کاربر:Abbas/صفحه تمرین3: تفاوت میان نسخه‌ها

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(اصلاح ارقام)
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۸۴ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
'''علی صیاد شیرازی'''
{{جعبه زندگینامه
| اندازه جعبه      =
| عنوان            =ویکتور خارا
| نام              =ویکتور لیدیو خارا مارتینز
| تصویر            =ویکتور خارا 3.JPG


== کودکی و نوجوانی ==
| اندازه تصویر      =
علی صیاد شیرازی در سال ۱۳۲۳ در شهرستان درگز به دنیا آمد. اجداد او از عشایر فارس و کرمان بودند. پدر بزرگ او همراه خانواده‌اش به سمت خراسان کوچ کردند. نام پدرش زیاد و درجه دار ژاندارمری بود. <ref name=":0">[https://www.isna.ir/news/98012107944/%D9%87%D9%81%D8%AA-%D9%BE%D8%B1%D8%AF%D9%87-%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D8%B5%DB%8C%D8%A7%D8%AF-%D8%B4%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D8%B2%DB%8C هفت پرده زندگی شهید صیاد شیرازی]- ایسنا</ref> تحصیلات ابتدایی را در گرگان به اتمام رساند. خانواده صیاد شیرازی به واسطه شغل پدر از گرگان به شاهرود و آمل و گنبد و مجددا به گرگان نقل مکان کرد. صیاد شیرازی برای ادامه تحصیل و گرفتن دیپلم به تهران آمد و از دبیرستان امیرکبیر در تهران دیپلم گرفت. صیاد شیرازی ۵ برادر و ۲ خواهر داشت. <ref name=":2" />
| عنوان تصویر      =
| زادروز            = ۲۸سپتامبر ۱۹۳۲
| زادگاه            =حاشیه شهر سانتیاگو
| تاریخ مرگ        = ۱۵ سپتامبر ۱۹۷۳
| مکان مرگ          =سانتیاگو ـ شیلی
|عرض جغرافیایی محل دفن=
|طول جغرافیایی محل دفن=
<!-- عرض جغرافیایی به درجه دقیقه و ثانیه و جهت پیش‌فرض شمال-->
|latd=|latm=|lats=|latNS=N
<!-- طول جغرافیایی به درجه دقیقه و ثانیه و جهت پیش‌فرض غرب-->
|longd=|longm=|longs=|longEW=E
| محل زندگی        =سانتیاگو ـ شیلی
| ملیت              =شیلیایی
| نژاد              =
| تابعیت            =شیلیایی
| تحصیلات            =نامعلوم
| دانشگاه          =
| پیشه              =شاعرـ ترانه سرا ـ خواننده
| سال‌های فعالیت    =
| کارفرما          =
| نهاد              =
| نماینده          =
| شناخته‌شده برای    =مردم شیلی و جهان
| نقش‌های برجسته    =
| سبک              =مبارزه سیاسی
| تأثیرگذاران      =
| تأثیرپذیرفتگان    =مردم شیلی ـ هنرمندان آمریکای لاتین
| شهر خانگی        =سانتیاگو
| تلویزیون          =
| لقب              =ویکتور خارا
| حزب              =
| جنبش              =
| مخالفان          =آگوستو پینوشه
| هیئت              =
| دین              =
| مذهب              =
| منصب              =
| مکتب              =
| آثار              =
| خویشاوندان سرشناس =
| جوایز            =
| امضا              =
| اندازه امضا      =
| وبگاه            =
| پانویس            =
}}
'''ویکتور خارا “ Victor Jara ”''' به اسپانیایی Víctor Lidio Jara Martínez (زاده ۲۸سپتامبر ۱۹۳۲ جان باخته ۱۵سپتامبر ۱۹۷۳) شاعر، خواننده و ترانه ‌سرای اهل شیلی بود. <ref name=":0">[https://worldofmusic.ir/artist/victor-jara ویکتور خارا ـ دنیای موسیقی]</ref>  


== ورود به ارتش ==
== زندگی‌نامه ==
علی صیاد شیرازی در سال ۱۳۴۳ وارد دانشکده افسری شد. در سال ۱۳۴۶ با درجه ستوان‌ دومی در رسته توپخانه از آن دانشکده فارغ‌التحصیل شد. او سپس به لشکر ۲ تبریز رفت. در سال ۱۳۴۸ مأموریت استقرار در مرزهای غرب کشور درقصرشیرین به لشکر ۲ تبریز داده شد. او به عنوان افسر دیده‌بان توپخانه و معاون آتشبار، حدود یک سال در این لشگر بود. لشکر تبریز در سال ۱۳۴۹ منحل شد و صیاد شیرازی به توپخانه لشکری لشکر ۸۱ زرهی کرمانشاه انتقال یافت و در آن‌جا  فرمانده آتشبار شد. او پس از آن برای گذراندن دوره آموزش زبان انگلیسی به تهران رفت. سپس با پذیرفته شدن در کنکور اعزام به خارج در سال ۱۳۵۱ برای طی یک دوره تخصصی توپخانه تحت عنوان دوره هواسنجی بالستیک توپخانه به امریکا رفت.<ref name=":0" />
ویکتور خارا با نام کامل ویکتور لیدیو خارا مارتینزدر سپتامبر ۱۹۳۲ در خانواده‌ای کارگری و فقیر در حاشیه شهر سانتیاگو به دنیا آمد. نام مادرش آماندا و پدرش مانوئل بود. پدرش کارگر روزمزد بود. ویکتور هنوز سن و سالی نداشت که پدرش آنها را ترک کرد تا برای کار به مزارع برود. پس از رفتن پدر تامین مخارج خانواده بر عهده مادربود. او صبح تا شب کار می‌کرد و شبها برای دلخوشی فرزندانش گیتار می‌نواخت و این اولین آشنایی ویکتور خارا با موسیقی بود. در واقع مادر ویکتور خارا تأثیر زیادی در گرایش او به سمت موسیقی داشت. مادر ویکتورخارا زمانی که او ۱۵ ساله بود مرد. ویکتور خارا از نوجوانی آواز می‌‌خواند ولی نه به طور حرفه‌ای. در ابتدا می‌خواست حسابداری بخواند بعد تصمیم گرفت کشیش شود ولی آنرا نیز رها کرد و به سراغ تئاتر رفت.


صیاد شیرازیبه گفته خودش دوره ی رنجری و چتر بازی را نیز گذرانده است. او پس از گذراندن دوره‌ی تخصصی توپخانه در آمریکا به دستور اویسی فرمانده نیروی زمینی ارتش شاهنشاهی به عنوان مربی توپخانه به اصفهان منتقل شد. <ref name=":2" />
== فعالیت هنری ویکتورخارا ==
ویکتور خارا درسال‌های ابتدایی دهه ۱۹۶۰ میلادی به اروپا سفر کرد. دهه‌ای که هر روز شاهد انقلابی تازه و یا کودتایی دیگر بود. ویکتور خارا در همین سفر نوشت: «اصطلاح «موسیقی اعتراض» دیگر نمی‌تواند کاربردی داشته باشد چون معنا و مفهوم آن از بین رفته است. به نظر من باید از اصطلاح «آواز انقلابی» استفاده کرد... یک هنرمند باید خالقی قابل اعتماد و در شکل پیشرفته، یک انقلابی باشد... فردی که به همان اندازه چریک‌های مسلح خطرناک است آن هم به دلیل قدرتی که در برقراری ارتباط با مردم دارد.»


== فعالیت‌ها پیش از انقلاب ضد سلطنتی ==
ترانه Te Recuerdo Amanda را در سفر اروپا سرود و در آن یاد پدر و مادرش را زنده کرد. در همان زمان شیلی هم شکل‌های تازه ای از موسیقی را تجربه می کرد. گروه هایی مثل «اینتی - للیمانی» و «کویلاپایون» علاقه شدیدی به استفاده از ساز و آوازهای فراموش شده مردم مناطق روستایی و کارگری شیلی داشتند. ویکتور خارا درسال ۱۹۶۶ اولین آلبوم به نام خودش را منتشر کرد و به گروه کویلا پایون پیوست و تا سال ۱۹۶۹ به عنوان مدیر هنری آن کار خود را ادامه داد. یک سال بعد «چه گوارا»، چریک انقلابی  آرژانتینی در بولیوی کشته شد و خارا در یادبود او اثری منتشر کرد که به دلیل مخالفت کمپانی ضبط آن، امکان اشاره مستقیم به نام این مبارز وجود نداشت.  
صیاد شیرازی در سال ۱۳۵۲ در اصفهان با یوسف کلاهدوز و حسن اقارب پرست آشنا شد و با محافل مذهبی در ارتباط قرار گرفت.<ref name=":2" /> فعالیت‌های او شرکت در محافل مذهبی مرتبط با آخوندها بود و در این جلسات به مطالعه‌ی متون مذهبی می‌پرداخت. ضیاد شیرازی در روز ۱۹ بهمن ۱۳۵۷ بازداشت انفرادی شد و روز  ۲۲ بهمن با پیروزی انقلاب ضد سلطنتی از بازداشت خارج شد. صیاد شیرازی پس از انقلاب با درجه سروانی وارد ارتش جمهوری اسلامی شد. او برای استقرار حاکمیت جمهوری اسلامی و قبولاندن آن به پرسنل ارتش بسیار فعال بود.<ref name=":0" />
[[پرونده:ویکتور خارا 2.JPG|جایگزین=کانون‌های شورشی|بندانگشتی|ویکتور خارا در حال نواختن گیتار]]
سال ۱۹۶۹ ویکتور خارا در واکنش به شلیک به خانواده‌هایی که در«پورتو مونت» خانه ساخته بودند و طی آن ۷نفر از جمله یک کودک نه ماهه کشته شد، ترانه «پرسش‌هایی درباره پورتو مونت» سرود که در آن «پرس سوخبیس» وزیر کشور وقت که دستور شلیک داده بود را به عنوان یک جنایتکار معرفی می‌کرد. این ترانه به سرعت در میان جامعه گل کرد. همین ترانه بود که موجب حمله گروه‌های تندرو راست‌گرا به ویکتور خارا در خیابان شد و مورد نفرت احزاب راست قرار گرفت و از طرف دیگر در دل جنبش کارگری شیلی جای پای خود را محکم کرد.


سرگرد مصطفی بنی‌هاشمی، فرمانده‌ی سابق پشتیبانی دانشکده‌ي افسری در مورد سوابق صیاد شیرازی در ارتش شاهنشاهی می‌گوید: <blockquote>«پرسنل میهن‌پرست ارتش، افسران و درجه‌دارها همه مخالف جنگ بودند؛ به‌دلیلی واضح، چون جنگ مشروعیت نداشت. جنگی که خمینی ضدبشر به‌منظور دستیابی به اهداف تجاوزکارانه خودش به‌راه انداخت. پرسنل ارتش که موافق با جنگ نبودند. از طرفی عناصری مثل صیاد شیرازی بودند که در ارتش به‌حساب نمی‌آمدند و برای این‌که به جاه و مقام برسند، کارهایی کردند که الآن می‌گویم. با صیاد شیرازی از زمان دانشکده افسری بودیم. او یکی از کسانی بود که با ضداطلاعات ارتش به‌طور رسمی بر ضد بقیه بچه‌ها که از جمله دوستانش بودند همکاری می‌کرد. از جمله یکی از استادها در کلاس درس مطلبی علیه تیمسارها گفت و او آن را اطلاع داد و باعث شد آن افسر را از کار بردارند و تبعیدش کنند.»<ref>[https://news.mojahedin.org/i/news/164233 جنگ ایران و عراق - طلسم جنگ (۱۰) - فرماندهان جن]گ - سایت مجاهد</ref></blockquote>
'''قسمتی از ترانه «پرسشهایی در باره پورتومونت»'''


== علی صیاد شیرازی پس از انقلاب ==
'''«پرسش من این است'''
۱ـ‌‌‌صياد شيرازي در سال۵۸ از سوي خميني به‌عنوان «فرمانده عمليات مخصوص كردستان» منصوب شد و در سركوب مردم اين منطقه نقش بسيار فعالي ايفا كرد. وي مسئوليت به توپ بستن بسياري از روستاها و شهرهاي كردستان در سالهاي۵۸ و ۵۹ را برعهده داشت. دجال جماران اغلب دستور كشتار و قتل و غارت هموطنان كردمان را به‌طور مستقيم خطاب به وي صادر مي‌كرد.


۲ـ‌‌‌صيادشيرازي كه امتحان جنايتكاري را به بهترين صورت در كردستان پس داده بود، در مهر سال۶۰ توسط خميني به فرماندهي نيروي زميني ارتش منصوب شد و خشم و نارضايتي پرسنل ارتش را برانگيخت. وي در اين  مقام به تصفيه گسترده نيروي زميني از پرسنل مردمي مبادرت كرد و بسياري از آنان را دستگير و اعدام و يا تصفيه و اخراج نمود. سپس افسران سرسپرده ارتجاع در پستهاي كليدي قرار گرفتند تا از بروز هرگونه اعتراض و نارضايتي در صفوف ارتش تحت امر جلوگيري شود.
'''هرگز به فکرتان رسیده که این سرزمین مال ماست'''


۳ـ‌‌‌صيادشيرازي يكي از مسئولان اصلي به كشتن دادن صدهاهزار تن از جوانان اين مرز و بوم در جنگ ضدميهني بود و در فرستادن هزاران دانش‌آموز و نوجوان بر روي ميدانهاي مين نقش مستقيم داشت. وي در سال۶۶ از سوي خميني به‌عنوان نماينده ولي‌فقيه در شورايعالي دفاع رژيم آخوندي منصوب شد.
'''مال کسی است که بخش بزرگی از آن را در اختیار دارد'''


در تيرماه سال۶۷ پس از عمليات چلچراغ و فتح شهر مهران توسط ارتش آزاديبخش ملي، حسين موسوي نخست‌وزير وقت كه درعين حال رئيس ستاد كل نيروهاي مسلح هم بود، صيادشيرازي را در رأس هيأتي به منطقه غرب كشور فرستاد تا به «بررسي وضعيت» و «تصميم‌گيري» در مورد پرسنل نظامي كه از جنگ ضدميهني به‌ستوه آمده و به ارتش آزاديبخش ملي تمايل پيدا كرده بودند، بپردازد.
'''... حصارها را ویران کن'''


۶ـ‌‌‌صيادشيرازي پيوسته يكي از اصلي‌ترين طراحان سركوب مردم كردستان بوده است. در آبان سال۷۱ در رأس يك هيأت از فرماندهان سپاه و ارتش عازم كردستان شد تا راههاي مقابله با مردم و پيشمرگان را مورد ارزيابي قرار دهد.
'''آنها را در هم بکوب»'''<ref name=":1">[https://web.archive.org/web/20070928152333/http://forum.shafighi.com/showthread.php?t=2621 ویکتور خارا، خواننده انقلابی شیلی '''ـ''' چنگیز محمود زاده ـ انجمن ادبی استاد هارون شفیقی عنبران]</ref>


۷ـ‌‌صيادشيرازي در  شهريورماه۷۲ از سوي خامنه‌اي به‌عنوان جانشين رئيس ستاد فرماندهي كل نيروهاي مسلح منصوب شد و تا روز كيفر يافتن به‌دست قهرمانان مجاهد خلق، در همين سمت به جنايت عليه مردم ايران ادامه مي‌داد.
== فعالیت سیاسی ==
سال ۱۹۷۰ «سالوادور آلنده» چپ گرا در انتخابات ریاست جمهوری شیلی پیروز شد. خارا در برنامه های انتخاباتی او حضور داشت و بارها برنامه اجرا کرد. ترانه معروف (ما پیروز خواهیم شد) را در همین زمان سرود که به شعار اتحاد چپ گرای شیلی تبدیل شد.


۸ـ‌‌‌صيادشيرازي پنج روز قبل از هلاكت، از سوي ولي‌فقيه رژيم به درجه سرلشكري ارتقا يافت. اكنون خامنه‌اي و رفسنجاني و خاتمي آن‌چنان‌كه از پيامهايشان پيداست يك بار ديگر پس از هلاكت، او را به درجه سپهبدي ارتقا داده‌اند كه بالاترين درجه يك فرد نظامي در طول حاكميت آخوندي است.<ref name=":1">نشریه مجاهد شماره فوق‌العاده - شنبه ۲۱ فروردین ۱۳۷۸</ref>
'''«ما پیروز خواهیم شد'''


به اجمال می گویم: سه روز قبل از پیروزی انقلاب، بازداشت، اما با پیروزی انقلاب آزاد شدم و به دنیای نورانی خدمت در ارتش اسلام وارد شدم. همان روزها، ضد انقلاب توطئه ی سنگینی را آغاز كرده بود. پنجاه و نه نفر پاسدار اصفهانی را در جاده ی سردشت-بانه به شهادت رسانده بودند. من همراه برادرم«سردار صفوی» و در معیت«دكتر چمران» وارد سردشت شدیم. هفده روز طول كشید تا ما توانستیم طرحی را آماده و سپس سردشت را آزاد كنیم. شهر سنندج در تصرف ضد انقلاب بود. شهرهای دیگری مانند دیواندره، مریوان،سقز و بانه هم دست ضد انقلاب بودند كه در كمتر از سه ماه این شهرها هم آزاد شدند.با اعطای دو درجه ی موقت، به عنوان فرمانده ی عملیات غرب كشور منصوب شدم. اما به موجب سعایت هایی كه علیه من شد، توسط بنی صدر، از این مسئولیت عزل شدم. دو درجه ام را نیز گرفتند. با فرار بنی صدر و انتخاب رئیس جمهور جدید(شهیدرجایی) دوباره فراخوانی شده و با اعطای دو درجه، مجددا ماموریت یافتم تا قرارگاه عملیاتی شمال غرب را فعال كنم كه در همین مقطع موفق شدیم دو شهر اشنویه و بوكان را هم آزاد كنیم. در هفتم مهرماه سال شصت، از سوی امام امت به عنوان فرمانده نیروی زمینی ارتش انتخاب شدم. در مدت پنج سال انجام وظیفه در این مسئولیت، در عملیات های طریق القدس، فتح المبین، بیت المقدس، و ده ها نبرد دیگر شركت داشتم تا این كه از این پست استعفا كردم و بدون وقفه و بنا به امر امام راحل، به نمایندگی ایشان در شورای عالی دفاع منصوب شدم كه تا پایان جنگ ادامه داشت. درخواست ستاد كل بود. رهبر معظم انقلاب هم موافقت فرمودند و من به عنوان معاونت بازرسی ستاد كل منصوب شدم و بالاخره با حفظ سمت، چهار سالی است كه جانشین رئیس ستاد كل نیز هستم.
'''و زنجیرها چاره ای جز گسستن نخواهند داشت'''


یك سال و نیم قبل بود كه دانشكده ی افسری ارتش از من دعوت كرد تا برای انتقال تجربیات به آن دانشكده بروم.چند جمله ای كه راجع به دفاع مقدس صحبت نمودم، احساس كردم باید مجموعه ای را در این زمینه فعال كرد تا بدون وابستگی اداری، مهیای انجام وظیفه باشند. اولین مشورت را با مقام معظم رهبری نمودم كه ایشان من را به انجام این كار ترغیب نمودند. سازمانی راتشكیل دادیم و مناطق عملیاتی را به دو بخش كردستان و جبهه های جنوب تقسیم كردیم. كه در هر مرحله، همرزمانی را كه در آن مناطق حضور داشتند، دعوت می كنیم و سپس به صورت كاروانی عازم مناطق عملیاتی می شویم. این یك حركت پژوهشی-آموزشی است كه هنوز ادامه دارد.<ref name=":2">[http://www.sayadshirazi.ir/%d8%b2%d9%86%d8%af%da%af%db%8c-%d9%86%d8%a7%d9%85%d9%87-%d8%b3%d9%be%d9%87%d8%a8%d8%af-%d8%b4%d9%87%db%8c%d8%af-%d8%b9%d9%84%db%8c-%d8%b5%db%8c%d8%a7%d8%af-%d8%b4%db%8c%d8%b1%d8%a7%d8%b2%db%8c/ زندگیـنامه سپهبد علی صیاد شیرازی]- پایگاه اطلاع رسانی صیاد شیرازی</ref>
'''... و ما کنار هم، تاریخ را محقق خواهیم کرد.»'''


=== صیاد شیرازی در دوران جنگ ===
پیروزی آلنده فقط تغییرات اقتصادی به همراه نداشت و رویدادهای فرهنگی بسیاری را نیز به همراه آورد. در آن زمان گروه های تئاتر، موسیقی و شعر در مناطق کارگرنشین تشکیل می شد و گروه‌های متعدد هنری به مناطق مختلف شیلی سفر می‌کردند. حرکت‌هایی مثل «جنبش ترانه نوین» در همین روزها شکل گرفت که خارا هم یکی از سردمداران آن بود.
[[پرونده:ویکتور خارا سمت راست در تظاهراتی در سانتیاگو.JPG|جایگزین=ویکتور خارا ـ انقلاب|بندانگشتی|ویکتور خارا در تظاهراتی در سانتیاگو ]]
در آن زمان در شیلی آثار مهم ادبیات جهان روی کاغذهای ارزان و با قیمتی که هر فردی قادر به خرید باشد، عرضه می شد و فروش این آثار با فروش کمیک استریپ در دکه‌های روزنامه فروشی آمریکا قابل قیاس بود. زیاد پیش می آمد که کارگری در حال خواندن داستان های جک لندن، توماس مان، داستایوفسکی یا مارک تواین در اتوبوس‌ها دیده شود . نقاش‌ها روی دیوارهای سانتیاگو نقاشی می کشیدند و ویکتور خارا در بین مردم آواز می خواند، اما همه چیز فقط ۳سال طول کشید و سرنوشت همه جنبش‌های دموکراتیک آمریکای لاتین گریبان شیلی را گرفت؛ «پینوشه» کودتا کرد. تانک‌ها دانشگاه پلی تکنیک را که دانشجویان در آن برای مقابله با کودتاچیان سنگربندی کرده بودند مانند کارخانه‌ها بمباران کردند و سالوادور آلنده رئیس جمهور قانونی شیلی هم در کاخ ریاست جمهوری کشته شد.


=== مسئولیت‌ها پس از جنگ ===
مدتی  قبل از کودتا خارا ترانه‌ای سرود که مانیفست او نام گرفت. «یوان ترنر» همسر انگلیسی خارا می گوید که او از قبل می دانست در کودتا کشته خواهد شد و به همین دلیل مانیفست خود را سرود.


== نقش صیاد شیرازی در سرکوب ارتشیان ==
'''«نه برای خواندن است که می خوانم'''
۲ـ‌‌‌صيادشيرازي كه امتحان جنايتكاري را به بهترين صورت در كردستان پس داده بود، در مهر سال۶۰ توسط خميني به فرماندهي نيروي زميني ارتش منصوب شد و خشم و نارضايتي پرسنل ارتش را برانگيخت. وي در اين  مقام به تصفيه گسترده نيروي زميني از پرسنل مردمي مبادرت كرد و بسياري از آنان را دستگير و اعدام و يا تصفيه و اخراج نمود. سپس افسران سرسپرده ارتجاع در پستهاي كليدي قرار گرفتند تا از بروز هرگونه اعتراض و نارضايتي در صفوف ارتش تحت امر جلوگيري شود.<ref name=":1" />


== نقش صیاد شیرازی در عملیات فروغ جاویدان ==
'''و نه برای عرضه صدایم، نه'''
آن چه در ادامه می‌خوانید گزیده‌یی از اعترافها صیاد شیرازی جنایتکار است که این مطالب را در چند گفتگوی تلویزیونی که طی سالهای ۷۶و۷۷ از شبکه تلویزیونی رژیم پخش شده، به‌عنوان خاطراتش از این عملیات نقل کرده است. متن زیر از این گفتگوها پیاده و خلاصه شده است:


ساعت هشت و نیم شب، این بار دیگر برادر عزیزم سردار سرتیپ پاسدار رشید، که همین الآن معاون عملیاتی در ستاد کل هستند، اون موقع هم همین مسئولیت را داشتند زنگ زد و گفت که در منطقه غرب می‌گویند، دشمن سرش را انداخته پایین، دارد با سرعت می‌آید به طرف کرمانشاه! من گفتم چنین چیزی والله! برای من غیرممکن است. چون نداریم که دشمن از یک محور، سرش را بیندازد پایین، جلو بیاید. ماهیتش چیست؟ گفت ما هیچی نمی‌دانیم. گفتم حالا من چه کار باید بکنم؟ گفت می‌خواستم خواهش کنم بیایید بروید منطقه…
'''من آن شعر را با آواز می خوانم'''
[[پرونده:ویکتور خارا در میان کودکان محروم.JPG|جایگزین=ویکتور خارا، انقلابی، هنرمند، اعتراض|بندانگشتی|ویکتور خارا در میان کودکان محروم شیلی]]
'''که گیتار پراحساسم می سراید'''


با هواپیما [رفتیم] ساعت ده‌ و نیم شب، به کرمانشاه که رسیدیم، دیدیم خیلی وضعیت غیرعادی است. مردم همه مضطرب، زده‌اند بیرون از منزلها، جاده بین کرمانشاه به طرف بیستون کاملاً مملو از ماشین و خودرو و ترافیک سنگین‌ ، به‌طوری که ما از این طرف بلوار به آن طرف بلوار پیاده رفتیم. از اون طرف ماشین گرفتیم به طرف طاق بستان که محل قرارگاه نیروی زمینی سپاه بود. رفتیم آنجا و تیمسار [پاسدار] شمخانی هم بعداً رسیدند و نشستیم تا ساعت یک‌و‌نیم شب ما باز هم از هیچ‌چیز نتوانستیم سر در بیاوریم. تا این‌که‌ دیدیم یک پاسداری آمد توی قرارگاه، سراسیمه و گفت که من در اسلام‌آباد غرب بودم، دیدم که منافقین وارد شهر شدند، شهر را گرفتند. رفتند داخل پادگان ارتش، فرمانده پادگان تسلیم نمی‌شد و حرفشان را گوش نمی‌کرد، همان‌جا اعدامش کردند. یک سرهنگی را اعدامش کردند و الآن دارند بکوب می‌خواهند بیایند طرف کرمانشاه. یعنی ساعت یک‌ونیم شب ما تازه فهمیدیم، دشمن کیه؟ و برای چی آمده.
'''... چراکه ترانه آن زمانی معنا می یابد'''


… هیچ نیرویی در کرمانشاه در دست ما نبود. مشورت کردیم. گفتیم، دو تا نیروی دم دست هست، یکی پایگاه هوانیروز کرمانشاه است. یکی هم پایگاه سوم شکاری نیروی هوایی ارتش در همدان، این دو تا می‌توانند ما را کمک کند…
'''که قلبش نیرومندانه در تپش باشد'''


ساعت ۵صبح که من رفتم، دیدم همه خلبانهای هوانیروز آماده بودند، برایشان توجیه کردم که وضعیت خیلی نگران‌کننده است، ما چاره‌یی نداریم، تا وقتی که نیروهایی را از زمین بتوانیم جمع‌آوری کنیم، برای مقابله با اینها، مجبوریم از هوا جلوشان را بگیریم.
'''و انسانی آن ترانه را بسراید'''


خلبانها اعلام آمادگی کردند، گفتم نه! اول من دو تیم آتش با خودم می‌برم، که شناسایی کنیم، تیمهای آتش بعدی آماده باشند پشت‌سرهم بیایند. واقعاً عجیب بود، وقتی من می‌رفتم، از کرمانشاه، جاده را کنترل می‌کردم، دیدم که وضع خیلی ازدحام است. ولی هنوز معلوم نبود که منافقین کجا هستند. رسیدم به تنگه چهارزبر دیدم وضعیت غیرعادی است…
'''که سرودخوانان شهادت را پذیرا شود»'''<ref name=":1" />


من رفتم از داخل دشت، خلبانها را توجیه کردم، گفتم این ستون، دشمن است. همین را بزنید! به یکی از خلبانها گفتم، شروع کن تا بقیه بیایند. یکی از خلبانها رفت جلو و برگشت. گفتم چرا برگشتی؟ گفت: بابا خودی هستند، من اینها را چطوری بزنم؟ هر چه به او اصرار کردم، گفت، نه! من می‌ترسم، نگرانم، که فردا ما را تسلیم دادگاه انقلاب نکنند…
== دستگیری ویکتور خارا ==
[[پرونده:استادیوم سانتیاگو در روزهای کودتا.JPG|جایگزین=انقلاب، اعتراض، کانون شورشی|بندانگشتی|بازداشت هواداران حکومت آلنده توسط نظامیان در استادیوم سانتیاگو بعد از کودتای پینوشه]]
در یازده سپتامبر ۱۹۷۳  با همکاری مستقیم دولت آمریکا، آگوستو پینوشه در کودتایی خونین دولت مردمی سالوادور آلنده را سرنگون کرد و هزاران نفر از مردم شیلی را دستگیر کرد. تعداد زیادی از این دستگیرشدگان در استادیوم ملی سانتایگو پایتخت شیلی گرد آورده شده بودند. <ref name=":0" /> ویکتورخارا، ۱۲ سپتامبر ۱۹۷۳، یک روز پس از کودتای ارتش علیه دولت سالوادور آلنده، در دانشگاه فنی در کنار دانشجویان بازداشت و به استادیوم معروف سانتیاگو منتقل شد.<ref name=":2">[https://www.radiofarda.com/a/chilean-viktor-jara-trial/32576679.html پرونده قتل ویکتور خارا؛ محکومیت قطعی متهمان پس از ۵۰ سال ـ رادیو فردا]</ref>  او در این استادیوم به همراه حدود ۵۰۰۰ نفر دیگر نگهداری می‌شد. جایی که مرکز بازجویی، شکنجه و اعدام هواداران دولت قانونی آلنده بود. شاهدان عینی خبر داده‌اند که در همین استادیوم بود که استخوان‌های دست و انگشتان ویکتور خارا را شکستند و از او خواستند در حضور سایر بازداشت‌شدگان آواز بخواند و او ترانه معروف خود به نام «ماپیروز خواهیم شد» را خواند.<ref>'''[https://www.dw.com/fa-ir/art-culture/a-44530936 محکومیت قاتلان ویکتور خارا ۴۵ سال پس از مرگ خواننده نامدار ـ دویچه وله فارسی]'''</ref>


خیلی ناراحت شدم، من خیلی عصبانی بودم، ناراحت بودم، اما خودم هم دلم هم نمی‌آمد چیز بدی به او بگویم. بعد گفتم مرد حسابی من با این مسئولیتم آمدم، شما راحت بزنید. شما نگران نباشید. واقعاً من دیدم خودی هستند…
== جان باختن ویکتور خارا ==
روز ۱۵ سپتامبر دوباره خارا را به شکنجه‌ کشیدند و بعد هم ۴۳ گلوله به او شلیک کردند. یک روز بعد جسد خارا و ۵ نفر دیگر از بازداشت‌شدگان در زمینی اطراف یک گورستان در نزدیکی استادیوم پیدا شد. اجساد را برای شناسایی به پزشکی قانونی منتقل کردند. یکی از کارمندان این اداره چهره خارا را شناخت و با خبردادن به همسر او مانع از آن شد که خارا را در گورهای دسته‌جمعی دفن کنند. جسد خارا که ۵۶ شکستگی و ضرب و جرح در آن تشخیص داده شده بود، به صورت ناشناس در گوشه‌ای از گورستان سانتیاگو به خاک سپرده شد.  


یعنی ۲۴ساعت طول کشید که از جنوب هم سپاه و نیروهایش رسید. فرمانده نیروی زمینی ارتش هم در محور قلاجه به طرف سه‌راهی اسلام‌آباد بود. هر چه امکانات داشت، نیرو داشت، هلیکوپتر داشت، از آن‌طرف می‌زد. هرکس از هرجا که بود، تمرکز نیرو می‌کرد. توپخانه‌ها فعال شدند. در نتیجه، اینها ستونشان بین گردنه چارزبر و گردنه حسن‌آباد همین‌طوری چسبیده بودند. هر چه اینها را می‌زدیم، درست به جایشان باز سبز می‌شد. با یک حالت خیره‌سرانه می‌خواستند رد بشوند…
سال ۲۰۰۹ جسد خارا در مراسمی رسمی از گور محقرش در گورستان سانتیاگو به مقبره‌ای آبرومند و درخور او منتقل شد. در این مراسم، خانم میشل باشله، رئیس جمهور وقت شیلی که پدرش از افسران وفادار به آلنده بود و قربانی کودتا شد، همراه با ۱۲ هزار نفر دیگر حضور داشت.  
[[پرونده:جوان خارا همسر ویکتور خارا.JPG|جایگزین=ویکتور خارا، اعتراض، انقلاب، سرنگونی دیکتاتور|بندانگشتی|جوان خارا همسر انگلیسی ویکتور خارا]]
در زمان دیکتاتوری ۱۸ ساله پینوشه (۱۹۷۳ تا ۱۹۹۰) نزدیک به ۴۰ هزار نفر به صورت غیرقانونی دستگیر و به طور منظم مورد شکنجه قرار گرفتند. بیش از ۳هزار نفر از مخالفان رژیم زیر شکنجه کشته شدند.


حتی یک نفربر آنها از روی خاکریز ما رد شد، ولی با آر.پی.جی زدندش، همه دستها را بالا کردند و آمدند پائین، اینها هم به‌هرحال تسلیم شدند، اما تا رسیدند یک نارنجک انداختند توی بچه‌های ما، بچه‌های ما را شهید کردند…
ویکتور خارا در روزهای بازداشت در استایوم سانتیاگو ترانه‌‌ی «استادیوم» را سرود که مدتی بعد به طور مخفیانه توسط  یکی از آنهایی که از استادیوم شیلی جان سالم به در برده بود، به دست همسرش رسید. او در این ترانه می‌گوید:


اینها به مدرنترین تجهیزات روز، آن نفربرهای برزیلی، نفربرهایی بودند که با سرعت خیلی زیادی می‌رفتند. توپ داشتند و تمام آن تجهیزاتی که به درد این می‌خورد که مثلاً بخواهند وارد یک صحنه جنگ شهری بشوند، می‌تواند مؤثر باشد…
'''«پنج هزار تن اینجاییم'''


اینها طوری بود که بعضیهایشان را تعقیب که می‌کردند، به داخل شیارها می‌رفتند، شیارها بن‌بست بود. می‌دیدند نیامدند بیرون، صدایشان هم در نمی‌آید، تیراندازی هم نمی‌کنند، بعد از چند روز با احتیاط که می‌رفتند، می‌دیدند همه مرده‌اند. به این سادگی وقتی وضعیت را در تنگنا می‌دیدند، سیانور می‌خوردند و خودشان را می‌کشتند و ازبین‌ می‌رفتند…
'''در این بخش کوچک شهر'''


در مسیری که می‌رفتیم به مرز، جاده را کنترل می‌کردم، ببینم چه خبر است؟ دیدم ترددهای خیلی سریعی بعضی جاها از منافقین هست که [آن مناطق] فقط دست آنها بود. بعد از اسلام‌آباد، دیدم یک خودروی استیشن دارد با سرعت می‌رود. من حقیقتش دلم نیآمد که ازش بگذریم. به خلبان [هلیکوپتر] کبرا گفتم، از این بغل با توپت این را ترتیبش را بده. این حیف است که در برود. گفت، اطاعت می‌شه. یک‌دفعه نگاه کردم، دیگر این هلیکوپتر کبرا رفته مثل این‌که می‌خواهد بگیردش. رفته روی سرش، تا آمدم با بی‌سیم بهش بگویم که: باباجان از بغل گفتم بزن، اینها مسلحند! دیدم هلیکوپتر خورد به زمین، یک دود غلیظ مثل قارچ بلند شد. من هم مثل این‌که دود از کله‌ام بلند شد. گفتم ای کاش که دستور بهش اصلاً نداده بودیم. این چرا اینطوری شد؟ خلبان ما گفت که برویم نجاتشان بدهیم. گفتم ما الآن برویم؟ ما که مسلح نیستیم. پس بگذار برویم با هلیکوپتر کبرای بعدی، هلیکوپتر کبرای بعدی هم تفنگش گیر کرده بود، نمی‌توانست ما را پشتیبانی کند، معلوم بود هر کسی را توی صحنه دیگر می‌زدندش‌ …
'''چه دشوار است سرودی سر کردن'''


بعد از پذیرش قطعنامه و آن حادثه‌یی که عرض کردم تلخ بود در غرب کشور و جنوب کشور، به‌وجود آمده بود، و آن مطلبی را که حضرت امام فرموده بودند که پذیرش قطعنامه را تشبیه کرده بودند به نوشیدن جام زهر، واقعاً دلها گرفته بود، خیلی غمگین بود، بعد از ۸سال جنگ، آخرش دشمن به آن جا برسد که باز هم توطئه کند؟
'''آن گاه که وحشت را آواز می‌خوانیم'''


در نتیجه در طرحشان این بود که ۳۰تیپ، تیپهایشان حدود ۱۵۰نفر بودند. به‌اصطلاح خودشان، هر نفر را در مقایسه برابر با ۱۰نفر یا بیشتر می‌دانستند. مجهز به تمام سلاحهای مدرن، حساب‌شده، پیش‌بینی و خبرسازی در شهرها، در مسیر کرمانشاه، همدان، آوج، و تاکستان و قزوین تا خود تهران.
'''وحشت آن که من زنده‌ام'''


اصلاً بسته‌هایشان، بسته‌بندی خارجی بود. یعنی داخلش همه‌نوع موادی داشت. بسته‌بندی اصلاً مارک خارجی! یعنی از قبل اینها را خوب تجهیز کرده بودند و مطمئن بودند و فکر کرده بودند که الآن دیگر ملت ایران کاملاً خسته شده از جنگ و انقلاب و دست کشیده‌اند از اطاعت از امام، پس بنابراین منتظر قهرمانند. خودشان را به‌عنوان قهرمان خلق می‌خواستند وارد صحنه کنند در میدان آزادی…
'''وحشت آن که می‌میرم من'''


این صحنه خیلی عجیب بود، یعنی پلیدترین دشمنان ما، یعنی منافقین، کثیف‌ترین دشمنان ما، مجهز به‌امکانات مدرن راه افتاده بودند، از مسیر سرپل‌ذهاب و گردنه پاتاق و کرند و اسلام‌آباد‌غرب رو‌به‌ طرف کرمانشاه… که می‌خواستند در مسیر همدان و آوج و قزوین بیایند تا میدان آزادی و بگویند که ما قهرمانان خلق هستیم.<ref>[https://news.mojahedin.org/i/news/127334 اعترافهای صیاد شیرازی درباره عملیات فروغ جاویدان] - سایت مجاهد</ref>
'''خود را در انبوه این همه دیدن'''


۴ـ‌‌‌صيادشيرازي چند ساعت پس از شروع عمليات فروغ جاويدان و پيشروي ارتش آزاديبخش ملي به جانب كرمانشاه، در نيمه‌شب سوم مرداد۱۳۶۷ به‌دستور مستقيم خميني به كرمانشاه اعزام شد و با اولين هليكوپترهاي هوانيروز به منطقه عملياتي رفت. آن‌چنان‌كه از اظهارات خود او در مصاحبه با تلويزيون رژيم در تاريخ ۶مرداد۷۷ به‌وضوح پيداست، بسياري از  سربازان و درجه‌داران و افسران و هم‌چنين اغلب خلبانان حاضر به مقابله با ارتش آزاديبخش نبودند، اما صيادشيرازي به آنها دستور مؤكد براي شليك مي‌داد و خود او شخصاً سوار هليكوپتر توپدار شده  و رزمندگان ارتش آزاديبخش را هدف قرار مي‌داد.<ref name=":1" />
'''در میان این لحظه‌های بی‌شمار ابدیّت'''


== سرکوب زندانیان ==
'''که در آن سکوت و فریاد هست'''
در گزارش يك زنداني ازبندرسته كه چند سال در زندان گوهردشت اسير بوده، آمده است: «يك روز رئيس زندان (آخوند مرتضوي) همراه با سرتيپ صيادشيرازي كه در آن زمان فرمانده نيروي زميني ارتش بود، به‌بند ما آمدند، و براي عده‌يي از زندانيان جلسه‌يي گذاشتند. در آن جلسه آخوند مرتضوي درحالي‌كه مشتش را تكان مي‌داد، فرياد زد: ارتش آزاديبخش تأسيس مي‌كنند؟ مي‌خواهند كجا را آزاد كنند؟ مگر مملكت اشغال‌شده كه بخواهند آزادش كنند؟ بعد هم دجالگرانه ادامه داد: اگر راست مي‌گوييد با آمريكا بجنگيد و… از اين اباطيل، بعد از او  صيادشيرازي شروع به صحبت كرد. مضمون حرف او اين بود كه، ما قدرت داريم و ارتش عراق با آن همه نيرو را شكست داده‌ايم. اين‌كه چند نفر دور هم جمع بشوند و بگويند ارتش درست كرده‌ايم يك شعار بيشتر نيست، ما آنها را نابود خواهيم كرد. بعد از حرفهاي آنها بود كه تازه ما فهميديم كه اتفاق مهمي افتاده. يعني ارتش آزاديبخش تشكيل شده است و چون آن آخوند و صيادشيرازي فكر مي‌كردند كه ما از اين جريان خبر داريم، آمده بودند تا ما را تهديد كند».<ref name=":1" />
[[پرونده:میشل باشله رئیس جمهور شیلی در کنار عکسی از ویکتور خارا.JPG|جایگزین=حقوق بشر، آزادی|بندانگشتی|میشل باشله رئیس جمهور شیلی در کنار عکسی از ویکتور خارا در مراسم یادبود او]]
'''لحظه پایان آوازم رقم می‌خورد.»'''<ref name=":2" />


== مرگ ==
== ترانه‌های خارا در ایران ==
نام ویکتور خارا در ایران، بیشتر در سال ۱۳۵۸ و در کتاب جمعه که احمد شاملو مسئولیت و سردبیری آن را به عهده ‌ داشت مطرح شد. در ماه‌های پایانی همین سال «سازمان انتشاراتی و فرهنگی ابتکار» کاست اولین مجموعه از ترانه‌های ویکتور خارا را به ترجمه و دکلمه احمد شاملو منتشر کرد. این سازمان انتشاراتی تحت مسئولیت و مدیریت «ابراهیم زال‌زاده» اداره می‌شد و سال ۱۳۶۰ دومین و سومین مجموعه سرودهای ویکتور خارا را با ترجمه احمد شاملو و محمد زرین‌بال و با دکلمه محمد مقدم منتشر کرد. زال‌زاده اسفند سال ۱۳۷۵ در تهران درجریان قتل‌های زنجیره‌ای ناپدید شد و یک ماه بعد جسدش را که ضربات چاقو بر آن دیده می‌‌شد، در اطراف شهر پیدا کردند.<ref name=":2" />


== منابع ==
== منابع ==
<references />

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۰ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۰۹:۰۴

ویکتور خارا
ویکتور لیدیو خارا مارتینز
ویکتور خارا 3.JPG
زادروز۲۸سپتامبر ۱۹۳۲
حاشیه شهر سانتیاگو
درگذشت۱۵ سپتامبر ۱۹۷۳
سانتیاگو ـ شیلی
محل زندگیسانتیاگو ـ شیلی
ملیتشیلیایی
تابعیتشیلیایی
تحصیلاتنامعلوم
پیشهشاعرـ ترانه سرا ـ خواننده
شناخته‌شده برایمردم شیلی و جهان
سبکمبارزه سیاسی
تأثیرپذیرفتگانمردم شیلی ـ هنرمندان آمریکای لاتین
شهر خانگیسانتیاگو
لقبویکتور خارا
مخالفانآگوستو پینوشه

ویکتور خارا “ Victor Jara ” به اسپانیایی Víctor Lidio Jara Martínez (زاده ۲۸سپتامبر ۱۹۳۲ جان باخته ۱۵سپتامبر ۱۹۷۳) شاعر، خواننده و ترانه ‌سرای اهل شیلی بود. [۱]

زندگی‌نامه

ویکتور خارا با نام کامل ویکتور لیدیو خارا مارتینزدر سپتامبر ۱۹۳۲ در خانواده‌ای کارگری و فقیر در حاشیه شهر سانتیاگو به دنیا آمد. نام مادرش آماندا و پدرش مانوئل بود. پدرش کارگر روزمزد بود. ویکتور هنوز سن و سالی نداشت که پدرش آنها را ترک کرد تا برای کار به مزارع برود. پس از رفتن پدر تامین مخارج خانواده بر عهده مادربود. او صبح تا شب کار می‌کرد و شبها برای دلخوشی فرزندانش گیتار می‌نواخت و این اولین آشنایی ویکتور خارا با موسیقی بود. در واقع مادر ویکتور خارا تأثیر زیادی در گرایش او به سمت موسیقی داشت. مادر ویکتورخارا زمانی که او ۱۵ ساله بود مرد. ویکتور خارا از نوجوانی آواز می‌‌خواند ولی نه به طور حرفه‌ای. در ابتدا می‌خواست حسابداری بخواند بعد تصمیم گرفت کشیش شود ولی آنرا نیز رها کرد و به سراغ تئاتر رفت.

فعالیت هنری ویکتورخارا

ویکتور خارا درسال‌های ابتدایی دهه ۱۹۶۰ میلادی به اروپا سفر کرد. دهه‌ای که هر روز شاهد انقلابی تازه و یا کودتایی دیگر بود. ویکتور خارا در همین سفر نوشت: «اصطلاح «موسیقی اعتراض» دیگر نمی‌تواند کاربردی داشته باشد چون معنا و مفهوم آن از بین رفته است. به نظر من باید از اصطلاح «آواز انقلابی» استفاده کرد... یک هنرمند باید خالقی قابل اعتماد و در شکل پیشرفته، یک انقلابی باشد... فردی که به همان اندازه چریک‌های مسلح خطرناک است آن هم به دلیل قدرتی که در برقراری ارتباط با مردم دارد.»

ترانه Te Recuerdo Amanda را در سفر اروپا سرود و در آن یاد پدر و مادرش را زنده کرد. در همان زمان شیلی هم شکل‌های تازه ای از موسیقی را تجربه می کرد. گروه هایی مثل «اینتی - للیمانی» و «کویلاپایون» علاقه شدیدی به استفاده از ساز و آوازهای فراموش شده مردم مناطق روستایی و کارگری شیلی داشتند. ویکتور خارا درسال ۱۹۶۶ اولین آلبوم به نام خودش را منتشر کرد و به گروه کویلا پایون پیوست و تا سال ۱۹۶۹ به عنوان مدیر هنری آن کار خود را ادامه داد. یک سال بعد «چه گوارا»، چریک انقلابی آرژانتینی در بولیوی کشته شد و خارا در یادبود او اثری منتشر کرد که به دلیل مخالفت کمپانی ضبط آن، امکان اشاره مستقیم به نام این مبارز وجود نداشت.

کانون‌های شورشی
ویکتور خارا در حال نواختن گیتار

سال ۱۹۶۹ ویکتور خارا در واکنش به شلیک به خانواده‌هایی که در«پورتو مونت» خانه ساخته بودند و طی آن ۷نفر از جمله یک کودک نه ماهه کشته شد، ترانه «پرسش‌هایی درباره پورتو مونت» سرود که در آن «پرس سوخبیس» وزیر کشور وقت که دستور شلیک داده بود را به عنوان یک جنایتکار معرفی می‌کرد. این ترانه به سرعت در میان جامعه گل کرد. همین ترانه بود که موجب حمله گروه‌های تندرو راست‌گرا به ویکتور خارا در خیابان شد و مورد نفرت احزاب راست قرار گرفت و از طرف دیگر در دل جنبش کارگری شیلی جای پای خود را محکم کرد.

قسمتی از ترانه «پرسشهایی در باره پورتومونت»

«پرسش من این است

هرگز به فکرتان رسیده که این سرزمین مال ماست

مال کسی است که بخش بزرگی از آن را در اختیار دارد

... حصارها را ویران کن

آنها را در هم بکوب»[۲]

فعالیت سیاسی

سال ۱۹۷۰ «سالوادور آلنده» چپ گرا در انتخابات ریاست جمهوری شیلی پیروز شد. خارا در برنامه های انتخاباتی او حضور داشت و بارها برنامه اجرا کرد. ترانه معروف (ما پیروز خواهیم شد) را در همین زمان سرود که به شعار اتحاد چپ گرای شیلی تبدیل شد.

«ما پیروز خواهیم شد

و زنجیرها چاره ای جز گسستن نخواهند داشت

... و ما کنار هم، تاریخ را محقق خواهیم کرد.»

پیروزی آلنده فقط تغییرات اقتصادی به همراه نداشت و رویدادهای فرهنگی بسیاری را نیز به همراه آورد. در آن زمان گروه های تئاتر، موسیقی و شعر در مناطق کارگرنشین تشکیل می شد و گروه‌های متعدد هنری به مناطق مختلف شیلی سفر می‌کردند. حرکت‌هایی مثل «جنبش ترانه نوین» در همین روزها شکل گرفت که خارا هم یکی از سردمداران آن بود.

ویکتور خارا ـ انقلاب
ویکتور خارا در تظاهراتی در سانتیاگو

در آن زمان در شیلی آثار مهم ادبیات جهان روی کاغذهای ارزان و با قیمتی که هر فردی قادر به خرید باشد، عرضه می شد و فروش این آثار با فروش کمیک استریپ در دکه‌های روزنامه فروشی آمریکا قابل قیاس بود. زیاد پیش می آمد که کارگری در حال خواندن داستان های جک لندن، توماس مان، داستایوفسکی یا مارک تواین در اتوبوس‌ها دیده شود . نقاش‌ها روی دیوارهای سانتیاگو نقاشی می کشیدند و ویکتور خارا در بین مردم آواز می خواند، اما همه چیز فقط ۳سال طول کشید و سرنوشت همه جنبش‌های دموکراتیک آمریکای لاتین گریبان شیلی را گرفت؛ «پینوشه» کودتا کرد. تانک‌ها دانشگاه پلی تکنیک را که دانشجویان در آن برای مقابله با کودتاچیان سنگربندی کرده بودند مانند کارخانه‌ها بمباران کردند و سالوادور آلنده رئیس جمهور قانونی شیلی هم در کاخ ریاست جمهوری کشته شد.

مدتی قبل از کودتا خارا ترانه‌ای سرود که مانیفست او نام گرفت. «یوان ترنر» همسر انگلیسی خارا می گوید که او از قبل می دانست در کودتا کشته خواهد شد و به همین دلیل مانیفست خود را سرود.

«نه برای خواندن است که می خوانم

و نه برای عرضه صدایم، نه

من آن شعر را با آواز می خوانم

ویکتور خارا، انقلابی، هنرمند، اعتراض
ویکتور خارا در میان کودکان محروم شیلی

که گیتار پراحساسم می سراید

... چراکه ترانه آن زمانی معنا می یابد

که قلبش نیرومندانه در تپش باشد

و انسانی آن ترانه را بسراید

که سرودخوانان شهادت را پذیرا شود»[۲]

دستگیری ویکتور خارا

انقلاب، اعتراض، کانون شورشی
بازداشت هواداران حکومت آلنده توسط نظامیان در استادیوم سانتیاگو بعد از کودتای پینوشه

در یازده سپتامبر ۱۹۷۳ با همکاری مستقیم دولت آمریکا، آگوستو پینوشه در کودتایی خونین دولت مردمی سالوادور آلنده را سرنگون کرد و هزاران نفر از مردم شیلی را دستگیر کرد. تعداد زیادی از این دستگیرشدگان در استادیوم ملی سانتایگو پایتخت شیلی گرد آورده شده بودند. [۱] ویکتورخارا، ۱۲ سپتامبر ۱۹۷۳، یک روز پس از کودتای ارتش علیه دولت سالوادور آلنده، در دانشگاه فنی در کنار دانشجویان بازداشت و به استادیوم معروف سانتیاگو منتقل شد.[۳] او در این استادیوم به همراه حدود ۵۰۰۰ نفر دیگر نگهداری می‌شد. جایی که مرکز بازجویی، شکنجه و اعدام هواداران دولت قانونی آلنده بود. شاهدان عینی خبر داده‌اند که در همین استادیوم بود که استخوان‌های دست و انگشتان ویکتور خارا را شکستند و از او خواستند در حضور سایر بازداشت‌شدگان آواز بخواند و او ترانه معروف خود به نام «ماپیروز خواهیم شد» را خواند.[۴]

جان باختن ویکتور خارا

روز ۱۵ سپتامبر دوباره خارا را به شکنجه‌ کشیدند و بعد هم ۴۳ گلوله به او شلیک کردند. یک روز بعد جسد خارا و ۵ نفر دیگر از بازداشت‌شدگان در زمینی اطراف یک گورستان در نزدیکی استادیوم پیدا شد. اجساد را برای شناسایی به پزشکی قانونی منتقل کردند. یکی از کارمندان این اداره چهره خارا را شناخت و با خبردادن به همسر او مانع از آن شد که خارا را در گورهای دسته‌جمعی دفن کنند. جسد خارا که ۵۶ شکستگی و ضرب و جرح در آن تشخیص داده شده بود، به صورت ناشناس در گوشه‌ای از گورستان سانتیاگو به خاک سپرده شد.

سال ۲۰۰۹ جسد خارا در مراسمی رسمی از گور محقرش در گورستان سانتیاگو به مقبره‌ای آبرومند و درخور او منتقل شد. در این مراسم، خانم میشل باشله، رئیس جمهور وقت شیلی که پدرش از افسران وفادار به آلنده بود و قربانی کودتا شد، همراه با ۱۲ هزار نفر دیگر حضور داشت.

ویکتور خارا، اعتراض، انقلاب، سرنگونی دیکتاتور
جوان خارا همسر انگلیسی ویکتور خارا

در زمان دیکتاتوری ۱۸ ساله پینوشه (۱۹۷۳ تا ۱۹۹۰) نزدیک به ۴۰ هزار نفر به صورت غیرقانونی دستگیر و به طور منظم مورد شکنجه قرار گرفتند. بیش از ۳هزار نفر از مخالفان رژیم زیر شکنجه کشته شدند.

ویکتور خارا در روزهای بازداشت در استایوم سانتیاگو ترانه‌‌ی «استادیوم» را سرود که مدتی بعد به طور مخفیانه توسط یکی از آنهایی که از استادیوم شیلی جان سالم به در برده بود، به دست همسرش رسید. او در این ترانه می‌گوید:

«پنج هزار تن اینجاییم

در این بخش کوچک شهر

چه دشوار است سرودی سر کردن

آن گاه که وحشت را آواز می‌خوانیم

وحشت آن که من زنده‌ام

وحشت آن که می‌میرم من

خود را در انبوه این همه دیدن

در میان این لحظه‌های بی‌شمار ابدیّت

که در آن سکوت و فریاد هست

حقوق بشر، آزادی
میشل باشله رئیس جمهور شیلی در کنار عکسی از ویکتور خارا در مراسم یادبود او

لحظه پایان آوازم رقم می‌خورد.»[۳]

ترانه‌های خارا در ایران

نام ویکتور خارا در ایران، بیشتر در سال ۱۳۵۸ و در کتاب جمعه که احمد شاملو مسئولیت و سردبیری آن را به عهده ‌ داشت مطرح شد. در ماه‌های پایانی همین سال «سازمان انتشاراتی و فرهنگی ابتکار» کاست اولین مجموعه از ترانه‌های ویکتور خارا را به ترجمه و دکلمه احمد شاملو منتشر کرد. این سازمان انتشاراتی تحت مسئولیت و مدیریت «ابراهیم زال‌زاده» اداره می‌شد و سال ۱۳۶۰ دومین و سومین مجموعه سرودهای ویکتور خارا را با ترجمه احمد شاملو و محمد زرین‌بال و با دکلمه محمد مقدم منتشر کرد. زال‌زاده اسفند سال ۱۳۷۵ در تهران درجریان قتل‌های زنجیره‌ای ناپدید شد و یک ماه بعد جسدش را که ضربات چاقو بر آن دیده می‌‌شد، در اطراف شهر پیدا کردند.[۳]

منابع