۱٬۱۶۰
ویرایش
خط ۱۸۰: | خط ۱۸۰: | ||
در سومین روز، همان بنیاسد که حبیببن مظاهر بهدنبالشان رفته بود، رسیدند و آن بدنهای قدسی را بهخاک سپردند.<ref name=":14" /> | در سومین روز، همان بنیاسد که حبیببن مظاهر بهدنبالشان رفته بود، رسیدند و آن بدنهای قدسی را بهخاک سپردند.<ref name=":14" /> | ||
== ادامه قیام - زینب == | == ادامه قیام - زینب و زنان عاشورا == | ||
در این رابطه کتاب راه حسین آورده است: | |||
اکنون زینب کبری، بانوی منزه و والا، در شدت بیماری علیبن حسین (ع) تنها بازمانده ذکور امام حسین، که از این پس باید کار را ادامه دهد، عهدهدار مسئولیت عمده است. از یکسو باید زنان و کودکان بازمانده را تسلی دهد و از سوی دیگر، شعله جنبش را نگاهبانی کند. زینب به همراه گروهی اندک از زنان و دختران پاکباز انقلابی که در دامن آن روز بزرگ شکفتند، این وظیفهٔ سخت را بهشایستهترین صورت بهپایان بردند. چنان که «رباب» همسر امام حسین و همچنین «امکلثوم» و «فاطمه» که خواهر و دختر امام حسین بودند، در سراسر دوران اسارت بهویژه در مواجهه با مردان تحمیقشده و نیز در مجالس ابنزیاد و یزید، بسا خطبههای پیروزمندانه خواندند و در هر فرصتی برای افشای حقایق و فلسفه عاشورا سختکوشیدند.<ref name=":14" /> | |||
=== رویارویی زینب و امکلثوم با ابنزیاد === | |||
زینب کبری سرنوشت ابنزیاد و یزید را که سرنگونی باشد یادآور شد که ابنزیاد او را به غیبگویی متهم ساخت. زینب در برابر با خونسردی گفت: «شگفتی نیست که من غیبگو باشم. من از کسی در عجبم که امام خود را بکشد، در حالیکه بداند که در آن جهان بازپرسی خواهد شد و خداوند از وی انتقام خواهد کشید». | |||
امکلثوم به ابنزیاد که به چشمروشنی بخاطر کشتن امام حسین فخر میفروخت گفت: «ای پسر زیاد اگر چشمان تو بهکشتن حسین روشن شد، چشم رسول خدا بهدیدار او روشن گشت». ابنزیاد بهشدت لرزید و غضبناک شد. میخواست دستور قتل او را بدهد اما ملامت یک تن از حاضران جلوی آن را گرفت.<ref name=":14" /> | |||
=== شورش عبدالله و قتل او به دست ابنزیاد === | |||
عبدالله پیرمرد نابینایی بود در کوفه که در خشم از قتل امام حسین و یارانش فریادزنان، مهاجران و انصار را علیه ابنزیاد بهمدد خواند، ابنزیاد دستور داد تا او را بگیرند. او قبیله خودش ازد را به کمک طلبید. آنها آمدند و جنگیدند ولی مغلوب نیروی ابنزیاد شدند. اشعث ابن قیس از طرف ابن زیاد به خانهاش حمله کرد. او شمشیر دور سرش میچرخاند و به همراه دخترش مقاومت کرد. بالاخره دستگیر شد و توسط ابنزیاد اعدام شد.<ref name=":14" /> | |||
=== رویارویی امام سجاد با ابنزیاد === | |||
ابنزیاد از علیبن حسین پرسید: «کیستی؟» گفت «علیبن حسین». ابنزیاد پرسید «مگر خدا علیبن حسین را نکشت؟» و علی گفت: «برادری داشتم که نام او هم علیبن حسین بود و مردم (لشکر ابنزیاد) او را کشتند». | |||
ابنزیاد گفت: «اینطور نیست، خدا او را کشت». علی در پاسخ، این عبارت قرآنی را عرضه کرد: «الیه یتوفّی الانفس حین موتها»،«خدا جانها را بههنگام مرگ میگیرد». ابنزیاد فریاد زد: «تو هم هنوز حق داری که در جواب من ایستادگی میکنی؟» و آنگاه فرمان داد او را گردن بزنند. علی گفت: «ابالقتل تهدّدنی یا ابنزیاد اما علمت القتل لنا عاده و کرامتنا الشّهاده »، «ای پسر زیاد، ما را بهقتل بیم میدهی، مگر ندانستهای که قتل عادت ما (خاندان ما) و بزرگواری در شهادت ماست». و افزود: «پس از کشتن من مردمی پرهیزگار و مسلمان همراه این زنان بفرست که با ایشان بهدستور اسلام رفتار کنند».<ref>[https://radio.mojahedin.org/i/%D8%B1%D8%A7%D9%87-%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86-%D9%82%D8%B3%D9%85%D8%AA-%D9%87%D9%81%D8%AF%D9%87%D9%85 راه حسین- قسمت هفدهم]</ref> |
ویرایش