غلامرضا تختی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۱۶: خط ۱۶:
| جوایز                  =برنده یک طلا و دو نقره در المپیک - دو طلا و دو نقره در مسابقات جهانی-یک طلا در مسابقات آسیایی
| جوایز                  =برنده یک طلا و دو نقره در المپیک - دو طلا و دو نقره در مسابقات جهانی-یک طلا در مسابقات آسیایی
}}
}}
'''غلامرضا تختی''' (تولد ۵ شهریور ۱۳۰۹–مرگ ۱۷ دی ۱۳۴۶) مشهور به جهان پهلوان، کشتی‌گیر ایرانی است. تختی را در ورزش ایران بسیاری مردم به عنوان نماد پهلوانی می‌شناسند. او  یک فعال سیاسی مخالف حکومت پهلوی و عضو شورای مرکزی جبهه ملی ایران بود.
'''غلامرضا تختی،''' (تولد ۵ شهریور ۱۳۰۹–مرگ ۱۷ دی ۱۳۴۶) مشهور به جهان پهلوان، کشتی‌گیر ایرانی است. تختی را در ورزش ایران بسیاری مردم به عنوان نماد پهلوانی می‌شناسند. او  یک فعال سیاسی مخالف حکومت پهلوی و عضو شورای مرکزی جبهه ملی ایران بود.


تختی، با یک مدال طلا و دو مدال نقره‌ی المپیک، دو طلا و دو نقره‌ی قهرمانی جهان و یک طلای بازی‌های آسیایی در فهرست برترین‌های قرن فیلا در جایگاه سیزدهم قرار دارد. وی یکی از سه کشتی‌گیر ایرانی (در کنار امام‌علی حبیبی و عبدالله موحد) است که تصویر آن‌ها در تالار افتخارات فیلا نصب شده‌است. جسد غلامرضا تختی در ۱۷ دی ۱۳۴۶ در یک هتل پیدا شد. مأموران حکومتی اعلام کردند که وی خودکشی کرده است اما با توجه به روحیات مبارزه‌جویانه او این حرف توسط هیچ کس مورد قبول واقع نشد.  اغلب روشنفکران عامل مرگ او را ساواک می‌دانستند. تختی که از مخالفان شاه بود با تبدیل شدن به یک قهرمان ملی می‌توانست مشکلات زیادی برای حکومت ایجاد کند.
تختی، با یک مدال طلا و دو مدال نقره‌ی المپیک، دو طلا و دو نقره‌ی قهرمانی جهان و یک طلای بازی‌های آسیایی در فهرست برترین‌های قرن فیلا در جایگاه سیزدهم قرار دارد. وی یکی از سه کشتی‌گیر ایرانی (در کنار امام‌علی حبیبی و عبدالله موحد) است که تصویر آن‌ها در تالار افتخارات فیلا نصب شده‌است. جسد غلامرضا تختی در ۱۷ دی ۱۳۴۶ در یک هتل پیدا شد. مأموران حکومتی اعلام کردند که وی خودکشی کرده است اما با توجه به روحیات مبارزه‌جویانه او این حرف توسط هیچ کس مورد قبول واقع نشد.  اغلب روشنفکران عامل مرگ او را [[ساواک]] می‌دانستند. تختی که از مخالفان شاه بود با تبدیل شدن به یک قهرمان ملی می‌توانست مشکلات زیادی برای حکومت ایجاد کند.


== زندگی ==
== زندگی ==
غلامرضا تختی در روز ۵ شهریور ۱۳۰۹ در خانواده‌ای متوسط در محله‌ی خانی آباد تهران به دنیا آمد. «رجب خان» (پدر تختی) غیر از وی دو پسر و دو دختر دیگر نیز داشت که همهٔ آنها از غلامرضا بزرگ‌تر بودند. «حاج قلی»، پدر بزرگ غلامرضا، فروشندهٔ خواربار و بنشن بود.
غلامرضا تختی در روز ۵ شهریور ۱۳۰۹ در خانواده‌ای متوسط در محله‌ی خانی‌آباد تهران به دنیا آمد. «رجب خان» (پدر تختی) غیر از وی دو پسر و دو دختر دیگر نیز داشت که همهٔ آنها از غلامرضا بزرگ‌تر بودند. «حاج قلی»، پدر بزرگ غلامرضا، فروشندهٔ خواربار و بنشن بود.


نخستین واقعه‌ای که در کودکی غلامرضا روی داد و ضربه‌ای بزرگ و فراموش نشدنی بر روح او وارد کرد، آن بود که مرحوم پدرش برای تأمین معاش خانواده ناچار شد خانهٔ مسکونی خود را گرو بگذارد. شادروان تختی به لحاظ مشکلات خانوادگی فقط ۹ سال در دبستان و دبیرستان منوچهری خانی‌آباد درس خواند. تختی در مصاحبه‌ای با اشاره به فقر و مشقت زمان نوجوانی‌اش می‌گوید:
نخستین واقعه‌ای که در کودکی غلامرضا روی داد و ضربه‌ای بزرگ و فراموش نشدنی بر روح او وارد کرد، آن بود که مرحوم پدرش برای تأمین معاش خانواده ناچار شد خانهٔ مسکونی خود را گرو بگذارد. شادروان تختی به لحاظ مشکلات خانوادگی فقط ۹ سال در دبستان و دبیرستان منوچهری خانی‌آباد درس خواند. تختی در مصاحبه‌ای با اشاره به فقر و مشقت زمان نوجوانی‌اش می‌گوید:


<blockquote>«با آن که علاقه فراوانی به ورزش داشتم، مجبور بودم که در جستجوی کاری برآیم. زندگی، نان و آب، لازم داشت. برای مدتی به خوزستان رفتم و در ازای روزی هفت یا هشت تومان، کار کردم. دنیا در حال جنگ (جنگ جهانی دوم) بود، زندگی به سختی می‌گذشت.»</blockquote>در سال ۱۳۲۹ به سبب علاقه به کشتی و ورزش باستانی به باشگاه پولاد رفت. به دلیل علاقه و استعدادش در کشتی، مورد توجه مرحوم «حسین رضی زاده» مدیر آن باشگاه قرارگرفت.<ref>کمیته المپیک ایران - [http://www.olympic.ir/fa/historymedals/olympicmedals/goldmedalist/takhti زندگی و کودکی]</ref>
<blockquote>«با آن که علاقه فراوانی به ورزش داشتم، مجبور بودم که در جستجوی کاری برآیم. زندگی، نان و آب، لازم داشت. برای مدتی به خوزستان رفتم و در ازای روزی هفت یا هشت تومان، کار کردم. دنیا در حال جنگ (جنگ جهانی دوم) بود، زندگی به سختی می‌گذشت.»</blockquote>در سال ۱۳۲۹ به سبب علاقه به کشتی و ورزش باستانی به باشگاه پولاد رفت. به دلیل علاقه و استعدادش در کشتی، مورد توجه مرحوم «حسین رضی‌زاده» مدیر آن باشگاه قرارگرفت.<ref>کمیته المپیک ایران - [http://www.olympic.ir/fa/historymedals/olympicmedals/goldmedalist/takhti زندگی و کودکی]</ref>


== آشنایی با ورزش ==
== آشنایی با ورزش ==
تختی در پانزده سالگی با جوان‌های محله شان زورخانه‌ای موقت ساختند تا در آن، ورزش‌های باستانی را تمرین کنند. همان‌طور که خودش بعدها شرح می‌دهد، او و دوستانش در سرما و گرما روی تشک‌هایی تمرین می‌کردند که خیلی نامناسب و کثیف بودند پس از آموزش‌های ابتدایی، تختی آمادگی لازم برای ورود به زوخانه ای به نام «پولاد» را پیدا کرد.
تختی در پانزده سالگی با جوان‌های محله‌شان زورخانه‌ای موقت ساختند تا در آن، ورزش‌های باستانی را تمرین کنند. همان‌طور که خودش بعدها شرح می‌دهد، او و دوستانش در سرما و گرما روی تشک‌هایی تمرین می‌کردند که خیلی نامناسب و کثیف بودند پس از آموزش‌های ابتدایی، تختی آمادگی لازم برای ورود به زورخانه‌ای به نام «پولاد» را پیدا کرد.


اما خیلی موفق نبود و اطرافیان او را به دلیل تمایلش برای تبدیل شدن به ورزشکاری درجه یک، دست می‌انداختند. تختی، تهران را برای کار در شرکت نفت ایران- انگلیس واقع در مسجدسلیمان ترک کرد. یک سال بعد برای خدمت سربازی خوانده شد. سروان پادگانی که تختی در آن خدمت می‌کرد، منشی فدراسیون کشتی ایران بود وی، تختی را در حرفه کشتی آزاد راهنمایی کرد. حرفه ای که پس از کار در شرکت راه آهن تهران در سال ۱۳۲۷، به آن ادامه داد.
اما خیلی موفق نبود و اطرافیان او را به دلیل تمایلش برای تبدیل شدن به ورزشکاری درجه یک، دست می‌انداختند. تختی، تهران را برای کار در شرکت نفت ایران- انگلیس واقع در مسجدسلیمان ترک کرد. یک سال بعد برای خدمت سربازی خوانده شد. سروان پادگانی که تختی در آن خدمت می‌کرد، منشی فدراسیون کشتی ایران بود وی، تختی را در حرفه کشتی آزاد راهنمایی کرد. حرفه‌ای که پس از کار در شرکت راه آهن تهران در سال ۱۳۲۷، به آن ادامه داد.


ورزش ابتدا برای او نوعی تفنن و سرگرمی بود. در همان اوان، خیال قهرمان شدن، مدتی او را به وسوسه انداخت اما از همان نوجوانی که تازه به فکر باشگاه رفتن افتاده بود، اعتقاد داشت که ورزش برای تندرستی و سلامت جان و تن هر دو لازم است.<ref name=":1">همشهری آنلاین - [http://www.hamshahrionline.ir/details/41030/Sport/wrestling آشنای با ورزش]</ref>[[پرونده:تختی هنگام کشتی.jpg|جایگزین=عکس به هنگام مسابقه می‌باشد|بندانگشتی|تختی در یکی از مسابقات جهانی|240x240px]]سال ۱۳۲۹نخستین مقام قهرمانی ملی ایران را به دست آورد.  
ورزش ابتدا برای او نوعی تفنن و سرگرمی بود. در همان اوان، خیال قهرمان شدن، مدتی او را به وسوسه انداخت اما از همان نوجوانی که تازه به فکر باشگاه رفتن افتاده بود، اعتقاد داشت که ورزش برای تندرستی و سلامت جان و تن هر دو لازم است.<ref name=":1">همشهری آنلاین - [http://www.hamshahrionline.ir/details/41030/Sport/wrestling آشنای با ورزش]</ref>[[پرونده:تختی هنگام کشتی.jpg|جایگزین=عکس به هنگام مسابقه می‌باشد|بندانگشتی|تختی در یکی از مسابقات جهانی|240x240px]]سال ۱۳۲۹نخستین مقام قهرمانی ملی ایران را به دست آورد.  
خط ۴۹: خط ۴۹:


== زندگی من: به قلم غلامرضا تختی ==
== زندگی من: به قلم غلامرضا تختی ==
به نظر من تاریخ تولد و مرگ یك انسان، همه زندگی او را تشكیل نمی‌دهد. آنچه زندگی یك مرد را از لحظه آغاز، از روز تولد تا لحظه مرگ می‌سازد، شخصیت، روحیه جوانمردی، صفا، انسانیت، و اخلاقیات اوست. اما چون شما از من با اصرار همه زندگیم را، از آغاز تولد تا امروز، خواسته‌اید، خواست شما را اجابت می‌كنم. اما اینكار در اعتقاد من تغییری نمیدهد. اسم من غلامرضا تختی است. در شهریورماه 1309 در خانی‌آباد تهران متولد شدم. خانوادهٌ ما از خانواده‌های متوسط خانی‌آباد بود. پدرم غیر از من، دو پسر و دو دختر دیگر نیز داشت كه همه از من بزرگتر بودند.پدر بزرگم، حاجقلی، نخود لوبیا و بنشن می‌فروخت.پدرم تعریف می‌كرد كه حاجقلی توی دكانش روی تخت بلندی می‌نشست و به همین جهت مردم خانی‌آباد اسمش را گذاشتند حاجقلی تختی وهمین اسم به ماهم منتقل شد و نام خانوادگی من نیزهمین است. حاجقلی تختی در راه مكه ناجوانمردانه به‌دست راهزنان كشته شد و از ماترك او میراثی به همهٌ فرزندانش، از جمله رجب‌خان پدرم، رسید. پدرم، با پولی كه در دست داشت، در محل فعلی انبار راه‌آهن، زمین خرید و یخچال طبیعی درست كرد. پدرم، روی اصل اعتقادات مذهبی‌اش و ارادت خالصانه‌ای كه به امام هشتم داشت، نام غلامرضا را برمن گذاشت. نخستین واقعه‌ای كه به یاد دارم و ضربه‌ای بزرگ بر روح من زد، حادثه‌‌ای بود كه در كودكی برای من پیش آمد. پدرم برای تأمین معاش خانوادهٌ پراولادش مجبور شد كه خانهٌ‌ مسكونی خودرا گرو گذارد؛ یك روز طلبكاران به خانه ما آمدند واثاثیه خانه و ساكنانش را به كوچه ریختند. مامجبور شدیم كه دو شب را توی كوچه بخوابیم. شب سوم اثاثیه را بردیم به خانه همسایه‌ها و دو اتاق اجاره كردیم. چندی بعد، روزگارعرصه را بیشتر بر پدرم تنگ كرد، تا اینكه مجبور شد یخچال طبیعیش را بفروشد. این حوادث تأثیرفراوانی در روحیه پدرم كرد و باعث اختلال دماغی اودر سالهای آخرعمر شد.  مدت 9سال در دبستان و دبیرستان منوچهری، كه در همان خانی‌آباد قرار داشت، درس خواندم، ولی تنها خاطره‌ای که ازدوران تحصیل دارم، این است كه هیچوقت شاگرد اول نشدم. اما زندگی در میان مردم وبرای مردم، درسهایی به من آموخت كه فكرمی‌كنم هرگزنمی‌توانستم در معتبرترین دانشگاهها كسب كنم. همچنین زندگی به من آموخت كه مردم را دوست بدارم و تا آنجا كه در حد توانایی من است، به آنان كمك كنم. حال این كمكها از چه طریقی و از چه راهی باشد، مهم نیست.هركس به قدرتواناییش... ورزش ابتدا برای من نوعی سرگرمی وتفنن بود.مدتی خیال قهرمان شدن، مرا به وسوسه انداخت.اما همیشه معتقد بودم كه ورزش برای تندرستی و سلامتی جان و تن باهم لازم است.با آنكه علاقه فراوانی به ورزش داشتم، مجبور بودم در جستجوی كار برآیم. زندگی نان وآب لازم داشت. مدتی به خوزستان رفتم. و با مزد روزی هفت، هشت تومان كاركردم. دنیادر حال جنگ بود.زندگی به سختی می‌گذشت. آشنایی حقیقی من با ورزش وكشتی درباشگاه پولاد شروع شد. پیش ازاین گودها و زورخانه‌های فراوانی دیده بودم. پهلوانان نام‌آوری را به چشم دیده بودم كه در عین قدرت، افتاده بودند. 17سال پیش به باشگاه پولاد رفتم. درآنجا از رضی‌خان، صاحب باشگاه، صمیمیت و صفای بسیاردیدم. رضی‌خان آدم خوبی بود. اگر كسی را نشان می‌كرد و می‌دید كه استعداد كشتی دارد، دست از سرش برنمی‌داشت. در گرمای تابستان لخت می‌شدیم وهرروز از ساعت دو بعد ازظهر تا چندین ساعت كشتی می‌گرفتیم. از دوش آب گرم و حمام خبری نبود. كشتی‌گیران برای وزن كم كردن به خزینه می‌رفتند‌. تشكهای كشتی را با پنبه پرمی‌كردند. اما خاك و خاشاك آن بیش از پنبه بود. بگذریم، تمرین‌های جدی را در سربازخانه شروع كردیم. وقتی در سال 1328 در نخستین مسابقه بزرگ ورزشی شركت كردم، در همان اولین دوره ضربه فنی شدم. اما تمرین‌های جدید و جدی و سختی كه در پیش گرفتم، مرا یاری كرد تا حقیقت مبارزه رادرك كنم. اگرچه شور پیروزی در سر داشتم، اما كار و كوشش را سرآغاز پیروزی می‌دانستم.عاقبت این كار و كوشش باعث شد كه همراه تیم ایران در وزن ششم به هلسینكی بروم. در مسابقات جهانی هلسینكی كه در سال1951 برگزار شد، من با 6 كشتی‌گیر روبرو شدم و مقام دوم جهان را بدست آوردم. این نخستین سفر من به خارج از ایران بود. و تجربه‌های تازه، چشمان مرا به حقایق تازه‌ای گشود. بعد از مسابقات جهانی، دیگر مسابقات و المپیك بود كه لزومی به بازگفتن آنها نمی‌بینم. ‌نتایج این مسابقات را هركسی‌ می‌داند. فكرمی‌كنم كه نتایج این مسابقات به من تعلق ندارد، بلكه متعلق به ورزش وبه مردم ایران است. اصولا زندگی داخلی من، با آرامش و سكوت می‌گذرد. باهمسرم كه درآبانماه گذشته باهم ازدواج كردیم، یك زندگی راحت و بی دردسرداریم، بابك، پسركوچكم، روشنایی خانواده ما است.<ref>کتاب شکست‌ناپذیران نوشته حسن نایب‌آقا صفحات ۱۸، ۱۹ و ۲۰</ref>
به نظر من تاریخ تولد و مرگ یك انسان، همه زندگی او را تشكیل نمی‌دهد. آنچه زندگی یك مرد را از لحظه آغاز، از روز تولد تا لحظه مرگ می‌سازد، شخصیت، روحیه جوانمردی، صفا، انسانیت، و اخلاقیات اوست. اما چون شما از من با اصرار همه زندگیم را، از آغاز تولد تا امروز، خواسته‌اید، خواست شما را اجابت می‌كنم. اما اینكار در اعتقاد من تغییری نمیدهد. اسم من غلامرضا تختی است. در شهریورماه ۱۳۰۹ در خانی‌آباد تهران متولد شدم. خانوادهٌ ما از خانواده‌های متوسط خانی‌آباد بود. پدرم غیر از من، دو پسر و دو دختر دیگر نیز داشت كه همه از من بزرگتر بودند.پدر بزرگم، حاج‌قلی، نخود لوبیا و بنشن می‌فروخت.پدرم تعریف می‌كرد كه حاج‌قلی توی دكانش روی تخت بلندی می‌نشست و به همین جهت مردم خانی‌آباد اسمش را گذاشتند حاج‌قلی تختی و همین اسم به ماهم منتقل شد و نام خانوادگی من نیزهمین است. حاج‌قلی تختی در راه مكه ناجوانمردانه به‌دست راهزنان كشته شد و از ماترك او میراثی به همهٌ فرزندانش، از جمله رجب‌خان پدرم، رسید. پدرم، با پولی كه در دست داشت، در محل فعلی انبار راه‌آهن، زمین خرید و یخچال طبیعی درست كرد. پدرم، روی اصل اعتقادات مذهبی‌اش و ارادت خالصانه‌ای كه به امام هشتم داشت، نام غلامرضا را برمن گذاشت. نخستین واقعه‌ای كه به یاد دارم و ضربه‌ای بزرگ بر روح من زد، حادثه‌‌ای بود كه در كودكی برای من پیش آمد. پدرم برای تأمین معاش خانوادهٌ پراولادش مجبور شد كه خانهٌ‌ مسكونی خودرا گرو گذارد؛ یك روز طلبكاران به خانه ما آمدند واثاثیه خانه و ساكنانش را به كوچه ریختند. مامجبور شدیم كه دو شب را توی كوچه بخوابیم. شب سوم اثاثیه را بردیم به خانه همسایه‌ها و دو اتاق اجاره كردیم. چندی بعد، روزگارعرصه را بیشتر بر پدرم تنگ كرد، تا اینكه مجبور شد یخچال طبیعیش را بفروشد. این حوادث تأثیرفراوانی در روحیه پدرم كرد و باعث اختلال دماغی اودر سالهای آخرعمر شد.  مدت ۹ سال در دبستان و دبیرستان منوچهری، كه در همان خانی‌آباد قرار داشت، درس خواندم، ولی تنها خاطره‌ای که ازدوران تحصیل دارم، این است كه هیچوقت شاگرد اول نشدم. اما زندگی در میان مردم و برای مردم، درس‌هایی به من آموخت كه فكرمی‌كنم هرگزنمی‌توانستم در معتبرترین دانشگاهها كسب كنم. همچنین زندگی به من آموخت كه مردم را دوست بدارم و تا آنجا كه در حد توانایی من است، به آنان كمك كنم. حال این كمكها از چه طریقی و از چه راهی باشد، مهم نیست.هركس به قدرتواناییش... ورزش ابتدا برای من نوعی سرگرمی وتفنن بود. مدتی خیال قهرمان شدن، مرا به وسوسه انداخت. اما همیشه معتقد بودم كه ورزش برای تندرستی و سلامتی جان و تن باهم لازم است. با آنكه علاقه فراوانی به ورزش داشتم، مجبور بودم در جستجوی كار برآیم. زندگی نان وآب لازم داشت. مدتی به خوزستان رفتم. و با مزد روزی هفت، هشت تومان كاركردم. دنیادر حال جنگ بود. زندگی به سختی می‌گذشت. آشنایی حقیقی من با ورزش وكشتی درباشگاه پولاد شروع شد. پیش ازاین گودها و زورخانه‌های فراوانی دیده بودم. پهلوانان نام‌آوری را به چشم دیده بودم كه در عین قدرت، افتاده بودند. ۱۷ سال پیش به باشگاه پولاد رفتم. درآنجا از رضی‌خان، صاحب باشگاه، صمیمیت و صفای بسیاردیدم. رضی‌خان آدم خوبی بود. اگر كسی را نشان می‌كرد و می‌دید كه استعداد كشتی دارد، دست از سرش برنمی‌داشت. در گرمای تابستان لخت می‌شدیم و هرروز از ساعت دو بعد ازظهر تا چندین ساعت كشتی می‌گرفتیم. از دوش آب گرم و حمام خبری نبود. كشتی‌گیران برای وزن كم كردن به خزینه می‌رفتند‌. تشك‌های كشتی را با پنبه پرمی‌كردند. اما خاك و خاشاك آن بیش از پنبه بود. بگذریم، تمرین‌های جدی را در سربازخانه شروع كردیم. وقتی در سال ۱۳۲۸ در نخستین مسابقه بزرگ ورزشی شركت كردم، در همان اولین دوره ضربه فنی شدم. اما تمرین‌های جدید و جدی و سختی كه در پیش گرفتم، مرا یاری كرد تا حقیقت مبارزه را درك كنم. اگرچه شور پیروزی در سر داشتم، اما كار و كوشش را سرآغاز پیروزی می‌دانستم.عاقبت این كار و كوشش باعث شد كه همراه تیم ایران در وزن ششم به هلسینكی بروم. در مسابقات جهانی هلسینكی كه در سال ۱۹۵۱ برگزار شد، من با ۶ كشتی‌گیر روبرو شدم و مقام دوم جهان را بدست آوردم. این نخستین سفر من به خارج از ایران بود. و تجربه‌های تازه، چشمان مرا به حقایق تازه‌ای گشود. بعد از مسابقات جهانی، دیگر مسابقات و المپیك بود كه لزومی به بازگفتن آنها نمی‌بینم. ‌نتایج این مسابقات را هركسی‌ می‌داند. فكرمی‌كنم كه نتایج این مسابقات به من تعلق ندارد، بلكه متعلق به ورزش وبه مردم ایران است. اصولا زندگی داخلی من، با آرامش و سكوت می‌گذرد. باهمسرم كه درآبانماه گذشته باهم ازدواج كردیم، یك زندگی راحت و بی دردسرداریم، بابك، پسركوچكم، روشنایی خانواده ما است.<ref>کتاب شکست‌ناپذیران نوشته حسن نایب‌آقا صفحات ۱۸، ۱۹ و ۲۰</ref>


پاورقی۱: از آنجا كه این مطلب در نشریات حکومت محمدرضا شاه چاپ شد، جهان‌پهلوان از ذكر علت اصلی بدبختی‌های پدرش صحبتی نكرده است. رضاخان كلیهٌ دارایی‌های پدر تختی راگرفت و او را بی‌خانمان كرد. پس از این واقعه زندگی بر پدر تختی سیاه شد و سرانجام از سختی وغصه مرد.
پاورقی۱: از آنجا كه این مطلب در نشریات حکومت محمدرضا شاه چاپ شد، جهان‌پهلوان از ذكر علت اصلی بدبختی‌های پدرش صحبتی نكرده است. رضاخان كلیهٌ دارایی‌های پدر تختی راگرفت و او را بی‌خانمان كرد. پس از این واقعه زندگی بر پدر تختی سیاه شد و سرانجام از سختی وغصه مرد.


== افتخارات غلامرضا تختی ==
== افتخارات غلامرضا تختی ==
کتابها، ویژه‌نامه‌ها و گزارشهای بی‌شماری در چهار دهه اخیر دربارهٔ زندگی، روحیات و صفات اخلاقی غلامرضا تختی منتشر شده‌است.
کتابها، ویژه‌نامه‌ها و گزارش‌های بی‌شماری در چهار دهه اخیر دربارهٔ زندگی، روحیات و صفات اخلاقی غلامرضا تختی منتشر شده‌است.


نام او در ایران بر سر در ورزشگاه‌ها، محلات، خیابانها، مدارس و میادین نقش بسته، به نامش فیلم سینمایی ساخته شده و جزئیات زندگی‌اش نقل شفاهی کوی و برزن بوده.
نام او در ایران بر سر در ورزشگاه‌ها، محلات، خیابانها، مدارس و میادین نقش بسته، به نامش فیلم سینمایی ساخته شده و جزئیات زندگی‌اش نقل شفاهی کوی و برزن بوده.


اما دربارهٔ کیفیت فنی کشتی‌ها و نحوه مبارزه او خبری از تحقیقات جامع و منابع متعدد نیست. تختی مبتکر شیوه‌های خاصی از مبارزه کردن در خاک و سرپا در کشتی است که حتی در محافل این ورزش نیز کشف نشدنی مانده‌است.<ref name=":0">بی‌بی‌سی - [http://www.bbc.com/persian/sport/2012/07/120523_l2012_ir_takhti مدال‌آوران ایرانی المپیک؛ غلامرضا تختی]</ref>[[پرونده:عکس تختی بعنوان قهرمان جهان.jpg|جایگزین=برنده اول در مسابقات جهانی کشتی|بندانگشتی|286x286px|تختی روی سکوی قهرمانی جهان]]از هفده سال عضویت او در تیم ملی پنج دقیقه ویدئو نیز وجود ندارد. مربیان کشتی در باشگاه‌ها، مرام تختی را به شاگردانشان توصیه می‌کنند اما از آموزه‌های تاکتیکی او چندان نیاموخته اند که به دیگری بیاموزند.
اما دربارهٔ کیفیت فنی کشتی‌ها و نحوه مبارزه او خبری از تحقیقات جامع و منابع متعدد نیست. تختی مبتکر شیوه‌های خاصی از مبارزه کردن در خاک و سرپا در کشتی است که حتی در محافل این ورزش نیز کشف نشدنی مانده‌ است.<ref name=":0">بی‌بی‌سی - [http://www.bbc.com/persian/sport/2012/07/120523_l2012_ir_takhti مدال‌آوران ایرانی المپیک؛ غلامرضا تختی]</ref>[[پرونده:عکس تختی بعنوان قهرمان جهان.jpg|جایگزین=برنده اول در مسابقات جهانی کشتی|بندانگشتی|286x286px|تختی روی سکوی قهرمانی جهان]]از هفده سال عضویت او در تیم ملی پنج دقیقه ویدئو نیز وجود ندارد. مربیان کشتی در باشگاه‌ها، مرام تختی را به شاگردانشان توصیه می‌کنند اما از آموزه‌های تاکتیکی او چندان نیاموخته‌اند که به دیگری بیاموزند.


خاستگاه تختی زورخانه و استقامتش مرهون گود است. جنگیدن تا آخرین نفس در وضعیت سرپا و زیرگیری از دیگر مشخصه‌های او در کشتی است.
خاستگاه تختی زورخانه و استقامتش مرهون گود است. جنگیدن تا آخرین نفس در وضعیت سرپا و زیرگیری از دیگر مشخصه‌های او در کشتی است.
خط ۶۶: خط ۶۶:
تختی چنانچه از دست نوشته‌هایش نیز پیداست، رقبایش را آنالیز می‌کرد و بر اساس روش مبارزه آنها به مصافشان می‌رفت. در تحلیل حریفان چنان دقیق بود که حتی جزئیات رفتاری و خلق و خوی آنان را نیز جدی می‌گرفت.<ref name=":0" />
تختی چنانچه از دست نوشته‌هایش نیز پیداست، رقبایش را آنالیز می‌کرد و بر اساس روش مبارزه آنها به مصافشان می‌رفت. در تحلیل حریفان چنان دقیق بود که حتی جزئیات رفتاری و خلق و خوی آنان را نیز جدی می‌گرفت.<ref name=":0" />


او در یادداشتهایش نه فقط تحلیل فنی رقبا که پوزخند و تکبر حیدر ظفر (ترکیه)، خشکی، سماجت و رنگ چشم و موی آناتولی آلبول (شوروی)، پر مو بودن بدن وایکینگ پالم (سوئد) یا نحوه قوز کردن روس‌ها روی سکوی قهرمانی را نیز ثبت می‌کرد. در این یادداشت‌ها حتی از تفسیر آناتومیک رقبای درجه سه اهل آفریقای جنوبی و استرالیا نیز غافل نبوده‌است.
او در یادداشتهایش نه فقط تحلیل فنی رقبا که پوزخند و تکبر حیدر ظفر (ترکیه)، خشکی، سماجت و رنگ چشم و موی آناتولی آلبول (شوروی)، پر مو بودن بدن وایکینگ پالم (سوئد) یا نحوه قوز کردن روس‌ها روی سکوی قهرمانی را نیز ثبت می‌کرد. در این یادداشت‌ها حتی از تفسیر آناتومیک رقبای درجه سه اهل آفریقای جنوبی و استرالیا نیز غافل نبود.


تختی چنان حرمتی برای مبارزه مدبرانه، قائل بود که در یادداشت خود برای مسابقات جهانی ۱۹۵۹ تهران، اشتباهات نابخردانه روی تشک را معادل «گناه» دانست.<ref name=":0" />
تختی چنان حرمتی برای مبارزه مدبرانه، قائل بود که در یادداشت خود برای مسابقات جهانی ۱۹۵۹ تهران، اشتباهات نابخردانه روی تشک را معادل «گناه» دانست.<ref name=":0" />

نسخهٔ کنونی تا ‏۱ سپتامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۶:۴۱

غلامرضا تختی
غلامرضا تختی.jpg
جهان پهلوان غلامرضا تختی
زادروز ۵ شهریور ۱۳۰۹
تهران، خانی‌آباد
پدر و مادر رجب‌خان
مرگ ۱۷ دی ۱۲۴۶
تهران
محل زندگی تهران
علت مرگ نامعلوم
جایگاه خاکسپاری ابن‌بابویه
لقب جهان پهلوان
شریک(های)
زندگی
شهلا توکلی
دلیل سرشناسی کشتی‌گیر

غلامرضا تختی، (تولد ۵ شهریور ۱۳۰۹–مرگ ۱۷ دی ۱۳۴۶) مشهور به جهان پهلوان، کشتی‌گیر ایرانی است. تختی را در ورزش ایران بسیاری مردم به عنوان نماد پهلوانی می‌شناسند. او یک فعال سیاسی مخالف حکومت پهلوی و عضو شورای مرکزی جبهه ملی ایران بود.

تختی، با یک مدال طلا و دو مدال نقره‌ی المپیک، دو طلا و دو نقره‌ی قهرمانی جهان و یک طلای بازی‌های آسیایی در فهرست برترین‌های قرن فیلا در جایگاه سیزدهم قرار دارد. وی یکی از سه کشتی‌گیر ایرانی (در کنار امام‌علی حبیبی و عبدالله موحد) است که تصویر آن‌ها در تالار افتخارات فیلا نصب شده‌است. جسد غلامرضا تختی در ۱۷ دی ۱۳۴۶ در یک هتل پیدا شد. مأموران حکومتی اعلام کردند که وی خودکشی کرده است اما با توجه به روحیات مبارزه‌جویانه او این حرف توسط هیچ کس مورد قبول واقع نشد. اغلب روشنفکران عامل مرگ او را ساواک می‌دانستند. تختی که از مخالفان شاه بود با تبدیل شدن به یک قهرمان ملی می‌توانست مشکلات زیادی برای حکومت ایجاد کند.

زندگی

غلامرضا تختی در روز ۵ شهریور ۱۳۰۹ در خانواده‌ای متوسط در محله‌ی خانی‌آباد تهران به دنیا آمد. «رجب خان» (پدر تختی) غیر از وی دو پسر و دو دختر دیگر نیز داشت که همهٔ آنها از غلامرضا بزرگ‌تر بودند. «حاج قلی»، پدر بزرگ غلامرضا، فروشندهٔ خواربار و بنشن بود.

نخستین واقعه‌ای که در کودکی غلامرضا روی داد و ضربه‌ای بزرگ و فراموش نشدنی بر روح او وارد کرد، آن بود که مرحوم پدرش برای تأمین معاش خانواده ناچار شد خانهٔ مسکونی خود را گرو بگذارد. شادروان تختی به لحاظ مشکلات خانوادگی فقط ۹ سال در دبستان و دبیرستان منوچهری خانی‌آباد درس خواند. تختی در مصاحبه‌ای با اشاره به فقر و مشقت زمان نوجوانی‌اش می‌گوید:

«با آن که علاقه فراوانی به ورزش داشتم، مجبور بودم که در جستجوی کاری برآیم. زندگی، نان و آب، لازم داشت. برای مدتی به خوزستان رفتم و در ازای روزی هفت یا هشت تومان، کار کردم. دنیا در حال جنگ (جنگ جهانی دوم) بود، زندگی به سختی می‌گذشت.»

در سال ۱۳۲۹ به سبب علاقه به کشتی و ورزش باستانی به باشگاه پولاد رفت. به دلیل علاقه و استعدادش در کشتی، مورد توجه مرحوم «حسین رضی‌زاده» مدیر آن باشگاه قرارگرفت.[۱]

آشنایی با ورزش

تختی در پانزده سالگی با جوان‌های محله‌شان زورخانه‌ای موقت ساختند تا در آن، ورزش‌های باستانی را تمرین کنند. همان‌طور که خودش بعدها شرح می‌دهد، او و دوستانش در سرما و گرما روی تشک‌هایی تمرین می‌کردند که خیلی نامناسب و کثیف بودند پس از آموزش‌های ابتدایی، تختی آمادگی لازم برای ورود به زورخانه‌ای به نام «پولاد» را پیدا کرد.

اما خیلی موفق نبود و اطرافیان او را به دلیل تمایلش برای تبدیل شدن به ورزشکاری درجه یک، دست می‌انداختند. تختی، تهران را برای کار در شرکت نفت ایران- انگلیس واقع در مسجدسلیمان ترک کرد. یک سال بعد برای خدمت سربازی خوانده شد. سروان پادگانی که تختی در آن خدمت می‌کرد، منشی فدراسیون کشتی ایران بود وی، تختی را در حرفه کشتی آزاد راهنمایی کرد. حرفه‌ای که پس از کار در شرکت راه آهن تهران در سال ۱۳۲۷، به آن ادامه داد.

ورزش ابتدا برای او نوعی تفنن و سرگرمی بود. در همان اوان، خیال قهرمان شدن، مدتی او را به وسوسه انداخت اما از همان نوجوانی که تازه به فکر باشگاه رفتن افتاده بود، اعتقاد داشت که ورزش برای تندرستی و سلامت جان و تن هر دو لازم است.[۲]

عکس به هنگام مسابقه می‌باشد
تختی در یکی از مسابقات جهانی

سال ۱۳۲۹نخستین مقام قهرمانی ملی ایران را به دست آورد.

به این ترتیب تختی با تمرین و پشتکار رفته‌رفته خود را از میان بازنده‌ها بیرون کشید و سرانجام در سال ۱۳۳۰ در وزن ششم (۷۹ کیلوگرم) به عضویت تیم ملی درآمد.

سال ۱۳۳۰ در اولین سفر خارجی‌اش، در مسابقات قهرمانی جهانی هلسینکی، مدال نقره کسب کرد و نخستین کشتی‌گیر ایرانی‌ نام گرفت که مدالی بین‌المللی به دست آورده‌است. او در سال ۱۳۳۱ دوباره به پایتخت فنلاند بازگشت تا مدال نقره المپیک را از آن خود کند.

وی در نخستین دوره مسابقه‌های کشتی آزاد قهرمانان جهان (هلسینکی، ۱۹۵۱) با وجود آن که هنوز ۲۱ سال داشت، نایب قهرمان جهان شد.

مسابقات سال ۱۹۵۱ هلسینکی (فنلاند) برای تختی آغار راهی بود که طی ۱۵ سال آینده با کسب ده‌ها پیروزی در بزرگترین میادین بین‌المللی کشتی ادامه یافت.

غلامرضا تختی در سال ۱۳۳۱ (۱۹۵۲) در نخستین حضور خود در رقابت‌های المپیک با کسب شش پیروزی و قبول یک شکست در برابر «دیوید جیما کوریدزه» از شوروی صاحب نشان نقره شد. وی در این مسابقه‌ها توانست حیدر ظفر ترک را که سال پیش با غلبه بر تختی قهرمان جهان شده بود را شکست دهد.

تختی خیلی زود به عنوان یک ورزشکار محترم مشهور شد. گاهی از حریفانی که پشت‌شان را به خاک می‌مالید عذرخواهی می‌کرد. هرگز حین مسابقه به عضو آسیب دیده حریف حمله نمی‌کرد و اغلب به حریفان خارجی‌اش هدایایی می‌داد تا او را به خاطر داشته باشند.

تختی در دومین دوره مسابقات جهانی که در خرداد ماه ۱۳۳۳(۱۹۵۴) در توکیو برگزار شد، در وزن هفتم (۸۷ کیلوگرم) به رقابت پرداخت که با وجود چند پیروزی با قبول یک شکست غیرمنتظره در برابر «وایکینگ پالم» سوئدی از راهیابی به فینال بازماند و در نهایت عنوان چهارمی این وزن را به دست آورد.[۲]

زندگی من: به قلم غلامرضا تختی

به نظر من تاریخ تولد و مرگ یك انسان، همه زندگی او را تشكیل نمی‌دهد. آنچه زندگی یك مرد را از لحظه آغاز، از روز تولد تا لحظه مرگ می‌سازد، شخصیت، روحیه جوانمردی، صفا، انسانیت، و اخلاقیات اوست. اما چون شما از من با اصرار همه زندگیم را، از آغاز تولد تا امروز، خواسته‌اید، خواست شما را اجابت می‌كنم. اما اینكار در اعتقاد من تغییری نمیدهد. اسم من غلامرضا تختی است. در شهریورماه ۱۳۰۹ در خانی‌آباد تهران متولد شدم. خانوادهٌ ما از خانواده‌های متوسط خانی‌آباد بود. پدرم غیر از من، دو پسر و دو دختر دیگر نیز داشت كه همه از من بزرگتر بودند.پدر بزرگم، حاج‌قلی، نخود لوبیا و بنشن می‌فروخت.پدرم تعریف می‌كرد كه حاج‌قلی توی دكانش روی تخت بلندی می‌نشست و به همین جهت مردم خانی‌آباد اسمش را گذاشتند حاج‌قلی تختی و همین اسم به ماهم منتقل شد و نام خانوادگی من نیزهمین است. حاج‌قلی تختی در راه مكه ناجوانمردانه به‌دست راهزنان كشته شد و از ماترك او میراثی به همهٌ فرزندانش، از جمله رجب‌خان پدرم، رسید. پدرم، با پولی كه در دست داشت، در محل فعلی انبار راه‌آهن، زمین خرید و یخچال طبیعی درست كرد. پدرم، روی اصل اعتقادات مذهبی‌اش و ارادت خالصانه‌ای كه به امام هشتم داشت، نام غلامرضا را برمن گذاشت. نخستین واقعه‌ای كه به یاد دارم و ضربه‌ای بزرگ بر روح من زد، حادثه‌‌ای بود كه در كودكی برای من پیش آمد. پدرم برای تأمین معاش خانوادهٌ پراولادش مجبور شد كه خانهٌ‌ مسكونی خودرا گرو گذارد؛ یك روز طلبكاران به خانه ما آمدند واثاثیه خانه و ساكنانش را به كوچه ریختند. مامجبور شدیم كه دو شب را توی كوچه بخوابیم. شب سوم اثاثیه را بردیم به خانه همسایه‌ها و دو اتاق اجاره كردیم. چندی بعد، روزگارعرصه را بیشتر بر پدرم تنگ كرد، تا اینكه مجبور شد یخچال طبیعیش را بفروشد. این حوادث تأثیرفراوانی در روحیه پدرم كرد و باعث اختلال دماغی اودر سالهای آخرعمر شد.  مدت ۹ سال در دبستان و دبیرستان منوچهری، كه در همان خانی‌آباد قرار داشت، درس خواندم، ولی تنها خاطره‌ای که ازدوران تحصیل دارم، این است كه هیچوقت شاگرد اول نشدم. اما زندگی در میان مردم و برای مردم، درس‌هایی به من آموخت كه فكرمی‌كنم هرگزنمی‌توانستم در معتبرترین دانشگاهها كسب كنم. همچنین زندگی به من آموخت كه مردم را دوست بدارم و تا آنجا كه در حد توانایی من است، به آنان كمك كنم. حال این كمكها از چه طریقی و از چه راهی باشد، مهم نیست.هركس به قدرتواناییش... ورزش ابتدا برای من نوعی سرگرمی وتفنن بود. مدتی خیال قهرمان شدن، مرا به وسوسه انداخت. اما همیشه معتقد بودم كه ورزش برای تندرستی و سلامتی جان و تن باهم لازم است. با آنكه علاقه فراوانی به ورزش داشتم، مجبور بودم در جستجوی كار برآیم. زندگی نان وآب لازم داشت. مدتی به خوزستان رفتم. و با مزد روزی هفت، هشت تومان كاركردم. دنیادر حال جنگ بود. زندگی به سختی می‌گذشت. آشنایی حقیقی من با ورزش وكشتی درباشگاه پولاد شروع شد. پیش ازاین گودها و زورخانه‌های فراوانی دیده بودم. پهلوانان نام‌آوری را به چشم دیده بودم كه در عین قدرت، افتاده بودند. ۱۷ سال پیش به باشگاه پولاد رفتم. درآنجا از رضی‌خان، صاحب باشگاه، صمیمیت و صفای بسیاردیدم. رضی‌خان آدم خوبی بود. اگر كسی را نشان می‌كرد و می‌دید كه استعداد كشتی دارد، دست از سرش برنمی‌داشت. در گرمای تابستان لخت می‌شدیم و هرروز از ساعت دو بعد ازظهر تا چندین ساعت كشتی می‌گرفتیم. از دوش آب گرم و حمام خبری نبود. كشتی‌گیران برای وزن كم كردن به خزینه می‌رفتند‌. تشك‌های كشتی را با پنبه پرمی‌كردند. اما خاك و خاشاك آن بیش از پنبه بود. بگذریم، تمرین‌های جدی را در سربازخانه شروع كردیم. وقتی در سال ۱۳۲۸ در نخستین مسابقه بزرگ ورزشی شركت كردم، در همان اولین دوره ضربه فنی شدم. اما تمرین‌های جدید و جدی و سختی كه در پیش گرفتم، مرا یاری كرد تا حقیقت مبارزه را درك كنم. اگرچه شور پیروزی در سر داشتم، اما كار و كوشش را سرآغاز پیروزی می‌دانستم.عاقبت این كار و كوشش باعث شد كه همراه تیم ایران در وزن ششم به هلسینكی بروم. در مسابقات جهانی هلسینكی كه در سال ۱۹۵۱ برگزار شد، من با ۶ كشتی‌گیر روبرو شدم و مقام دوم جهان را بدست آوردم. این نخستین سفر من به خارج از ایران بود. و تجربه‌های تازه، چشمان مرا به حقایق تازه‌ای گشود. بعد از مسابقات جهانی، دیگر مسابقات و المپیك بود كه لزومی به بازگفتن آنها نمی‌بینم. ‌نتایج این مسابقات را هركسی‌ می‌داند. فكرمی‌كنم كه نتایج این مسابقات به من تعلق ندارد، بلكه متعلق به ورزش وبه مردم ایران است. اصولا زندگی داخلی من، با آرامش و سكوت می‌گذرد. باهمسرم كه درآبانماه گذشته باهم ازدواج كردیم، یك زندگی راحت و بی دردسرداریم، بابك، پسركوچكم، روشنایی خانواده ما است.[۳]

پاورقی۱: از آنجا كه این مطلب در نشریات حکومت محمدرضا شاه چاپ شد، جهان‌پهلوان از ذكر علت اصلی بدبختی‌های پدرش صحبتی نكرده است. رضاخان كلیهٌ دارایی‌های پدر تختی راگرفت و او را بی‌خانمان كرد. پس از این واقعه زندگی بر پدر تختی سیاه شد و سرانجام از سختی وغصه مرد.

افتخارات غلامرضا تختی

کتابها، ویژه‌نامه‌ها و گزارش‌های بی‌شماری در چهار دهه اخیر دربارهٔ زندگی، روحیات و صفات اخلاقی غلامرضا تختی منتشر شده‌است.

نام او در ایران بر سر در ورزشگاه‌ها، محلات، خیابانها، مدارس و میادین نقش بسته، به نامش فیلم سینمایی ساخته شده و جزئیات زندگی‌اش نقل شفاهی کوی و برزن بوده.

اما دربارهٔ کیفیت فنی کشتی‌ها و نحوه مبارزه او خبری از تحقیقات جامع و منابع متعدد نیست. تختی مبتکر شیوه‌های خاصی از مبارزه کردن در خاک و سرپا در کشتی است که حتی در محافل این ورزش نیز کشف نشدنی مانده‌ است.[۴]

برنده اول در مسابقات جهانی کشتی
تختی روی سکوی قهرمانی جهان

از هفده سال عضویت او در تیم ملی پنج دقیقه ویدئو نیز وجود ندارد. مربیان کشتی در باشگاه‌ها، مرام تختی را به شاگردانشان توصیه می‌کنند اما از آموزه‌های تاکتیکی او چندان نیاموخته‌اند که به دیگری بیاموزند.

خاستگاه تختی زورخانه و استقامتش مرهون گود است. جنگیدن تا آخرین نفس در وضعیت سرپا و زیرگیری از دیگر مشخصه‌های او در کشتی است.

تختی را می‌توان نخستین کشتی‌گیر آزادکار ایرانی دانست که طراحی تاکتیکی با در نظر گرفتن مختصات هر مسابقه را مدنظر قرار داد. منشأ این قضیه، نه کم‌کاری یا ناتوانی سایر قهرمانان هم نسل او بلکه چند وجهی بودن استعداد تختی در کشتی بود.

تختی چنانچه از دست نوشته‌هایش نیز پیداست، رقبایش را آنالیز می‌کرد و بر اساس روش مبارزه آنها به مصافشان می‌رفت. در تحلیل حریفان چنان دقیق بود که حتی جزئیات رفتاری و خلق و خوی آنان را نیز جدی می‌گرفت.[۴]

او در یادداشتهایش نه فقط تحلیل فنی رقبا که پوزخند و تکبر حیدر ظفر (ترکیه)، خشکی، سماجت و رنگ چشم و موی آناتولی آلبول (شوروی)، پر مو بودن بدن وایکینگ پالم (سوئد) یا نحوه قوز کردن روس‌ها روی سکوی قهرمانی را نیز ثبت می‌کرد. در این یادداشت‌ها حتی از تفسیر آناتومیک رقبای درجه سه اهل آفریقای جنوبی و استرالیا نیز غافل نبود.

تختی چنان حرمتی برای مبارزه مدبرانه، قائل بود که در یادداشت خود برای مسابقات جهانی ۱۹۵۹ تهران، اشتباهات نابخردانه روی تشک را معادل «گناه» دانست.[۴]

فعالیت‌های سیاسی

آیت‌الله طالقانی و غلامرضا تختی

«تختی از سال ۱۳۴۲ به بعد بارها به ساواک احضار شد و و از نظر مالی در مضیقه قرار گرفت… اطرافیان شاه با ناکامی از نزدیک کردن او به دربار و حکومت، فشارها را افزایش دادند. تختی حتی در مواردی از ورود به ورزشگاه‌ها منع می‌شد.» این را علی میرزایی سردبیر فصلنامه «نگاه نو» دو سال قبل در سالمرگ تختی نوشت.

اما دلیل احضار تختی به ساواک چه بود؟ گفته می‌شد او بعد از کودتای ۲۸ مرداد، به یاری خانوادهٔ زندانیان سیاسی شتافته و بسیاری از آنان را تحت حمایت خود قرار داده‌است. این دلسپردگی به مخالفان حکومت در مراسم هفتمین روز درگذشت دکتر محمد مصدق رهبر نهضت ملی آشکار شد، آنجا که تختی به رغم هشدارهای ساواک، به همراه یک گروه چهل نفری از ورزشکاران ایران به احمدآباد رفت و به رهبر نهضت ملی ایران ادای احترام کرد.

تختی و دکتر محمد مصدق

تختی یکی از دوست‌داران و هواداران دکتر محمد مصدق و آیت‌الله طالقانی بود. تختی تاوان حمایتش از دکتر مصدق را در همان زمان پرداخت. تختی قاب عکس دکتر مصدق را در حالی در دست می‌گیرد و عکس می‌اندازد که مصدق به دستور شاه به احمدآباد تبعید شده و به همین دلیل اطرافیانش نیز بر تختی خرده می‌گیرند که چرا این عکس را گرفته و چرا با نهضت ملی رفت و آمد دارد. چنانچه بعدها تختی این تاوان را با بازداشتنش از مربی‌گری تیم ملی کشتی و قطع حقوق ماهیانه‌اش می‌پردازد و نصیحت اطرافیانش را که به او می‌گفتند دست از این کارها بردار و با حکومت دوست باش، هیچ توجهی نمی‌کند و راه خود را که حمایت از مردم بود را پی می‌گیرد و به چهره و نمادی از پهلوانی و روحیه ای سازش ناپذیر با قدرت و حاکمیت و طرفدار مردم تبدیل می‌شود. چنانچه مصدق در جای دیگری بعد از قهرمانی تختی در مسابقات می‌نویسد که «حصر خانگی دست و پايش را بسته است وگرنه به استقبال تختي مي‌رفت»[۵].

مصدق یکبار در نامه‌ای به غلامرضا تختی می‌نویسد: «آقای تختی عزیز. مردم ایران هرگاه گامی برداشته‌اند که می‌توانسته منجر به آزادی و بهروزی آنها شود، با دیواری از کج فهمی و خیانت و استبداد راه شان سد شده و حاصل بی‌نتیجه مبارزات صادقانه‌ شان تنها افسردگی عمومی و خزیدن در لاک بی‌تفاوتی و نسیان بوده. این مردم پاک لایق بهترین شادی ها هستند و عموماً بدترین غصه‌ها نصیب شان می‌شود. گویی این تقدیر محتوم ملت شریفمان است. تقدیر سیاهی که اراده ملی‌مان را سست و ناامیدی را بر کشورمان مسلط کرده، مردم حالا تمام شکست‌های ملی و اجتماعی‌شان را پس از آن کودتای شوم با طعم شیرین پیروزی‌های شما جبران می‌کنند امروز اگر در حصر خانگی نبودم به استقبالتان آمده و بر دست‌هایی که مردم افسرده ایران را شاد کرده‌اند بوسه می‌زدم»[۶].

حسین شاه‌حسینی از بنیانگذاران نهضت مقاومت ملی و اولین رئیس سازمان تربیت بدنی پس از انقلاب دربارهٔ شرکت تختی در مراسم مصدق می‌گوید:

«با وجود محاصره کامل احمدآباد توسط مأموران حکومتی او به محل تدفین مرحوم مصدق می‌رود که البته این کار تختی هم باعث وحشت حکومت شده بود چرا که اگر مردم باخبر می‌شدند که تختی در مراسم حضور دارد از روستاها و اطراف برای دیدن تختی سرازیر می‌شدند و فضا شلوغ‌تر می‌شد، از این رو او را به شدت و با واهمه از مراسم دور کردند.» تختی یک بار که از سوی رئیس سازمان تربیت بدنی وقت از او خواسته شد برای بازدید از شاه اقدامی بکند، گفته بود «با کسی که با دکتر مصدق چنین می‌کند و منافع ملی را از بین می‌برد حتی نباید حرف زد…»[۷]

فعالیت‌های اجتماعی

ابوالفضل حسین پور، پیشکسوت کشتی و از دوستان تختی ،درمورد تلاشهایش در زلزله بویین زهرا می‌گوید:

«بدون اغراق می‌گویم که تختی تکرار نشدنی است. او مردی استثنایی بود و دیگر بعید می‌دانم مادری شبیه به او به دنیا بیاورد. خوشحالم از اینکه پایم به تشک کشتی باز شد تا غلامرضا بهترین رفیق سالهای عمرم بشود. او از لحاظ اخلاق و پهلوانی ثروتمندترین مرد دوران خودش بود.»

استقبال از تختی در برگشت از یکی از مسابقات جهانی
استقبال از تختی در برگشت از یکی از مسابقات جهانی

ابوالفضل حسین پور، از کشتی گیران پیشکسوت ایران که در ۸۶ سالگی بسیار سرحال و پرانرژی است، اینها را در حالی می‌گوید که با انگشت اشاره عکس بزرگ آویخته به دیوار اتاق را نشان مان می‌دهد؛ عکسی که همه حاضران در قاب آن از دنیا رفته‌اند و او تنها بازمانده آن جمع است. با این دوست سالیان جهان پهلوان «تختی» فردای زلزله جانکاه کرمانشاه در منزلش در دردشت به گفت و گو نشستیم و فرصت را غنیمت دانستیم تا از او دربارهٔ حضور پرمهر «غلامرضا تختی» در زلزله بویین زهرا بپرسیم. از شهریور ماه سال ۱۳۴۱ و همراهی اش با جهان پهلوان در یاری رسانی به آسیب دیدگان زلزله پرآسیب بویین زهرا خاطرات دست اول ناگفته ای بازگو می‌کند که جز از زبان او، نمی‌شد از فرد دیگری شنید.

کمک تختی به زلزله‌زدگان بوئین زهرا

خبرش خیلی زود به تهران رسید، اما خبری از هیاهوی مردم برای امدادرسانی نبود، غلامرضا که آن روزها جوانی ۳۱ ساله بود نتوانست این سکوت را تحمل کند به همین خاطر اعلام کرد که می‌خواهد دست به کار شود و برای کمک به زلزله زدگان بویین زهرا وارد میدان شود. این موضوع توسط کیهان ورزشی آن دوران اطلاع‌رسانی شد و به کمک آقای مصباح زاده (مدیر وقت مؤسسه کیهان) یک وانت سفیدرنگ و بلندگو در اختیارمان قرار دادند. من، مرحوم ملاقاسمی و سروری و چند نفر دیگر از کشتی گیران آن زمان به همراه غلامرضا تختی بازوبند به بازوهایمان بسته بودیم و راهی بازار و خیابان‌های تهران شدیم. از میدان توپخانه اعلام کردیم که برای زلزله زده‌های بویین زهرا کمک‌های نقدی و غیرنقدی مردم را جمع‌آوری می‌کنیم. جوش و خروشی به پا شده بود. غلامرضا که کشکول به دست داشت جلو می‌رفت و سیل جمعیت در خیابان نادری دنبالش به راه می‌افتاد. انگار مردم تازه به خودشان آمده بودند و با دیدن اینکه پهلوان محبوب شان به میدان کمک آمده، با اطمینان از اینکه کمک‌هایشان در مسیر درستی هزینه می‌شود، از جان و دل مایه گذاشتند و اتفاق مهمی را در تهران رقم زدند[۸]

تختی در میان زلزله زدگان بویین زهرا
تختی در میان زلزله زدگان بویین زهرا

حسین پور ادامه داد: خاطره آن پیرزن خمیده را هیچ وقت فراموش نمی‌کنم که در محله امیریه جمعیت را کنار زد و جلو آمد، از من پرسید: «تختی کدام تان است؟» غلامرضا را که آن طرف وانت ایستاده بود صدا کردم و گفتم این خانم با تو کار دارد. غلامرضا جلو رفت و گفت بفرمایید مادر جان. آن پیرزن گفت سرت را پایین‌تر بیاور، پیشانی غلامرضا را بوسید، روسری اش را از زیر چادر جلو کشید، چادرش را از سرش درآورد و گرفت روبه روی تختی و گفت: تو را خیلی قبول دارم، وضع مالی من خوب نیست، اما این چادر به درد زلزله زده‌ها می‌خورد، این را از من قبول کن و به آنها برسان. غلامرضا دلش نمی‌آمد چادر آن پیرزن تهیدست را قبول کند اما وقتی با اصرارهای او روبه رو شد و صدای صلوات مردم بلند شد چادرش را از او گرفت و تشکر کرد. دو روز مشغول جمع‌آوری کمک‌ها بودیم و بعد از آن، عده ای از مسئولان وقت از تختی خواستند تا کمک های جمع‌آوری شده را در اختیار آنها قرار دهد، ولی غلامرضا که با این موضوع موافق نبود و نمی‌خواست اعتماد مردم از بین برود، قبول نکرد و گفت می‌خواهم آذوقه‌ها را با دستان خودم در میان زلزله زده‌های بویین زهرا توزیع کنم، همین کار را هم کرد و با حضورش در بویین زهرا و میان زلزله زده‌ها، قوت قلبی شده بود برای تک تک آنها که زندگی و عزیزان شان را از دست داده بودند. گذشته از این، چند روز بعد از زلزله که جو آرام‌تر شده بود، به همراه تعدادی از کاربلدهای ساختمان سازی راهی بویین زهرا شد و شبیه به یک مهندس ناظر حرفه ای، از نزدیک در جریان ساخت و سازهایی قرار گرفت که برای رفاه حال زلزله زده‌ها انجام می‌شد.[۸]

طرح غلامرضا تختی برای ورزش ایران

قهرمان جهان و المپیک که چهار ماه به ۳۶ سالگی‌اش مانده، از علاقه خود به «نهضت ورزشی» سخن می‌گوید:

دوران جوانی تختی
جوانی تختی

«چند دوره قهرمان‌سازی را کنار بگذاریم و تماس‌های خارجی و مسابقات جهانی را به حداقل برسانیم. با همکاری مردم و امکانات بیشتر سعی کنیم ورزش را از کودکستان تا کارخانه تعمیم بدهیم.»

غلامرضا تختی می‌گفت:

که در صورت اجرای چنین طرحی، «نتایج حیرت‌انگیزی» خواهیم گرفت و مهم‌ترینش این است که «خصلت جوانمردی و ملیت‌خواهی را در مردم برمی‌انگیزیم. باین طریق با الکل، اعتیاد، بیماری و بلاهای دیگر نیز مبارزه می‌شود.»[۹]

او معتقد است «استعدادهای جوان ما با زهراب اعتیاد و فساد دارند می‌خشکند» و در توضیح طرح خود از «ریشه‌کنی یاس و ذلت در نسل جوان با بهره‌گیری از سنت‌های باستان برای زنده نگه داشتن نجابت و شرافت» صحبت می‌کند.

روزهای مدیریت کوتاه منوچهر قراگوزلو و پس از او پرویز خسروانی بر سازمان تربیت بدنی است. طرحی که تختی مطرح می‌کند با استقبال که مواجه نشد هیچ، حتی او را فرا نمی‌خوانند برای شرحی دقیق‌تر از آنچه برای توسعه ورزش کشورش در سر دارد.[۹]

تختی برای ایجاد دگرگونی در نظام ورزش کشور اعلام آمادگی کرده بود اما در عمل، امکان فعالیت در رشته تخصصی خودش را هم نداشت.

مقطع حساسی در زندگی تختی است. شش هفته بعد برای آخرین حضور جهانی‌اش راهی آمریکا می‌شود. با خداحافظی‌اش از کشتی، تمایل او برای هدایت تیم ملی مطرح می‌شود اما مخالفت‌ها باعث شد در مسابقات جهانی ۱۹۶۷ دهلی، او جایی در جمع رحمت‌الله غفوریان، پرویز سیروس‌پور و منصور رییسی نداشته باشد. مسابقاتی که حدود یک ماه پیش از مرگ تختی برگزار شد.

کسی که ایده‌ای ملی برای مبارزه با «استعمال سیگار و ریشه‌کنی یاس» داشت، خود در برابر هوشنگ ابتهاج، با آنکه می‌داند دوربین روشن است و فیلم می‌گیرد، سیگار تعارفی ابتهاج را رد نمی‌کند. با آخرین لبخندی که مقابل دوربین‌های فیلمبرداری از او به یادگار مانده، دود سیگاری که ه. الف سایه گیرانده بود را فرومی‌دهد[۹]

درگذشت

صحنه بعد از درگذشت
جسد تختی

تاریخ ایرانی در این باره می‌نویسد: ۵۱ سال از مرگِ غلامرضا تختی قهرمان کشتی ایران می‌گذرد اما هنوز هم در سالمرگِ او پرسشی به قدمتِ ۵۱سال تکرار می‌شود. پرسش‌هایی که مرگِ رازآلودِ او در دی‌ماه ۱۳۴۶ را در هاله‌ای از ابهام فرو می‌برد. روزنامه‌ها هنوز هم از «راز» مرگ او می‌نویسند، اما چیزی که مهم است مرام و مردانگی این قهرمان مردمی است و این که چرا از میان این همه قهرمان تنها تختی است که نامش ماندگار شده؟

«قهرمانِ مردم» نامی برازندهٔ او بود. هرچند از بسیاری از قهرمانان تاریخ ورزش ایران کمتر مدال گرفت و در سال‌های آخر در میادین ورزشی کمتر پیروز شد، اما وقتی شکست هم خورد روی دستِ مردم شهر به خانه رفت. ورزشکاری که از سالن‌ها و زورخانه‌های جنوب شهر [خانی‌آباد] به ورزش پا گذاشته بود و دل در گرو نهضت ملی داشت. قهرمانی که نه تنها در رقابت با خارجی‌ها برای ملتش افتخار آفرید که در سختی روزگار هم مردمانش را تنها نگذاشت و بسیاری او را با نهضتی بزرگ که برای یاری مردم زلزله‌زده بویین‌زهرا به راه انداخته بود به یاد می‌آورند.

غلامرضا تختی چنین جایگاهی داشت که وقتی خبر مرگ رازآلودش که برخی حتی گفتند خودکشی کرده در هتل آتلانتیک تهران دهان به دهان گشت و راهی به صفحاتِ نشریات گشود، کمتر کسی باورش کرد. کسانی که او را در قوارهٔ قهرمانِ ملت دیده بودند، باور نمی‌کردند قهرمان خود دست به خودکشی بزند و آنچه نَقل رسانه‌ها و نُقل محافل بود خبر از «قتل» قهرمان به دستِ «بدخواهان» می‌داد، آنچنان که حبیب‌الله بلور، قهرمان کشتی ایران در اولین سخنانش پس از انتشار خبر مرگ تختی گفته بود: «به خدا قسم باور نمی‌کنم، این یک فاجعه بود. تختی سمبل ورزش ایران بود؛ ولی بدانید او همیشه زنده است[۷]

با توجه به محال بودن خودکشی تختی اغلب روشنفکران عامل مرگ او را ساواک می‌دانستند. تختی که از مخالفان شاه بود با تبدیل شدن به یک قهرمان ملی می‌توانست مشکلات زیادی برای حکومت ایجاد کند.

خودکشی هواداران

مخالفت دستگاه انتظامی و امنیتی با دفن تختی در احمدآباد [مزار دکتر مصدق] و کنار شهدای سی ام تیر، خود از جمله عواملی بود که به شایعات دامنه‌های تازه داد تا سرانجام با موافقت خانواده شمشیری از طبقه اصناف و همفکران تختی در هواداری نهضت ملی] در آن جا که فاصله اندکی با مزار شهدای سی تیر داشت به خاک سپرده شد.

میزان محبوبیت تختی را شاید بتوان از آن جا نشانه زد که با انتشار خبر مرگ او هفت تن در شهرهای مختلف کشور خود را کشتند که از همه فجیع تر قصابی در کرمانشاه بود که خود را به قناره انداخت و یادداشت بزرگی بر شیشه مغازه اش گذاشت که «جهان بی جهان پهلوان ماندنی نیست.»

در همان زمان یک قهرمان بوکس از شهرری تحت تأثیر اطلاعاتی که در روزنامه‌ها چاپ شد به قصد قتل شهلا توکلی همسر تختی به خانه وی حمله برد که چون ناکام ماند و دریافت که تختی در وصیت نامه خود با محبت از وفاداری او یاد کرده و تنها یادگار خود را به او سپرده، همان شب در حمامی در شهر ری خود را کشت. او که با یک روز تأخیر با تختی مرده بود، در چند قدمی غلامرضا تختی دفن شده‌است.

بدین گونه است که مردم ایران هنوز هم بعد از ۵۱ سال قهرمان ملی و محبوب خود را فراموش نکرده‌اند و هر ساله با حضور بر سر مزار تختی در ابن بابویه شهرری یاد و خاطره این پهلوان بزرگ را گرامی می‌دارند و در آن قصیده بلند سیاوش کسرائی شاعر نامدار ایران را می‌خوانند که گفت «جهان پهلوانا صفای تو باد.»[۱۰]

خاطره نبی سروری از تختی

غلامرضا تختی در تیم منتخب برای مسابقات المپیک
تیم ایران در مسابقات المپیک

گفته‌های مرحوم نبی سروری که خود از دلاوران کشتی و هم تیمی تختی بود. سروری در این باره می‌گوید: " در آستانه سفر به تولیدو آمریکا (۱۹۶۶) قرار داشتیم که مهدی تختی از وضع غلامرضا از من پرسید، در پاسخش گفتم: تختی در سن و سالی نیست که بتوان انتظارات گذشته را از او داشت؛ ولی اگر قرعه چنان باشد که در دوره مقدماتی به آئیک و مدوید برخورد نکند می‌توان انتظاراتی از او داشت…

گویا این اظهارنظر من به گوش خدابیامرز رسیده بود. زمانی که از هیاهوی بدرقه‌کنندگان فاصله گرفتیم و در داخل هواپیما مستقر شدیم من رو به اسم صدا کرد و خواهش کرد کنارش بنشینم. وقتی در کنارش قرار گرفتم بدون مقدمه گفت: سروری! الان که می‌بینی آمدم کشتی بگیریم برای خودم محرز است که هیچی نمی‌شم ولی چه کنم که نمی‌توانم روی خواست مردم ایستادگی کنم، می‌دانم غرورم در مقابل حریفان جوان شکسته خواهد شد ولی شاد هستم که می‌توانم اسباب رضایت آنهایی را که به من هستی و اعتبار بخشیدند جلب کنم. جوابی نداشتم که به او بدهم، از بد حادثه تختی در آخرین میدان از نقطه نظر قرعه با خوش‌اقبالی مواجه نشد…

ابتدا حریف مجاری را که سالهای بعد در کشتی آزاد و فرنگی صاحب مدا لهای متعددی شد شکست داد و بعد از اینکه مقابل احمد آئیک ترک مغلوب شد برای آخرین کشتی به دیدار قو یترین حریفش الکساندر مدوید رفت. وقت اول تمام شد، هنگام استراحت به من گفت :سروری! هیچ جا را نمی‌بینم. به او گفتم اگر واقعاً نمی‌توانی کشتی بگیری ادامه نده. سری تکان داد و گفت: من اینجا آمده‌ام که کشتی بگیرم، حرفش را هم نزن. به واقع در آخرین کشتی تختی با همه مشکلات مرد و مردانه جنگید و با مسابقات قهرمانی وداع کرد.[۱۱]

جستارهای وابسته

منابع

  1. کمیته المپیک ایران - زندگی و کودکی
  2. ۲٫۰ ۲٫۱ همشهری آنلاین - آشنای با ورزش
  3. کتاب شکست‌ناپذیران نوشته حسن نایب‌آقا صفحات ۱۸، ۱۹ و ۲۰
  4. ۴٫۰ ۴٫۱ ۴٫۲ بی‌بی‌سی - مدال‌آوران ایرانی المپیک؛ غلامرضا تختی
  5. دكتر مصدق به تختي چه گفت؟-سایت اعتماد نیوز
  6. تحلیل اصغرزاده از نامه دکتر مصدق به غلامرضا تختی-سایت ایران
  7. ۷٫۰ ۷٫۱ مفدا پایگاه اطلاع‌رسانی - فعالیت سیاسی
  8. ۸٫۰ ۸٫۱ روزنامه ایران - فعالیت تختی اززبان ابوالفضل حسین پور
  9. ۹٫۰ ۹٫۱ ۹٫۲ طرح ملی غلامرضا تختی - [۱]
  10. بی‌بی‌سی پرسان - خودکشی هواداران و دفن تختی
  11. وبلاگ برای کشتی اصفهانیان - مرحوم نبی سروری دربارهٔ تختی