کاربر:Hossein/صفحه تمرین1409: تفاوت میان نسخه‌ها

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(اصلاح ارقام)
خط ۴۳: خط ۴۳:
او درباره اعتراضات ۸۸ گفت: «ما با کسی تعارف نداریم، تا وقتی که زنده باشم اجازه عبور از خط قرمزها را به کسی نمی‌دهیم. هیچ زمان از عملکرد خودم در فتنه ۸۸ پشیمان نیستم و اگر بازهم باشم و بازهم فتنه‌ای باشد، دوباره برخورد قاطع می‌کنم.» عملکرد رادان در اتفاقات ۸۸ باعث شد که از او چهره‌ای خشن و بدون انعطاف به نمایش گذاشته شود و هنوز کسانی هستند که خط و نشان‌های او را در شب حوادث خونین عاشورای سال ۸۸ در تلویزیون فراموش نکرده‌اند.<ref name=":4" />
او درباره اعتراضات ۸۸ گفت: «ما با کسی تعارف نداریم، تا وقتی که زنده باشم اجازه عبور از خط قرمزها را به کسی نمی‌دهیم. هیچ زمان از عملکرد خودم در فتنه ۸۸ پشیمان نیستم و اگر بازهم باشم و بازهم فتنه‌ای باشد، دوباره برخورد قاطع می‌کنم.» عملکرد رادان در اتفاقات ۸۸ باعث شد که از او چهره‌ای خشن و بدون انعطاف به نمایش گذاشته شود و هنوز کسانی هستند که خط و نشان‌های او را در شب حوادث خونین عاشورای سال ۸۸ در تلویزیون فراموش نکرده‌اند.<ref name=":4" />


یکی از اظهارات رادان در زندان کهریزک خطاب به زندانیان:<blockquote>ما از بالاترین مقامات کشوری و امنیتی و قضایی دستور داریم که اینگونه عمل کنیم و مامورین تنها دستورات را اجرا می‌کنند و در سیر بازجویی‌های فنی به تمام مامورین پلیس امنیت می‌گویم که برخورد کنید و بزنید و اگر کسی کشته شد من پاسخ خواهم داد... آنقدر اینجا شکنجه می‌شوید و بی آب و غذا نگه داشته می‌شوید تا اندازه موش شوید و از میان میله‌های سلول‌های بازداشتگاه رد شوید و تازه این موقع است که اگر زنده ماندید به دادگاه و زندان دیگر منتقل می‌شوید.<ref>[http://asre-nou.net/1386/mehr/24/m-gozaresh.html سایت عصرنو]</ref></blockquote>گزارش تکان‌دهنده‌ی یک روانشناس به نام ا. ب که مدتی در زندان کهریزک زندانی بود. این زندانی به مدت ۸۵ روز در اردوگاه مرگ کهریزک زندانی بود.<blockquote>«من ا. ب. هستم لیسانس روانشناسی دارم و در یک کلینک پزشکی در خیابان ج. کار می کنم با دکتر ص. و کار ما پزشکی و تهیه دارو برای مردم است. مامورین پلیس ما را به دلیل داشتن یک جعبه آرسنو موتون و پیش بازرس شعبۀ ۶ تخلافات پزشکی خیابان مطهری بردند و او بعد از این مرا به آگاهی و پس از آن به کهریزک فرستاد در صورتیکه من سوء سابقه ای نداشتم و هیچ تخلفی نداشتم .کابوس از اینجا شروع شد برادرم مفقود اثر است و خودم در جنگ ایران و عراق در اوایل جنگ در کردستان شرکت کردم و جزوه جانبازان می باشم. موقعی که من را به آگاهی فرستادند بعد از شکنجه هایی که در آگاهی مثل کابل و کتک خوردن ،دستبند و پا بند و بازجوئیهای شدید مشت و لگد در آگاهی شاپور بعد از چند روز به دستور همان دادیار شعبۀ ۶ تخلافات پزشکی مرا به آدرس کهریزک بازداشتگاه کهریزک فرستادند .ما را با یک ون به آنجا بردند . وقتی که بطرف قم می روید از سه راهی کهریزک می پیچید به سمت جنوب شرق تهران و کاملا نظامی است و تپه ماهور دارد با سیم خاردار و پادگان کهریزک در لابلای تپه ماهورها است، که دسترسی آن برای افراد عادی سخت است بعد از گذشتن از یک فضای نظامی و عجیب و غریب به فنس اول می رسیم که کلاه سبزها هستند از گارد نیروی انتظامی و بعد از فنس دوم ۳ کیلومتر بعد به یک پایگاه نظامی میرسیم که تا بازداشتگاه فاصله ای ندارد بعد از فنس دوم وارد ورودی می شویم. این تابلو نصب شده است که روی آن نوشته است، تحت نظرگاه ۲۱۰ کهریزک فنس دوم پایگاه نظامی بود که تمام سربازها مسلح بودند و در وسط یک منطقۀ کاملا نظامی که بعضا صدای گلوله از میدان تیر شنیده می شد. در داخل این پایگاه شاهد مجموعه ای بودیم که زندانبانان در بالای دیوار نگهبانی می دادند و زندانیان در کف آن ،قسمتی داشت بنام زیر زمین که قرنطینۀ ۱ و ۲ آنجا بود و بالای آن دفتر امور اداری آن و سوله ای که داخل آن چند قفس ساخته بودند جهار قفس در حدود ۴ اتاقک کوچک دقیقا شبیه قفس های که برای حیوانات مثل یوزپلنگ و شیر و گرگ در باغ وحش تهران ساختند . پشت سر هم ۳ قفس را نصب کردند و جوشکاری کردند که احتمالا این قفسته ها را در کارخانه های زندان کچوئی ساخته اند .ارتفاع قفس ۳ متر است و هر قفس حدود ۲۵ الی ۳۰ مترمربع مساحت دارد و کف کل سوله موزائیک شده است که پر از لکه های خون،استفراغ و قی و چرک زندانیان قبلی است . ۴ اتاقک که روی قفسها ساختند حدود ۲۰ متر مربع مساحت دارند و در داخل هر کدام بین ۳۰ تا ۴۰ نفر را انداخته اند درهای فلزی دارند که روی آن توری کشیده اند و شبها همۀ درها قفل می شد سوله با ۳ هواکش ،هوایش عوض می شود .(سوله بزرگ ۴۰۰ الی ۵۰۰ متر مربع و دیوارهای سوله سیمانی هستند. تحمل این فضا و سر و صداهای آن فن ها خیلی سخت است . دستشوئیها و سرویسهای بهداشتی به عمد خراب هستند و در انتهای سوله قرار دارند . حمام ندارد ،آب ندارد . تانکر آبی که برای زندانیان می آورند مخلوطی از آب و گازوئیل است. آبی لجن و کثیف که ممکن است از چاله ها پر کنند و بیارند و زندانیان مجبور بودند همان آب را از یک بطری خانواده هر نفر یک قولپ در طول روز یا ۲ بار ۲ قولپ در طول روز بنوشد تازه این آب را ۴۸ ساعت یکبار یا گاهی ۲۴ ساعت یکبار نمی آوردند و گاهی جیره نان و سیب زمینی را هم نمی دادند و ۲۴ ساعت گرسنه و تشنه می ماندیم و زندانیها همیشه نگران بودند که از گرسنگی نمیرند و نای حرف زدن نداشتند . مجموعه آنجا همراه با سربازهای مسلح و فضاسازی که از روز اول همراه با کتک زدن و فحاشی ناموسی و لخت و مادر زاد کردن ما به محض ورود و شلاق زدن و لوله زدن و ایجاد رعب و وحشت بود تا روح ما را بکشند. متهمی که بیمار و گاها بی گناه است.فضای رعب آور و وحشتناک در عمق و در دور افتادگی و گرسنگی دلایل مرگ در کهریزک بود هر رور به چشم خودمان ۲ الی ۳ تا و گاه ۷ الی ۸ نفر را می دیدم که کشته می شدند داخل کیسه و یا پتو می انداختن و زیپ کیسه ها را می کشیدند و داخل ماشین می انداختند و می بردند گاها مرده ها چند ساعت زیر آفتاب می ماندند تا باد بکنند و بترکند و صورتشان شناخته نشود یا در آن محوطه پشت سوله خاک می کردند. کانکسها را چیده بودن و در داخل هر کانکس ۶۰ الی ۷۰ نفر زندانی بود تپه ای وجود داشت بنام تپه سفید که افراد را با بدنی برهنه بالای آن می دواندن که زخمی می شدند. پشت همان تپه سفید بسیاری از جسدها را دفن کردند در زیر خاک و همینطور در دور تپه ماهورهای اطراف. با چشمان خود دیدم کسی را که حقی سرهنگ نیروی یگان ویژه اردوگاه بود کف اردوگاه نشاند و با کلت تیر مستقیم از بالا به سرش شلیگ کرد که طرف مرد و خون دورش را گرفته جسدش را پشت کانکسها بردند. گاهی از دور بوی چوب و دود و گوشت سوخته یا پشم موی وز کرده به مشاممان می رسید. ما همیشه گرسنه بودیم وبا یک تکه نان لواش نازگ و یک تکه سیب زمینی در طول ۲۴ ساعته زندگی می کردیم. بازداشتگاههای مثل داخائو،ماتازن ،آشویتس،ابوغریب و گوانتانامو را از یاد ببرید. اول اینجا است و کورگاه و قبر شما ،دنیا و آخرت شما همینجا است. این جملاتی بود که احمد رضا رادان جانشین فرمانده نیروی انتظامی تهران بزرگ وقتی هفته ای یکبار پنچشنبه ها صبح با هلیکوپتر به اینجا می آمد و خودش به همراه کشمیری،عامریان،حقی ،کومیجانی، زندی، خمیس آبادی، حسینی ،موسوی ،سید،حاجی ،مهندس و رئیس اسامی مستعار که بقیه آنها داشتند و گاردهایی که با عینک دودی و نقاب صورت خود را پوشانده بودند و ما را کتک می زدند. این شکنجه گران و آدم کشان اسامی مستعار هم داشتند که ما نمی دانستیم چه کسی هستند روزهای دوشنبه و سه شنبه حقی با گاردیها و کومیجانی می آمدند و ما را می زدند. روزهای پنجشنبه رادان و عامریان و کشمیری با هلی کوپتر می آمدند و همینطور ماکان که خانواده های زندانیان را جلوی در کتک می زد. اگر در طول ماه یا هفته گذر خانواده با هزار بدبختی به آنجا می افتند و می توانستند از یک قاضی برای زندانی خود نامه بگیرند با لاستیکهای توپر سفید، با باتون ،با چوب با هر چیزی که باور نمی کنید می زدند. ما را لخت و مادر زاد و خیس می کردند و می کوبیدن روی زمین و روی آسفالت داغ وسنجاق قلت می زدیم و می زدند تا توی شیبی که پایین بود بیهوش شویم و دوباره آب روی ما می ریختند و ما را به هوش می آوردند و به سربالایی می گفتند بدوید ،یا دیوار را هل بدهید که عقب برود و هر کسی عقب می ماند بیشتر کتک می خورد. افراد گرسنه از شدت شکنجه ها به استقبال مرگ می شتافتند و خودکشی می کردند وقتی شخص اضطراب و ترس و گرسنگی و بیماری و سرکوبگری در پیرامونش باشد به همین جا می رسد زمانی که از شدت گرسنگی و تشنگی به مرگ راضی می شود و چندین ماه در این شرایط احاطه شده باشد استقبال از مرگ براش کاملا عادی است .افرادی در اینجا ۱۸ ماه بودند وقتی بدن هیچ مواد مغذی مثل نمک ویتامین نمی گیرد چگونه می تواند در مقابل استرس و وحشت و کتک مقابله کند حالا بر این شرایط دائما کرامت انسانی ما را از بین می برند و ما را لخت و مادر زاد می کردند و در حضور ۸۰۰ چشم با باتون به لای پاها و رانها و کفلها و مقعد بمالند و در اتاقکی تجاوز جنسی نمایند و هتک حرمت بکنند و علاوه بر اینها ضرب و شتم و لوله و شلنگ و باتون و مشت لگد که هر روز وجود داشت. هر روز وقتی ما را به آمار می بردند با کتک می بردند و با کتک می آوردند یعنی روزی ۲ بار جیره کتک خوردن داشتیم برای رفتن به آمار و برگشتن از آمار این فجایعی است که هر ساعت و دقیقه در کهریزک برای زندانیان اتفاق افتاده است. به خانوادۀ زندانیان می گفتند او را به کهریزک فرستادیم معلوم نبود کجاست وقتی شما می گویید زندان قصر معلوم،وقتی می گویید اوین ،قزل الحصار،رجائی شهر معلوم است. اما کهریزک کجاست؟ کسی نمی دانست! عدم اطلاع رسانی به خانواده ها،عدم دسترسی به بازداشت شدگان، نبودند تلفن برای اطلاع دادن به خانواده ها ،قطع هرگونه ارتباط با دنیا بیرون از زندان ،غذای ما فقط نان و سیب زمینی و آب کثیف و تنها ارتباط ما با دنیا فقط شکنجه و توهین و مامورانی که به تو فحش می دهند .بعضی وقتها جیره کتک تا ۵ بار تکرار می شد در ساعت ورود که لخت و مادر زادمان می کردند دیگر حیثیت و آبرو و غرورمان از بین می رفت . سئوال و پرسش و نام نشان در یک دفتر ثبت می شد نه کارتکس داشتیم و نه چیز دیگری ،هیچی فقط آبرویت را می ریزند و کتک می زنند و این فاجعه ادامه دارد وتمام نمی شود و فکر می کنی دچار یک کابوس شدی که انتهاهی ندارد . مشکل بیماری جسمی ،روحی،روانی شرایط نامطلوب و تنک هم خوابیدن ۱۰۰ نفر آدم در ۷۰ مترمربع جا و در صورت در خواست درمان افسر نگهبان ما را آنقدر کتک می زدند تا دیگر حوس قرص یا دارو نکنی . بیماران که دچار خونریزی می شوند و آنقدر به آن حالت نگه داشته می شوند تا. محوطه پر از اقرب ،رتیل و سگهای ولگرد و شغال و موشهایی درشت و عجیب و غریب است گورکن ها و تشیها شب همه جا به چشم می خوردند و تپه ماهورها را می کنند و دنبال چی می گردند نمی دانی هر لحظه منتظر چیزی باید بود.کل منطقه نظامی و فنس کشیده است که حتی این سئوال با وجود آن که ورودی و خروجی حدود ۵ کیلومتر راه است به نظر بی انتها می آیید در طول این ۲ سال در حدود شاید ۲۰ هزار نفر را به اینجا آورده اند و این طور روحیه شان را داغون کردند تا به جامعه بروند و برای دیگران تعریف کنند تا آنها از شدت ترس هیچوقت اعتراضی نکنند . اصل و هدف از ایجاد این کهریزک ایجاد رعب و وحشت در بین مردم بخصوص جوانان ،اینجا آدم های بودند که یک ماه زیر شکنجه در آگاهی بودند و اعتراف نکردند. اما وقتی به کهریزک می آوردند و ۲ ساعت زیر شکنجه آنها را می گذاشتند هر چیز راست و دروغی را قبول می کردند و از آنها امضاء و اثر انگشت می گرفتند .حتی مال و اموال مردم را با کتک از آنها می گرفتند و هیچ مدیریتی بر روح خود و رفتار خود نداشتند یکی از آنها که از هوش رفته بود انگشتش را گرفتند و زیر ورقه زدند و با همان ورقه رفتند خانه و زندگی اش را صاحب شدند .سئوالی که همیشه در ذهن داشتم این بود که این اجساد کجا می برند .پزشک قانونی که بدون هویت و کارتکس جسد قبول نمی کند و ما هم آنجا مدرک و پرونده ای نداشتیم .پس این اجساد چی شده اند .یادم یک روز جوانی را زیر شکنجه دچار خونریزی شدید شد. گفت من فرزند شهیدم چرا من را می زنید .سرهنگ پاسدار کومیجانی که فرمانده کهریزک بود خودش آمد و شخصا جوان را با لوله سفید توپر آنقدر کوبید تا بی هوش شد .سرهنگ پاسدار کومیجانی می گفت :پدر سگ حالا که پسر شهید هستی بیشتر باید کتک بخوری تا آبروی پدرت را نبری . هر وقت کومیجانی می خواست افراد را بزند لباس پلنگی می پوشید و من به چشم خودم دیدم خمیس آبادی و با قفلی سر محسن روح المینی کوبید و آنرا جلوی سوله در هواخوری آنقدر آویزان کرد تا خون از سرش رفت و مرد . ۲۰۰ نفر شاهد مرگ او بودند دیدن که لای پتو انداختند و بردند . همین طور محمد کامرانی وامیر جوادی فر لنگرودی و چند نفر دیگر که ما اسم هایشان را نمی دانستیم که در دفتر اسامی آنها ثبت نشده است و یک دفتر جداگانه داشتند وقتی آن دانشجوها و جوانان را آوردند ما را از قرنطینه بیرون کردند و بجای ما آنها را در قرنطینه زیرزمینی کردند .جمعا ۲۰ نفر از جوانان زیر دست احمد رضا رادان ،حقی عامریان ،کومیجانی ، کشمیری ،موسوی ،حسینی و خمیس آبادی ،زندی و ماکان کشته شدند. سربازها خیلی کم زندانیان را می زدند مگر اینکه روسای به آنها دستور بدهند.زندی این اواخر بهتر شده بود و کمتر می زد و در شیفت خودش اجازه نمی داد حتی سرگرد کومیجانی وارد میدان شود و بزند و از پشت سر او صحبت می کرد و می گفت اگر من شما را می زنم بخاطر اینکه اونها نیاند بدتر بزنند و این فشارهای روانی باعث شده بود که خود زندی بیمار شود و یک هفته نیایید و حتی می خواست دست به خودکشی بزند. وقتی احمد رضا رادان می آمد نعره می زد که هیچ کس از اینجا بیرون نمی رود با لهجۀ اصفهانی اش می گفت: ها چاق شدید،گنده شدید همین الان میدم دارتون بزنند ،چرا به اینها غذا میدین مگر نگفتم هیچی ندین!در صورتیکه به ما فقط نان و سیب زمینی داده بودند .می گفت بایستی اینها مثل خر سوارشون شد. تا صدای خر در نیاوردن صدای سگ در نیاوردن بیرون از اینجا نباید بروند .رادان خودش از همه بی رحمتر بود پنجشنبه ها که می آمد .یکبار دیگر هم در آنجا شاهد بودم که در جایی که می خوابیدیم لابلای هم زندانیان جا نداشتند و شب به همدیگر مشت و لگد می زدند مجبور شدیم صبح برای آنها صحبت کنیم و بگویم ما همه همدردیم چرا همدیگر را می زنیم .اینها از خدا می خواهند که ما به جون هم بیفتیم و بعد زندانیان آرامتر شدندو کمتر همدیگر را می زدند. این فاجعه ای بود که ماداشتیم تا روزی که بالاخره بازرسها آمدند . روزی که بازرسها آمدند ما را تهدید کردند اگر بگویید چه بلائی سر شما آمده همتون را می ترکونیم. به بازرسها بگویید غذا می دهند با ما خوب رفتار می کنند پتو می دهند و پتو آوردند زیر همۀ ما برای اولین بار پتو انداختند ولی خوشبختانه چندتا از دانشجوها و ۶ نفر از لیسانسه ها که در قرنطینه بودند همۀ حقایق را گفتند و آبروی آنها را بردند . وقتی فلاح و کومیجانی می خواستند بیایند جلو یکی از اعضای بازرسی سر آنها داد زد و گفت بروید عقب.بعد این ۶ نفر گفتند اگر ما بگوییم که این چیزها را شما بروید ما را می کشند . اسم این ۶ نفر را بنویسید و سر آنها فریاد زد . یک مو از سر این ۶ نفر کم بشود وای به احوال شما و بالاخره این ۶ نفر را با تحت الحفظ به قرنطینه آوردند از آن روز که بازرسها آمدند تا روزی که کهریزک را بستند و ما را به قزل حصار و بعد رجائی شهر آوردند ۴۸ ساعت گذشت که برای اولین بار آنشب برای ما برنج دادند و دیگه کتک نزدند و بعد از ان ما به اینجا آمدیم. ثمرۀ بستن کهریزک و آزاد شدن ما از کهریزک بخاطر خون شهیدانی بود که این جوانان که در خیابان برای آزادی کشته شدند و در کهریزک شهید شدند و اسامی آنها در دنیا منتشر شده است .خون آنها هدر نشد و هزاران انسان مثل ما از کهریزک نجات پیدا کرد. به امید روزی که همۀ مردم ایران در آزادی و بدون شکنجه و قول و زنجیر استبداد زندگی کنند».<ref>[http://www.iran-nabard.com/n301/kahrizak301.htm سایت ایران نبرد به نقل از سایت فعالین حقوق بشر]</ref></blockquote>
یکی از اظهارات رادان در زندان کهریزک خطاب به زندانیان:<blockquote>ما از بالاترین مقامات کشوری و امنیتی و قضایی دستور داریم که اینگونه عمل کنیم و مامورین تنها دستورات را اجرا می‌کنند و در سیر بازجویی‌های فنی به تمام مامورین پلیس امنیت می‌گویم که برخورد کنید و بزنید و اگر کسی کشته شد من پاسخ خواهم داد... آنقدر اینجا شکنجه می‌شوید و بی آب و غذا نگه داشته می‌شوید تا اندازه موش شوید و از میان میله‌های سلول‌های بازداشتگاه رد شوید و تازه این موقع است که اگر زنده ماندید به دادگاه و زندان دیگر منتقل می‌شوید.<ref>[http://asre-nou.net/1386/mehr/24/m-gozaresh.html سایت عصرنو]</ref></blockquote>گزارش تکان‌دهنده‌ی یک روانشناس به نام ا. ب که مدتی در زندان کهریزک زندانی بود. این زندانی به مدت ۸۵ روز در اردوگاه مرگ کهریزک زندانی بود.<blockquote>«من ا. ب. هستم لیسانس روانشناسی دارم و در یک کلینک پزشکی در خیابان ج. کار می‌کنم با دکتر ص. و کار ما پزشکی و تهیه دارو برای مردم است. مامورین پلیس ما را به دلیل داشتن یک جعبه آرسنو موتون و پیش بازرس شعبۀ ۶ تخلفات پزشکی خیابان مطهری بردند و او بعد از این مرا به آگاهی و پس از آن به کهریزک فرستاد در صورتیکه من سوء سابقه‌ای نداشتم و هیچ تخلفی نداشتم .کابوس از اینجا شروع شد برادرم مفقود اثر است و خودم در جنگ ایران و عراق در اوایل جنگ در کردستان شرکت کردم و جزو جانبازان می‌باشم. موقعی که من را به آگاهی فرستادند بعد از شکنجه‌هایی که در آگاهی مثل کابل و کتک خوردن، دستبند و پا بند و بازجوئی‌های شدید مشت و لگد در آگاهی شاپور بعد از چند روز به دستور همان دادیار شعبۀ ۶ تخلفات پزشکی مرا به بازداشتگاه کهریزک فرستادند. ما را با یک ون به آنجا بردند. وقتی که بطرف قم می‌روید از سه راهی کهریزک می‌پیچید به سمت جنوب شرق تهران و کاملا نظامی است و تپه ماهور دارد با سیم خاردار و پادگان کهریزک در لابلای تپه ماهورها است، که دسترسی آن برای افراد عادی سخت است بعد از گذشتن از یک فضای نظامی و عجیب و غریب به فنس اول می‌رسیم که کلاه‌سبزها هستند از گارد نیروی انتظامی و بعد از فنس دوم ۳ کیلومتر بعد به یک پایگاه نظامی می‌رسیم که تا بازداشتگاه فاصله‌ای ندارد بعد از فنس دوم وارد ورودی می‌شویم. این تابلو نصب شده است که روی آن نوشته است، تحت نظرگاه ۲۱۰ کهریزک فنس دوم پایگاه نظامی بود که تمام سربازها مسلح بودند و در وسط یک منطقۀ کاملا نظامی که بعضا صدای گلوله از میدان تیر شنیده می‌شد. در داخل این پایگاه شاهد مجموعه‌ای بودیم که زندانبانان در بالای دیوار نگهبانی می‌دادند و زندانیان در کف آن، قسمتی داشت بنام زیرزمین که قرنطینۀ ۱ و ۲ آنجا بود و بالای آن دفتر امور اداری آن و سوله‌ای که داخل آن چند قفس ساخته بودند جهار قفس در حدود ۴ اتاقک کوچک دقیقا شبیه قفس‌های که برای حیوانات مثل یوزپلنگ و شیر و گرگ در باغ وحش تهران ساختند. پشت سر هم ۳ قفس را نصب کردند و جوشکاری کردند که احتمالا این قفس‌ها را در کارخانه‌های زندان کچوئی ساخته‌اند .ارتفاع قفس ۳ متر است و هر قفس حدود ۲۵ الی ۳۰ مترمربع مساحت دارد و کف کل سوله موزائیک است که پر از لکه‌های خون، استفراغ و قی و چرک زندانیان قبلی است. ۴ اتاقک که روی قفس‌ها ساختند حدود ۲۰ متر مربع مساحت دارند و در داخل هر کدام بین ۳۰ تا ۴۰ نفر را انداخته‌اند درهای فلزی دارند که روی آن توری کشیده‌اند و شب‌ها همۀ درها قفل می‌شد سوله با ۳ هواکش، هوایش عوض می‌شود. (سوله بزرگ ۴۰۰ الی ۵۰۰ متر مربع و دیوارهای سوله سیمانی هستند. تحمل این فضا و سر و صداهای آن فن‌ها خیلی سخت است. دستشوئی‌ها و سرویس‌های بهداشتی به عمد خراب هستند و در انتهای سوله قرار دارند. حمام ندارد ،آب ندارد. تانکر آبی که برای زندانیان می‌آورند مخلوطی از آب و گازوئیل است. آبی لجن و کثیف که ممکن است از چاله‌ها پر کنند و بیارند و زندانیان مجبور بودند همان آب را از یک بطری خانواده هر نفر یک قولپ در طول روز یا ۲ بار ۲ قولپ در طول روز بنوشد تازه این آب را ۴۸ ساعت یکبار یا گاهی ۲۴ ساعت یکبار نمی‌آوردند و گاهی جیره نان و سیب زمینی را هم نمی دادند و ۲۴ ساعت گرسنه و تشنه می‌ماندیم و زندانی‌ها همیشه نگران بودند که از گرسنگی نمی‌رند و نای حرف زدن نداشتند. مجموعه آنجا همراه با سربازهای مسلح و فضاسازی که از روز اول همراه با کتک زدن و فحاشی ناموسی و لخت و مادر زاد کردن ما به محض ورود و شلاق زدن و لوله زدن و ایجاد رعب و وحشت بود تا روح ما را بکشند. متهمی که بیمار و گاها بی‌گناه است.فضای رعب‌آور و وحشتناک در عمق و در دور افتادگی و گرسنگی دلایل مرگ در کهریزک بود هر رور به چشم خودمان ۲ الی ۳ تا و گاه ۷ الی ۸ نفر را می‌دیدم که کشته می‌شدند داخل کیسه و یا پتو می‌انداختن و زیپ کیسه‌ها را می‌کشیدند و داخل ماشین می‌انداختند و می‌بردند گاها مرده‌ها چند ساعت زیر آفتاب می‌ماندند تا باد بکنند و بترکند و صورتشان شناخته نشود یا در آن محوطه پشت سوله خاک می‌کردند. کانکس‌ها را چیده بودن و در داخل هر کانکس ۶۰ الی ۷۰ نفر زندانی بود تپه‌ای وجود داشت بنام تپه سفید که افراد را با بدنی برهنه بالای آن می‌دواندن که زخمی می‌شدند. پشت همان تپه سفید بسیاری از جسدها را دفن کردند در زیر خاک و همینطور در دور تپه ماهورهای اطراف. با چشمان خود دیدم کسی را که حقی سرهنگ نیروی یگان ویژه اردوگاه بود کف اردوگاه نشاند و با کلت تیر مستقیم از بالا به سرش شلیک کرد که طرف مرد و خون دورش را گرفته جسدش را پشت کانکس‌ها بردند. گاهی از دور بوی چوب و دود و گوشت سوخته یا پشم موی وز کرده به مشاممان می‌رسید. ما همیشه گرسنه بودیم وبا یک تکه نان لواش نازگ و یک تکه سیب زمینی در طول ۲۴ ساعته زندگی می‌کردیم. بازداشتگاههای مثل داخائو،ماتازن ،آشویتس،ابوغریب و گوانتانامو را از یاد ببرید. اول اینجا است و کورگاه و قبر شما ،دنیا و آخرت شما همینجا است. این جملاتی بود که احمد رضا رادان جانشین فرمانده نیروی انتظامی تهران بزرگ وقتی هفته‌ای یکبار پنچشنبه‌ها صبح با هلیکوپتر به اینجا می‌آمد و خودش به همراه کشمیری،عامریان،حقی ،کومیجانی، زندی، خمیس آبادی، حسینی ،موسوی ،سید،حاجی ،مهندس و رئیس اسامی مستعار که بقیه آنها داشتند و گاردهایی که با عینک دودی و نقاب صورت خود را پوشانده بودند و ما را کتک می‌زدند. این شکنجه‌گران و آدم‌کشان اسامی مستعار هم داشتند که ما نمی‌دانستیم چه کسی هستند روزهای دوشنبه و سه شنبه حقی با گاردی‌ها و کومیجانی می‌آمدند و ما را می‌زدند. روزهای پنجشنبه رادان و عامریان و کشمیری با هلی کوپتر می‌آمدند و همینطور ماکان که خانواده‌های زندانیان را جلوی در کتک می‌زد. اگر در طول ماه یا هفته گذر خانواده با هزار بدبختی به آنجا می‌افتد و می‌توانستند از یک قاضی برای زندانی خود نامه بگیرند با لاستیک‌های توپر سفید، با باتون،با چوب با هر چیزی که باور نمی‌کنید می‌زدند. ما را لخت و مادر زاد و خیس می‌کردند و می‌کوبیدن روی زمین و روی آسفالت داغ وسنجاق قلت می‌زدیم و می‌زدند تا توی شیبی که پایین بود بیهوش شویم و دوباره آب روی ما می‌ریختند و ما را به هوش می‌آوردند و به سربالایی می‌گفتند بدوید،یا دیوار را هل بدهید که عقب برود و هر کسی عقب می‌ماند بیشتر کتک م‌خورد. افراد گرسنه از شدت شکنجه‌ها به استقبال مرگ می‌شتافتند و خودکشی می‌کردند وقتی شخص اضطراب و ترس و گرسنگی و بیماری و سرکوبگری در پیرامونش باشد به همین جا می‌رسد زمانی که از شدت گرسنگی و تشنگی به مرگ راضی می‌شود و چندین ماه در این شرایط احاطه شده باشد استقبال از مرگ براش کاملا عادی است. افرادی در اینجا ۱۸ ماه بودند وقتی بدن هیچ مواد مغذی مثل نمک ویتامین نمی‌گیرد چگونه می‌تواند در مقابل استرس و وحشت و کتک مقابله کند حالا بر این شرایط دائما کرامت انسانی ما را از بین می‌برند و ما را لخت و مادر زاد می‌کردند و در حضور ۸۰۰ چشم با باتون به لای پاها و رانها و کفلها و مقعد بمالند و در اتاقکی تجاوز جنسی نمایند و هتک حرمت بکنند و علاوه بر اینها ضرب و شتم و لوله و شلنگ و باتون و مشت لگد که هر روز وجود داشت. هر روز وقتی ما را به آمار می‌بردند با کتک می‌بردند و با کتک می‌آوردند یعنی روزی ۲ بار جیره کتک خوردن داشتیم برای رفتن به آمار و برگشتن از آمار این فجایعی است که هر ساعت و دقیقه در کهریزک برای زندانیان اتفاق افتاده است. به خانوادۀ زندانیان می‌گفتند او را به کهریزک فرستادیم معلوم نبود کجاست وقتی شما می‌گویید زندان قصر معلوم،وقتی می‌گویید اوین، قزل الحصا، رجائی‌شهر معلوم است. اما کهریزک کجاست؟ کسی نمی دانست! عدم اطلاع رسانی به خانواده‌ها،عدم دسترسی به بازداشت‌شدگان، نبودن تلفن برای اطلاع دادن به خانواده‌ها ،قطع هرگونه ارتباط با دنیای بیرون از زندان ،غذای ما فقط نان و سیب زمینی و آب کثیف و تنها ارتباط ما با دنیا فقط شکنجه و توهین و مامورانی که به تو فحش می‌دهند .بعضی وقتها جیره کتک تا ۵ بار تکرار می‌شد در ساعت ورود که لخت و مادر زادمان می‌کردند دیگر حیثیت و آبرو و غرورمان از بین می‌رفت . سئوال و پرسش و نام نشان در یک دفتر ثبت می‌شد نه کارتکس داشتیم و نه چیز دیگری ،هیچی فقط آبرویت را می‌ریزند و کتک می‌زنند و این فاجعه ادامه دارد وتمام نمی‌شود و فکر می‌کنی دچار یک کابوس شدی که انتهایی ندارد. مشکل بیماری جسمی، روحی، روانی شرایط نامطلوب و تنک هم خوابیدن ۱۰۰ نفر آدم در ۷۰ مترمربع جا و در صورت درخواست درمان افسر نگهبان ما را آنقدر کتک می‌زدند تا دیگر هوس قرص یا دارو نکنی. بیماران که دچار خونریزی می‌‌شوند و آنقدر به آن حالت نگه داشته می‌شوند تا. محوطه پر از عقرب، رتیل و سگهای ولگرد و شغال و موشهایی درشت و عجیب و غریب است گورکن‌ها و تشی‌ها شب همه جا به چشم می‌خوردند و تپه ماهورها را می‌کنند و دنبال چی می‌گردند نمی‌دانی هر لحظه منتظر چیزی باید بود. کل منطقه نظامی و فنس کشیده است که حتی این سئوال با وجود آن که ورودی و خروجی حدود ۵ کیلومتر راه است به نظر بی انتها می‌آید در طول این ۲ سال در حدود شاید ۲۰ هزار نفر را به اینجا آورده‌اند و این طور روحیه‌شان را داغون کردند تا به جامعه بروند و برای دیگران تعریف کنند تا آنها از شدت ترس هیچوقت اعتراضی نکنند. اصل و هدف از ایجاد این کهریزک ایجاد رعب و وحشت در بین مردم بخصوص جوانان، اینجا آدم هایی بودند که یک ماه زیر شکنجه در آگاهی بودند و اعتراف نکردند. اما وقتی به کهریزک می‌آوردند و ۲ ساعت زیر شکنجه آنها را می‌گذاشتند هر چیز راست و دروغی را قبول می‌کردند و از آنها امضاء و اثر انگشت می‌گرفتند .حتی مال و اموال مردم را با کتک از آنها می‌گرفتند و هیچ مدیریتی بر روح خود و رفتار خود نداشتند یکی از آنها که از هوش رفته بود انگشتش را گرفتند و زیر ورقه زدند و با همان ورقه رفتند خانه و زندگی‌اش را صاحب شدند .سئوالی که همیشه در ذهن داشتم این بود که این اجساد کجا می‌برند .پزشک قانونی که بدون هویت و کارتکس جسد قبول نمی‌کند و ما هم آنجا مدرک و پرونده‌ای نداشتیم .پس این اجساد چی شده‌اند .یادم یک روز جوانی را زیر شکنجه دچار خونریزی شدید شد. گفت من فرزند شهیدم چرا من را می‌زنید .سرهنگ پاسدار کومیجانی که فرمانده کهریزک بود خودش آمد و شخصا جوان را با لوله سفید توپر آنقدر کوبید تا بی هوش شد .سرهنگ پاسدار کومیجانی می گفت :پدر سگ حالا که پسر شهید هستی بیشتر باید کتک بخوری تا آبروی پدرت را نبری. هر وقت کومیجانی می‌خواست افراد را بزند لباس پلنگی می‌پوشید و من به چشم خودم دیدم خمیس آبادی و با قفلی سر محسن روح‌الامینی کوبید و آنرا جلوی سوله در هواخوری آنقدر آویزان کرد تا خون از سرش رفت و مرد. ۲۰۰ نفر شاهد مرگ او بودند دیدن که لای پتو انداختند و بردند. همین طور محمد کامرانی وامیر جوادی‌فر لنگرودی و چند نفر دیگر که ما اسم‌هایشان را نمی‌دانستیم که در دفتر اسامی آنها ثبت نشده است و یک دفتر جداگانه داشتند وقتی آن دانشجوها و جوانان را آوردند ما را از قرنطینه بیرون کردند و بجای ما آنها را در قرنطینه زیرزمینی کردند .جمعا ۲۰ نفر از جوانان زیر دست احمد رضا رادان ،حقی عامریان ،کومیجانی ، کشمیری ،موسوی ،حسینی و خمیس آبادی ،زندی و ماکان کشته شدند. سربازها خیلی کم زندانیان را می زدند مگر اینکه روسای به آنها دستور بدهند. زندی این اواخر بهتر شده بود و کمتر می‌زد و در شیفت خودش اجازه نمی‌داد حتی سرگرد کومیجانی وارد میدان شود و بزند و از پشت سر او صحبت می‌کرد و می‌گفت اگر من شما را می‌زنم بخاطر اینکه اونها نیاند بدتر بزنند و این فشارهای روانی باعث شده بود که خود زندی بیمار شود و یک هفته نیاید و حتی می‌خواست دست به خودکشی بزند. وقتی احمد رضا رادان می‌آمد نعره می‌زد که هیچ کس از اینجا بیرون نمی‌رود با لهجۀ اصفهانی‌اش می‌گفت: ها چاق شدید،گنده شدید همین الان میدم دارتون بزنند، چرا به اینها غذا میدین مگر نگفتم هیچی ندین! در صورتیکه به ما فقط نان و سیب زمینی داده بودند. می‌گفت بایستی اینها مثل خر سوارشون شد. تا صدای خر در نیاوردن صدای سگ در نیاوردن بیرون از اینجا نباید بروند. رادان خودش از همه بی رحمتر بود پنجشنبه‌ها که می‌آمد .یکبار دیگر هم در آنجا شاهد بودم که در جایی که می‌خوابیدیم لابلای هم زندانیان جا نداشتند و شب به همدیگر مشت و لگد می‌زدند مجبور شدیم صبح برای آنها صحبت کنیم و بگویم ما همه همدردیم چرا همدیگر را می‌زنیم .اینها از خدا می‌خواهند که ما به جون هم بیفتیم و بعد زندانیان آرامتر شدند و کمتر همدیگر را می‌زدند. این فاجعه‌ای بود که ما داشتیم تا روزی که بالاخره بازرس‌ها آمدند. روزی که بازرس‌ها آمدند ما را تهدید کردند اگر بگویید چه بلائی سر شما آمده همتون را می‌ترکونیم. به بازرس‌ها بگویید غذا می‌دهند با ما خوب رفتار می‌کنند پتو می‌دهند و پتو آوردند زیر همۀ ما برای اولین بار پتو انداختند ولی خوشبختانه چندتا از دانشجوها و ۶ نفر از لیسانسه‌ها که در قرنطینه بودند همۀ حقایق را گفتند و آبروی آنها را بردند. وقتی فلاح و کومیجانی می‌خواستند بیایند جلو یکی از اعضای بازرسی سر آنها داد زد و گفت بروید عقب.بعد این ۶ نفر گفتند اگر ما بگوییم که این چیزها را شما بروید ما را می‌کشند. اسم این ۶ نفر را بنویسید و سر آنها فریاد زد. یک مو از سر این ۶ نفر کم بشود وای به احوال شما و بالاخره این ۶ نفر را با تحت الحفظ به قرنطینه آوردند از آن روز که بازرس‌ها آمدند تا روزی که کهریزک را بستند و ما را به قزل‌حصار و بعد رجائی‌شهر آوردند ۴۸ ساعت گذشت که برای اولین بار آنشب برای ما برنج دادند و دیگه کتک نزدند و بعد از ان ما به اینجا آمدیم. ثمرۀ بستن کهریزک و آزاد شدن ما از کهریزک بخاطر خون شهیدانی بود که این جوانان که در خیابان برای آزادی کشته شدند و در کهریزک شهید شدند و اسامی آنها در دنیا منتشر شده است .خون آنها هدر نشد و هزاران انسان مثل ما از کهریزک نجات پیدا کرد. به امید روزی که همۀ مردم ایران در آزادی و بدون شکنجه و غل و زنجیر استبداد زندگی کنند».<ref>[http://www.iran-nabard.com/n301/kahrizak301.htm سایت ایران نبرد به نقل از سایت فعالین حقوق بشر]</ref></blockquote>





نسخهٔ ‏۱۹ ژانویهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۲۲:۵۹

احمدرضا رادان
احمدرضا رادان.JPG
شناسنامه
نام کاملاحمدرضا رادان
زادروز۱۳۴۲
زادگاهاصفهان، ایران
دینمسلمان
اطلاعات سیاسی
سمتفرمانده نیروی انتظامی (فراجا)

احمدرضا رادان، (زاده‌ی ۱۳۴۲ اصفهان یک بسیجی، پاسدار و سپس از فرماندهان نیروی انتظامی (فراجا) در نظام جمهوری اسلامی است که نامش با ماجرای کهریزک بسیار شهرت یافت، کسی که در جریان برخورد سرکوبگرانه با قیام پس از انتخابات سال ۸۸ و زنان «بدحجاب» و موی سر پسران به یکی از چهره‌های اصلی تبدیل شد.[۱] ‏نام ⁧رادان⁩ با سرکوب معترضان در قیام ۸۸ و بازداشتگاه ⁧کهریزک⁩ و شکنجه و قاضی مرتضوی و فساد آمیخته است.[۲] پس از انتقاداتی که مقامات جمهوری اسلامی نسبت به عدم قاطعیت اشتری فرمانده پیشین نیروی انتظامی داشتند، انتصاب رادان را با توجه به سابقه‌ی سرکوب قیام سال ۱۳۸۸ یک مزیت برای بقای جمهوری اسلامی می‌دانند.[۳] احمدرضا رادان در تاریخ ۱۷ دی ۱۴۰۱ توسط خامنه‌ای به این سمت منصوب شد. او جانشین حسین اشتری شد که پیش از این فرماندهی کل نیروی انتظامی، رئیس پلیس اطلاعات امنیت کشور بود.[۴] اعتراضات ۱۴۰۱ و تجارب پیشین رادان زمینه‌ی جذب مجدد این پاسدار طرد شده بود.[۳]

سوابق احمدرضا رادان

احمدرضا رادان متولد سال ۱۳۴۲ در شهر اصفهان است. او از سال ۱۳۵۹ وارد بسیج شد سپس عضو سپاه پاسداران ایران شد. او در طول هشت سال جنگ ایران و عراق بعنوان یک سپاهی در آن شرکت داشت و یکی از مسئولان گزینش سپاه و معاون گردان جندالله بود. رادان عضو سپاه پاسداران کردستان بود و در دههٔ ۱۳۷۰ هنگام فرماندهی هدایت لطفیان از سپاه پاسداران به نیروی انتظامی منتقل شد.[۵] پس از جنگ به نیروی انتظامی منتقل شد و مدتی فرمانده نیروی انتظامی کردستان و ...شد و سپس بین سال‌های ۱۳۸۷ تا ۱۳۹۳ مسئولیت جانشینی اسماعیل احمدی مقدم٬ فرمانده وقت نیروی انتظامی را برعهده داشت.[۴]او هم‌چنان در فرماندهی انتظامی با درجه سرتیپی فعالیت می کند. نیروی انتظامی از سوی مدافعان حقوق بشر متهم است که در جریان برخورد با اعتراض‌های اخیر، دوشادوش باقی نیروهای مسلح، در کشتار معترضان بی‌سلاح - شامل کودکان - و دستگیری و شکنجه آنها دست داشته است.[۱] وی از سال ۱۳۷۶ تا ۱۳۷۹ فرماندهی انتظامی کردستان و از ۱۳۷۹ تا ۱۳۸۳ فرماندهی انتظامی سیستان و بلوچستان و از ۱۳۸۳ تا ۱۳۸۵ نیز فرمانده انتظامی خراسان رضوی را بر عهده داشته است. وی پس از انتخاب اسکندر مؤمنی فرمانده وقت انتظامی خراسان در سال ۱۳۸۲ به فرماندهی انتظامی خراسان منصوب شد. اسماعیل احمدی مقدم فرمانده نیروی انتظامی، رادان را پس از بازنشستگی مرتضی طلایی به عنوان رئیس پلیس تهران انتخاب کرد.[۵] وی در سال ۱۳۸۵ به فرماندهی انتظامی تهران بزرگ منصوب شد و تا سال ۱۳۸۷ نیز در این جایگاه فعالیت کرد. رادان از ۱۳۸۷ تا ۱۳۹۳ جانشین فرمانده نیروی انتظامی بود. او ۵ خرداد ۱۳۹۳ از سِمت جانشین فرمانده پلیس کشور کنار گذاشته شد و به سمت ریاست مرکز مطالعات راهبردی ناجا منصوب شد.[۳] احمدرضا رادان از سال ۱۳۹۳ تا ۱۴۰۱ ریاست مرکز مطالعات راهبردی فراجا را برعهده داشت.

رادان در حال کرنش به خامنه‌ای

رادان از ۱۷دی‌ماه ۱۴۰۱ طی حکم خامنه‌ای به عنوان فرمانده کل انتظامی جمهوری اسلامی ایران منصوب شد.[۶]

فرماندهی انتظامی سیستان و بلوچستان

رادان مدتی در استان سیستان و بلوچستان به عنوان فرمانده نیروی انتظامی حضور داشت. سایت رویداد ۲۴ احتمال می‌دهد که با توجه به چالش موجود در جنوب شرق کشور و دغدغه‌ای به نام مولوی عبدالحمید برای حاکمیت، تجربه رادان در آن منطقه برای انتخاب او بی‌تاثیر نبوده است.[۳]

رادان در خراسان

رادان مدت زیادی در خراسان بوده و از این منظر در هماهنگی کامل با تیم خراسان است که هم‌اکنون قدرت را در دست دارد و ابراهیم رئیسی نیز از همان خطه است. دیدگاه‌های ایدئولوژیک او با علم الهدی هم‌محور است.[۳]

نقش احمدرضا رادان در سرکوب

ناظران روی‌کار آوردن مجدد یک مقام انتظامی برکنار شده را به دلیل سابقه و نقش او در سرکوب جامعه می‌دانند و نظرگاههای او را شاهد مدعای خود می‌دانند. او از جمله در مصاحبه‌ای با شبکه ۳ صدا و سیمای جمهوری اسلامی در پاسخ به زیر سوال بردن برخورد پلیس در برخورد با زنان و جوانان ایرانی از طرف مجری می‌گوید: ما وقتی مصادیق مثل کوتاه بودن شلوار و تنگ بودن مانتو را مشخص کرده‌ایم دیگر با اجرای قانون با کسی شوخی نداریم.[۷]

سرکوب معترضان در سال ۸۸

رادان در کردستان و سرکوب کردها

دستور بسیاری از برخوردها با معترضان در دوره فرماندهی احمدرضا رادان، توسط شخص خودش صادر می‌شد. رادان در مصاحبه‌ای سرکوب قیام سال ۱۳۸۸ را چنین توصیف می‌کند:

«بچه‌های ناجا فشار و هجمه زیادی را از جاهای مختلف تحمل کردند و شرایط سختی را گذراندند، عملیات روانی زیادی روی آن‌ها بود، در شرایط سختی بودند که انسان شرمنده می‌شود چون برخی از آن‌ها ۸ ماه در خیابان خوابیده بودند،‌ آن روزها غرور انگیز بود و تجربه ای رابه ما داد که حتما این تجربه به راحتی به دست نمی‌آمد؛ توانمندی‌های زیادی را به ما داد، در زمینه سایبر، هم‌افزایی با نیروهای بسیج و وزارت‌خانه خیلی بالا رفت و تجربه‌های زیادی را کسب کردیم.»[۳]

رادان و کهریزک

یکی از مواردی که در دوره رادان رخ داد، ماجرای کهریزک[۸] بود که رادان مدعی است از ماجرا بی‌خبر بوده است. او در مصاحبه با تسنیم گفت:

«غیر از اراذل و اوباش هیچکس دیگری نباید به کهریزک می‌رفت. در زمان فتنه من از انتقال آن افراد به کهریزک بی خبر بودم، چون کهریزک جای آن‌ها نبود.»

در صورتی که زندانیان کهریزک در گزارشاتی متعدد از حضور وی در آنجا و تهدیدات زندانیان گزارشات مکرری را به رسانه‌ها دادند.

رادان به خاطر فاجعه کهریزک بازجویی هم شده بود اما ظاهرا نتیجه‌ای نداشت و تبرئه شد. خودش می‌گوید: «خانواده‌ام آمادگی و پذیرش زندان رفتن من را داشتند چراکه کار‌های من برای حمایت از، ولی زمان بود، ابوذر وقتی که به ربذه رفت برای حمایت از، ولی رفت؛ اگر زندان هم می‌رفتم خودم و خانواده‌ام خوشحال بودیم، چون برای حمایت از، ولی زمان این کار را انجام داده بودم، در ایام فتنه ۸۸، روز‌ها من می‌رفتم در خیابان‌ها و با فتنه‌گران برخورد می‌کردم و شب‌ها برای بازجویی و پاسخگویی می‌رفتم؛ این سبب شده بود که عزمم راسخ‌تر شود.»[۳]

او درباره اعتراضات ۸۸ گفت: «ما با کسی تعارف نداریم، تا وقتی که زنده باشم اجازه عبور از خط قرمزها را به کسی نمی‌دهیم. هیچ زمان از عملکرد خودم در فتنه ۸۸ پشیمان نیستم و اگر بازهم باشم و بازهم فتنه‌ای باشد، دوباره برخورد قاطع می‌کنم.» عملکرد رادان در اتفاقات ۸۸ باعث شد که از او چهره‌ای خشن و بدون انعطاف به نمایش گذاشته شود و هنوز کسانی هستند که خط و نشان‌های او را در شب حوادث خونین عاشورای سال ۸۸ در تلویزیون فراموش نکرده‌اند.[۱]

یکی از اظهارات رادان در زندان کهریزک خطاب به زندانیان:

ما از بالاترین مقامات کشوری و امنیتی و قضایی دستور داریم که اینگونه عمل کنیم و مامورین تنها دستورات را اجرا می‌کنند و در سیر بازجویی‌های فنی به تمام مامورین پلیس امنیت می‌گویم که برخورد کنید و بزنید و اگر کسی کشته شد من پاسخ خواهم داد... آنقدر اینجا شکنجه می‌شوید و بی آب و غذا نگه داشته می‌شوید تا اندازه موش شوید و از میان میله‌های سلول‌های بازداشتگاه رد شوید و تازه این موقع است که اگر زنده ماندید به دادگاه و زندان دیگر منتقل می‌شوید.[۹]

گزارش تکان‌دهنده‌ی یک روانشناس به نام ا. ب که مدتی در زندان کهریزک زندانی بود. این زندانی به مدت ۸۵ روز در اردوگاه مرگ کهریزک زندانی بود.

«من ا. ب. هستم لیسانس روانشناسی دارم و در یک کلینک پزشکی در خیابان ج. کار می‌کنم با دکتر ص. و کار ما پزشکی و تهیه دارو برای مردم است. مامورین پلیس ما را به دلیل داشتن یک جعبه آرسنو موتون و پیش بازرس شعبۀ ۶ تخلفات پزشکی خیابان مطهری بردند و او بعد از این مرا به آگاهی و پس از آن به کهریزک فرستاد در صورتیکه من سوء سابقه‌ای نداشتم و هیچ تخلفی نداشتم .کابوس از اینجا شروع شد برادرم مفقود اثر است و خودم در جنگ ایران و عراق در اوایل جنگ در کردستان شرکت کردم و جزو جانبازان می‌باشم. موقعی که من را به آگاهی فرستادند بعد از شکنجه‌هایی که در آگاهی مثل کابل و کتک خوردن، دستبند و پا بند و بازجوئی‌های شدید مشت و لگد در آگاهی شاپور بعد از چند روز به دستور همان دادیار شعبۀ ۶ تخلفات پزشکی مرا به بازداشتگاه کهریزک فرستادند. ما را با یک ون به آنجا بردند. وقتی که بطرف قم می‌روید از سه راهی کهریزک می‌پیچید به سمت جنوب شرق تهران و کاملا نظامی است و تپه ماهور دارد با سیم خاردار و پادگان کهریزک در لابلای تپه ماهورها است، که دسترسی آن برای افراد عادی سخت است بعد از گذشتن از یک فضای نظامی و عجیب و غریب به فنس اول می‌رسیم که کلاه‌سبزها هستند از گارد نیروی انتظامی و بعد از فنس دوم ۳ کیلومتر بعد به یک پایگاه نظامی می‌رسیم که تا بازداشتگاه فاصله‌ای ندارد بعد از فنس دوم وارد ورودی می‌شویم. این تابلو نصب شده است که روی آن نوشته است، تحت نظرگاه ۲۱۰ کهریزک فنس دوم پایگاه نظامی بود که تمام سربازها مسلح بودند و در وسط یک منطقۀ کاملا نظامی که بعضا صدای گلوله از میدان تیر شنیده می‌شد. در داخل این پایگاه شاهد مجموعه‌ای بودیم که زندانبانان در بالای دیوار نگهبانی می‌دادند و زندانیان در کف آن، قسمتی داشت بنام زیرزمین که قرنطینۀ ۱ و ۲ آنجا بود و بالای آن دفتر امور اداری آن و سوله‌ای که داخل آن چند قفس ساخته بودند جهار قفس در حدود ۴ اتاقک کوچک دقیقا شبیه قفس‌های که برای حیوانات مثل یوزپلنگ و شیر و گرگ در باغ وحش تهران ساختند. پشت سر هم ۳ قفس را نصب کردند و جوشکاری کردند که احتمالا این قفس‌ها را در کارخانه‌های زندان کچوئی ساخته‌اند .ارتفاع قفس ۳ متر است و هر قفس حدود ۲۵ الی ۳۰ مترمربع مساحت دارد و کف کل سوله موزائیک است که پر از لکه‌های خون، استفراغ و قی و چرک زندانیان قبلی است. ۴ اتاقک که روی قفس‌ها ساختند حدود ۲۰ متر مربع مساحت دارند و در داخل هر کدام بین ۳۰ تا ۴۰ نفر را انداخته‌اند درهای فلزی دارند که روی آن توری کشیده‌اند و شب‌ها همۀ درها قفل می‌شد سوله با ۳ هواکش، هوایش عوض می‌شود. (سوله بزرگ ۴۰۰ الی ۵۰۰ متر مربع و دیوارهای سوله سیمانی هستند. تحمل این فضا و سر و صداهای آن فن‌ها خیلی سخت است. دستشوئی‌ها و سرویس‌های بهداشتی به عمد خراب هستند و در انتهای سوله قرار دارند. حمام ندارد ،آب ندارد. تانکر آبی که برای زندانیان می‌آورند مخلوطی از آب و گازوئیل است. آبی لجن و کثیف که ممکن است از چاله‌ها پر کنند و بیارند و زندانیان مجبور بودند همان آب را از یک بطری خانواده هر نفر یک قولپ در طول روز یا ۲ بار ۲ قولپ در طول روز بنوشد تازه این آب را ۴۸ ساعت یکبار یا گاهی ۲۴ ساعت یکبار نمی‌آوردند و گاهی جیره نان و سیب زمینی را هم نمی دادند و ۲۴ ساعت گرسنه و تشنه می‌ماندیم و زندانی‌ها همیشه نگران بودند که از گرسنگی نمی‌رند و نای حرف زدن نداشتند. مجموعه آنجا همراه با سربازهای مسلح و فضاسازی که از روز اول همراه با کتک زدن و فحاشی ناموسی و لخت و مادر زاد کردن ما به محض ورود و شلاق زدن و لوله زدن و ایجاد رعب و وحشت بود تا روح ما را بکشند. متهمی که بیمار و گاها بی‌گناه است.فضای رعب‌آور و وحشتناک در عمق و در دور افتادگی و گرسنگی دلایل مرگ در کهریزک بود هر رور به چشم خودمان ۲ الی ۳ تا و گاه ۷ الی ۸ نفر را می‌دیدم که کشته می‌شدند داخل کیسه و یا پتو می‌انداختن و زیپ کیسه‌ها را می‌کشیدند و داخل ماشین می‌انداختند و می‌بردند گاها مرده‌ها چند ساعت زیر آفتاب می‌ماندند تا باد بکنند و بترکند و صورتشان شناخته نشود یا در آن محوطه پشت سوله خاک می‌کردند. کانکس‌ها را چیده بودن و در داخل هر کانکس ۶۰ الی ۷۰ نفر زندانی بود تپه‌ای وجود داشت بنام تپه سفید که افراد را با بدنی برهنه بالای آن می‌دواندن که زخمی می‌شدند. پشت همان تپه سفید بسیاری از جسدها را دفن کردند در زیر خاک و همینطور در دور تپه ماهورهای اطراف. با چشمان خود دیدم کسی را که حقی سرهنگ نیروی یگان ویژه اردوگاه بود کف اردوگاه نشاند و با کلت تیر مستقیم از بالا به سرش شلیک کرد که طرف مرد و خون دورش را گرفته جسدش را پشت کانکس‌ها بردند. گاهی از دور بوی چوب و دود و گوشت سوخته یا پشم موی وز کرده به مشاممان می‌رسید. ما همیشه گرسنه بودیم وبا یک تکه نان لواش نازگ و یک تکه سیب زمینی در طول ۲۴ ساعته زندگی می‌کردیم. بازداشتگاههای مثل داخائو،ماتازن ،آشویتس،ابوغریب و گوانتانامو را از یاد ببرید. اول اینجا است و کورگاه و قبر شما ،دنیا و آخرت شما همینجا است. این جملاتی بود که احمد رضا رادان جانشین فرمانده نیروی انتظامی تهران بزرگ وقتی هفته‌ای یکبار پنچشنبه‌ها صبح با هلیکوپتر به اینجا می‌آمد و خودش به همراه کشمیری،عامریان،حقی ،کومیجانی، زندی، خمیس آبادی، حسینی ،موسوی ،سید،حاجی ،مهندس و رئیس اسامی مستعار که بقیه آنها داشتند و گاردهایی که با عینک دودی و نقاب صورت خود را پوشانده بودند و ما را کتک می‌زدند. این شکنجه‌گران و آدم‌کشان اسامی مستعار هم داشتند که ما نمی‌دانستیم چه کسی هستند روزهای دوشنبه و سه شنبه حقی با گاردی‌ها و کومیجانی می‌آمدند و ما را می‌زدند. روزهای پنجشنبه رادان و عامریان و کشمیری با هلی کوپتر می‌آمدند و همینطور ماکان که خانواده‌های زندانیان را جلوی در کتک می‌زد. اگر در طول ماه یا هفته گذر خانواده با هزار بدبختی به آنجا می‌افتد و می‌توانستند از یک قاضی برای زندانی خود نامه بگیرند با لاستیک‌های توپر سفید، با باتون،با چوب با هر چیزی که باور نمی‌کنید می‌زدند. ما را لخت و مادر زاد و خیس می‌کردند و می‌کوبیدن روی زمین و روی آسفالت داغ وسنجاق قلت می‌زدیم و می‌زدند تا توی شیبی که پایین بود بیهوش شویم و دوباره آب روی ما می‌ریختند و ما را به هوش می‌آوردند و به سربالایی می‌گفتند بدوید،یا دیوار را هل بدهید که عقب برود و هر کسی عقب می‌ماند بیشتر کتک م‌خورد. افراد گرسنه از شدت شکنجه‌ها به استقبال مرگ می‌شتافتند و خودکشی می‌کردند وقتی شخص اضطراب و ترس و گرسنگی و بیماری و سرکوبگری در پیرامونش باشد به همین جا می‌رسد زمانی که از شدت گرسنگی و تشنگی به مرگ راضی می‌شود و چندین ماه در این شرایط احاطه شده باشد استقبال از مرگ براش کاملا عادی است. افرادی در اینجا ۱۸ ماه بودند وقتی بدن هیچ مواد مغذی مثل نمک ویتامین نمی‌گیرد چگونه می‌تواند در مقابل استرس و وحشت و کتک مقابله کند حالا بر این شرایط دائما کرامت انسانی ما را از بین می‌برند و ما را لخت و مادر زاد می‌کردند و در حضور ۸۰۰ چشم با باتون به لای پاها و رانها و کفلها و مقعد بمالند و در اتاقکی تجاوز جنسی نمایند و هتک حرمت بکنند و علاوه بر اینها ضرب و شتم و لوله و شلنگ و باتون و مشت لگد که هر روز وجود داشت. هر روز وقتی ما را به آمار می‌بردند با کتک می‌بردند و با کتک می‌آوردند یعنی روزی ۲ بار جیره کتک خوردن داشتیم برای رفتن به آمار و برگشتن از آمار این فجایعی است که هر ساعت و دقیقه در کهریزک برای زندانیان اتفاق افتاده است. به خانوادۀ زندانیان می‌گفتند او را به کهریزک فرستادیم معلوم نبود کجاست وقتی شما می‌گویید زندان قصر معلوم،وقتی می‌گویید اوین، قزل الحصا، رجائی‌شهر معلوم است. اما کهریزک کجاست؟ کسی نمی دانست! عدم اطلاع رسانی به خانواده‌ها،عدم دسترسی به بازداشت‌شدگان، نبودن تلفن برای اطلاع دادن به خانواده‌ها ،قطع هرگونه ارتباط با دنیای بیرون از زندان ،غذای ما فقط نان و سیب زمینی و آب کثیف و تنها ارتباط ما با دنیا فقط شکنجه و توهین و مامورانی که به تو فحش می‌دهند .بعضی وقتها جیره کتک تا ۵ بار تکرار می‌شد در ساعت ورود که لخت و مادر زادمان می‌کردند دیگر حیثیت و آبرو و غرورمان از بین می‌رفت . سئوال و پرسش و نام نشان در یک دفتر ثبت می‌شد نه کارتکس داشتیم و نه چیز دیگری ،هیچی فقط آبرویت را می‌ریزند و کتک می‌زنند و این فاجعه ادامه دارد وتمام نمی‌شود و فکر می‌کنی دچار یک کابوس شدی که انتهایی ندارد. مشکل بیماری جسمی، روحی، روانی شرایط نامطلوب و تنک هم خوابیدن ۱۰۰ نفر آدم در ۷۰ مترمربع جا و در صورت درخواست درمان افسر نگهبان ما را آنقدر کتک می‌زدند تا دیگر هوس قرص یا دارو نکنی. بیماران که دچار خونریزی می‌‌شوند و آنقدر به آن حالت نگه داشته می‌شوند تا. محوطه پر از عقرب، رتیل و سگهای ولگرد و شغال و موشهایی درشت و عجیب و غریب است گورکن‌ها و تشی‌ها شب همه جا به چشم می‌خوردند و تپه ماهورها را می‌کنند و دنبال چی می‌گردند نمی‌دانی هر لحظه منتظر چیزی باید بود. کل منطقه نظامی و فنس کشیده است که حتی این سئوال با وجود آن که ورودی و خروجی حدود ۵ کیلومتر راه است به نظر بی انتها می‌آید در طول این ۲ سال در حدود شاید ۲۰ هزار نفر را به اینجا آورده‌اند و این طور روحیه‌شان را داغون کردند تا به جامعه بروند و برای دیگران تعریف کنند تا آنها از شدت ترس هیچوقت اعتراضی نکنند. اصل و هدف از ایجاد این کهریزک ایجاد رعب و وحشت در بین مردم بخصوص جوانان، اینجا آدم هایی بودند که یک ماه زیر شکنجه در آگاهی بودند و اعتراف نکردند. اما وقتی به کهریزک می‌آوردند و ۲ ساعت زیر شکنجه آنها را می‌گذاشتند هر چیز راست و دروغی را قبول می‌کردند و از آنها امضاء و اثر انگشت می‌گرفتند .حتی مال و اموال مردم را با کتک از آنها می‌گرفتند و هیچ مدیریتی بر روح خود و رفتار خود نداشتند یکی از آنها که از هوش رفته بود انگشتش را گرفتند و زیر ورقه زدند و با همان ورقه رفتند خانه و زندگی‌اش را صاحب شدند .سئوالی که همیشه در ذهن داشتم این بود که این اجساد کجا می‌برند .پزشک قانونی که بدون هویت و کارتکس جسد قبول نمی‌کند و ما هم آنجا مدرک و پرونده‌ای نداشتیم .پس این اجساد چی شده‌اند .یادم یک روز جوانی را زیر شکنجه دچار خونریزی شدید شد. گفت من فرزند شهیدم چرا من را می‌زنید .سرهنگ پاسدار کومیجانی که فرمانده کهریزک بود خودش آمد و شخصا جوان را با لوله سفید توپر آنقدر کوبید تا بی هوش شد .سرهنگ پاسدار کومیجانی می گفت :پدر سگ حالا که پسر شهید هستی بیشتر باید کتک بخوری تا آبروی پدرت را نبری. هر وقت کومیجانی می‌خواست افراد را بزند لباس پلنگی می‌پوشید و من به چشم خودم دیدم خمیس آبادی و با قفلی سر محسن روح‌الامینی کوبید و آنرا جلوی سوله در هواخوری آنقدر آویزان کرد تا خون از سرش رفت و مرد. ۲۰۰ نفر شاهد مرگ او بودند دیدن که لای پتو انداختند و بردند. همین طور محمد کامرانی وامیر جوادی‌فر لنگرودی و چند نفر دیگر که ما اسم‌هایشان را نمی‌دانستیم که در دفتر اسامی آنها ثبت نشده است و یک دفتر جداگانه داشتند وقتی آن دانشجوها و جوانان را آوردند ما را از قرنطینه بیرون کردند و بجای ما آنها را در قرنطینه زیرزمینی کردند .جمعا ۲۰ نفر از جوانان زیر دست احمد رضا رادان ،حقی عامریان ،کومیجانی ، کشمیری ،موسوی ،حسینی و خمیس آبادی ،زندی و ماکان کشته شدند. سربازها خیلی کم زندانیان را می زدند مگر اینکه روسای به آنها دستور بدهند. زندی این اواخر بهتر شده بود و کمتر می‌زد و در شیفت خودش اجازه نمی‌داد حتی سرگرد کومیجانی وارد میدان شود و بزند و از پشت سر او صحبت می‌کرد و می‌گفت اگر من شما را می‌زنم بخاطر اینکه اونها نیاند بدتر بزنند و این فشارهای روانی باعث شده بود که خود زندی بیمار شود و یک هفته نیاید و حتی می‌خواست دست به خودکشی بزند. وقتی احمد رضا رادان می‌آمد نعره می‌زد که هیچ کس از اینجا بیرون نمی‌رود با لهجۀ اصفهانی‌اش می‌گفت: ها چاق شدید،گنده شدید همین الان میدم دارتون بزنند، چرا به اینها غذا میدین مگر نگفتم هیچی ندین! در صورتیکه به ما فقط نان و سیب زمینی داده بودند. می‌گفت بایستی اینها مثل خر سوارشون شد. تا صدای خر در نیاوردن صدای سگ در نیاوردن بیرون از اینجا نباید بروند. رادان خودش از همه بی رحمتر بود پنجشنبه‌ها که می‌آمد .یکبار دیگر هم در آنجا شاهد بودم که در جایی که می‌خوابیدیم لابلای هم زندانیان جا نداشتند و شب به همدیگر مشت و لگد می‌زدند مجبور شدیم صبح برای آنها صحبت کنیم و بگویم ما همه همدردیم چرا همدیگر را می‌زنیم .اینها از خدا می‌خواهند که ما به جون هم بیفتیم و بعد زندانیان آرامتر شدند و کمتر همدیگر را می‌زدند. این فاجعه‌ای بود که ما داشتیم تا روزی که بالاخره بازرس‌ها آمدند. روزی که بازرس‌ها آمدند ما را تهدید کردند اگر بگویید چه بلائی سر شما آمده همتون را می‌ترکونیم. به بازرس‌ها بگویید غذا می‌دهند با ما خوب رفتار می‌کنند پتو می‌دهند و پتو آوردند زیر همۀ ما برای اولین بار پتو انداختند ولی خوشبختانه چندتا از دانشجوها و ۶ نفر از لیسانسه‌ها که در قرنطینه بودند همۀ حقایق را گفتند و آبروی آنها را بردند. وقتی فلاح و کومیجانی می‌خواستند بیایند جلو یکی از اعضای بازرسی سر آنها داد زد و گفت بروید عقب.بعد این ۶ نفر گفتند اگر ما بگوییم که این چیزها را شما بروید ما را می‌کشند. اسم این ۶ نفر را بنویسید و سر آنها فریاد زد. یک مو از سر این ۶ نفر کم بشود وای به احوال شما و بالاخره این ۶ نفر را با تحت الحفظ به قرنطینه آوردند از آن روز که بازرس‌ها آمدند تا روزی که کهریزک را بستند و ما را به قزل‌حصار و بعد رجائی‌شهر آوردند ۴۸ ساعت گذشت که برای اولین بار آنشب برای ما برنج دادند و دیگه کتک نزدند و بعد از ان ما به اینجا آمدیم. ثمرۀ بستن کهریزک و آزاد شدن ما از کهریزک بخاطر خون شهیدانی بود که این جوانان که در خیابان برای آزادی کشته شدند و در کهریزک شهید شدند و اسامی آنها در دنیا منتشر شده است .خون آنها هدر نشد و هزاران انسان مثل ما از کهریزک نجات پیدا کرد. به امید روزی که همۀ مردم ایران در آزادی و بدون شکنجه و غل و زنجیر استبداد زندگی کنند».[۱۰]


زندانی ا. ب ۲۷ مرداد ۱۳۸۸


فعالین حقوق بشر و دموکراسی در ایران ۱۱ تیر ۱۳۸۹ برابر با ۲ ژولای ۲۰۱۰

رادان رئیس مرکز مطالعات راهبردی ناجا

او بعنوان رئیس مرکز مطالعات راهبردی ناجا در آذر سال ۱۳۹۸ و بعد از قیام آبان‌ گفت: ولایت‌پذیری مانعی محکم در برابر غفلت و فتنه دشمنان است.[۱۱] و به عنوان همین مقام در آذر ۱۴۰۱ از رونمایی کتاب «نظریه پلیس هوشمند» خبر داد.[۱۲] او در همین مقام در سال ۱۳۹۸ گفت: اگر هم پلیس فرصتی به فرد می‌دهد برای این است تا خود را اصلاح کند ولی این را مطمئن باشید که اگر آن فرد روند را تکرار کند قطعاً با مدل دیگری با او برخورد می‌شود.[۱۳]

رادان و طرح امنیت اجتماعی

احمدرضا رادان از جمله حامیان سرسخت طرحی است که جمهوری اسلامی از آن بعنوان طرح ارتقا امنیت اجتماعی و اخلاقی نام می‌برد. ناظران این طرح را پدیدآورنده گشت ارشاد می‌دانند که با قتل مهسا امینی جنجالی شد. او در سال ۱۳۸۶ درباره گشت ارشاد گفت: «تعداد گشت‌ها را از اول مرداد چند برابر می‌کنیم، به گونه‌ای که تمام معابر و خیابان‌های تهران و نیز پارک‌ها و تفرجگاه‌ها را تحت پوشش قرار دهند.»[۱] طرح ارتقا امنیت اجتماعی و اخلاقی که سال ۱۳۸۶ به اجرا درآمد٬ از یک سو بر نظارت بر پوشش شهروندان، به ویژه زنان، تاکید داشت و از دیگر سو بر مقابله با بزهکاری و بازداشت افرادی تحت عنوان «اراذل و اوباش». احمدرضا رادان در سمت جانشینی فرمانده پلیس٬ در اجرای این طرح شورای عالی انقلاب فرهنگی نقش مهمی در آن سال‌ها داشت.[۴]

رادان مدتی مسئول طرح «امنیت اجتماعی» بوده است. یکی از وجوه مهم طرح امنیت اجتماعی مربوط به «پوشش زنان»، «بازرسی از کارگاه‌ها و فروشگاه‌های لباس» و «بازرسی از آرایشگاه‌های مردانه»، «نظارت و سرکشی به عکاسی‌ها» و «نظارت به خانه‌های افراد مجرد» بود که تمامی این موارد و مخصوصا «پوشش زنان» هماکنون یکی از بزرگترین چالش‌های حاکمیت به شمار می‌رود. در پیام تبریک رئیسی به رادان هم به همین نکته اشاره شد وی گفت امیدوار است «طرح امنیت اجتماعی» به سرانجام برسد[۳]

رادان و حجاب

احمدرضا رادان مواضعی در ارتباط با حجاب مردان و زنان در مصاحبه‌های خود بیان کرد که برخی از این قبیل هستند.

حجاب برای زنان

رادان: در یک زمان بد حجابی مسئله اول مردم بود که با آن برخورد کردیم. تهران را که رصد می‌کردیم چهره زیبایی نداشت و هنجار‌شکنی زیاد بود، نگاه کردم که جوانان ما را با بی‌قیدی و بی‌حجابی از ما می‌گیرند، بنابراین احساس تکلیف کردم،‌ به یک عده تذکر اخلاقی می‌دادیم، یک عده را هم با حکم قضایی می‌بردیم و از خانواده‌ها می‌خواستیم لباس مناسب برای فرزندانشان بیاورند. با لباس فروشی‌ها هم برخورد کردیم فروشندگان می‌گفتند تقاضا زیاد است، بنابراین تصمیم گرفتیم که با تولیدکننده‌ها نیز برخورد کنیم و حلقه‌ها را به هم وصل کردیم، من معتقدم برخی از مسئولان چشم و گوش خود را می‌بستند و بی تفاوت عمل می‌کردند و معتقد بودند که باید دید و بی‌تفاوت بود.[۳] واژه «تبرج» (جلوه‌گری و با تکبر و تبختر راه رفتن) درباره چکمه‌های بلند زنان در دوران رادان باب شد.[۱]

حجاب برای مردان

در دوره رادان، موضوع حجاب نه تنها برای زنان که برای مردان هم اجرا می‌شد و با مردانی که موی بلند داشتند و پلیس آن را «آرایش منحرف موهای سر پسران» می‌نامید، برخورد می‌شد. طرح رادان آن زمان به این صورت بود که با پسرانی که از مدل‌های منحرف مو داشتند، برخورد انتظامي می‌شد و پسران به مركز انتظامی پليس امنيت منتقل می‌شدند. نکته عجیب‌تر آنکه آنجا پسران باید اعتراف می‌کردند که موهایشان را کجا کوتاه کرده‌اند تا با آرایشگر هم برخورد شود. در پليس امنيت نشانی واحد صنفی كه مبادرت به آرايش موی به سبك‌های منحرف كرده اخذ و سپس از خانواده وی دعوت می‌شد تا با مراجعه به مقر انتظامی و اخذ تعهد، وی را تحويل گرفته و بلافاصله با آرايش مو به شكل معقول برای رويت پليس دوباره مراجعه كند.[۳]

رادان و کراوات

رادان به استفاده از کراوات در محیط‌های درمانی نیز واکنش نشان داده بود و در سال۹۰ به پزشکان و کادر مراکز درمانی اولتیماتوم داد که استفاده از کراوات ممنوع است.[۱]

تحریم احمدرضا رادان

وزارت خزانه‌داری ایالات متحده آمریکا در مهر ۱۳۸۹ رادان را به دلیل نقض جدی حقوق بشر مورد تحریم قرار داد. طبق بیانیه این وزارتخانه، او به عنوان جانشین فرمانده نیروی انتظامی در ضرب و شتم»، «قتل» و «بازداشت معترضان» در جریان اعتراضات پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ و همچنین حوادث بازداشتگاه کهریزک مسئول بوده است».[۵]بر اساس این تحریم، دارایی‌های احتمالی احمدرضا رادان در آمریکا توقیف و از ورود او به این کشور جلوگیری می‌شود.[۱۴]

اتحادیه اروپا طی تصمیم مورخ ۲۳ فروردین ۱۳۹۰ (۱۳ آوریل ۲۰۱۱)، احمدرضا رادان را به دلیل نقشی که در نقض گسترده و شدید حقوق شهروندان ایرانی داشت، در لیست تحریم‌های حقوق بشری قرار می‌دهد. بر اساس این تصمیم رادان از ورود به کشورهای این اتحادیه منع شده و کلیه دارایی های وی در اروپا توقیف می‌شود. بر اساس بیانیه اتحادیه اروپا، احمدرضا رادان به دلیلِ «ضرب و شتم»، «قتل» و «بازداشت‌های خودسرانه معترضان» توسط نیروی انتظامی، تحریم شد.[۱۴]

جدید

سوابق رادان از سایت


۱۳۸۸/۰۸/۰۲

یکی از فرماندهان ریزشی نیروی انتظامی رژیم گوشه‌یی از سوابق جنایتکارانه پاسدار رادان جانشین سرکرده نیروی انتظامی رژیم را بر ملا کرد.

سرهنگ محمدرضا آرین که با تلویزیون صدای آمریکا مصاحبه می‌کرد، از جمله گفت:

-: اگر زمان کم هستش من مختصر اشاره می‌کنم، ایشون اصفهانی هستند، با آمدن آقای سیف اللهی و دیگران وارد نیروی انتظامی شدند، ابتدا از سقز شروع کردند از زمانی که سرکوبهای کردستان در سقز ایشون بودند بدون داشتن درجه و با حمایت از سردار رستگار پناه ایشون آمدند به شهربانی استان کردستان و ژاندارمری که ادغام شده بود با نیروهای کمیته مسلح شدند و مسئول شهربانی بودند کشتار و کشتاری در کردستان کردند که مسبوق به سابقه است، سوابقش مشخص است نمی‌خواهم الان چون وقت نیست به آن اشاره کنم بعدها ایشون رو به سیستان و بلوچستان برای سرکوب بلوچهای عزیز فرستادند، اونجا هم کشت و کشتاری راه انداخت. از اون به بعد آمدند به مشهد استان خراسان و بعدش هم به فرماندهی پلیس تهران و در نهایت جانشین فرماندهی کل نیروهای انتظامی در ایران هستند.



۱۳۸۸/۰۵/۳۱

رادان، سردژخیم کهریزک



۱۳۹۱/۱۰/۲۷

رادان جنایتکار، از اصلی ترین آمران وعاملان شکنجه و تجاوز به زندانیان کهریزک

پاسدار احمدرضا رادان جانشین سرکرده نیروی انتظامی با نگرانی از خیزشهای مردمی گفت: «از هم‌اکنون به کسانی که بخواهند توطئه کرده و یا دست به شیطنت‌زده و یا بی‌قانونی کنند اعلام می‌کنیم که پلیس قاطعانه با هنجارشکنان برخورد کرده و هیچ ناامنی را برنمی‌تابد.


۱۳۹۳/۰۳/۰۵

اختلافات سیاسی در ایران,

احمدرضا رادان، جانشین سرکرده نیروی انتظامی رژیم از کار برکنار شد

پاسدار جنایتکار احمدرضا رادان

احمدرضا رادان از سرکردگان جنایتکار قوای سرکوبگر رژیم و جانشین احمدی مقدم فرمانده کل نیروهای انتظامی آخوندی از کار برکنار شد.

برکناری رادان طی حکمی از جانب احمدی مقدم که در آن پاسدار حسین اشتری را به‌عنوان جانشین خود معرفی کرد صورت گرفت.

رادان تا سال ۸۷ سرکرده نیروی انتظامی تهران بزرگ بود و سپس به جانشینی نیروی انتظامی رژیم ترفیع پیدا کرد.

پاسداران رادان از مهره‌های سرکوبگر بدنام رژیم آخوندی است که جنایتهایی هم‌چون اجرای طرحهای به‌اصطلاح امنیتی جهت سرکوب زنان و جوانان میهن‌مان تحت عناوینی هم‌چون «مبارزه با بد حجابی» یا «جمع‌آوری اراذل و اوباش» را در کارنامه خود دارد. پاسدار رادان نقش اصلی را در جنایتهای رژیم در سرکوب قیام سال۸۸ از جمله در شکنجه‌گاه کهریزک و به‌شهادت رساندن چند تن از قیام‌کنندگان در این شکنجه‌گاه داشت.

در حکم احمدی مقدم هیچ توضیحی درباره علت برکناری رادان داده نشده است. پاسدار حسین اشتری که جای رادان را می‌گیرد، از مهره‌های اطلاعاتی رژیم آخوندی می‌باشد. همچنین سمت بعدی رادان نیز در حکم احمدی مقدم مشخص نشده است.


۱۳۹۰/۰۳/۰۲

رادان، سردژخیم کهریزک

پاسدار جنایتکار احمدرضا رادان جانشین سرکرده نیروی انتظامی به تهدید زنان میهنمان پرداخت و گفت: در موضوع برخورد با بدحجابی و بدپوششی ما به‌صورت جدی با متخلفان برخورد می‌کنیم.


۱۳۸۹/۰۴/۱۲

رادان، سر دژخیم کهریزک، عامل شکنجه و تجاوز و جانشین سرکرده انتظامی آخوندها

یک پزشک روانشناس زندانی در شکنجه‌گاه کهریزک گفت: وقتی احمد رضا رادان می‌آمد نعره می‌زد که هیچ کس از این‌جا بیرون نمی‌رود. وی با لهجه اصفهانی‌اش می‌گفت: ها چاق شدید، گنده شدید همین الان میدم دارتون بزنند، چرا به اینها غذا میدین مگر نگفتم هیچی ندین! در صورتیکه به ما فقط نان و سیب زمینی داده بودند.



۱۳۸۷/۱۰/۰۴

پاسدار دژخیم رادان، به تهدید جوانان پرداخت

سرکوب جوانان توسط نیروی سرکوبگر انتظامی

پاسدار دژخیم رادان جانشین سرکرده نیروی انتظامی رژیم برای جوانان تحت عنوان «اراذل و اوباش» خط و نشان کشید و گفت: طبیعی بود که برخی از مشکلات حل شده مثلاًًًً در بخش اراذل و اوباش بایستی واقعا به اینجا برسیم که بخش زیادی از رذالتها و شرارتهای اوباش کاهش پیدا کرد، اما در هر جایی که خبراز سر بلند کردن یک نفر از اراذل و اوباش باشد من اطمنان بهتان میدهم که گردنش را حتماًًخورد خواهم کرد گردنش را می‌شکنم هیچ نگران از این موضوع نباشید.





منابع