شد، مکتبی در ابتدا فکری و در ادامه سیاسی بود که با ویرانی های جنگ جهانی دوم توسعه ی بیشتری پیدا کرد. جنبش نیهیلیسم چیست وچگونه به وجود آمده است؟ نیهیلیسم یا هیچگرایی مکتبی فلسفی است که در قرن ۱۹ در روسیه شکل گرفته است. این مکتب که در واقع با نفی هرگونه بنیان معرفتی و معیار اخلاقی شناخته میشود، ارتباط نزدیکی با شکاکیت دارد. امروزه نیهیلیسم در شاخههای متفاوت و با رویکردهای متفاوتی ازجمله نیهیلیسم معرفت شناختی و نیهیلیسم هستی شناختی پیگیری میشود. جنبش نیهیلیسم و به طور کلی این مفهوم، شباهتهایی با مکاتب اگزیستانسالیسم و ابسوردیسم دارد. |
|
| |
|
| == وجه تسمیه جامعه بی طبقه توحیدی ==
| | مکتب نیهیلیسم در قرن نوزدهم برای اولینبار در روسیه شکل گرفت. این مکتب غیر از جنبه مفهومی و فلسفی، شاخهای سیاسی نیز داشت که با جنگ جهانی دوم توسعه یافت. ایده اصلی این مکتب در واقع نفی ارزشهای بنیادین معرفتی و اخلاقی و همچنین نفی هدفمندی زندگی انسان است. از متفکران اصلی این مکتب میتوان به نیچه، آلبرکامو و همچنین صادق هدایت در ایران اشاره کرد. |
| وجه تسمیه جامعه بی طبقه توحیدی از آرمانشهر یا مدینه فاضلهای بر آمده است که سازمان مجاهدین خلق در ایدئولوژی خود، از آن به عنوان آرمانی که باید تحقق پذیرد یاد کرده است. این آرمان برگرفته از خطبههای نهجالبلاغه علی (ع) است که در قسمتی از آن اشاره به چنین جامعهای کرده است. در خطبه ۱۳۸ نهجالبلاغه آمده است:
| |
|
| |
|
| «آگاه باشید که فردا خواهد آمد، فردا خواهد آمد با آنچه که آنرا نمیشناسید. فرمانروایی خواهد آمد، غیر از تبار شاهان و فرمانروایان، او حاکمان را بهسبب بدیها و ستمهایشان مورد بازخواست قرار خواهد داد. زمین، ارزشمندترین ذخایر خود را برای او آشکار خواهد ساخت و کلید همه گنجینههایش را تسلیم او خواهد نمود. و او قسط و عدل را آنچنان که شایسته آن است بهشما خواهد نمود و آنچه را که از کتاب (قرآن) و سنت پیامبر بهفراموشی سپرده شده، احیا خواهد کرد»<ref>خطبه ۱۳۸ نهجالبلاغه</ref>.
| | نهیلیسم؛ تاریخچه و نظریه پردازان آن |
|
| |
|
| در جای دیگر حضرت علی (ع) از قول حضرت محمد درباره جامعه ای که در آن عدالت برپاست، فرمود: | | جنبش نیهیلیسم چیست وچگونه به وجود آمده است؟ نیهیلیسم یا هیچگرایی مکتبی فلسفی است که در قرن ۱۹ در روسیه شکل گرفته است. این مکتب که در واقع با نفی هرگونه بنیان معرفتی و معیار اخلاقی شناخته میشود، ارتباط نزدیکی با شکاکیت دارد. امروزه نیهیلیسم در شاخههای متفاوت و با رویکردهای متفاوتی ازجمله نیهیلیسم معرفت شناختی و نیهیلیسم هستی شناختی پیگیری میشود. جنبش نیهیلیسم و به طور کلی این مفهوم، شباهتهایی با مکاتب اگزیستانسالیسم و ابسوردیسم دارد. این نوشته به دنبال آن است که مکتب نیهیلیسم، شاخصهها و تاریخچه آن را مرور کند. |
|
| |
|
| «چنانچه یکروز هم از عمر جهان مانده باشد، بهتأکید، خداوند، مردی از خاندان مرا برمیانگیزد تا زمین را مشحون از عدل و داد کند چنانچه از جور و ستم انباشته شده است. چنانکه قلب امت محمد را از بینیازی سرشار کند و عدالت او برامت فراگیر باشد. او از ما خواهد بود و خداوند بهدست او دین اسلام را بهنهایت کمال میرساند چنانکه بهدست ما پایهگذاری فرمود»<ref>ابوداود کتاب سنن</ref><ref>[https://event.mojahedin.org/i/events/5377 نیمه شعبان، سالروز ولادت حضرت مهدی-سایت مجاهد]</ref>.
| | واژهشناسی نیهیلیسم |
|
| |
|
| مفاهیمی را که میتوان از روایات بالا برداشت کرد این است که جامعه بی طبقه توحیدی جامعه ای است که در آن زمین، پر از عدل و داد میشود. در مرحله بعدی عدل را تعریف میکند که شامل توزیع مناسب و بینیاز کننده ثروت و عدالت اجتماعی است که در چنین جامعه ای افراد به سطحی از شرف انسانی و درک مفهوم آن میرسند که زیادهخواهی و حرص مال و طمعورزی را قبیح دانسته و از آن دوری میکنند. در مرحله نهایی مفهون جامعه در روایت بالا اشاره به کمال دین میکند که در دوران مهدی موعود در جامعه، دین به کمال میرسد و مفهوم واقعی خود را که عدالت اجتماعی است گسترش میدهد و مردم بینیاز از مادیات مازاد بر نیاز خود میشوند.
| | اصطلاح "نیهیلیسم" برگرفته از واژه لاتین "nihil" به معنای هیچ، معادل واژهی فرانسوی "rein" و واژه انگلیسی "nothing" است. اما این واژه در زبان فارسی معادلهای متفاوتی از جمله "هیچانگاری"، "پوچگرایی"، "نیستگرایی" یا "بیمعنیانگاری" دارد. |
|
| |
|
| == مراحل تکامل جوامع بشری ==
| | '''تاریخچه مکتب نیهیلیسم''' |
| با توجه به قانون تکامل که توقف ناپذیر است، و مطالعهی تکامل اجتماعی بشر نشان میدهد که همواره رو به پیشرفت بوده است، آن چه که در مسیر تکامل اجتماعی باید ریشه کن شود، استثمار و بهرهکشی انسان از انسان است. در نهایت جامعهای که در آن اثری از استثمار نباشد، جامعهای است که سرشار از ارزشهای انسانی است.
| |
|
| |
|
| === جامعه بی طبقه ===
| | استفاده از لغت nihil را برای اولینبار میتوان به صاحبان کلیسا در جریان حمله به شکاکیت کلاسیک نسبت داد، اما نیهیلیسم به عنوان یک اصطلاح فلسفی که بعدها به عنوان یک مکتب شناخته شد، ابتدا در متن نامهای از هرمان یاکوبی (ایدهآلیست پساکانتی) به فیشته در سال ۱۷۹۹ به کار رفته است. همچنین شهرت این اصطلاح و استفاده عمومی از آن را باید ابداع '''ایوان تورگینیف'''، رمان نویس روس بدانیم. او از این واژه در توصیف شخصیت "بازاروف" در رمان "پدران و پسران" برای اولینبار در سطح غیر تخصصی بهره جست. |
| مارکسیستها سیر تکامل جامعه بشری را در مراحل ۱- سوسیالیزم ۲- کومونیزم میدانند.
| |
|
| |
|
| در دیدگاه و تفکر مارکسیسم جامعه و بشر به سمت جامعهای میرود که در آن استثمار نباشد، مارکسیسم این جامعه را «جامعهی بیطبقه» مینامد، در نظرگاه مارکسیسم بعد از طی مرحلهی سرمایهداری، نوبت به سوسیالیسم میرسد که در آن استثمار تا اندازهی زیادی ریشهکن شده است، در ادامهی این مسیر جامعهی کمونیستی ظهور میکند که آرمان و آمال این تفکر است.
| | '''نیهیلیسم فلسفی را میتوان به طور عمده به دو شاخه تقسیم کرد''': |
|
| |
|
| === جامعه بی طبقه توحیدی ===
| | نیهیلیسم معرفت شناختی |
| جامعه بی طبقه توحیدی جامعهیی است که الزاماً تضادهای طبقاتی آن حل شده است، پس طبقات از بین رفته و بی طبقات است، چرا که طبقات بالا و پایین، غنی و فقیر بودن، محصول استثمار است. چنین جامعهای محصول تکامل اجتماعی است. به عبارتی در چنین جامعهای برابری حاکم است اما تفاومت آن با آنچه مارکسیزم به آن معتقد است اعتقاد به ارزش برتر یعنی خدا و یگانگی با ارزشهای توحیدی است.
| |
|
| |
|
| مسعود رجوی در این باره میگوید:
| | نیهیلیسم وجود شناختی |
|
| |
|
| توحید واقعی و توحید اصیل، سرود تکامل و اساسیترین نغمهی هستی است.
| | متفکرانی که معتقد به وجه معرفت شناختی آنند، وجود هرگونه معرفت و بنیان شناختی را منکرند؛ اما در مقابل وجه هستی شناختی نیهیلیسم به یک اعتبار، اساسا جهان خارج و وجود هر چیزی بیرون از ذهن را منکر میشود. (تقریبا نزدیک به همان چیزی که میتوان به برخی ایده آلیستهای افراطی همانند بارکلی نسبت داد.) |
|
| |
|
| درجامه بیطبقه توحیدی طبقات وجود ندارد به این دلیل بیطبقه نامیده میشود. همچنین توحیدی است چون از نظر سازمان مجاهدین، تکامل اجتماعی هم مانند تکامل زیست شناسی، جهت دار و در مسیر مشخصی است. به عبارتی سمت و سوی یگانه و واحدی دارد. در نظریه جامعه بی طبقه توحیدی در نهایت تمامی تضادها در این جامعه به وحدت خواهند رسید.
| | نیهیلیسم سیاسیاجتماعی |
|
| |
|
| == مدینه فاضله ==
| | در کنار این تقسیمها گونه دیگری از نیهیلیسم همواره در ساحت عمومی جامعه بروز و ظهور بیشتری داشته است. این شاخه که آن را میتوان نیهیلیسم سیاسیاجتماعی نامید که از سال ۱۸۶۰ تا حوالی انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ در صحنه سیاست روسیه روی کار بوده است. آنچه را که میتوان شاخصه اصلی این مکتب در جهت سیاسی آن بدانیم، به چالش کشیدن قدرت کلیسا با رد کردن ماهیت دوگانه انسان مشتمل بر روح و بدن و همچنین از طرف دیگر قدرتهای سکولار با نفی حقوق الهی حاکمان است. به بیان دقیقتر این گروه که بعدها دست به ترور و خراب کاری و آشوب نیز زدند، در راه به رسمیت شناختهشدن آزادیهای فردی با هرگونه قدرت و نظام اجتماعی از جمله حکومت، کلیسا و خانواده به مبارزه پرداختند. |
| [[پرونده:برای محمد جواد.jpg|جایگزین=جامعه بی طبقه توحیدی و نفی طبقات |بندانگشتی|طبقات در جوامع امروزی]]
| |
| مدینهی فاضلهی افلاطونی که توسط فلاسفهی اسلامی و غیر اسلامی پی گرفته شده است، با جامعهی بیطبقهی توحیدی تفاوت چشمگیر دارد. به نوعی میتوان مدینهی فاضله مد نظر افلاطون را نوعی خیالپردازی تلقی کرد، چرا که نه توصیف دقیقی از آن ارائه شده و نه دلایل حتیمت تحقق آن بیان شده است. حتی فلاسفهی بعدی نیز که از مروجین این آرمانشهر بودند، تصویر درستی از آن ارائه نمیدهند. سازمان مجاهدین خلق ایران معتقد است که در مسیر تکامل اجتماعی جامعهی بشری به جایی خواهد رسید که در آن اثری از طبقات و استثمار طبقاتی نباشد. به این ترتیب آنها معتقدند که روند تکامل اجتماعی جهت دار است.
| |
|
| |
|
| توحید از نبرد بین طبقات محروم و استثمار شده با دیکتاتورها و صاحبان قدرت و استثمار کنندگان در جامعه عبور میکند، در دوران فعلی مذهب، خاص طبقات محروم است. و دیکتاتورها و استثمار کنندگان خودشان را با این دین تطبیق میدهند، و با دووریی و منافقانه از آن دم میزنند. برپایی جامعهی بیطبقهی توحیدی در این دوران و با وجود حکومتها و طبقات ثروتمند که طبقات پایین جامعه را استثمار میکنند، از مسیر نبرد با گردنگشان و دیکتاتورها و غاصبان حق حاکمیت مردم، میگذرد. نبردی که تمام پیامبران الهی درگیر آن بودند، از نوح گرفته تا حضرت محمد. هم چنان که آن تأکید روی اسلام علوی ضروری است این تأکید بی طبقات هم این جا ضروری است خوشبختانه، اسلامی که سمبلهای آن حضرت علی و حضرت حسین است، اسلام علوی حسینی و اسلام جعفری است، جایی برای تردید باقی نگذاشته است حتی در همان زمان آنها خصوصیات آن جامعهی آرمانی و ایدهال را که بین توحید اجتماعی است بیان کردهاند.
| | '''ویژگی اصلی نیهیلیسم''' |
|
| |
|
| فهم کامل و درست از مراحل بعدی تکامل حتی در تکامل زیستشناسی بسیار سخت و غیر ممکن بوده است، در تکامل اجتماعی هم همین قانون عمل میکند، اما بطور کلی معیارهایی برای جامعهی بیطبقه توحیدی گفتهشده است.
| | ایده اصلی |
|
| |
|
| مرور ملاکهایی را که بایستی در مسیر یگانگی اجتماعی، سرانجام به آن برسیم؛ به ما امکان خواهد داد که خیلی از دعاوی و داعیهها را از آغاز ارزیابی کرده و برایش ملاک داشته باشیم.
| | نیهیلیسم را در بادی امر باید بیشتر یک احساس و نه یک فلسفهی تام و کامل دانست. اهمیت این نکته در آن است که شاید اصلیترین مدعای نیهیلیستها رد هرگونه فلسفه و معرفت علمیست. نیهیلیسم با اعتقاد به بیپایه و اساسبودن چیزها و همچنین تببین بیارتباطی آنها سعی در القای نوعی شکاکیت مدرن را دارد. همچنین باید نقش بدبینی را به عنوان چاشنی این رویکرد لحاظ کرد. چنان که آرتور شوپنهاور، معروف به فیلسوف بدبین در جایی میگوید: ما موجوداتی بیمعنا هستیم. |
|
| |
|
| خصوصیات جامعه آرمانی، همان که از صدر اسلام وعده داده شده بود، همان است که در اسلام از آن به عنوان جامعه امام زمان یاد میشود. یعنی در آینده منجی بشریت که امام دوازدهم است برای برپایی آن جامعه بی طبقه توحیدی ظهور خواهد کرد و زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد.
| | مولفهها |
|
| |
|
| == ویژگیهای جامعهی بیطبقهی توحیدی ==
| | به طور کلی برای هرگونه رویکرد نیهیلیستی مولفههایی از جمله نداشتن هدف اجتماعی، شکاکیت افراطی، بیاعتنایی به جهان، بیاعتقادی به هدفدار بودن دنیا، خود فراموشی، نفرتداشتن از حیات اجتماعیفرهنگی، اظهار عجز درباره توانایی ذهن آدمی و .. را میتوان نام برد. |
| ویژگیهای جامعه طبقاتی را در ۶ محور میتوان نام برد از جمله:
| |
|
| |
|
| 1. حداکثر رشد تکنولوژیک، یعنی جامعه عقب افتاده نیست روایات و احادیث بسیاری هست که وصف میکنند، این جامعه بایستی جامعهیی باشد که در آن هیچ نقطه از زمین ناخرم و غیر آبادان باقی نمانده باشد. پس رکن تکنولوژیک فرضیِ آن جامعه که امکان رفع نیازهای همه جوامع بشر را میدهد؛ بسیار پیشرفته است. قوانین سلطه بر طبیعت و توانایی تولید آن قدر زیاد میشود که کفاف نیاز همگان را میدهد و این جامعه، جامعهی نعمت و فراوانی است پس تا این جا تأکید روی عنصر عینی و تکنولوژیک پیشرفت است.
| | '''شروع یک ایده نهیلیستی''' |
|
| |
|
| 2. هر گونه ظلم و ستم و بهره کشی در آن جا ریشه کن شده است پس اثری از طبقات نیست.
| | درباره شروع یک ایده نیهیلیستی و در ادامه آن یک مکتب، میتوان نوعی سرخوردگی و وازدگی از نظم و نظام اجتماعی را مشاهده کرد. این وازدگی عموما منجر به ناتوانی در هضم یا پذیرش ارزشها و در نهایت انکار آن ارزشها میشود، به طوری که مثلا در ابتدا عصیان و هجمه مکاتب نوظهوری در ضدیت با هر نگرشی (مثلا ضد هنر) را در برمیگیرد. همین رویکرد و به طور کلیتر، رویکرد اومانیستی (انسانگرایانه)، در مقابل مدرنیته و پیدایش ماشین و ابزاریشدن زندگی غربی مسئلهای تحت عنوان "بازگشت انسان به خود" را مطرح میکند. |
|
| |
|
| 3. تفکر پولی و به قول امروز ما اقتصاد کالایی نیست و ریشه کن شده است، تا پول هست استثمار هست؛ پس در آن جا بشریت به چنان بلوغی رسیده که دیگر انگیزهاش برای تولید محرکات مادی نیست بایستی به معیارهای متعالیتری رسیده باشد. البته برای ما سخت نامأنوس است چون ما در اقتصاد پولی و در جامعه کالایی غوطه میخوریم.
| | نیچه و نیهیلیسم |
|
| |
|
| 4. هیچ زمینه و محلی برای جنگ، کشتار، خونریزی، برادرکشی و تجاوز باقی نیست و در سراسر عالم صلح و صفا برقرار است. تاوقتی ستم هست ظالمی هست و مظلومی، در نتیجه جنگ نیز وجود دارد. صلح پایدار یعنی این که ظالمی و مظلومی وجود نداشته باشد.
| | نیچه در کتاب ارادهی معطوف به قدرت (will too power) با ذکر این جمله که نیهیلیسم دم در ایستاده است، از فاجعهای عظیم در دو سده آینده سخن میگوید که آن همان نیهیلیسم است. او علل گرایش به نیهیلیسم را نه فساد و مشکلات اجتماعی بلکه شک در ارزشهای اخلاقی با افول مسیحیت میداند، اما فلسفه نیچه با نیهیلیسم تمام نمیشود. او اگر چه پیامبر ظهور نیهیلیسم در تمامی وجوه زندگی انسان بود، نیهیلیسم را مقدمهای برای طرحی نو میدانست. او معتقد بود که تا زمانی که انسان طعم نیهیلیسم را نچشد متوجه ارزش این ارزشهای اخلاقی نشده و نمیتواند به ارزشهای جدیدی متعهد شود. اینجاست که نیچه با به کارگیری اصطلاح باز ارزش گذاری ارزشها (revaluation of all values) سعی در ایجاد طرحی نو دارد. |
|
| |
|
| 5. فروریختن مرزهای قومی، ملی، نژادی و طبقاتی.
| | نیهیلیسم در ایران |
|
| |
|
| 6. با این تغییرات در بنیادهای جامعه خیلی طبیعی است که همه مفاسد از قبیل فحشا، سرقت، خیانت، دزدی و....باید ریشه کن شده باشد و بنابراین در روانشناسی بشری اثری از عقدهها و کینهجوییها نیست، همچنین از حسادتها و سودپرستیها و منفعت طلبیها خبری نیست<ref>تبیین جهان، قواعد و مفهوم تکامل- سخنرانی مسعود رجوی در دانشگاه صنعتی شریف زمستان ۱۳۵۸</ref>.
| | '''صادق هدایت''' را بیگمان باید شناخته شدهترین نویسنده ایرانی منسوب به نیهیلیسم دانست. در مورد جهانبینی صادق هدایت و ارتباط آن با نیهیلیسم دو دیدگاه عمده وجود دارد: |
|
| |
|
| تصویر جامعهای بر مبنای قسط اینگونه است. توحید اجتماعی در فرهنگ انبیاء در قسط خلاصه میشود، جایی که به تمام نیازهای راستین و نه کاذب انسان پاسخ داده میشود.
| | عدهای معتقدند زندگی انسان در نگاه صادق هدایت بیمعنا، پوچ و خالی از هرگونه هدف معقولی است. با پذیرش این دیدگاه اساسا باید صادق هدایت را یک نیهیلیست بدانیم. |
|
| |
|
| در اینجا میتوانیم با تأکید بر ویژگیهای توحیدی بودن و بیطبقه بودن جامعه بیطبقهی توحیدی، به معیارهای جدیدی در رابطه با توحید اجتماعی برسیم. معیارهایی كه برحسب آنها، در نهایت خوشبختی و مسرت انقلابی، سرانجام آرمان انبیا به تحقق خواهد پیوست؛ همان جامعهیی كه شش ویژگی بالا را دارد. جامعهیی كه حتی ما فكرش را نمیتوانیم بكنیم. برای اینكه ما با استثمار دست و پنجه نرم میکنیم و در این زمینه در ماقبل تاریخ انسان، به سر میبریم. همچنان كه در ادوار ماقبل تكامل، فاز یا مرحله بعدی را نمیتوانستیم تصور كنیم؛ چه بسا برای امروز ما هم، جامعه غیركالایی، قابل بحث و قابل تصور نباشد. برای اینكه ما امروز در جامعه یی به سر میبریم كه همه چیزش روی یك حسابها و انگیزههای سودپرستانه و منفعت طلبانه است؛ در خیلی از موارد، حتی سلام كردن، حتی لبخندزدن! مگر اینكه بتوانیم خودمان را با استقلال و اختیاری كه فرد انسانی دارد، از چنین جامعهیی بیرون بكشیم، از آن خارج شویم و در مسیری قرار گیریم كه بتوانیم در راه تحقق جامعه بی طبقه توحیدی حرکت کنیم.
| | عدهای دیگر اما معتقدند هدایت زندگی را پوچ و عبث نمیدانست، بلکه او زندگی زمانهاش را و شرایط اجتماعی/ فرهنگی/ سیاسی زمانهاش را ناامیدکننده و بیهوده میدانست که دست به خودکشی زده است. عبدالعلی دستغیب در کتاب "نقد آثار صادق هدایت" مفصلا و با ذکر شاهد مثال از این دیدگاه دفاع میکند. |
|
| |
|
| == بنیانگذاری جامعه بی طبقه توحیدی ==
| | به هر رو میتوان صادق هدایت را از جمله نویسندگان ایرانی دانست که تحت تاثیر نویسندگان خارجی مثل فرانتس کافکا و آلبرکامو درگیر اندیشههای نیهیلیستی شده اند. |
| فلسفه امام زمان به باور به تکامل اجتماعی انسان و عبور انسان از دنیای توحش و استثمار به تاریخ حقیقی خودش بر میگردد. تاریخی که انسان باید بر خصائص حیوانی و دنبالههای این خصائص در تاریخ انسان پیروز شود. جامعهای بسازد که انسانها همدیگر را ندرند. برابری مطلق بین انسانها حاکم باشد و هیچ استعداد انسانی به دلیل تبعیض پرپر نباشد. ما به این میگوییم جامعه بی طبقه توحیدی. توحیدی است زیرا سرانجام تضاد انسانها به وحدت می انجامد و سرانجام خونریزیها به صلح پایدار و یگانگی انسانها می انجامد. این جامعه آرمانی، البته آرمان همه انسانهای انقلابی و مبارز در طول تاریخ بوده و حتی مردمان عادی و زیر ستم آرزوی یک ناجی دارند. ما معتقدیم این جامعه پرچمداری دارد و آن امام زمان است. اوست که حرف آخر و پایان بخش به تمامی این درد و رنج تاریخ انسان خواهد بود و ما هم به سوی همان جامعه در حرکتیم. از نظر ما میزان ترقیخواهی و تکاملی بودن هر انسانی میزان تراز بودن با چنین جامعه نافی استثمار می باشد. این همان شعار محمد حنیف نژاد است که مرز حق و باطل مرز بین باخدا و بی خدانیست مرز بین استثمار شده و استثمار کننده است. ما بدون اینکه وارد مکانیزمها شویم به فلسفه تکامل اجتماعی انسان نگاه می کنیم که چنین پرچمداری نیاز بشر برای رهایی و یگانگی است. بنا بر این معتقدیم که در چنین جامعه ای زمین همه گوهرهای خود را بارور می کند و پس از پایان فروریزی ظلم و ستم، عدالت اجتماعی در همه جا گسترش خواهد یافت.
| |
|
| |
|
| == جامعه بی طبقه توحیدی در چشمانداز ==
| | ابسوردیسم |
| جامعه بی طبقه توحیدی جامعه ای است که در زمان امام زمان تحقق میپذیرد و مجاهدین خلق معتقدند ظهور موعود منتظر به طور قطع اتفاق خواهد افتاد. مسعود رجوی رهبر مجاهدین خلق در سخنرانی نیمه شعبان سال ۱۳۵۹ درباره حتمیت ظهور موعود منتظر گفت:
| |
|
| |
|
| «هرایدئولوژی و مرام و مکتبی، پساز پاسخ به مسأله وجود و مسأله انسان، باید به مسأله جامعه و تاریخ هم پاسخ بدهد. یعنی انسجام همه مکاتب بهاین است که مثلث فلسفی خود را در تبیین وجود، انسان و تاریخ، چگونه بر زمین میگذارند. در فلسفه یکتاپرستی، ایده توحید در رأس قرار دارد و دو گوشه دیگر را انسان و اجتماع انسانی که موضوع تاریخ است، فراگرفتهاند. اما در پاسخ به مسأله جامعه و تاریخ، انبیا و پیامآوران توحید، انقلابیون و مصلحان بزرگی که در اعصار جهل و بردگی ندای انقلاب و آزادی سرمیدادند، مشخصه بسیار تکاندهنده پیام و مرامشان، پیوسته این بوده که آینده را و نهایت تاریخ را از آن مظلومان و ستمدیدگان میدانستند. پیروزی نهایی شایستگان و محرمان را بر ستمگران و دجالان بشارت میدادند. فقط در منطق تکامل میتوان گفت که هرچند زمین پر از دد و دیو و مرتجعان باشد، ولی حرکت تاریخ درمجموع روبه پیش است. سمت واحد، یگانه و خدشهناپذیر حرکت جامعه و تاریخ، همانا فتح و پیروزی نهایی ستمکشان است. این همان گل بالابلند اسلام انقلابی، تشیع علوی و اسلام مجاهدین، دربرابر جاهلیت و ارتجاع است. در ایدئولوژی اسلام انقلابی، تکامل اجتماعی سمت و سو دارد و سمت واحد، یگانه و خدشهناپذیر آن تردید برنمیدارد. قائم منتظَر (ایستاده و قیامکنندهیی که انتظارش را میکشند) بیان عینی و سمبل و نماد همین فلسفه است. چنین نیست که تا بهآخر، جهل و ارتجاع، استیلا و حاکمیت داشته باشد. چنین نیست که خونها هدربرود. چنین نیست که زمین و زمان را صاحبی نباشد. نه، حتما که هست. آری کسی هست که میآید. امید و انتظار همه محرمان و ستمکشان است. آرمان همه سرکوبشدگان و زحمتکشان است. به فریب و ریا و دجالیت خاتمه میدهد.بر دوگانگیها و شکافهای تاریخی و طبقاتی مهر پایان میزند. تاریخ حقیقی انسان را بازمیگشاید. چنین نیست که وعدهها میانتهی و بیمعنی باشند. تغییرات و تطورات اجتماعی، سرانجام بهرفع هرگونه ستم و زنجیر و محو طبقات و بهرهکشی انسان از انسان منجر خواهد شد. بینالملل ستمکشان و رنجبران، بینالملل عدالت و آزادی، بینالملل آزادی و یگانگی ـیگانگی مبتنی برآزادیـ محقق میشود»<ref>[http://masoudma.blogspot.com/2015/06/blog-post.html چنین نیست که تا بهآخر، جهل و ارتجاع، استیلا و حاکمیت داشته باشد-وبلاگ مسعود]</ref>.<blockquote></blockquote>
| | واژه ابسورد نیز معادلی برای پوچی و هیچانگاری است. این واژه همچنان قرابتی معنایی با ناهنجار، نامتناسب و نامطبوع دارد. پوچی در ابسوردیسم از این ناهماهنگی به دست میآید که انسان در جستوجوی معنا و هدف زندگی است و جهان سراسر بیمعناست. آلبرکامو در کتاب اسطورهی سیزیف میگوید: ابسورد همانقدر که به انسان مربوط است به جهان نیز مربوط است. اگر اساس این جهان ابسورد باشد، تنها یک مسئله جدی فلسفی وجود دارد و آن خودکشی است. |
|
| |
|
| == منابع == | | == منابع == |
| <references /> | | <references /> |
نهیلیسم یا پوچ گرایی
نیهیلیسم که در میانه قرن نوزدهم برای اولینبار در روسیه به صورت عمومی مطرح شد، مکتبی در ابتدا فکری و در ادامه سیاسی بود که با ویرانی های جنگ جهانی دوم توسعه ی بیشتری پیدا کرد. جنبش نیهیلیسم چیست وچگونه به وجود آمده است؟ نیهیلیسم یا هیچگرایی مکتبی فلسفی است که در قرن ۱۹ در روسیه شکل گرفته است. این مکتب که در واقع با نفی هرگونه بنیان معرفتی و معیار اخلاقی شناخته میشود، ارتباط نزدیکی با شکاکیت دارد. امروزه نیهیلیسم در شاخههای متفاوت و با رویکردهای متفاوتی ازجمله نیهیلیسم معرفت شناختی و نیهیلیسم هستی شناختی پیگیری میشود. جنبش نیهیلیسم و به طور کلی این مفهوم، شباهتهایی با مکاتب اگزیستانسالیسم و ابسوردیسم دارد.
مکتب نیهیلیسم در قرن نوزدهم برای اولینبار در روسیه شکل گرفت. این مکتب غیر از جنبه مفهومی و فلسفی، شاخهای سیاسی نیز داشت که با جنگ جهانی دوم توسعه یافت. ایده اصلی این مکتب در واقع نفی ارزشهای بنیادین معرفتی و اخلاقی و همچنین نفی هدفمندی زندگی انسان است. از متفکران اصلی این مکتب میتوان به نیچه، آلبرکامو و همچنین صادق هدایت در ایران اشاره کرد.
نهیلیسم؛ تاریخچه و نظریه پردازان آن
جنبش نیهیلیسم چیست وچگونه به وجود آمده است؟ نیهیلیسم یا هیچگرایی مکتبی فلسفی است که در قرن ۱۹ در روسیه شکل گرفته است. این مکتب که در واقع با نفی هرگونه بنیان معرفتی و معیار اخلاقی شناخته میشود، ارتباط نزدیکی با شکاکیت دارد. امروزه نیهیلیسم در شاخههای متفاوت و با رویکردهای متفاوتی ازجمله نیهیلیسم معرفت شناختی و نیهیلیسم هستی شناختی پیگیری میشود. جنبش نیهیلیسم و به طور کلی این مفهوم، شباهتهایی با مکاتب اگزیستانسالیسم و ابسوردیسم دارد. این نوشته به دنبال آن است که مکتب نیهیلیسم، شاخصهها و تاریخچه آن را مرور کند.
واژهشناسی نیهیلیسم
اصطلاح "نیهیلیسم" برگرفته از واژه لاتین "nihil" به معنای هیچ، معادل واژهی فرانسوی "rein" و واژه انگلیسی "nothing" است. اما این واژه در زبان فارسی معادلهای متفاوتی از جمله "هیچانگاری"، "پوچگرایی"، "نیستگرایی" یا "بیمعنیانگاری" دارد.
تاریخچه مکتب نیهیلیسم
استفاده از لغت nihil را برای اولینبار میتوان به صاحبان کلیسا در جریان حمله به شکاکیت کلاسیک نسبت داد، اما نیهیلیسم به عنوان یک اصطلاح فلسفی که بعدها به عنوان یک مکتب شناخته شد، ابتدا در متن نامهای از هرمان یاکوبی (ایدهآلیست پساکانتی) به فیشته در سال ۱۷۹۹ به کار رفته است. همچنین شهرت این اصطلاح و استفاده عمومی از آن را باید ابداع ایوان تورگینیف، رمان نویس روس بدانیم. او از این واژه در توصیف شخصیت "بازاروف" در رمان "پدران و پسران" برای اولینبار در سطح غیر تخصصی بهره جست.
نیهیلیسم فلسفی را میتوان به طور عمده به دو شاخه تقسیم کرد:
نیهیلیسم معرفت شناختی
نیهیلیسم وجود شناختی
متفکرانی که معتقد به وجه معرفت شناختی آنند، وجود هرگونه معرفت و بنیان شناختی را منکرند؛ اما در مقابل وجه هستی شناختی نیهیلیسم به یک اعتبار، اساسا جهان خارج و وجود هر چیزی بیرون از ذهن را منکر میشود. (تقریبا نزدیک به همان چیزی که میتوان به برخی ایده آلیستهای افراطی همانند بارکلی نسبت داد.)
نیهیلیسم سیاسیاجتماعی
در کنار این تقسیمها گونه دیگری از نیهیلیسم همواره در ساحت عمومی جامعه بروز و ظهور بیشتری داشته است. این شاخه که آن را میتوان نیهیلیسم سیاسیاجتماعی نامید که از سال ۱۸۶۰ تا حوالی انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ در صحنه سیاست روسیه روی کار بوده است. آنچه را که میتوان شاخصه اصلی این مکتب در جهت سیاسی آن بدانیم، به چالش کشیدن قدرت کلیسا با رد کردن ماهیت دوگانه انسان مشتمل بر روح و بدن و همچنین از طرف دیگر قدرتهای سکولار با نفی حقوق الهی حاکمان است. به بیان دقیقتر این گروه که بعدها دست به ترور و خراب کاری و آشوب نیز زدند، در راه به رسمیت شناختهشدن آزادیهای فردی با هرگونه قدرت و نظام اجتماعی از جمله حکومت، کلیسا و خانواده به مبارزه پرداختند.
ویژگی اصلی نیهیلیسم
ایده اصلی
نیهیلیسم را در بادی امر باید بیشتر یک احساس و نه یک فلسفهی تام و کامل دانست. اهمیت این نکته در آن است که شاید اصلیترین مدعای نیهیلیستها رد هرگونه فلسفه و معرفت علمیست. نیهیلیسم با اعتقاد به بیپایه و اساسبودن چیزها و همچنین تببین بیارتباطی آنها سعی در القای نوعی شکاکیت مدرن را دارد. همچنین باید نقش بدبینی را به عنوان چاشنی این رویکرد لحاظ کرد. چنان که آرتور شوپنهاور، معروف به فیلسوف بدبین در جایی میگوید: ما موجوداتی بیمعنا هستیم.
مولفهها
به طور کلی برای هرگونه رویکرد نیهیلیستی مولفههایی از جمله نداشتن هدف اجتماعی، شکاکیت افراطی، بیاعتنایی به جهان، بیاعتقادی به هدفدار بودن دنیا، خود فراموشی، نفرتداشتن از حیات اجتماعیفرهنگی، اظهار عجز درباره توانایی ذهن آدمی و .. را میتوان نام برد.
شروع یک ایده نهیلیستی
درباره شروع یک ایده نیهیلیستی و در ادامه آن یک مکتب، میتوان نوعی سرخوردگی و وازدگی از نظم و نظام اجتماعی را مشاهده کرد. این وازدگی عموما منجر به ناتوانی در هضم یا پذیرش ارزشها و در نهایت انکار آن ارزشها میشود، به طوری که مثلا در ابتدا عصیان و هجمه مکاتب نوظهوری در ضدیت با هر نگرشی (مثلا ضد هنر) را در برمیگیرد. همین رویکرد و به طور کلیتر، رویکرد اومانیستی (انسانگرایانه)، در مقابل مدرنیته و پیدایش ماشین و ابزاریشدن زندگی غربی مسئلهای تحت عنوان "بازگشت انسان به خود" را مطرح میکند.
نیچه و نیهیلیسم
نیچه در کتاب ارادهی معطوف به قدرت (will too power) با ذکر این جمله که نیهیلیسم دم در ایستاده است، از فاجعهای عظیم در دو سده آینده سخن میگوید که آن همان نیهیلیسم است. او علل گرایش به نیهیلیسم را نه فساد و مشکلات اجتماعی بلکه شک در ارزشهای اخلاقی با افول مسیحیت میداند، اما فلسفه نیچه با نیهیلیسم تمام نمیشود. او اگر چه پیامبر ظهور نیهیلیسم در تمامی وجوه زندگی انسان بود، نیهیلیسم را مقدمهای برای طرحی نو میدانست. او معتقد بود که تا زمانی که انسان طعم نیهیلیسم را نچشد متوجه ارزش این ارزشهای اخلاقی نشده و نمیتواند به ارزشهای جدیدی متعهد شود. اینجاست که نیچه با به کارگیری اصطلاح باز ارزش گذاری ارزشها (revaluation of all values) سعی در ایجاد طرحی نو دارد.
نیهیلیسم در ایران
صادق هدایت را بیگمان باید شناخته شدهترین نویسنده ایرانی منسوب به نیهیلیسم دانست. در مورد جهانبینی صادق هدایت و ارتباط آن با نیهیلیسم دو دیدگاه عمده وجود دارد:
عدهای معتقدند زندگی انسان در نگاه صادق هدایت بیمعنا، پوچ و خالی از هرگونه هدف معقولی است. با پذیرش این دیدگاه اساسا باید صادق هدایت را یک نیهیلیست بدانیم.
عدهای دیگر اما معتقدند هدایت زندگی را پوچ و عبث نمیدانست، بلکه او زندگی زمانهاش را و شرایط اجتماعی/ فرهنگی/ سیاسی زمانهاش را ناامیدکننده و بیهوده میدانست که دست به خودکشی زده است. عبدالعلی دستغیب در کتاب "نقد آثار صادق هدایت" مفصلا و با ذکر شاهد مثال از این دیدگاه دفاع میکند.
به هر رو میتوان صادق هدایت را از جمله نویسندگان ایرانی دانست که تحت تاثیر نویسندگان خارجی مثل فرانتس کافکا و آلبرکامو درگیر اندیشههای نیهیلیستی شده اند.
ابسوردیسم
واژه ابسورد نیز معادلی برای پوچی و هیچانگاری است. این واژه همچنان قرابتی معنایی با ناهنجار، نامتناسب و نامطبوع دارد. پوچی در ابسوردیسم از این ناهماهنگی به دست میآید که انسان در جستوجوی معنا و هدف زندگی است و جهان سراسر بیمعناست. آلبرکامو در کتاب اسطورهی سیزیف میگوید: ابسورد همانقدر که به انسان مربوط است به جهان نیز مربوط است. اگر اساس این جهان ابسورد باشد، تنها یک مسئله جدی فلسفی وجود دارد و آن خودکشی است.
منابع