کاربر:Safa/2صفحه تمرین: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۵: | خط ۱۵: | ||
او پس از این دولتسازی چند تن از سران رژیم سابق فاشیسم از جمله کنت چیانو وزیر امور خارجه ایتالیا که داماد خودش نیز بود را اعدام کرد. سرانجام با پیشروی متفقین او در حالی که تلاش می کرد به کشور سویس پناهنده شود همراه با معشوقهاش کلارا پتاچی توسط پارتیزانهای ایتالیا به رهبری لوئیجی لونگو دستگیر، محاکمه و اعدام شد . جسد آن دو را بطور وارونه در میلان از سیم خاردار آویزان نمودند اما مردمی که خدمات او را به یاد داشتند اعتراض نموده و جنازهها را به زیر کشیدند . | او پس از این دولتسازی چند تن از سران رژیم سابق فاشیسم از جمله کنت چیانو وزیر امور خارجه ایتالیا که داماد خودش نیز بود را اعدام کرد. سرانجام با پیشروی متفقین او در حالی که تلاش می کرد به کشور سویس پناهنده شود همراه با معشوقهاش کلارا پتاچی توسط پارتیزانهای ایتالیا به رهبری لوئیجی لونگو دستگیر، محاکمه و اعدام شد . جسد آن دو را بطور وارونه در میلان از سیم خاردار آویزان نمودند اما مردمی که خدمات او را به یاد داشتند اعتراض نموده و جنازهها را به زیر کشیدند . | ||
== گاهشمار زندگی | == گاهشمار زندگی موسولینی == | ||
بنیتو موسولینی ایتالیایی متولد 29 ژوئیهی 1883 است و او را پایه گذار فاشیسم می نامند. | |||
او در خانوادهای فقیر به دنیا آمد، پدر وی، الساندرو موسولینی آهنگر بود. الساندرو یکی از فعالان آنارشیست بود. مادرش، رزا موسولینی (نی مالتونی) آموزگار مدرسهی ابتدایی بود. | |||
موسولینی کودکی با هوش بود. با چنان پیشینهی محقرانهای جای تعجب است که او چگونه توانست به قدرتمندترین مرد ایتالیا تبدیل گردد. باید به عقب برگردیم و برخی از روی دادهای مهم زندگی این رهبر بزرگ را توصیف کنیم. | |||
پس از اخذ مدرک دیپلم از یک مدرسهی جدید، مدت کوتاهی به عنوان آموزگار جای گزین به انجام وظیفه پرداخت. | |||
وی یک دانش آموز ضعیف در مدرسه بود و به همین علت از مدرسه اخراج شد، پس از آن، به یک مدرسهی شبانه روزی در فانزای ایتالیا فرستاده شد که مجدداً از آن جا نیز اخراج شد، اما این بار به علت چاقو زدن به هم کلاسی خود. | |||
بنیتو موسولینی در سال 1902، برای گریختن از خدمت سربازی به سوئیس رفت و در آن جا بود که با بسیاری از سوسیالیستها هم پیمان شد. | |||
موسولینی در سال 1904 به ایتالیا بازگشت و فعالیت خود را به عنوان روز نامه نگار در روزنامهی سوسیالیستی آوانتی "AVANTI" آغاز کرد. | |||
وی خیلی زود به یک سوسیالیست شناخته شده در ایتالیا تبدیل شد و شروع به ترویج دیدگاههای خود برای جنگ بر علیه آلمان در جنگ جهانی اول کرد. | |||
سوسیالیستهایی که مخالف مداخله در جنگ بودند این نظریات را نپذیرفتند. موسولینی به زودی از سوسیالیسم جدا شد و روز نامهی خود را با نام پوپولو دِ ایتالیا "Il Popolo d'Italia" راه اندازی کرد. | |||
موسولینی خود را یک روشنفکر میپنداشت، وی کتاب خوان ماهری نیز بود؛ علایق وی در زمینه فلسفه اروپایی عبارت بودند از سورل، فوتوریست ایتالیایی به نام فیلیپو تومازو مارینتی، سوسیالیست فرانسوی گوستاو هروه، آنارشیست ایتالیایی اریکو مالاتستا و فیلسوفان آلمانی فریدریش انگلس و کارل مارکس. | |||
موسولینی زبانهای فرانسوی و آلمانی را به صورت خود آموز فرا گرفته بود و دست نوشتههایی از نیچه، شوپنهاوئر و کانت را به زبان ایتالیایی برگرداند. | |||
او از طریق روز نامهی خود به حمایت خویش از جنگ ادامه داد. در نهایت، هنگامی که ایتالیا در جنگ علیه آلمان به متفقین پیوست، موسولینی به عنوان سرباز داوطلب وارد ارتش ایتالیا به نام ""Esercito شد. موسولینی به رتبهی سرجوخه ارتقا یافت، ولی در سال 1917 به علت زخمهای نارنجک مرخص شد. | |||
بنیتو موسولینی در طول دوران زندگی خود به مشاغلی همچون سیاستمداری، روز نامه نگاری، نویسندگی و معلمی مشغول بود و در نهایت در 28 آوریل 1945 دیده از جهان فرو بست. | |||
به گزارش گروه رسانههای دیگر خبرگزاری آنا، بنیتو موسولینی ایتالیایی را پایه گذار فاشیسم می نامند که به مشاغلی همچون سیاستمداری، روز نامه نگاری، نویسندگی و معلمی مشغول بود. | |||
موسولینی با وجود هوش بالایی که داشت اما خلق و خوی تند وخشنی از خود نشان میداد و خودخواه بود. | |||
وی اکنون در هیبت یکی از برجستهترین سوسیالیستهای ایتالیا درآمده بود. در سپتامبر ۱۹۱۱، موسولینی در شورشی که توسط سوسیالیستها بر علیه جنگ ایتالیا در لیبی هدایت شده بود، مشارکت کرد. او با خشم «جنگ امپریالیستی» ایتالیا در لیبی را محکوم کرد، کاری که برای وی پنج ماه زندان به ارمغان آورد. پس از آزادی اش، وی به اخراج ایوانوئه بونومی و لئونیدا بیسولاتی از حزب سوسیالیست کمک کرد؛ چرا که آنان را دو تجدیدنظرطلبی میدانست که از جنگ حمایت کرده بودند. | |||
وی با گزینش به سِمت سردبیری روزنامه حزب سوسیالیست به نام !Avanti (به پیش!) پاداش زحمات خود را دریافت. تحت رهبری وی، تیراژ روزنامه به زودی از ۲۰٬۰۰۰ به ۱۰۰٬۰۰۰ رسید. جان گانتر در ۱۹۴۰ وی را «یکی از موفقترین روزنامه نگاران در قید حیات» نامید؛ موسولینی در همان حال که راهپیمایی به سوی رُم را سازمان میداد یک گزارشگر پُرکار نیز بود و تا سال ۱۹۳۵ برای بنگاه خبری هرست مینوشت. موسولینی به قدری با نوشتارهای مارکسیستی آشنا بود که نه تنها در نوشتههای خودش از شناخته شدهترین آثار مارکسیستی نقل قول میکرد بلکه از آثار کمتر شناخته شده در این دوران موسولینی خود را یک مارکسیست در نظر میگرفت و مارکس را به عنوان «بزرگترین در میان نظریه پردازان سوسیالیسم» توصیف کرد. | |||
وی در ۱۹۱۳ Giovanni Hus, il veridico (یان هوس؛ پیامبری صادق) را منتشر ساخت؛ زندگینامه ای تاریخی-سیاسی در مورد زندگی و مأموریت کشیش اصلاح طلب چکی به نام یان هوس و پیروان رادیکال وی، هوسیها. در طول این دوره سوسیالیستی از زندگی وی، موسولینی گاهی از نام مستعار "Vero Eretico" (مرتد بیریا) بهره میگرفت. | |||
موسولینی مساواتخواهی را رد کرد، یعنی یک دکترین پایه ای سوسیالیسم را و متأثر از اندیشههای ضدمسیحی نیچه به ویژه خدا مردهاست بود. موسولینی احساس کرد که سویالیسم تحریف شدهاست، از دیدگاه شکستهای مارکسیسم جبرگرا و اصلاحات سوسیال دموکراتیک، و باور داشت که اندیشههای نیچه سوسیالیسم را نیرومند خواهد ساخت. در حالی که به اردوگاه سوسیالیسم تعلق داشت، نوشتههای وی نشان دادند که سرانجام وی مارکسیسم و مساوات خواهی را به سود مفهوم ابرانسان نیچه و ضدیت وی با مساوات خواهی رها ساختهاست. | |||
موسولینی در اواخر سال 1930، کم کم حمایت طرف داران خود را از دست داد. | |||
با نزدیک شدن جنگ جهانی دوم او افراد خود را بر خلاف میل آنها به جنگ وادار کرد و اگر چه او به مدت 15 سال آماده باش نظامی را آموزش داد، اما هنگامی که هیتلر به لهستان حمله کرد ارتش او کاملاً آماده نبودند. | |||
موسولینی پس از سقوط فرانسه با این تصور که جنگ بیش از چند هفته طول نمیکشد اعلام جنگ کرد و با نمایش ضعیف نظامی در حمله به یونان در ماه اکتبر او هیچ چارهای جز تبعیت از هیتلر نداشت. | |||
رد. با این حال، موسولینی تنها درسی را که از جنگ جهانی اول گرفته بود نا دیده گرفت و درس این بود که ایالات متحدهی آمریکا به تنهایی پیامد آن جنگ را رقم زده بود. ایالات متحدهی آمریکا ابر قدرت بود نه آلمان. | |||
"ستارهی من سقوط کرده است. دیگر هیچ انگیزهی مبارزهای در من باقی نمانده است. من کار و تلاش میکنم، در حالی که میدانم تمام اینها یک نمایش مضحک است. . . من چشم به پایان این تراژدی دوختهام و به طرز عجیبی از همه چیز فاصله گرفتهام، از بازیگری هیچ نمیدانم. احساس میکنم من آخرین تماشاگر هستم". | |||
موسولینی در مصاحبهی 1945 ایتالیا در تمام جبههها متحمل شکست شد و به دنبال ورود انگلستان و آمریکا به ساحل سیسیل، بسیاری از دست یاران موسولینی در نشست شورای بزرگ فاشیست در 25 ژوئیهی 1943 به مخالفت با او برخاستند. و این مخالفت فرصتی را در اختیار پادشاه قرار داد تا دستور برکناری و دست گیری موسولینی را صادر کند. | |||
پادشاه ویکتور امانوئل سوم فیلد مارشال پیدرو بادگلیو را به عنوان نخست وزیر جدید ایتالیا منصوب کرد. چند ماه بعد موسولینی توسط آلمانیها از یک اقامتگاه در بالای کوه جایی که در آن زندانی بود آزاد شد. | |||
او به شمال ایتالیا نقل مکان کرد و در آن جا کوشید تا یک دولت فاشیست جدید را ایجاد کند. او به عنوان یک بازیچه در دستهای آلمان باقی ماند. | |||
موسولینی تحت فشارهای هیتلر و چند فاشیست وفا دار که دولت جمهوری سالو را تشکیل دادند تسلیم شد و نقشهی اعدام کسانی را که به او خیانت کرده بودند کشید. او به عنوان رئیس دولت و وزیر امور خارجه برای جمهوری اجتماعی ایتالیا انتخاب شد، این بخش از شمال ایتالیا تحت کنترل آلمان بود. در طول این مدت او خاطرات بسیاری نوشت. روزنامهی دا کاپو (Da Capo) زندگی نامهی شخصی و خاطرات او را با عنوان "صعود و سقوط من" تلفیق و منتشر کرد. | |||
اجساد بیجان موسولینی و فاشیستهای دیگر به صورت وارونه از سقف ایستگاه پمپ بنزین آویزان و از پایین توسط مردم شهر سنگ باران شدند. | |||
آخرین روزهای موسولینی | |||
بنیتو موسولینی و معشوقهاش کلارا پتاچی در 27 آوریل 1945 توسط پلیس ایتالیا دستگیر شدند. | |||
آنها در نزدیکی روستای دونگو بازداشت شدند. آنها سعی داشتند به منظور فرار به اسپانیا سوار با هواپیمایی به سوئیس بروند. موسولینی با ارتش فراری آلمان مسافرت میکرد. | |||
او سعی کرد با پوشیدن یک لباس نظامی آلمانی فرار کند. پس از چندین تلاش نا موفق آنها به کومو رسیدند. آنها در نهایت به مزگرا برده شدند جایی که آخرین شب خود را با خانوادهی دی ماریا سپری کردند. | |||
موسولینی و پتاچی روز بعد به روستای جیولینو دی مزگرا برده شده و در آن جا به ضرب گلوله کشته شدند. | |||
کمیتهی آزادی بخش ملی به کلونل والریو دستور داد تا حکم را اجرا کند. نام واقعی کلونل والریو والتر اُدیسیو بود. او موسولینی، پتاچی و فاشیستهای دیگر را درکامیونهایی جا به جا کرد. آنها به یک مکان خالی برده شدند و در آنجا پتاچی موسولینی را در آغوش گرفت و مانع از رفتن او شد. پتاچی تیر خورد و هنگامی که بدن شل و بی جان او بر روی زمین افتاد موسولینی پیراهن خود را باز کرده و فریاد زد، "تیر را به سینهی من شلیک کنید!" و اُدیسیو تیر را به سمت سینهی او نشانه رفت. موسولینی افتاد، اما نمرد. | |||
اُدیسیو به موسولینی که به سختی نفس میکشید نزدیک شد و گلولهی دیگری را در سینهی او خالی کرد. اجساد بی جان آنها روز بعد برای مشاهدهی عموم به صورت وارونه آویزان شد. | |||
== سخنان آقاخان کرمانی == | == سخنان آقاخان کرمانی == |
نسخهٔ ۳۰ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۵:۵۸
بنیتو آمیلکاره آندرهآ موسولینی، زادهی ۲۹ ژوئیه ۱۸۸۳ درگذشت ۲۸ آوریل ۱۹۴۵ بنیانگذار فاشیسم معروف به دوچه
موسولینی در روستای دوویادی پرداپیوی ایتالیا متولد شد. نام پدرش آلساندرو موسولینی، آهنگر و مادرش روزا موسولینی، معلم مدرسه بود. پدرش یک مارکسیست متعصب و مادرش یک کاتولیک بود. موسولینی در کارگاه پدرش به او در کار آهنگری کمک میکرد و تحت تاثیر افکار پدر مارکسیستش که بیشتر مواقع مبلغ تفکرات ناسیونالیستی هم بود، قرار داشت. در سال ۱۹۰۲ برای کار به کشور سویس رفت و به دلیل فعالیتهای سوسیالیستی از آن کشور اخراج شد. او سپس به عنوان مسول روزنامه حزب سوسیالیست محلی ایتالیا به نام کارگران آینده در تورنتو به فعالیت پرداخت. او در این زمان با چزاره باتیستی سیاستمدار و روزنامهنگار مشهور ایتالیایی آشنا شد و موافقت نمود که در روزنامه او به نام مردم به عنوان ویراستار و نویسنده فعالیت نماید .
همسر او به نام لدا السر (که در یکی از روستاهای اطراف تورنتو متولد شده بود) در سال ۱۹۱۵ برای او فرزند پسری به دنیا آورد . او سپس در جنگ اول به عنوان سرباز مشغول به خدمت شد و در سال ۱۹۱۷ خدمت او به پایان رسید . پس از پایان خدمت سربازی او در ارتش متفقین مشغول به خدمت شد. اطلاع دقیقی از دوران خدمت سربازی او در ارتش ایتالیا و ارتش متفقین وجود ندارد.
پس از پایان جنگ او از حزب سوسیالیست به سوی فاشیسم گرایش یافت و در سال ۱۹۱۹ در تظاهرات فاشیستهای میلان که متشکل از ۲۰۰ عضو بود شرکت کرد و به عضویت حزب در آمد. او به سرعت در سازمان حزب ترقی کرد و نسبت به سازماندهی پیراهن مشکیها که بازوی نظامی حزب بودند اقدام نمود. وی همچنین در همین زمان با مارگاریتا سارفاتی که یک یهودی طرفدار فاشیسم بود و ملقب به مادر یهودی فاشیسم بود، آشنا شد.
موسولینی دراکتبر سال ۱۹۲۲ با ترتیب دادن یک تظاهرات فاشیستی در رم ، ویکتور امانوئل سوم پادشاه ایتالیا را وادار به واگذاری پست نخستوزیری به خود نمود. او پس از رسیدن به قدرت با تلاش و کوششی خستگیناپذیر نسبت به احداث جاده، راه آهن و خشک کردن باتلاقها و عمران و آبادی ایتالیا بسیار همت گماشت. او با انقلاب سبز در ایتالیا خدمات زیادی به کشاورزان نمود. او در اندیشه احیای امپراطوری روم باستان و ایجاد امپراطوری جدید ایتالیا بود بنابراین در سال ۱۹۲۶ با اعزام ژنرال گراتزیانی به لیبی نسبت به آغاز استعمار آن کشور اقدام نمودو در ماه می سال ۱۹۳۶ با حمله به اتیوپی و فتح آدیسآبابا پایتخت آن کشور و حمله به اریتره و سومالی، مستعمرات شرق آفریقای ایتالیا را بنا نهاد. در جنگ داخلی اسپانیا او و هیتلر بصورت مشترک با ارسال کمکهای تسلیحاتی و مستشاران نظامی نسبت به تسلیح ژنرالهای شورشی اسپانیا تحت رهبری ژنرال فرانکو اقدام نمود. او و هیتلر در بحرانهای سودتلند، آنشلوس ( الحاق اتریش به آلمان )، چکسلواکی، و لهستان و با ایجاد پیمان محور رم – برلین اروپا را بسوی جنگ سوق دادند.
قوای ایتالیا در آخرین روزهای نبرد فرانسه و در حالی که ارتش آن کشور کاملا فرو پاشیده بود با حمله به آن کشور موفق نشد حتی یک گام به جلو پیشروی کند. با گسترش جنگ، ایتالیا با حمله به آلبانی، یونان، و یوگسلاوی و در شمال آفریقا با حمله به نیروهای انگلیسی در مصر، تقریبا در تمام جبههها با ناکامی مواجه شد. پس از نبرد العلمین نیروهای محور قابلیتهای رزمی خود را از دست دادند و سرانجام با حمله به سیسیل، خاک ایتالیا مورد حمله مستقیم ارتش متفقین قرار گرفت جنگ در خاک ایتالیا و شکستهای پی در پی، نارضایتی عمومی را در این کشور افزایش داد و نبردهای آنزیو و مونت کاسینو که از شدیدترین نبردهای جنگ ایتالیا بودند هرج و مرج و افزایش نفرت از دیکتاتور سابقا محبوب را به ارمغان آورد. او از کار برکنار شد و در یک منطقه کوهستانی واقع در شمال ایتالیا تحت نظر قرار گرفت. اما اتو اسکورزینی کماندوی مشهور آلمانی در یک عملیات محیرالعقول او را ربود و یک دولت دست نشانده آلمان در شمال ایتالیا به رهبری موسولینی تشکیل داد.
او پس از این دولتسازی چند تن از سران رژیم سابق فاشیسم از جمله کنت چیانو وزیر امور خارجه ایتالیا که داماد خودش نیز بود را اعدام کرد. سرانجام با پیشروی متفقین او در حالی که تلاش می کرد به کشور سویس پناهنده شود همراه با معشوقهاش کلارا پتاچی توسط پارتیزانهای ایتالیا به رهبری لوئیجی لونگو دستگیر، محاکمه و اعدام شد . جسد آن دو را بطور وارونه در میلان از سیم خاردار آویزان نمودند اما مردمی که خدمات او را به یاد داشتند اعتراض نموده و جنازهها را به زیر کشیدند .
گاهشمار زندگی موسولینی
بنیتو موسولینی ایتالیایی متولد 29 ژوئیهی 1883 است و او را پایه گذار فاشیسم می نامند.
او در خانوادهای فقیر به دنیا آمد، پدر وی، الساندرو موسولینی آهنگر بود. الساندرو یکی از فعالان آنارشیست بود. مادرش، رزا موسولینی (نی مالتونی) آموزگار مدرسهی ابتدایی بود.
موسولینی کودکی با هوش بود. با چنان پیشینهی محقرانهای جای تعجب است که او چگونه توانست به قدرتمندترین مرد ایتالیا تبدیل گردد. باید به عقب برگردیم و برخی از روی دادهای مهم زندگی این رهبر بزرگ را توصیف کنیم.
پس از اخذ مدرک دیپلم از یک مدرسهی جدید، مدت کوتاهی به عنوان آموزگار جای گزین به انجام وظیفه پرداخت.
وی یک دانش آموز ضعیف در مدرسه بود و به همین علت از مدرسه اخراج شد، پس از آن، به یک مدرسهی شبانه روزی در فانزای ایتالیا فرستاده شد که مجدداً از آن جا نیز اخراج شد، اما این بار به علت چاقو زدن به هم کلاسی خود.
بنیتو موسولینی در سال 1902، برای گریختن از خدمت سربازی به سوئیس رفت و در آن جا بود که با بسیاری از سوسیالیستها هم پیمان شد.
موسولینی در سال 1904 به ایتالیا بازگشت و فعالیت خود را به عنوان روز نامه نگار در روزنامهی سوسیالیستی آوانتی "AVANTI" آغاز کرد.
وی خیلی زود به یک سوسیالیست شناخته شده در ایتالیا تبدیل شد و شروع به ترویج دیدگاههای خود برای جنگ بر علیه آلمان در جنگ جهانی اول کرد.
سوسیالیستهایی که مخالف مداخله در جنگ بودند این نظریات را نپذیرفتند. موسولینی به زودی از سوسیالیسم جدا شد و روز نامهی خود را با نام پوپولو دِ ایتالیا "Il Popolo d'Italia" راه اندازی کرد.
موسولینی خود را یک روشنفکر میپنداشت، وی کتاب خوان ماهری نیز بود؛ علایق وی در زمینه فلسفه اروپایی عبارت بودند از سورل، فوتوریست ایتالیایی به نام فیلیپو تومازو مارینتی، سوسیالیست فرانسوی گوستاو هروه، آنارشیست ایتالیایی اریکو مالاتستا و فیلسوفان آلمانی فریدریش انگلس و کارل مارکس.
موسولینی زبانهای فرانسوی و آلمانی را به صورت خود آموز فرا گرفته بود و دست نوشتههایی از نیچه، شوپنهاوئر و کانت را به زبان ایتالیایی برگرداند.
او از طریق روز نامهی خود به حمایت خویش از جنگ ادامه داد. در نهایت، هنگامی که ایتالیا در جنگ علیه آلمان به متفقین پیوست، موسولینی به عنوان سرباز داوطلب وارد ارتش ایتالیا به نام ""Esercito شد. موسولینی به رتبهی سرجوخه ارتقا یافت، ولی در سال 1917 به علت زخمهای نارنجک مرخص شد.
بنیتو موسولینی در طول دوران زندگی خود به مشاغلی همچون سیاستمداری، روز نامه نگاری، نویسندگی و معلمی مشغول بود و در نهایت در 28 آوریل 1945 دیده از جهان فرو بست.
به گزارش گروه رسانههای دیگر خبرگزاری آنا، بنیتو موسولینی ایتالیایی را پایه گذار فاشیسم می نامند که به مشاغلی همچون سیاستمداری، روز نامه نگاری، نویسندگی و معلمی مشغول بود.
موسولینی با وجود هوش بالایی که داشت اما خلق و خوی تند وخشنی از خود نشان میداد و خودخواه بود.
وی اکنون در هیبت یکی از برجستهترین سوسیالیستهای ایتالیا درآمده بود. در سپتامبر ۱۹۱۱، موسولینی در شورشی که توسط سوسیالیستها بر علیه جنگ ایتالیا در لیبی هدایت شده بود، مشارکت کرد. او با خشم «جنگ امپریالیستی» ایتالیا در لیبی را محکوم کرد، کاری که برای وی پنج ماه زندان به ارمغان آورد. پس از آزادی اش، وی به اخراج ایوانوئه بونومی و لئونیدا بیسولاتی از حزب سوسیالیست کمک کرد؛ چرا که آنان را دو تجدیدنظرطلبی میدانست که از جنگ حمایت کرده بودند.
وی با گزینش به سِمت سردبیری روزنامه حزب سوسیالیست به نام !Avanti (به پیش!) پاداش زحمات خود را دریافت. تحت رهبری وی، تیراژ روزنامه به زودی از ۲۰٬۰۰۰ به ۱۰۰٬۰۰۰ رسید. جان گانتر در ۱۹۴۰ وی را «یکی از موفقترین روزنامه نگاران در قید حیات» نامید؛ موسولینی در همان حال که راهپیمایی به سوی رُم را سازمان میداد یک گزارشگر پُرکار نیز بود و تا سال ۱۹۳۵ برای بنگاه خبری هرست مینوشت. موسولینی به قدری با نوشتارهای مارکسیستی آشنا بود که نه تنها در نوشتههای خودش از شناخته شدهترین آثار مارکسیستی نقل قول میکرد بلکه از آثار کمتر شناخته شده در این دوران موسولینی خود را یک مارکسیست در نظر میگرفت و مارکس را به عنوان «بزرگترین در میان نظریه پردازان سوسیالیسم» توصیف کرد.
وی در ۱۹۱۳ Giovanni Hus, il veridico (یان هوس؛ پیامبری صادق) را منتشر ساخت؛ زندگینامه ای تاریخی-سیاسی در مورد زندگی و مأموریت کشیش اصلاح طلب چکی به نام یان هوس و پیروان رادیکال وی، هوسیها. در طول این دوره سوسیالیستی از زندگی وی، موسولینی گاهی از نام مستعار "Vero Eretico" (مرتد بیریا) بهره میگرفت.
موسولینی مساواتخواهی را رد کرد، یعنی یک دکترین پایه ای سوسیالیسم را و متأثر از اندیشههای ضدمسیحی نیچه به ویژه خدا مردهاست بود. موسولینی احساس کرد که سویالیسم تحریف شدهاست، از دیدگاه شکستهای مارکسیسم جبرگرا و اصلاحات سوسیال دموکراتیک، و باور داشت که اندیشههای نیچه سوسیالیسم را نیرومند خواهد ساخت. در حالی که به اردوگاه سوسیالیسم تعلق داشت، نوشتههای وی نشان دادند که سرانجام وی مارکسیسم و مساوات خواهی را به سود مفهوم ابرانسان نیچه و ضدیت وی با مساوات خواهی رها ساختهاست.
موسولینی در اواخر سال 1930، کم کم حمایت طرف داران خود را از دست داد.
با نزدیک شدن جنگ جهانی دوم او افراد خود را بر خلاف میل آنها به جنگ وادار کرد و اگر چه او به مدت 15 سال آماده باش نظامی را آموزش داد، اما هنگامی که هیتلر به لهستان حمله کرد ارتش او کاملاً آماده نبودند.
موسولینی پس از سقوط فرانسه با این تصور که جنگ بیش از چند هفته طول نمیکشد اعلام جنگ کرد و با نمایش ضعیف نظامی در حمله به یونان در ماه اکتبر او هیچ چارهای جز تبعیت از هیتلر نداشت.
رد. با این حال، موسولینی تنها درسی را که از جنگ جهانی اول گرفته بود نا دیده گرفت و درس این بود که ایالات متحدهی آمریکا به تنهایی پیامد آن جنگ را رقم زده بود. ایالات متحدهی آمریکا ابر قدرت بود نه آلمان.
"ستارهی من سقوط کرده است. دیگر هیچ انگیزهی مبارزهای در من باقی نمانده است. من کار و تلاش میکنم، در حالی که میدانم تمام اینها یک نمایش مضحک است. . . من چشم به پایان این تراژدی دوختهام و به طرز عجیبی از همه چیز فاصله گرفتهام، از بازیگری هیچ نمیدانم. احساس میکنم من آخرین تماشاگر هستم".
موسولینی در مصاحبهی 1945 ایتالیا در تمام جبههها متحمل شکست شد و به دنبال ورود انگلستان و آمریکا به ساحل سیسیل، بسیاری از دست یاران موسولینی در نشست شورای بزرگ فاشیست در 25 ژوئیهی 1943 به مخالفت با او برخاستند. و این مخالفت فرصتی را در اختیار پادشاه قرار داد تا دستور برکناری و دست گیری موسولینی را صادر کند.
پادشاه ویکتور امانوئل سوم فیلد مارشال پیدرو بادگلیو را به عنوان نخست وزیر جدید ایتالیا منصوب کرد. چند ماه بعد موسولینی توسط آلمانیها از یک اقامتگاه در بالای کوه جایی که در آن زندانی بود آزاد شد.
او به شمال ایتالیا نقل مکان کرد و در آن جا کوشید تا یک دولت فاشیست جدید را ایجاد کند. او به عنوان یک بازیچه در دستهای آلمان باقی ماند.
موسولینی تحت فشارهای هیتلر و چند فاشیست وفا دار که دولت جمهوری سالو را تشکیل دادند تسلیم شد و نقشهی اعدام کسانی را که به او خیانت کرده بودند کشید. او به عنوان رئیس دولت و وزیر امور خارجه برای جمهوری اجتماعی ایتالیا انتخاب شد، این بخش از شمال ایتالیا تحت کنترل آلمان بود. در طول این مدت او خاطرات بسیاری نوشت. روزنامهی دا کاپو (Da Capo) زندگی نامهی شخصی و خاطرات او را با عنوان "صعود و سقوط من" تلفیق و منتشر کرد.
اجساد بیجان موسولینی و فاشیستهای دیگر به صورت وارونه از سقف ایستگاه پمپ بنزین آویزان و از پایین توسط مردم شهر سنگ باران شدند.
آخرین روزهای موسولینی
بنیتو موسولینی و معشوقهاش کلارا پتاچی در 27 آوریل 1945 توسط پلیس ایتالیا دستگیر شدند.
آنها در نزدیکی روستای دونگو بازداشت شدند. آنها سعی داشتند به منظور فرار به اسپانیا سوار با هواپیمایی به سوئیس بروند. موسولینی با ارتش فراری آلمان مسافرت میکرد.
او سعی کرد با پوشیدن یک لباس نظامی آلمانی فرار کند. پس از چندین تلاش نا موفق آنها به کومو رسیدند. آنها در نهایت به مزگرا برده شدند جایی که آخرین شب خود را با خانوادهی دی ماریا سپری کردند.
موسولینی و پتاچی روز بعد به روستای جیولینو دی مزگرا برده شده و در آن جا به ضرب گلوله کشته شدند.
کمیتهی آزادی بخش ملی به کلونل والریو دستور داد تا حکم را اجرا کند. نام واقعی کلونل والریو والتر اُدیسیو بود. او موسولینی، پتاچی و فاشیستهای دیگر را درکامیونهایی جا به جا کرد. آنها به یک مکان خالی برده شدند و در آنجا پتاچی موسولینی را در آغوش گرفت و مانع از رفتن او شد. پتاچی تیر خورد و هنگامی که بدن شل و بی جان او بر روی زمین افتاد موسولینی پیراهن خود را باز کرده و فریاد زد، "تیر را به سینهی من شلیک کنید!" و اُدیسیو تیر را به سمت سینهی او نشانه رفت. موسولینی افتاد، اما نمرد.
اُدیسیو به موسولینی که به سختی نفس میکشید نزدیک شد و گلولهی دیگری را در سینهی او خالی کرد. اجساد بی جان آنها روز بعد برای مشاهدهی عموم به صورت وارونه آویزان شد.
سخنان آقاخان کرمانی
گزیدهای از سخنان میرزا آقاخان کرمانی: