ولی‌الله فیض مهدوی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۴ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{جعبه زندگینامه
{{جعبه زندگینامه
|نام_شخص=ولی‌الله فیض مهدوی
|نام_شخص=ولی‌الله فیض مهدوی
|تصویر  = ولی_الله_فیض_مهدوی.jpg  
|تصویر  = ولی‌الله فیض مهدوی ۱.jpg  
|عرض_تصویر=۲۵۰ پیکسل
|عرض_تصویر=۲۵۰ پیکسل
|توضیح_تصویر=
|توضیح_تصویر=
خط ۳۳: خط ۳۳:
=== فایل صوتی ولی الله فیض مهدوی  ===
=== فایل صوتی ولی الله فیض مهدوی  ===


<blockquote>«با درود به تمامی هموطنان عزیزم که در ایران و سراسر جهان که صدای من رو می‌شنوند. من ولی الله فیض مهدوی متولد ۵بهمن ماه ۱۳۵۸ هستم که در مهرماه ۱۳۸۰ در سن ۲۲سالگی به‌دست مأموران وزارت اطلاعات باتهام پیوستن به سازمان مجاهدین خلق و اقدام علیه امنیت کشور دستگیر شدم. </blockquote><blockquote>بعد از دستگیری مدت ۵۴۶ روز در سلولهای انفرادی وزارت اطلاعات تحت بازجویی و شدیدتر شکنجه‌های فیزیکی و روحی قرار گرفتم. در طول این مدت در زندان انفرادی تنها چیزهایی که همیشه و همه جا با من بود دست‌بند و پابند و چشم‌بند مشکی بود و در یک سلول ۴متری که نور کافی هم نداشت به‌سر می‌بردم. این دوران سخت‌ترین دوران زندگی من بود بعضی از شبها مأموران وزارت اطلاعات و بازجوها من را از خواب بیدار می‌کردند و به محوطه خارج از سلولم می‌بردند و به من می‌گفتند آخرین تقاضایت را بگو و با شلیک یک گلوله من را می‌ترساندند من فکر می‌کردم گلوله بمن اصابت کرده و مدتی شوکه بودم اما دوباره دست من را می‌گرفتند و به سلولم بازمی‌گرداندند. بعد از اتمام دوران انفرادی در سال ۱۳۸۲ در شعبه ۲۶بیدادگاه انقلاب تهران فقط در یک جلسه دادگاه که مدتش هم بسیار اندک بود به‌ریاست قاضی حداد به اعدام محکوم شدم در همان جلسه دادگاه تمامی اتهاماتی که بمن وارد شده بود را صریحاً رد کردم و با صدای بلند فریاد زدم که دادگاه رژیم را به‌رسمیت نمی‌شناسم چرا که نه وکیلی از طرف من در دادگاه حضور داشته نه هیأت منصفه‌ایی! در همان روز به‌علت اعتراضم به قاضی دادگاه به زندان دیزل‌ آباد کرمانشاه منتقل شدم و چند ماه در آن زندان در بدترین شرایط ممکنه نگهداری می‌شدم. اواخر سال ۱۳۸۲بود که به زندان اوین تهران منتقل شدم و بعد از چند ماه یکبار دیگر به‌علت درگیری لفظی با آقای بختیاری رئیس کل سازمان زندانهای کشور به زندان گوهردشت کرج موسوم به رجایی شهر منتقل شدم. یادم می‌آید در بدو ورودم به این زندان یعنی رجایی شهر رئیس سابق این زندان آقای ملکی بمن گفت که توی این زندان دیگر هیچ‌کس به‌دادت نمی‌رسد. از آن‌روز تا الآن مستمر مورد آماج و حمله مختلف از جمله زندانیان خطرناک به تحریک مسئولان زندان قرار گرفتم و با سخت‌ترین شرایط ممکنه با حداقل امکانات که برای یک زندانی لازم است زندگی می‌کنم. البته زندانیان سیاسی در زندان رجایی شهر در این شرایط نگهداری می‌شوند و این طبیعی است. چند روز قبل از سال نو ۱۳۸۵ بود که معاون قضایی زندان آقای علی محمدی برگه‌ایی بمن ابلاغ شد که حاکی از اجرای حکمم در ۲۶ اردیبهشت ۱۳۸۵ بود. البته این حکمم بارها شفاهی از زبان رئیس فعلی زندان آقای حاج کاظم و رئیس بند ۶ محمد جارویی به من ابلاغ شده بود.</blockquote>[[پرونده:عکس ولی الله قبل از زندان.jpg|جایگزین=عکس ولی الله قبل از زندان|بندانگشتی|عکس ولی الله قبل از زندان]]<blockquote>همین هفته پیش بود که رئیس بند ۶ محمد جارویی من را به دفترش احضار کرد و با لحن خشن و تهدیدآمیز بمن گفت که چرا اخبار مربوط به حکم ات را به بیرون از زندان میدهی؟ اینکارها اصلاً به‌نفع تو نیست همان‌طور که به‌نفع حجت زمانی نبود. </blockquote><blockquote>بله هموطنان و دوستان عزیز من در طول مبارزاتی که داشتم آموختم که برای یک فرد مبارز اهمیتی ندارد که حتماً خودش به هدف نهایی‌اش برسد بلکه مهمتر از همه چیز تداوم مبارزه و رسیدن به هدف است و معتقدم که عدالت و آزادی و دموکراسی مثل تنفسی برای هر انسانی حیاتی و لازم است و به همین دلیل از شما می‌خواهم که در مقابل زورگوییهای رژیم آخوندی حاکم در ایران دست از مبارزه‌تان نکشید.</blockquote><blockquote>در پایان هم پیامی دارم برای اعمال سرکردگان حکومت و به آنها می‌گویم که ما هرگز تن به ذلت و تسلیم در مقابل شما نخواهیم داد و به حکومت دیکتاتوری شما به قیمت از دست دادن جانمان هم آری نخواهیم گفت. </blockquote><blockquote>زنده باد آزادی ملت ایران از قید ستم و ظلم و استبداد </blockquote><blockquote>'''ولی الله فیض مهدوی''' هستم از زندان رجایی شهر<ref name=":0" />»</blockquote>
<blockquote>«با درود به تمامی هموطنان عزیزم که در ایران و سراسر جهان که صدای من رو می‌شنوند. من ولی الله فیض مهدوی متولد ۵بهمن ماه ۱۳۵۸ هستم که در مهرماه ۱۳۸۰ در سن ۲۲سالگی به‌دست مأموران وزارت اطلاعات باتهام پیوستن به سازمان مجاهدین خلق و اقدام علیه امنیت کشور دستگیر شدم. </blockquote><blockquote>بعد از دستگیری مدت ۵۴۶ روز در سلولهای انفرادی وزارت اطلاعات تحت بازجویی و شدیدتر شکنجه‌های فیزیکی و روحی قرار گرفتم. در طول این مدت در زندان انفرادی تنها چیزهایی که همیشه و همه جا با من بود دست‌بند و پابند و چشم‌بند مشکی بود و در یک سلول ۴متری که نور کافی هم نداشت به‌سر می‌بردم. این دوران سخت‌ترین دوران زندگی من بود بعضی از شبها مأموران وزارت اطلاعات و بازجوها من را از خواب بیدار می‌کردند و به محوطه خارج از سلولم می‌بردند و به من می‌گفتند آخرین تقاضایت را بگو و با شلیک یک گلوله من را می‌ترساندند من فکر می‌کردم گلوله بمن اصابت کرده و مدتی شوکه بودم اما دوباره دست من را می‌گرفتند و به سلولم بازمی‌گرداندند. بعد از اتمام دوران انفرادی در سال ۱۳۸۲ در شعبه ۲۶بیدادگاه انقلاب تهران فقط در یک جلسه دادگاه که مدتش هم بسیار اندک بود به‌ریاست قاضی حداد به اعدام محکوم شدم در همان جلسه دادگاه تمامی اتهاماتی که بمن وارد شده بود را صریحاً رد کردم و با صدای بلند فریاد زدم که دادگاه رژیم را به‌رسمیت نمی‌شناسم چرا که نه وکیلی از طرف من در دادگاه حضور داشته نه هیأت منصفه‌ایی! در همان روز به‌علت اعتراضم به قاضی دادگاه به زندان دیزل‌ آباد کرمانشاه منتقل شدم و چند ماه در آن زندان در بدترین شرایط ممکنه نگهداری می‌شدم. اواخر سال ۱۳۸۲بود که به زندان اوین تهران منتقل شدم و بعد از چند ماه یکبار دیگر به‌علت درگیری لفظی با آقای بختیاری رئیس کل سازمان زندانهای کشور به زندان گوهردشت کرج موسوم به رجایی شهر منتقل شدم. یادم می‌آید در بدو ورودم به این زندان یعنی رجایی شهر رئیس سابق این زندان آقای ملکی بمن گفت که توی این زندان دیگر هیچ‌کس به‌دادت نمی‌رسد. از آن‌روز تا الآن مستمر مورد آماج و حمله مختلف از جمله زندانیان خطرناک به تحریک مسئولان زندان قرار گرفتم و با سخت‌ترین شرایط ممکنه با حداقل امکانات که برای یک زندانی لازم است زندگی می‌کنم. البته زندانیان سیاسی در زندان رجایی شهر در این شرایط نگهداری می‌شوند و این طبیعی است. چند روز قبل از سال نو ۱۳۸۵ بود که معاون قضایی زندان آقای علی محمدی برگه‌ایی بمن ابلاغ شد که حاکی از اجرای حکمم در ۲۶ اردیبهشت ۱۳۸۵ بود. البته این حکمم بارها شفاهی از زبان رئیس فعلی زندان آقای حاج کاظم و رئیس بند ۶ محمد جارویی به من ابلاغ شده بود.</blockquote><blockquote>همین هفته پیش بود که رئیس بند ۶ محمد جارویی من را به دفترش احضار کرد و با لحن خشن و تهدیدآمیز بمن گفت که چرا اخبار مربوط به حکمت را به بیرون از زندان می‌دهی؟ این‌کارها اصلاً به‌نفع تو نیست، همان‌طور که به‌نفع حجت زمانی نبود. </blockquote><blockquote>[[پرونده:ولی‌الله فیض مهدوی۲.jpg|جایگزین=تصویر ولی‌الله فیض مهدوی پیش از زندان|بندانگشتی|'''تصویر ولی‌الله فیض مهدوی پیش از زندان''']]بله هموطنان و دوستان عزیز من در طول مبارزاتی که داشتم آموختم که برای یک فرد مبارز اهمیتی ندارد که حتماً خودش به هدف نهایی‌اش برسد بلکه مهمتر از همه چیز تداوم مبارزه و رسیدن به هدف است و معتقدم که عدالت و آزادی و دموکراسی مثل تنفسی برای هر انسانی حیاتی و لازم است و به همین دلیل از شما می‌خواهم که در مقابل زورگوییهای رژیم آخوندی حاکم در ایران دست از مبارزه‌تان نکشید.</blockquote><blockquote>در پایان هم پیامی دارم برای عمال و سرکردگان حکومت و به آنها می‌گویم که ما هرگز تن به ذلت و تسلیم در مقابل شما نخواهیم داد و به حکومت دیکتاتوری شما به قیمت از دست دادن جانمان هم آری نخواهیم گفت. </blockquote><blockquote>زنده باد آزادی ملت ایران از قید ستم و ظلم و استبداد </blockquote><blockquote>'''ولی الله فیض مهدوی''' هستم از زندان رجایی شهر<ref name=":0" />»</blockquote>


==  مرگ ولی الله فیض مهدوی ==
==  مرگ ولی الله فیض مهدوی ==

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۹ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۴۷

ولی‌الله فیض مهدوی
ولی‌الله فیض مهدوی ۱.jpg
زادروزمتولد ۵ بهمن ۱۳۵۸ همدان
همدان
درگذشتاعدام ۱۵ شهریور ۱۳۸۵ ۹۳
زندان رجایی‌شهر کرج(گوهردشت)
علت مرگاعدام
ملیتایرانی
شناخته‌شده برایزندانی سیاسی

ولی‌الله فیض مهدوی (متولد ۵ بهمن ۱۳۵۸ همدان - اعدام ۱۵ شهریور ۱۳۸۵) در سال ۱۳۵۸ در شهر همدان به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در زادگاهش به پایان برد. او از آغاز جوانی به سیاست روی آورد و فعالیت‌هایی را علیه جمهوری اسلامی آغاز کرد. ولی الله فیض مهدوی در سال ۱۳۷۸ از طریق رادیو با مجاهدین خلق آشنا شد. ولی الله فیض مهدوی فعالیت‌های خود را در ارتباط با سازمان مجاهدین خلق گسترش داد. وی در سال ۱۳۸۰ توسط وزارت اطلاعات دستگیر شد. او مدت پنج سال تحت انواع فشارهای جسمی و روحی قرار داشت اما در زندان نیز هم‌چنان از مواضع خود اظهار پشیمانی نکرد. از جملات معروفی که از وی باقی مانده است چنین است:

ما آغاز کردیم، ما تداوم می‌بخشیم و ما پایان خواهیم داد. ولی‌الله فیض مهدوی در ۱۵ شهریور ۸۵ توسط وزارت اطلاعات به قتل رسید اما مرگ او خودکشی اعلام شد. [۱]

فعالیت‌های سیاسی

ولی الله فیض مهدوی ۵ بهمن ۱۳۵۸ در شهر همدان به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در زادگاهش به پایان برد. ولی الله در سال ۷۸ با شنیدن رادیو صدای مجاهد و زندگینامه شهیدان مقاومت با مجاهدین و اهداف آنها آشنا شد، ولی الله فیض مهدی در سال ۱۳۸۰ توسط وزارت اطلاعات دستگیر و به زندان دیزل آباد کرمانشاه و سپس زندان اهواز منتقل شد. وی نزدیک به یک و نیم سال در سلول انفرادی با در شرایط بسیار سخت محبوس بود. او بارها اعدام مصنوعی شد تا از مواضع سیاسی خود اظهار پشیمانی کند.  پس از شکنجه های بسیار به زندان اوین منتقل کردند. پس از آن وی را به زندان گوهردشت تبعید نمودند. قصد داشتند با سخت کردن شرایط زندان، به تسلیم و سازشش بکشانند، به بند زندانیان عادی با جرائم خطرناک منتقل کردند، بطوری که بارها بدستور عوامل زندان، مورد حمله و هجوم واقع شد. ولی الله از سال ۸۳ تا پایان زندگی در کلیه اعتصاب غذاهای زندانیان سیاسی و در تمامی اعتراضات آنان علیه شکنجه زندانیان سیاسی و شرایط ضد انسانی حاکم بر زندان ها ، شرکت می‌کرد.[۱]

از جملات معروفی که از وی باقی مانده است چنین است: ما آغاز کردیم، ما تداوم می‌بخشیم و ما پایان خواهیم داد.

دستگیری و زندان

در مهرماه ۱۳۸۰ در سن ۲۲سالگی به‌دست مأموران وزارت اطلاعات دستگیر و زندانی شد و ۵۴۶ روز در سلولهای انفرادی با چشم بند و دستبند سپری کرد.

دادگاه و محکومیت

بعد از اتمام دوران انفرادی در سال ۱۳۸۲ در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران فقط در یک جلسه دادگاه که مدت آن بسیار اندک بود به‌ ریاست قاضی حداد به اعدام محکوم شد. در همان جلسه دادگاه تمامی اتهاماتی که به وی وارد شده بود را صریحاً رد کرد و با صدای بلند فریاد زد که دادگاه رژیم را به‌ رسمیت نمی‌شناسد. چرا که نه وکیلی از طرف او در دادگاه حضور داشته نه هیأت منصفه‌ایی.

فایل صوتی ولی الله فیض مهدوی

«با درود به تمامی هموطنان عزیزم که در ایران و سراسر جهان که صدای من رو می‌شنوند. من ولی الله فیض مهدوی متولد ۵بهمن ماه ۱۳۵۸ هستم که در مهرماه ۱۳۸۰ در سن ۲۲سالگی به‌دست مأموران وزارت اطلاعات باتهام پیوستن به سازمان مجاهدین خلق و اقدام علیه امنیت کشور دستگیر شدم. 

بعد از دستگیری مدت ۵۴۶ روز در سلولهای انفرادی وزارت اطلاعات تحت بازجویی و شدیدتر شکنجه‌های فیزیکی و روحی قرار گرفتم. در طول این مدت در زندان انفرادی تنها چیزهایی که همیشه و همه جا با من بود دست‌بند و پابند و چشم‌بند مشکی بود و در یک سلول ۴متری که نور کافی هم نداشت به‌سر می‌بردم. این دوران سخت‌ترین دوران زندگی من بود بعضی از شبها مأموران وزارت اطلاعات و بازجوها من را از خواب بیدار می‌کردند و به محوطه خارج از سلولم می‌بردند و به من می‌گفتند آخرین تقاضایت را بگو و با شلیک یک گلوله من را می‌ترساندند من فکر می‌کردم گلوله بمن اصابت کرده و مدتی شوکه بودم اما دوباره دست من را می‌گرفتند و به سلولم بازمی‌گرداندند. بعد از اتمام دوران انفرادی در سال ۱۳۸۲ در شعبه ۲۶بیدادگاه انقلاب تهران فقط در یک جلسه دادگاه که مدتش هم بسیار اندک بود به‌ریاست قاضی حداد به اعدام محکوم شدم در همان جلسه دادگاه تمامی اتهاماتی که بمن وارد شده بود را صریحاً رد کردم و با صدای بلند فریاد زدم که دادگاه رژیم را به‌رسمیت نمی‌شناسم چرا که نه وکیلی از طرف من در دادگاه حضور داشته نه هیأت منصفه‌ایی! در همان روز به‌علت اعتراضم به قاضی دادگاه به زندان دیزل‌ آباد کرمانشاه منتقل شدم و چند ماه در آن زندان در بدترین شرایط ممکنه نگهداری می‌شدم. اواخر سال ۱۳۸۲بود که به زندان اوین تهران منتقل شدم و بعد از چند ماه یکبار دیگر به‌علت درگیری لفظی با آقای بختیاری رئیس کل سازمان زندانهای کشور به زندان گوهردشت کرج موسوم به رجایی شهر منتقل شدم. یادم می‌آید در بدو ورودم به این زندان یعنی رجایی شهر رئیس سابق این زندان آقای ملکی بمن گفت که توی این زندان دیگر هیچ‌کس به‌دادت نمی‌رسد. از آن‌روز تا الآن مستمر مورد آماج و حمله مختلف از جمله زندانیان خطرناک به تحریک مسئولان زندان قرار گرفتم و با سخت‌ترین شرایط ممکنه با حداقل امکانات که برای یک زندانی لازم است زندگی می‌کنم. البته زندانیان سیاسی در زندان رجایی شهر در این شرایط نگهداری می‌شوند و این طبیعی است. چند روز قبل از سال نو ۱۳۸۵ بود که معاون قضایی زندان آقای علی محمدی برگه‌ایی بمن ابلاغ شد که حاکی از اجرای حکمم در ۲۶ اردیبهشت ۱۳۸۵ بود. البته این حکمم بارها شفاهی از زبان رئیس فعلی زندان آقای حاج کاظم و رئیس بند ۶ محمد جارویی به من ابلاغ شده بود.

همین هفته پیش بود که رئیس بند ۶ محمد جارویی من را به دفترش احضار کرد و با لحن خشن و تهدیدآمیز بمن گفت که چرا اخبار مربوط به حکمت را به بیرون از زندان می‌دهی؟ این‌کارها اصلاً به‌نفع تو نیست، همان‌طور که به‌نفع حجت زمانی نبود. 

تصویر ولی‌الله فیض مهدوی پیش از زندان
تصویر ولی‌الله فیض مهدوی پیش از زندان

بله هموطنان و دوستان عزیز من در طول مبارزاتی که داشتم آموختم که برای یک فرد مبارز اهمیتی ندارد که حتماً خودش به هدف نهایی‌اش برسد بلکه مهمتر از همه چیز تداوم مبارزه و رسیدن به هدف است و معتقدم که عدالت و آزادی و دموکراسی مثل تنفسی برای هر انسانی حیاتی و لازم است و به همین دلیل از شما می‌خواهم که در مقابل زورگوییهای رژیم آخوندی حاکم در ایران دست از مبارزه‌تان نکشید.

در پایان هم پیامی دارم برای عمال و سرکردگان حکومت و به آنها می‌گویم که ما هرگز تن به ذلت و تسلیم در مقابل شما نخواهیم داد و به حکومت دیکتاتوری شما به قیمت از دست دادن جانمان هم آری نخواهیم گفت. 

زنده باد آزادی ملت ایران از قید ستم و ظلم و استبداد 

ولی الله فیض مهدوی هستم از زندان رجایی شهر[۱]»

 مرگ ولی الله فیض مهدوی

ولی ‌‏الله فيض مهدوی که به جرم ارتباط با سازمان مجاهدين خلق و حملموادمنفجره در انتظار اعدام به سر می‌برد، در بيمارستان شريعتی تهران به قتل رسید.

به گفته مسئولان قضائی ايران، ولی الله فيض مهدوی که در زندان گوهردشت (رجايی شهر) کرج زندانی بود روز يکشنبه در حمام زندان خود را حلق آويز کرد اما در خودکشی ناکام ماند و مأموران زندان او را به بيمارستان شريعتی در تهران انتقال دادند. اما سرانجام پيش از ظهر چهارشنبه پانزدهم شهريور (ششم سپتامبر) فوت کرد است. [۲] سازمان مجاهدین این سناریو را دروغ خواند و اعلام کرد ولی‌الله فیض مهدوی توسط مأموران وزارت اطلاعات کشته شده است.

منابع