حمید نوری: تفاوت میان نسخه‌ها

پرش به ناوبری پرش به جستجو
۶۰٬۶۹۰ بایت اضافه‌شده ،  ۲۰ ژوئن
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۲۶ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱۵: خط ۱۵:
|والدین=  
|والدین=  
}}
}}
'''حمید نوری''' (متولد ۹ اردیبشت ۱۳۴۰) که هم اکنون به جرم مشارکت در جنایت علیه بشریت در دادگاهی در سوئد محاکمه می‌شود، در نزد زندانیان سیاسی به حمید عباسی مشهور است. حمید نوری یک عضو [[سپاه پاسداران انقلاب اسلامی|سپاه پاسداران]] بود که به استخدام قوه قضاییه جمهوری اسلامی درآمد وبه عنوان یکی از مسئولان زندان به کار مشغول شد. حمید نوری به عنوان دادیار در زندان‌های اوین و گوهردشت فعالیت می‌کرد. او مدت‌ها تحت سرپرستی محمد مقیسه‌ که سمت دادیار در زندان داشت و از عاملان اعدام‌ها در جریان [[قتل عام ۶۷|قتل‌عام زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷]] است، کار کرد. حمید نوری در جریان [[قتل عام ۶۷|قتل‌عام ۱۳۶۷]] یک عضو فعال همکار و کمک‌کار هیئت مرگ در زندان گوهردشت بود. بنا به گفته‌ی شاهدان او در بردن زندانیان نزد هیئت مرگ و سپس هدایت آن‌ها به سالن اعدام نقش جدی داشت. حمید نوری در ۹ نوامبر ۲۰۱۹ (۱۸ آبان ۱۳۹۸) در فرودگاه استکهلم بازداشت شد. دادگاه استکهلم حکم بازداشت حمید نوری را چندین بار تمدید کرد و سرانجام در ۲۶ ژوئیه ۲۰۲۱ برابر با ۴ مرداد ۱۴۰۰ اولین جلسه دادگاه که به قرائت بخشی از کیفر خواست او اختصاص داشت برگزار شد. شاكيان پرونده و وکلایشان می‌گویند حمید نوری به عنوان دادیار زندان گوهردشت کرج و یکی از ۸ عضو «هیئت اعدام» در این زندان در جریان اعدام جمعی زندانیان سیاسی شناسایی شده است و به همین دلیل از سوی دادگاه سوئد به اتهامات متعددى مانند «جنایت جنگی، جنایت علیه بشریت،‌ شکنجه و مشارکت در جرم مستمر و باز پس ندادن جنازه‌ها» بازداشت شده است.   
'''حمید نوری،''' (متولد ۹ اردیبشت ۱۳۴۰) که به جرم مشارکت در جنایت علیه بشریت در دادگاهی در سوئد محاکمه شد، در نزد زندانیان سیاسی به حمید عباسی مشهور است. حمید نوری یک عضو [[سپاه پاسداران انقلاب اسلامی|سپاه پاسداران]] بود که به استخدام قوه قضاییه جمهوری اسلامی درآمد وبه عنوان یکی از مسئولان زندان به کار مشغول شد. حمید نوری به عنوان دادیار در زندان‌های اوین و گوهردشت فعالیت می‌کرد. او مدت‌ها تحت سرپرستی محمد مقیسه‌ که سمت دادیار در زندان داشت و از عاملان اعدام‌ها در جریان [[قتل عام ۶۷|قتل‌عام زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷]] است، کار کرد. حمید نوری در جریان [[قتل عام ۶۷|قتل‌عام ۱۳۶۷]] یک عضو فعال همکار و کمک‌کار هیئت مرگ در زندان گوهردشت بود. بنا به گفته‌ی شاهدان او در بردن زندانیان نزد هیئت مرگ و سپس هدایت آن‌ها به سالن اعدام نقش جدی داشت. حمید نوری در ۹ نوامبر ۲۰۱۹ (۱۸ آبان ۱۳۹۸) در فرودگاه استکهلم بازداشت شد. دادگاه استکهلم حکم بازداشت حمید نوری را چندین بار تمدید کرد و سرانجام در ۲۶ ژوئیه ۲۰۲۱ برابر با ۴ مرداد ۱۴۰۰ اولین جلسه دادگاه که به قرائت بخشی از کیفر‌خواست او اختصاص داشت برگزار شد. شاكيان پرونده و وکلایشان می‌گویند حمید نوری به عنوان دادیار زندان گوهردشت کرج و یکی از ۸ عضو «هیئت اعدام» در این زندان در جریان اعدام جمعی زندانیان سیاسی شناسایی شده است و به همین دلیل از سوی دادگاه سوئد به اتهامات متعددى مانند «جنایت جنگی، جنایت علیه بشریت،‌ شکنجه و مشارکت در جرم مستمر و باز پس ندادن جنازه‌ها» بازداشت شد. سرانجام پس از ۹ ماه و برگزاری بیش از ۹۰ جلسه دادستان سوئد پس از اعلام دادخواست نهایی برای حمید نوری درخواست حبس ابد کرد. <ref>[https://www.bbc.com/persian/iran-61232553 دادستانی سوئد برای حمید نوری تقاضای حبس ابد کرد]</ref> مدتی بعد در تاریخ ۱۴ ژوئیه ۲۰۲۲ (۲۳ تیر ۱۴۰۱) دادگاه استکهلم حکم حبس‌ابد برای حمید نوری را تأیید کرد.<ref>[https://www.iranintl.com/202207149803 حکم دادگاه استکهلم]</ref>  


== سابقه حمید نوری ==
== سابقه حمید نوری ==
خط ۲۴: خط ۲۴:


=== علت دستگیری ===
=== علت دستگیری ===
علت اصلی شناسایی و دستگیری حمید نوری، همسر سابق دخترخوانده‌ی اوست که به دلیل اختلافات خانوادگی اطلاعات و سوابق وی را به پلیس سوئد داده است. این فرد هرش صادق ایوبی نام دارد که یک هلندی ایرانی تبار و همسر سابق دختر خوانده حمید نوری است <ref name=":1">[https://news.mojahedin.org/i/%D8%A7%D9%86%D8%AA%D8%B4%D8%A7%D8%B1-%DA%A9%DB%8C%D9%81%D8%B1%D8%AE%D9%88%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D9%88-%D8%A8%D8%AE%D8%B4%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%A7%D8%B3%D9%86%D8%A7%D8%AF-%D9%BE%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%AF%DA%98%D8%AE%DB%8C%D9%85-%D8%AD%D9%85%DB%8C%D8%AF-%D9%86%D9%88%D8%B1%DB%8C-%D8%AA%D9%88%D8%B3%D8%B7-%D8%AF%D8%A7%D8%AF%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%DB%8C انتشار کیفرخواست حمید نوری توسط دادستانی - سایت مجاهدین خلق] </ref> حمید نوری قرار بود در خانهٔ ایوبی مستقر شود. به گفته هرش، حمید نوری در اکتبر ۲۰۱۶ به فرانکفورت و در دسامبر ۲۰۱۷ و سپتامبر ۲۰۱۸ به سوئد سفر کرده بود. حمید نوری در سفر ۲۰۱۸ به سوئد مدت کوتاهی در فرودگاه آرلاندا در استکهلم عمداً توسط پلیس متوقف شد<ref name=":0">[https://news.mojahedin.org/i/%DA%A9%DB%8C%D9%81%D8%B1%D8%AE%D9%88%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D8%AF%D8%A7%D8%AF%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%DA%A9%D9%87%D9%84%D9%85-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%AF%DA%98%D8%AE%DB%8C%D9%85-%D8%AD%D9%85%DB%8C%D8%AF-%D9%86%D9%88%D8%B1%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%B9%D8%A7%D9%85%D9%84%D8%A7%D9%86-%D9%82%D8%AA%D9%84-%D8%B9%D8%A7%D9%85-%D8%B2%D9%86%D8%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%B3%D8%A7%D9%84%DB%B1%DB%B3%DB%B6%DB%B7-%D8%B5%D8%A7%D8%AF%D8%B1-%D8%B4%D8%AF کیفرخواست دادستانی استکهلم برای حمید نوری - سایت مجاهدین خلق]</ref> به دنبال قصد متارکه هرش صادق ایوبی با همسرش و اختلافات با او بر سر حضانت فرزند پرونده متارکه به مراجع قضایی کشیده شده است. بر طبق گفته کاوه موسوی وقتی بحث زن و شوهر به اینجا می‌رسد، همسر که دخترخوانده حمید نوری محسوب می‌شده خطاب به هرش می‌گوید: <blockquote>تو می‌دانی بابام کیه؟ پدرت رو درمیاره. بابام هزار تا مثل تو را کشته. هرش به او می‌گوید مگر بابات کیه؟ همسرش پاسخ می‌دهد یک روزی او را می‌بینی. هرش به ایران می‌رود و مدتی در جریان مناسبات فامیلی حمید نوری قرار می‌گیرد. کاوه موسوی می‌گوید هرش به من گفت من وحشت کردم که با چه کسی ازدواج کرده‌ام. بعد که اختلافات پیش آمد و به دادگستری کشیده شد، آقای نوری هرش را تهدید کرد. او گفت چرا من را تهدید می‌کنی؟ حمید نوری به سوئد آمد و آنها با هم دوست شدند. نوری از او خواست سارا (دخترش) را اذیت نکند و به او میزانی پول هم داد. آخرین بار حمید نوری به هرش می‌گوید که برای خانواده‌اش (قانونا او می‌توانسته پاسپورت برای فرزندش بگیرد) پاسپورت بگیرد تا همه به ایران بروند. هرش می‌گوید من فهمیدم که آنها می‌خواهند با بردن فرزند به ایران او را از دست من خارج سازند. گفته همسرم هم در مورد پدرش که چه کاره است به یادم آمد و کلت همراهش را هم دیده بودم، در اینترنت جستجو کردم که به گفته‌های ایرج مصداقی در مورد او رسیدم و با خودم گفتم که کاری کنم که آبرویش برود و او دیگر به سوئد نیاید. ایمیلی به خبرنگار بی بی سی هم زدم که به فریادم برسد که جواب نداد. به صاحب وبسایت دیگری هم تماس گرفتم که جواب نداد. ماندم چه کار کنم که دیدم ایرج مصداقی تنها کسی است که در مورد او نوشته است. به او نامه دادم. ایرج دو روز بعد به من زنگ زد و قرار ملاقات گذاشت. روز ۱۷ اکتبر در کافه‌ای با او ملاقات کردم. ایرج گفت من کسی را که بتواند او (حمید نوری) را دستگیر کند می‌شناسم. ایرج جلوی من به تو (کاوه موسوی) تلفن زد. که من به او گفتم تو غیر از خودت دو شاهد دیگر بیاور که من او را دستگیر می‌کنم. </blockquote>بعد از برقرار شدن رابطه‌اش با ایرج مصداقی و از آنجا که او را فرد مطلوبی در جهت رسیدن به خواسته‌اش دیده، اطلاعات حمید نوری را در اختیار او گذاشته است. در جریان بررسی‌های دادگاه هم مشخص شد که دریافت کنندهٔ عکس نوری از داخل هواپیما هرش صادق ایوبی است که از طریق او به دست مصداقی رسیده و توسط مصداقی منتشر شده است. مصداقی همهٔ عکس‌ها را از صادق ایوبی گرفته و به دادستانی سوئد داده است. از این روست که قرار بازداشت حمید نوری در ابتدا بر اساس اسنادی که «ایرج مصداقی» به پلیس سوئد می‌دهد صادر می‌شود. ایرج مصداقی می‌گوید: «از ماههای قبل حرکات او را در نظر داشته و پیگیر رفت و آمدهایش بودم. تا اینکه به محض ورود به فرودگاه ارلاندا با همکاری آقای موسوی و حکم دادستان سوئد دستگیر شد.»
علت اصلی شناسایی و دستگیری حمید نوری، همسر سابق دخترخوانده‌ی اوست که به دلیل اختلافات خانوادگی اطلاعات و سوابق وی را به پلیس سوئد داده است. این فرد هرش صادق ایوبی نام دارد که یک هلندی ایرانی تبار و همسر سابق دختر خوانده حمید نوری است <ref name=":1">[https://news.mojahedin.org/i/%D8%A7%D9%86%D8%AA%D8%B4%D8%A7%D8%B1-%DA%A9%DB%8C%D9%81%D8%B1%D8%AE%D9%88%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D9%88-%D8%A8%D8%AE%D8%B4%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%A7%D8%B3%D9%86%D8%A7%D8%AF-%D9%BE%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%AF%DA%98%D8%AE%DB%8C%D9%85-%D8%AD%D9%85%DB%8C%D8%AF-%D9%86%D9%88%D8%B1%DB%8C-%D8%AA%D9%88%D8%B3%D8%B7-%D8%AF%D8%A7%D8%AF%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%DB%8C انتشار کیفرخواست حمید نوری توسط دادستانی - سایت مجاهدین خلق] </ref> حمید نوری قرار بود در خانهٔ ایوبی مستقر شود. به گفته هرش، حمید نوری در اکتبر ۲۰۱۶ به فرانکفورت و در دسامبر ۲۰۱۷ و سپتامبر ۲۰۱۸ به سوئد سفر کرده بود. حمید نوری در سفر ۲۰۱۸ به سوئد مدت کوتاهی در فرودگاه آرلاندا در استکهلم عمداً توسط پلیس متوقف شد<ref name=":0">[https://news.mojahedin.org/i/%DA%A9%DB%8C%D9%81%D8%B1%D8%AE%D9%88%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D8%AF%D8%A7%D8%AF%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%DA%A9%D9%87%D9%84%D9%85-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%AF%DA%98%D8%AE%DB%8C%D9%85-%D8%AD%D9%85%DB%8C%D8%AF-%D9%86%D9%88%D8%B1%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%B9%D8%A7%D9%85%D9%84%D8%A7%D9%86-%D9%82%D8%AA%D9%84-%D8%B9%D8%A7%D9%85-%D8%B2%D9%86%D8%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%B3%D8%A7%D9%84%DB%B1%DB%B3%DB%B6%DB%B7-%D8%B5%D8%A7%D8%AF%D8%B1-%D8%B4%D8%AF کیفرخواست دادستانی استکهلم برای حمید نوری - سایت مجاهدین خلق]</ref> به دنبال قصد متارکه هرش صادق ایوبی با همسرش و اختلافات با او بر سر حضانت فرزند پرونده متارکه به مراجع قضایی کشیده شده است. بر طبق گفته کاوه موسوی وقتی بحث زن و شوهر به اینجا می‌رسد، همسر که دخترخوانده حمید نوری محسوب می‌شده خطاب به هرش می‌گوید: <blockquote>تو می‌دانی بابام کیه؟ پدرت رو درمیاره. بابام هزار تا مثل تو را کشته. هرش به او می‌گوید مگر بابات کیه؟ همسرش پاسخ می‌دهد یک روزی او را می‌بینی. هرش به ایران می‌رود و مدتی در جریان مناسبات فامیلی حمید نوری قرار می‌گیرد. کاوه موسوی می‌گوید هرش به من گفت من وحشت کردم که با چه کسی ازدواج کرده‌ام. بعد که اختلافات پیش آمد و به دادگستری کشیده شد، آقای نوری هرش را تهدید کرد. او گفت چرا من را تهدید می‌کنی؟ حمید نوری به سوئد آمد و آنها با هم دوست شدند. نوری از او خواست سارا (دخترش) را اذیت نکند و به او میزانی پول هم داد. آخرین بار حمید نوری به هرش می‌گوید که برای خانواده‌اش (قانونا او می‌توانسته پاسپورت برای فرزندش بگیرد) پاسپورت بگیرد تا همه به ایران بروند. هرش می‌گوید من فهمیدم که آنها می‌خواهند با بردن فرزند به ایران او را از دست من خارج سازند. گفته همسرم هم در مورد پدرش که چه کاره است به یادم آمد و کلت همراهش را هم دیده بودم، در اینترنت جستجو کردم که به گفته‌های ایرج مصداقی در مورد او رسیدم و با خودم گفتم که کاری کنم که آبرویش برود و او دیگر به سوئد نیاید. ایمیلی به خبرنگار بی بی سی هم زدم که به فریادم برسد که جواب نداد. به صاحب وبسایت دیگری هم تماس گرفتم که جواب نداد. ماندم چه کار کنم که دیدم ایرج مصداقی تنها کسی است که در مورد او نوشته است. به او نامه دادم. </blockquote>ایرج مصداقی خود از زندانیان سابق در جمهوری اسلامی است اما بسیاری از هم‌بندان وی او را متهم به همکاری با ماموران جمهوری اسلامی می‌کنند. به ویژه این که ایرج مصداقی تعداد قتل‌عام شدگان را کمتر از یک دهم آمار اعلام شده توسط سازمان مجاهدین می‌داند و در این رابطه رقمی مشابه جمهوری اسلامی را تایید می‌کند. همچنین در خارج از فعالیت‌های مشخصی را علیه سازمان مجاهدین و بسیاری از هم بندان خود پیش می‌برد.


=== کاوه موسوی ایرج مصداقی را یک دروغگو می‌خواند ===
در جریان بررسی‌های دادگاه هم مشخص شد که دریافت کنندهٔ عکس نوری از داخل هواپیما هرش صادق ایوبی است که از طریق او به دست ایرج مصداقی نیز رسیده است. مصداقی همهٔ عکس‌ها را از صادق ایوبی گرفته و به دادستانی سوئد داده است. از این روست که قرار بازداشت حمید نوری در ابتدا بر اساس اسنادی که «ایرج مصداقی» به پلیس سوئد می‌دهد صادر می‌شود.»
 
=== کاوه موسوی و ایرج مصداقی ===
ایرج مصداقی بعدها و با تاکید دستگیری حمید نوری را تنها نتیجه‌ی فعالیت خودش عنوان کرده و با بکارگیری عبارت «عملیات چند وجهی» تلاش کرده آن را در برابر ادعای سپاه پاسداران که دستگیری روح‌الله زم را چند وجهی خوانده بود قرار داده و با آن برابر بداند. او در مصاحبه‌اش که بعدا به صورت یک فیلم ویدئویی نیز منتشر ساخته است تاکید می‌کند که ما هم منابع اطلاعاتی خود را داریم.<ref>[https://news.mojahedin.org/i/%D9%85%D8%A7%D8%AC%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%AF%DA%98%D8%AE%DB%8C%D9%85-%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA-%D8%B4%D8%AF%D9%87-%D8%B3%D9%88%D8%A6%D8%AF ماجرای دژخیم بازداشت شده - سایت مجاهدین خلق]</ref> او در این رابطه حتی نقش دکتر کاوه موسوی را انکار می‌کند. ذکتر کاوه موسوی، حقوقدان ارشد و قاضی دادگاه بین المللی لاهه می‌باشد که در همکاری با مصداقی در این پرونده حضور پیدا کرده است. کاوه موسوی گفته است که یک تیم ۱۸ نفره از وکلای مبارز در جریان این پرونده با او همکاری کرده‌ اند.
ایرج مصداقی بعدها و با تاکید دستگیری حمید نوری را تنها نتیجه‌ی فعالیت خودش عنوان کرده و با بکارگیری عبارت «عملیات چند وجهی» تلاش کرده آن را در برابر ادعای سپاه پاسداران که دستگیری روح‌الله زم را چند وجهی خوانده بود قرار داده و با آن برابر بداند. او در مصاحبه‌اش که بعدا به صورت یک فیلم ویدئویی نیز منتشر ساخته است تاکید می‌کند که ما هم منابع اطلاعاتی خود را داریم.<ref>[https://news.mojahedin.org/i/%D9%85%D8%A7%D8%AC%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%AF%DA%98%D8%AE%DB%8C%D9%85-%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA-%D8%B4%D8%AF%D9%87-%D8%B3%D9%88%D8%A6%D8%AF ماجرای دژخیم بازداشت شده - سایت مجاهدین خلق]</ref> او در این رابطه حتی نقش دکتر کاوه موسوی را انکار می‌کند. ذکتر کاوه موسوی، حقوقدان ارشد و قاضی دادگاه بین المللی لاهه می‌باشد که در همکاری با مصداقی در این پرونده حضور پیدا کرده است. کاوه موسوی گفته است که یک تیم ۱۸ نفره از وکلای مبارز در جریان این پرونده با او همکاری کرده‌ اند.


کاوه موسوی در جریان یک کلاپ هاوس می‌گوید علت اینکه حمید نوری دستگیر شد این بود که موسوی (یعنی خودش) به دادستانی مراجعه کرد.<ref>افشاگری کاوه موسوی از پرونده حمید نوری در کلاپ [https://www.youtube.com/watch?v=2LEtzcgTOQ8 هاوس]</ref> وی ضمن پرداختن به وجوه شخصیتی ایرج مصداقی بطور مشخص این ادعای او را که از قبل برایش طراحی کرده و دام گذاشته است را رد می‌کند. او می‌گوید ایرج مصداقی در ۱۷ اکتبر به من زنگ زد که او به چنین شخصی دسترسی پیدا کرده و می‌خواهد ببیند که آیا من بعنوان یک وکیل می‌توانم این پرونده را به دادستانی سوئد بکشانم و موجب دستگیری او بشونم که گفتم کار من دستگیری این جور افراد است. ایرج مصداقی به خانه ما در انگلیس می‌آید و من را به منزل مختار شلال‌وند می‌برد. حمید اشتری هم آنجا بود. من از هر سه آنها سوالاتی کردم و به آنها اعلام کردم که این شواهد کافی است و من او را دستگیر خواهم کرد. این در روز ۱۹ اکتبر است. من در ۲۷ اکتبر به دادستان در سوئد تلفن زدم. دادستان گفت این به اداره جنایات جنگی مربوط می‌شود. او بعدا مدعی شده که با عملیات چند وجهی او را به اینجا کشانده در حالیکه مشخص شده است که حمید نوری در ۱۳ اکتبر ویزای سوئد داشته و سفر کرده است.<ref name=":5">پرسش و پاسخ جنجالی با کاوه موسوی در مورد اتهام دروغگویی [https://www.youtube.com/watch?v=t_DxWeH6k5M مصداقی]</ref>
کاوه موسوی در جریان یک کلاپ هاوس می‌گوید علت اینکه حمید نوری دستگیر شد این بود که موسوی (یعنی خودش) به دادستانی مراجعه کرد.<ref>افشاگری کاوه موسوی از پرونده حمید نوری در کلاپ [https://www.youtube.com/watch?v=2LEtzcgTOQ8 هاوس]</ref> وی ضمن پرداختن به وجوه شخصیتی ایرج مصداقی بطور مشخص این ادعای او را که از قبل برایش طراحی کرده و دام گذاشته است را رد می‌کند. او می‌گوید ایرج مصداقی در ۱۷ اکتبر به من زنگ زد که او به چنین شخصی دسترسی پیدا کرده و می‌خواهد ببیند که آیا من بعنوان یک وکیل می‌توانم این پرونده را به دادستانی سوئد بکشانم و موجب دستگیری او بشونم که گفتم کار من دستگیری این جور افراد است. ایرج مصداقی به خانه ما در انگلیس می‌آید و من را به منزل مختار شلال‌وند می‌برد. حمید اشتری هم آنجا بود. من از هر سه آنها سوالاتی کردم و به آنها اعلام کردم که این شواهد کافی است و من او را دستگیر خواهم کرد. این در روز ۱۹ اکتبر است. من در ۲۷ اکتبر به دادستان در سوئد تلفن زدم. دادستان گفت این به اداره جنایات جنگی مربوط می‌شود. او بعدا مدعی شده که با عملیات چند وجهی او را به اینجا کشانده در حالیکه مشخص شده است که حمید نوری در ۱۳ اکتبر ویزای سوئد داشته و سفر کرده است.<ref name=":5">پرسش و پاسخ جنجالی با کاوه موسوی در مورد اتهام دروغگویی [https://www.youtube.com/watch?v=t_DxWeH6k5M مصداقی]</ref>


==== کاوه موسوی ایرج مصداقی را موجب به خطر انداختن جدی پرونده می‌خواند ====
==== به خطر افتادن پرونده ====
کاوه موسوی هم‌چنین ایرج مصداقی خودشیفته و دارای کیش شخصیت و خود بزرگ‌بینی خوانده که علیرغم «قهرمان ملی» خوانده شدن از طرف کاوه موسوی بخاطر مشارکتش در این دستگیری خودشیفتگی‌اش ارضا نشده و با طرح بعضی ادعاها پرونده را به خطر انداخته است و این علیرغم این بود که دهها اخطار در این رابطه به او داده بودم. دو خطر متوجه پرونده بود. یکی اینکه مصداقی ادعا کرده بود که بخاطر ابهت یا پرستیژ یک حقوق‌دان (منظورش یورن وکیل برجسته سوئدی است) دادستان پرونده را قبول کرده که خروجی این ادعا زیر سوال رفتن دستگاه قضایی سوئد به اتهام زد و بند بوده است که وکیل مدافع حمید نوری مدعی می‌شود که اساس این پرونده فساد است و در نتیجه دادگاه حکم به کنسل شدن (Mistrial)دادگاه می‌داده است که نتیجه آن مشخص بود. کافی بود ۱۵ دقیقه حمید نوری آزاد می‌شد بلافاصله توسط سفارت رژیم ایران به نروژ و به تهران منتقل می‌شد. دوم اینکه مصداقی در تلویزیون مدعی شد که ما با توطئه (استفاده از پرستوی اطلاعاتی) حمید نوری را به سوئد کشاندیم که در این‌صورت مفهومش این است که دادستان بی‌طرف نیست. من به مصداقی گفتم تو نمی‌فهمی و داری پرونده را به خطر می‌اندازی. من ۲۱ ماه جنگیدم و این پرونده را با مداخله بسیار موثر آن را نجات دادم. زیرا با برملا کردن این موضوع از طرف خودم قبل از طرح آن توسط وکیل حمید نوری دادستانی سوئد از قبل در جریان قرار گرفته و لذا بعنوان موضوع جدیدی مطرح نمی‌باشد. کاوه موسوی فیلم ساخته شده توسط مصداقی در مورد طراحی دستگیری حمید نوری را کاملا دروغ می‌داند و او را یک دروغگو می‌خواند<ref name=":5" />     
کاوه موسوی هم‌چنین ایرج مصداقی را خودشیفته و دارای کیش شخصیت و خود بزرگ‌بینی خوانده که علیرغم «قهرمان ملی» خوانده شدن از طرف کاوه موسوی بخاطر مشارکتش در این دستگیری خودشیفتگی‌اش ارضا نشده و با طرح بعضی ادعاها پرونده را به خطر انداخته است و این علیرغم این بود که دهها اخطار در این رابطه به او داده بودم. دو خطر متوجه پرونده بود. یکی اینکه مصداقی ادعا کرده بود که بخاطر ابهت یا پرستیژ یک حقوق‌دان (منظورش یورن وکیل برجسته سوئدی است) دادستان پرونده را قبول کرده که خروجی این ادعا زیر سوال رفتن دستگاه قضایی سوئد به اتهام زد و بند بوده است که وکیل مدافع حمید نوری مدعی می‌شود که اساس این پرونده فساد است و در نتیجه دادگاه حکم به کنسل شدن (Mistrial)دادگاه می‌داده است که نتیجه آن مشخص بود. کافی بود ۱۵ دقیقه حمید نوری آزاد می‌شد بلافاصله توسط سفارت رژیم ایران به نروژ و به تهران منتقل می‌شد. دوم اینکه مصداقی در تلویزیون مدعی شد که ما با توطئه (استفاده از پرستوی اطلاعاتی) حمید نوری را به سوئد کشاندیم که در این‌صورت مفهومش این است که دادستان بی‌طرف نیست. من به مصداقی گفتم تو نمی‌فهمی و داری پرونده را به خطر می‌اندازی. من ۲۱ ماه جنگیدم و این پرونده را با مداخله بسیار موثر آن را نجات دادم. زیرا با برملا کردن این موضوع از طرف خودم قبل از طرح آن توسط وکیل حمید نوری دادستانی سوئد از قبل در جریان قرار گرفته و لذا بعنوان موضوع جدیدی مطرح نمی‌باشد. کاوه موسوی فیلم ساخته شده توسط مصداقی در مورد طراحی دستگیری حمید نوری را کاملا دروغ می‌داند و او را یک دروغگو می‌خواند<ref name=":5" />     


==== فایل صوتی مقیسه‌ای ====
==== فایل صوتی مقیسه‌ای ====
خط ۴۰: خط ۴۲:


<blockquote>''«بهش گفتم نرو ها، همین جمعه بهش گفتم نرو، خودش هم دوزاریش افتاده بود خوب، آمد و گفت که من احتمالاً دستگیر بشم اینا، گفتم پس برای چی داری میری.''</blockquote><blockquote>''گفتم بهش، چند بار البته رفته بود ولی کاری بهش نداشته بودند، هر سال یک ده روزی می‌رود آنجا، یک اختلافی با کسی داشت، او شکایت کرده بود. گفتم نرو، برای چی داری می‌روی، گفتم اصلاً این دسیسه است. تو را می‌کشانند آنجا دستگیرت می‌کنند ها.''</blockquote><blockquote>''آره یک خلبانی از ایرانیها آنجاست، مشکل خانوادگی با یک زنی داشته طلاق داده، آنجا تو دادگاه آنجا گفته که مثلا حمید نوری فلان توی نظام فلان و بهمان اینها، داشت نقل می‌کرد این حرفها تعجب کردم گفت دادگاه مطرح شده، بعداً آن یارو توی گزارشش علیه این نوشته که این جزو گروه‌های سرکوب و فلان و اینها سر ایران اینها''</blockquote><blockquote>''این اختلاف خانوادگی بوده، یک زن و شوهری که طلاق گرفته بود از شوهرش و اینها و بعدش آن زنه تقریباً این آقا واسطه‌ای بوده برای ازدواج آنها قبلاً اینها، یک بچه‌ای هم دارند، قضیه‌شان اینطوری بوده، خودش گفت که اون علیه من یک حرفهایی زده مرده در'' '''دادگاه آنجا و در اطلاعات آنجا''' ''حرفهایی علیه من زده،''</blockquote><blockquote>''کارمند بود، کارمند، کارمند، و مدیر دفتر من بود، کارمند بود در دادگاه انقلاب قبلاً در سال شصت و بحبوحهٔ منافقین اینها.''</blockquote><blockquote>''تا الآن ۱۰بار رفته بود و هیچ کاری نداشتند. مرتب به کشورهای خارجی می‌رفت و منعی وجود نداشت''</blockquote><blockquote>''این همسرش که زنی طلاق داده بوده و اختلاف داشتند با همدیگر. این با آن خانمه که طلاق گرفته بود فامیل بودند و اینها شوهره به'' پلیس ''داده اینها. این آقا، آره مثلاً پدر خوانده این خانم، مثلا در نظام فعاله...»''<ref>[https://news.mojahedin.org/i/%D9%85%D8%A7%D8%AC%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%AF%DA%98%D8%AE%DB%8C%D9%85-%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA-%D8%B4%D8%AF%D9%87-%D8%B3%D9%88%D8%A6%D8%AF ماجرای دژخیم بازداشت شده در سوئد]</ref></blockquote>  
<blockquote>''«بهش گفتم نرو ها، همین جمعه بهش گفتم نرو، خودش هم دوزاریش افتاده بود خوب، آمد و گفت که من احتمالاً دستگیر بشم اینا، گفتم پس برای چی داری میری.''</blockquote><blockquote>''گفتم بهش، چند بار البته رفته بود ولی کاری بهش نداشته بودند، هر سال یک ده روزی می‌رود آنجا، یک اختلافی با کسی داشت، او شکایت کرده بود. گفتم نرو، برای چی داری می‌روی، گفتم اصلاً این دسیسه است. تو را می‌کشانند آنجا دستگیرت می‌کنند ها.''</blockquote><blockquote>''آره یک خلبانی از ایرانیها آنجاست، مشکل خانوادگی با یک زنی داشته طلاق داده، آنجا تو دادگاه آنجا گفته که مثلا حمید نوری فلان توی نظام فلان و بهمان اینها، داشت نقل می‌کرد این حرفها تعجب کردم گفت دادگاه مطرح شده، بعداً آن یارو توی گزارشش علیه این نوشته که این جزو گروه‌های سرکوب و فلان و اینها سر ایران اینها''</blockquote><blockquote>''این اختلاف خانوادگی بوده، یک زن و شوهری که طلاق گرفته بود از شوهرش و اینها و بعدش آن زنه تقریباً این آقا واسطه‌ای بوده برای ازدواج آنها قبلاً اینها، یک بچه‌ای هم دارند، قضیه‌شان اینطوری بوده، خودش گفت که اون علیه من یک حرفهایی زده مرده در'' '''دادگاه آنجا و در اطلاعات آنجا''' ''حرفهایی علیه من زده،''</blockquote><blockquote>''کارمند بود، کارمند، کارمند، و مدیر دفتر من بود، کارمند بود در دادگاه انقلاب قبلاً در سال شصت و بحبوحهٔ منافقین اینها.''</blockquote><blockquote>''تا الآن ۱۰بار رفته بود و هیچ کاری نداشتند. مرتب به کشورهای خارجی می‌رفت و منعی وجود نداشت''</blockquote><blockquote>''این همسرش که زنی طلاق داده بوده و اختلاف داشتند با همدیگر. این با آن خانمه که طلاق گرفته بود فامیل بودند و اینها شوهره به'' پلیس ''داده اینها. این آقا، آره مثلاً پدر خوانده این خانم، مثلا در نظام فعاله...»''<ref>[https://news.mojahedin.org/i/%D9%85%D8%A7%D8%AC%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%AF%DA%98%D8%AE%DB%8C%D9%85-%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA-%D8%B4%D8%AF%D9%87-%D8%B3%D9%88%D8%A6%D8%AF ماجرای دژخیم بازداشت شده در سوئد]</ref></blockquote>  


[[پرونده:حمید نوری از عاملان قتل عام ۶۷.JPG|جایگزین=حمید نوری از عاملان قتل عام۶۷|بندانگشتی|حمید نوری از عاملان [[قتل عام ۶۷]]]]
[[پرونده:حمید نوری از عاملان قتل عام ۶۷.JPG|جایگزین=حمید نوری از عاملان قتل عام۶۷|بندانگشتی|حمید نوری از عاملان [[قتل عام ۶۷]]]]
خط ۵۳: خط ۵۴:
کاوه موسوی گفته است که یک تیم ۱۸ نفره از وکلای مبارز در جریان این پرونده با او همکاری کرده‌ اند. کاوه موسوی می‌گوید در پنج مورد اتهامی، علیه متهم طرح دعوا کرده است: «اتهام جنایت جنگی بر پایه اعدام‌های گسترده درون زندانها بعد از عملیات مرصاد (عملیاتی که مجاهدین آن را عملیات کبیر [[عملیات فروغ جاویدان|فروغ جاویدان]] می‌نامند) علیه او مطرح شده است. بسیاری از زندانیان کم سن و سالی که اصلا سابقه فعالیت مسلحانه نداشتند و فقط از یک جریان سیاسی هواداری می‌کردند و دوران حبسشان را سپری می‌کردند بعد از جریان این عملیات جنگی که هیچ ربطی به زندانیان نداشت به طور دسته جمعی اعدام شدند. حتی یک اسیر جنگی هم دارای حقوقی است و نباید کشته شود چه برسد به کسی که اصلا در ماجرای جنگ حضور نداشته.»
کاوه موسوی گفته است که یک تیم ۱۸ نفره از وکلای مبارز در جریان این پرونده با او همکاری کرده‌ اند. کاوه موسوی می‌گوید در پنج مورد اتهامی، علیه متهم طرح دعوا کرده است: «اتهام جنایت جنگی بر پایه اعدام‌های گسترده درون زندانها بعد از عملیات مرصاد (عملیاتی که مجاهدین آن را عملیات کبیر [[عملیات فروغ جاویدان|فروغ جاویدان]] می‌نامند) علیه او مطرح شده است. بسیاری از زندانیان کم سن و سالی که اصلا سابقه فعالیت مسلحانه نداشتند و فقط از یک جریان سیاسی هواداری می‌کردند و دوران حبسشان را سپری می‌کردند بعد از جریان این عملیات جنگی که هیچ ربطی به زندانیان نداشت به طور دسته جمعی اعدام شدند. حتی یک اسیر جنگی هم دارای حقوقی است و نباید کشته شود چه برسد به کسی که اصلا در ماجرای جنگ حضور نداشته.»


=== واکنش جمهوری اسلامی به دستگیری حمید نوری ===
=== واکنس عفو بین‌الملل  ===
عفو بین الملل در بیانیه ای از بازداشت حمید نوری، دادستان سابق ایرانی که از عوامل کشتار سال ۱۳۶۷ در ایران است، استقبال کرد.<ref>استقبال عفو بین‌الملل از دستگیری حمید [https://ir.voanews.com/a/iran-amnisty/5167345.html نوری]</ref>
 
اگنس کالامارد، گزارشگر ویژه اعدام‌های فراقانونی در سازمان ملل متحد در توئیتی نوشت: «این اولین گام مهم به سوی عدالت درباره اعدام‌های سال ۱۳۶۷ است.»
 
کومی نایدو، دبیرکل سازمان عفو بین الملل نیز گفت: «بازداشت یک مرد ایرانی در سوئد به ظن جرایم علیه بشریت، تحولی تاریخی علیه مصونیت از مجازات کشتار زندانیان در سال ۱۳۶۷ در ایران است.»
 
=== واکنش جمهوری اسلامی ===
حسن نوروزی، سخنگوی کمیسیون حقوقی و قضایی مجلس به سایت مدارا گفته بود: من فکر می‌کنم این یک توطئه است وگرنه شخصی که سابق بر این قاضی بوده و در اعدام‌های سال ۶۷ نقش داشته، در آن کشور اروپایی چه کار می‌کرده است؟ طبیعتاً کسی که در آن مقطع دادیار بوده، اکنون نیز در داخل ایران قاضی است. طرح چنین مسائلی صحنه سازی و تبلیغات منفی علیه جمهوری اسلامی ایران است.
حسن نوروزی، سخنگوی کمیسیون حقوقی و قضایی مجلس به سایت مدارا گفته بود: من فکر می‌کنم این یک توطئه است وگرنه شخصی که سابق بر این قاضی بوده و در اعدام‌های سال ۶۷ نقش داشته، در آن کشور اروپایی چه کار می‌کرده است؟ طبیعتاً کسی که در آن مقطع دادیار بوده، اکنون نیز در داخل ایران قاضی است. طرح چنین مسائلی صحنه سازی و تبلیغات منفی علیه جمهوری اسلامی ایران است.


نورزی همچنین در پاسخ به این سئوال که آیا چنین شخصی به سوئد نرفته است؟ گفت: ما چنین شخصی نداریم که سال ۶۷ دادیار باشد و امروز او را دستگیر کرده باشند!!!
نوروزی همچنین در پاسخ به این سئوال که آیا چنین شخصی به سوئد نرفته است؟ گفت: ما چنین شخصی نداریم که سال ۶۷ دادیار باشد و امروز او را دستگیر کرده باشند!!!


سفارت ایران وکلای گران قیمتی برای متهم استخدام کرده است و تلاش کرده است که حمید نوری را از مهلکه بدرببرد.
سفارت ایران وکلای گران قیمتی برای متهم استخدام کرده است و تلاش کرده است که حمید نوری را از مهلکه بدرببرد.
خط ۶۳: خط ۷۱:
اولین واکنش رسمی جمهوری اسلامی توسط سخنگوی وزارت خارجه ایران سعید خطیب‌زاده در تاریخ دوشنبه ۱ شهریور ۱۴۰۰ برابر با ۲۳ اوت ۲۰۲۱ بوده است. سعید خطیب‌زاده، سخنگوی وزارت خارجه ایران، محاکمه نوری را «طراحی» سازمان مجاهدین خلق خواند و مدعی شد که دادگاه سوئد «به یک سری داستان و مستندسازی و شاهدسازی دروغی که همه از سوی یک گروهک صورت گرفته استناد کرده است».
اولین واکنش رسمی جمهوری اسلامی توسط سخنگوی وزارت خارجه ایران سعید خطیب‌زاده در تاریخ دوشنبه ۱ شهریور ۱۴۰۰ برابر با ۲۳ اوت ۲۰۲۱ بوده است. سعید خطیب‌زاده، سخنگوی وزارت خارجه ایران، محاکمه نوری را «طراحی» سازمان مجاهدین خلق خواند و مدعی شد که دادگاه سوئد «به یک سری داستان و مستندسازی و شاهدسازی دروغی که همه از سوی یک گروهک صورت گرفته استناد کرده است».


احمد معصومی‌فر، سفیر جمهوری اسلامی در سوئد نیز، شنبه، 30 مرداد، بدون نام بردن از حمید نوری اعلام کرد که پس از 20 روز پیگیری توانسته است با یک «شهروند ایرانی در زندان سوئد» ملاقات کند. معصومی‌فر، در صفحه توییتر خود نوشت که «شواهد حاکی از کاربرد خشونت و نقض کنوانسیون‌های مقابله با شکنجه و رفتارهای غیر انسانی، ظالمانه و تحقیرآمیز» و «حقوق مدنی وسیاسی» و «کنوانسیون اروپایی حقوق بشر» در مورد این زندانی است. او گفت که دولت ایران در این پرونده به «نقض حقوق» این زندانی و «ممانعت از معاینه پزشک، هتک حرمت‌های اعتقادی واعمال شکنجه جسمی و روحی» اعتراض دارد و پیگیر وضعیت این زندانی است.<ref name=":4">العربیه: ششمین جلسه دادگاه حمید نوری ؛ روایت شاهدان [https://farsi.alarabiya.net/iran/2021/08/23/-%D8%AF%D8%A7%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D8%AD%D9%85%DB%8C%D8%AF-%D9%86%D9%88%D8%B1%DB%8C%D8%9B-%D8%B1%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D8%B4%D8%A7%D9%87%D8%AF%D8%A7%D9%86-%D9%BE%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%AF%D9%87 عینی]</ref>
احمد معصومی‌فر، سفیر جمهوری اسلامی در سوئد نیز، شنبه، ۳۰ مرداد، بدون نام بردن از حمید نوری اعلام کرد که پس از ۲۰ روز پیگیری توانسته است با یک «شهروند ایرانی در زندان سوئد» ملاقات کند. معصومی‌فر، در صفحه توییتر خود نوشت که «شواهد حاکی از کاربرد خشونت و نقض کنوانسیون‌های مقابله با شکنجه و رفتارهای غیر انسانی، ظالمانه و تحقیرآمیز» و «حقوق مدنی وسیاسی» و «کنوانسیون اروپایی حقوق بشر» در مورد این زندانی است. او گفت که دولت ایران در این پرونده به «نقض حقوق» این زندانی و «ممانعت از معاینه پزشک، هتک حرمت‌های اعتقادی واعمال شکنجه جسمی و روحی» اعتراض دارد و پیگیر وضعیت این زندانی است.<ref name=":4">العربیه: ششمین جلسه دادگاه حمید نوری ؛ روایت شاهدان [https://farsi.alarabiya.net/iran/2021/08/23/-%D8%AF%D8%A7%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D8%AD%D9%85%DB%8C%D8%AF-%D9%86%D9%88%D8%B1%DB%8C%D8%9B-%D8%B1%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D8%B4%D8%A7%D9%87%D8%AF%D8%A7%D9%86-%D9%BE%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%AF%D9%87 عینی]</ref>


=== ارتباط حمید نوری با ایرج مصداقی ===
=== ارتباط حمید نوری با ایرج مصداقی ===
خط ۱۰۵: خط ۱۱۳:


=== اصل صلاحیت جهانی ===
=== اصل صلاحیت جهانی ===
اصل صلاحیت قضایی جهانی به دادگاه‌های داخلی کشورها اجازه می‌دهد بدون توجه به این که جرم در چه کشوری رخ داده و بدون در نظر گرفتن ملیت طرف‌ها، فرد متهم را در دادگاه‌های داخلی آن کشور تحت پیگرد قرار بدهند.
بر اساس اصل قضایی صلاحیت جهانی، در صورتی که دادگاه‌های کشوری مثل ایران توان و امکان پی‌گیری قضایی یک جنایت را نداشته باشند، بازماندگان می‌توانند مظنونان یا متهمان به جنایت را در نظام‌های قضایی کشورهای مختلف که دارای نظام قضایی عادلانه‌‌ای هستند، مورد پی‌گرد قرار دهند. اصل صلاحیت جهانی به دادگاه سوئد اختیار می‌دهد اگر جنایتی مثل کشتار سال ۱۳۶۷ در آن کشور رخ نداده و یا ارتباط مستقیمی به آن نداشته باشد، به دادخواهی بازماندگان رسیدگی کند.
بر اساس اصل قضایی صلاحیت جهانی، در صورتی که دادگاه‌های کشوری مثل ایران توان و امکان پی‌گیری قضایی یک جنایت را نداشته باشند، بازماندگان می‌توانند مظنونان یا متهمان به جنایت را در نظام‌های قضایی کشورهای مختلف که دارای نظام قضایی عادلانه‌‌ای هستند، مورد پی‌گرد قرار دهند. اصل صلاحیت جهانی به دادگاه سوئد اختیار می‌دهد اگر جنایتی مثل کشتار سال ۱۳۶۷ در آن کشور رخ نداده و یا ارتباط مستقیمی به آن نداشته باشد، به دادخواهی بازماندگان رسیدگی کند.


خط ۱۱۱: خط ۱۲۱:
بازداشت حمید نوری در سوئد بر همین مبنا رخ داده است. اغلب کشورهای اروپایی به دلیل داشتن قوه قضاییه مستقل و عادل، صلاحیت جهانی را اعمال می‌کنند و برای به کیفر رساندن متهمان جنایت‌های بزرگ می‌توان از نظام قضایی آن‌ها برای رعایت عدالت و بی‌کیفر نماندن مرتکبان جنایت‌های بزرگ، کمک خواست.<ref name=":2" />
بازداشت حمید نوری در سوئد بر همین مبنا رخ داده است. اغلب کشورهای اروپایی به دلیل داشتن قوه قضاییه مستقل و عادل، صلاحیت جهانی را اعمال می‌کنند و برای به کیفر رساندن متهمان جنایت‌های بزرگ می‌توان از نظام قضایی آن‌ها برای رعایت عدالت و بی‌کیفر نماندن مرتکبان جنایت‌های بزرگ، کمک خواست.<ref name=":2" />


=== کیفرخواست دادستانی استکهلم برای حمید نوری ===
اين اصل محدویت‌‌هایی هم دارد. یکی از محدودیت‎‌‌های مهم اصل صلاحیت قضایی جهانی مربوط به دامنه جرائمی است که می‎‌‌توانند طبق این اصل مورد پیگرد قرار گیرند. جرایم بین‌‌‎‌المللی «نسل‌کشی» و «جنایات جنگی» قبل از سال ۲۰۱۴ هم در قانون مجازات کیفری عمومی ۱۹۶۵ سوئد و ماده قانونی ۱۹۶۴ مربوط به نسل‌کشی وجود داشتند، اما «جنایت علیه بشریت» اولین بار در سال ۲۰۱۴ با وضع ماده قانونی جدیدی در سوئد جرم شناخته شد. در این ماده قانونی علاوه بر تعریف جنایت علیه بشریت، از نسلکشی و جرائم جنگی هم تعاریف جدیدی شده است.
 
از آن جا که ماده قانونی ۲۰۱۴ بر اساس قاعده عطف به ماسبق نشدن قانون متاخر، شامل جرایمی که حمید نوری در سال ۱۹۸۸ مرتکب شده است نمی‌‎شود، دادستان نتوانسته است نوری را تحت عنوان کیفری «جنایت علیه بشریت» مورد پیگرد قرار دهد. چون عنوان کیفری «تعرض جدی به اشخاص» که در قانون سوئد معادل شکنجه محسوب می‌‎شود نیز مشمول مرور زمان شده است. عناوین کیفری قابل اعمال به سه مورد محدود بوده‌اند: نسل‌کشی، جنایات جنگی (که در قانون ۱۹۶۵ سوئد به آن «جرم علیه قوانین بین المللی» گفته می‎‌شود) و قتل عمد. دادستان در پرونده حمید نوری دو مورد آخر، یعنی جنایت جنگی و قتل عمد را به عنوان اتهامات او انتخاب کرده است.<ref name=":7">بررسی پرونده حمید نوری - رادیو صدای [https://ir.voanews.com/a/iran-hamid-nouri-court-victims-/6322822.html آمریکا]</ref>
 
=== کیفرخواست دادستانی برای حمید نوری ===
کیفرخواست صادره علیه حمید نوری از بخش دادستان کشوری سوئد علیه جرایم بین المللی و جنایت سازمان یافته و به طور خاص از طرف دادستان بخش، کریستینا لیندهوف کارلسون صادر و در ۵ مرداد ۱۴۰۰برابر با ۲۷ ژوئیه ۲۰۲۱ به دادگاه منطقه استکهلم سوئد تحویل داده شد.
 
دادستان حمید نوری را برای شکنجه، رفتار غیرانسانی، و اعدام زندانیان در رابطه با زندانیان مجاهد، به ارتکاب جنایت جنگی در نقض ماده ۱۴۷ کنوانسیون چهارم ژنو و نقض شدید ماده مشترک سه آن، متهم کرده است. در مورد زندانیان احزاب چپ نیز نوری متهم به مشارکت در قتل عمد شده است. دادستان میزان مسئولیت نوری را همراهی و مشارکت با متهمان دیگر در جریان یک دادرسی غیرعادلانه و اجرای احکام اعدام صادر شده از سوی هیئت مرگ تعیین کرده است.
 
کیفرخواست دادستانی سوئد شامل اسامی ۱۱۰ نفر از زندانیان مجاهد و ۲۶ نفر از زندانیان وابسته به احزاب چپ گراست که در تابستان ۶۷ در زندان گوهردشت اعدام شده اند. همچنین اسامی ۲۳ زندانی طرفدار مجاهدین در آن دیده می شود که از این کشتار جان سالم بدر برده‌اند و بعنوان شاکی در این پرونده شرکت دارند. اسامی ۶ تن از اعضای خانواده‌های اعدام‌شدگان مجاهد و ۷ تن از اعضای خانواده های اعدام شدگان چپ نیز بعنوان شاکی در کیفرخواست آمده است.
 
در بخش دیگری از این کیفرخواست اسامی افرادی را می‌بینیم که به عنوان شاهد درباره مشاهدات خود از مشارکت حمید نوری در شکنجه و اعدام زندانیانی که اسامی آنها در کیفرخواست آمده شهادت خواهند داد. شهادت‌های شاهدان موجود در کیفرخواست نشان می‌دهد که حمید نوری از افراد اصلی در زندان گوهردشت بوده که کار نظارت بر انتخاب زندانیان و هدایت‌شان به راهرو و هیئت مرگ و بعد مشارکت در اعدام آنها را برعهده داشته است.
 
در کیفرخواست اسامی هفت کارشناس دیده می‌شود که به طور تخصصی شهادت می‌دهند. یکی از وظایف آنها این است که مشخص کنند که آیا درگیری مجاهدین و حکومت ایران درگیری نظامی داخلی بوده یا بین المللی. آنها درباره فتوا یا حکم آیت الله خمینی نظر خواهند داد.
 
برخی از آنها به این سوال پاسخ می‌دهند که آیا زندانیان سازمان مجاهدین تحت حمایت کنوانسیون چهارم ژنو و برخی ملحقات آن قرار می گرفته اند یا خیر. از ۳۶ شاکی پرونده ۳۲ نفر را وکلای تسخیری (یوران یارمالشون، بنگت هسلبری، گیتا هدینگ) و ۴ تن را یک وکیل خصوصی (کنت لویس) نمایندگی می‎کند. دانیل مارکوس و توماس سودرکویست دو وکیل دادگستری مدافع حمید نوری در این دادگاه هستند.<ref name=":7" />
 
در کیفرخواست دادستانی در توضیح شرایط و علت شروع اعدام های تابستان ۱۳۶۷ آمده است که در مرحله نهایی جنگ بین ایران و عراق، یکی از حملات علیه ایران توسط شاخه نظامی سازمان سیاسی مجاهدین خلق ایران در ۲۶ ژوئیه ۱۹۸۸ برابر با ۴ مرداد ۱۳۶۷ با حمایت عراق و از داخل آن کشور اجرا شد. این حمله به «فروغ جاویدان» یا «مرصاد» معروف است.
 
در کیفرخواست آمده است که اگر این حمله به عنوان بخشی از درگیری مسلحانه بین المللی بین عراق و ایران به حساب آید، «حمید نوری در فاصله زمانی ۳۰ ژوئیه ۱۹۸۸ (۸ مرداد ۱۳۶۸) تا ۱۶اوت ۱۹۸۸ (۲۵ مرداد ۱۳۶۷) در زندان گوهردشت (رجائی شهر) در شهر کرج در ایران بعنوان دستیار معاون دادستان یا در موضع یا موقعیتی مشابه، و همراه با و در تفاهم یا مشاوره با دیگر عاملین به عمد جان تعداد بسیار زیادی از زندانیان وابسته به مجاهدین، یا سمپاتیزان‌های آن، را گرفت.» کیفرخواست دادستانی بر این اساس او را به «جنایت جنگی» متهم کرده است.
 
از سوی دیگر، اگر عملیات «فروغ جاویدان» درگیری بین المللی تلقی نشود، درگیری مسلحانه غیربین‌المللی بین دولت ایران و مجاهدین بوده است. در کل احکام صادره از سوی کمیته مرگ براساس یک دادگاه عادلانه نبوده و قوانین انسان دوستانه بین المللی رعایت نشده است. در این صورت حمید نوری در سمت معاون دادستان و یا منصب یا نقشی مشابه در زندان گوهردشت، معاون جرم تلقی می‌شود؛ چرا که کشتار عمدی و شکنجه و رفتار غیرانسانی را با مشاوره و اعمالش ترویج کرده است.<ref name=":7" />
 
کیفرخواست: خمینی حکمی صادر کرد مبنی بر این‌که کلیه زندانیان در زندانهای ایران که عضو یا هوادار مجاهدین بودند و در اعتقادات خود مؤمن و وفادار بودند اعدام شوند.‌ اندکی بعد، اعدامهای دسته‌جمعی حامیان و هواداران مجاهدین زندانی شروع شد. بین ۳۰ژوئیه ۱۹۸۸ تا ۱۶اوت ۱۹۸۸، حمید نوری به‌عنوان دادیار یا در موضع و نقش مشابه، در همکاری و تبانی با دیگر مرتکبان در زندان گوهردشت، با قصد قبلی تعداد بسیار زیادی از زندانیان که عضو یا هوادار مجاهدین بودند را اعدام کرد.  
کیفرخواست: خمینی حکمی صادر کرد مبنی بر این‌که کلیه زندانیان در زندانهای ایران که عضو یا هوادار مجاهدین بودند و در اعتقادات خود مؤمن و وفادار بودند اعدام شوند.‌ اندکی بعد، اعدامهای دسته‌جمعی حامیان و هواداران مجاهدین زندانی شروع شد. بین ۳۰ژوئیه ۱۹۸۸ تا ۱۶اوت ۱۹۸۸، حمید نوری به‌عنوان دادیار یا در موضع و نقش مشابه، در همکاری و تبانی با دیگر مرتکبان در زندان گوهردشت، با قصد قبلی تعداد بسیار زیادی از زندانیان که عضو یا هوادار مجاهدین بودند را اعدام کرد.  


خط ۱۲۲: خط ۱۵۴:
نخستین دادگاه حمید نوری  در تاریخ ۱۹ مرداد ۱۴۰۰مصادف با ۱۰ اوت ۲۰۲۱ برگزار شد. شمار زیادی از اعضا و هواداران سازمان مجاهدین خلق و خانواده های قتل عام شدگان ۶۷ در مقابل این دادگاه حضور یافتند. در این دادگاه دادستان سوئد حمید نوری به ارتکاب قتل عمل در مورد اعضا و هواداران سازمان مجاهدین خلق و گروه‌های چپ متهم کرد. بر اساس قوانین اعدام زندانیان مجاهد ذیل قانون نقض فاحش حقوق بین المللی و اعدام زندانیان چپ که بر اساس حکم ارتداد به قتل رسیده‌اند تحت قانون «قتل عمد» مورد بررسی و پیگرد قرار خواهد گرفت.<ref>[https://www.bbc.com/persian/58155517 آغاز دادگاه حمید نوری]</ref>
نخستین دادگاه حمید نوری  در تاریخ ۱۹ مرداد ۱۴۰۰مصادف با ۱۰ اوت ۲۰۲۱ برگزار شد. شمار زیادی از اعضا و هواداران سازمان مجاهدین خلق و خانواده های قتل عام شدگان ۶۷ در مقابل این دادگاه حضور یافتند. در این دادگاه دادستان سوئد حمید نوری به ارتکاب قتل عمل در مورد اعضا و هواداران سازمان مجاهدین خلق و گروه‌های چپ متهم کرد. بر اساس قوانین اعدام زندانیان مجاهد ذیل قانون نقض فاحش حقوق بین المللی و اعدام زندانیان چپ که بر اساس حکم ارتداد به قتل رسیده‌اند تحت قانون «قتل عمد» مورد بررسی و پیگرد قرار خواهد گرفت.<ref>[https://www.bbc.com/persian/58155517 آغاز دادگاه حمید نوری]</ref>


=== گزارش افسر تحقیق در دادگاه اول حمید نوری ===
=== گزارش افسر تحقیق ===
شش ماه بعد از خروج مصداقی از زندان عباسی به خانه او زنگ زد و او به دادستانی زندان اوین رفت. عباسی در حضور سایر زندانیان پرسید آیا او حاضر به همکاری هست یا نه. ایرج گفت که همکاری می‌کند
شش ماه بعد از خروج مصداقی از زندان عباسی به خانه او زنگ زد و او به دادستانی زندان اوین رفت. عباسی در حضور سایر زندانیان پرسید آیا او حاضر به همکاری هست یا نه. ایرج گفت که همکاری می‌کند


خط ۱۳۱: خط ۱۶۳:
حمید نوری درباره ایمیل خودش به مصداقی: من هیچوقت از ایمیل استفاده نکردم. در ایران دهها گروه مخالف و منتقد ضدحکومت ایران هم بوده وهم هست. تنها گروهی که اعلام جنگ مسلحانه کرده همین گروهک منافقین است. من دهها بار دارم به شما می‌گویم اینها تو ایران هزاران نفر را کشته‌اند. همین کاری که داعش کرد چهل سال پیش تو ایران کردند
حمید نوری درباره ایمیل خودش به مصداقی: من هیچوقت از ایمیل استفاده نکردم. در ایران دهها گروه مخالف و منتقد ضدحکومت ایران هم بوده وهم هست. تنها گروهی که اعلام جنگ مسلحانه کرده همین گروهک منافقین است. من دهها بار دارم به شما می‌گویم اینها تو ایران هزاران نفر را کشته‌اند. همین کاری که داعش کرد چهل سال پیش تو ایران کردند


حمید نوری به افسر تحقیق: شاید کسی هک کرده باشه. من خبر ندارم. که فکر هم نکنم کسی این کار را کرده باشد. چون تو این مدت هم من هیچ چیزی نفهمیدم و الآن برای اولین باره که دارم میشنوم. شاید یک کسی یک شیطنتی یک دسیسه‌ای کرده در خصوص همین پرونده. که بخواهد مدرک درست کند... اگرهم چیزی هست یک توطئه است.
حمید نوری به افسر تحقیق: شاید کسی هک کرده باشه. من خبر ندارم. که فکر هم نکنم کسی این کار را کرده باشد. چون تو این مدت هم من هیچ چیزی نفهمیدم و الآن برای اولین باره که دارم می‌شنوم. شاید یک کسی یک شیطنتی یک دسیسه‌ای کرده در خصوص همین پرونده. که بخواهد مدرک درست کند... اگرهم چیزی هست یک توطئه است.


حمید نوری: من برای چندمین بار گفتم من در خصوص ادعاهای این گروهک تو این ده بیست سی ساله همیشه اطلاع داشته‌ام که اسمی شبیه اسم من را گفته‌اند. و همیشه هم گفته‌ام که من با خبر بوده‌ام این چرت و پرتها را اینها می‌گویند. ویک اسمی شبیه اسم من هم خوانده بودم و دیده بودم که گفته‌اند. و حتی در مهمانیها یا جلسات بعضی از دوستانم به من می‌گفتند که اینها یک اسمی شبیه اسم تو را گفته‌‌‌ اند
حمید نوری: من برای چندمین بار گفتم من در خصوص ادعاهای این گروهک تو این ده بیست سی ساله همیشه اطلاع داشته‌ام که اسمی شبیه اسم من را گفته‌اند. و همیشه هم گفته‌ام که من با خبر بوده‌ام این چرت و پرتها را اینها می‌گویند. ویک اسمی شبیه اسم من هم خوانده بودم و دیده بودم که گفته‌اند. و حتی در مهمانیها یا جلسات بعضی از دوستانم به من می‌گفتند که اینها یک اسمی شبیه اسم تو را گفته‌‌‌ اند
خط ۱۷۲: خط ۲۰۴:


حمید نوری: من چه کنم؟ من می‌گویم من نکرده‌ام. اصلاً هم نرفته. اصلاً هم قبول ندارم. شاید کسی هک کرده. آقای مارتین در کشور ایران انقلاب شده. ۴۱سال پیش جمهوری اسلامی آنجا مستقر است. آقای مارتین آقای یوآکیم دهها گروه مخالف و منتقد ضدحکومت ایران هم بوده وهم هست. موضوع خیلی مهم است. دهها گروه سازمان و افراد ضدحکومت ایران هم بوده‌اند وهم هستند. تنها گروهی که دست به اسلحه برده و اعلام جنگ مسلحانه بر علیه حکومت ایران کرده همین گروهک منافقین است. تنها گروه... تنها گروه که دست به اسلحه برده این گروه است. برای یکبار هم که شده فیلم جنایات اینها رو ببین حداقل از سفارت بگیر فقط نگاه کنید. من دهها بار دارم به شما می‌گویم اینها تو ایران هزاران نفر را کشته‌اند. هی من به شما می‌گویم که اینها به خودشان بمب بسته‌اند پنج تا امام جمعه را کشته‌اند برده‌اند رو هوا شما اصلاً دقت نمی‌کنید[[پرونده:سعید بهبهانی.jpg|جایگزین=سعید بهبهانی  درآوردن شلوار|بندانگشتی|300x300پیکسل|سعید بهبهانی در حال اهانت به خانواده قتل عام شدگان ۶۷]]
حمید نوری: من چه کنم؟ من می‌گویم من نکرده‌ام. اصلاً هم نرفته. اصلاً هم قبول ندارم. شاید کسی هک کرده. آقای مارتین در کشور ایران انقلاب شده. ۴۱سال پیش جمهوری اسلامی آنجا مستقر است. آقای مارتین آقای یوآکیم دهها گروه مخالف و منتقد ضدحکومت ایران هم بوده وهم هست. موضوع خیلی مهم است. دهها گروه سازمان و افراد ضدحکومت ایران هم بوده‌اند وهم هستند. تنها گروهی که دست به اسلحه برده و اعلام جنگ مسلحانه بر علیه حکومت ایران کرده همین گروهک منافقین است. تنها گروه... تنها گروه که دست به اسلحه برده این گروه است. برای یکبار هم که شده فیلم جنایات اینها رو ببین حداقل از سفارت بگیر فقط نگاه کنید. من دهها بار دارم به شما می‌گویم اینها تو ایران هزاران نفر را کشته‌اند. هی من به شما می‌گویم که اینها به خودشان بمب بسته‌اند پنج تا امام جمعه را کشته‌اند برده‌اند رو هوا شما اصلاً دقت نمی‌کنید[[پرونده:سعید بهبهانی.jpg|جایگزین=سعید بهبهانی  درآوردن شلوار|بندانگشتی|300x300پیکسل|سعید بهبهانی در حال اهانت به خانواده قتل عام شدگان ۶۷]]
=== اهانت به خانواده‌‌ی اعدام شدگان ===
=== اهانت به خانواده‌‌ی اعدام‌شدگان ===
در نخستین دادگاه حمید نوری، سعید بهبهانی مجری تلویزیون اینترنتی میهن تی وی که متهم به همکاری و لابی‌گری برای جمهوری اسلامی نیز حاضر شد. او از دوستان ایرج مصداقی است و همواره مصاحبه‌هایی با وی ترتیب می‌دهد. سعید بهبهانی پس از حضور در مقابل این دادگاه به اهانت به خانواده‌‌ی زندانیان و قربانیان [[قتل عام ۶۷|قتل‌عام ۶۷]] پرداخته و با درآوردن شلوار خود و پشت کردن به این خانواده‌ها به آنها اهانت کرد که توسط پلیس سوئد دستگیر شد.
در نخستین دادگاه حمید نوری، سعید بهبهانی مجری تلویزیون اینترنتی میهن تی وی که متهم به همکاری و لابی‌گری برای جمهوری اسلامی نیز حاضر شد. او از دوستان ایرج مصداقی است و همواره مصاحبه‌هایی با وی ترتیب می‌دهد. سعید بهبهانی پس از حضور در مقابل این دادگاه به اهانت به خانواده‌‌ی زندانیان و قربانیان [[قتل عام ۶۷|قتل‌عام ۶۷]] پرداخته و با درآوردن شلوار خود و پشت کردن به این خانواده‌ها به آنها اهانت کرد که توسط پلیس سوئد دستگیر شد.


خط ۲۰۸: خط ۲۴۰:
۱۶ اوت احیانا آخرین روز هیات مرگ در  زندان گوهردشت بود، حمید نوری آن روز نیز در اعدام‌ها مشارکت داشته است. هیات مرگ تا ۲۵ مرداد و یا تا ۲۷ مرداد ۱۳۶۷ در  زندان گوهردشت مشغول اعدام بود.
۱۶ اوت احیانا آخرین روز هیات مرگ در  زندان گوهردشت بود، حمید نوری آن روز نیز در اعدام‌ها مشارکت داشته است. هیات مرگ تا ۲۵ مرداد و یا تا ۲۷ مرداد ۱۳۶۷ در  زندان گوهردشت مشغول اعدام بود.


رئیس دادگاه، ساعت ۱۲ ظهر ختم جلسه را اعلام کرد. جلسه بعدی دادگاه، روز سه‌شنبه ١۷ اوت برگزار خواهد شد. جلسه قرار بود طبق برنامه قبلی، ساعت چهار بعد از ظهر به پایان برسد، با این‌حال، به ناگهان ختم جلسه را  اعلام کردند.
رئیس دادگاه، ساعت ۱۲ ظهر ختم جلسه را اعلام کرد. جلسه بعدی دادگاه، روز سه‌شنبه ۱۷ اوت برگزار خواهد شد. جلسه قرار بود طبق برنامه قبلی، ساعت چهار بعد از ظهر به پایان برسد، با این‌حال، به ناگهان ختم جلسه را  اعلام کردند.


== چهارمین جلسهٔ دادگاه حمید نوری ==
== چهارمین جلسهٔ دادگاه حمید نوری ==
خط ۳۰۷: خط ۳۳۹:
در این جلسه که ششمین جلسه از محاکمهٔ این مقام قضایی سابق جمهوری اسلامی در سوئد است، وکیل حمید نوری به موضوع شهادت شاهدان پرونده ازجمله ایرج مصداقی و مهدی اصلانی پرداخت وهمچنین به روایت مجتبی اخگر استناد کرد و ضمن اشاره به کتاب حسین فارسی و با مقایسه برخی جزئیات شهادت‌ها با آنچه پیشتر در کتاب‌های خاطرات شاهدان آمده، مدعی شد در این موارد تناقض وجود دارد.
در این جلسه که ششمین جلسه از محاکمهٔ این مقام قضایی سابق جمهوری اسلامی در سوئد است، وکیل حمید نوری به موضوع شهادت شاهدان پرونده ازجمله ایرج مصداقی و مهدی اصلانی پرداخت وهمچنین به روایت مجتبی اخگر استناد کرد و ضمن اشاره به کتاب حسین فارسی و با مقایسه برخی جزئیات شهادت‌ها با آنچه پیشتر در کتاب‌های خاطرات شاهدان آمده، مدعی شد در این موارد تناقض وجود دارد.


وکیل حمید نوری همچنین تأکید کرد که موضع حمید نوری این است که «این اعدام‌ها هرگز رخ نداده و با توجه به این‌که مشخص نیست این لیست‌ها چگونه نوشته شده، نمی‌تواند اتهامات را بپذیرد».<ref>[https://www.radiofarda.com/a/the-sixth-session-of-hamid-noury-s-trial-in-stockholm/31423943.html سایت رادیو فردا] </ref>منظور وکیل نوری به لیست‌های زندانیان سیاسی اعدام‌شده در تابستان 67 است که شاهدانی مانند ایرج مصداقی، محمود رؤیایی و دلجو آبادی، و سازمان‌های عفو بین‌الملل و بنیاد عبدالرحمن برومند منتشر کرده‌اند.
وکیل حمید نوری همچنین تأکید کرد که موضع حمید نوری این است که «این اعدام‌ها هرگز رخ نداده و با توجه به این‌که مشخص نیست این لیست‌ها چگونه نوشته شده، نمی‌تواند اتهامات را بپذیرد».<ref>[https://www.radiofarda.com/a/the-sixth-session-of-hamid-noury-s-trial-in-stockholm/31423943.html سایت رادیو فردا] </ref>منظور وکیل نوری به لیست‌های زندانیان سیاسی اعدام‌شده در تابستان ۶۷ است که شاهدانی مانند ایرج مصداقی، محمود رؤیایی و دلجو آبادی، و سازمان‌های عفو بین‌الملل و بنیاد عبدالرحمن برومند منتشر کرده‌اند.


ابطال ادعای حمید نوری که می‌گفت من حمید عباسی نیستم و این تشابه اسمی است. ویدا رستم‌علی‌پور از شاکیان پرونده حمید نوری در دادگاه استکهلم که سه نفر از اعضای خانواده خود را در جریان اعدام‌های دهه شصت از دست داد در مصاحبه با العربیه گفت: امروز سندی را دادستان به فارسی آورده و ترجمه کرده بود که حمید نوری خطاب به دوستانش می‌گوید امروز افطار هست و همدیگر را می‌بینیم؛ حمید نوری - عباسی. که مشخص شده است او همان حمید عباسی بوده است.<ref name=":4" />
ابطال ادعای حمید نوری که می‌گفت من حمید عباسی نیستم و این تشابه اسمی است. ویدا رستم‌علی‌پور از شاکیان پرونده حمید نوری در دادگاه استکهلم که سه نفر از اعضای خانواده خود را در جریان اعدام‌های دهه شصت از دست داد در مصاحبه با العربیه گفت: امروز سندی را دادستان به فارسی آورده و ترجمه کرده بود که حمید نوری خطاب به دوستانش می‌گوید امروز افطار هست و همدیگر را می‌بینیم؛ حمید نوری - عباسی. که مشخص شده است او همان حمید عباسی بوده است.<ref name=":4" />
خط ۳۳۳: خط ۳۶۵:


== هشتمین جلسهٔ دادگاه حمید نوری ==
== هشتمین جلسهٔ دادگاه حمید نوری ==
پنجشنبه بیست و ششم اوت ۲۰۲١ برابر با چهارم شهریور ١۴۰۰، هشتمین جلسه محاکمه حمید نوری در دادگاه استکهلم برگزار شد.
پنجشنبه بیست و ششم اوت ۲۰۲۱ برابر با چهارم شهریور ۱۴۰۰، هشتمین جلسه محاکمه حمید نوری در دادگاه استکهلم برگزار شد.


در ادامه جلسه امروز، دادستان به سئوالات‌اش از ایرج مصداقی در باره مشاهدات او در جریان اعدام‌ها و مسائلی که دیده است، ادامه داد. دادستان از او خواست به جرئیاتی که از او سئوال می‌شود، پاسخ دهد. دادستان به او گفت بیست‌ودوم مرداد را پشت سر گذاشتیم و در باره بیست‌پنجم مرداد صحبت می کنیم که روز مهمی برای مصداقی است. او در پاسخ گفت، صبح روز بیست‌وپنجم مرداد من را به نزد هیات بردند. روز دوم محرم بود. همه پاسدارها مثل حمید نوری لباس سیاه پوشیده بودند. همان زمان بود که منتظری با اعضای هیات دیدار کرد و به آنها گفت”به خاطر ماه محرم آنها را نکشید.” ما در زندان می‌دیدیم که آنها لباس مشکی پوشیده‌اند و شب‌ها سینه زنی داشتند و عزاداری می‌کردند.
در ادامه جلسه امروز، دادستان به سئوالات‌اش از ایرج مصداقی در باره مشاهدات او در جریان اعدام‌ها و مسائلی که دیده است، ادامه داد. دادستان از او خواست به جرئیاتی که از او سئوال می‌شود، پاسخ دهد. دادستان به او گفت بیست‌ودوم مرداد را پشت سر گذاشتیم و در باره بیست‌پنجم مرداد صحبت می کنیم که روز مهمی برای مصداقی است. او در پاسخ گفت، صبح روز بیست‌وپنجم مرداد من را به نزد هیات بردند. روز دوم محرم بود. همه پاسدارها مثل حمید نوری لباس سیاه پوشیده بودند. همان زمان بود که منتظری با اعضای هیات دیدار کرد و به آنها گفت”به خاطر ماه محرم آنها را نکشید.” ما در زندان می‌دیدیم که آنها لباس مشکی پوشیده‌اند و شب‌ها سینه زنی داشتند و عزاداری می‌کردند.
خط ۱٬۵۵۵: خط ۱٬۵۸۷:
روز دهم مرداد حمید عباسی گفت: بیایید بیرون. و به صف شوید دكتر فرزین نصرتی و مسعود خستو و اردشیر و من و بعد محمدرضا به صف شدیم و صف طولانی از بچه‌ها پشت سر ما قرار گرفتند حمید عباسی ما را به سمت راهروی مرگ می‌برد در همین حال محمدرضا كه پشت سرمن و دستش روی شانه من بود با دستش مورس زد و گفت: برای فروزان داشتن مشعل انقلاب باید خون داد.
روز دهم مرداد حمید عباسی گفت: بیایید بیرون. و به صف شوید دكتر فرزین نصرتی و مسعود خستو و اردشیر و من و بعد محمدرضا به صف شدیم و صف طولانی از بچه‌ها پشت سر ما قرار گرفتند حمید عباسی ما را به سمت راهروی مرگ می‌برد در همین حال محمدرضا كه پشت سرمن و دستش روی شانه من بود با دستش مورس زد و گفت: برای فروزان داشتن مشعل انقلاب باید خون داد.


=== گزیده‌ای از سخنان مجید صاحب‌جمع در دادگاه دورس ===
=== مجید صاحب‌جمع در دادگاه دورس ===
'''چهارشنبه ۲۰آبان ۱۴۰۰ – ۱۱نوامبر ۲۰۲۱'''
'''چهارشنبه ۲۰آبان ۱۴۰۰ – ۱۱نوامبر ۲۰۲۱'''


خط ۱٬۶۰۴: خط ۱٬۶۳۶:
مجید صاحب جمع  در ادامه اظهاراتش گفت: درجریان قتل عام ،همه زندانیان سر موضع اعدام شدند آنها در مقابل هیئت مرگ همگی گفته بودند هوادار سازمان مجاهدین خلق ایران هستند.  
مجید صاحب جمع  در ادامه اظهاراتش گفت: درجریان قتل عام ،همه زندانیان سر موضع اعدام شدند آنها در مقابل هیئت مرگ همگی گفته بودند هوادار سازمان مجاهدین خلق ایران هستند.  


=== گزیده‌ای از سخنان اکبر صمدی در دادگاه دورس ===
=== اکبر صمدی در دادگاه دورس ===
روز دوشنبه ۲۴آبان، دادگاه حمید نوری برای چهارمین جلسه متوالی در شهر دورس آلبانی برگزار شد. در این جلسه اکبر صمدی به‌عنوان شاکی علیه حمید نوری شهادت داد.
روز دوشنبه ۲۴آبان، دادگاه حمید نوری برای چهارمین جلسه متوالی در شهر دورس آلبانی برگزار شد. در این جلسه اکبر صمدی به‌عنوان شاکی علیه حمید نوری شهادت داد.


خط ۲٬۰۱۷: خط ۲٬۰۴۹:
اکبر صمدی: نتیجه‌یی که گرفته اشتباه بوده پوست عرب نزدیک به سیاه بود و حمید عباسی سفید است شاید تعبیر درستی از حرف‌هایم نشده است.  
اکبر صمدی: نتیجه‌یی که گرفته اشتباه بوده پوست عرب نزدیک به سیاه بود و حمید عباسی سفید است شاید تعبیر درستی از حرف‌هایم نشده است.  


=== گزیده‌ای از سخنان حسین فارسی در دادگاه دورس ===
=== گزیده‌ای از سخنان محمود رویایی در دادگاه دورس ===
در ساعت ۸صبح روز (۲۶آبان) ادای شهادت توسط حسین فارسی در دادگاه حمید نوری آغاز شد. در ابتدای جلسه آقای کنت لوئیس به دادگاه اطلاع داد که ماکت ساخته شده از زندان گوهردشت را به دادگاه اهدا می‌کند.  
سه شنبه ۲۵ آبان ۱۴۰۰پنجمین روز از برگزاری دادگاه حمید نوری در دادگاه دورس آلبانی آغاز شد. در این جلسه محمود رویایی ادای شهادت می‌کند.


ابتدا خانم گیتا وکیل حسین فارسی به معرفی وی و سوابق زندان وی و زندانهایی که بوده پرداخت و این‌که وی مشاهداتش در زندان را در کتابی تحت عنوان یک کهکشان ستاره به رشته تحریر در آورده که یکی از مستندات پرونده می‌باشد.
آغاز دادگاه


وکیلی شاکی هم‌چنین گفت که حسین فارسی در گوهردشت در چهار نوبت به کریدور مرگ برده شده و دوبار هم به کمیته مرگ در روزهای هشتم و بیست و دوم مرداد صدا زده شده و در چندین نوبت متهم حمید عباسی را در آنجا دیده است.
در ساعت ۸ صبح روز ۲۵ آبان استماع شهادت دادن محمود رویایی در دادگاه حمید نوری که در دورس آلبانی برگزار شده بود شروع شد.


سؤال و جواب دادستان
در ابتدای جلسه خلاصه‌ای از سرگذشت ۱۰سال زندان محمود رویایی گفته شد. پس از این خلاصه دادستان پرسش‌هایش را از محمود رویایی شروع کرد.


دادستان ابتدا به سؤال و جواب حول سوابق زندان مجاهد خلق حسین فارسی پرداخت واین‌که چگونه دستگیر و آزاد شده است. دادستان سپس سؤال کرد.
محمود رویایی در ابتدا پس از تشکر از رئیس دادگاه، دادستان‌ها و همچنین تیم وکلا که برای کشف حقیقت زحمت سفر به آلبانی را کشیده‌اند گفت: همانطور که می‌دانید من ۲۱سال قبل از دستگیری حمید نوری طی مصاحبه‌ای نقش حمید نوری در راهرو مرگ را افشا کرده‌ام. من قبل از دادگاه‌های مرگ، حین آن و بعد از آن حمید نوری را دیده‌ام.


دادستان: در مرداد برای شما در گوهردشت چه اتفاقی افتاد.
سوالات اولیه دادستان


حسین فارسی: ۷مرداد همه ما را از فرعی۷ بیرون بردند و بردند به راهرو در طبقه سوم.
دادستان: وقتی که دستگیر شدید چند سال داشتید؟


میزی داخل سالن بود و پاسداران دور آن نشسته بودند.
محمود رویایی: ۱۸سال


پشت ا میز ناصریان، حمید عباسی و سه پاسدار دیگر بودند.
دادستان: هوادار مجاهدین بودید؟


ناصریان سؤال و جواب می‌کرد و بقیه فقط نگاه می‌کردند من وقتی جلو رفتم اسم و مشخصات پرسید و گفت تقاضای عفو می‌کنی. گفتم نه، من می‌دیدم که حمید عباسی و سایر پاسداران می‌خندیند. ناصریان گفت برو و با بقیه نیز این برخورد را کرد و برگشتیم دربند.
محمود رویایی: بله


روز بعد ساعت هفت ونیم صبح پاسدار آمد با خشونت ما را از بند بیرون کشید. ما را از راه پله آشپزخانه بود به طبقه اول بردند.
دادستان‌ چه زمانی به گوهردشت آمدید؟


من وقتی که وارد راهرو شدم تعدادی همه با چشم‌بند نشسته بودند.
محمود رویایی: ۱۷فروردین سال ۶۵


مرا با چشم‌بند روبه‌روی دیوار نشاندند و چیزی جز دیوار نمی‌دیدم حدود دو ساعت بعد یک پاسدار روی شانه من زد و گفت بیا من وقتی بلند شدم دیدم یک در است. دری که در اتاق دادیاری بود و دو پاسدار یوزی به دست جلو آن بودند.
دادستان: در چه بازه زمانی در اوین بودید؟


وقتی به جلو در رسیدم ناصریان گفت این را ول کن بگذار بنشیند و در این حال یکی از دوستان من به نام صمد رنجبر را از در خارج کردند و من هم‌چنان نشسته بودم. نزدیک ظهر یک نفر به من گفت دادگاه رفتی همان زمان یک نفر دیگر گفت نگو دادگاه و من نفهمیدم اینها چه کسانی بودند من کماکان نشسته بودم تا ساعت سه بعدازظهر.
محمود رویایی: من در زمان دستگیری و بازجویی در اوین بودم و در آذر آن سال به قزلحصار رفتم و سال ۶۵ از قرلحصار به گوهردشت رفتم.


آنموقع می‌فهمیدم رفت و آمد بسیاری هست و آنجا بسیار شلوغ است. بعد ناصریان زد روی شانه من آهسته گفت پاشو بیا.
دادستان: چند مدت دراوین بودید؟


من رفتم وارد اتاق شدم و از همان اول داشتم همه چیز را می‌دیدم سرپا ایستاده بودم گفتند چشمبند را بزن بالا.
محمود رویایی: ۸ شهریور دستگیر شدم و بعداز ۳ ماه در آذرماه سال ۶۰ به قزلحصار منتقل شدم.


روبه‌روی من دو آخوند ویک لباس‌شخصی نشسته بودند یکی از آخوندها نیری بود می‌شناختم آخوند سمت راست او را نمی‌شناختم و سمت چپ او مرتضی اشراقی داستان بود که او را می‌شناختم.
دادستان: اگرحوادثی هست بلافصل که مربوط به قضیه اعدام‌های مرداد دارد می‌توانید تعریف کنید.


سؤال: شما گفتید همه چیز را می‌دیدم چطور می‌دیدی.
سخنان محمود رویایی در مورد طراحی از قبل برای اعدام‌ها


جواب: من چشمبندی داشتم که آنرا ساییده بودم و زمانی که آنرا روی چشم می‌گذاشتم همه چیز را می‌دیدم و نیاز نبود سرم را بالا بگیرم و همه چیز را می‌دیدم و البته بچه‌های دیگری هم این کار را کرده بودند.
من خیلی کوتاه چند واقعه کوتاه در مورد قتل‌عام سال ۶۷ را بازگو می‌کنم این وقایع نشان می‌دهد اعدام‌ها از قبل طراحی شده بودند.


دادستان: بقیه ماجرا را بگو
فروردین سال ۶۷ تعدادی از زندانیان کرمانشاه را به گوهردشت آوردند و ما نمی‌دانستیم علت چیست. اما بعداً فهمیدیم این ادامه طرح تفکیک زندانیان است. طرحی که در بهمن سال ۶۶ توسط داوود لشکری، ناصریان و حمید عباسی اجرا شد.


حسین فارسی: نیری کاغذی جلویش بود اسم و مشخصات مرا پرسید وقتی که دادستان از اتهام کرد متأسفانه من در آن صحنه شهامت آنرا نداشتم که مثل بقیه دوستانم از عقایدم دفاع کنم. نهایتاً یک کاغذ به من دادند در دو خط یک چیزی بنویسم من از اتاق رفتم بیرون دو خط نوشتم دادم ناصریان.
آن زمان بعد از طبقه‌بندی در گوهردشت من از زیر در بند حرف مهمی شنیدم. داوود لشکری در تلفن گفت تفکیک می‌کنیم که من متوجه نشدم اما بعداً متوجه شدم چون مارکیسیست‌ها از ما جدا شدند و یک تعدادی هم به بندی به نام بند ۱ منتقل شدند.


ناصریان مرا از دادیاری بیرون آورد و به یک پاسدار گفت او را ببر آنور من همینجا یک نکته را تأکید می‌کنم من هرکجا از صحبت‌هایم حرف از راهرو مرگ می‌زنم می‌گویم منظورم این قسمت راهرو است
در اردیبهشت مسعود مقبلی از زندان گوهردشت پیام داد که بازجویش گفته به‌زودی شما زندانیان را تعیین‌تکلیف می‌کنیم و تصفیه در کار است.


دادستان: شما این مسیر تا حسینیه را کریدور مرگ می‌گویی، در کریدور مرگ چکار کردیدی
وقایع ششم مرداد


حسین فارسی: پاسدار به من گفت اینجا بنشین و بالای سرم یک پنجره هم قرار داشت.
از ۶مرداد می‌خواهم شروع کنم در ۶مرداد ساعت ۱۰ یا ۱۱ شب عده‌ای را از بند صدا کردند و این افراد را به‌محض این‌که از بند بردند اتهام‌شان را پرسیدند و زمانی آنها گفتند مجاهدین، آنها را به قصد کشت زدند و یکی دو ساعت بعد آنها را مجروح وارد بند کردند و گفتند شنبه دنبالتان می‌آییم. آن زمان من دربند ۳ بودم.


نیم ساعت که گذشت نفر سمت چپ اسم مرا پرسید و من اسمم را گفتم. بعد گفت من می‌خواهم ازقول من یک چیزی را به نفر سمت راست بگویی، خودش را معرفی کرد مصطفی هاشم خانی بود به من گفت به نفر سمت راست بگو حرفی را که مسعود می‌زند تأیید می‌کنی او گفت آره اعدامشان کردند و حرف را تأیید کرد.
وقایع مشکوک هفتم مرداد


من از مجتبی پرسیدم موضوع چیست او جواب داد امروز صبح ۲۰نفر را اعدام کرده‌اند که بچه‌های مشهد نیز جزو آنها بوده‌اند. من برایم همه چیز مشخص شد و گفتم همه‌مان را اعدام می‌کنند مجتبی گفت چرا؟گفتم نفراتی که در اتاق بودند یکی دادستان و یکی حاکم شرع است.
روز ۷مرداد وقایع مشکوکی در این بند اتفاق افتاد مثلا تلویزیون بند ما را بردند و در انتهای بند محلی بود که ما تلویزیون نگاه می‌کردیم به آن می‌گفتند حسینیه.


در جایی که من نشسته بودم یکی دیگر از دوستانم به نام محمود میمنت بود پرسیدم در اتاق چه گفتی گفت گفتم هوادار مجاهدین هستم و نیری گفت باید مدتها پیش می‌رفتی پیش برادرت برو بیرون. بعد از مدتی یکی دیگر از دوستانم به نام حجت سرکرده بود که وقتی یکی از پاسداران آمد حجت اعتراض کرد چرا از صبح ما را نگهداشتی ما را به بند نمی‌بری.
روز ۸مرداد صبح ۱۰نفر را صدا کردند. دوستان من مسعود کباری، حسین سبحانی، رضا زند، اصغر مسجدی، مهران هویدا، غلامحسین اسکندری، رامین قاسمی، این تعداد را هنگامی که صبح در راهر قدم می‌زدم صدا کردند و بردند.


محمود میمنت با شجاعت گفت من هوادار مجاهدین هستم
حوالی ظهر مشغول صحبت با یکی از بچه‌ها بودم یک خبر رسید. تعدادی از پنجره تلویزیون به این سوله‌ها(روی ماکت نشان می‌دهد) نگاه کردند و ترددات مشکوک دیدند.


حسین فارسی در دادگاه دژخیم حمید نوری در مورد محمود میمنت گفت: او در مواجه با هیأت مرگ گفت که من هوادار مجاهدین هستم. نیری به او گفته بود، تو خیلی وقت قبل باید پیش برادرت می‌رفتی. و او را اعدام کردند.
یادآوری می‌کنم این صحنه را من ندیدم و شنیدم و این تصور برایم تقویت شد که دارند تعدادی را اعدام می‌کنند.


برادر محمود در سال۶۲ به‌دست دژخیمان اعدام شده بود.
چون در این محل و اطراف سوله داود لشکری با سلاح، حمید عباسی و ناصریان دیده شدند و قبل از این هم یک فرغون طناب دار دیده شد و مهم‌تر از همه این‌که شعار مرگ بر منافق از این سوله شنیده شد.


البته حجت به یک آخوند گفته بود چرا ما را اینجا نگه‌ داشته‌ای از حجت سؤال کردیم از تو چه سؤالی کردند از من سؤال کردند اتهامت چیست گفت من گفته‌ام هوادار مجاهدین و گفته‌اند برو بیرون. دیگری ابراهیم غیوری نصیر محله بود او هم اتهام را هوادار مجاهدین گفته بود با خشونت او را بیرون کرده بودند.
این مجموعه خاطره تلخ روزهای ۶۰ را در ذهن‌ها زنده کرد زمانی که هر شب صدها زندانی را اعدام می‌کردند و شعار مرگ بر منافق می‌دادند. البته من شخصاً نظرم این بود که نمی‌توانند همه را اعدام کنند و می‌گفتم باید برای این کار قیمت سنگین بدهند و نظرم این بود کسانی که اعدام کرده‌اند احتمالاً زندانیان مشهد هستند و آنها از مشهد به گوهردشت منتقل شده بودند. آذرماه سال قبل که آنها را آورده بودند من در این سلول بودم آنها را آوردند و کسانی بودند که رسماً از مواضع سازمان دفاع می‌کردند.


در اینجا من گفتم می‌خواهم توالت بروم و وضوبگیرم. وقتی که برگشتم جایم را عوض کردم و در آنجا یکی از دوستانم ابوالقاسم محمدی ارژنگی نشسته بود. او یک هنرمند بود و ۴۷سالش بود ازاو پرسیدم چی شد رفتی دادگاه؟
ساعت ۸ شب یک پاسدار مراجعه کرد که اسم پدر مسعود قهرمانی چه بود و این سوال برای من مطرح بود چرا می‌گوید چه بود و نمی‌گوید چیست.


گفت رفتم آنجا پرسیده‌اند اتهامت چیست گفته‌ام هوادار مجاهدین. ابوالقاسم گفت می‌گویند هیأت عفو، اما دروغ می‌گویند و هیأت عفو در کار نیست. آنطرف نیز یکی از دوستانم نشسته بود به نام طاهر فاتحی یکی از نفرات سال۵۹ بود که به آنها می‌گفتند ملی کش.
وقایع روز ۹مرداد


ابوالقاسم محمدی ارژنگی با شجاعت گفت من هوادار مجاهدین هستم
روز بعد در ۹مرداد من در این بند بودم و با یکی از دوستانم به نام محمدرضا حجازی صحبت می‌کردم. او از زندان کرج بود و ۵سال محکومیت داشت. سال پیش محکومیت او تمام شده بود یک‌سال به او اضافه کردند که آن یک سال هم تمام شد.


حسین فارسی در دادگاه دژخیم حمید نوری: ابوالقاسم محمدی ارژنگی یک هنرمند بود و ۴۷سالش بود از او پرسیدم چی شد رفتی دادگاه؟
مشغول صحبت با محمدرضا بودم پاسداری وارد بند شد. محمدرضا حجازی، علی اوسط اوسطی و موسی کریم‌خان هر سه زندان کرج بودند. من به محمدرضا گفتم تو حکمت تمام شده نادری دادستان کرج گفته هفته بعد آزادت می‌کنم، شاید می‌خواهی آزاد شوی.


گفت رفتم آنجا پرسیده‌اند اتهامت چیست گفته‌ام هوادار مجاهدین ابوالقاسم گفت می‌گویند هیأت عفو اما دروغ می‌گویند و هیأت عفو در کار نیست. او را اعدام کردند.
محمدرضا گفت محمود مگر طناب دار را ندیدی؟ خمینی دست از سر ما برنمی‌دارد. من گفتم نه این‌طور نیست شاید می‌خواهی آزاد شوی.


ساعت حدود ۹.۵ شب بود ناصریان آمد وسط سالن و باصدای بلند اسامی را خواند کنار دستش حمید عباسی و پاسداری به نام فرج بود او اسمش مرتضی رویایی است اما در گوهردشت فرج صدایش می‌کردند. این دو نفر کنار ناصریان ایستاده بودند یک سری برگه دستش بود وقتی اسم را می‌خواند آنرا زیر برگه‌های دیگر می‌گذاشت. او اسامی را می‌خواند و حمید عباسی و فرج کنترل می‌کردند آیا نفر بلند شده یا نه.
گفت خون من از خون هزاران مجاهدی که شهید شده‌اند رنگین‌تر نیست و من می‌روم پیش آنها. به من گفت اگر به مسعود رسیدی سلام مرا برسان و اینها را بردند. شاید یک یا ۲ساعت بعد چند اسم دیگر را خواندند: حسین بحری، احمد نورامین، مهرداد اردبیلی، زین‌العابدین افشون. این‌ها را به فاصله هر چند دقیقه یکبار خواندند.


وقتی نفرات بلند شدند به صف شدند و وسط راهرو ایستادند. ناصریان حدود ۵ متر از من فاصله داشت. ناصریان به حمید عباسی گفت اینها را به بندشان ببر و خودش از این در خارج شد و رفت به سمت دادیاری.
زین العابدین افشون یکبار دیگر به بند برگشت و مجدداً او را بردند تمام این افراد زندانیان کرج بودند.


حمید عباسی و دو سه پاسدار دیگر نفرات را به سمت حسینه (سالن مرگ) بردند.
برای ما مشخص شد این‌که اولین اعدامی‌ها از کرج بودند به‌دلیل این‌که رئیسی دادستان کرج بود و آنها را می‌شناخت.


حدود ساعت ۱۰ به بقیه نفرات گفتند بلند شوید ما هم که حداکثر ۲۰نفر بیشتر نبودیم به طبقه دوم ساختمان بردند.
وقایع ۱۰مرداد


در این ساختمان سلول‌های انفرادی بود من از یک سوراخ باریکی بیرون و محوطه جلو را می‌دیدم.
روز ۱۰مرداد داود لشکری وارد بند شد و افراد ۱۰سال و بالای ۱۰سال محکومیت را صدا زد. فکر می‌کردم ۷۰نفر یا بیشتر که زندانیان بالای ۱۰سال بودیم جدا شدیم و از این سلولها بیرون رفتیم و رفتیم زیر هشت.


وقایع ۹مرداد
همانجا چند سؤال می‌پرسید اسم و مشخصات و اتهام که همه افرادی را که گفتند هواداری یا هواداری از سازمان بیرون کشیدند و در واقع همه ما را آوردند پایین طبقه همکف.


صبح نهم مرداد ناصریان آمد در سلول من را باز کرد اطراف او سه چهار پاسدار بودند یکی از آنها حمید عباسی بود.
۳۵نفری از ما را وارد فرعی طبقه همکف کردند. بقیه را به انفرادی بردند و من نمی‌دانم چند نفر بود.


ناصریان یک متر آمد جلو ویک لگد به من زد و گفت همه حرف‌هایی که به مادرت زدی و از جمله گفته‌ای برو عراق را ضبط کردم و داخل پرونده گذاشته‌ام اعدامت می‌کنند حمید عباسی هم در آنجا بود آن روز من دیگر چیزی ندیدم.
وقایع روز ۱۲مرداد


مشاهدات حسین فارسی از ۱۰مرداد به بعد
روز ۱۲مرداد از صبح تعدادی از بچه‌ها را صدا کردند. من الآن ترتیب و زمان دقیق یادم نیست اما اسامی به این شرح است: بهزاد فتح زنجانی، حمید رضا اردستانی، اکبر صمدی و عباس افغان بودند.


دهم مرداد من متوجه شدم نقل و انتقال زیادی است و شلوغ است وقتی سر و صدا تمام شد متوجه شدم در سلول کناری‌ام یک نفر آمده است. با او از طریق مورس تماس گرفتم. او یکی از زندانیان کرج بود و خبر امیر مهران بی‌غم و موسی کریم‌خواه را به من داد.
نزدیک‌های ظهر بود که من با بهروز بهنام‌زاده صحبت می‌کردم بهروز نظرش این بود هر کسی که اتهام مجاهدین دارد اعدام می‌کنند. من گفتم عباس افغان را چرا نبرده‌اند؟ عباس کسی بود که زیر شکنجه تعادلش را از دست داده بود.


امیر مهران بی‌غم را در ۱۰مرداد اعدام کردند
در حالی که من با بهروز بهنام‌زاده صحبت می‌کردم او را صدا کردند. بهروز گفت شم ضدانقلابی خمینی خیلی قوی است و او می‌داند که مجاهدین بعد از سال ۶۴ هر یک یک مسعود هستند و به همین دلیل اعدام می‌کند.


حسین فارسی در دادگاه دژخیم حمید نوری: حین مورس با سلول بغلی او گفت که امیر مهران بی‌غم را اعدام کردند.
بهروز رفت و من ماندم. حوالی ساعت یک و نیم بود مشغول خوردن ناهار بودیم من و محمدرضا شهیرافتخار بودیم که ما را صدا کردند.


امیر متولد سال۱۳۴۲بود که در تظاهرات ۳۰خرداد دستگیر شده بود. او با شجاعت سروده بود: «گر کار من از عشقش با شحنه و دار افتد / از شحنه نترسم من، از دار نیندیشم».
از همان بیرون بند و از همان مسیر به راه ادامه دادیم که ابتدای آن کریدور مرگ است و انتهای آن به سالن مرگ منتهی می‌شود. از مسیری که آمدم دیدم تعداد زیادی زندانی نشسته‌اند هم اینطرف و هم آنطرف. بعد از راهرو فرعی دو سه متر دیگر یک در چوبی است و من در نبش راهرو فرعی نشستم.


او به من گفت دیروز این بچه‌ها را اعدام کرده‌اند. بعد از چند روز، روز ۱۵مرداد من ماشین بنزی را که مال نیری و اینها بود را دیدم که آمدند زیر پنجره در محوطه پارک کردند.
تعداد زیادی نشسته بودند. من از زیر چشمبند نگاه کردم تعداد زیادی از آنها را نمی‌شاختم. بعد از حدود نیم ساعت صدای حمید عباسی را شنیدیم چون صدایش را می‌شناختم تعدادی اسم خواند من چشمبند را کمی بالا زدم و نگاه کردم دیدم حمید عباسی وسط آن در ایستاده بود و داشت اسم‌ها را می‌خواند.


من خواستم به حسین فیض آبادی بگویم هیأت آمده اما جواب مورس را نداد و او را برده بودند.
او دید من نگاه می‌کنم اما برای این‌که توجه‌اش را جلب نکنم سرم را پایین انداختم و پس از این اسامی را خواند دوباره یک به یک اسامی را چک کرد و ظاهراً آنها را تحویل نفر دیگری می‌داد.


ظهر یک نفر از طبقه سوم بامن مورس زد از من پرسید تو کی هستی من اسمم را گفتم. او گفت من حمید بنددار هستم او یک دوست ما بود که ۶سال قبل در قزل‌حصار با هم همبند بودیم و او یکی از ملی‌کش‌ها بود. من چند دقیقه با آن مورس زدم ناگاه یک مورس بزرگ زد به‌عنوان علامت خطر در همین زمان او را برای اعدام بردند.
یک ساعت بعد فرد دیگری که ناصریان بود اسامی تعدادی را خواند اسم کوچک و اسم پدر را می‌خواند.


روز۱۸ مرداد من از شکاف پنجره دیدم که ماشین هیأت آمد و نیم ساعت بعد پاسدار آمد گفت چشم‌بند بزن بیا بیرون. من چشمبند را زدم و سریع بیرون رفتم. یک نفر آنجا بود او یکی از دوستانم به نام حسین نیاکان بود. پاسدار ما را به طبقه همکف برد.
مثلا من که اسم پدرم ابوالفضل است گفت محمود ابوالفضل. یک اسمی بود گفت سیامک رسول بلافاصله فهمیدم سیامک طوبایی است یکی از دوستانم بود که از ۵سال قبل از هم جدا شدیم بلافاصله می‌خواستم با او تماس بگیریم پاسدار متوجه شد و مرا آوردند انتهای راهرو مرگ نشاندند.


آنجا خیلی شلوغ بود و تعداد نفرات زیاد بود اما من تنها یک نفر از آنها را می‌شناختم
دیگر من با کسی تماس نداشتم چون از راهرو اصلی دور شدم و نزدیک‌ترین فرد با من فاصله زیادی داشت.


بعد دیدم تعداد زیادی دیگر را به راهرو آوردند و آنها نشستند. یکی از آنها همبندی قدیمم به نام جعفر تجدد بود.
فقط من کسانی را که نزدیک اتاق هیأت مرگ بودند را می‌دیدم و می‌دانستم دارند با بچه‌ها صحبت می‌کنند.


من با جعفر صحبت کردم اینجا چکار می‌کنی و جعفر ماجرای بند یک را گفت و این‌که ما را برده‌اند کنار بند جهاد ما اعتراض و اعتصاب غذا کرده بودیم.
حدود یک و نیم یا یک ساعت بعد دوباره صدای حمید عباسی آمد و اسم بهروز بهنام‌زاده و بهزاد فتح زنجانی و تعداد دیگری که شاید ۱۲ یا ۱۳نفر بودند را خواند.


همانجا که نشسته بودم پاسدارها آمدند نفرات بند یک را بلند کردند دو نفر از آنها را می‌شناسم ناصر صابر بچه‌میر و احمد نعلبندی بودند. آنها را به راهرو دادیاری که هیأت مرگ در آن است بردند.
او اسامی را می‌خواند و به همین ترتیب یک به یک تحویل می‌داد. من دوباره در یک نگاه در همان نزدیک در او را دیدم.


ناصر صابر بچه‌میر را برای اعدام بردند
شاید نزدیک ۵ یا ۶ بعدازظهر بود ناصریان آمد گفت پاشو بیا و مرا به وارد هیأت مرگ برد.


حسین فارسی در دادگاه دژخیم حمید نوری: روز ۱۸مرداد ناصر صابر بچه‌میر را به همراه احمد نعلنبدی برای اعدام بردند.
وارد شدم یک صندلی بود روی صندلی نشستم گفتند چشمبند را بردار و یک میز بزرگ بود که دور آن چند آخوند و ۲نفر لباس‌شخصی بودند.


بعد ناصریان آمد مرا بلند کرد و بنشین اینجا که روبه‌رویم آسانسور بود. سمت راست من به فاصله سه متری یک نفر دیگر نشسته بود.
درست روبه‌روی من نیری بود ولی هیچ‌کدام از آن جمعیت را نشناختم اما در میان هیأت پورمحمد ی نماینده وزارت اطلاعات بود که من او را نمی‌شناختم، اشراقی بود که لباس‌شخصی داشت او را می‌شناختم رئیسی بود که من فکر می‌کردم یک پاسدار است چون وقتی که من او را دیدم پشت میز نبود و داشت قدم می‌زد و یک تسبیح دستش بود. نسبتاً هیکل درشت‌تری داشت و چهره‌اش عبوس بود و من فکر کردم پاسدار است.


بعد از مدتی یک پاسداری آمد و از نفری که کنار دست من نشسته بود پرسید رضا شما هستید اسم و فامیلش را گفت و او یکی از دوستان من در سال۶۰ بود ولی من چهره‌اش را نشناختم در طول ۶سال قیافه‌اش به قدری تغییر کرده بود که من او را نشناختم به فاصله مدت کمی حمید عباسی آمد و گفت بلند شو بیا. حمید عباسی رضا را بلند کرد و برد در این راهرو و من دیگر او را ندیدم.
نیری یک پرونده را باز کرد و سؤالات مقدماتی نظیر اسم، محکومیت و موارد دیگر مربوط به اداری.


من تا ساعت ۱۲شب آنجا بودم بعدازظهر در کنار میز پاسدار یک خواهر نشسته بود این احتمالاً یکی از زنان کرمانشاهی بود که در طبقه ۲ در این بند بودند و ما از طریق هواخوری با آنها تماس داشتیم. اینها را فروردین از کرمانشاه به طبقه ۲ آورده بودند و در گوهردشت اعدام کردند.
بعد سر موضوع اصلی رفت و گفت اتهامت چیست گفتم هوادری، گفت هواداری از کی؟ گفتم از سازمان.


خواهر حرفی زد که پاسدار به او لگد زد و گفت خفه شو بعد ناصریان او را صدا کرد و من دیگر سرنوشت او را نفهیدم.
یک نفر دیگر آنجا بود که الآن نظرم نیست چه کسی بود گفت نظرت راجع به سازمان چیست؟ گفتم نظری ندارم. گفت یعنی چی نظری نداری؟ مگر می‌شود نظری نداشته باشی؟


من آن‌روز شاهد بودم ناصریان در سه نوبت با صدای بلند اسامی را می‌خواند.
گفتم من ۷سال زندان هستم و هیچ خبری ندارم بنابراین نظری ندارم.


در روز سه‌شنبه که اسم و اسم پدر می‌خواندند من متوجه نبودم اسامی چه کسانی را می‌خواندند اما تعداد اسامی خیلی زیاد بود.
پورمحمدی یا شوشتری بود گفت ما هیأت عفو هستیم و می‌خواهیم عده‌‌ای را آزاد کنیم می‌خواستم ببینم آیا حاضری مصاحبه کنی و انزجارنامه بنویسی؟


ساعت ۱۲شب بود و ناصریان آمد. پاسداری که پشت میز بود به ناصریان التماس کرد با خانواده‌اش تماس بگیرد و او گفت ما دو هفته است اینجا هستیم و همسرم مریض است بگذار حداقل دو ساعت بروم او را ببینم، اجازه بده تماس تلفنی بگیرم که ناصریان گفت همه خط‌ها قطع است و فقط یک خط وصل است و فکر نمی‌کنم بگذارند تماس بگیرید.
گفتم اگر آزاد بکنید تعهد می‌دهم کاری به کار کسی نداشته باشم. رئیسی با حالت تحکم با دستش اشاره کرد برو بیرون.


در ساعت حدود ۱۲شب ما که تعدادمان کم بود به داخل بند بردند و پاسدار مرا به طبقه سوم برد و گفت برو داخل. من داخل بند شدم با پاسداری مواجه شدم که اسمش را تبریزی می‌گفتیم.
پورمحمدی هم گفت برو بیرون. من آمدم بیرون دم در که رسیدم اشراقی آمد کنارم گفت همین را که گفتی بنویس.


تبریزی آمد و مرا کتک زد دو پاسدار دیگر هم از پشت مرا می‌زدند و من نمی‌فهمیدم چرا می‌زدند.
گفتم من که چیزی نگفتم گفت همین که گفتی اگر آزاد شوی تعهد بدهی با کسی کاری نداشته باشی همین را بنویس.


من دستم را جلو صورتم گذاشته بودم ضربه نخورد. افتاده بودم زمین و در این حالت هم مرا می‌زدند. آنها می‌خواستند من به مسعود و مریم رجوی توهین کنم که من خواست آنها را اجرا نمی‌کردم و نمی‌دانم مدت ضرب و شتم آنها چقدر طول کشید بعد یکی از آنها مرا کشید و انداخت داخل یکی از سلول‌ها.
اینجا که اتاق دادیاری است کنار آن یک کاغذ به من داد من چشم‌بند را برداشتم و نوشتم.


فردا صبح ناصریان آمد همان کاغذ دستش بود و مرا به اعدام تهدید می‌کرد و می‌گفت بگو در بند ۷ چطوری با مجاهدین تماس داشتید و رادیو مجاهد را چطور گوش می‌کردید. ما تورا اعدام می‌کنیم برادرت را چند روز پیش در اوین اعدام کردیم داغ او را بردل مادرت گذاشتیم داغ تورا هم به دل مادرت می‌گذاریم و داغ همه‌تان به دل رهبرتان مسعود رجوی می‌گذاریم.
نوشتم در صورت آزادی کاری به کار کسی ندارم. وقتی تمام شد به پاسداری که از در آمد بیرون و نفهمیدم کی بود کاغذ را دادم.


وقایع روز ۲۱مرداد
از آنجایی که می‌دانستم این کاغذ را که بخوانند مرا صدا می‌زدند سعی می‌کردم جایی باشم که مرا نبینند.


روز ۲۱ پاسدار آمد گفت چشمبند بزن و برد داخل راهرو که متوجه شدم تعدادی چشمبند زده و ایستاده‌اند و از میان آنها تنها حسین نیاکان را شناختم بعد ما را آوردند از طریق راه آشپزخانه به راهرو دادیاری.
من سعی کردم که بروم طرف دیگر آنجا که بچه‌های زیادی نشسته بودند بنشینم که یک پاسداری که آنجا بود گفت برگرد اسم تو اینجا نیست و بعد اینجا می‌آیی.


در راهرو خیلی نفرات نشسته بودند و در راهرو دادیاری هم تعداد زیادی بودند.
سعی کردم دیده نشوم سرم را روی پایم گذاشتم و نمی‌خواستم سراغ من بیایند.


من مدت زیادی آنجا نبودم ناصریان به پاسداری گفت این را بردار ببر و پاسدار مرا از در وارد کرد و در راهرو مرگ نشاند. آنجا هر چه نگاه کردم نفر آشنا ندیدم. فقط حسین که کمی با او صحبت کردم. ظهر حمید عباسی آمد و دو پاسدار همراهش بودند. حمید عباسی وسط ایستاد و اسم حدود ۲۰نفر را با اسم کوچک و اسم پدرشان خواند. وقتی که اسامی تمام می‌شد خنده‌ای می‌کرد و می‌گفت عاشورای مجاهدین است بروید عاشورای مکرر مجاهدین است و این نفرات را به سمت حسینه بردند.
رفتم توالت آنجا شنیدم ناصریان مرا صدا می‌کند. توجه به او نکردم ۱۰دقیقه بعد آمدم نشستم، دوباره صدای حمید عباسی بلند شد ۱۰ تا ۱۵اسم خواند ناصر زرین‌قلم یکی از کسانی بود که اسمش را خواند و با کد بزن قدش که حمید عباسی گفت فهمیدم آنها هم اعدام می‌شوند.


بقیه را هم به بند منتقل کردند من برگشتم به سلول.
فاصله من با حمید عباسی کمتر از یک متر بود من برای شناختن حمید عباسی نیاز نبود چهر‌ه‌اش را ببینم چون از زیر چشمبند تا شعاع چند متری را می‌دیدم و دقیقاً می‌دانستم این کفش و این پیراهن و شلوار مربوط به چه کسی است.


حسین نیاکان سرود آزادی می‌خواند
پاسدارها همه لباس فرم داشتند اما ناصریان و حمید عباسی لباس‌شخصی داشتند.


حسین فارسی در دادگاه دژخیم حمید نوری: حسین نیاکان در راهرو مرگ تکرار می‌کرد، آزادی نور خود را بر خاک گور ما بعد از ما بی‌فشان! و این را چند بار تکرار کرد.
بعد از چند دقیقه ناصریان چشمش به من افتاد گفت تو اینجایی چرا صدایت می‌کنم جواب نمی‌دهی بیا برویم حاج آقا کارت دارد و دوباره برگشتم اتاق هیأت مرگ.


وقایع ۲۲مرداد
روی صندلی نشستم و چشمبند را برداشتم و همان ترکیب را دیدم چشم‌بند را که برداشتم شروع کردند به مسخره کردن و دست انداخت من نسبت به آن چیزی که نوشته‌ام. می‌گفتند چقدر سواد داری چرا اسمت را ننوشتی و امضا نکردی و نظرت را نسبت به سازمان ننوشتی و نوشتی من در صورت آزادی کاری با کار کسی ندارم.


۲۲مرداد صبح پاسدار آمد گفت چشمبند بزن و بیا بیرون من را از اینجا بردند پایین و در راهرو مرگ نشاندند و چند ساعتی تا بعدازظهر اینجا رو به دیوار نشسته و منتظر بودم در اینجا چیزی ندیدم و فقط متوجه ترددهای زیادی می‌شدم.
پورمحمدی آمد فرمی را به من نشان داد و گفت باید مانند این بنویسی آن متن دستخطی بود نوشته بود من انفجار حزب جمهوری و انفجار نخست‌وزیری را محکوم می‌کنم و در آخرش نوشته بود درخواست عفو از خمینی.


بعدازظهر ناصریان آمد و یواش گفت بیا، مرا بردند در اتاق هیأت مرگ در آنجا چند صندلی بود و چند نفر نشسته بودند و ناصریان گفت چشمبند را بردار و ناصریان گفت؛ حاج آقا حسین فارسی را آوردم و در این روز ۵نفر بودند که سه نفر آنها نیری، پور محمدی، اشراقی یکی از آنها فاتحی دادستان کرج و یکی دیگر نادری داستان دیگر کرج بودند.
من همه متن را کامل نخواندم چون متن یک صفحه کامل بود اما وقتی دیدم نوشته بود درخواست عفو دارم، کاغذ را برگرداندم گفتم اینها ربطی به من ندارد زمانی که نخست‌وزیری منفجر شده من زندان بودم و درخواست عفو ندارم. سرانجام پورمحمدی گفت برو بیرون.


من آن موقع نادری را نشناختم بعداً از زندانیان کرج شنیدم نادری است اما فاتحی را قبلاً در قزل‌حصار می‌شناختم.
من چشم‌بند را زدم از اتاق بیرون آمدم. اشراقی آمد بیرون همان کاغذ را به من داد گفت بیا کاملش کن.


آنها به من گفتند آن روز قرار بود چیزی بنویسی، من گفتم نوشته‌ام آنها گفتند چنین برگه‌ای در آن نیست.
گفت مشخصات را کامل بنویس و نظرت را در مورد سازمان بنویس و تأکید داشت این کار را بکنم.


دست آخر نیری گفت برو آنچیزی که قرار بود بنویسی را بنویس و چند مورد دیگر داشت که به ناصریان گفت او را ببر بیرون بنویسد.
من همانجا مجدداً چهار یا پنج خط اضافه نوشتم ولی با همان محتوا و گفتم در رابطه با سازمان نظری ندارم و در صورتی که آزاد شوم کاری با هیچ حزب و گروهی ندارم.


من رفتم نشستم و نوشتم و زمانی که برگه را به ناصریان دادم، ناصریان مرا داد به پاسدار و پاسدار مرا از در رد کرد و کنار در نشستم.
مشخصات را نوشتم و امضا کردم زمانی که کاغذ را برگرداندم همه‌‌شان آمدند بیرون و من نمی‌دانستم کاغذ را به چه کسی بدهم. آخرین نفر یک لباس‌شخصی بود که فکر کردم پاسدار بود و از اینجا که در اتاق هیات مرگ بود خودم راه افتادم و آمدم در راهرو هیات مرگ نشستم…


آن‌روز تعداد زیادی از دوستانم نشسته بودند. از جمله کنار در غلامرضا کیا کجوری، حسین نیاکان، داریوش حنیفه پور زیبا و تعداد دیگری از دوستان که روبه‌رویم نشسته بودند و زمانی که پاسداران رفت و آمدشان کم بود با هم صحبت می‌کردیم.
به خط کردن‌های متعدد برای اعدام


یک بخشی از صحبت‌ها شوخی بود که در رابطه با اعدام شوخی می‌کردیم. بچه‌ها با غلامرضا در رابطه با بهشت صحبت می‌کردند و آن‌روز برای همه روشن بود که چه خبر است و چه دارد می‌گذرد.
یک ساعت بعد حمید عباسی با یک لیست جدید وارد شد. فکر می‌کنم ساعت ۱۰ بود که آخرین لیست را خواند. این لیستی که خواند یک عده‌‌ای این طرف راهرو بودند و یک سری آن طرف و یک سری نزدیک در بودند که همه را به خط کرد. از دوستان خودم علیرضا مهدیزاده و فرهاد اتراک. من رفتم پشت سر علیرضا مهدی‌زاده ایستادم و دستم را روی شانه‌اش گذاشتم. بعد فهمیدم آنهایی که این طرف سالن هستند همه‌شان اعدامی هستند و می‌دانستند اعدام می‌شوند.


یک فرصت که خلوت بود و پاسدار نبود غلامرضا کیاکجوری گفت بیایید ترانه یا سرودی باهم بخوانیم و…
افرادی که این طرف بودند الزاماً نمی‌دانستند اعدامی هستند تعداد زیادی پاسدار در راهرو بودند و هیأت مرگ هم بود و چند پاسدار مسلح آنجا بودند.


حسین نیاکان سرود آزادی می‌خواند و سرود تمام شد یک چیزی را تکرار می‌کرد او یک قسمت از سرود را چند بار تکرار کرد «ای آزادی نور خود را بعد از مرگ ما به خاک گور ما بیفشان» و بعد از آن داریوش حنیفه یک شعر خواند و در حالی که خوب می‌دانست چکار دارد می‌کند این شعر را می‌خواند که می‌گفت ای آزادی اگر خورشید تو از دریای خون عبور می‌کند و اگر از دفن جسدهای ما، بهار تو شکوفا می‌شود»...
۲پاسدار مسلح جلو در چهارلنگه بودند که عرض سالن را می‌پوشاند در اینجا که در هیأت مرگ است پاسدار مسلح ایستاده بود و غلظت امنیتی در این قسمت بسیار بیشتر بود.


غلامرضا کیاکجوری ترانه می‌خواند
من کنار دیوار ایستاده بودم و با کسی ارتباط نداشتم البته حدس می‌زدم مرا هم صدا می‌کنند اما فکر نمی‌کردم الآن صدایم بزنند.


حسین فارسی در دادگاه دژخیم حمید نوری: غلامرضا کیاکجوری در حالی‌که راهرو مرگ خلوت شده بود گفت بیایید با هم سرود بخوانیم. همان شب او را برای اعدام بردند.
من پشت سر علیرضا مهدیزاده ایستادم و حمید عباسی وقتی اسامی را چک می‌کرد و می‌گفت: «بزن قدش» اسم من نبود و گفت تو بنشین و مجدداً نشتستم.


آن شب حدود ساعت ۱۰ ناصریان و حمید عباسی آمدند کنار در ایستاده بودند و ناصریان با صدای بلند اسامی را می‌خواند وقتی اسامی تمام شد ناصریان و… گفت حرکت کنید تعداد زیادی بودند که به طرف سالن مرگ حرکت کردند. حسین نیاکان، داریوش حنیفه و غلامرضا کیا کجوری هم درمیان آنها بودند.
نیم ساعت بعد اعضای هیأت مرگ محل را ترک کردند و حمید عباسی اسم حدود ۱۰نفر را خواند و بعد از ۱۰دقیقه لیستی خواند که همه افرادی که این طرف راهرو بودند را به آن سمت برد و همه را به خط کرد و گفت عکس مسیر حسینیه و یه سمت سالن مرگ حرکت کنند.


بعد از آن مرا به این سلول بردند و تا اواسط شهریور در این سلول بودم بعد مارکسیست‌ها را که کنار ما در سلول انفرادی بودند به هیأت بردند و با آنها برخورد کردند.
دوباره اسم من و یک نفر دیگر که الآن داخل ایران است نبود اما اسم همه بودند یعنی در این راهرو غیر از ۲نفر همه رفتند.


دادگاه در اینجا به مدت ۱۰دقیقه آنتراکت داد.
من به حمید عباسی اعتراض کردم چرا اسم مرا نخواندی؟ برگه را نگاه کرد گفت اسمت نیست و بعد از این‌که فهمید من و آن فرد که در هیات مرگ رفتیم در هیچ یک از لیست‌های او نیستیم ما را به بند انفرادی و سلول ۴رفتم و چشم‌بند را برداشتم سیامک طوبایی را دیدم همانکه مدتها دنبالش بودم.


دادگاه پس از آنتراکت کوتاهی ادامه یافت.
او به من گفت همه را کشتند او دلایلی می‌آورد که من هم متوجه شدم همه دوستانم را کشتند…


سؤالات دادستان از کتاب یک کهکشان ستاره نوشته مجاهد خلق حسین فارسی
در ساعت ۱۰ دادگاه برای چند دقیقه انتراکت داد.


دادستان: قبل از این‌که برگردیم در رابطه با سؤالاتم می‌خواهم درباره کتاب تان یک کهکشان ستاره می‌خواهم بپرسم.
سؤالات دادستان و توضیحات محمود رویایی در مورد حمید عباسی


کی این کتاب چاپ شده است؟
دادستان: در اظهاراتت چندین بار گفتی حمید عباسی را دیدی، الآن می‌خواهم توضیح بدهی که چقدر این فرد را بعد از گوهردشت قبل از این‌که وارد راهروی مرگ شدی می‌شناختی؟


حسین فارسی: اولین بار در سال۱۳۸۸ یعنی ۱۳سال پیش در عراق بوده، دومین بار سال۱۳۹۵ در اروپا منتشر شده است.
محمود رویایی: من سال ۶۵ وارد گوهردشت شدم و از آن موقع حمید عباسی و ناصریان را می‌دیدم .من حمید عباسی را نمی‌شناختم ولی دوستانم گفتند او حمید عباسی است.


دادستان: این کتاب بر مبنای چی بود؟
از آن وقت چهره او در ذهنم نقش بست. بعد از این‌که دستیار ناصریان بود همیشه پشت ناصریان سنگر می‌گرفت و سایه او بود. اما چهره اصلی‌اش را قبل از راهرو مرگ در اتاق گاز دیدم. روز ۱۲تیر ۶۶ به‌دلیل موضوع ورزش جمعی من و دوستانم در اتاق گاز بودیم آن موقع من در این بند بودم.


حسین فارسی: بر اساس مشاهدات خودم یا چیزهایی که شنیده بودم البته بیشتر بر اساس مشاهداتم بود که این کتاب را نوشتم.
قبل از اتاق گاز یک ورزش جمعی یک تونل از پاسداران درست شد آن روز صدای حمید عباسی را من شنیدم ولی خودم نتوانستم او را ببینم.


دادستان: از کی شروع به نوشتن کردید؟
دادستان: پس اینها را جمع بزنیم تو ۳بار حمید عباسی را در گوهردشت دیدی.


حسین فارسی: من نوشته‌های اول را ریزنویس در زندان نگه داشته بودم از جمله تاریخ‌ها و اسامی را نوشته بودم و اینها را با خودم از زندان بیرون آوردم از جمله چیزهایی که با دوستان نوشته بودیم از جمله اسامی و انواع شکنجه در زندان نوشتیم و از زندان خارج کردیم.
محمود رویایی: نه خیلی از موضوعات را هنوز نگفتم.


سؤالات دادستان حول وقایع ۷مرداد
دادستان: به‌هرحال سؤال من این است که یک از نظر شغل‌اش، دوم از نظر چهره‌اش و سوم از نظر این‌که از کی دیده‌ای روی این سؤال فکر کن که از فروردین ۶۵ تا راهروی مرگ چند بار او را دیدی؟


دادستان: خوب حالا برمی گردیم به تاریخ هفتم مرداد مختصر می‌خواهم بپرسم گفتید شما را از بندتان بیرون می‌آورند ناصریان پشت یک میز نشسته سؤال می‌پرسد و حمید عباسی کنارش هست.
محمود رویایی: ۵-۶بار دیده‌ام.


آن لحظه آیا چشم‌بند داشتید؟
دادستان: این ۵-۶بار دیده‌ای برخورد شخصی داشتی و صحبت کردی؟


حسین فارسی: چشم‌بند داشتم از لایه داخلی چشم‌بند همه‌اش را سابیده بودم و همه چیز را می دیدم
محمود رویایی: یک بار ناصریان در مورد پدر و مادرم با من صحبت می‌کرد که حمید عباسی با او بود. سال ۶۵ بود. حکم من تمام شده بود ناصریان می‌گفت اگر مصاحبه کنید آزاد می‌شوی در این مواقع حمید عباسی حرف نمی‌زد.


دادستان: چقدر واضح می‌بینید پر واضح می‌بینید کم می‌بینید
دادستان: سخت است که بخواهیم اینها را مرور کنیم در رابطه با کدام یک از اتفاقات دیدی که حرف بزند که حمید عباسی را دیدی و هم حرف بزند. اینطوری بپرسم در راهرویی که ۱۲مرداد نشسته بودی می‌شنیدی که اسامی‌ای که باید به صف بشوند می‌خوانند و توضیح دادی بعضی وقت‌ها از زیر چشم‌بند می‌دیدی بعضی وقت‌ها سرت را بالا می‌زدی از کجا مطمئنی که این‌که اسم را می‌خواند حمید عباسی بود؟


حسین فارسی: انگار که از پشت‌پرده شیفون دارم می‌بینم.
محمود رویایی: آخر من بارها او را شنیده و دیده بودم بعد در راهرو که اسم می‌خواند فهمیدم او است وقتی که نگاه کردم صددرصد فهمیدم چهره او با بقیه فرق می‌کرد راه رفتنش هم فرق می‌کرد و صورت اش هم فرق می‌کرد.


دادستان: وقتی از پشت این چشم‌بند چهره یک شخص را می‌دیدی واضحی بود یا این‌که یک چهره مبهم می دیدی؟
دادستان: توضیح بده صورت و صدایش توضیح بده؟


حسین فارسی: نخیر واضح می‌دیدم.
محمود رویایی: قدش بلندتر از بقیه بود لباس پاسداری هم نمی‌پوشید و از فاصله دور می‌شد او را تشخیص داد. حمید عباسی را بعد از اعدام هم می‌دیدم با ناصریان بود. آن روز که ناصریان تهدیدم کرد حمید عباسی هم با او بود. ناصریان گفت دیگر زندانی گروهکی نمی‌خواهیم داشته باشیم منظور زندانی سیاسی نمی‌خواهیم او گفت زندانی یا سر موضع است که اعدام باید بشود یا سر موضع نیست که باید آزاد شود.


سؤالات دادستان از روز ۸مرداد
دادستان: حمید عباسی را دیدی چشم‌بند داشتی؟


دادستان: خوب حالا می‌رویم روز هشتم مرداد، شما را می‌برند نزد هیأت بعد می‌برند به راهروی مرگ آنطور که من فهمیدم در این راهروی کوچک مربوط به هیأت مرگ بود زیاد نشستی. چند ساعت در راهروی اصلی نشستی
محمود رویایی: نخیر چشم‌بند نداشتم. یک بار دیگر هم او را در دادیاری در اوین دیدم. خانواده‌ام آمده بودند برای این‌که مرخصی برایم بگیرند حمید عباسی آنها را به محل کارش برد. چشم‌بند من کوچک بود و من به‌وضوح و روشنی حمید عباسی را دیدم.


حسین فارسی: ۵ساعت
دادستان: خوب گفتی ۲بار دادیاری رفته بودی هر ۲بار حمید عباسی را دیدی؟


دادستان: تقریباً ساعت چند شما را آنجا آوردند؟
محمود رویایی: بله با چشم‌بند به شکلی که گفتم می‌توانستم او را ببینم. شاید این‌طور بگویم که حمید عباسی را یک بازجو می‌شناختم.


حسین فارسی: تقریباً ساعت ۴
دادستان: این‌که رفته بودی در اوین برای دادیاری چه زمانی بود؟


دادستان: بعد گفتی با چند نفر که می‌شناختی تماس برقرار کردید آنطور که من فهمیدم ارژنگی بوده است؟
محمود رویایی: ۶۸ یکبار بود یکبار هم ۶۹ بود.


حسین فارسی: بله ابوالقاسم محمدی ارژنگی
دادستان: این اسامی که گفتی می‌خواهم با تو چک بکنم اولی را گفتی ۸مرداد شنیدی و گفتی ۱۰نفر را اسم بردند ولی تو اسم ۷نفر را گفتی. مسعود کباری، حسین سبحانی، رضا زند، اصغر مسجدی، مهران هویدا. گفتید اینها را ۸مرداد از بند شما بردند تا آنجا که تو آگاه هستی چه اتفاقی افتاد؟


دادستان: اسم این شخص را در صفحه ۸کتاب تان نوشتید؟
محمود رویایی: همه اینها به‌جز یک نفر اعدام شدند.


حسین فارسی: ارژنگی اعدام شد بین روز ۸ یا روز دهم مرداد من ۹۹درصد فکر می‌کنم ۸مرداد اعدام شده است.
دادستان: از کجا مطمئنی که این اشخاص اعدام شدند؟


دادستان: از کجا می‌دانی که این شخص اعدام شده است؟
محمود رویایی: هم از طریق خانواده‌ها و هم این‌که محمد زند برادرش اعدام شد نزد ما بود. بقیه را هم می‌توانم توضیح بدهم.


حسین فارسی: خانواده‌اش و خواهرش همیشه می‌آمد ملاقات او و با خانواده ما ارتباط داشت.
دادستان: بعد گفتی اسمی دیگری را گفتم مثل محمدرضا حجازی، حسین بحری و… اینها چه اتفاقی برایشان افتاد؟


دادستان: اسم محمود میمنت را آوردی، راجع به این شخص چه می‌دانی؟
محمود رویایی: همه‌شان اعدام شدند.


حسین فارسی: محمود را هشتم مرداد بردند به هیأت مرگ گفت من هوادار مجاهدین هستم او را از اتاق بیرون کردند گفتند خیلی وقت پیش باید می‌رفتی پیش برادرت.
دادستان: متوجه هستم ببخشید باید برگردم سراغ اسمها این دو اسامی که خواندم چطوری می‌توانی بگویی اعدام شدند؟


دادستان: خوب محمود چی شد؟
محمود رویایی: اینها را هم از طریق خانواده‌ها فهمیدم و بعد هیچ‌کدام را هیچوقت ندیدم.


حسین فارسی: محمود هم روز ۸مرداد اعدام شد
دادستان: خوب حالا می‌رویم سر اسامی دیگر اینها را ۱۲مرداد اسامی‌شان را خواندند: بهزاد زنجانی، عباس افغان، بهروز بهنام‌زاده و محمدرضا افتخار…


دادستان: گفتید ناصریان حمید عباسی فرج آمدند و ناصریان یکسری اسامی را خواند.
محمود رویایی: همه اعدام شدند.


حسین فارسی: بله
سؤالات دادستان حول مشاهدات محمود رویایی در ۱۲مرداد


دادستان: شب بود آیا درست است؟ روشن است تاریک است چطوری است؟
دادستان: خوب حالا می‌رویم سراغ مشاهدات تو در ۱۲مرداد. آنطور که من متوجه شدم حمید عباسی چندین بار اسامی را می‌خواند و می‌گوید اینها را به بندشان ببرید و بعد تو آنجایی که نشسته بودی در راهروی مرگ بود آیا درست است؟ و به غیر از آن در راهروی کوچک که منتهی می‌شود به اتاق مرگ بودی؟


حسین فارسی: آنها درست زیر لامپ مهتابی ایستاده بودند سقف هم کوتاه بود چهره‌شان به‌خوبی دیده می شد زیر چراغ ایستاده بودند.
محمود رویایی: من بیشتر در راهروی کوچک بودم ولی در این قسمت راهرو آخر شب اینجا نشسته بودم.


دادستان: می‌دانید که حمید عباسی و فرج چکار می‌کردند.
دادستان: این دفعات که می‌گویی حمید عباسی اسامی را می‌خواند و گفتی دستور می‌داد که این افراد باید به صف بشوند، آیا می‌دانید که این زندانی‌ها کجا می‌روند؟


حسین فارسی: کنترل می‌کردند چون ناصریان تند تند اسامی را می‌خواند آنها کنترل می‌کردند که نفرات که اسم اش خوانده می‌شود بلند می‌شوند آنها می‌خواستند مطمئن شوند که کسی جا نماند.
محمود رویایی: به سمت سالن مرگ می‌رفتند.


دادستان: چند تا اسم را خواند.
دادستان: تو آیا می‌دانستی که روز ۱۲مرداد در حسینیه چه کارهایی دارند می‌کنند؟


حسین فارسی: خیلی اسم خواند حدود یک ربع، بیست دقیقه اسم خواند و آن صف بسیاری طولانی جلوی من تشکیل شده بود.
محمود رویایی: بله آخر شب فهمیدم از سیامک طوبایی شنیدم.


دادستان: اسامی که خوانده بودند آیا اسامی آشنایی را شنیدی؟
دادستان: آن روز ۲بار شما را به هیأت مرگ بردند و این‌که به شما گفتند که این هیأت عفو هست خوب شما باور کردید که عفو است یا می‌دانستی؟


حسین فارسی: بله، طاهر فاتحی - ابوالقاسم محمدی ارژنگی - محمود میمنت - حجت سرکرده - ابراهیم غیوری، نصیرمحله - بهمن ابراهیم نژاد - مجتبی هاشم خوانی کنار دستم نشسته بود البته مجتبی هاشم خوانی اسم مستعار بوده است اسم اصلی‌اش مرتضی تاجیک بوده است - محمد قاضی
محمود رویایی: نخیر باور نکردم ولی هرگز ابعاد اعدام را نمی‌فهمیدم. ترکیب را که دیدم که یک هیأت قضایی بالا است چون نیری را می‌شناختم ولی می‌دانستم فرد بالایی است.


دادستان: خوب حالا برگردیم، همه اسامی را خواند بعد ناصریان اشاره کرد به حمید عباسی که اینها را ببر به بندشان
دادستان: خوب شما خودتان فکر کردید که خطر اعدام برای خودتان هم هست؟


حسین فارسی: بله ناصریان از این درب رفت و عباسی و فرج زندانیان را بردند به بندشان. آن موقع ته راهروی مرگ تهش تاریک بود احساسم این بود که می پیچند به یک بند دیگر
محمود رویایی: بله


دادستان: خوب بعد از این‌که عباسی در تاریکی محو شد آیا او را دیدید؟
دادستان: خوب یک هم‌چنین اندیشه‌ای که داشتی چطور در ذهنت هضم می‌کردی؟


حسین فارسی: نخیر من را بردند به سلولم.
محمود رویایی: من می‌دانستم اعدام می‌کنند ولی فکر نمی‌کردم که همه را دارند اعدام می‌کنند و لحظه‌های ترس دارم. اگر فرصت بشود وقتی با مورس با بچه‌ها ارتباط داشتم بهتر می‌توانم توضیح بدهم.


دادستان: وقتی من کتاب تو را خواندم صفحه کتاب تو که جلوی وکیل ات است اینجا نوشتی ناصریان با صدای بلند به عباسی می‌گوید اینها را ببرد به بندشان و نوشتی من احساس حسادت به آنها می‌کردم.
دادستان: شاید اگر وقت شد به آن بپردازیم. من اینطوری متوجه شدم که از زیر چشم‌بند می‌توانستید که کفش و شلوار شخص را که نزدیک شما بود ببینید و به همین اعتبار می‌توانستید تشخیص بدهید که یک پاسدار است یا حمید عباسی یا شخص دیگر است که لباس‌شخصی ندارد. ‌آیا هیچوقت پاسداری که لباس‌شخصی داشته باشد آنجا دیده‌اید؟


سؤال و جواب دادستان حول وقایع ۱۸مرداد
محمود رویایی: منظورتان حمید عباسی است. حمید عباسی دادیار بود همراه ناصریان بود.


دادستان: حالا می‌رویم به ۱۸مرداد از لحاظ زمانی چه وقتی شما را به راهرو می‌برند چه مدت زمانی آنجا باقی بودی چون می‌دانم آنجا مستمر می‌بردند و می‌آوردند.
دادستان: شما از روی لباس تشخیص می‌دادید که وجه تمایز از روی لباس هایشان بوده.


حسین فارسی: من تا ساعت ۱۱ یا ۱۱.۵ در اینجا بودم بعدش ناصریان مرا برد به بند.
محمود رویایی: بله این یک روش کار بود و ما به‌خوبی از زیر چشم‌بند کفش و شلوار را می‌دیدیم و او را می‌شناختیم…


دادستان: چه مدت زمانی جلوی آسانسور نشستی؟
=== گزیده‌ای از سخنان حسین فارسی در دادگاه دورس ===
در ساعت ۸صبح روز (۲۶آبان) ادای شهادت توسط حسین فارسی در دادگاه حمید نوری آغاز شد. در ابتدای جلسه آقای کنت لوئیس به دادگاه اطلاع داد که ماکت ساخته شده از زندان گوهردشت را به دادگاه اهدا می‌کند.


حسین فارسی: تقریباً حدود ۱۲ یا ۱۳ساعت آنجا نشسته بودم تا ۱۲شب
ابتدا خانم گیتا وکیل حسین فارسی به معرفی وی و سوابق زندان وی و زندانهایی که بوده پرداخت و این‌که وی مشاهداتش در زندان را در کتابی تحت عنوان یک کهکشان ستاره به رشته تحریر در آورده که یکی از مستندات پرونده می‌باشد.


دادستان: بعد دوباره بر می گردانند به راهروی اصلی؟
وکیلی شاکی هم‌چنین گفت که حسین فارسی در گوهردشت در چهار نوبت به کریدور مرگ برده شده و دوبار هم به کمیته مرگ در روزهای هشتم و بیست و دوم مرداد صدا زده شده و در چندین نوبت متهم حمید عباسی را در آنجا دیده است.


حسین فارسی: ساعت ۱۲شب که همه چیز تمام شد ما را آوردند راهرو ولی ننشستیم ما را بردند به سلولمان.
سؤال و جواب دادستان


دادستان: خوب شما وقتی آنجا که نشسته‌اید اتفاقاتی که آنجا رخ می‌دهد می‌بینید؟
دادستان ابتدا به سؤال و جواب حول سوابق زندان مجاهد خلق حسین فارسی پرداخت واین‌که چگونه دستگیر و آزاد شده است. دادستان سپس سؤال کرد.


حسین فارسی: نخیر من آنجا اتفاقات را نمی‌دیدم ولی ناصریان فریاد می‌زد اسامی را می‌خواند. من سه بار شنیدم.
دادستان: در مرداد برای شما در گوهردشت چه اتفاقی افتاد.


دادستان: بعد شما گفتید می‌آید رضا کیاکجوری را می‌برد.
حسین فارسی: ۷مرداد همه ما را از فرعی۷ بیرون بردند و بردند به راهرو در طبقه سوم.


حسین فارسی: یک پاسدار را فرستاد، پاسدار رفت سراغ او و گفت رضا تویی؟ بعد از دو سه دقیقه حمید عباسی آمد و به رضا گفت همراه من بیا و از جلو من رد شد و رفت به راهروی اصلی. این جلوی من اتفاق افتاد من داشتم آنها را می‌دیدم.
میزی داخل سالن بود و پاسداران دور آن نشسته بودند.


دادستان: در آن روز چند تا از دوستان را می‌بینید جعفر تجدد - ناصر صابر - بعد هم که نعل‌بندی. خوب شما آیا می‌دانید این ۳نفر چه اتفاقی برایشان افتاد
پشت ا میز ناصریان، حمید عباسی و سه پاسدار دیگر بودند.


حسین فارسی: هر سه نفر اعدام شدند.
ناصریان سؤال و جواب می‌کرد و بقیه فقط نگاه می‌کردند من وقتی جلو رفتم اسم و مشخصات پرسید و گفت تقاضای عفو می‌کنی. گفتم نه، من می‌دیدم که حمید عباسی و سایر پاسداران می‌خندیند. ناصریان گفت برو و با بقیه نیز این برخورد را کرد و برگشتیم دربند.


دادستان از کجا می‌دانستید که اینها اعدام شدند.
روز بعد ساعت هفت ونیم صبح پاسدار آمد با خشونت ما را از بند بیرون کشید. ما را از راه پله آشپزخانه بود به طبقه اول بردند.


حسین فارسی: هر بار که ملاقات می‌رفتیم از طریق خانواده‌ها می‌فهمیدیم چون موقع ملاقات اسامی را می‌خواندند
من وقتی که وارد راهرو شدم تعدادی همه با چشم‌بند نشسته بودند.


دادستان: شخص شما از کجا فهمیدید؟
مرا با چشم‌بند روبه‌روی دیوار نشاندند و چیزی جز دیوار نمی‌دیدم حدود دو ساعت بعد یک پاسدار روی شانه من زد و گفت بیا من وقتی بلند شدم دیدم یک در است. دری که در اتاق دادیاری بود و دو پاسدار یوزی به دست جلو آن بودند.


حسین فارسی: من در بند شنیدم از طریق خانواده‌هایشان عکس سنگ مزار آنها هست.
وقتی به جلو در رسیدم ناصریان گفت این را ول کن بگذار بنشیند و در این حال یکی از دوستان من به نام صمد رنجبر را از در خارج کردند و من هم‌چنان نشسته بودم. نزدیک ظهر یک نفر به من گفت دادگاه رفتی همان زمان یک نفر دیگر گفت نگو دادگاه و من نفهمیدم اینها چه کسانی بودند من کماکان نشسته بودم تا ساعت سه بعدازظهر.


دادستان: من می‌دانم راجع به این نفرات در کتابتان هم نوشته‌اید
آنموقع می‌فهمیدم رفت و آمد بسیاری هست و آنجا بسیار شلوغ است. بعد ناصریان زد روی شانه من آهسته گفت پاشو بیا.


که اسامی را یکی یکی دارند می‌خوانند
من رفتم وارد اتاق شدم و از همان اول داشتم همه چیز را می‌دیدم سرپا ایستاده بودم گفتند چشمبند را بزن بالا.


حسین فارسی: من این را روز ۲۲مرداد شنیدم در راهروی مرگ بودم و رضا را آن روز بردند سالن مرگ و صحنه اعدام را نشانش دادند
روبه‌روی من دو آخوند ویک لباس‌شخصی نشسته بودند یکی از آخوندها نیری بود می‌شناختم آخوند سمت راست او را نمی‌شناختم و سمت چپ او مرتضی اشراقی داستان بود که او را می‌شناختم.


دادستان: آخر شما خودتان با رضا در این رابطه صحبت کردید؟
سؤال: شما گفتید همه چیز را می‌دیدم چطور می‌دیدی.


حسین فارسی: بله مدتی بعد صحبت کردم
جواب: من چشمبندی داشتم که آنرا ساییده بودم و زمانی که آنرا روی چشم می‌گذاشتم همه چیز را می‌دیدم و نیاز نبود سرم را بالا بگیرم و همه چیز را می‌دیدم و البته بچه‌های دیگری هم این کار را کرده بودند.


سؤالات دادستان حول وقایع ۲۱مرداد
دادستان: بقیه ماجرا را بگو


دادستان من می‌خواستم در مورد ۲۱مرداد وقتی شما را مجدد به آنجا می‌برند صحبت کنم، ببینید ۲۱مرداد چقدر در این راهرو بودید.
حسین فارسی: نیری کاغذی جلویش بود اسم و مشخصات مرا پرسید وقتی که دادستان از اتهام کرد متأسفانه من در آن صحنه شهامت آنرا نداشتم که مثل بقیه دوستانم از عقایدم دفاع کنم. نهایتاً یک کاغذ به من دادند در دو خط یک چیزی بنویسم من از اتاق رفتم بیرون دو خط نوشتم دادم ناصریان.


حسین فارسی: فکر نمی‌کنم بیشتر از ۴ساعت بوده باشم بعدازظهر اسامی را خواندند و نفرات رفتند
ناصریان مرا از دادیاری بیرون آورد و به یک پاسدار گفت او را ببر آنور من همینجا یک نکته را تأکید می‌کنم من هرکجا از صحبت‌هایم حرف از راهرو مرگ می‌زنم می‌گویم منظورم این قسمت راهرو است


دادستان: ببینید اگر من اشتباه می‌کنم تصحیح کنید من این‌طور فهمیدم که حمید عباسی اسامی ۲۰نفر را خواند
دادستان: شما این مسیر تا حسینیه را کریدور مرگ می‌گویی، در کریدور مرگ چکار کردیدی


حسین فارسی: من دقیق نمی‌دانم حدود ۲۰نفر بود
حسین فارسی: پاسدار به من گفت اینجا بنشین و بالای سرم یک پنجره هم قرار داشت.


دادستان در رابطه با خود شما فاصله‌اش و زاویه‌اش چطور بود؟
نیم ساعت که گذشت نفر سمت چپ اسم مرا پرسید و من اسمم را گفتم. بعد گفت من می‌خواهم ازقول من یک چیزی را به نفر سمت راست بگویی، خودش را معرفی کرد مصطفی هاشم خانی بود به من گفت به نفر سمت راست بگو حرفی را که مسعود می‌زند تأیید می‌کنی او گفت آره اعدامشان کردند و حرف را تأیید کرد.


حسین فارسی: من اینجا نشسته بودم و حمید عباسی ۴متری من بود و پاسداران کنارش ایستاده بودند و صف هم تشکیل شده بود.
من از مجتبی پرسیدم موضوع چیست او جواب داد امروز صبح ۲۰نفر را اعدام کرده‌اند که بچه‌های مشهد نیز جزو آنها بوده‌اند. من برایم همه چیز مشخص شد و گفتم همه‌مان را اعدام می‌کنند مجتبی گفت چرا؟گفتم نفراتی که در اتاق بودند یکی دادستان و یکی حاکم شرع است.


دادستان: من خوب متوجه نشدم آیا شما جزء این اسامی ۲۰نفره بودید؟
در جایی که من نشسته بودم یکی دیگر از دوستانم به نام محمود میمنت بود پرسیدم در اتاق چه گفتی گفت گفتم هوادار مجاهدین هستم و نیری گفت باید مدتها پیش می‌رفتی پیش برادرت برو بیرون. بعد از مدتی یکی دیگر از دوستانم به نام حجت سرکرده بود که وقتی یکی از پاسداران آمد حجت اعتراض کرد چرا از صبح ما را نگهداشتی ما را به بند نمی‌بری.


حسین فارسی: نخیر من و یکسری دیگر در این صف نبودیم و داشتیم نگاه می‌کردیم.
محمود میمنت با شجاعت گفت من هوادار مجاهدین هستم


دادستان: بعد که اینها را خواندند چه می‌شود؟
حسین فارسی در دادگاه دژخیم حمید نوری در مورد محمود میمنت گفت: او در مواجه با هیأت مرگ گفت که من هوادار مجاهدین هستم. نیری به او گفته بود، تو خیلی وقت قبل باید پیش برادرت می‌رفتی. و او را اعدام کردند.


حسین فارسی: به دوتا پاسدار گفت اینها را ببرید. بعد حمید عباسی چند قدمی برگشت و بعد با آنها رفت.
برادر محمود در سال۶۲ به‌دست دژخیمان اعدام شده بود.


دادستان: شما در کتابتان اینجا گفته‌اید می‌گفته عاشورای مجاهدین و می‌خندید و آن موقع دیگر برای شما مشخص شد اینها به بند بر نمی‌گردانند اینها را می برند سلاخ خانه.
البته حجت به یک آخوند گفته بود چرا ما را اینجا نگه‌ داشته‌ای از حجت سؤال کردیم از تو چه سؤالی کردند از من سؤال کردند اتهامت چیست گفت من گفته‌ام هوادار مجاهدین و گفته‌اند برو بیرون. دیگری ابراهیم غیوری نصیر محله بود او هم اتهام را هوادار مجاهدین گفته بود با خشونت او را بیرون کرده بودند.


حسین فارسی: احساس شرم و گناه داشتم از این‌که از مواضع‌ام خوب دفاع نکردم، از این‌که آنها اعدام می‌شدند، همه دنیا برایم تیره بود چون من با آن بچه‌ها هم بند بودم با هم شکنجه شده بودیم و من در مرحله آخر آنها را تنها گذاشته بودم.
در اینجا من گفتم می‌خواهم توالت بروم و وضوبگیرم. وقتی که برگشتم جایم را عوض کردم و در آنجا یکی از دوستانم ابوالقاسم محمدی ارژنگی نشسته بود. او یک هنرمند بود و ۴۷سالش بود ازاو پرسیدم چی شد رفتی دادگاه؟


سؤالات دادستان حول ۲۲مرداد
گفت رفتم آنجا پرسیده‌اند اتهامت چیست گفته‌ام هوادار مجاهدین. ابوالقاسم گفت می‌گویند هیأت عفو، اما دروغ می‌گویند و هیأت عفو در کار نیست. آنطرف نیز یکی از دوستانم نشسته بود به نام طاهر فاتحی یکی از نفرات سال۵۹ بود که به آنها می‌گفتند ملی کش.


دادستان: برویم قدری جلوتر برسیم به ۲۲مرداد و این‌که شما را می‌برند دوباره نزد کمیته. شما آن روز با غلامرضا کیاکجوری ارتباط داشته‌اید و هم‌چنین با حسین نیاکان ارتباط برقرار کردید. این افراد چی شدند؟
ابوالقاسم محمدی ارژنگی با شجاعت گفت من هوادار مجاهدین هستم


حسین فارسی: اینها همه اعدام شدند.
حسین فارسی در دادگاه دژخیم حمید نوری: ابوالقاسم محمدی ارژنگی یک هنرمند بود و ۴۷سالش بود از او پرسیدم چی شد رفتی دادگاه؟


دادستان: بعد شما تعریف می‌کردید که ناصریان اسم می‌خواند آیا وقتی می‌خواند کس دیگری هم همراهش بود.
گفت رفتم آنجا پرسیده‌اند اتهامت چیست گفته‌ام هوادار مجاهدین ابوالقاسم گفت می‌گویند هیأت عفو اما دروغ می‌گویند و هیأت عفو در کار نیست. او را اعدام کردند.


حسین فارسی: بله حمید عباسی و البته چند پاسدار دیگر هم بود.
ساعت حدود ۹٫۵ شب بود ناصریان آمد وسط سالن و باصدای بلند اسامی را خواند کنار دستش حمید عباسی و پاسداری به نام فرج بود او اسمش مرتضی رویایی است اما در گوهردشت فرج صدایش می‌کردند. این دو نفر کنار ناصریان ایستاده بودند یک سری برگه دستش بود وقتی اسم را می‌خواند آنرا زیر برگه‌های دیگر می‌گذاشت. او اسامی را می‌خواند و حمید عباسی و فرج کنترل می‌کردند آیا نفر بلند شده یا نه.


دادستان: حالا وضعیت ایستادن این نفرات با شما چطوری بود؟
وقتی نفرات بلند شدند به صف شدند و وسط راهرو ایستادند. ناصریان حدود ۵ متر از من فاصله داشت. ناصریان به حمید عباسی گفت اینها را به بندشان ببر و خودش از این در خارج شد و رفت به سمت دادیاری.


حسین فارسی: فاصله‌ام حدود ۱۰ متر بود.
حمید عباسی و دو سه پاسدار دیگر نفرات را به سمت حسینه (سالن مرگ) بردند.


دادستان: حالا متوجه چی می‌شوید چی دستگیر شما می‌شود از کل این صحنه چی فکر می‌کردید؟
حدود ساعت ۱۰ به بقیه نفرات گفتند بلند شوید ما هم که حداکثر ۲۰نفر بیشتر نبودیم به طبقه دوم ساختمان بردند.


حسین فارسی: آن روز دیگر مسجل بود این اسامی را که می‌خوانند برای اعدام می‌برند. آن بچه‌ها صحبت بهشت را می‌کردند. یک دوستی به نام محمد داشتم روبه‌روی من بود او گفت شوشتری من را صدا کرد در یک اتاق دیگری مرا برد و صدا کرد. شوشتری رئیس زندانها بود من خودم او را ندیده بودم. شوشتری به محمد گفته است بیا امضا کن وگرنه اعدامت می‌کنیم یعنی علنی گفته بودند اعدام می‌کنیم.
در این ساختمان سلول‌های انفرادی بود من از یک سوراخ باریکی بیرون و محوطه جلو را می‌دیدم.


دادستان: می‌خواهم بدانم وقتی ناصریان این اسامی را می‌خواند و حمید عباسی آنجا هست مشاهدات شما چی بود؟
وقایع ۹مرداد


حسین فارسی: وقتی این اسامی داریوش حنیفه و حسین نیاکان را خواندند آنها رفتند در صف ایستادند. اینها چی به هم گفتند را نمی‌دانم ولی اینها با همدیگر خندیدند.
صبح نهم مرداد ناصریان آمد در سلول من را باز کرد اطراف او سه چهار پاسدار بودند یکی از آنها حمید عباسی بود.


دادستان: این جمله آخرت را لطفاً تکرار کن.
ناصریان یک متر آمد جلو ویک لگد به من زد و گفت همه حرف‌هایی که به مادرت زدی و از جمله گفته‌ای برو عراق را ضبط کردم و داخل پرونده گذاشته‌ام اعدامت می‌کنند حمید عباسی هم در آنجا بود آن روز من دیگر چیزی ندیدم.


حسین فارسی: اینها در صف ایستادند و با هم حسین و داریوش صحبت کردند و خندیدند.
مشاهدات حسین فارسی از ۱۰مرداد به بعد


ناصریان گفت حرکت کنید خودش با این صف باز هم نرفت و حمید عباسی و چند پاسدار دیگر رفتند به سمت ته راهرو مرگ.
دهم مرداد من متوجه شدم نقل و انتقال زیادی است و شلوغ است وقتی سر و صدا تمام شد متوجه شدم در سلول کناری‌ام یک نفر آمده است. با او از طریق مورس تماس گرفتم. او یکی از زندانیان کرج بود و خبر امیر مهران بی‌غم و موسی کریم‌خواه را به من داد.


دادستان: می‌رویم صفحه ۱۶ این معرفی نامه که تحویل ما داده شده اینطوری گفته:
امیر مهران بی‌غم را در ۱۰مرداد اعدام کردند


شب شده ناصریان همراه عباسی آمدند اینجا نوشتی آنها یعنی جمع بستی آنها اسامی را خواندند منظورت از آنها چی بود منظورت این‌که با هم می‌خواندند.
حسین فارسی در دادگاه دژخیم حمید نوری: حین مورس با سلول بغلی او گفت که امیر مهران بی‌غم را اعدام کردند.


حسین فارسی: نخیر تا آنجا که مشاهداتم هست ناصریان اسامی را می‌خواند.
امیر متولد سال۱۳۴۲بود که در تظاهرات ۳۰خرداد دستگیر شده بود. او با شجاعت سروده بود: «گر کار من از عشقش با شحنه و دار افتد / از شحنه نترسم من، از دار نیندیشم».


دادستان: بعد نوشتی داریوش پشت سر حسین ایستاده بود داریوش آیا داریوش حنیفه‌پور است و حسین هم منظور نیاکان است؟
او به من گفت دیروز این بچه‌ها را اعدام کرده‌اند. بعد از چند روز، روز ۱۵مرداد من ماشین بنزی را که مال نیری و اینها بود را دیدم که آمدند زیر پنجره در محوطه پارک کردند.


حسین فارسی: بله
من خواستم به حسین فیض آبادی بگویم هیأت آمده اما جواب مورس را نداد و او را برده بودند.


سؤالات دادستان حول مشاهدات شاکی در رابطه با حمید نوری (عباسی)
ظهر یک نفر از طبقه سوم بامن مورس زد از من پرسید تو کی هستی من اسمم را گفتم. او گفت من حمید بنددار هستم او یک دوست ما بود که ۶سال قبل در قزل‌حصار با هم همبند بودیم و او یکی از ملی‌کش‌ها بود. من چند دقیقه با آن مورس زدم ناگاه یک مورس بزرگ زد به‌عنوان علامت خطر در همین زمان او را برای اعدام بردند.


دادستان: تو اینجا تعریف کردی اما تا قبل از این ۷مرداد تو این حمید عباسی را دیده بودی؟
روز۱۸ مرداد من از شکاف پنجره دیدم که ماشین هیأت آمد و نیم ساعت بعد پاسدار آمد گفت چشم‌بند بزن بیا بیرون. من چشمبند را زدم و سریع بیرون رفتم. یک نفر آنجا بود او یکی از دوستانم به نام حسین نیاکان بود. پاسدار ما را به طبقه همکف برد.


حسین فارسی: بله
آنجا خیلی شلوغ بود و تعداد نفرات زیاد بود اما من تنها یک نفر از آنها را می‌شناختم


دادستان: چند بار او را دیدی؟
بعد دیدم تعداد زیادی دیگر را به راهرو آوردند و آنها نشستند. یکی از آنها همبندی قدیمم به نام جعفر تجدد بود.


حسین فارسی: آن شبی که ما را آوردند به گوهردشت او را دیدم و من حمید عباسی را نمی‌شناختم هوا خیلی سرد بود. بعد از این‌که از تونل پاسداران رد شدیم و ما را کتک زدند لشگری گفت لباسهایتان را در بیاورید. ما امتناع می‌کردیم و آنها با چوب میله آهنی و کابل ما را کتک می‌زدند.
من با جعفر صحبت کردم اینجا چکار می‌کنی و جعفر ماجرای بند یک را گفت و این‌که ما را برده‌اند کنار بند جهاد ما اعتراض و اعتصاب غذا کرده بودیم.


من نمی‌دانم تعداد پاسداران چند نفر بود ولی همه‌شان لباس پاسداری داشتند حتی به‌زور لباسهای ما را در آورده بودند. به بدنهای لخت ما می‌زدند. من افتاد بودم روی زمین و چهره آنها را می‌دیدم. بین همه کسانی که کتک می‌زدند یک نفر لباس‌شخصی داشت من فکر می‌کردم که این فرمانده اینها است بعد که ضرب و شتم تمام شد در یک سلول که ۱۰نفر بودیم آنجا با هم صحبت می‌کردیم که اینها چه کسانی هستند. دو نفر که قبلاً در گوهردشت بودند آنها را می‌شناختند. آنجا آنها گفتند آن فرمانده‌شان که عربده می‌کشید داوود لشگری است و آنکس که لباس‌شخصی داشت حمید عباسی است.
همانجا که نشسته بودم پاسدارها آمدند نفرات بند یک را بلند کردند دو نفر از آنها را می‌شناسم ناصر صابر بچه‌میر و احمد نعلبندی بودند. آنها را به راهرو دادیاری که هیأت مرگ در آن است بردند.


یک نفر آنجا بود گفت که من در سال۶۲ یا ۶۳ که در زندان اوین در شعبه سوم بازجویی می‌شدم این حمید عباسی کابل می‌زد.
ناصر صابر بچه‌میر را برای اعدام بردند


دادستان: از این هفتم مرداد تا بعدش آیا او را باز دیدی؟
حسین فارسی در دادگاه دژخیم حمید نوری: روز ۱۸مرداد ناصر صابر بچه‌میر را به همراه احمد نعلنبدی برای اعدام بردند.


حسین فارسی: بله ما در فرعی ۷ بودیم ناصریان که می‌آمد حمید عباسی با او بود و آنجا من بدون چشم‌بند دیدم که این همان نفری بود که اورکت تنش بود و ما را کتک می‌زد.
بعد ناصریان آمد مرا بلند کرد و بنشین اینجا که روبه‌رویم آسانسور بود. سمت راست من به فاصله سه متری یک نفر دیگر نشسته بود.


ما وقتی در فرعی بند بودیم از پاسدار بند سؤال کردیم رئیس زندان چه کسی است پاسدار گفت حاج آقا ناصریان. گفتیم پس دادیار زندان کی هست پاسدار گفت حاج آقا با حفظ سمت دادیار هم هست. آن موقع بهداری نمی‌بردند ما مشکل داشتیم و گفتیم بالاخره کی باید بگوید که ما باید بهداری برویم.
بعد از مدتی یک پاسداری آمد و از نفری که کنار دست من نشسته بود پرسید رضا شما هستید اسم و فامیلش را گفت و او یکی از دوستان من در سال۶۰ بود ولی من چهره‌اش را نشناختم در طول ۶سال قیافه‌اش به قدری تغییر کرده بود که من او را نشناختم به فاصله مدت کمی حمید عباسی آمد و گفت بلند شو بیا. حمید عباسی رضا را بلند کرد و برد در این راهرو و من دیگر او را ندیدم.


پاسدار گفت به آقای عباسی بگویید. گفتیم عباسی چه کاره است؟
من تا ساعت ۱۲شب آنجا بودم بعدازظهر در کنار میز پاسدار یک خواهر نشسته بود این احتمالاً یکی از زنان کرمانشاهی بود که در طبقه ۲ در این بند بودند و ما از طریق هواخوری با آنها تماس داشتیم. اینها را فروردین از کرمانشاه به طبقه ۲ آورده بودند و در گوهردشت اعدام کردند.


پاسدار گفت عباسی رئیس دفتر است و ما آنجا فهمیدیم ناصریان رئیس زندان و دادیار است و حمید عباسی رئیس دفتر او است.
خواهر حرفی زد که پاسدار به او لگد زد و گفت خفه شو بعد ناصریان او را صدا کرد و من دیگر سرنوشت او را نفهیدم.


دادستان: باز آیا آنها را دیدید؟
من آن‌روز شاهد بودم ناصریان در سه نوبت با صدای بلند اسامی را می‌خواند.


حسین فارسی: سوم مرداد عید قربان بود ما نماز عید قربان را خواندیم پاسداران آمدند و دیدند. ما را بردند بیرون و به‌شدت مورد ضرب و شتم قرار دادند و شکنجه کردند. حمید عباسی کار پاسداران را نظارت می‌کرد.
در روز سه‌شنبه که اسم و اسم پدر می‌خواندند من متوجه نبودم اسامی چه کسانی را می‌خواندند اما تعداد اسامی خیلی زیاد بود.


دادستان: بعد از این‌که اعدامها تمام شد آیا باز هم حمید عباسی را دیده‌ای کوتاه بگو کی دیده‌ای؟
ساعت ۱۲شب بود و ناصریان آمد. پاسداری که پشت میز بود به ناصریان التماس کرد با خانواده‌اش تماس بگیرد و او گفت ما دو هفته است اینجا هستیم و همسرم مریض است بگذار حداقل دو ساعت بروم او را ببینم، اجازه بده تماس تلفنی بگیرم که ناصریان گفت همه خط‌ها قطع است و فقط یک خط وصل است و فکر نمی‌کنم بگذارند تماس بگیرید.


حسین فارسی: یک روز ما را بردند زمستان ۶۷ فکر کنم دیماه بود که ما را بردند به اینجا که سالن بزرگی بود و حمید عباسی داشت از نفری که می‌خواستند آزاد کنند مصاحبه می‌گرفت و من از فاصله ۲۰متری بدون چشم‌بند دیده بودم.
در ساعت حدود ۱۲شب ما که تعدادمان کم بود به داخل بند بردند و پاسدار مرا به طبقه سوم برد و گفت برو داخل. من داخل بند شدم با پاسداری مواجه شدم که اسمش را تبریزی می‌گفتیم.


دادستان: برای وکلای مدافع می‌گویم منظورش بندی است به‌نام جهاد. این آخرین باری است که عباسی را می‌بینی؟
تبریزی آمد و مرا کتک زد دو پاسدار دیگر هم از پشت مرا می‌زدند و من نمی‌فهمیدم چرا می‌زدند.


حسین فارسی: نخیر در اوین هم می‌بینمش و آخرین بار در سال۷۲ در خیابان معلم تهران او را دیده بودم من برای کارهای دادستانی رفته بودم آنجا این آخرین باری است که او را دیدم ولی قبل از آن چند بار او را در اوین دیده بودم.
من دستم را جلو صورتم گذاشته بودم ضربه نخورد. افتاده بودم زمین و در این حالت هم مرا می‌زدند. آنها می‌خواستند من به مسعود و مریم رجوی توهین کنم که من خواست آنها را اجرا نمی‌کردم و نمی‌دانم مدت ضرب و شتم آنها چقدر طول کشید بعد یکی از آنها مرا کشید و انداخت داخل یکی از سلول‌ها.


دادستان: این‌که در خیابان معلم دیدی چه تاریخی بود؟
فردا صبح ناصریان آمد همان کاغذ دستش بود و مرا به اعدام تهدید می‌کرد و می‌گفت بگو در بند ۷ چطوری با مجاهدین تماس داشتید و رادیو مجاهد را چطور گوش می‌کردید. ما تورا اعدام می‌کنیم برادرت را چند روز پیش در اوین اعدام کردیم داغ او را بردل مادرت گذاشتیم داغ تورا هم به دل مادرت می‌گذاریم و داغ همه‌تان به دل رهبرتان مسعود رجوی می‌گذاریم.


حسین فارسی: آذر سال۷۲ بود.
وقایع روز ۲۱مرداد


دادستان: گفتی در اوین هم او را دیدی برخورد سختی با تو داشت یا نه
روز ۲۱ پاسدار آمد گفت چشمبند بزن و برد داخل راهرو که متوجه شدم تعدادی چشمبند زده و ایستاده‌اند و از میان آنها تنها حسین نیاکان را شناختم بعد ما را آوردند از طریق راه آشپزخانه به راهرو دادیاری.


حسین فارسی: نه از نزدیک او را دیدم ولی با او دهان به دهان نشدم.
در راهرو خیلی نفرات نشسته بودند و در راهرو دادیاری هم تعداد زیادی بودند.


سؤالات دادستان حول دستگیری حمید عباسی و شناسایی او توسط حسین فارسی
من مدت زیادی آنجا نبودم ناصریان به پاسداری گفت این را بردار ببر و پاسدار مرا از در وارد کرد و در راهرو مرگ نشاند. آنجا هر چه نگاه کردم نفر آشنا ندیدم. فقط حسین که کمی با او صحبت کردم. ظهر حمید عباسی آمد و دو پاسدار همراهش بودند. حمید عباسی وسط ایستاد و اسم حدود ۲۰نفر را با اسم کوچک و اسم پدرشان خواند. وقتی که اسامی تمام می‌شد خنده‌ای می‌کرد و می‌گفت عاشورای مجاهدین است بروید عاشورای مکرر مجاهدین است و این نفرات را به سمت حسینه بردند.


دادستان: حالا می‌رویم سر زمان دستگیری حمید عباسی آیا عکسهای او را دیدی؟ واکنش تو چی بود؟
بقیه را هم به بند منتقل کردند من برگشتم به سلول.


حسین فارسی: بله در اینترنت دیدم تعجب کردم چطور آمده خارج و گیر افتاده است.
حسین نیاکان سرود آزادی می‌خواند


عکس‌ها عکسهای خودش بود به‌خصوص عکس روی پاسپورتش.
حسین فارسی در دادگاه دژخیم حمید نوری: حسین نیاکان در راهرو مرگ تکرار می‌کرد، آزادی نور خود را بر خاک گور ما بعد از ما بی‌فشان! و این را چند بار تکرار کرد.


عکس دیگری که دیدم تپل بود در حالی‌که حمید عباسی لاغر بود بهمین دلیل عکس پاسپورتش خیلی به حمید عباسی نزدیک بود.
وقایع ۲۲مرداد


دادستان: از دادگاه می‌خواهم تصویر حمید نوری را نشان بدهد او را نگاه کن.
۲۲مرداد صبح پاسدار آمد گفت چشمبند بزن و بیا بیرون من را از اینجا بردند پایین و در راهرو مرگ نشاندند و چند ساعتی تا بعدازظهر اینجا رو به دیوار نشسته و منتظر بودم در اینجا چیزی ندیدم و فقط متوجه ترددهای زیادی می‌شدم.


حسین فارسی: بله این خودش است.
بعدازظهر ناصریان آمد و یواش گفت بیا، مرا بردند در اتاق هیأت مرگ در آنجا چند صندلی بود و چند نفر نشسته بودند و ناصریان گفت چشمبند را بردار و ناصریان گفت؛ حاج آقا حسین فارسی را آوردم و در این روز ۵نفر بودند که سه نفر آنها نیری، پور محمدی، اشراقی یکی از آنها فاتحی دادستان کرج و یکی دیگر نادری داستان دیگر کرج بودند.


دادستان: آیا شک و تردیدی داری که این ممکن است خودش نباشد؟
من آن موقع نادری را نشناختم بعداً از زندانیان کرج شنیدم نادری است اما فاتحی را قبلاً در قزل‌حصار می‌شناختم.


حسین فارسی: نه هیچ تردیدی ندارم حتی اگر شک داشتم رئیس‌اش ناصری تأیید کرد که این حمید عباسی است هم‌چنین نفر بالاتر دادستان رازینی هم تأیید کرد که او حمید عباسی است.
آنها به من گفتند آن روز قرار بود چیزی بنویسی، من گفتم نوشته‌ام آنها گفتند چنین برگه‌ای در آن نیست.


دادستان: گفتی آن عکس که تپل بود الآن این عکس را که در دادگاه دیدی نظرت چی است؟
دست آخر نیری گفت برو آنچیزی که قرار بود بنویسی را بنویس و چند مورد دیگر داشت که به ناصریان گفت او را ببر بیرون بنویسد.


حسین فارسی: این همان عکس است فقط موهایش کمی سفید شده شما اگر ریش و موی او را در فتوشاپ سیاه کنید این همان عباسی است.
من رفتم نشستم و نوشتم و زمانی که برگه را به ناصریان دادم، ناصریان مرا داد به پاسدار و پاسدار مرا از در رد کرد و کنار در نشستم.


سؤالات وکیل مجاهد خلق حسین فارسی
آن‌روز تعداد زیادی از دوستانم نشسته بودند. از جمله کنار در غلامرضا کیا کجوری، حسین نیاکان، داریوش حنیفه پور زیبا و تعداد دیگری از دوستان که روبه‌رویم نشسته بودند و زمانی که پاسداران رفت و آمدشان کم بود با هم صحبت می‌کردیم.


وکیل: مدت زمانی که در گوهردشت بودی آیا کسی برایت تعریف کرده است که کسی را برده باشند سالن مرگ و بعد برگشته باشد؟
یک بخشی از صحبت‌ها شوخی بود که در رابطه با اعدام شوخی می‌کردیم. بچه‌ها با غلامرضا در رابطه با بهشت صحبت می‌کردند و آن‌روز برای همه روشن بود که چه خبر است و چه دارد می‌گذرد.


حسین فارسی: بله داریوش حنیفه با فرد دیگری صحبت می‌کرد که آن فرد را به داخل سالن بردند و به او اعدامی‌ها را نشان داده‌اند و من خودم این را شنیدم.
یک فرصت که خلوت بود و پاسدار نبود غلامرضا کیاکجوری گفت بیایید ترانه یا سرودی باهم بخوانیم و…


وکیل: سؤال بعدی این است که وقتی می‌دیدی که عباسی صف درست می‌کند و می برد از وقتی که ناپدید می‌شد تا برگردد تقریباً چقدر زمان می‌گذشت؟
حسین نیاکان سرود آزادی می‌خواند و سرود تمام شد یک چیزی را تکرار می‌کرد او یک قسمت از سرود را چند بار تکرار کرد «ای آزادی نور خود را بعد از مرگ ما به خاک گور ما بیفشان» و بعد از آن داریوش حنیفه یک شعر خواند و در حالی که خوب می‌دانست چکار دارد می‌کند این شعر را می‌خواند که می‌گفت ای آزادی اگر خورشید تو از دریای خون عبور می‌کند و اگر از دفن جسدهای ما، بهار تو شکوفا می‌شود»...


حسین فارسی: من حقیقتش زمانهایی که دیدم او رفته و از دید محو شده دیگر بازگشت او را ندیده بودم. من روز هشتم حمید عباسی رفت و آمدش را دیده‌ام ولی این‌که بازگشت‌اش را دیده باشم، دقیق ندیدم.
غلامرضا کیاکجوری ترانه می‌خواند


وکیل: بعد گفتید همان موقع در زندان تاریخ و اسامی را در زندان نوشتی چطور موفق شدی اینها را با خودت بیاوری؟
حسین فارسی در دادگاه دژخیم حمید نوری: غلامرضا کیاکجوری در حالی‌که راهرو مرگ خلوت شده بود گفت بیایید با هم سرود بخوانیم. همان شب او را برای اعدام بردند.


حسین فارسی: کف ساک جاسازی کرده بودم ما آنها را در سال۷۰ کف کفش جاسازی کرده بودیم و به بیرون فرستاده بودیم.
آن شب حدود ساعت ۱۰ ناصریان و حمید عباسی آمدند کنار در ایستاده بودند و ناصریان با صدای بلند اسامی را می‌خواند وقتی اسامی تمام شد ناصریان و… گفت حرکت کنید تعداد زیادی بودند که به طرف سالن مرگ حرکت کردند. حسین نیاکان، داریوش حنیفه و غلامرضا کیا کجوری هم درمیان آنها بودند.


کسی که سال۷۰ این اسامی را به بیرون آورد اسمش مهرداد کاووسی است و او الآن در استکهلم است.
بعد از آن مرا به این سلول بردند و تا اواسط شهریور در این سلول بودم بعد مارکسیست‌ها را که کنار ما در سلول انفرادی بودند به هیأت بردند و با آنها برخورد کردند.


وکیل: پس بر مبنای همینها است که تو می‌توانی بگی چه کسی چه تاریخی اعدام شده؟
دادگاه در اینجا به مدت ۱۰دقیقه آنتراکت داد.


حسین فارسی: بله بر اساس این بود که من کتابم را ۱۸سال پیش شروع کردم ولی اولین یادداشت‌هایش را ۲۵سال پیش داشتم.
دادگاه پس از آنتراکت کوتاهی ادامه یافت.


وکیل: شما کلی از این اسامی را خواندید و ما توانستیم این اسامی را در لیست A دیدیم و همان‌طور که خودت گفتی تحویل پلیس دادی.
سؤالات دادستان از کتاب یک کهکشان ستاره نوشته مجاهد خلق حسین فارسی


حالا همان لیست را که مقایسه کردیم با پیوست A اینطوری من از روی لیست A می‌خوانم اینطوری راحت‌تر است من اسم را می‌خوانم شما بگو این فرد قبلش حین قتل‌عام یا بعد در گوهردشت بوده یا این‌که بگو این فرد اعدام شده است. آن اسامی که دادستان خوانده را نمی‌خوانم.
دادستان: قبل از این‌که برگردیم در رابطه با سؤالاتم می‌خواهم درباره کتاب تان یک کهکشان ستاره می‌خواهم بپرسم.


وکیل: مهرداد اشتری.
کی این کتاب چاپ شده است؟


حسین فارسی: در قزل‌حصار بود بعد در گوهردشت بود.
حسین فارسی: اولین بار در سال۱۳۸۸ یعنی ۱۳سال پیش در عراق بوده، دومین بار سال۱۳۹۵ در اروپا منتشر شده است.


وکیل: سید محمد …
دادستان: این کتاب بر مبنای چی بود؟


حسین فارسی: در گوهردشت بود.
حسین فارسی: بر اساس مشاهدات خودم یا چیزهایی که شنیده بودم البته بیشتر بر اساس مشاهداتم بود که این کتاب را نوشتم.


وکیل: محسن احمدی.
دادستان: از کی شروع به نوشتن کردید؟


حسین فارسی: او را می‌شناختم ملی کش بود. ۸مرداد اعدام شد.
حسین فارسی: من نوشته‌های اول را ریزنویس در زندان نگه داشته بودم از جمله تاریخ‌ها و اسامی را نوشته بودم و اینها را با خودم از زندان بیرون آوردم از جمله چیزهایی که با دوستان نوشته بودیم از جمله اسامی و انواع شکنجه در زندان نوشتیم و از زندان خارج کردیم.


وکیل: رامین قاسمی.
سؤالات دادستان حول وقایع ۷مرداد


حسین فارسی: دوست من بود در گوهردشت بود. اعدام شد.
دادستان: خوب حالا برمی گردیم به تاریخ هفتم مرداد مختصر می‌خواهم بپرسم گفتید شما را از بندتان بیرون می‌آورند ناصریان پشت یک میز نشسته سؤال می‌پرسد و حمید عباسی کنارش هست.


وکیل: رضا زند.
آن لحظه آیا چشم‌بند داشتید؟


حسین فارسی: می شناختم برادرش هم می شناختم رضا را اعدام کردند.
حسین فارسی: چشم‌بند داشتم از لایه داخلی چشم‌بند همه‌اش را سابیده بودم و همه چیز را می دیدم


وکیل: فرزین نصرتی.
دادستان: چقدر واضح می‌بینید پر واضح می‌بینید کم می‌بینید


حسین فارسی: قزل‌حصار بود بعد گوهردشت بود.
حسین فارسی: انگار که از پشت‌پرده شیفون دارم می‌بینم.


وکیل: رضا فلانیک.
دادستان: وقتی از پشت این چشم‌بند چهره یک شخص را می‌دیدی واضحی بود یا این‌که یک چهره مبهم می دیدی؟


حسین فارسی: در گوهردشت در فرعی بود با هم از اوین آمدیم.
حسین فارسی: نخیر واضح می‌دیدم.


وکیل: جلال لایقی.
سؤالات دادستان از روز ۸مرداد


حسین فارسی: با او در فرعی گوهردشت بودیم.
دادستان: خوب حالا می‌رویم روز هشتم مرداد، شما را می‌برند نزد هیأت بعد می‌برند به راهروی مرگ آنطور که من فهمیدم در این راهروی کوچک مربوط به هیأت مرگ بود زیاد نشستی. چند ساعت در راهروی اصلی نشستی


وکیل: اکبر شاکری.
حسین فارسی: ۵ساعت


حسین فارسی: اکبر شاکری هم بند خودم بود هشتم اعدام شد.
دادستان: تقریباً ساعت چند شما را آنجا آوردند؟


وکیل: ابراهیم اکبری صفت.
حسین فارسی: تقریباً ساعت ۴


حسین فارسی: بله با هم از اوین به گوهردشت در فرعی کنار ما بود.
دادستان: بعد گفتی با چند نفر که می‌شناختی تماس برقرار کردید آنطور که من فهمیدم ارژنگی بوده است؟


وکیل: هادی صابری.
حسین فارسی: بله ابوالقاسم محمدی ارژنگی


حسین فارسی: بله با هم از اوین آمدیم فرعی کناری ما ۱‍۶ بود.
دادستان: اسم این شخص را در صفحه ۸کتاب تان نوشتید؟


دادگاه در ساعت ۱۲ به‌وقت محلی به مدت یک ساعت آنتراکت داد.
حسین فارسی: ارژنگی اعدام شد بین روز ۸ یا روز دهم مرداد من ۹۹درصد فکر می‌کنم ۸مرداد اعدام شده است.


در ساعت ۱۲ به وقت محلی دادگاه دژخیم حمید نوری وارد تنفس شد. هیأت شاکیان به همراه حسین فارسی در حال خارج شدن از دادگاه هستند
دادستان: از کجا می‌دانی که این شخص اعدام شده است؟


دادگاه پس از یک ساعت تنفس در ساعت ۱۳ به وقت محلی ادامه یافت.
حسین فارسی: خانواده‌اش و خواهرش همیشه می‌آمد ملاقات او و با خانواده ما ارتباط داشت.


ادامه سؤالات وکیل مجاهد خلق حسین فارسی از وی
دادستان: اسم محمود میمنت را آوردی، راجع به این شخص چه می‌دانی؟


وکیل: در مورد حسین حقیقت‌جو
حسین فارسی: محمود را هشتم مرداد بردند به هیأت مرگ گفت من هوادار مجاهدین هستم او را از اتاق بیرون کردند گفتند خیلی وقت پیش باید می‌رفتی پیش برادرت.


حسین فارسی: جزو ملی‌کش‌ها بود و در گوهردشت اعدام شد.
دادستان: خوب محمود چی شد؟


وکیل: مجید رزاقی
حسین فارسی: محمود هم روز ۸مرداد اعدام شد


حسین فارسی: بله او هم ملی‌کش بود و در گوهردشت اعدام شد.
دادستان: گفتید ناصریان حمید عباسی فرج آمدند و ناصریان یکسری اسامی را خواند.


وکیل: محسن روزبهانی
حسین فارسی: بله


حسین فارسی: محسن روزبهانی دوست من بود در بیرون و در قزل‌حصار با من بود و در گوهردشت اعدام شد.
دادستان: شب بود آیا درست است؟ روشن است تاریک است چطوری است؟


محسن عبدالحسینی روزبهانی ۸مرداد سربه‌دار شد
حسین فارسی: آنها درست زیر لامپ مهتابی ایستاده بودند سقف هم کوتاه بود چهره‌شان به‌خوبی دیده می شد زیر چراغ ایستاده بودند.


حسین فارسی در دادگاه دژخیم حمید نوری: محسن روزبهانی در تاریخ ۸مرداد همراه شمار زیادی از زندانیان دیگر اعدام شد.
دادستان: می‌دانید که حمید عباسی و فرج چکار می‌کردند.


وکیل: محمود آرمیان
حسین فارسی: کنترل می‌کردند چون ناصریان تند تند اسامی را می‌خواند آنها کنترل می‌کردند که نفرات که اسم اش خوانده می‌شود بلند می‌شوند آنها می‌خواستند مطمئن شوند که کسی جا نماند.


جواب: در قزلحصار با هم بودیم و در گوهردشت اعدام شد.
دادستان: چند تا اسم را خواند.


وکیل: ایرج لشکری
حسین فارسی: خیلی اسم خواند حدود یک ربع، بیست دقیقه اسم خواند و آن صف بسیاری طولانی جلوی من تشکیل شده بود.


حسین فارسی: او همبند ما بود روز هشتم مرداد اعدام شد.
دادستان: اسامی که خوانده بودند آیا اسامی آشنایی را شنیدی؟


وکیل: محمدرضا دلجوی ثابت رفتار
حسین فارسی: بله، طاهر فاتحی - ابوالقاسم محمدی ارژنگی - محمود میمنت - حجت سرکرده - ابراهیم غیوری، نصیرمحله - بهمن ابراهیم نژاد - مجتبی هاشم خوانی کنار دستم نشسته بود البته مجتبی هاشم خوانی اسم مستعار بوده است اسم اصلی‌اش مرتضی تاجیک بوده است - محمد قاضی


حسین فارسی: این اسم دو نفر است اسم یک نفر نیست هر دو همبند من بودند و هشتم اعدام شدند. یکی از آنها محمدرضا دلجو ثابت و دیگری رضا ثابت رفتار.
دادستان: خوب حالا برگردیم، همه اسامی را خواند بعد ناصریان اشاره کرد به حمید عباسی که اینها را ببر به بندشان


وکیل: این افراد را می‌دانی که در گوهردشت اعدام شده‌اند، رضا ازلی.
حسین فارسی: بله ناصریان از این درب رفت و عباسی و فرج زندانیان را بردند به بندشان. آن موقع ته راهروی مرگ تهش تاریک بود احساسم این بود که می پیچند به یک بند دیگر


حسین فارسی: او در قزلحصار همبند من بود و در گوهردشت اعدام شد.
دادستان: خوب بعد از این‌که عباسی در تاریکی محو شد آیا او را دیدید؟


وکیل: محسن محمد باقر
حسین فارسی: نخیر من را بردند به سلولم.


حسین فارسی: با او از اوین با گوهردشت آمدیم و فرعی مقابل ۱۶ زندانی بود.
دادستان: وقتی من کتاب تو را خواندم صفحه کتاب تو که جلوی وکیل ات است اینجا نوشتی ناصریان با صدای بلند به عباسی می‌گوید اینها را ببرد به بندشان و نوشتی من احساس حسادت به آنها می‌کردم.


محسن محمدباقر از هر دو پا فلج بود و اعدام شد.
سؤال و جواب دادستان حول وقایع ۱۸مرداد


مجاهد خلق محسن محمدباقر از دوپا فلج بود. دو عصا در دست داشت و با آنها حرکت می‌کرد. او را در جریان قتل‌عام زندانیان سیاسی اعدام کردند.
دادستان: حالا می‌رویم به ۱۸مرداد از لحاظ زمانی چه وقتی شما را به راهرو می‌برند چه مدت زمانی آنجا باقی بودی چون می‌دانم آنجا مستمر می‌بردند و می‌آوردند.


وکیل: مهدی فریدونی را هم می‌شناسی؟
حسین فارسی: من تا ساعت ۱۱ یا ۱۱٫۵ در اینجا بودم بعدش ناصریان مرا برد به بند.


حسین فارسی: در قزلحصار با هم بودیم و شنیدم در مرداد در گوهردشت اعدام شد
دادستان: چه مدت زمانی جلوی آسانسور نشستی؟


وکیل: افشین علوی تفرشی؟
حسین فارسی: تقریباً حدود ۱۲ یا ۱۳ساعت آنجا نشسته بودم تا ۱۲شب


حسین فارسی: در قزلحصار باهم بودیم در گوهردشت اعدام شد
دادستان: بعد دوباره بر می گردانند به راهروی اصلی؟


وکیل: قاسم محبعلی؟
حسین فارسی: ساعت ۱۲شب که همه چیز تمام شد ما را آوردند راهرو ولی ننشستیم ما را بردند به سلولمان.


حسین فارسی: ۴سال در قزلحصار با هم بودیم و در گوهردشت اعدام شد
دادستان: خوب شما وقتی آنجا که نشسته‌اید اتفاقاتی که آنجا رخ می‌دهد می‌بینید؟


وکیل: بیژن کشاورز؟
حسین فارسی: نخیر من آنجا اتفاقات را نمی‌دیدم ولی ناصریان فریاد می‌زد اسامی را می‌خواند. من سه بار شنیدم.


حسین فارسی: با هم از اوین به گوهردشت آمدیم و در گوهردشت اعدام شد
دادستان: بعد شما گفتید می‌آید رضا کیاکجوری را می‌برد.


وکیل: من در آغاز گفتم لیست بی‌ را با هم مرور کردیم و شما گفتید همه افراد این لیست را می‌شناسی غیر از حسن گلزاری
حسین فارسی: یک پاسدار را فرستاد، پاسدار رفت سراغ او و گفت رضا تویی؟ بعد از دو سه دقیقه حمید عباسی آمد و به رضا گفت همراه من بیا و از جلو من رد شد و رفت به راهروی اصلی. این جلوی من اتفاق افتاد من داشتم آنها را می‌دیدم.


حسین فارسی: غیر از حسن گلزاری همه را می‌شناسم
دادستان: در آن روز چند تا از دوستان را می‌بینید جعفر تجدد - ناصر صابر - بعد هم که نعل‌بندی. خوب شما آیا می‌دانید این ۳نفر چه اتفاقی برایشان افتاد


وکیل: به‌خاطر این‌که روشن شود شما همه را دیده‌اید چه در گوهردشت و یا زندانی دیگر
حسین فارسی: هر سه نفر اعدام شدند.


حسین فارسی: بله دقیقا
دادستان از کجا می‌دانستید که اینها اعدام شدند.


حسین فارسی: شهدای قتل‌عام تبدیل به قهرمانان من شدند که از آنها انگیزه می‌گرفتم
حسین فارسی: هر بار که ملاقات می‌رفتیم از طریق خانواده‌ها می‌فهمیدیم چون موقع ملاقات اسامی را می‌خواندند


سؤال: من فکر کردم از شما بپرسم حال شما و وضعیت شما در حین و بعد از این اتفاقات چطور بوده
دادستان: شخص شما از کجا فهمیدید؟


جواب: من همیشه احساس گناه می‌کردم از این‌که از مواضعم دفاع نکردم و اعدام نشدم. وقتی که از زندان آمدم بیرون وقتی مادرها و فامیل‌های آنها را می‌دیدم بسیار تحت فشار بودم و گاها کابوس می‌دیدم. اما یک راه برای من وجود داشت که بتوانم از این وضعیت خارج شوم و به سازمان برسم.
حسین فارسی: من در بند شنیدم از طریق خانواده‌هایشان عکس سنگ مزار آنها هست.


من به این نتیجه رسیدم باید گذشته را کنار بگذارم و به آرامش برسم و راه آنها را ادامه بدهم و به‌رغم این‌که ریسک دستگیری و اعدام داشت تصمیم گرفتم برای ادمه راه مخفیانه از ایران خارج شوم و به مجاهدین بپیوندم.
دادستان: من می‌دانم راجع به این نفرات در کتابتان هم نوشته‌اید


آنچه که شنیده و دیده بودم برایم سنگینی می‌کرد اما وقتی به مجاهدین رسیدم و با آنها مشکلات را در میان گذاشتم از کابوس رها شدم.
که اسامی را یکی یکی دارند می‌خوانند


دوستانی که در کنار من بودم و شهید شدند اما وقتی که من تصمیم گرفتم راه آنها را ادامه بدهم آنها تبدیل به قهرمانان من شدم و من از نام و راه آنها انگیزه می‌گیرم.
حسین فارسی: من این را روز ۲۲مرداد شنیدم در راهروی مرگ بودم و رضا را آن روز بردند سالن مرگ و صحنه اعدام را نشانش دادند


وکیل: شما ۴بار در راهرو مرگ بودی؟
دادستان: آخر شما خودتان با رضا در این رابطه صحبت کردید؟


حسین فارسی: بله
حسین فارسی: بله مدتی بعد صحبت کردم


وکیل: چه احساسی داشتی چون امکان اعدام داشت؟
سؤالات دادستان حول وقایع ۲۱مرداد


حسین فارسی: بله امکان اعدام داشت و استرس داشتم و من وقتی روحیه می‌گرفتم به راهرو می‌رفتم و با بچه‌ها صحبت می‌کردم و انگیزه می‌گرفتم و آرام می‌شدم.
دادستان من می‌خواستم در مورد ۲۱مرداد وقتی شما را مجدد به آنجا می‌برند صحبت کنم، ببینید ۲۱مرداد چقدر در این راهرو بودید.


سؤالات وکیل کنت لوئیس از وکیلان شاکیان از حسین فارسی
حسین فارسی: فکر نمی‌کنم بیشتر از ۴ساعت بوده باشم بعدازظهر اسامی را خواندند و نفرات رفتند


وکیل: شما بحث شخصی کردید که ۱۶مرداد او را بردند به اسم رضا بعد شما از شخص دیگری شنیده بودی که او را به اتاق مرگ یا سالن مرگ بردند. بعداً ایشان را ملاقات می‌کنی و ایشان ماجراها را برای شما می‌کند
دادستان: ببینید اگر من اشتباه می‌کنم تصحیح کنید من این‌طور فهمیدم که حمید عباسی اسامی ۲۰نفر را خواند


حسین فارسی: بله من چندبار با او صحبت کردم و او گفت یکبار او را به سالن مرگ بردند چشم‌بندش را بالا زدند و او چند نفر را دیده که حلق‌آویز شده بودند.
حسین فارسی: من دقیق نمی‌دانم حدود ۲۰نفر بود


وکیل: تا جایی که به سالن مرگ مربوط می‌شود آیا تمام حرفش این بود؟
دادستان در رابطه با خود شما فاصله‌اش و زاویه‌اش چطور بود؟


حسین فارسی: نه، ما در رابطه با روزی که در سالن بودیم صحبت کردیم در حالی که من او را نشناختم و از او پرسیدم آن‌روز چه گذشت اما نگفت بعداً که از او پرسیدم شما را به حسینه بردند او گفت بله آن‌روز مرا به سالن مرگ بردند و دیدم ۷ یا ۸نفر را دیدم که طناب گردنشان بود و اعدام شدند و رضا بیشتر از این به من نگفت چون برایش خیلی سخت بود. رضا بچه محل من بود و در قزل‌حصار با هم بودیم.
حسین فارسی: من اینجا نشسته بودم و حمید عباسی ۴متری من بود و پاسداران کنارش ایستاده بودند و صف هم تشکیل شده بود.


وکیل: آیا شما در پلیس هم بحث رضا را کردی؟
دادستان: من خوب متوجه نشدم آیا شما جزء این اسامی ۲۰نفره بودید؟


حسین فارسی: بله من در پلیس ماجرای رضا را گفتم.
حسین فارسی: نخیر من و یکسری دیگر در این صف نبودیم و داشتیم نگاه می‌کردیم.


وکیل: در پلیس حرفهای بیشتری گفتی که در اینجا نگفتی آیا او اسمی از حمید عباسی برد؟
دادستان: بعد که اینها را خواندند چه می‌شود؟


حسین فارسی: بله او گفت حمید عباسی مرا به حسینه برد.
حسین فارسی: به دوتا پاسدار گفت اینها را ببرید. بعد حمید عباسی چند قدمی برگشت و بعد با آنها رفت.


وکیل: آیا رضا به شما گفت حمید عباسی در سالن مرگ بود و یا کاری کرد؟
دادستان: شما در کتابتان اینجا گفته‌اید می‌گفته عاشورای مجاهدین و می‌خندید و آن موقع دیگر برای شما مشخص شد اینها به بند بر نمی‌گردانند اینها را می برند سلاخ خانه.


حسین فارسی: نه رضا فقط گفت حمید عباسی او را به سالن مرگ برده. در پلیس گفت شما چطور متوجه شدید در حسینه نفرات را اعدام می‌کنند من گفتم دو نفر به من گفتند آنها را به حسینیه برده و آنها نفرات اعدام شده را دیده‌اند و من گفتم یکی از آنها رضا است ویکی دیگر در اشرف است و منظورم اصغر مهدیزاده بود که در اینجا شهادت داد.
حسین فارسی: احساس شرم و گناه داشتم از این‌که از مواضع‌ام خوب دفاع نکردم، از این‌که آنها اعدام می‌شدند، همه دنیا برایم تیره بود چون من با آن بچه‌ها هم بند بودم با هم شکنجه شده بودیم و من در مرحله آخر آنها را تنها گذاشته بودم.


هر کس می‌رفت دادگاه و می‌گفت هوادار مجاهدین هستم او را اعدام می‌کردند
سؤالات دادستان حول ۲۲مرداد


وکیل: وقتی که توضیح می‌دادی گفتی قبل از اعدامها تو را به فرعی هفت بردند.
دادستان: برویم قدری جلوتر برسیم به ۲۲مرداد و این‌که شما را می‌برند دوباره نزد کمیته. شما آن روز با غلامرضا کیاکجوری ارتباط داشته‌اید و هم‌چنین با حسین نیاکان ارتباط برقرار کردید. این افراد چی شدند؟


حسین فارسی: بله ما را از اسفند۶۶ به فرعی هفت بردند.
حسین فارسی: اینها همه اعدام شدند.


وکیل: مدت طولانی در آنجا بودی?
دادستان: بعد شما تعریف می‌کردید که ناصریان اسم می‌خواند آیا وقتی می‌خواند کس دیگری هم همراهش بود.


حسین فارسی: به مدت ۶ماه و تا زمان اعدامها.
حسین فارسی: بله حمید عباسی و البته چند پاسدار دیگر هم بود.


وکیل: اگر درست باشد نفرات بند ۷ سی نفر بودند.
دادستان: حالا وضعیت ایستادن این نفرات با شما چطوری بود؟


حسین فارسی: بله ۳۰نفر بودند
حسین فارسی: فاصله‌ام حدود ۱۰ متر بود.


وکیل: آیا می‌دانی چند نفر از آنها زنده مانده‌اند؟
دادستان: حالا متوجه چی می‌شوید چی دستگیر شما می‌شود از کل این صحنه چی فکر می‌کردید؟


حسین فارسی: ۷نفر
حسین فارسی: آن روز دیگر مسجل بود این اسامی را که می‌خوانند برای اعدام می‌برند. آن بچه‌ها صحبت بهشت را می‌کردند. یک دوستی به نام محمد داشتم روبه‌روی من بود او گفت شوشتری من را صدا کرد در یک اتاق دیگری مرا برد و صدا کرد. شوشتری رئیس زندانها بود من خودم او را ندیده بودم. شوشتری به محمد گفته است بیا امضا کن وگرنه اعدامت می‌کنیم یعنی علنی گفته بودند اعدام می‌کنیم.


وکیل: دلیل خاصی داشت که این همه اعدام شده‌اند؟
دادستان: می‌خواهم بدانم وقتی ناصریان این اسامی را می‌خواند و حمید عباسی آنجا هست مشاهدات شما چی بود؟


حسین فارسی: من می‌توانم دلیل اعدام نفرات فرعی خودمان و یک فرعی دیگر را توضیح بدهم.
حسین فارسی: وقتی این اسامی داریوش حنیفه و حسین نیاکان را خواندند آنها رفتند در صف ایستادند. اینها چی به هم گفتند را نمی‌دانم ولی اینها با همدیگر خندیدند.


وکیل: منظور من دلیل سیاسی نیست بلکه منظورم این است از ۳۰نفر ۲۳نفر را اعدام کرده‌اند.
دادستان: این جمله آخرت را لطفاً تکرار کن.


حسین فارسی: بله
حسین فارسی: اینها در صف ایستادند و با هم حسین و داریوش صحبت کردند و خندیدند.


وکیل: چرا این همه نفرات را اعدام کرده‌اند؟
ناصریان گفت حرکت کنید خودش با این صف باز هم نرفت و حمید عباسی و چند پاسدار دیگر رفتند به سمت ته راهرو مرگ.


حسین فارسی: به‌خاطر این بود هر کس می‌رفت دادگاه و می‌گفت هوادار مجاهدین هستم او را اعدام می‌کردند اما این یک دفعه اتفاق نیفتاد. از یک سال قبل در اوین وقتی ما می‌گفتیم هوادار مجاهدین هستیم و از مجاهدین صحبت می‌کردیم به‌شدت ما را شکنجه می‌کردند.
دادستان: می‌رویم صفحه ۱۶ این معرفی نامه که تحویل ما داده شده اینطوری گفته:


در فروردین۶۷ ما در این فرعی بودیم و می‌آمدیم هواخواری در اینجا زندانی‌هایی بودند که شما اسمشان را شنیدید مشهدی بودند و به تهران تبعید شده بودند.
شب شده ناصریان همراه عباسی آمدند اینجا نوشتی آنها یعنی جمع بستی آنها اسامی را خواندند منظورت از آنها چی بود منظورت این‌که با هم می‌خواندند.


یک نفر از آنها به نفرات فرعی ما و سایر فرعی‌ها آموزش داد که چگونه مقاومت کنند و از موضع‌شان کوتاه نیایند.
حسین فارسی: نخیر تا آنجا که مشاهداتم هست ناصریان اسامی را می‌خواند.


خلاصه می‌گویم به دادگاه که در فرعی من و سایر فرعیها دوستان من جلساتی برگزار کردند و ضمن انتقاد از خودشان که در تخت شکنجه کوتاه می‌آمدند آنجا با هم سوگند خوردند که به قیمت جانشان از موضع‌شان کوتاه نیایند.
دادستان: بعد نوشتی داریوش پشت سر حسین ایستاده بود داریوش آیا داریوش حنیفه‌پور است و حسین هم منظور نیاکان است؟


عده‌یی بودند در این فرعیها و سلول‌ها سوگند خورده بودند از موضع شان کوتاه نیایند.
حسین فارسی: بله


وکیل: فهمیدیم آنها سرموضع ایستادند و از موضع‌شان کوتاه نیامدند. کتابی که نوشتی و ترجمه‌ای که وجود دارد و دادستان نشان داد از جمله در صفحه ۱۲ نوشته پاسدار حمید عباسی یعنی او را به‌عنوان پاسدار توصیف کردی آیا نوشته بودی لباسش لباس شخصی بود و با اونیفورم نبود دلیلش چیست که به او می‌گویی پاسدار؟
سؤالات دادستان حول مشاهدات شاکی در رابطه با حمید نوری (عباسی)


حسین فارسی: دلیلش این است که همه پاسدار بودند و دلیلش این است شما در هر کشور کسانی را به نام پلیس می‌شناسید پلیس وظایف مختلف دارند یک نفر بازپرسی می‌کند اما پلیس است یک نفر در خیابان نگهبانی می‌دهد پلیس است. اینها همه وظیفه خاصی را انجام می‌دهند اما پلیس است پاسدار هم همین‌طور است.
دادستان: تو اینجا تعریف کردی اما تا قبل از این ۷مرداد تو این حمید عباسی را دیده بودی؟


یک نفر معاون زندان یک نفر معاون بند و یک نفر مسئول فروشگاه یک نفر مسئول بهداری و یک نفر هم مثل حمید عباسی در دفتر ناصریان کار می‌کرد.
حسین فارسی: بله


این‌ها همه‌شان پاسدارند ولی وظایفشان مختلف است. به همین دلیل گفته‌ام و می‌گویم پاسدار عباسی.
دادستان: چند بار او را دیدی؟


حسین فارسی در دادگاه دژخیم حمید نوری: در جریان قتل‌عام سال۶۷، هرکس می‌رفت دادگاه و می‌گفت هوادار مجاهدین هستم او را اعدام می‌کردند.
حسین فارسی: آن شبی که ما را آوردند به گوهردشت او را دیدم و من حمید عباسی را نمی‌شناختم هوا خیلی سرد بود. بعد از این‌که از تونل پاسداران رد شدیم و ما را کتک زدند لشگری گفت لباسهایتان را در بیاورید. ما امتناع می‌کردیم و آنها با چوب میله آهنی و کابل ما را کتک می‌زدند.


سؤالات یکی دیگر از وکلای شاکیان از حسین فارسی
من نمی‌دانم تعداد پاسداران چند نفر بود ولی همه‌شان لباس پاسداری داشتند حتی به‌زور لباسهای ما را در آورده بودند. به بدنهای لخت ما می‌زدند. من افتاد بودم روی زمین و چهره آنها را می‌دیدم. بین همه کسانی که کتک می‌زدند یک نفر لباس‌شخصی داشت من فکر می‌کردم که این فرمانده اینها است بعد که ضرب و شتم تمام شد در یک سلول که ۱۰نفر بودیم آنجا با هم صحبت می‌کردیم که اینها چه کسانی هستند. دو نفر که قبلاً در گوهردشت بودند آنها را می‌شناختند. آنجا آنها گفتند آن فرمانده‌شان که عربده می‌کشید داوود لشگری است و آنکس که لباس‌شخصی داشت حمید عباسی است.


وکیل: آیا می‌توانی چیزی در مورد فرج در تاریخ ۸مرداد بگویی؟
یک نفر آنجا بود گفت که من در سال۶۲ یا ۶۳ که در زندان اوین در شعبه سوم بازجویی می‌شدم این حمید عباسی کابل می‌زد.


حسین فارسی: فرج پاسدار دادستانی بود که در اوین کار می‌کرد و از سال۶۱ از اوین به گوهردشت می‌رود و اسم او مرتضی رویایی است. فرج را من از بیرون زندان می‌شناسم و می‌دانم کیست.
دادستان: از این هفتم مرداد تا بعدش آیا او را باز دیدی؟


وکیل: وقتی می‌گویی با دادستانی کار می‌کرد با حمید عباسی کار می‌کرد؟
حسین فارسی: بله ما در فرعی ۷ بودیم ناصریان که می‌آمد حمید عباسی با او بود و آنجا من بدون چشم‌بند دیدم که این همان نفری بود که اورکت تنش بود و ما را کتک می‌زد.


حسین فارسی: در اوین نمی‌دانم ولی می‌دانم سال۶۰تا ۶۱ اوین بوده.
ما وقتی در فرعی بند بودیم از پاسدار بند سؤال کردیم رئیس زندان چه کسی است پاسدار گفت حاج آقا ناصریان. گفتیم پس دادیار زندان کی هست پاسدار گفت حاج آقا با حفظ سمت دادیار هم هست. آن موقع بهداری نمی‌بردند ما مشکل داشتیم و گفتیم بالاخره کی باید بگوید که ما باید بهداری برویم.


سؤالات وکیل متهم حمید نوری از حسین فارسی
پاسدار گفت به آقای عباسی بگویید. گفتیم عباسی چه کاره است؟


طبق روال هر روزه وکیل متهم ابتدا از این‌که شاکی کجا مستقر است و چند سال است به آلبانی آمده و آیا هم‌چنان با مجاهدین است و این‌که مکالمات دادگاه را تابه‌حال گوش می‌داده سؤال کرد
پاسدار گفت عباسی رئیس دفتر است و ما آنجا فهمیدیم ناصریان رئیس زندان و دادیار است و حمید عباسی رئیس دفتر او است.


در ادامه وی از حسین فارسی سؤال کرد
دادستان: باز آیا آنها را دیدید؟


وکیل متهم: در درست کردن ماکت شما هم یکی از کسانی بودی که کمک کردی
حسین فارسی: سوم مرداد عید قربان بود ما نماز عید قربان را خواندیم پاسداران آمدند و دیدند. ما را بردند بیرون و به‌شدت مورد ضرب و شتم قرار دادند و شکنجه کردند. حمید عباسی کار پاسداران را نظارت می‌کرد.


حسین فارسی: بله
دادستان: بعد از این‌که اعدامها تمام شد آیا باز هم حمید عباسی را دیده‌ای کوتاه بگو کی دیده‌ای؟


وکیل متهم: فیلم هم را درست کردی در مورد آن هم کمک کردی
حسین فارسی: یک روز ما را بردند زمستان ۶۷ فکر کنم دیماه بود که ما را بردند به اینجا که سالن بزرگی بود و حمید عباسی داشت از نفری که می‌خواستند آزاد کنند مصاحبه می‌گرفت و من از فاصله ۲۰متری بدون چشم‌بند دیده بودم.


حسین فارسی: بله
دادستان: برای وکلای مدافع می‌گویم منظورش بندی است به‌نام جهاد. این آخرین باری است که عباسی را می‌بینی؟


وکیل متهم: چه زمانی فیلم و ماکت را از نظر زمانی درست کردید
حسین فارسی: نخیر در اوین هم می‌بینمش و آخرین بار در سال۷۲ در خیابان معلم تهران او را دیده بودم من برای کارهای دادستانی رفته بودم آنجا این آخرین باری است که او را دیدم ولی قبل از آن چند بار او را در اوین دیده بودم.


حسین فارسی: فیلم را از اول دادگاه در استکهلم درست کردیم تا دیگران متوجه بشوند و می‌خواستیم به دادگاه کمک کنیم.
دادستان: این‌که در خیابان معلم دیدی چه تاریخی بود؟


وکیل متهم: این ماکت چی؟
حسین فارسی: آذر سال۷۲ بود.


حسین فارسی: فکر کنم یکی دو ماه پیش ساختیم
دادستان: گفتی در اوین هم او را دیدی برخورد سختی با تو داشت یا نه


سؤال: متوجه شدم تو همکاری کردی در برنامه سیمای آزادی که مجاهدین پخش می‌کنند.
حسین فارسی: نه از نزدیک او را دیدم ولی با او دهان به دهان نشدم.


حسین فارسی: بله
سؤالات دادستان حول دستگیری حمید عباسی و شناسایی او توسط حسین فارسی


وکیل متهم: بعد از این‌که موکل من دستگیر شد در مورد موکل من در این کانال تلویزیونی صحبت کردید.
دادستان: حالا می‌رویم سر زمان دستگیری حمید عباسی آیا عکسهای او را دیدی؟ واکنش تو چی بود؟


حسین فارسی: بله در تلویزیون صدای آمریکا هم صحبت کردم
حسین فارسی: بله در اینترنت دیدم تعجب کردم چطور آمده خارج و گیر افتاده است.


وکیل متهم: آیا در مورد عباسی موکل من قبل از دستگیریش صحبت کردی
عکس‌ها عکسهای خودش بود به‌خصوص عکس روی پاسپورتش.


حسین فارسی: قبل از دستگیری نه، اما در کتابم در مورد او نوشته‌ام.
عکس دیگری که دیدم تپل بود در حالی‌که حمید عباسی لاغر بود بهمین دلیل عکس پاسپورتش خیلی به حمید عباسی نزدیک بود.


وکیل متهم: در مورد کتابهای دیگر مانند کتابهای رویایی آیا آنها را خوانده‌ای
دادستان: از دادگاه می‌خواهم تصویر حمید نوری را نشان بدهد او را نگاه کن.


همه آنها یا قسمتهایی از آنها را
حسین فارسی: بله این خودش است.


حسین فارسی: نمی‌توانم بگویم همه اما قسمت‌های زیادی را خواندم.
دادستان: آیا شک و تردیدی داری که این ممکن است خودش نباشد؟


وکیل متهم: کتاب را پیش پلیس بردی
حسین فارسی: نه هیچ تردیدی ندارم حتی اگر شک داشتم رئیس‌اش ناصری تأیید کرد که این حمید عباسی است هم‌چنین نفر بالاتر دادستان رازینی هم تأیید کرد که او حمید عباسی است.


حسین فارسی: بله
دادستان: گفتی آن عکس که تپل بود الآن این عکس را که در دادگاه دیدی نظرت چی است؟


وکیل متهم: پلیس گفت کتاب راکنار بگذار
حسین فارسی: این همان عکس است فقط موهایش کمی سفید شده شما اگر ریش و موی او را در فتوشاپ سیاه کنید این همان عباسی است.


حسین فارسی: من داشتم عکسی را نشان می‌دادم پلیس گفت کتاب را کنار بگذار
سؤالات وکیل مجاهد خلق حسین فارسی


وکیل متهم: می‌گویی عباسی پاسدار بود و سکرتر دفتر ناصریان بود
وکیل: مدت زمانی که در گوهردشت بودی آیا کسی برایت تعریف کرده است که کسی را برده باشند سالن مرگ و بعد برگشته باشد؟


حسین فارسی: بله
حسین فارسی: بله داریوش حنیفه با فرد دیگری صحبت می‌کرد که آن فرد را به داخل سالن بردند و به او اعدامی‌ها را نشان داده‌اند و من خودم این را شنیدم.


وکیل متهم: شما گفتید وقتی به گوهردشت رفتی شما را شکنجه کردند
وکیل: سؤال بعدی این است که وقتی می‌دیدی که عباسی صف درست می‌کند و می برد از وقتی که ناپدید می‌شد تا برگردد تقریباً چقدر زمان می‌گذشت؟


حسین فارسی‌: بله شکنجه کردند
حسین فارسی: من حقیقتش زمانهایی که دیدم او رفته و از دید محو شده دیگر بازگشت او را ندیده بودم. من روز هشتم حمید عباسی رفت و آمدش را دیده‌ام ولی این‌که بازگشت‌اش را دیده باشم، دقیق ندیدم.


وکیل متهم: در میان آنها یک نفر لباس‌شخصی داشته و آن شخص که مثل دیگران لباس فرم نداشته عباسی بوده و اورکت پوشیده بود
وکیل: بعد گفتید همان موقع در زندان تاریخ و اسامی را در زندان نوشتی چطور موفق شدی اینها را با خودت بیاوری؟


حسین فارسی‌: اورکت آمریکایی بود و رنگ زیتونی داشت که نظامی‌ها زمستان می‌پوشیدند.
حسین فارسی: کف ساک جاسازی کرده بودم ما آنها را در سال۷۰ کف کفش جاسازی کرده بودیم و به بیرون فرستاده بودیم.


وکیل متهم: آنموقع که شما را به آن زندان بردند چشم‌بند داشتید
کسی که سال۷۰ این اسامی را به بیرون آورد اسمش مهرداد کاووسی است و او الآن در استکهلم است.


حسین فارسی‌: بله
وکیل: پس بر مبنای همینها است که تو می‌توانی بگی چه کسی چه تاریخی اعدام شده؟


وکیل متهم: شما گفتید در یک مورد حمید عباسی با ناصریان سلول‌تان با این اورکت آمد
حسین فارسی: بله بر اساس این بود که من کتابم را ۱۸سال پیش شروع کردم ولی اولین یادداشت‌هایش را ۲۵سال پیش داشتم.


حسین فارسی‌: من گفتم با ناصریان آمده اما نگفتم با اورکت
وکیل: شما کلی از این اسامی را خواندید و ما توانستیم این اسامی را در لیست A دیدیم و همان‌طور که خودت گفتی تحویل پلیس دادی.


وکیل متهم: بحث سوم مرداد را کردید که عباسی را دیدم که در ارتباط با نماز جماعت و این‌که شما در آنجا کتک خوردید
حالا همان لیست را که مقایسه کردیم با پیوست A اینطوری من از روی لیست A می‌خوانم اینطوری راحت‌تر است من اسم را می‌خوانم شما بگو این فرد قبلش حین قتل‌عام یا بعد در گوهردشت بوده یا این‌که بگو این فرد اعدام شده است. آن اسامی که دادستان خوانده را نمی‌خوانم.


حسین فارسی: بله
وکیل: مهرداد اشتری.


وکیل متهم: این‌که سوم مرداد آمد و شما کتک خوردید در کتاب نیامده
حسین فارسی: در قزل‌حصار بود بعد در گوهردشت بود.


حسین فارسی من گفتم به‌خاطر خواندن نماز عید قربان ما را کتک زده‌اند اما اسم کسی را نبردم.
وکیل: سید محمد …


وکیل متهم: صحبت دیگری کردید که عباسی را در سال۷۶ در دادستانی دیدید
حسین فارسی: در گوهردشت بود.


حسین فارسی در سال۷۲
وکیل: محسن احمدی.


وکیل متهم: در کتابتان در مورد این‌که ناصریان شما را بازپرسی کرد چیزی نوشتی
حسین فارسی: او را می‌شناختم ملی کش بود. ۸مرداد اعدام شد.


حسین فارسی: بله ناصریان ساعت ۹شب آمد
وکیل: رامین قاسمی.


وکیل متهم: نوشتی حمید عباسی هم بود
حسین فارسی: دوست من بود در گوهردشت بود. اعدام شد.


حسین فارسی: گفتم چند پاسدار بودند.
وکیل: رضا زند.


وکیل متهم: شما را آوردند پایین نزد هیأت مرگ و نیری از شما سؤال و جواب کردند و شما رفتید بیرون کاغذی را بنویسید و آنرا پر کنید آن شخص چه کسی بود.
حسین فارسی: می شناختم برادرش هم می شناختم رضا را اعدام کردند.


حسین فارسی: اشراقی بود گفت کاغذ را ببر بیرون وپرکن
وکیل: فرزین نصرتی.


وکیل متهم: یک سری اسم بودند که من زیاد متوجه نشدم از جمله اسم ابوالقاسم ارژنگی را بردید این را زیاد متوجه نشدم منظورت این بود که آن‌روز اعدام شد
حسین فارسی: قزل‌حصار بود بعد گوهردشت بود.


حسین فارسی من فکر می‌کنم آن‌روز اعدام شد اما دقیق نمی‌دانم.
وکیل: رضا فلانیک.


وکیل متهم: روی چه حسابی شما می‌گویید
حسین فارسی: در گوهردشت در فرعی بود با هم از اوین آمدیم.


حسین فارسی: در همان صفی که آن‌روز رفتند بود اما دلیل محکمی ندارم که همان شب اعدام شد. اما مهم این است اعدام شده است.
وکیل: جلال لایقی.


وکیل متهم: آیا ایرج لشگری روز ۸مرداد اعدام شده
حسین فارسی: با او در فرعی گوهردشت بودیم.


حسین فارسی: ایرج لشگری صبح ۸ مرداد و با بچه‌های مشهد اعدام شد
وکیل: اکبر شاکری.


سپس وکیل مدافع متهم و سپس دادستان و وکیل شاکی سؤالاتی از حسین فارسی در جهت تدقیق اطلاعاتی که وی در ادای شهادتش داد کردند و نهایتاً دادگاه در ساعت ۱۵۳۰ به پایان رسید و ادامه دادگاه به روز پنجشنبه ساعت ۸صبح به وقت محلی موکول شد.
حسین فارسی: اکبر شاکری هم بند خودم بود هشتم اعدام شد.


=== گزیده‌ای از سخنان حسن اشرفیان در دادگاه دورس ===
وکیل: ابراهیم اکبری صفت.
روز پنجشنبه ۲۷ آبان، دادگاه حمید نوری برای چهارمین جلسه متوالی در شهر دورس آلبانی برگزار شد. در این جلسه حسن اشرفیان به‌عنوان شاکی علیه حمید نوری شهادت داد.


در ساعت ۸ صبح به وقت محلی، ادای شهادت حسن اشرفیان در دادگاه حمید نوری آغاز شد.  
حسین فارسی: بله با هم از اوین به گوهردشت در فرعی کنار ما بود.


حسن اشرفیان در تاریخ ۱۴ دی سال ۱۳۶۱ توسط پاسداران رژیم دستگیر شد. در تاریخ ۲ آبان ۱۳۶۲ به زندان قزل‌حصار منتقل شد. او در ۱۱ فروردین‌ماه سال ۱۳۶۵ به زندان گوهردشت کرج منتقل شد. در جریان قتل‌عام زندانیان سیاسی در بند ۳ زندان گوهردشت شاهد قتل‌عامها بوده است.
وکیل: هادی صابری.


ابتدا قاضی چارچوب ادای شهادت مجاهد خلق حسن اشرفیان را توضیح داد و سپس از حسن خواست که قسم بخورد که مطلبی را به عنوان شاهد کتمان و تغییر نخواهد داد و تماما مشاهدات خود را بیان کند.
حسین فارسی: بله با هم از اوین آمدیم فرعی کناری ما ۱‍۶ بود.


سپس دادستان سوالات خود را از شاهد حسن اشرفیان شروع کرد.
دادگاه در ساعت ۱۲ به‌وقت محلی به مدت یک ساعت آنتراکت داد.


دادستان از چه زمانی تا چه زمانی در گوهردشت بودید؟
در ساعت ۱۲ به وقت محلی دادگاه دژخیم حمید نوری وارد تنفس شد. هیأت شاکیان به همراه حسین فارسی در حال خارج شدن از دادگاه هستند


حسن اشرفیان: من از ۱۱ فروردین ۱۳۶۵ از زندان قزل‌حصار به گوهردشت با تعداد دیگری از زندانیان رفتم و تا بهمن ۱۳۶۸ در گوهردشت بودم
دادگاه پس از یک ساعت تنفس در ساعت ۱۳ به وقت محلی ادامه یافت.


دادستان: چه زمانی قزل‌حصار بودی؟
ادامه سؤالات وکیل مجاهد خلق حسین فارسی از وی


حسن اشرفیان: از ۲ آبان سال ۱۳۶۲ تا ۱۱ فرودین ۱۳۶۵ قزل‌حصار بودم
وکیل: در مورد حسین حقیقت‌جو


دادستان: شما کی دستگیر شدید؟
حسین فارسی: جزو ملی‌کش‌ها بود و در گوهردشت اعدام شد.


حسن اشرفیان: ۱۴ دی ۱۳۶۱
وکیل: مجید رزاقی


دادستان: از سال ۶۱ تا وقتی قزل‌حصار بیایید در زندان دیگری بودید؟
حسین فارسی: بله او هم ملی‌کش بود و در گوهردشت اعدام شد.


حسن اشرفیان: ۸ ماه در زندان اوین بودم و مورد بازجویی و شکنجه قرار گرفتم
وکیل: محسن روزبهانی


دادستان: تمام مدتی که شما تحقیقات و زیر بازجویی بودید شما در اوین بودید تا به قزل‌حصار رفتی؟
حسین فارسی: محسن روزبهانی دوست من بود در بیرون و در قزل‌حصار با من بود و در گوهردشت اعدام شد.


حسن اشرفیان: بله من مدت ۸ماه در اوین بودم تا این‌که در آبان ۶۲ به قزل‌حصار رفتم. من ۱۴ دی ۶۱ دستگیر شدم بعد از بازجویی شکنجه و گرفتن حکم در تاریخ ۲ آبان ۱۳۶۲ به زندان قزل‌حصار کرج منتقل شدم
محسن عبدالحسینی روزبهانی ۸مرداد سربه‌دار شد


دادستان: دلیل دستگیری شما چه بود؟
حسین فارسی در دادگاه دژخیم حمید نوری: محسن روزبهانی در تاریخ ۸مرداد همراه شمار زیادی از زندانیان دیگر اعدام شد.


حسن اشرفیان: دلیل دستگیری همکاری با سازمان مجاهدین خلق ایران
وکیل: محمود آرمیان


دادستان: در مقطع زمانی که در گوهردشت بودی در کدام بندها بودی؟
جواب: در قزلحصار با هم بودیم و در گوهردشت اعدام شد.


حسن اشرفیان: وقتی به گوهردشت رفتم ما را به سالن ۱۸ یا بند۲ بردند و سال ۶۶ ما را به بند ۱۶ بردند. اواخر سال ۶۶ مجدداً به بند ۲ بردند. ۱۱ خرداد سال ۶۷ به بند۳ یعنی سالن ۱۹ منتقل کردند. شهریورماه سال ۶۷ ما را به بند ۱۳ منتقل کردند.
وکیل: ایرج لشکری


اواخر مهرماه یا اوایل آبان بود برای چند روز مرا از بند ۱۳ به انفرادی بردند.
حسین فارسی: او همبند ما بود روز هشتم مرداد اعدام شد.


از آنجا مرا به همراه تعداد دیگری به بند یک پایین در گوهردشت منتقل کردند
وکیل: محمدرضا دلجوی ثابت رفتار


دادستان: این‌که صحبت کردی اوایل مهر و اوایل آبان به انفرادی بوده مربوط به چه سالی است؟
حسین فارسی: این اسم دو نفر است اسم یک نفر نیست هر دو همبند من بودند و هشتم اعدام شدند. یکی از آنها محمدرضا دلجو ثابت و دیگری رضا ثابت رفتار.


حسن اشرفیان: سال ۶۷ و بعد از قتل‌عام‌ها
وکیل: این افراد را می‌دانی که در گوهردشت اعدام شده‌اند، رضا ازلی.


سپس دادستان از حسن اشرفیان می‌خواهد که از روی کروکی موقعیت بند سه در طبقه سوم را نشان بدهد که حسن نشان می‌دهد.
حسین فارسی: او در قزلحصار همبند من بود و در گوهردشت اعدام شد.


دادستان: آن زمان رؤسای زندان چه کسانی بودند؟
وکیل: محسن محمد باقر


حسن اشرفیان: در یک مقطع شخصی به نام مرتضوی بود که بعد از مدتی منتقل شد به زندان اوین. ناصریان که اسم اصلی‌اش محمد مقیسه است بعد از این‌که مرتضوی به زندان اوین منتقل شد شخص ناصریان با حفظ سمت دادیاری زندان مسئولیت زندان گوهردشت را هم داشت. که از همان ابتدا تا آنجایی که من اطلاع دارم حمید عباسی یا حمید نوری معاون او بود. داود لشکری هم مسئول امور انتظامی زندان گوهردشت بود.
حسین فارسی: با او از اوین با گوهردشت آمدیم و فرعی مقابل ۱۶ زندانی بود.


دادستان: تو اسم سه نفر را آوردی آیا اسم پرسنل دیگری هم بود؟
محسن محمدباقر از هر دو پا فلج بود و اعدام شد.


حسن اشرفیان: پاسدار عرب، پاسدار محمودی یا پاسدار معبودی، پاسدار فرج، پاسدار بیات و تعدادی دیگر از پاسداران که مسئول برخورد در بندها بودند اگر خواستید اسمشان را بگویم
مجاهد خلق محسن محمدباقر از دوپا فلج بود. دو عصا در دست داشت و با آنها حرکت می‌کرد. او را در جریان قتل‌عام زندانیان سیاسی اعدام کردند.


دادستان: حمید عباسی یا حمید نوری که شما گفتید چه تجربه‌ای از ایشان در گوهردشت دارید آیا شخصاً او را دیدی و شخصاً با او صحبت کردی؟
وکیل: مهدی فریدونی را هم می‌شناسی؟


حسن اشرفیان: شخصاً صحبتی نکردم و شخصا برخوردی نداشتم اما در صحبت‌های جمعی او را دیده‌ام.
حسین فارسی: در قزلحصار با هم بودیم و شنیدم در مرداد در گوهردشت اعدام شد


دادستان: چند بار با حمید عباسی صحبت کردی یا برخورد داشتی؟
وکیل: افشین علوی تفرشی؟


حسن اشرفیان: جداگانه با او برخورد یا صحبتی نداشتم که در اتاقی باشد اما در زمانی که گوهردشت بودم ۵ یا ۶بار دیده‌ام حمید نوری آمده و به‌صورت جمعی با بچه‌ها صحبت کرده است.
حسین فارسی: در قزلحصار باهم بودیم در گوهردشت اعدام شد


اولین بار بعد از مدتی که به گوهردشت آمدم او به بند آمد و بچه‌ها گفتند این حمید عباسی است.
وکیل: قاسم محبعلی؟


دادستان: چه واقعه‌یی رخ داده بود و هدفش از آمدن بند چه بود؟
حسین فارسی: ۴سال در قزلحصار با هم بودیم و در گوهردشت اعدام شد


حسن اشرفیان: آنها به‌خاطر امر مثبتی به داخل بند نمی‌آمدند. آنها طبق برنامه خودشان به بندها سرکشی می‌کردند تا از اوضاع زندان و زندانیان مطلع شوند.
وکیل: بیژن کشاورز؟


دادستان: کی و چگونه متوجه شدی او حمید عباسی است؟
حسین فارسی: با هم از اوین به گوهردشت آمدیم و در گوهردشت اعدام شد


حسن اشرفیان: گفتم که وقتی که من اسامی را از بچه‌ها پرسیدم آنها گفتند این حمید عباسی و نفر دیگر ناصریان و محمد مقیسه است.
وکیل: من در آغاز گفتم لیست بی‌ را با هم مرور کردیم و شما گفتید همه افراد این لیست را می‌شناسی غیر از حسن گلزاری


دادستان: گفتی ۵ تا  ۶دفعه حمید عباسی به بند شما آمده است؟
حسین فارسی: غیر از حسن گلزاری همه را می‌شناسم


حسن اشرفیان: در مقاطع مختلف. البته حمید عباسی همواره با ناصریان بود و همواره با زندانیان در ملاقات زندانیان با ناصریان بود و موضوع اداری بچه‌ها با او و ناصریان بود.
وکیل: به‌خاطر این‌که روشن شود شما همه را دیده‌اید چه در گوهردشت و یا زندانی دیگر


دادستان: غیر از این دفعات کدام دفعه‌ها عباسی به بند شما آمد؟
حسین فارسی: بله دقیقا


حسن اشرفیان: دفعه دوم موردی بود که در ورزش جمعی برای ما پیش آمد. ناصریان و عباسی مانع می‌شدند. سال ۶۶ و مشخصاً تیرماه سال ۶۶ بود که ما در هواخوری زندان ورزش می‌کردیم. در حین ورزش ۲۰ تا ۳۰ پاسدار داخل حیات ریختند و مانع ورزش ما شدند.
حسین فارسی: شهدای قتل‌عام تبدیل به قهرمانان من شدند که از آنها انگیزه می‌گرفتم


در آنجا ما را با کابل، چوب و میله آهنی زدند چشمبند زدند و وارد ساختمان اصلی کردند.
سؤال: من فکر کردم از شما بپرسم حال شما و وضعیت شما در حین و بعد از این اتفاقات چطور بوده


وارد ساختمان اصلی کردند بعد بردند طبقه ۲ یک سالن کوچکی بود که بین زندانیان معروف به اتاق گاز بود. به این دلیل هم که ورزش کرده بودیم و عرق کرده بودیم ما را به اینجا بردند و همه ورودی‌های هوا را بستند.
جواب: من همیشه احساس گناه می‌کردم از این‌که از مواضعم دفاع نکردم و اعدام نشدم. وقتی که از زندان آمدم بیرون وقتی مادرها و فامیل‌های آنها را می‌دیدم بسیار تحت فشار بودم و گاها کابوس می‌دیدم. اما یک راه برای من وجود داشت که بتوانم از این وضعیت خارج شوم و به سازمان برسم.


چند دقیقه که آنجا بودیم به‌خاطر حرارت بدنمان و بسته بودن راه هوا هوا بد بود. آنها با گونی فضای پایین زیر در را بسته بودند تا هوا نیاید یکی دو ساعت بعد همه حالت خفگی داشتند که یکی از بچه‌ها به نام کامبیز استواری با مشت محکم به در زد تا در را باز کنند.
من به این نتیجه رسیدم باید گذشته را کنار بگذارم و به آرامش برسم و راه آنها را ادامه بدهم و به‌رغم این‌که ریسک دستگیری و اعدام داشت تصمیم گرفتم برای ادمه راه مخفیانه از ایران خارج شوم و به مجاهدین بپیوندم.


ناصریان: همه آنها را کشتیم و شما را نیز بعداً می‌کشیم.
آنچه که شنیده و دیده بودم برایم سنگینی می‌کرد اما وقتی به مجاهدین رسیدم و با آنها مشکلات را در میان گذاشتم از کابوس رها شدم.


دادستان: این ماجرا چه زمانی است و نقش حمید عباسی چه بود؟
دوستانی که در کنار من بودم و شهید شدند اما وقتی که من تصمیم گرفتم راه آنها را ادامه بدهم آنها تبدیل به قهرمانان من شدم و من از نام و راه آنها انگیزه می‌گیرم.


حسن اشرفیان: تیرماه ۶۶ بود آنها کامبیز را بردند و زدند. بعد آنها آمدند یک تونل از پاسداران تشکیل شد که فرمانده آنها پاسداری به نام محمودی یا معبودی بود. بعد ما که چشم‌بند داشتیم ما را در عبور از این تونل می‌زدند. من چندبار صدای حمید عباسی را شنیدم که می‌گفت منافقها را بزنید تا دیگر از این کارها نکنند.
وکیل: شما ۴بار در راهرو مرگ بودی؟


دادستان: تو می‌گویی صدایش را می‌شناختی مگر چندبار قبل از تیر ۶۶ او را دیده‌ای؟
حسین فارسی: بله


حسن اشرفیان: قبل از این واقعه من چندبار صدای او را شنیدم از جمله وقتی وارد بند می‌شد صدایش می‌آمد. من از سال۶۵ که او را دیده بودم تا سال ۶۶ چندبار او را دیده یا صدایش را شنیده بودم بنابراین با صدایش آشنایی داشتم.
وکیل: چه احساسی داشتی چون امکان اعدام داشت؟


دادستان: گفتید بعد از قتل‌عام بهمن ۶۷ همه را از بند بردند. سؤالم این است بعد از این واقعه که شما می‌گویید قتل‌عام، باز هم حمید عباسی را دیده‌ای؟
حسین فارسی: بله امکان اعدام داشت و استرس داشتم و من وقتی روحیه می‌گرفتم به راهرو می‌رفتم و با بچه‌ها صحبت می‌کردم و انگیزه می‌گرفتم و آرام می‌شدم.


حسن اشرفیان: بله
سؤالات وکیل کنت لوئیس از وکیلان شاکیان از حسین فارسی


دادستان: واقعه‌هایی که در آن موارد که او را دیده‌ای تعریف کن؟
وکیل: شما بحث شخصی کردید که ۱۶مرداد او را بردند به اسم رضا بعد شما از شخص دیگری شنیده بودی که او را به اتاق مرگ یا سالن مرگ بردند. بعداً ایشان را ملاقات می‌کنی و ایشان ماجراها را برای شما می‌کند


حسن اشرفیان: در شهریور سال ۶۷ تعداد ۵۳ نفر در بند ۳ باقی مانده بودیم. تعداد زندانیان قبل از قتل‌عام حدود ۲۰۰ نفر بود. از این ۲۰۰ نفر ۷ یا ۶ نفر اتهام غیر از مجاهدین خلق داشتند اما ۱۹۰نفر اتهام هواداری مجاهدین خلق داشتند. از این ۲۰۰ نفر ۵۳ نفر باقی مانده بودند.
حسین فارسی: بله من چندبار با او صحبت کردم و او گفت یکبار او را به سالن مرگ بردند چشم‌بندش را بالا زدند و او چند نفر را دیده که حلق‌آویز شده بودند.


در شهریورماه آمدند ما را چشم‌بند زدند و بردند بند ۱۳ یعنی تمام زندانیانی که از قتل‌عام زنده ماندند آوردند در این بند و تعداد کمی را هم به بند پایین بردند. یعنی هر کسی که از قتل‌عام زنده ماندند آوردند بند ۱۳
وکیل: تا جایی که به سالن مرگ مربوط می‌شود آیا تمام حرفش این بود؟


حوالی ۱۲ یا ۱۳ مهرماه بود عباسی به همراه ناصریان و چند پاسدار به این بند آمدند.
حسین فارسی: نه، ما در رابطه با روزی که در سالن بودیم صحبت کردیم در حالی که من او را نشناختم و از او پرسیدم آن‌روز چه گذشت اما نگفت بعداً که از او پرسیدم شما را به حسینه بردند او گفت بله آن‌روز مرا به سالن مرگ بردند و دیدم ۷ یا ۸نفر را دیدم که طناب گردنشان بود و اعدام شدند و رضا بیشتر از این به من نگفت چون برایش خیلی سخت بود. رضا بچه محل من بود و در قزل‌حصار با هم بودیم.


ناصریان شروع کرد طبق روال معمول خودش تهدید کردن ما. از جمله گفت همه آنها را کشتیم و شما را نیز بعداً می‌کشیم طی این دورانی که شما دست به اعتصاب و اعتراض می‌زدید تمام شده فکر نکنید دست ما بسته است و هر زمان که بخواهیم می‌توانیم شما را مثل بقیه اعدام کنیم.
وکیل: آیا شما در پلیس هم بحث رضا را کردی؟


حسن اشرفیان – دادگاه دورس آلبانی: حمید عباسی پس از قتل‌عام ۳۰هزار زندانی سیاسی در قبال درخواستهای صنفی ما گفت: «بروید خدا را شکر کنید که زنده هستید ما اگر می‌خواستیم فتوای امام که منظورش خمینی بود را به‌طور کامل اجرا کنیم می‌بایست نصف مردم ایران را دستگیر کرده و اعدام کنیم».
حسین فارسی: بله من در پلیس ماجرای رضا را گفتم.


حمید نوری (عباسی): بروید خدا را شکر کنید که زنده هستید
وکیل: در پلیس حرفهای بیشتری گفتی که در اینجا نگفتی آیا او اسمی از حمید عباسی برد؟


دادستان: حمید عباسی چه کار کرد؟
حسین فارسی: بله او گفت حمید عباسی مرا به حسینه برد.


حسن اشرفیان: حمید عباسی هم همراه او بود و حرف‌های او را با سر تأیید می‌کرد.
وکیل: آیا رضا به شما گفت حمید عباسی در سالن مرگ بود و یا کاری کرد؟


دادستان: چشمبند داشتی یا نه؟
حسین فارسی: نه رضا فقط گفت حمید عباسی او را به سالن مرگ برده. در پلیس گفت شما چطور متوجه شدید در حسینه نفرات را اعدام می‌کنند من گفتم دو نفر به من گفتند آنها را به حسینیه برده و آنها نفرات اعدام شده را دیده‌اند و من گفتم یکی از آنها رضا است ویکی دیگر در اشرف است و منظورم اصغر مهدیزاده بود که در اینجا شهادت داد.


حسن اشرفیان: نه همه افراد بدون چشمبند بودند.
هر کس می‌رفت دادگاه و می‌گفت هوادار مجاهدین هستم او را اعدام می‌کردند


دادستان: آخرین باری که حمید عباسی را در گوهردشت دیدید کجا دیدید؟
وکیل: وقتی که توضیح می‌دادی گفتی قبل از اعدامها تو را به فرعی هفت بردند.


حسن اشرفیان: در آبان ماه ۶۷ فکر می‌کنم مرا به سلول انفرادی منتقل کردند اما نمی‌دانم کدام سلول بود. بعد مرا از انفرادی به بند یک پایین آوردند که به آن بند جهاد می‌گفتند. حدود ۷۰ نفر بودیم که در پروسه قتل‌عام آنها را منتقل کردند. اینجا چندین سلول بود. اواخر آبان ماه بود عباسی به اتفاق تعداد دیگری به قسمتی که ما بودیم آمدند.
حسین فارسی: بله ما را از اسفند۶۶ به فرعی هفت بردند.


ما مشکلات بند از جمله آب گرم و مسایل صنفی و بهداشتی را مطرح کردیم. حمید عباسی جوابی که ما داد و به جای این‌که مشکلات ما را حل کند گفت سریع بروید خدا را شکر کنید که زنده هستید ما اگر می‌خواستیم فتوای امام که منظورش خمینی بود را به‌طور کامل اجرا کنیم می‌بایست نصف مردم ایران را دستگیر کرده و اعدام می‌کردیم.
وکیل: مدت طولانی در آنجا بودی?


دادستان: من می‌خواهیم بدانم در این موقعیت شما چشمبند داشتید؟
حسین فارسی: به مدت ۶ماه و تا زمان اعدامها.


حسن اشرفیان‌: نه
وکیل: اگر درست باشد نفرات بند ۷ سی نفر بودند.


دادستان: این آخرین باری بود که او را دیدی؟
حسین فارسی: بله ۳۰نفر بودند


حسن اشرفیان: در زندان گوهردشت دیگر برخوردی نداشتم. در بهمن‌ماه ۶۷ ما را به اوین بردند که در آنجا ناصریان و محمد عباسی منصب دادیاری داشتند.
وکیل: آیا می‌دانی چند نفر از آنها زنده مانده‌اند؟


دادستان: آیا شما حمید عباسی را در زندان اوین دیدید؟
حسین فارسی: ۷نفر


حسن اشرفیان: در فروردین یا اردیبهشت او را دیده‌ام.
وکیل: دلیل خاصی داشت که این همه اعدام شده‌اند؟


دادستان از حسن اشرفیان خواست که مشاهداتش در قتل‌عام در مردادماه را بگوید.
حسین فارسی: من می‌توانم دلیل اعدام نفرات فرعی خودمان و یک فرعی دیگر را توضیح بدهم.


حسن اشرفیان: ما ۲ مرداد متوجه شدیم ملاقات این بند را قطع کردند سه‌شنبه ۴ مرداد که ملاقات بند ما بود فکر کردیم ملاقات بند ما را قطع می‌کنند. اما آن روز اسامی ۱۰ تا ۱۵نفر را خواندند و بردند ملاقات. به فاصله ۲۰ دقیقه اسامی سری دوم را خواندند اما بعد از آن دیگر ملاقات ما قطع شد و همان روز که روزنامه‌های دولتی را به ما می‌فروختند قطع کردند و دیگر روزنامه به ما نمی‌دادند و هواخوری ما را هم اوایل مرداد قطع کردند و روز ۷ مرداد از اتاق تلویزیون که رژیم به آن حسینیه می‌گفت تلویزیون را برداشتند و بردند.
وکیل: منظور من دلیل سیاسی نیست بلکه منظورم این است از ۳۰نفر ۲۳نفر را اعدام کرده‌اند.


ما گفتیم چرا می‌برید گفتند به ما گفته‌اند. بعد از آن روز ۸ مرداد تعدادی از نفرات بند ما را صدا زدند و بیرون بردند.
حسین فارسی: بله


در آن روزها هم به‌طور مرتب و یک روز در میان لیستهایی به داخل بند می‌دادند و می‌گفتند زندانیان آنرا پر کنند که آن لیست اسم و مشخصات و اتهام و این‌که چه زمانی از زندان شما باقی مانده و… بود.
وکیل: چرا این همه نفرات را اعدام کرده‌اند؟


در آن روزها این مورد به دفعات اتفاق افتاد.
حسین فارسی: به‌خاطر این بود هر کس می‌رفت دادگاه و می‌گفت هوادار مجاهدین هستم او را اعدام می‌کردند اما این یک دفعه اتفاق نیفتاد. از یک سال قبل در اوین وقتی ما می‌گفتیم هوادار مجاهدین هستیم و از مجاهدین صحبت می‌کردیم به‌شدت ما را شکنجه می‌کردند.


دادستان: خودت هم ۸ مرداد پر کردی؟
در فروردین۶۷ ما در این فرعی بودیم و می‌آمدیم هواخواری در اینجا زندانی‌هایی بودند که شما اسمشان را شنیدید مشهدی بودند و به تهران تبعید شده بودند.


حسن اشرفیان: بله لیست را به همه می‌دادند و نفرات محورهای آنرا پرمی‌کردند.
یک نفر از آنها به نفرات فرعی ما و سایر فرعی‌ها آموزش داد که چگونه مقاومت کنند و از موضع‌شان کوتاه نیایند.


حسن اشرفیان: من روز ۸مرداد از این پنجره‌هایی که در سالن اتاق ساک‌ها بود.
خلاصه می‌گویم به دادگاه که در فرعی من و سایر فرعیها دوستان من جلساتی برگزار کردند و ضمن انتقاد از خودشان که در تخت شکنجه کوتاه می‌آمدند آنجا با هم سوگند خوردند که به قیمت جانشان از موضع‌شان کوتاه نیایند.


به بیرون دید داشتم. همان روز من ابتدا تنها بودم و در این محوطه دیدم که داوود لشگری مسلح به کلت و ۵ الی ۶ نفر لباس‌شخصی با رنگ سیاه کنارش بودند. همراه آنها دو زندانی افغانی که حکم زندان داشتند و لباسشان خاص بود در حال حمل بودند و هرنفر یک فرغون حمل می‌کردند که داخل آن طناب‌های ضخیم بود که به سمت سوله‌ها می‌رفتند.
عده‌یی بودند در این فرعیها و سلول‌ها سوگند خورده بودند از موضع شان کوتاه نیایند.


دادستان: دوباره یک بار دیگر بگویید لباس نفراتی که دیدید چگونه بود؟
وکیل: فهمیدیم آنها سرموضع ایستادند و از موضع‌شان کوتاه نیامدند. کتابی که نوشتی و ترجمه‌ای که وجود دارد و دادستان نشان داد از جمله در صفحه ۱۲ نوشته پاسدار حمید عباسی یعنی او را به‌عنوان پاسدار توصیف کردی آیا نوشته بودی لباسش لباس شخصی بود و با اونیفورم نبود دلیلش چیست که به او می‌گویی پاسدار؟


حسن اشرفیان: آنها ۵ – ۶ نفر لباس‌شخصی کت شلوار مشکی بعلاوه داوود لشگری که نظامی و لباس کلت داشت بعلاوه دو نفر زندانی افغانی که با لباس فرم زندان در حال حمل فرغون‌هایی بودند که پر از طناب بود. من همان موقع رفتم به بچه‌های بند گفتم که بیایند صحنه را ببینند از جمله ابوالحسن و رحیم صیاد دوست و مرتضی زادشیر و محمد زند و تعداد دیگری از بچه‌ها آمدند این صحنه را دیدند خودم تصورم ذهنم بود که اینها طناب ضخیم که می‌آورند چیزی جز دار زدن در ذهنم نبود و نمی‌خواستم این را برای آن جمع که آنجا بودند بیان کنم از ابوالحسن پرسیدم که اینها چی است که او هم گفت اینها برای اعدام است.
حسین فارسی: دلیلش این است که همه پاسدار بودند و دلیلش این است شما در هر کشور کسانی را به نام پلیس می‌شناسید پلیس وظایف مختلف دارند یک نفر بازپرسی می‌کند اما پلیس است یک نفر در خیابان نگهبانی می‌دهد پلیس است. اینها همه وظیفه خاصی را انجام می‌دهند اما پلیس است پاسدار هم همین‌طور است.


دادستان: اینها را که گفتید دیدید چه ساعتی بود؟
یک نفر معاون زندان یک نفر معاون بند و یک نفر مسئول فروشگاه یک نفر مسئول بهداری و یک نفر هم مثل حمید عباسی در دفتر ناصریان کار می‌کرد.


حسن اشرفیان: ساعت دقیق در ذهنم نیست حول و حوش ۱۱ بود.
این‌ها همه‌شان پاسدارند ولی وظایفشان مختلف است. به همین دلیل گفته‌ام و می‌گویم پاسدار عباسی.


دادستان: می‌توانی بگویی فاصله‌ات چقدر است؟
حسین فارسی در دادگاه دژخیم حمید نوری: در جریان قتل‌عام سال۶۷، هرکس می‌رفت دادگاه و می‌گفت هوادار مجاهدین هستم او را اعدام می‌کردند.


حسن اشرفیان: حدود ۲۵ متر، زاویه دیدم طوری بود که یک دیوار بلندی بود اینها به یک جا از دید ما خارج می‌شدند. ما همه سوله‌ها را هم نمی‌توانستیم ببینیم.
سؤالات یکی دیگر از وکلای شاکیان از حسین فارسی


ما از طریق مورس فهمیدیم اعدام‌های ۸ و ۹ مرداد در این سوله‌ها بوده که آنها داشتند طناب می‌بردند.
وکیل: آیا می‌توانی چیزی در مورد فرج در تاریخ ۸مرداد بگویی؟


از جمله زندانیان شهر کرمانشاه که آنها را تبعید کرده بودند به گوهردشت و تعدادی از زندانیان مشهد که آنها را تبعید به گوهردشت کرده بودند اعدام آنها در این سوله‌ها بود.
حسین فارسی: فرج پاسدار دادستانی بود که در اوین کار می‌کرد و از سال۶۱ از اوین به گوهردشت می‌رود و اسم او مرتضی رویایی است. فرج را من از بیرون زندان می‌شناسم و می‌دانم کیست.


من در تمام مدت قتل‌عام در این بند بودم از روز ۸ مرداد به‌طور مرتب تعدادی اسامی از بند ما را می‌خواندند که ۹۸نفر بودیم. روز ۸ مرداد داوود لشگری همه کسانی که بالای ۱۰ سال داشتند را بیرون بند برد و بر اساس برخورد با آنها ۶۰ -۷۰ نفر را به بند دیگر و سلول‌های انفرادی برد.
وکیل: وقتی می‌گویی با دادستانی کار می‌کرد با حمید عباسی کار می‌کرد؟


روز ۹مرداد باز هم اسامی زندانیان را می‌خواندند و می‌بردند.
حسین فارسی: در اوین نمی‌دانم ولی می‌دانم سال۶۰تا ۶۱ اوین بوده.


از جمله علی اوسطی، محمدرضا حجازی، موسی کریم خواه، یک ساعت بعد اسامی تعداد دیگری را خواندند از جمله حسین بحری، زین العابدین افشون و باز هم اسامی چند نفر دیگر از جمله عبدالله بهرنگی و محمد فرمانی که همه را بردند.
سؤالات وکیل متهم حمید نوری از حسین فارسی


از روز ۸ مرداد که این اسامی را می‌خواندند ما می‌فهمیدیم که رژیم برای چه می برد آن تعداد که مانده بودیم را در سلولها بردند. صحنه خداحافظی با کسانی که می‌بردند چندین بار تکرار می‌شد.
طبق روال هر روزه وکیل متهم ابتدا از این‌که شاکی کجا مستقر است و چند سال است به آلبانی آمده و آیا هم‌چنان با مجاهدین است و این‌که مکالمات دادگاه را تابه‌حال گوش می‌داده سؤال کرد


علی اوسط اوسطی را روز ۹ مرداد بردند.
در ادامه وی از حسین فارسی سؤال کرد


روز ۹ مرداد پاسدارها اسامی زندانیان را می‌خواندند و می‌بردند. آن روز اسامی علی اوسط اوسطی محمدرضا حجازی، موسی کریم خواه را صدا کرده و بردند. ما با آنها خداحافظی کردیم. علی اوسط اوسطی از شهدای قتل‌عام سال۶۷ است.
وکیل متهم: در درست کردن ماکت شما هم یکی از کسانی بودی که کمک کردی


دادستان: در مورد خود شما چه شد شما را صدا زدند صحبت کردند… . ؟
حسین فارسی: بله


علی اشرفیان: بله ۱۰مرداد من را بردند طبقه ۳ با چشم‌بند بردند در راهرو در این راهرو با چشم‌بند رو به دیوار به فاصله ۲ تا ۳ متر نگه‌داشتند. لشگری در همین راهرو میز گذاشته بود و زندانیان را تک به تک با چشم‌بند نزد او می‌بردند سؤالات این بود اسم و فامیل و نام پدر و زندانیان درجه یک که در زندان هستند. بعد نظرت راجع به جمهوری اسلامی چی است. نظرت راجع به مجاهدین چی است؟ آیا حاضری مصاحبه کنی؟
وکیل متهم: فیلم هم را درست کردی در مورد آن هم کمک کردی


بر اساس پاسخی که نفرات می‌دادند ما می گفتیم هواداریم کسانی که می‌گفتند ما هوادار سازمان مجاهدین هستیم جدا می‌کردند و به بندها و سلول‌های دیگر می‌بردند.
حسین فارسی: بله


من هم شجاعت این را نداشتم که مثل آن بچه‌ها بگوییم هوادار مجاهدین هستم من و تعدادی دیگر را به بند برگرداندند.
وکیل متهم: چه زمانی فیلم و ماکت را از نظر زمانی درست کردید


دادستان: جریان دیگری در ماه مرداد اتفاق افتاد.
حسین فارسی: فیلم را از اول دادگاه در استکهلم درست کردیم تا دیگران متوجه بشوند و می‌خواستیم به دادگاه کمک کنیم.


حسن اشرفیان: هر روز اسامی را می‌خواندند و می‌بردند از ۱۲ تا ۱۴ تعدادی را بردند که فقط من یا یک نفر دیگر زنده ماندیم.
وکیل متهم: این ماکت چی؟


از جمله کسانی که در آنجا بودند مسعود دلیری، رحیم صیاددوست، محسن شیری، شاهرخ رضایی، امیر صفوی، رشید دروی، و روشن بلبلیان و چند نفر دیگر که از اینها حضور ذهن ندارم. از این نفرات ۸۰نفرشان را بردند اعدام کردن
حسین فارسی: فکر کنم یکی دو ماه پیش ساختیم


دادستان: محمد سمنانی و محمد حجازی که از بند شما می‌برند آیا شما اطلاع دارید که برای آنها چه اتفاقی افتاد؟
سؤال: متوجه شدم تو همکاری کردی در برنامه سیمای آزادی که مجاهدین پخش می‌کنند.


حسن اشرفیان: با ارتباطات مورس متوجه شدیم که اعدام شدند.
حسین فارسی: بله


بین روزهای ۱۲ تا ۱۴ مرداد بچه‌ها را برای اعدام می‌بردند. از جمله: مسعود دلیری، رحیم صیاددوست، محسن شیری، شاهرخ رضایی، امیر صفوی، رشید دروی، روشن بلبلیان و چند نفر دیگر…
وکیل متهم: بعد از این‌که موکل من دستگیر شد در مورد موکل من در این کانال تلویزیونی صحبت کردید.


دادستان: آیا مشاهدات دیگری در ماه مرداد که ربطی به اعدامها داشته باشد کوتاه بگویید.
حسین فارسی: بله در تلویزیون صدای آمریکا هم صحبت کردم


حسن اشرفیان: شب ۱۲مرداد در همین اتاق حسینیه که قدم می‌زدیم صدای خفیف ماشینی توجه مرا جلب کرد بلافاصله خود را به پنجره‌ها رساندیم چون آن موقع ۵نفر بودیم. ما صدای خفیف ماشین را شنیدیم که دیدیم دو ماشین کامیون در جاده هستند که یکی این سمت جاده یک سمت دیگر جاده بود و یکی از ماشینها خاموش بود. آن‌که سمت ما در جاده بود روشن بود و چراغ قرمز آن را می‌دیدم. اینجا که من نگاه کردم در یکی از کامیونها کیسه‌های جنازه دیدم چون روشن بود می‌شد داخلش را دید. چند پاسدار بودند و یکی از این پاسدارها رفته بود بالا می‌خواست چادر این کامیون روی آن بکشند که بیرون آن را نبینند.
وکیل متهم: آیا در مورد عباسی موکل من قبل از دستگیریش صحبت کردی


کامیونهای پر از جسد را دیدم
حسین فارسی: قبل از دستگیری نه، اما در کتابم در مورد او نوشته‌ام.


حسن اشرفیان در دادگاه دژخیم حمید نوری (۲۷آبان): شب۱۲مرداد صدای دو کامیون را شنیدیم… در یکی از کامیونها کیسه‌های جنازه را دیدم. چند پاسدار بالای کامیون مشغول کشیدن چادر روی کامیون بودند تا از بیرون دیده نشود.
وکیل متهم: در مورد کتابهای دیگر مانند کتابهای رویایی آیا آنها را خوانده‌ای


دادستان: شما می‌گویید آن موقع شما دو کامیون می‌بینید سؤال مشخص این است که آیا شما در هر دو اینها جسد دیدید؟
همه آنها یا قسمتهایی از آنها را


حسن اشرفیان: نخیر آن‌که به ما نزدیک بود در آن کامیون دیدم.
حسین فارسی: نمی‌توانم بگویم همه اما قسمت‌های زیادی را خواندم.


دادستان: کل این کیسه‌ها چه رنگی بود؟
وکیل متهم: کتاب را پیش پلیس بردی


حسن اشرفیان: رنگ روشن بود می‌شد داخل را دید حاشیه‌اش تیره بود.
حسین فارسی: بله


دادستان: می‌توانید تخمین بزنید که در این کامیون چند تا جسد بار زده بودند.
وکیل متهم: پلیس گفت کتاب راکنار بگذار


حسن اشرفیان: به‌نظرم حداقل ۳۰نفر بود.
حسین فارسی: من داشتم عکسی را نشان می‌دادم پلیس گفت کتاب را کنار بگذار


دادستان: می‌خواهم بدانم این کامیون چی شد؟
وکیل متهم: می‌گویی عباسی پاسدار بود و سکرتر دفتر ناصریان بود


حسن اشرفیان: بله پاسداری که بالا بود کلاه لبه‌دار هم داشت چادر کامیون را کشید به سمت این طرف حرکت کرد. آن کامیون دوم که آنجا بود بعد از این‌که اولی رفت به سمت سوله که قتل‌عام می‌کردند رفت.
حسین فارسی: بله


دادستان: شما این مشاهدات را در مصاحبه برای سازمانی یا تشکیلاتی تعریف کرده بودید؟
وکیل متهم: شما گفتید وقتی به گوهردشت رفتی شما را شکنجه کردند


حسن اشرفیان: ۵-۶سال پیش به‌طور خلاصه برای خانم عاصمه جهانگیر که مسئول حقوق‌بشری بودند و فوت کردند گفتم.
حسین فارسی‌: بله شکنجه کردند


دادستان: فقط عکسی از زمان دستگیری حمید نوری دیدید؟
وکیل متهم: در میان آنها یک نفر لباس‌شخصی داشته و آن شخص که مثل دیگران لباس فرم نداشته عباسی بوده و اورکت پوشیده بود


حسن اشرفیان: بله در اینترنت فکر کنم سال ۲۰۱۵ دیدم.
حسین فارسی‌: اورکت آمریکایی بود و رنگ زیتونی داشت که نظامی‌ها زمستان می‌پوشیدند.


دادستان: آیا همین شخص است نگاه کنید. تصویر حمید نوری را نگاه کنید.
وکیل متهم: آنموقع که شما را به آن زندان بردند چشم‌بند داشتید


حسن اشرفیان: بله بله بله بینی ایشان که ما می‌گوییم بینی عقابی است شاخص است و موهایش.
حسین فارسی‌: بله


سؤالات وکیل حمید نوری از حسن اشرفیان
وکیل متهم: شما گفتید در یک مورد حمید عباسی با ناصریان سلول‌تان با این اورکت آمد


طبق روال از این‌که حسن کی به آلبانی آمده و الآن در کجا مستقر است و این‌که هم‌چنان با مجاهدین است و با زندانیان دیگر رابطه دارد پرسید و سپس به سؤال و جواب با حسن اشرفیان پرداخت.
حسین فارسی‌: من گفتم با ناصریان آمده اما نگفتم با اورکت


وکیل متهم: در بازپرسی که ۱۵نوامبر ۲۰۲۰ پلیس از شما بازپرسی کرد گویا یک کاغذی داشتی؟
وکیل متهم: بحث سوم مرداد را کردید که عباسی را دیدم که در ارتباط با نماز جماعت و این‌که شما در آنجا کتک خوردید


حسن اشرفیان: بله من آنجا هم گفتم ما شاهد این جنایتها بودیم برای خودم بخش‌هایی نوشته بودم. برای این‌که حرفهایم دقیق باشد.
حسین فارسی: بله


یک جنایتی در ایران اتفاق افتاده من می‌خواهم دقیق بگویم من بنا به وظیفه‌ام، بنا به وظیفه مجاهدیم که نسبت به این شهدا داشتم باید می‌نوشتم.
وکیل متهم: این‌که سوم مرداد آمد و شما کتک خوردید در کتاب نیامده
 
حسین فارسی من گفتم به‌خاطر خواندن نماز عید قربان ما را کتک زده‌اند اما اسم کسی را نبردم.


وکیل متهم: در مورد برخورد دوم تیر۶۶ و ورزش گروهی من ادعا می‌کنم که تو در مورد این اتفاق برای پلیس تعریف نکردی.
وکیل متهم: صحبت دیگری کردید که عباسی را در سال۷۶ در دادستانی دیدید


حسن اشرفیان: بله خیلی وقایع یادم نبود خیلی وقایع بود که نگفتم وگرنه یک کتاب می‌شد.
حسین فارسی در سال۷۲


وکیل نوری: یادت می‌آید در مورد دفعه دوم که عباسی را دیدی به پلیس چی گفتی؟
وکیل متهم: در کتابتان در مورد این‌که ناصریان شما را بازپرسی کرد چیزی نوشتی


حسن اشرفیان: من موارد برجسته‌تر را آنجا گفتم چون پلیس می‌گفت وقت نیست.
حسین فارسی: بله ناصریان ساعت ۹شب آمد


دادگاه در ساعت ۱۲ وارد تنفس شد.
وکیل متهم: نوشتی حمید عباسی هم بود


آقای محمد محدثین  مسئول کمیسیون خارجه شورای ملی مقاومت در کنار حسن اشرفیان در حال مصاحبه با خبرنگاران خارجی است.
حسین فارسی: گفتم چند پاسدار بودند.


دادگاه پس از تنفس یکساعته در ساعت ۱۳ به‌ وقت محلی ادامه یافت و وکیل متهم به سوالات خود از شاهد ادامه داد.
وکیل متهم: شما را آوردند پایین نزد هیأت مرگ و نیری از شما سؤال و جواب کردند و شما رفتید بیرون کاغذی را بنویسید و آنرا پر کنید آن شخص چه کسی بود.


در ادامه وکیل متهم در رابطه با مشاهدات حسن اشرفیان از فرغون پر از طناب و کامیون اجساد پرسید که حسن اشرفیان مجدداً مشاهداتش را به‌طور دقیق‌تر بیان کرد.
حسین فارسی: اشراقی بود گفت کاغذ را ببر بیرون وپرکن


پایان سوال وکیل متهم از حسن اشرفیان و پایان ادای شهادت وی در این نقطه دادگاه، وکیل متهم به ادامه سؤالات خود از اصغر مهدیزاده پرداخت. اصغر مهدیزاده روز ۲۱آبان به ادای شهادت پرداخته بود.
وکیل متهم: یک سری اسم بودند که من زیاد متوجه نشدم از جمله اسم ابوالقاسم ارژنگی را بردید این را زیاد متوجه نشدم منظورت این بود که آن‌روز اعدام شد


اصغر مهدیزاده در برابر سؤالی از جانب وکیل متهم در رابطه با اعدام ناصر منصوری گفت:
حسین فارسی من فکر می‌کنم آن‌روز اعدام شد اما دقیق نمی‌دانم.


روز ۱۵مرداد من گوشه راهرو ایستاده بودم. دیدم که ناصریان دارد با بیات صحبت می‌کند. دیدم بیات سریع آمد و با یک برانکارد که یک نفر در آن بود را به هیأت مرگ برد. من فکر می‌کردم به احتمال قوی این را می‌خواهند ببرند به بیمارستان، بعد از یک دو دقیقه دیدم او را از هیأت مرگ بردند به راهرو مرگ. بعد عباسی آنها را به صف کردند و بردند به سالن مرگ بعد فهمیدم ناصر منصوری هم اعدام شدند. در کجای دنیا دیدید که یک نفر که مجروح در برانکارد است را می‌برند اعدام کردند.
وکیل متهم: روی چه حسابی شما می‌گویید


ناصر منصوری را روی برانکارد اعدام کردند.
حسین فارسی: در همان صفی که آن‌روز رفتند بود اما دلیل محکمی ندارم که همان شب اعدام شد. اما مهم این است اعدام شده است.


پس از پایان سؤالات وکیل متهم از مجاهد خلق مهدی‌زاده، وکیل شاکی به سؤالاتی از او در رابطه با روشن‌تر شدن نقش عباسی در جنایت قتل‌عام ۶۷ پرداخت.
وکیل متهم: آیا ایرج لشگری روز ۸مرداد اعدام شده


پس از پایان سوالات از اصغر مهدی‌زاده، وکیل شاکیان سوالات تکمیلی خود را از محمود رویایی شروع کرد.
حسین فارسی: ایرج لشگری صبح ۸ مرداد و با بچه‌های مشهد اعدام شد


محمود رویایی در پاسخ به سؤال وکیل شاکیان در رابطه با حمید نوری گفت:
سپس وکیل مدافع متهم و سپس دادستان و وکیل شاکی سؤالاتی از حسین فارسی در جهت تدقیق اطلاعاتی که وی در ادای شهادتش داد کردند و نهایتاً دادگاه در ساعت ۱۵۳۰ به پایان رسید و ادامه دادگاه به روز پنجشنبه ساعت ۸صبح به وقت محلی موکول شد.


حمید نوری همیشه پشت ناصریان حرکت می‌کرد پشت آن چهره، طینت شکنجه‌گرش را در راهرو مرگ نشان داد. کسی که گفت خدا مرا ببخشد که فتوای امام را درست اجرا نکردم اگر بخواهیم این حکم را اجرا کنیم باید نصف مردم ایران را اعدام کنیم.
=== حسن اشرفیان در دادگاه دورس ===
روز پنجشنبه ۲۷ آبان، دادگاه حمید نوری برای چهارمین جلسه متوالی در شهر دورس آلبانی برگزار شد. در این جلسه حسن اشرفیان به‌عنوان شاکی علیه حمید نوری شهادت داد.


== انعکاسات دادگاه حمید نوری ==
در ساعت ۸ صبح به وقت محلی، ادای شهادت حسن اشرفیان در دادگاه حمید نوری آغاز شد.
 
حسن اشرفیان در تاریخ ۱۴ دی سال ۱۳۶۱ توسط پاسداران رژیم دستگیر شد. در تاریخ ۲ آبان ۱۳۶۲ به زندان قزل‌حصار منتقل شد. او در ۱۱ فروردین‌ماه سال ۱۳۶۵ به زندان گوهردشت کرج منتقل شد. در جریان قتل‌عام زندانیان سیاسی در بند ۳ زندان گوهردشت شاهد قتل‌عامها بوده است.
 
ابتدا قاضی چارچوب ادای شهادت مجاهد خلق حسن اشرفیان را توضیح داد و سپس از حسن خواست که قسم بخورد که مطلبی را به عنوان شاهد کتمان و تغییر نخواهد داد و تماما مشاهدات خود را بیان کند.
 
سپس دادستان سوالات خود را از شاهد حسن اشرفیان شروع کرد.
 
دادستان از چه زمانی تا چه زمانی در گوهردشت بودید؟
 
حسن اشرفیان: من از ۱۱ فروردین ۱۳۶۵ از زندان قزل‌حصار به گوهردشت با تعداد دیگری از زندانیان رفتم و تا بهمن ۱۳۶۸ در گوهردشت بودم
 
دادستان: چه زمانی قزل‌حصار بودی؟
 
حسن اشرفیان: از ۲ آبان سال ۱۳۶۲ تا ۱۱ فرودین ۱۳۶۵ قزل‌حصار بودم
 
دادستان: شما کی دستگیر شدید؟
 
حسن اشرفیان: ۱۴ دی ۱۳۶۱
 
دادستان: از سال ۶۱ تا وقتی قزل‌حصار بیایید در زندان دیگری بودید؟
 
حسن اشرفیان: ۸ ماه در زندان اوین بودم و مورد بازجویی و شکنجه قرار گرفتم
 
دادستان: تمام مدتی که شما تحقیقات و زیر بازجویی بودید شما در اوین بودید تا به قزل‌حصار رفتی؟
 
حسن اشرفیان: بله من مدت ۸ماه در اوین بودم تا این‌که در آبان ۶۲ به قزل‌حصار رفتم. من ۱۴ دی ۶۱ دستگیر شدم بعد از بازجویی شکنجه و گرفتن حکم در تاریخ ۲ آبان ۱۳۶۲ به زندان قزل‌حصار کرج منتقل شدم
 
دادستان: دلیل دستگیری شما چه بود؟
 
حسن اشرفیان: دلیل دستگیری همکاری با سازمان مجاهدین خلق ایران
 
دادستان: در مقطع زمانی که در گوهردشت بودی در کدام بندها بودی؟
 
حسن اشرفیان: وقتی به گوهردشت رفتم ما را به سالن ۱۸ یا بند۲ بردند و سال ۶۶ ما را به بند ۱۶ بردند. اواخر سال ۶۶ مجدداً به بند ۲ بردند. ۱۱ خرداد سال ۶۷ به بند۳ یعنی سالن ۱۹ منتقل کردند. شهریورماه سال ۶۷ ما را به بند ۱۳ منتقل کردند.
 
اواخر مهرماه یا اوایل آبان بود برای چند روز مرا از بند ۱۳ به انفرادی بردند.
 
از آنجا مرا به همراه تعداد دیگری به بند یک پایین در گوهردشت منتقل کردند
 
دادستان: این‌که صحبت کردی اوایل مهر و اوایل آبان به انفرادی بوده مربوط به چه سالی است؟
 
حسن اشرفیان: سال ۶۷ و بعد از قتل‌عام‌ها
 
سپس دادستان از حسن اشرفیان می‌خواهد که از روی کروکی موقعیت بند سه در طبقه سوم را نشان بدهد که حسن نشان می‌دهد.
 
دادستان: آن زمان رؤسای زندان چه کسانی بودند؟
 
حسن اشرفیان: در یک مقطع شخصی به نام مرتضوی بود که بعد از مدتی منتقل شد به زندان اوین. ناصریان که اسم اصلی‌اش محمد مقیسه است بعد از این‌که مرتضوی به زندان اوین منتقل شد شخص ناصریان با حفظ سمت دادیاری زندان مسئولیت زندان گوهردشت را هم داشت. که از همان ابتدا تا آنجایی که من اطلاع دارم حمید عباسی یا حمید نوری معاون او بود. داود لشکری هم مسئول امور انتظامی زندان گوهردشت بود.
 
دادستان: تو اسم سه نفر را آوردی آیا اسم پرسنل دیگری هم بود؟
 
حسن اشرفیان: پاسدار عرب، پاسدار محمودی یا پاسدار معبودی، پاسدار فرج، پاسدار بیات و تعدادی دیگر از پاسداران که مسئول برخورد در بندها بودند اگر خواستید اسمشان را بگویم
 
دادستان: حمید عباسی یا حمید نوری که شما گفتید چه تجربه‌ای از ایشان در گوهردشت دارید آیا شخصاً او را دیدی و شخصاً با او صحبت کردی؟
 
حسن اشرفیان: شخصاً صحبتی نکردم و شخصا برخوردی نداشتم اما در صحبت‌های جمعی او را دیده‌ام.
 
دادستان: چند بار با حمید عباسی صحبت کردی یا برخورد داشتی؟
 
حسن اشرفیان: جداگانه با او برخورد یا صحبتی نداشتم که در اتاقی باشد اما در زمانی که گوهردشت بودم ۵ یا ۶بار دیده‌ام حمید نوری آمده و به‌صورت جمعی با بچه‌ها صحبت کرده است.
 
اولین بار بعد از مدتی که به گوهردشت آمدم او به بند آمد و بچه‌ها گفتند این حمید عباسی است.
 
دادستان: چه واقعه‌یی رخ داده بود و هدفش از آمدن بند چه بود؟
 
حسن اشرفیان: آنها به‌خاطر امر مثبتی به داخل بند نمی‌آمدند. آنها طبق برنامه خودشان به بندها سرکشی می‌کردند تا از اوضاع زندان و زندانیان مطلع شوند.
 
دادستان: کی و چگونه متوجه شدی او حمید عباسی است؟
 
حسن اشرفیان: گفتم که وقتی که من اسامی را از بچه‌ها پرسیدم آنها گفتند این حمید عباسی و نفر دیگر ناصریان و محمد مقیسه است.
 
دادستان: گفتی ۵ تا  ۶دفعه حمید عباسی به بند شما آمده است؟
 
حسن اشرفیان: در مقاطع مختلف. البته حمید عباسی همواره با ناصریان بود و همواره با زندانیان در ملاقات زندانیان با ناصریان بود و موضوع اداری بچه‌ها با او و ناصریان بود.
 
دادستان: غیر از این دفعات کدام دفعه‌ها عباسی به بند شما آمد؟
 
حسن اشرفیان: دفعه دوم موردی بود که در ورزش جمعی برای ما پیش آمد. ناصریان و عباسی مانع می‌شدند. سال ۶۶ و مشخصاً تیرماه سال ۶۶ بود که ما در هواخوری زندان ورزش می‌کردیم. در حین ورزش ۲۰ تا ۳۰ پاسدار داخل حیات ریختند و مانع ورزش ما شدند.
 
در آنجا ما را با کابل، چوب و میله آهنی زدند چشمبند زدند و وارد ساختمان اصلی کردند.
 
وارد ساختمان اصلی کردند بعد بردند طبقه ۲ یک سالن کوچکی بود که بین زندانیان معروف به اتاق گاز بود. به این دلیل هم که ورزش کرده بودیم و عرق کرده بودیم ما را به اینجا بردند و همه ورودی‌های هوا را بستند.
 
چند دقیقه که آنجا بودیم به‌خاطر حرارت بدنمان و بسته بودن راه هوا هوا بد بود. آنها با گونی فضای پایین زیر در را بسته بودند تا هوا نیاید یکی دو ساعت بعد همه حالت خفگی داشتند که یکی از بچه‌ها به نام کامبیز استواری با مشت محکم به در زد تا در را باز کنند.
 
ناصریان: همه آنها را کشتیم و شما را نیز بعداً می‌کشیم.
 
دادستان: این ماجرا چه زمانی است و نقش حمید عباسی چه بود؟
 
حسن اشرفیان: تیرماه ۶۶ بود آنها کامبیز را بردند و زدند. بعد آنها آمدند یک تونل از پاسداران تشکیل شد که فرمانده آنها پاسداری به نام محمودی یا معبودی بود. بعد ما که چشم‌بند داشتیم ما را در عبور از این تونل می‌زدند. من چندبار صدای حمید عباسی را شنیدم که می‌گفت منافقها را بزنید تا دیگر از این کارها نکنند.
 
دادستان: تو می‌گویی صدایش را می‌شناختی مگر چندبار قبل از تیر ۶۶ او را دیده‌ای؟
 
حسن اشرفیان: قبل از این واقعه من چندبار صدای او را شنیدم از جمله وقتی وارد بند می‌شد صدایش می‌آمد. من از سال۶۵ که او را دیده بودم تا سال ۶۶ چندبار او را دیده یا صدایش را شنیده بودم بنابراین با صدایش آشنایی داشتم.
 
دادستان: گفتید بعد از قتل‌عام بهمن ۶۷ همه را از بند بردند. سؤالم این است بعد از این واقعه که شما می‌گویید قتل‌عام، باز هم حمید عباسی را دیده‌ای؟
 
حسن اشرفیان: بله
 
دادستان: واقعه‌هایی که در آن موارد که او را دیده‌ای تعریف کن؟
 
حسن اشرفیان: در شهریور سال ۶۷ تعداد ۵۳ نفر در بند ۳ باقی مانده بودیم. تعداد زندانیان قبل از قتل‌عام حدود ۲۰۰ نفر بود. از این ۲۰۰ نفر ۷ یا ۶ نفر اتهام غیر از مجاهدین خلق داشتند اما ۱۹۰نفر اتهام هواداری مجاهدین خلق داشتند. از این ۲۰۰ نفر ۵۳ نفر باقی مانده بودند.
 
در شهریورماه آمدند ما را چشم‌بند زدند و بردند بند ۱۳ یعنی تمام زندانیانی که از قتل‌عام زنده ماندند آوردند در این بند و تعداد کمی را هم به بند پایین بردند. یعنی هر کسی که از قتل‌عام زنده ماندند آوردند بند ۱۳
 
حوالی ۱۲ یا ۱۳ مهرماه بود عباسی به همراه ناصریان و چند پاسدار به این بند آمدند.
 
ناصریان شروع کرد طبق روال معمول خودش تهدید کردن ما. از جمله گفت همه آنها را کشتیم و شما را نیز بعداً می‌کشیم طی این دورانی که شما دست به اعتصاب و اعتراض می‌زدید تمام شده فکر نکنید دست ما بسته است و هر زمان که بخواهیم می‌توانیم شما را مثل بقیه اعدام کنیم.
 
حسن اشرفیان – دادگاه دورس آلبانی: حمید عباسی پس از قتل‌عام ۳۰هزار زندانی سیاسی در قبال درخواستهای صنفی ما گفت: «بروید خدا را شکر کنید که زنده هستید ما اگر می‌خواستیم فتوای امام که منظورش خمینی بود را به‌طور کامل اجرا کنیم می‌بایست نصف مردم ایران را دستگیر کرده و اعدام کنیم».
 
حمید نوری (عباسی): بروید خدا را شکر کنید که زنده هستید
 
دادستان: حمید عباسی چه کار کرد؟
 
حسن اشرفیان: حمید عباسی هم همراه او بود و حرف‌های او را با سر تأیید می‌کرد.
 
دادستان: چشمبند داشتی یا نه؟
 
حسن اشرفیان: نه همه افراد بدون چشمبند بودند.
 
دادستان: آخرین باری که حمید عباسی را در گوهردشت دیدید کجا دیدید؟
 
حسن اشرفیان: در آبان ماه ۶۷ فکر می‌کنم مرا به سلول انفرادی منتقل کردند اما نمی‌دانم کدام سلول بود. بعد مرا از انفرادی به بند یک پایین آوردند که به آن بند جهاد می‌گفتند. حدود ۷۰ نفر بودیم که در پروسه قتل‌عام آنها را منتقل کردند. اینجا چندین سلول بود. اواخر آبان ماه بود عباسی به اتفاق تعداد دیگری به قسمتی که ما بودیم آمدند.
 
ما مشکلات بند از جمله آب گرم و مسایل صنفی و بهداشتی را مطرح کردیم. حمید عباسی جوابی که ما داد و به جای این‌که مشکلات ما را حل کند گفت سریع بروید خدا را شکر کنید که زنده هستید ما اگر می‌خواستیم فتوای امام که منظورش خمینی بود را به‌طور کامل اجرا کنیم می‌بایست نصف مردم ایران را دستگیر کرده و اعدام می‌کردیم.
 
دادستان: من می‌خواهیم بدانم در این موقعیت شما چشمبند داشتید؟
 
حسن اشرفیان‌: نه
 
دادستان: این آخرین باری بود که او را دیدی؟
 
حسن اشرفیان: در زندان گوهردشت دیگر برخوردی نداشتم. در بهمن‌ماه ۶۷ ما را به اوین بردند که در آنجا ناصریان و محمد عباسی منصب دادیاری داشتند.
 
دادستان: آیا شما حمید عباسی را در زندان اوین دیدید؟
 
حسن اشرفیان: در فروردین یا اردیبهشت او را دیده‌ام.
 
دادستان از حسن اشرفیان خواست که مشاهداتش در قتل‌عام در مردادماه را بگوید.
 
حسن اشرفیان: ما ۲ مرداد متوجه شدیم ملاقات این بند را قطع کردند سه‌شنبه ۴ مرداد که ملاقات بند ما بود فکر کردیم ملاقات بند ما را قطع می‌کنند. اما آن روز اسامی ۱۰ تا ۱۵نفر را خواندند و بردند ملاقات. به فاصله ۲۰ دقیقه اسامی سری دوم را خواندند اما بعد از آن دیگر ملاقات ما قطع شد و همان روز که روزنامه‌های دولتی را به ما می‌فروختند قطع کردند و دیگر روزنامه به ما نمی‌دادند و هواخوری ما را هم اوایل مرداد قطع کردند و روز ۷ مرداد از اتاق تلویزیون که رژیم به آن حسینیه می‌گفت تلویزیون را برداشتند و بردند.
 
ما گفتیم چرا می‌برید گفتند به ما گفته‌اند. بعد از آن روز ۸ مرداد تعدادی از نفرات بند ما را صدا زدند و بیرون بردند.
 
در آن روزها هم به‌طور مرتب و یک روز در میان لیستهایی به داخل بند می‌دادند و می‌گفتند زندانیان آنرا پر کنند که آن لیست اسم و مشخصات و اتهام و این‌که چه زمانی از زندان شما باقی مانده و… بود.
 
در آن روزها این مورد به دفعات اتفاق افتاد.
 
دادستان: خودت هم ۸ مرداد پر کردی؟
 
حسن اشرفیان: بله لیست را به همه می‌دادند و نفرات محورهای آنرا پرمی‌کردند.
 
حسن اشرفیان: من روز ۸مرداد از این پنجره‌هایی که در سالن اتاق ساک‌ها بود.
 
به بیرون دید داشتم. همان روز من ابتدا تنها بودم و در این محوطه دیدم که داوود لشگری مسلح به کلت و ۵ الی ۶ نفر لباس‌شخصی با رنگ سیاه کنارش بودند. همراه آنها دو زندانی افغانی که حکم زندان داشتند و لباسشان خاص بود در حال حمل بودند و هرنفر یک فرغون حمل می‌کردند که داخل آن طناب‌های ضخیم بود که به سمت سوله‌ها می‌رفتند.
 
دادستان: دوباره یک بار دیگر بگویید لباس نفراتی که دیدید چگونه بود؟
 
حسن اشرفیان: آنها ۵ – ۶ نفر لباس‌شخصی کت شلوار مشکی بعلاوه داوود لشگری که نظامی و لباس کلت داشت بعلاوه دو نفر زندانی افغانی که با لباس فرم زندان در حال حمل فرغون‌هایی بودند که پر از طناب بود. من همان موقع رفتم به بچه‌های بند گفتم که بیایند صحنه را ببینند از جمله ابوالحسن و رحیم صیاد دوست و مرتضی زادشیر و محمد زند و تعداد دیگری از بچه‌ها آمدند این صحنه را دیدند خودم تصورم ذهنم بود که اینها طناب ضخیم که می‌آورند چیزی جز دار زدن در ذهنم نبود و نمی‌خواستم این را برای آن جمع که آنجا بودند بیان کنم از ابوالحسن پرسیدم که اینها چی است که او هم گفت اینها برای اعدام است.
 
دادستان: اینها را که گفتید دیدید چه ساعتی بود؟
 
حسن اشرفیان: ساعت دقیق در ذهنم نیست حول و حوش ۱۱ بود.
 
دادستان: می‌توانی بگویی فاصله‌ات چقدر است؟
 
حسن اشرفیان: حدود ۲۵ متر، زاویه دیدم طوری بود که یک دیوار بلندی بود اینها به یک جا از دید ما خارج می‌شدند. ما همه سوله‌ها را هم نمی‌توانستیم ببینیم.
 
ما از طریق مورس فهمیدیم اعدام‌های ۸ و ۹ مرداد در این سوله‌ها بوده که آنها داشتند طناب می‌بردند.
 
از جمله زندانیان شهر کرمانشاه که آنها را تبعید کرده بودند به گوهردشت و تعدادی از زندانیان مشهد که آنها را تبعید به گوهردشت کرده بودند اعدام آنها در این سوله‌ها بود.
 
من در تمام مدت قتل‌عام در این بند بودم از روز ۸ مرداد به‌طور مرتب تعدادی اسامی از بند ما را می‌خواندند که ۹۸نفر بودیم. روز ۸ مرداد داوود لشگری همه کسانی که بالای ۱۰ سال داشتند را بیرون بند برد و بر اساس برخورد با آنها ۶۰ -۷۰ نفر را به بند دیگر و سلول‌های انفرادی برد.
 
روز ۹مرداد باز هم اسامی زندانیان را می‌خواندند و می‌بردند.
 
از جمله علی اوسطی، محمدرضا حجازی، موسی کریم خواه، یک ساعت بعد اسامی تعداد دیگری را خواندند از جمله حسین بحری، زین العابدین افشون و باز هم اسامی چند نفر دیگر از جمله عبدالله بهرنگی و محمد فرمانی که همه را بردند.
 
از روز ۸ مرداد که این اسامی را می‌خواندند ما می‌فهمیدیم که رژیم برای چه می برد آن تعداد که مانده بودیم را در سلولها بردند. صحنه خداحافظی با کسانی که می‌بردند چندین بار تکرار می‌شد.
 
علی اوسط اوسطی را روز ۹ مرداد بردند.
 
روز ۹ مرداد پاسدارها اسامی زندانیان را می‌خواندند و می‌بردند. آن روز اسامی علی اوسط اوسطی محمدرضا حجازی، موسی کریم خواه را صدا کرده و بردند. ما با آنها خداحافظی کردیم. علی اوسط اوسطی از شهدای قتل‌عام سال۶۷ است.
 
دادستان: در مورد خود شما چه شد شما را صدا زدند صحبت کردند… . ؟
 
علی اشرفیان: بله ۱۰مرداد من را بردند طبقه ۳ با چشم‌بند بردند در راهرو در این راهرو با چشم‌بند رو به دیوار به فاصله ۲ تا ۳ متر نگه‌داشتند. لشگری در همین راهرو میز گذاشته بود و زندانیان را تک به تک با چشم‌بند نزد او می‌بردند سؤالات این بود اسم و فامیل و نام پدر و زندانیان درجه یک که در زندان هستند. بعد نظرت راجع به جمهوری اسلامی چی است. نظرت راجع به مجاهدین چی است؟ آیا حاضری مصاحبه کنی؟
 
بر اساس پاسخی که نفرات می‌دادند ما می گفتیم هواداریم کسانی که می‌گفتند ما هوادار سازمان مجاهدین هستیم جدا می‌کردند و به بندها و سلول‌های دیگر می‌بردند.
 
من هم شجاعت این را نداشتم که مثل آن بچه‌ها بگوییم هوادار مجاهدین هستم من و تعدادی دیگر را به بند برگرداندند.
 
دادستان: جریان دیگری در ماه مرداد اتفاق افتاد.
 
حسن اشرفیان: هر روز اسامی را می‌خواندند و می‌بردند از ۱۲ تا ۱۴ تعدادی را بردند که فقط من یا یک نفر دیگر زنده ماندیم.
 
از جمله کسانی که در آنجا بودند مسعود دلیری، رحیم صیاددوست، محسن شیری، شاهرخ رضایی، امیر صفوی، رشید دروی، و روشن بلبلیان و چند نفر دیگر که از اینها حضور ذهن ندارم. از این نفرات ۸۰نفرشان را بردند اعدام کردن
 
دادستان: محمد سمنانی و محمد حجازی که از بند شما می‌برند آیا شما اطلاع دارید که برای آنها چه اتفاقی افتاد؟
 
حسن اشرفیان: با ارتباطات مورس متوجه شدیم که اعدام شدند.
 
بین روزهای ۱۲ تا ۱۴ مرداد بچه‌ها را برای اعدام می‌بردند. از جمله: مسعود دلیری، رحیم صیاددوست، محسن شیری، شاهرخ رضایی، امیر صفوی، رشید دروی، روشن بلبلیان و چند نفر دیگر…
 
دادستان: آیا مشاهدات دیگری در ماه مرداد که ربطی به اعدامها داشته باشد کوتاه بگویید.
 
حسن اشرفیان: شب ۱۲مرداد در همین اتاق حسینیه که قدم می‌زدیم صدای خفیف ماشینی توجه مرا جلب کرد بلافاصله خود را به پنجره‌ها رساندیم چون آن موقع ۵نفر بودیم. ما صدای خفیف ماشین را شنیدیم که دیدیم دو ماشین کامیون در جاده هستند که یکی این سمت جاده یک سمت دیگر جاده بود و یکی از ماشینها خاموش بود. آن‌که سمت ما در جاده بود روشن بود و چراغ قرمز آن را می‌دیدم. اینجا که من نگاه کردم در یکی از کامیونها کیسه‌های جنازه دیدم چون روشن بود می‌شد داخلش را دید. چند پاسدار بودند و یکی از این پاسدارها رفته بود بالا می‌خواست چادر این کامیون روی آن بکشند که بیرون آن را نبینند.
 
کامیونهای پر از جسد را دیدم
 
حسن اشرفیان در دادگاه دژخیم حمید نوری (۲۷آبان): شب۱۲مرداد صدای دو کامیون را شنیدیم… در یکی از کامیونها کیسه‌های جنازه را دیدم. چند پاسدار بالای کامیون مشغول کشیدن چادر روی کامیون بودند تا از بیرون دیده نشود.
 
دادستان: شما می‌گویید آن موقع شما دو کامیون می‌بینید سؤال مشخص این است که آیا شما در هر دو اینها جسد دیدید؟
 
حسن اشرفیان: نخیر آن‌که به ما نزدیک بود در آن کامیون دیدم.
 
دادستان: کل این کیسه‌ها چه رنگی بود؟
 
حسن اشرفیان: رنگ روشن بود می‌شد داخل را دید حاشیه‌اش تیره بود.
 
دادستان: می‌توانید تخمین بزنید که در این کامیون چند تا جسد بار زده بودند.
 
حسن اشرفیان: به‌نظرم حداقل ۳۰نفر بود.
 
دادستان: می‌خواهم بدانم این کامیون چی شد؟
 
حسن اشرفیان: بله پاسداری که بالا بود کلاه لبه‌دار هم داشت چادر کامیون را کشید به سمت این طرف حرکت کرد. آن کامیون دوم که آنجا بود بعد از این‌که اولی رفت به سمت سوله که قتل‌عام می‌کردند رفت.
 
دادستان: شما این مشاهدات را در مصاحبه برای سازمانی یا تشکیلاتی تعریف کرده بودید؟
 
حسن اشرفیان: ۵-۶سال پیش به‌طور خلاصه برای خانم عاصمه جهانگیر که مسئول حقوق‌بشری بودند و فوت کردند گفتم.
 
دادستان: فقط عکسی از زمان دستگیری حمید نوری دیدید؟
 
حسن اشرفیان: بله در اینترنت فکر کنم سال ۲۰۱۵ دیدم.
 
دادستان: آیا همین شخص است نگاه کنید. تصویر حمید نوری را نگاه کنید.
 
حسن اشرفیان: بله بله بله بینی ایشان که ما می‌گوییم بینی عقابی است شاخص است و موهایش.
 
سؤالات وکیل حمید نوری از حسن اشرفیان
 
طبق روال از این‌که حسن کی به آلبانی آمده و الآن در کجا مستقر است و این‌که هم‌چنان با مجاهدین است و با زندانیان دیگر رابطه دارد پرسید و سپس به سؤال و جواب با حسن اشرفیان پرداخت.
 
وکیل متهم: در بازپرسی که ۱۵نوامبر ۲۰۲۰ پلیس از شما بازپرسی کرد گویا یک کاغذی داشتی؟
 
حسن اشرفیان: بله من آنجا هم گفتم ما شاهد این جنایتها بودیم برای خودم بخش‌هایی نوشته بودم. برای این‌که حرفهایم دقیق باشد.
 
یک جنایتی در ایران اتفاق افتاده من می‌خواهم دقیق بگویم من بنا به وظیفه‌ام، بنا به وظیفه مجاهدیم که نسبت به این شهدا داشتم باید می‌نوشتم.
 
وکیل متهم: در مورد برخورد دوم تیر۶۶ و ورزش گروهی من ادعا می‌کنم که تو در مورد این اتفاق برای پلیس تعریف نکردی.
 
حسن اشرفیان: بله خیلی وقایع یادم نبود خیلی وقایع بود که نگفتم وگرنه یک کتاب می‌شد.
 
وکیل نوری: یادت می‌آید در مورد دفعه دوم که عباسی را دیدی به پلیس چی گفتی؟
 
حسن اشرفیان: من موارد برجسته‌تر را آنجا گفتم چون پلیس می‌گفت وقت نیست.
 
دادگاه در ساعت ۱۲ وارد تنفس شد.
 
آقای محمد محدثین  مسئول کمیسیون خارجه شورای ملی مقاومت در کنار حسن اشرفیان در حال مصاحبه با خبرنگاران خارجی است.
 
دادگاه پس از تنفس یکساعته در ساعت ۱۳ به‌ وقت محلی ادامه یافت و وکیل متهم به سوالات خود از شاهد ادامه داد.
 
در ادامه وکیل متهم در رابطه با مشاهدات حسن اشرفیان از فرغون پر از طناب و کامیون اجساد پرسید که حسن اشرفیان مجدداً مشاهداتش را به‌طور دقیق‌تر بیان کرد.
 
پایان سوال وکیل متهم از حسن اشرفیان و پایان ادای شهادت وی در این نقطه دادگاه، وکیل متهم به ادامه سؤالات خود از اصغر مهدیزاده پرداخت. اصغر مهدیزاده روز ۲۱آبان به ادای شهادت پرداخته بود.
 
اصغر مهدیزاده در برابر سؤالی از جانب وکیل متهم در رابطه با اعدام ناصر منصوری گفت:
 
روز ۱۵مرداد من گوشه راهرو ایستاده بودم. دیدم که ناصریان دارد با بیات صحبت می‌کند. دیدم بیات سریع آمد و با یک برانکارد که یک نفر در آن بود را به هیأت مرگ برد. من فکر می‌کردم به احتمال قوی این را می‌خواهند ببرند به بیمارستان، بعد از یک دو دقیقه دیدم او را از هیأت مرگ بردند به راهرو مرگ. بعد عباسی آنها را به صف کردند و بردند به سالن مرگ بعد فهمیدم ناصر منصوری هم اعدام شدند. در کجای دنیا دیدید که یک نفر که مجروح در برانکارد است را می‌برند اعدام کردند.
 
ناصر منصوری را روی برانکارد اعدام کردند.
 
پس از پایان سؤالات وکیل متهم از مجاهد خلق مهدی‌زاده، وکیل شاکی به سؤالاتی از او در رابطه با روشن‌تر شدن نقش عباسی در جنایت قتل‌عام ۶۷ پرداخت.
 
پس از پایان سوالات از اصغر مهدی‌زاده، وکیل شاکیان سوالات تکمیلی خود را از محمود رویایی شروع کرد.
 
محمود رویایی در پاسخ به سؤال وکیل شاکیان در رابطه با حمید نوری گفت:
 
حمید نوری همیشه پشت ناصریان حرکت می‌کرد پشت آن چهره، طینت شکنجه‌گرش را در راهرو مرگ نشان داد. کسی که گفت خدا مرا ببخشد که فتوای امام را درست اجرا نکردم اگر بخواهیم این حکم را اجرا کنیم باید نصف مردم ایران را اعدام کنیم.
 
== پایان دادگاه حمید نوری ==
روز چهارشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۱ نود و دومین و آخرین جلسه دادگاه محاکمه حمید نوری در سوئد به پایان رسید. قاضی اعلام کرد که حکم نهایی وی ۱۴ ژوییه صادر خواهد شد.
 
اتهام حمید نوری مشارکت و دست داشتن در اعدام زندانیان سیاسی در زندان گوهردشت در تابستان سال ۱۳۶۷ است.
 
در  چند ماهی که دادگاه ادامه داشت تعداد زیادی از بازماندگان قتل‌عام زندانیان سیاسی و خانواده‌های جانباختگان علیه نوری و نقش او در شکنجه و کشتار زندانیان شهادت دادند.
 
دادستان سوئد برای حمید نوری اشد مجازات (حبس ابد) را خواستار شده است.
 
=== حکم ابتدایی دادگاه ===
پیش از این دادگاه روز پنجشنبه ۷ ژوئیه ۲۰۲۲، بیانیه مطبوعاتی‌ در رابطه با حکم حمید نوری را منتشر کرد. دراین بیانیه نوشته است که دو نفر از اعضای دادگاه، توماس زاندر (رییس دادگاه) و آنا لینه‌بری گوله‌شو ساعت یک و نیم بعد از ظهر روز چهاردهم ژوییه برابر با ۲۳ تیر در یک کنفرانس مطبوعاتی که به صورت دیجیتال برگزار می‌شود، در باره حکم توضیح خواهند داد. این کنفرانس مطبوعاتی فقط برای مطبوعات است و به دو زبان سوئدی و انگلیسی برگزار می‌شود. امکان سئوال نیز وجود نخواهد داشت.
 
دادگاه منطقه استکهلم در سوئد حکم ابتدایی حمید نوری، دادیار سابق زندان گوهردشت را اعلام کرد. او به حبس ابد محکوم شد.
 
پنج‌شنبه ۱۴ ژوییه/ ۲۳ تیر ۱۴۰۱ دادگاه منطقه استکهلم در سوئد حکم ابتدایی حمید نوری، دادیار سابق زندان گوهردشت را اعلام کرد. او به حبس ابد محکوم شد.<ref>[https://kayhan.london/fa/1401/06/03/296619/ کیهان لندن حکم دادگاه حمید نوری]</ref>
 
== تایید حبس ابد توسط دادگاه استیناف سوئد ==
روز ۱۹ دسامبر ۲۰۲۳ دادگاه استیناف سوئد فرجام‌خواهی وکلای حمید نوری را رد کرده و حکم حبس ابد برای وی را تایید کردند.
 
روزنامه لوموند فرانسه: روز سه‌شنبه دادگستری سوئد در دادگاه استیناف، حکم حبس ابد حمید نوری، دادیار سابق رژیم ایران را به دلیل نقش او در اعدام‌های دسته‌جمعی زندانیان به دستور رژیم تهران در سال ۱۹۹۸ تایید کرد.
 
لوموند افزود: گرچه متهم نقش کارگزار دون‌پایه در این قتل عام را داشته اما اولین بار است که یک کارگزار رژیم ایران به خاطر این پاکسازی خونبار که اکثرا از اعضای جنبش مخالفان مسلح یعنی سازمان مجاهدین خلق ایران بودند، محاکمه و محکوم می‌شود.
 
این موضوع از این نظر حساس است که رئیس‌جمهور کنونی ایران ابراهیم رئیسی، توسط سازمان‌های حقوق بشری متهم به شرکت در کمیته‌های مرگ است. مجاهدین خلق تعداد قربانیان را ۳۰ هزار نفر اعلام کرده است.<ref>[https://iranntv.com/931570-%D9%84%D9%88%D9%85%D9%88%D9%86%D8%AF--%D8%AF%D8%A7%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%DB%8C%D9%86%D8%A7%D9%81-%D8%B3%D9%88%D8%A6%D8%AF-%D8%AD%DA%A9%D9%85-%D8%AD%D8%A8%D8%B3-%D8%A7%D8%A8%D8%AF- سایت سیمای آزادی] </ref>
 
به دنبال این محکومیت موجی از شادی بین ایرانیان تبعیدی و زندانیان سیاسی شکل گرفت و همچنین رسانه‌های متعددی به این خبر انعکاس دادند.
 
== معامله بر سر حمید نوری ==
در دیپلماسی گروگانگیری و مماشات دولت‌های اروپایی، سرنوشت یک جانی که در یک دادگاه صالحه اروپایی به حداقل مجازات او که حکم حبس ابد بود با پشت پا زدن به موازین حقوق بشر رقم زده شد و سرانجام وی به جمهوری اسلامی ایران تحویل داده شد.
 
=== بیانیه عمان درباره توافق ایران و سوئد ===
خبرگزاری عمان اعلام کرد که ایران و سوئد درباره آزادی متقابل اتباع بازداشت‎شده در دو کشور با میانجیگری سلطنت عمان به توافق رسیدند.براساس این بیانیه، اتباع ایرانی و سوئدی امروز از استکهلم و تهران به مسقط منتقل خواهند شد تا برای بازگشت به کشورهایشان آماده شوند.<ref>[https://iranfreedom.net/%d8%af%d8%b1-%db%8c%da%a9-%d9%85%d8%b9%d8%a7%d9%85%d9%84%d9%87-%da%a9%d8%ab%db%8c%d9%81-%d9%88-%d8%aa%d8%a7%d8%b1%db%8c%d8%ae%db%8c-%d8%ad%d9%85%db%8c%d8%af-%d9%86%d9%88%d8%b1%db%8c-%d8%a8%d9%87/ سایت ایران آزادی]</ref>
 
=== پیام مسعود رجوی ===
<blockquote>از دموکراسی‌های گروگانی
 
انتظار عدالت نداشته باشید
 
کس نخارد پشت من
 
جز ناخن انگشت من
 
شورشگرانی که برای آزادی خلق و میهن
 
آتش بپا می‌کنند و در ارتش آزادی
 
ایران را آزاد می‌کنند.
 
مسعود رجوی- ۲۶ خرداد ۱۴۰۳</blockquote>
 
=== پیام مریم رجوی ===
خانم مریم رجوی در حساب توییتر خود پس از معامله بر سر آزادی حمید نوری نوشت:<blockquote>زندانيان و شكنجه‌شدگان و دادخواهان و خانواده‌های شهيدان قتل‌عام و تمام مردم #ایران، آزاد كردن دژخيم حمید نوری را قوياً محكوم می‌کنند. نه می‌بخشند و نه فراموش می‌كنند. باج دادن به آخوندهای گروگان‌گیر و ضد بشر باعث می‌شود که آن‌ها بیش از پیش خاک سوئد را جولانگاه تاخت و تاز تروریستی خود قرار دهند.</blockquote>
 
=== بیانیه زندانیان سیاسی ===
پس از این واقعه زندانیان سیاسی این عمل را خنجری بر پیکر حقوق بشر خوانده و آن را محکوم کردند.
 
متن بیانیه زندانیان شرکت کننده در بیست‌و یکمین هفته اعتصاب غذا در “کارزار سه‌شنبه‌های نه به اعدام” به شرح زیر است:<blockquote>«سیاست گروگانی‌گیری جمهوری اسلامی و مماشات غربی‌ها، خنجری بر پیکر حقوق‌بشر و خطری برای افزایش اعدام‌ها»
 
این هفته را در حالی دست به اعتصاب غذا زدیم، که شاهد دستگیری شمار زیادی از زنان، فعالان سیاسی، معلمان و بازنشستگان شریف کشورمان هستیم که تنها بدلیل تن ندادن به قوانین ظالمانه دست به اعتراض مسالمت آمیز زده‌‌اند.
 
هم‌زمان در راستای سیاست گروگانگیری مردم ایران (شهروندان دوتابعیتی) و اتباع خارجی توسط حکومت و نهادهای امنیتی آن و مماشات کشورهای غربی، شاهد معامله ننگین حمید‌ نوری بودیم که یکی از عوامل کشتارهای دهه ۶۰ بوده و در روندی عادلانه و دادرسی منصفانه به جنایت علیه بشریت محکوم شده بود.
 
این مماشات غربی‌ها  را می‌توان در حکم خنجری بر پیکر حقوق بشر، مدافعان آن و عموم مردم ایران دانست که کمترین اثر آن جری‌تر شدن جمهوری اسلامی در نقض حقوق بنیادین مردم و به ویژه زندانیان زیر حکم اعدام خواهد بود.
 
اگر چه نباید دستاوردهای جنبش دادخواهی در این سالیان را نادیده گرفت. اما این معامله نشان داد مردم ایران در راستای استیفای حقوق‌شان فقط باید متکی به خود بوده و نسبت به سیاست‌های مماشتگران غربی دچار توهم نشوند.
 
با وجود افزایش فشارها، از قبیل “قطع تلفن و ملاقات‌های زندانیان در واحد سه زندان قزلحصار” یا ” انتقال شماری از زندانیان سیاسی به انفرادی در برخی زندان‌ها” که با هدف ساکت کردن صدای “نه به اعدام” در زندان‌ها انجام گرفته است؛ ما زندانیان کارزار “سه‌شنبه‌های نه به اعدام” ضمن محکوم کردن بازداشت‌های غیرقانونی اخیر و تداوم سیاست گروگان‌گیری جمهوری اسلامی و مماشات کشورهای غربی با آن، سه‌شنبه این هفته مورخ ۲۹ خرداد ۱۴۰۳ را نیز برای بیست و یکمین هفته علیه صدور و اجرای احکام غیر انسانی اعدام در زندانهای قزلحصار (واحد۳و۴)، اوین (بندزنان،۴،۶،۸)، خرم آباد، مرکزی کرج، خوی، نقده، مشهد و سقز در اعتصاب غذا به‌سر خواهیم برد.
 
 
زندانیان سیاسی اعتصابی کارزار “سه‌شنبه‌های نه به اعدام”</blockquote>
 
=== اطلاعیه شورای ملی مقاومت ایران ===
شورای ملی مقاومت ایران طی اطلاعیه‌ای آزادی حمید نوری را محکوم کرد.<blockquote>آزادی دژخیم حمید نوری یکی از دست‌اندرکاران قتل‌عام ۳۰هزار زندانی سیاسی که ۹۰درصد آنها اعضا و هواداران سازمان مجاهدین بودند، یک اقدام شرم‌آور و غیرقابل توجیه است که رژیم آخوندها و شکنجه‌گران و جلادانش را در ادامه نسل‌کشی و جنایت علیه بشریت و هم‌چنین گروگانگیری و تروریسم تشویق می‌کند. این خنجر و خیانت به حقوق‌بشر و پایمال کردن خون همه سربداران و شکنجه شده‌ها محسوب می‌شود. تقدیم کردن این جنایتکار به رژیم آدمخوار این اطمینان خاطر را به آخوندهای حاکم بر ایران می‌دهد که چنان‌چه تروریستها و دژخیمانشان مانند اسدالله اسدی و حمید نوری در کشورهای دیگر به دست عدالت گرفتار شوند، با اهرم گروگانگیری آنها را باز پس می‌گیرد.
 
طرح وزارت اطلاعات در ابتدا این بود که با صحنه‌سازی از طریق عوامل و مزدورانش، از محکوم شدن این دژخیم و یا دست کم از محکوم شدن او به زندان طولانی‌مدت جلوگیری کند اما با شهادت زندانیان سرموضع و به‌ویژه انتقال دادگاه به آلبانی و استماع مجاهدان اشرف۳ و بیش از ۲سال تظاهرات و تجمعات و اقدامات اعتراضی یاران مقاومت، این طرح خنثی شد.
 
کمیسیون قضایی شورای ملی مقاومت ایران پیش از این، در ۸ ژوئن در رابطه با زد و بند و معامله با رژیم آخوندی برای آزادی دژخیم حمید نوری و عواقب آن هشدار داده بود.
 
در حالی که کمیسیون حقیقت‌یاب ملل متحد، که از جمله با رأی دولت سوئد انتخاب شده، از کشورهای مختلف جهان خواسته است که مرتکبان جنایت علیه بشریت در ایران را در سیستم‌های قضایی خودشان مورد تعقیب و حسابرسی قرار دهند، آزادی دژخیم حمید نوری نقض تعهدات بین‌المللی سوئد و هم‌چنین بی‌احترامی آشکار به دادگستری و قضات و دادستانهای سوئد است که اکنون نتیجه تلاش‌های خود را لگدمال شده می‌بینند.
 
کاظم غریب آبادی معاون قضاییه رژیم در ۷خرداد ۱۴۰۳ در ملاقات با پسر دژخیم گفت: «همه دستگاههای ذیربط از جمله وزارت امور خارجه، ستاد حقوق‌بشر و معاونت امور بین‌الملل قوه قضاییه در تلاش هستند» حمید نوری را آزاد کنند.
 
خانم مریم رجوی رئیس‌جمهور برگزیده مقاومت ایران اعلام کرد: همه زندانیان و شکنجه‌شدگان و دادخواهان و خانواده‌های شهیدان قتل‌عام و تمام مردم ایران آزاد کردن دژخیم حمید نوری را قویاً محکوم می‌کنند. نه می‌بخشند و نه فراموش می‌کنند.
 
هم‌چنانکه در اطلاعیه ۲۸ آذر ۱۴۰۲ کمیسیون قضایی شورای ملی مقاومت خاطرنشان شده است: هموطنان آزاده و یاران شورشگر از مرداد ۱۴۰۰ تا آبان ۱۴۰۲ در برابر دادگاههای بدوی و استیناف و در شهر استکهلم ۱۲۱ تظاهرات و تجمع و اقدام اعتراضی و کنفرانس مطبوعاتی برگزار کردند که بلندترین صدا و برجسته‌ترین واکنش ایرانیان بود. بسیاری از تجمعات و تظاهرات در شرایط جوی نامساعد و حتی هوای ۲۰درجه زیر صفر برگزار شد.
 
باج دادن به آخوندهای گروگانگیر و ضدبشر باعث می‌شود که آنها بیش‌از‌پیش خاک سوئد را جولانگاه تاخت و تاز تروریستی خود قرار دهند.
 
 
دبیرخانه شورای ملی مقاومت ایران
 
۲۶ خرداد ۱۴۰۳ (۱۵ ژوئن ۲۰۲۴)</blockquote>
 
 
== انعکاسات دادگاه حمید نوری ==


'''خبرگزاری رویترز''' <blockquote>این خبرگزاری در یکی از گزارشات خود از دادگاه نوشت:</blockquote><blockquote>محاکمه مردی در سوئد به‌اتهام نقش داشتن در اعدامهای زندان ایران، شروع شد. تظاهر کنندگان در خارج دادگاه در استکهلم گرد آمدند تا علیه رژیم ایران در روز شروع دادگاه اعتراض کنند که مظنون به جنایات جنگی و قتل است. این مرد که دادستانها از اعلام علنی اسم او امتناع کرده‌اند برای مدت ۲سال در سوئد در بازداشت بوده و متهم است نقشی هدایت کننده در کشتار زندانیان سیاسی به دستور رژیم ایران در زندان گوهردشت کرج داشته است.</blockquote><blockquote>رویترز در گزارش دیگری نوشت: این محاکمه احتمالاً به‌طور ناخواسته روی ابراهیم رئیسی متمرکز خواهد شد که هفته پیش رسماً تحلیف او انجام شد بود. او مظنون به شرکت در قتل تعداد زیادی از زندانیان مجاهدین خلق یا هواداران آن و نیز سایر مخالفان زندانی است.</blockquote>'''تلویزیون الحدث:''' <blockquote>کمی قبل دادگاه سوئد شروع شد. دادستان ابتدا سابقه امر را گفت و توضیح داد که [[روح‌الله خمینی|خمینی]] فرمان قتل زندانیان سیاسی را که وابسته به مجاهدین خلق بودند را صادر کرد. دادستان به نقش حمید نوری در آنزمان پرداخت و گفت او معاون دادستان در زندان گوهردشت بوده است.</blockquote><blockquote>تلویزیون الحدث در گزارش دیگری از دادگاه گفت:</blockquote><blockquote>همین الآن در مذاکرات اتمی نیز بحث این است که تلاش می‌کنند از مقامات ایرانی از جمله رئیسی رفع مصونیت کنند که این دادگاه موضوع مذاکرات در وین را پیچیده‌تر می‌کند.</blockquote>'''خبرگزاری آسوشیتدپرس''': <blockquote>خبرگزاری آسوشیتدپرس خبری را مخابره کرد و نوشت: یک ایرانی در سوئد به‌خاطر جنایات جنگی دههٔ ۶۰ محاکمه می‌شود. حامیان سازمان مجاهدین خلق ایران در اولین روز محاکمه حمید نوری در استکهلم، در مقابل دادگاه منطقه‌یی استکهلم تظاهرات کردند. به گفته دادستانهای سوئدی، نوری مرداد ۶۷ به‌عنوان دستیار معاون دادستان در زندان گوهردشت کار می‌کرد و ظاهراً در جنایات فاحش آن زمان شرکت داشته است. آنها گفتند که خمینی، دستور اعدام همه زندانیان در زندانهای ایران که با گروه اپوزیسیون مجاهدین خلق، سمپات و وفادار بودند را صادر کرد. دادستانهای سوئد گفتند، به‌دلیل آن فتوا تعداد زیادی از زندانیان در زندان گوهردشت در فاصله ۸ مرداد تا ۲۵مرداد ۶۷ اعدام شدند.</blockquote>
'''خبرگزاری رویترز''' <blockquote>این خبرگزاری در یکی از گزارشات خود از دادگاه نوشت:</blockquote><blockquote>محاکمه مردی در سوئد به‌اتهام نقش داشتن در اعدامهای زندان ایران، شروع شد. تظاهر کنندگان در خارج دادگاه در استکهلم گرد آمدند تا علیه رژیم ایران در روز شروع دادگاه اعتراض کنند که مظنون به جنایات جنگی و قتل است. این مرد که دادستانها از اعلام علنی اسم او امتناع کرده‌اند برای مدت ۲سال در سوئد در بازداشت بوده و متهم است نقشی هدایت کننده در کشتار زندانیان سیاسی به دستور رژیم ایران در زندان گوهردشت کرج داشته است.</blockquote><blockquote>رویترز در گزارش دیگری نوشت: این محاکمه احتمالاً به‌طور ناخواسته روی ابراهیم رئیسی متمرکز خواهد شد که هفته پیش رسماً تحلیف او انجام شد بود. او مظنون به شرکت در قتل تعداد زیادی از زندانیان مجاهدین خلق یا هواداران آن و نیز سایر مخالفان زندانی است.</blockquote>'''تلویزیون الحدث:''' <blockquote>کمی قبل دادگاه سوئد شروع شد. دادستان ابتدا سابقه امر را گفت و توضیح داد که [[روح‌الله خمینی|خمینی]] فرمان قتل زندانیان سیاسی را که وابسته به مجاهدین خلق بودند را صادر کرد. دادستان به نقش حمید نوری در آنزمان پرداخت و گفت او معاون دادستان در زندان گوهردشت بوده است.</blockquote><blockquote>تلویزیون الحدث در گزارش دیگری از دادگاه گفت:</blockquote><blockquote>همین الآن در مذاکرات اتمی نیز بحث این است که تلاش می‌کنند از مقامات ایرانی از جمله رئیسی رفع مصونیت کنند که این دادگاه موضوع مذاکرات در وین را پیچیده‌تر می‌کند.</blockquote>'''خبرگزاری آسوشیتدپرس''': <blockquote>خبرگزاری آسوشیتدپرس خبری را مخابره کرد و نوشت: یک ایرانی در سوئد به‌خاطر جنایات جنگی دههٔ ۶۰ محاکمه می‌شود. حامیان سازمان مجاهدین خلق ایران در اولین روز محاکمه حمید نوری در استکهلم، در مقابل دادگاه منطقه‌یی استکهلم تظاهرات کردند. به گفته دادستانهای سوئدی، نوری مرداد ۶۷ به‌عنوان دستیار معاون دادستان در زندان گوهردشت کار می‌کرد و ظاهراً در جنایات فاحش آن زمان شرکت داشته است. آنها گفتند که خمینی، دستور اعدام همه زندانیان در زندانهای ایران که با گروه اپوزیسیون مجاهدین خلق، سمپات و وفادار بودند را صادر کرد. دادستانهای سوئد گفتند، به‌دلیل آن فتوا تعداد زیادی از زندانیان در زندان گوهردشت در فاصله ۸ مرداد تا ۲۵مرداد ۶۷ اعدام شدند.</blockquote>
'''خبرگزاری فرانسه:'''
یک محاکمه تاریخی یک مقام سابق زندان ایران که متهم به جنایات جنگی در جریان پاکسازی [قتل عام] مخالفان در سال ۱۳۶۷ بود، روز چهارشنبه در سوئد به پایان رسید و در ماه ژوئیه حکم صادر می‌شود.
این اولین باری بود که یک مقام ایرانی برای پاکسازی محاکمه می‌شود.
حمید نوری، ۶۱ ساله، با اتهاماتی از جمله جنایت علیه بشریت و جنایات جنگی به دلیل نقشش در کشتن بیش از ۵۰۰۰ زندانی در سراسر ایران، که گفته‌ می‌شود به دستور خمینی، ولی فقیه وقت صادر شده بود، مواجه است.
در طول محاکمه ۹ماهه این محاکمه برای مدت کوتاهی برای شنیدن برخی شهادت ها در پایان سال ۲۰۲۱ به آلبانی نقل مکان کرد، درعین حال حامیان مجاهدین خلق با صدای بلند در بیرون دادگاه استکهلم حرکت اعتراضی برگزار کردند.
وکیل شاکیان، آقای کنت لوئیس (Kenneth Lewis)، گفت که او 'منتظر محکومیت است' و شواهد موجود در این پرونده را 'چشمگیر' ارزیابی کرد.
این محاکمه روابط سرد استکهلم با تهران را حتی سردتر کرده است.


=== واکنش مقامات ایران ===
=== واکنش مقامات ایران ===
۹٬۰۸۸

ویرایش

منوی ناوبری