۱۰٬۴۰۲
ویرایش
(اصلاح ارقام) |
|||
خط ۴۳: | خط ۴۳: | ||
او درباره اعتراضات ۸۸ گفت: «ما با کسی تعارف نداریم، تا وقتی که زنده باشم اجازه عبور از خط قرمزها را به کسی نمیدهیم. هیچ زمان از عملکرد خودم در فتنه ۸۸ پشیمان نیستم و اگر بازهم باشم و بازهم فتنهای باشد، دوباره برخورد قاطع میکنم.» عملکرد رادان در اتفاقات ۸۸ باعث شد که از او چهرهای خشن و بدون انعطاف به نمایش گذاشته شود و هنوز کسانی هستند که خط و نشانهای او را در شب حوادث خونین عاشورای سال ۸۸ در تلویزیون فراموش نکردهاند.<ref name=":4" /> | او درباره اعتراضات ۸۸ گفت: «ما با کسی تعارف نداریم، تا وقتی که زنده باشم اجازه عبور از خط قرمزها را به کسی نمیدهیم. هیچ زمان از عملکرد خودم در فتنه ۸۸ پشیمان نیستم و اگر بازهم باشم و بازهم فتنهای باشد، دوباره برخورد قاطع میکنم.» عملکرد رادان در اتفاقات ۸۸ باعث شد که از او چهرهای خشن و بدون انعطاف به نمایش گذاشته شود و هنوز کسانی هستند که خط و نشانهای او را در شب حوادث خونین عاشورای سال ۸۸ در تلویزیون فراموش نکردهاند.<ref name=":4" /> | ||
یکی از اظهارات رادان در زندان کهریزک خطاب به زندانیان:<blockquote>ما از بالاترین مقامات کشوری و امنیتی و قضایی دستور داریم که اینگونه عمل کنیم و مامورین تنها دستورات را اجرا میکنند و در سیر بازجوییهای فنی به تمام مامورین پلیس امنیت میگویم که برخورد کنید و بزنید و اگر کسی کشته شد من پاسخ خواهم داد... آنقدر اینجا شکنجه میشوید و بی آب و غذا نگه داشته میشوید تا اندازه موش شوید و از میان میلههای سلولهای بازداشتگاه رد شوید و تازه این موقع است که اگر زنده ماندید به دادگاه و زندان دیگر منتقل میشوید.<ref>[http://asre-nou.net/1386/mehr/24/m-gozaresh.html سایت عصرنو]</ref></blockquote>گزارش تکاندهندهی یک روانشناس به نام ا. ب که مدتی در زندان کهریزک زندانی بود. این زندانی به مدت ۸۵ روز در اردوگاه مرگ کهریزک زندانی بود.<blockquote>«من ا. ب. هستم لیسانس روانشناسی دارم و در یک کلینک پزشکی در خیابان ج. کار | یکی از اظهارات رادان در زندان کهریزک خطاب به زندانیان:<blockquote>ما از بالاترین مقامات کشوری و امنیتی و قضایی دستور داریم که اینگونه عمل کنیم و مامورین تنها دستورات را اجرا میکنند و در سیر بازجوییهای فنی به تمام مامورین پلیس امنیت میگویم که برخورد کنید و بزنید و اگر کسی کشته شد من پاسخ خواهم داد... آنقدر اینجا شکنجه میشوید و بی آب و غذا نگه داشته میشوید تا اندازه موش شوید و از میان میلههای سلولهای بازداشتگاه رد شوید و تازه این موقع است که اگر زنده ماندید به دادگاه و زندان دیگر منتقل میشوید.<ref>[http://asre-nou.net/1386/mehr/24/m-gozaresh.html سایت عصرنو]</ref></blockquote>گزارش تکاندهندهی یک روانشناس به نام ا. ب که مدتی در زندان کهریزک زندانی بود. این زندانی به مدت ۸۵ روز در اردوگاه مرگ کهریزک زندانی بود.<blockquote>«من ا. ب. هستم لیسانس روانشناسی دارم و در یک کلینک پزشکی در خیابان ج. کار میکنم با دکتر ص. و کار ما پزشکی و تهیه دارو برای مردم است. مامورین پلیس ما را به دلیل داشتن یک جعبه آرسنو موتون و پیش بازرس شعبۀ ۶ تخلفات پزشکی خیابان مطهری بردند و او بعد از این مرا به آگاهی و پس از آن به کهریزک فرستاد در صورتیکه من سوء سابقهای نداشتم و هیچ تخلفی نداشتم .کابوس از اینجا شروع شد برادرم مفقود اثر است و خودم در جنگ ایران و عراق در اوایل جنگ در کردستان شرکت کردم و جزو جانبازان میباشم. موقعی که من را به آگاهی فرستادند بعد از شکنجههایی که در آگاهی مثل کابل و کتک خوردن، دستبند و پا بند و بازجوئیهای شدید مشت و لگد در آگاهی شاپور بعد از چند روز به دستور همان دادیار شعبۀ ۶ تخلفات پزشکی مرا به بازداشتگاه کهریزک فرستادند. ما را با یک ون به آنجا بردند. وقتی که بطرف قم میروید از سه راهی کهریزک میپیچید به سمت جنوب شرق تهران و کاملا نظامی است و تپه ماهور دارد با سیم خاردار و پادگان کهریزک در لابلای تپه ماهورها است، که دسترسی آن برای افراد عادی سخت است بعد از گذشتن از یک فضای نظامی و عجیب و غریب به فنس اول میرسیم که کلاهسبزها هستند از گارد نیروی انتظامی و بعد از فنس دوم ۳ کیلومتر بعد به یک پایگاه نظامی میرسیم که تا بازداشتگاه فاصلهای ندارد بعد از فنس دوم وارد ورودی میشویم. این تابلو نصب شده است که روی آن نوشته است، تحت نظرگاه ۲۱۰ کهریزک فنس دوم پایگاه نظامی بود که تمام سربازها مسلح بودند و در وسط یک منطقۀ کاملا نظامی که بعضا صدای گلوله از میدان تیر شنیده میشد. در داخل این پایگاه شاهد مجموعهای بودیم که زندانبانان در بالای دیوار نگهبانی میدادند و زندانیان در کف آن، قسمتی داشت بنام زیرزمین که قرنطینۀ ۱ و ۲ آنجا بود و بالای آن دفتر امور اداری آن و سولهای که داخل آن چند قفس ساخته بودند جهار قفس در حدود ۴ اتاقک کوچک دقیقا شبیه قفسهای که برای حیوانات مثل یوزپلنگ و شیر و گرگ در باغ وحش تهران ساختند. پشت سر هم ۳ قفس را نصب کردند و جوشکاری کردند که احتمالا این قفسها را در کارخانههای زندان کچوئی ساختهاند .ارتفاع قفس ۳ متر است و هر قفس حدود ۲۵ الی ۳۰ مترمربع مساحت دارد و کف کل سوله موزائیک است که پر از لکههای خون، استفراغ و قی و چرک زندانیان قبلی است. ۴ اتاقک که روی قفسها ساختند حدود ۲۰ متر مربع مساحت دارند و در داخل هر کدام بین ۳۰ تا ۴۰ نفر را انداختهاند درهای فلزی دارند که روی آن توری کشیدهاند و شبها همۀ درها قفل میشد سوله با ۳ هواکش، هوایش عوض میشود. (سوله بزرگ ۴۰۰ الی ۵۰۰ متر مربع و دیوارهای سوله سیمانی هستند. تحمل این فضا و سر و صداهای آن فنها خیلی سخت است. دستشوئیها و سرویسهای بهداشتی به عمد خراب هستند و در انتهای سوله قرار دارند. حمام ندارد ،آب ندارد. تانکر آبی که برای زندانیان میآورند مخلوطی از آب و گازوئیل است. آبی لجن و کثیف که ممکن است از چالهها پر کنند و بیارند و زندانیان مجبور بودند همان آب را از یک بطری خانواده هر نفر یک قولپ در طول روز یا ۲ بار ۲ قولپ در طول روز بنوشد تازه این آب را ۴۸ ساعت یکبار یا گاهی ۲۴ ساعت یکبار نمیآوردند و گاهی جیره نان و سیب زمینی را هم نمی دادند و ۲۴ ساعت گرسنه و تشنه میماندیم و زندانیها همیشه نگران بودند که از گرسنگی نمیرند و نای حرف زدن نداشتند. مجموعه آنجا همراه با سربازهای مسلح و فضاسازی که از روز اول همراه با کتک زدن و فحاشی ناموسی و لخت و مادر زاد کردن ما به محض ورود و شلاق زدن و لوله زدن و ایجاد رعب و وحشت بود تا روح ما را بکشند. متهمی که بیمار و گاها بیگناه است.فضای رعبآور و وحشتناک در عمق و در دور افتادگی و گرسنگی دلایل مرگ در کهریزک بود هر رور به چشم خودمان ۲ الی ۳ تا و گاه ۷ الی ۸ نفر را میدیدم که کشته میشدند داخل کیسه و یا پتو میانداختن و زیپ کیسهها را میکشیدند و داخل ماشین میانداختند و میبردند گاها مردهها چند ساعت زیر آفتاب میماندند تا باد بکنند و بترکند و صورتشان شناخته نشود یا در آن محوطه پشت سوله خاک میکردند. کانکسها را چیده بودن و در داخل هر کانکس ۶۰ الی ۷۰ نفر زندانی بود تپهای وجود داشت بنام تپه سفید که افراد را با بدنی برهنه بالای آن میدواندن که زخمی میشدند. پشت همان تپه سفید بسیاری از جسدها را دفن کردند در زیر خاک و همینطور در دور تپه ماهورهای اطراف. با چشمان خود دیدم کسی را که حقی سرهنگ نیروی یگان ویژه اردوگاه بود کف اردوگاه نشاند و با کلت تیر مستقیم از بالا به سرش شلیک کرد که طرف مرد و خون دورش را گرفته جسدش را پشت کانکسها بردند. گاهی از دور بوی چوب و دود و گوشت سوخته یا پشم موی وز کرده به مشاممان میرسید. ما همیشه گرسنه بودیم وبا یک تکه نان لواش نازگ و یک تکه سیب زمینی در طول ۲۴ ساعته زندگی میکردیم. بازداشتگاههای مثل داخائو،ماتازن ،آشویتس،ابوغریب و گوانتانامو را از یاد ببرید. اول اینجا است و کورگاه و قبر شما ،دنیا و آخرت شما همینجا است. این جملاتی بود که احمد رضا رادان جانشین فرمانده نیروی انتظامی تهران بزرگ وقتی هفتهای یکبار پنچشنبهها صبح با هلیکوپتر به اینجا میآمد و خودش به همراه کشمیری،عامریان،حقی ،کومیجانی، زندی، خمیس آبادی، حسینی ،موسوی ،سید،حاجی ،مهندس و رئیس اسامی مستعار که بقیه آنها داشتند و گاردهایی که با عینک دودی و نقاب صورت خود را پوشانده بودند و ما را کتک میزدند. این شکنجهگران و آدمکشان اسامی مستعار هم داشتند که ما نمیدانستیم چه کسی هستند روزهای دوشنبه و سه شنبه حقی با گاردیها و کومیجانی میآمدند و ما را میزدند. روزهای پنجشنبه رادان و عامریان و کشمیری با هلی کوپتر میآمدند و همینطور ماکان که خانوادههای زندانیان را جلوی در کتک میزد. اگر در طول ماه یا هفته گذر خانواده با هزار بدبختی به آنجا میافتد و میتوانستند از یک قاضی برای زندانی خود نامه بگیرند با لاستیکهای توپر سفید، با باتون،با چوب با هر چیزی که باور نمیکنید میزدند. ما را لخت و مادر زاد و خیس میکردند و میکوبیدن روی زمین و روی آسفالت داغ وسنجاق قلت میزدیم و میزدند تا توی شیبی که پایین بود بیهوش شویم و دوباره آب روی ما میریختند و ما را به هوش میآوردند و به سربالایی میگفتند بدوید،یا دیوار را هل بدهید که عقب برود و هر کسی عقب میماند بیشتر کتک مخورد. افراد گرسنه از شدت شکنجهها به استقبال مرگ میشتافتند و خودکشی میکردند وقتی شخص اضطراب و ترس و گرسنگی و بیماری و سرکوبگری در پیرامونش باشد به همین جا میرسد زمانی که از شدت گرسنگی و تشنگی به مرگ راضی میشود و چندین ماه در این شرایط احاطه شده باشد استقبال از مرگ براش کاملا عادی است. افرادی در اینجا ۱۸ ماه بودند وقتی بدن هیچ مواد مغذی مثل نمک ویتامین نمیگیرد چگونه میتواند در مقابل استرس و وحشت و کتک مقابله کند حالا بر این شرایط دائما کرامت انسانی ما را از بین میبرند و ما را لخت و مادر زاد میکردند و در حضور ۸۰۰ چشم با باتون به لای پاها و رانها و کفلها و مقعد بمالند و در اتاقکی تجاوز جنسی نمایند و هتک حرمت بکنند و علاوه بر اینها ضرب و شتم و لوله و شلنگ و باتون و مشت لگد که هر روز وجود داشت. هر روز وقتی ما را به آمار میبردند با کتک میبردند و با کتک میآوردند یعنی روزی ۲ بار جیره کتک خوردن داشتیم برای رفتن به آمار و برگشتن از آمار این فجایعی است که هر ساعت و دقیقه در کهریزک برای زندانیان اتفاق افتاده است. به خانوادۀ زندانیان میگفتند او را به کهریزک فرستادیم معلوم نبود کجاست وقتی شما میگویید زندان قصر معلوم،وقتی میگویید اوین، قزل الحصا، رجائیشهر معلوم است. اما کهریزک کجاست؟ کسی نمی دانست! عدم اطلاع رسانی به خانوادهها،عدم دسترسی به بازداشتشدگان، نبودن تلفن برای اطلاع دادن به خانوادهها ،قطع هرگونه ارتباط با دنیای بیرون از زندان ،غذای ما فقط نان و سیب زمینی و آب کثیف و تنها ارتباط ما با دنیا فقط شکنجه و توهین و مامورانی که به تو فحش میدهند .بعضی وقتها جیره کتک تا ۵ بار تکرار میشد در ساعت ورود که لخت و مادر زادمان میکردند دیگر حیثیت و آبرو و غرورمان از بین میرفت . سئوال و پرسش و نام نشان در یک دفتر ثبت میشد نه کارتکس داشتیم و نه چیز دیگری ،هیچی فقط آبرویت را میریزند و کتک میزنند و این فاجعه ادامه دارد وتمام نمیشود و فکر میکنی دچار یک کابوس شدی که انتهایی ندارد. مشکل بیماری جسمی، روحی، روانی شرایط نامطلوب و تنک هم خوابیدن ۱۰۰ نفر آدم در ۷۰ مترمربع جا و در صورت درخواست درمان افسر نگهبان ما را آنقدر کتک میزدند تا دیگر هوس قرص یا دارو نکنی. بیماران که دچار خونریزی میشوند و آنقدر به آن حالت نگه داشته میشوند تا. محوطه پر از عقرب، رتیل و سگهای ولگرد و شغال و موشهایی درشت و عجیب و غریب است گورکنها و تشیها شب همه جا به چشم میخوردند و تپه ماهورها را میکنند و دنبال چی میگردند نمیدانی هر لحظه منتظر چیزی باید بود. کل منطقه نظامی و فنس کشیده است که حتی این سئوال با وجود آن که ورودی و خروجی حدود ۵ کیلومتر راه است به نظر بی انتها میآید در طول این ۲ سال در حدود شاید ۲۰ هزار نفر را به اینجا آوردهاند و این طور روحیهشان را داغون کردند تا به جامعه بروند و برای دیگران تعریف کنند تا آنها از شدت ترس هیچوقت اعتراضی نکنند. اصل و هدف از ایجاد این کهریزک ایجاد رعب و وحشت در بین مردم بخصوص جوانان، اینجا آدم هایی بودند که یک ماه زیر شکنجه در آگاهی بودند و اعتراف نکردند. اما وقتی به کهریزک میآوردند و ۲ ساعت زیر شکنجه آنها را میگذاشتند هر چیز راست و دروغی را قبول میکردند و از آنها امضاء و اثر انگشت میگرفتند .حتی مال و اموال مردم را با کتک از آنها میگرفتند و هیچ مدیریتی بر روح خود و رفتار خود نداشتند یکی از آنها که از هوش رفته بود انگشتش را گرفتند و زیر ورقه زدند و با همان ورقه رفتند خانه و زندگیاش را صاحب شدند .سئوالی که همیشه در ذهن داشتم این بود که این اجساد کجا میبرند .پزشک قانونی که بدون هویت و کارتکس جسد قبول نمیکند و ما هم آنجا مدرک و پروندهای نداشتیم .پس این اجساد چی شدهاند .یادم یک روز جوانی را زیر شکنجه دچار خونریزی شدید شد. گفت من فرزند شهیدم چرا من را میزنید .سرهنگ پاسدار کومیجانی که فرمانده کهریزک بود خودش آمد و شخصا جوان را با لوله سفید توپر آنقدر کوبید تا بی هوش شد .سرهنگ پاسدار کومیجانی می گفت :پدر سگ حالا که پسر شهید هستی بیشتر باید کتک بخوری تا آبروی پدرت را نبری. هر وقت کومیجانی میخواست افراد را بزند لباس پلنگی میپوشید و من به چشم خودم دیدم خمیس آبادی و با قفلی سر محسن روحالامینی کوبید و آنرا جلوی سوله در هواخوری آنقدر آویزان کرد تا خون از سرش رفت و مرد. ۲۰۰ نفر شاهد مرگ او بودند دیدن که لای پتو انداختند و بردند. همین طور محمد کامرانی وامیر جوادیفر لنگرودی و چند نفر دیگر که ما اسمهایشان را نمیدانستیم که در دفتر اسامی آنها ثبت نشده است و یک دفتر جداگانه داشتند وقتی آن دانشجوها و جوانان را آوردند ما را از قرنطینه بیرون کردند و بجای ما آنها را در قرنطینه زیرزمینی کردند .جمعا ۲۰ نفر از جوانان زیر دست احمد رضا رادان ،حقی عامریان ،کومیجانی ، کشمیری ،موسوی ،حسینی و خمیس آبادی ،زندی و ماکان کشته شدند. سربازها خیلی کم زندانیان را می زدند مگر اینکه روسای به آنها دستور بدهند. زندی این اواخر بهتر شده بود و کمتر میزد و در شیفت خودش اجازه نمیداد حتی سرگرد کومیجانی وارد میدان شود و بزند و از پشت سر او صحبت میکرد و میگفت اگر من شما را میزنم بخاطر اینکه اونها نیاند بدتر بزنند و این فشارهای روانی باعث شده بود که خود زندی بیمار شود و یک هفته نیاید و حتی میخواست دست به خودکشی بزند. وقتی احمد رضا رادان میآمد نعره میزد که هیچ کس از اینجا بیرون نمیرود با لهجۀ اصفهانیاش میگفت: ها چاق شدید،گنده شدید همین الان میدم دارتون بزنند، چرا به اینها غذا میدین مگر نگفتم هیچی ندین! در صورتیکه به ما فقط نان و سیب زمینی داده بودند. میگفت بایستی اینها مثل خر سوارشون شد. تا صدای خر در نیاوردن صدای سگ در نیاوردن بیرون از اینجا نباید بروند. رادان خودش از همه بی رحمتر بود پنجشنبهها که میآمد .یکبار دیگر هم در آنجا شاهد بودم که در جایی که میخوابیدیم لابلای هم زندانیان جا نداشتند و شب به همدیگر مشت و لگد میزدند مجبور شدیم صبح برای آنها صحبت کنیم و بگویم ما همه همدردیم چرا همدیگر را میزنیم .اینها از خدا میخواهند که ما به جون هم بیفتیم و بعد زندانیان آرامتر شدند و کمتر همدیگر را میزدند. این فاجعهای بود که ما داشتیم تا روزی که بالاخره بازرسها آمدند. روزی که بازرسها آمدند ما را تهدید کردند اگر بگویید چه بلائی سر شما آمده همتون را میترکونیم. به بازرسها بگویید غذا میدهند با ما خوب رفتار میکنند پتو میدهند و پتو آوردند زیر همۀ ما برای اولین بار پتو انداختند ولی خوشبختانه چندتا از دانشجوها و ۶ نفر از لیسانسهها که در قرنطینه بودند همۀ حقایق را گفتند و آبروی آنها را بردند. وقتی فلاح و کومیجانی میخواستند بیایند جلو یکی از اعضای بازرسی سر آنها داد زد و گفت بروید عقب.بعد این ۶ نفر گفتند اگر ما بگوییم که این چیزها را شما بروید ما را میکشند. اسم این ۶ نفر را بنویسید و سر آنها فریاد زد. یک مو از سر این ۶ نفر کم بشود وای به احوال شما و بالاخره این ۶ نفر را با تحت الحفظ به قرنطینه آوردند از آن روز که بازرسها آمدند تا روزی که کهریزک را بستند و ما را به قزلحصار و بعد رجائیشهر آوردند ۴۸ ساعت گذشت که برای اولین بار آنشب برای ما برنج دادند و دیگه کتک نزدند و بعد از ان ما به اینجا آمدیم. ثمرۀ بستن کهریزک و آزاد شدن ما از کهریزک بخاطر خون شهیدانی بود که این جوانان که در خیابان برای آزادی کشته شدند و در کهریزک شهید شدند و اسامی آنها در دنیا منتشر شده است .خون آنها هدر نشد و هزاران انسان مثل ما از کهریزک نجات پیدا کرد. به امید روزی که همۀ مردم ایران در آزادی و بدون شکنجه و غل و زنجیر استبداد زندگی کنند».<ref>[http://www.iran-nabard.com/n301/kahrizak301.htm سایت ایران نبرد به نقل از سایت فعالین حقوق بشر]</ref></blockquote> | ||
ویرایش