کاربر:Safa/5صفحه تمرین: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۷۶: | خط ۷۶: | ||
}} | }} | ||
''' | '''عذرا علوی طالقانی،''' متولد 1333 در تهران بود. از زمان دانشجويي در رشته مهندسي شيمي در دانشگاه صنعتي شريف هوادار مجاهدين شد و در 1355 به عضويت سازمان در آمد. بي وقفه و به مدت 47 سال درگير مبارزة تمامعيار حرفه اي و تشكيلاتي با ديكتاتوريهاي شاه و شيخ بود. | ||
در انتخابات دوره اول مجلس شوراي ملي در سال 1358 در تهران، وزارت كشور خميني خودش خواهر مجاهد عذرا علوي طالقاني را نفر پنجاه و سوم تهران با بيش از 308 هزار رأي اعلام كرد. هر چند كه اين انتخابات آكنده از تقلب و از بين بردن آراي مجاهدين به طرق گوناگون توسط آخوندها و كميته ها و پاسداران و «اتاق تجميع» آراي آن روزگار در وزارت كشور خميني بود.» | |||
او عضو مركزيت سازمان مجاهدين خلق ايران از سال 1364، عضو شوراي ملي مقاومت از سال 1371، عضو ارشد شوراي رهبري و شوراي مركزي مجاهدين از سال 1372 و جانشين فرمانده ارتش آزاديبخش ملي ايران از سال 1372 تا 1376 بود. | |||
در سال 1366 يكي از فرماندهان تيپهاي رزمي زنان در ارتش آزاديبخش ملي را بهعهده داشت و این تیپها را در سلسله عمليات آفتاب، چلچراغ و فروغ جاويدان فرماندهي کرد. | |||
در دوران پايداري پرشكوه پس از جنگ و اشغال عراق، 14 سال در ستاد فرماندهي ارتش آزاديبخش آزمايش ايستادگي، سرفرازي، جنگاوري و «ميتوان و بايد» از سر گذراند. | |||
مسعود رجوی بهترین حسن ختام است؛ و بهراستی حق مطلب را ادا کرده است: | |||
«سردار والاي ديگري از ارتش فدا و آزادي، جاودانه و رستگار شد. يكي از برجستهترين زنان انقلابي معاصر ايران، فدية مجاهدين در شب عيد غدير در آستان امير مؤمنان و ملت ايران. | |||
با پدرش آقاي نورالدين علوي طالقاني روحاني برجسته كه بارها در روزگار ستمشاهي به زندان افتاده بود و جرمش كمك و تبليغ براي مجاهدين بود، در زندان قصرهمبند بودم. ياد پدرطالقاني به خير تا چون «ابر بگريد». خواهر سوسن از خويشاوندان نزدیک پدر طالقاني روح راستين انقلاب ضدسلطنتي بود | |||
مریم رجوی در کتاب «زنان نیروی تغییر» در وصفشان میگوید: «در شرایطی سکان رهبری جنبش را محکم در دست گرفته و به پیش میبرند که چشمانداز موفقیت برایشان دیده نمیشود. تعادل قوا در عراق و در سطح منطقه علیه این مقاومت بود. شانس و تصادفی به یاری آنها نیامد. آنها در شرایط متحولی این جنبش را رهبری کردند که الگوی تجربهشدهای برایشان وجود نداشت. و با هوشیاری تصمیمهای صحیح، ریسکپذیری و از خودگذشتگی، تمام حلقات این پایداری را ساختند. رهبری زنان که در شهر اشرف به آزمایش کشیده شد، عبور شجاعانه با روحیه و پایدار از دل سختیها و ضربهها بود.» | |||
باز به قول مریم رجوی او از زنان جبرشکن و رهاشدهای بود که «ترس از شکست و ضعف نشان دادن در مقابل هجوم سختیها را از خود دور کردند و به جای فروریختن، آموختند که قدرت غلبه بر شکست را در خود پروراندند» | |||
سرآمد و پیشرو زنانی که «وقتی تجربه کردند که نقش مستقل و مسئول آنان چقدر در پیشبرد مبارزه با استبداد مذهبی راهگشاست، از دنیای غیرمسئول و کنشپذیر و از دنیای زنی که تنها با اتکای دیگری اعتبار مییابد، به دنیای زن مسئول که هدایت یک مبارزه را با همة پیامدهای آن بهدست میگیرد، قدم گذاشتند.» | |||
او از زنان قهرمان و پیشتازی بود که در هدایت یک تشکیلات عظیم باید از قوانین برآمده از انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین تبعیت میکرد و حتی به اندازة لمحهای به منافع فردی میدان نمیداد. از آنانی که | |||
«پیوسته باید تغییر کنند، پیوسته باید بیاموزند و آموزش دهند. پیوسته باید راههای نو را کشف کنند و شیوههای نو در پیش بگیرند. آنها با دنیایی با قوانینی جدید وارد شده بودند که ایستایی و سکون نمیپذیرفت و هر توقفی بازگشت به دنیای پیشین بود. به دنیایی قدم گذاشته بودند که اگر هر روز و هر لجظه با تضادها و مشکلاتش درنمیافتادند، به عقب باز میگشتند. از این رو از تزلزل به استواری رسیدند و مقابله با سختیها را به روحیة دائمی خود تبدیل کردند.» | |||
== زندگینامه بتول رجایی == | == زندگینامه بتول رجایی == |
نسخهٔ ۲ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۹:۵۱
عذرا علوی طالقانی، متولد 1333 در تهران بود. از زمان دانشجويي در رشته مهندسي شيمي در دانشگاه صنعتي شريف هوادار مجاهدين شد و در 1355 به عضويت سازمان در آمد. بي وقفه و به مدت 47 سال درگير مبارزة تمامعيار حرفه اي و تشكيلاتي با ديكتاتوريهاي شاه و شيخ بود.
در انتخابات دوره اول مجلس شوراي ملي در سال 1358 در تهران، وزارت كشور خميني خودش خواهر مجاهد عذرا علوي طالقاني را نفر پنجاه و سوم تهران با بيش از 308 هزار رأي اعلام كرد. هر چند كه اين انتخابات آكنده از تقلب و از بين بردن آراي مجاهدين به طرق گوناگون توسط آخوندها و كميته ها و پاسداران و «اتاق تجميع» آراي آن روزگار در وزارت كشور خميني بود.»
او عضو مركزيت سازمان مجاهدين خلق ايران از سال 1364، عضو شوراي ملي مقاومت از سال 1371، عضو ارشد شوراي رهبري و شوراي مركزي مجاهدين از سال 1372 و جانشين فرمانده ارتش آزاديبخش ملي ايران از سال 1372 تا 1376 بود.
در سال 1366 يكي از فرماندهان تيپهاي رزمي زنان در ارتش آزاديبخش ملي را بهعهده داشت و این تیپها را در سلسله عمليات آفتاب، چلچراغ و فروغ جاويدان فرماندهي کرد.
در دوران پايداري پرشكوه پس از جنگ و اشغال عراق، 14 سال در ستاد فرماندهي ارتش آزاديبخش آزمايش ايستادگي، سرفرازي، جنگاوري و «ميتوان و بايد» از سر گذراند.
مسعود رجوی بهترین حسن ختام است؛ و بهراستی حق مطلب را ادا کرده است:
«سردار والاي ديگري از ارتش فدا و آزادي، جاودانه و رستگار شد. يكي از برجستهترين زنان انقلابي معاصر ايران، فدية مجاهدين در شب عيد غدير در آستان امير مؤمنان و ملت ايران.
با پدرش آقاي نورالدين علوي طالقاني روحاني برجسته كه بارها در روزگار ستمشاهي به زندان افتاده بود و جرمش كمك و تبليغ براي مجاهدين بود، در زندان قصرهمبند بودم. ياد پدرطالقاني به خير تا چون «ابر بگريد». خواهر سوسن از خويشاوندان نزدیک پدر طالقاني روح راستين انقلاب ضدسلطنتي بود
مریم رجوی در کتاب «زنان نیروی تغییر» در وصفشان میگوید: «در شرایطی سکان رهبری جنبش را محکم در دست گرفته و به پیش میبرند که چشمانداز موفقیت برایشان دیده نمیشود. تعادل قوا در عراق و در سطح منطقه علیه این مقاومت بود. شانس و تصادفی به یاری آنها نیامد. آنها در شرایط متحولی این جنبش را رهبری کردند که الگوی تجربهشدهای برایشان وجود نداشت. و با هوشیاری تصمیمهای صحیح، ریسکپذیری و از خودگذشتگی، تمام حلقات این پایداری را ساختند. رهبری زنان که در شهر اشرف به آزمایش کشیده شد، عبور شجاعانه با روحیه و پایدار از دل سختیها و ضربهها بود.»
باز به قول مریم رجوی او از زنان جبرشکن و رهاشدهای بود که «ترس از شکست و ضعف نشان دادن در مقابل هجوم سختیها را از خود دور کردند و به جای فروریختن، آموختند که قدرت غلبه بر شکست را در خود پروراندند»
سرآمد و پیشرو زنانی که «وقتی تجربه کردند که نقش مستقل و مسئول آنان چقدر در پیشبرد مبارزه با استبداد مذهبی راهگشاست، از دنیای غیرمسئول و کنشپذیر و از دنیای زنی که تنها با اتکای دیگری اعتبار مییابد، به دنیای زن مسئول که هدایت یک مبارزه را با همة پیامدهای آن بهدست میگیرد، قدم گذاشتند.»
او از زنان قهرمان و پیشتازی بود که در هدایت یک تشکیلات عظیم باید از قوانین برآمده از انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین تبعیت میکرد و حتی به اندازة لمحهای به منافع فردی میدان نمیداد. از آنانی که
«پیوسته باید تغییر کنند، پیوسته باید بیاموزند و آموزش دهند. پیوسته باید راههای نو را کشف کنند و شیوههای نو در پیش بگیرند. آنها با دنیایی با قوانینی جدید وارد شده بودند که ایستایی و سکون نمیپذیرفت و هر توقفی بازگشت به دنیای پیشین بود. به دنیایی قدم گذاشته بودند که اگر هر روز و هر لجظه با تضادها و مشکلاتش درنمیافتادند، به عقب باز میگشتند. از این رو از تزلزل به استواری رسیدند و مقابله با سختیها را به روحیة دائمی خود تبدیل کردند.»
زندگینامه بتول رجایی
پدرش از بازاریان خوشنام شهر آمل و هوادار دکتر محمد مصدق بود. خانواده بتول رجایی به همین دلیل در شهر آمل معروف بود. بتول رجایی دوران تحصیلاتش تا دیپلم را در شهر آمل گذراند. او تحصیلات دانشگاهیاش را در رشته مهندسی کشاورزی و فوق لیسانس خاکشناسی از دانشکده کشاورزی کرج به پایان رساند. در زمان دانشجویی با سازمان مجاهدین خلق ایران آشنا شد و در سن ۲۴ سالگی در سال ۱۳۵۶ به تشکیلات آن پیوست. در جریان انقلاب ضد سلطنتی از فعالین اعتراضات بود و پس از پیروزی انقلاب در دورهای که مجاهدین آن را فاز سیاسی مینامند در سال ۱۳۵۷ در جنبش ملی مجاهدین در آمل، بهطور حرفهیی در بخش معلمین و دانش آموزی مجاهدین به فعالیت پرداخت و سپس به عنوان کاندیدای شورای شهر از طرف سازمان مجاهدین خلق ایران به شهروندان آمل معرفی شد و با رای بالا و متفاوت با دیگر کاندیداها به عنوان نفر اول شورای شهر آمل انتخاب شد. مسئولیتپذیری و فعالیت خدماتی او در جهت حل مشکلات مردم آمل و روستاهای آن او را با سابقهای از صداقت و درستی و پاکی اخلاقی به شخصیتی محبوب تبدیل کرد.
بتول رجایی، در سال ۱۳۵۹ با مهدی ابویی از بابل ازدواج کرد. بتول رجایی در استان مازندران فعالیتهای سازمانی خود را ادامه داد. او در شهرهای آمل، ساری، بابل و بابلسر مسئولیت بخشهای معلمین، کارمندان، دانش آموزی، محلات و بازار را از طرف تشکیلات مجاهدین برعهده داشت. پس از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ و (درگیری نظامی با رژیم جمهوری اسلامی) تحت تعقیب قرار گرفت. با تهیه امکان مناسب در شهر ساری به همراه همسرش مهدی ابویی به آنجا منتقل شد. پس از دستگیری مهدی در ۲ مرداد ۱۳۶۰ و اعدام او در ۱۸ مرداد ۱۳۶۰ در شهر ساری، بتول رجایی این شهر را با بخشی از وسایل منزل که قابل انتقال بود ترک کرد و به منزل پدری مهدی ابویی در شهر بابل رفت. با رسیدن پیکر مهدی به منزل پدریش در شهر بابل در مراسم بزرگداشت او که با حضور انبوه شهروندان برگزار شد شرکت کرد. به دلیل تهدید بالای تعقیب و دستگیری به فاصله کوتاهی آنجا را ترک کرد و برای مدتی به صورت مخفی در منزل بستگان مهدی برای مدتی اقامت داشت. پاسداران حکومتی با ظنهای امنیتی در چند نوبت به همین منزلها برای دستگیری او هجوم میآورند اما با امکان اطلاعاتی که بتول رجایی از آن برخوردار بوده در فاصله بسیار کوتاهی قبل از حمله آن خانه را ترک کرده و بدین ترتیب از مهلکهها میگریزد. بتول رجایی، در اسفند ۶۲ به تشکیلات مجاهدین و نیروهای رزمنده آن در منطقه مرزی ایران و عراق و بعد از آن در تشکیلات مجاهدین در شهرهای کویته و کراچی و اسلامآباد پاکستان و متعاقباً به امور اداری ارتش آزادیبخش وابسته به مجاهدین خلق منتقل گردید.
او در جریان عملیات فروغ جاویدان در مرداد ۱۳۶۷ شرکت داشت. او در سال ۱۳۶۹ به عضویت هیأت اجرایی سازمان مجاهدین خلق ایران انتخاب شد. بتول رجایی در سال ۱۳۷۱ به عضویت شورای ملی مقاومت ایران در آمد. وی در سال ۱۳۷۲ به عنوان یکی از ۱۲ عضو شورای رهبری مجاهدین که پس از انقلاب درونی مجاهدین همگی آنها را زنان مجاهد تشکیل داده بودند انتخاب میشود. در سال ۱۳۷۴معاون ارشد ستاد ارتش آزادیبخش گردید و در سال۱۳۷۶مسئولیت تشکیلات مجاهدین را برعهده گرفت.[۱]
بتول رجایی به همراه دیگر مجاهدین در ۱۸اسفند ماه ۱۳۹۰ از کمپ اشرف در استان دیالی عراق به کمپ لیبرتی رفت.
بتول رجایی بعد از ۳ماه در اثر وخامت شرایط و تشدید بیماری در روز ۱۸خرداد در بیمارستان بستری شد و متعاقباً بر اثر التهاب ریوی و ایست تنفسی در ۲۳ خرداد ۱۳۹۱ در کمپ لیبرتی جان باخت.[۲] و در حرم امام حسین در وادی السلام در جنب مزار کشتهشدگان عملیات فروغ جاویدان در نزدیکی مزار دکتر کاظم رجوی به خاک سپرده شد.[۳]