۶٬۴۱۰
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۱۵: | خط ۱۵: | ||
|والدین= علیاوسط اکبریمنفردـ گرجی رشیدیپور | |والدین= علیاوسط اکبریمنفردـ گرجی رشیدیپور | ||
}} | }} | ||
'''مریم اکبریمنفرد'''، (زاده ۱۳۵۴، تهران)قدیمیترین زندانی سیاسی در بند زنان اوین است. مریم اکبری منفرد در تظاهرات سراسری دیماه ۱۳۸۸، بازداشت و در ۱۱ خردادماه ۱۳۸۹، توسط '''[[قاضی صلواتی]]''' به ۱۵ سال حبس تعزیری محکوم شد. اتهام مریم اکبریمنفرد محاربه به خاطر هواداری از '''[[سازمان مجاهدین خلق ایران]]''' است. مریم اکبری کودکی بیش نبود که مادرش گرجی رشیدیپور به زندان رفت. او سالها در ملاقاتهای کوتاه در زندان قادر به دیدن او بود. اکنون خود او در زندان است و کودک خردسالش از ۴ سالگی تنها در زندان قادر به دیدن وی بوده است. | '''مریم اکبریمنفرد''' ، (زاده ۱۳۵۴، تهران)قدیمیترین زندانی سیاسی در بند زنان اوین است. مریم اکبری منفرد در تظاهرات سراسری دیماه ۱۳۸۸، بازداشت و در ۱۱ خردادماه ۱۳۸۹، توسط '''[[قاضی صلواتی]]''' به ۱۵ سال حبس تعزیری محکوم شد. اتهام مریم اکبریمنفرد محاربه به خاطر هواداری از '''[[سازمان مجاهدین خلق ایران]]''' است. مریم اکبری کودکی بیش نبود که مادرش گرجی رشیدیپور به زندان رفت. او سالها در ملاقاتهای کوتاه در زندان قادر به دیدن او بود. اکنون خود او در زندان است و کودک خردسالش از ۴ سالگی تنها در زندان قادر به دیدن وی بوده است. | ||
۴ تن از اعضای خانوادهی مریم اکبریمنفرد توسط جمهوری اسلامی اعدام شدهاند. دو برادر او در سالهای ۱۳۶۰ و ۱۳۶۳ به اتهام ارتباط و عضویت در [[سازمان مجاهدین خلق ایران]] و برادر کوچک و خواهر دیگرش نیز در [[قتلعام ۶۷|قتلعام سال ۱۳۶۷]]، اعدام شدند. مریم اکبریمنفرد در دادگاه اجازه تعیین وکیل نداشت و وکیل تسخیری برای او مشخص کردند. زندانی سیاسی مریم اکبری منفرد مادر دو فرزند دختر است. دختر کوچک او حین بازداشت مادرش ۴ساله بود. وی همچنین سرپرست دختر خواهر اعدام شدهاش نیز بوده است. زندانی سیاسی مریم اکبریمنفرد، هم اکنون یازدهمین سال از حبس خود را بدون حتی یک روز مرخصی در زندان میگذراند. مریم اکبری منفرد پس از حدود ۹ ماه تحمل حبس در یکی از سلولهای انفرادی بازداشتگاه [[وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی|وزارت اطلاعات]] موسوم به بند ۲۰۹ زندان اوین، بند متادون، و از مهرماه ۱۳۸۹، در زندان رجایی شهر محکومیت خود را سپری کرده است. او در اردیبهشت ۱۳۹۰، به همراه ۸ زن زندانی دیگر به زندان قرچک ورامین، بند زندانیان عادلی منتقل شد که پس از اعتراض به شرایط زندان و نوشتن نامههای متعدد به مراجع مختلف از جمله احمد شهید، گزارشگر سابق ویژهی حقوق بشر سازمان ملل متحد در امور ایران، به بند زنان زندان اوین منتقل شده و تا کنون در زندان اوین محبوس است. مریم اکبری منفرد در بین زندانیان و فعالان سیاسی به دلیل ویژگیهای اخلاقی و رفتاری و همچنین تسلیم نشدن در برابر خواستههای جمهوری اسلامی، بسیار محبوب و مشهور است. | ۴ تن از اعضای خانوادهی مریم اکبریمنفرد توسط جمهوری اسلامی اعدام شدهاند. دو برادر او در سالهای ۱۳۶۰ و ۱۳۶۳ به اتهام ارتباط و عضویت در [[سازمان مجاهدین خلق ایران]] و برادر کوچک و خواهر دیگرش نیز در [[قتلعام ۶۷|قتلعام سال ۱۳۶۷]]، اعدام شدند. مریم اکبریمنفرد در دادگاه اجازه تعیین وکیل نداشت و وکیل تسخیری برای او مشخص کردند. زندانی سیاسی مریم اکبری منفرد مادر دو فرزند دختر است. دختر کوچک او حین بازداشت مادرش ۴ساله بود. وی همچنین سرپرست دختر خواهر اعدام شدهاش نیز بوده است. زندانی سیاسی مریم اکبریمنفرد، هم اکنون یازدهمین سال از حبس خود را بدون حتی یک روز مرخصی در زندان میگذراند. مریم اکبری منفرد پس از حدود ۹ ماه تحمل حبس در یکی از سلولهای انفرادی بازداشتگاه [[وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی|وزارت اطلاعات]] موسوم به بند ۲۰۹ زندان اوین، بند متادون، و از مهرماه ۱۳۸۹، در زندان رجایی شهر محکومیت خود را سپری کرده است. او در اردیبهشت ۱۳۹۰، به همراه ۸ زن زندانی دیگر به زندان قرچک ورامین، بند زندانیان عادلی منتقل شد که پس از اعتراض به شرایط زندان و نوشتن نامههای متعدد به مراجع مختلف از جمله احمد شهید، گزارشگر سابق ویژهی حقوق بشر سازمان ملل متحد در امور ایران، به بند زنان زندان اوین منتقل شده و تا کنون در زندان اوین محبوس است. مریم اکبری منفرد در بین زندانیان و فعالان سیاسی به دلیل ویژگیهای اخلاقی و رفتاری و همچنین تسلیم نشدن در برابر خواستههای جمهوری اسلامی، بسیار محبوب و مشهور است. | ||
خط ۷۴: | خط ۷۴: | ||
گروه کاری سازمان ملل اخیراً ضمن به رسمیت شناختن این دو قربانی کشتار۱۳۶۷، به عنوان ناپدیدشده قهری، طی نامهای به رژیم ایران، خواستار انجام تحقیق در این زمینه شد. رقیه و عبدالرضا اکبریمنفرد ازجمله زندانیان سیاسی بودند که در سال۱۳۶۷، با وجود اینکه حکم ابلاغ شده داشتند، توسط رژیم ایران اعدام شدند.<ref name=":0" /> | گروه کاری سازمان ملل اخیراً ضمن به رسمیت شناختن این دو قربانی کشتار۱۳۶۷، به عنوان ناپدیدشده قهری، طی نامهای به رژیم ایران، خواستار انجام تحقیق در این زمینه شد. رقیه و عبدالرضا اکبریمنفرد ازجمله زندانیان سیاسی بودند که در سال۱۳۶۷، با وجود اینکه حکم ابلاغ شده داشتند، توسط رژیم ایران اعدام شدند.<ref name=":0" /> | ||
[[پرونده:خاوران67.JPG|بندانگشتی|گورستان خاوران محل دفن زندانیان سیاسی قتلوعام شده در تابستان ۶۷]] | [[پرونده:خاوران67.JPG|بندانگشتی|گورستان خاوران محل دفن زندانیان سیاسی قتلوعام شده در تابستان ۶۷]] | ||
زندانی سیاسی مریم اکبریمنفرد در فروردینماه ۱۳۹۷، در واکنش به اظهارنظر قاضی صلواتی که گفته بود احتمال دارد مریم اکبری منفرد در لیست عفوشدگان قرار گرفته باشد؛ در نامهای سرگشاده نوشت: <blockquote>«پر غرور و شعلهور با دلی سرشار از نشاط، بعد از ۹ سال زندانی که تک تک لحظههایش را به آغوش میکشم نه تنها دادخواه خون خواهر و برادرانم میباشم، نه تنها دادخواه تمام زندگیام که از من به یغما بردید میباشم، بلکه دادخواه ۹ سال زندگی کودکانم که از آنها دریغ داشتید و لحظههای کودکانهشان را به یغما بردید نیز هستم و خواهم بود. پس آن کس که در مقام بخشیدن و عفو دادن است من و هموطنان همیشه در زنجیر هستیم.» </blockquote>زندانی سیاسی مریم اکبریمنفرد در مردادماه ۱۳۹۸، در سیامین سالگرد قتلعام زندانیان سیاسی ازجمله خواهر و برادرش در نامهای نوشته است: <blockquote>«آسمان هنوز هم از هلهله مقاومتشان سنگین است. خونهایشان در باغهای آهنین جاری گشت. باغها پر از غنچه شدند. غنچههایی که از سینه شب روییدند و در سپیدهدم شکفتند. در واپسین شبی که بوسههای خداحافظی در سایهها ربوده شدند. از هزاران هزار غنچه خورشیدی در تیرهترین تیرگیها و زمستانیترین زمستانها درخشید و در نبرد برای آزادی قلهای شدند از رسم ایستادگی، در پشت میلهها و دیوارهای سنگی زندان، تاریخی نهفته است! تاریخی از مردان و زنانی که استخوانهایشان آجر یک بنا شد. بنایی در سینهی تاریخی سرزمینمان، بنایی که وسعت آن در غیابشان ادامه یافت و در جنبش دادخواهی به اوج رسید و مماشاتگران را در تنگی نگاهشان برای پاسخ به آیندگان حبس کرد. این همه مسببش سیاست مماشات کشورهای اروپایی و آمریکا با رژیم بود و این رژیم با اتکا به آن این همه جنایت را مرتکب شد و با اتکا بر این سیاست توانست ۲۹ سال این جنایت عظیم و هولناک را که بزرگترین قتلعام و فاجعه بعد از جنگ جهانی دوم است را با توطئه سکوت خود، مسکوت گذارد؛ ولی اینک هنگام آن است که این سیاست ننگین را کنار بگذارید و غبار از دیدگان خود بر کشید. این رژیم رژیمی برآمده از قتلعام است و هنوز هم قاتلان در آن بر مسند قدرت هستند. این حقیقت قابل کتمان نیست که جوشش خون شهیدان پایانناپذیر است و قتلعام زندانیان سیاسی همچنان در ماشین سرکوب حاکمیت اسلامی ادامه دارد. آن کس که به سکوت خو کند و در مقابل بیعدالتی فریاد نکند و مماشات پیشه کند به آگاهی و اختیار انسان خیانت کرده و این یعنی تباه کردن همان گوهری که در وجود تمامی انسانها است و این نقطه تمایز انسان و تمامی موجودات زنده است. اختفای این جنایت و سکوت در برابر آن و تقویت آمران و عاملان قتلعام فرزندان رشید ایران از سوی شماها فاشیسم دینی را در سرکوب و جنگافروزی جریتر میکند. در آن سپیده دم نستوه و استوار طناب دار را بوسه زدند و جریانی شدند در رگ تاریخمان. آن نفسهای گرم زمین بذر این روزها را در خاک دیروز افشاندند و سرود طناب دارشان در هوای گرم زندان، در هوای شکنجه و خفقانآور دیباچه تاریخمان شدند. درود بر آنان که با پیکرهای بیسپر به مصاف طنابدار ضد بشر رفتند و پر غرور حماسه شکوهمند تابستان ۶۷، پرشکوهترین حماسه تاریخ آزادی مردم ایران را رقم زدند. حقیقت شکوهمندشان در سرنوشت مردم ایران برگ زرین دیگری رقم زد و چشماندازی شد که همچنان در سراسر ایران مردم را به قیام و خیزش و ایستادگی فرا میخواند. | زندانی سیاسی مریم اکبریمنفرد در فروردینماه ۱۳۹۷، در واکنش به اظهارنظر قاضی صلواتی که گفته بود احتمال دارد مریم اکبری منفرد در لیست عفوشدگان قرار گرفته باشد؛ در نامهای سرگشاده نوشت: <blockquote>«پر غرور و شعلهور با دلی سرشار از نشاط، بعد از ۹ سال زندانی که تک تک لحظههایش را به آغوش میکشم نه تنها دادخواه خون خواهر و برادرانم میباشم، نه تنها دادخواه تمام زندگیام که از من به یغما بردید میباشم، بلکه دادخواه ۹ سال زندگی کودکانم که از آنها دریغ داشتید و لحظههای کودکانهشان را به یغما بردید نیز هستم و خواهم بود. پس آن کس که در مقام بخشیدن و عفو دادن است من و هموطنان همیشه در زنجیر هستیم.» </blockquote>زندانی سیاسی مریم اکبریمنفرد در مردادماه ۱۳۹۸، در سیامین سالگرد قتلعام زندانیان سیاسی ازجمله خواهر و برادرش در نامهای نوشته است: <blockquote>«آسمان هنوز هم از هلهله مقاومتشان سنگین است. خونهایشان در باغهای آهنین جاری گشت. باغها پر از غنچه شدند. غنچههایی که از سینه شب روییدند و در سپیدهدم شکفتند. در واپسین شبی که بوسههای خداحافظی در سایهها ربوده شدند. از هزاران هزار غنچه خورشیدی در تیرهترین تیرگیها و زمستانیترین زمستانها درخشید و در نبرد برای آزادی قلهای شدند از رسم ایستادگی، در پشت میلهها و دیوارهای سنگی زندان، تاریخی نهفته است! تاریخی از مردان و زنانی که استخوانهایشان آجر یک بنا شد. بنایی در سینهی تاریخی سرزمینمان، بنایی که وسعت آن در غیابشان ادامه یافت و در جنبش دادخواهی به اوج رسید و مماشاتگران را در تنگی نگاهشان برای پاسخ به آیندگان حبس کرد. این همه مسببش سیاست مماشات کشورهای اروپایی و آمریکا با رژیم بود و این رژیم با اتکا به آن این همه جنایت را مرتکب شد و با اتکا بر این سیاست توانست ۲۹ سال این جنایت عظیم و هولناک را که بزرگترین قتلعام و فاجعه بعد از جنگ جهانی دوم است را با توطئه سکوت خود، مسکوت گذارد؛ ولی اینک هنگام آن است که این سیاست ننگین را کنار بگذارید و غبار از دیدگان خود بر کشید. این رژیم رژیمی برآمده از قتلعام است و هنوز هم قاتلان در آن بر مسند قدرت هستند. این حقیقت قابل کتمان نیست که جوشش خون شهیدان پایانناپذیر است و قتلعام زندانیان سیاسی همچنان در ماشین سرکوب حاکمیت اسلامی ادامه دارد. آن کس که به سکوت خو کند و در مقابل بیعدالتی فریاد نکند و مماشات پیشه کند به آگاهی و اختیار انسان خیانت کرده و این یعنی تباه کردن همان گوهری که در وجود تمامی انسانها است و این نقطه تمایز انسان و تمامی موجودات زنده است. اختفای این جنایت و سکوت در برابر آن و تقویت آمران و عاملان قتلعام فرزندان رشید ایران از سوی شماها فاشیسم دینی را در سرکوب و جنگافروزی جریتر میکند. در آن سپیده دم نستوه و استوار طناب دار را بوسه زدند و جریانی شدند در رگ تاریخمان. آن نفسهای گرم زمین بذر این روزها را در خاک دیروز افشاندند و سرود طناب دارشان در هوای گرم زندان، در هوای شکنجه و خفقانآور دیباچه تاریخمان شدند. درود بر آنان که با پیکرهای بیسپر به مصاف طنابدار ضد بشر رفتند و پر غرور حماسه شکوهمند تابستان ۶۷، پرشکوهترین حماسه تاریخ آزادی مردم ایران را رقم زدند. حقیقت شکوهمندشان در سرنوشت مردم ایران برگ زرین دیگری رقم زد و چشماندازی شد که همچنان در سراسر ایران مردم را به قیام و خیزش و ایستادگی فرا میخواند. | ||
مریم اکبریمنفرد، زندان اوین، مرداد ۱۳۹۸.»<ref name=":0" /></blockquote> | |||
== نامهی همسر مریم اکبریمنفرد == | == نامهی همسر مریم اکبریمنفرد == | ||
[[پرونده:منفرد7.JPG|بندانگشتی|250x250پیکسل|عروسکهای اعضای خانواده که مریم اکبریمنفرد در زندان درست کرده است.|جایگزین=مریم اکبری منفرد]] | [[پرونده:منفرد7.JPG|بندانگشتی|250x250پیکسل|عروسکهای اعضای خانواده که مریم اکبریمنفرد در زندان درست کرده است.|جایگزین=مریم اکبری منفرد]] | ||
خط ۱۵۵: | خط ۱۵۶: | ||
سازمان عفو بینالملل نیز پیشتر اعلام کرده است که خانم مریم اکبری منفرد از خدمات پزشکی و درمانی محروم مانده است.<ref>[https://www.radiofarda.com/a/31143273.html مریم اکبری منفرد بدون هیچ توضیحی به زندان سمنان تبعید شد- رادیو فردا]</ref> | سازمان عفو بینالملل نیز پیشتر اعلام کرده است که خانم مریم اکبری منفرد از خدمات پزشکی و درمانی محروم مانده است.<ref>[https://www.radiofarda.com/a/31143273.html مریم اکبری منفرد بدون هیچ توضیحی به زندان سمنان تبعید شد- رادیو فردا]</ref> | ||
شورای ملی مقاومت نیز با صدور اطلاعیهای اعلام کرد:<blockquote>«تبعید قهرآمیز زندانی سیاسی مریم اکبری منفرد به زندان | شورای ملی مقاومت نیز با صدور اطلاعیهای اعلام کرد:<blockquote>«تبعید قهرآمیز زندانی سیاسی مریم اکبری منفرد به زندان سمنان، فراخوان به کمیسرعالی حقوقبشر برای اقدام فوری و آزادی زنان زندانی سیاسی، خانم رجوی از گزارشگر ویژه خشونت علیه زنان خواهان بررسی وضعیت و سلامت مریم اکبری و گلرخ ایرایی گردید. رژیم قبلاً سه برادر و یک خواهر مریم اکبری را اعدام کرده است. روز سهشنبه ۱۹ اسفندماه ۹۹ دژخیمان رژیم آخوندی زندانی سیاسی مریم اکبری منفرد را در حالی که دوازدهمین سال زندان را سپری میکند، بهصورت ناگهانی از اوین به زندان سمنان تبعید کردند. سایر زنان زندانی هنگامی که از انتقال اجباری مریم اکبری مطلع شدند، دست به اعتراض زدند تا مانع بردن او شوند. اما گارد وحشی زندان او را با رفتار موهن و قهرآمیز به اجبار از بند خارج کرد. این زندانی سیاسی که سه برادر و یک خواهرش توسط دژخیمان رژیم آخوندی اعدام شدهاند، در دیماه ۱۳۸۸، پس از قیام عاشورا دستگیر و به ۱۵سال زندان محکوم شد. وی در این مدت حتی یک روز نیز برای معالجات ضروری پزشکی مرخصی نداشته است. مجاهد خلق علیرضا اکبری در سال۶۰ اعدام شد. مجاهد خلق غلامرضا اکبری در سال۶۴ زیر شکنجه بهشهادت رسید. مجاهدان خلق عبدالرضا و رقیه اکبری در قتلعام سال۶۷ اعدام شدند. شایان یادآوری است که در ۵بهمن ۹۹ زندانی سیاسی گلرخ ایرایی از زندان قرچک ورامین با ضرب و شتم به زندان آمل تبعید شد. مقاومت ایران همزمان با روز جهانی زن، تبعید اجباری و قهرآمیز مریم اکبری و گلرخ ایرایی را قویاً محکوم میکند و از کمیسرعالی حقوقبشر ملل متحد و سازمانهای بینالمللی مدافع حقوقبشر خواهان اقدام فوری در مورد این دو زندانی مقاوم و آزادی فوری زنان زندانی سیاسی است. خانم مریم رجوی بارها بر ضرورت بازدید یک هیات بینالمللی از زندانهای رژیم ملایان و دیدار با زندانیان، بهویژه زندانیان سیاسی تأکید کرده است. خانم رجوی از گزارشگر ویژه ملل متحد درباره خشونت علیه زنان خواهان بررسی بلادرنگ وضعیت و سلامت مریم اکبری و گلرخ ایرایی گردید. | ||
دبیرخانه شورای ملی مقاومت ایران، ۲۰ اسفند ۱۳۹۹ (۱۰مارس۲۰۲۱)»<ref>[https://news.mojahedin.org/i/%d8%aa%d8%a8%d8%b9%db%8c%d8%af-%d9%82%d9%87%d8%b1%d8%a2%d9%85%db%8c%d8%b2-%d8%b2%d9%86%d8%af%d8%a7%d9%86%db%8c-%d8%b3%db%8c%d8%a7%d8%b3%db%8c-%d9%85%d8%b1%db%8c%d9%85-%d8%a7%da%a9%d8%a8%d8%b1%db%8c-%d9%85%d9%86%d9%81%d8%b1%d8% تبعید قهرآمیز زندانی سیاسی مریم اکبری منفرد به زندان سمنان - سایت سازمان مجاهدین خلق ایران]</ref></blockquote> | |||
== پروندهسازی جدید == | == پروندهسازی جدید == | ||
[[پرونده:مریم اکبری....JPG|جایگزین=همسر و فرزندان مریم اکبریمنفرد|بندانگشتی|250x250پیکسل|همسر و فرزندان مریم اکبریمنفرد]] | [[پرونده:مریم اکبری....JPG|جایگزین=همسر و فرزندان مریم اکبریمنفرد|بندانگشتی|250x250پیکسل|همسر و فرزندان مریم اکبریمنفرد]] | ||
خط ۱۹۳: | خط ۱۹۵: | ||
== نامه مریم اکبری منفرد، دی ۱۴۰۱ == | == نامه مریم اکبری منفرد، دی ۱۴۰۱ == | ||
<blockquote>«در آستانه ورود به چهاردهمین سال حبس؛ این قصه نیست که میخوانید، رنجی خونین از دریچهٔ کوچکِ تنها یک نفر از ۸۵ میلیون است. اگر چه برای من با تجربه ۱۳ سال زندان و یا بهقول اینجاییها «زندانی حبس سنگین»، از همان روزهای اول شمردن روزها و ماههای بازداشت امری نکوهیده بود و هست اما مگر میشود آن نیمهشب تاریک و بختک ظلم بر خودم و خانوادهام را فراموش کنم؟ اگر چه جغد شوم جور و ستمشان از دهه ۶۰ بر فراز خانه ما سکنی گزیده بود! ۸ دی۱۴۰۱، سیزده سال تمام است که مرا از سارای ۴ ساله و دو دختر ۱۲ سالهام در آن نیمهشب زمستانی جدا کردند و بدون خداحافظی از عزیزانم، برای پارهای از توضیحات راهی اوین کردند با وعده مضحک اینکه «صبح پیش بچههایت برمیگردی» که از آن روز تاکنون ۱۳ سال گذشته است. از ۸ دی ۱۳۸۸ تا ۸ دی ۱۴۰۱!... ۱۳ سال که ثانیه به ثانیه برای گذراندنش نبردی نفسگیر بود، ۱۳ سال که شمردن روز به روزش (یعنی ۴هزار و ۷۴۵ روز) آدمی را خسته میکند چه برسد که بخواهد تک به تک ۴هزار و ۷۴۵ روز را در وسط یک جنگ نابرابر باشد! این قصه ۴ هزار صفحهیی نیست، واقعیت عریان زندگی زیر سلطه فاشیستهایی است که بر ما تحمیل کردند و ما نخواستیم تن بدهیم. اگر چه با بند بند وجودم دلم میخواست در کنار فرزندانم میبودم، کدام مادری نمیخواهد؟ اما پشیمان نیستم بلکه مصممتر برای ادامه مسیرم هستم. این را هر بار در هر جلسه بازجویی و بازپرسی رسمی و غیررسمی گفته و از تکرارش خرسندم! ۱۳ سال از فرزندانم دور ماندم اما ۱۳سال جنایت را با چشمانم دیدم و عزمم راسختر شد. این سوی میلهها، در صحاری تاریک شکنجه و ظلم تا چشم کار میکند (حتی جایی که چشم کار نمیکند هم) رذالت است و وحشانیت! اینجا مستند خاموش ظلم و جور رفته بر زنانی است که دل را طاقت شنیدن یکی از آنها نیست، چه برسد که با صدها تن از این نمادهای شکنجه شده باید زیست و رنجشان را با پوست و گوشت حس کرد. ۱۳ سال دهها کودک و صدها نوجوان و جوان همسن دخترانم را دیدم و دست بر سر و رویشان کشیدم و هم صحبت شدم و از بیصدایی و تنهاییشان از خشم دندان بر دندان فشردم و برای دفاع از آنها خروشیدم بر سر هر آنکه در جرگه شبپرستان است! من حتی نمیدانم در این ۱۳ سال بر فرزندانم چه گذشت! در این ۱۳ سال آنچنان پر قدرت با تلاطم زندگی برخورد کردند که کمترین موجش به من نرسید! با همه طوفان ابتلائات هر ملاقات را به انفجار انرژی برایم تبدیل کردند! اگر از من بپرسید پس چهطور در میان تاریکی شکنجه و طاقتفرسایی زمان دوام آوردم؟ میگویم شعله سرکش ایمان درون قلبم است که مرا سراپا نگه داشته است. در میان تنهاییها با دستهای خالی این شعله گرم و سرکش همان چیزی است که بازجوها میخواهند از لحظه اول دستگیری آن را از زندانی بربایند... تا وجودش یخ کند و تن به یوغ بسپارد... اما من در تمام ۱۳ سال با خشم مقدس از شکنجههایی که شاهد بودم و بر جانم نشست، آن را شعلهور نگه داشتم! خندیدم و خنده تکثیر کردم که بتوانیم و بتوانیم بایستیم. چرا که مقاومت قلب ماست. ایمان به مسیری که خواهر و برادرهایم برایش جان سپردند، ایمان به مسیری که قدم در راهش گذاشتم و ایمان به مشتهای گره کرده و قدمهای استوار جوانانی که هماکنون در کف خیابان با تن و جانشان در مقابل دیکتاتوری ایستادهاند. بله ایمان به معصومیت و مظلومیت خواهر و برادرانم که هیچ وقت مرده نهانگاشتمشان... برایم زندهترینها بودند و هستند. در تکتک لحظات زندانم دستم را گرفتند... و اکنون در خیابانهای ایران مییابمشان... من، علیرضا (در سال ۶۰ اعدام شد) را در مشتهای گرهکرده آن جوان در نازی آباد دیدم، رقیه (در تابستان ۶۷ در زندان اوین اعدام شد) با سینهای ستبر در جلو صف مقابل پاسداران سرکوبگر ایستاده و صدای عبدالرضا (در تابستان ۶۷ در گوهردشت اعدام شد) را در فریاد ممتد آزادی همسن و سالهایش شنیدم. غلامرضا (سال ۶۴ زیر شکنجه پاسداران در زندان اوین بهشهادت رسید) را هر آن در جوانانی که زیر شکنجه بهشهادت میرسند مییابم. بله میخواستند آنها را بینام و نشان دفن کنند اما اکنون شاهدیم که چگونه این نسل دلیر و شجاع راه همان جوانهایی که به خمینی سرخم نکردند را ادامه میدهند. گمان میکردند اگر عزیزان ما را بکشند حکومتشان ابدی خواهد شد! زهی خیال باطل که اینگونه شهیدانمان در رستاخیز انقلاب در میانه شعلههای خیابانها برخاستهاند... خاکسترشان را باد در سنگفرشهای این شهر چنان پراکنده که زنان و مردانی نستوه از خاک روییدهاند! دختران و پسران شجاعی که رویای زندگی را در آفتاب و باران بر آستان فردا احساس میکنند و عصیانیترین خشمها را بر سر مسببین ۴۳ سال ستم و استبداد فرو میریزند... میجنگند و شب از حضورشان وحشت میکند! و من ایمانم از حضورشان فزونی میگیرد! با خبرهای هر اعتراض و هر قیام شرارههای این شعله سرکش ایمان قلبم جاری میشود در میان زنانی که چشم امید نجاتشان تنها شکستن این درهای آهنین است. به دختران و پسرانم که جان بر کف، در خیابان هستند که اشتیاق بودن در کنارشان هر لحظه در وجودم پر میکشد، میگویم اگر بازداشت شدید ذرهیی و سر سوزنی به بازجویان اعتماد نکنید آنها هم جنس ما نیستند! دشمن در هر لحظه دشمن است! ایمانتان را به راهتان هر چه بیشتر کنید در انفرادی این تنها دستآویز است. به خانواده زندانیان میگویم وعدهها و ترسها و تهدید ها را به هیچ بگیرید جان فرزندانتان را فقط خودتان با تکرار اسماش از گلوی مردم میتوانید نجات دهید! هیچ بازجویی خیر شما را نمیخواهد سکوت نکنید فریاد باشید! به خانوادههای داغدار، به هر مادری که عزیزش را در این راه فدیه کرده، به همه خواهران و برادرانی که تکهای از تنشان را از دست دادند، با تعظیم در مقابل شهیدانشان میگویم شریک داغ نشسته بر دلشان هستم... دستانشان را از راه دور میگیرم و شانه به شانهشان برای دادخواهی استوارتر از قبل میایستم. صحبت از ۱۳ سال نبردی بیوقفه است اما کلام کوتاه اینکه «من اینجا روزی آخر از ستیغ کوه چون خورشید سرود فتح خواهم خواند.» فردا از آن ماست. مریم اکبری منفرد - دی ۱۴۰۱، «زندان جهنمی سمنان»</blockquote> | <blockquote>«در آستانه ورود به چهاردهمین سال حبس؛ این قصه نیست که میخوانید، رنجی خونین از دریچهٔ کوچکِ تنها یک نفر از ۸۵ میلیون است. اگر چه برای من با تجربه ۱۳ سال زندان و یا بهقول اینجاییها «زندانی حبس سنگین»، از همان روزهای اول شمردن روزها و ماههای بازداشت امری نکوهیده بود و هست اما مگر میشود آن نیمهشب تاریک و بختک ظلم بر خودم و خانوادهام را فراموش کنم؟ اگر چه جغد شوم جور و ستمشان از دهه ۶۰ بر فراز خانه ما سکنی گزیده بود! ۸ دی۱۴۰۱، سیزده سال تمام است که مرا از سارای ۴ ساله و دو دختر ۱۲ سالهام در آن نیمهشب زمستانی جدا کردند و بدون خداحافظی از عزیزانم، برای پارهای از توضیحات راهی اوین کردند با وعده مضحک اینکه «صبح پیش بچههایت برمیگردی» که از آن روز تاکنون ۱۳ سال گذشته است. از ۸ دی ۱۳۸۸ تا ۸ دی ۱۴۰۱!... ۱۳ سال که ثانیه به ثانیه برای گذراندنش نبردی نفسگیر بود، ۱۳ سال که شمردن روز به روزش (یعنی ۴هزار و ۷۴۵ روز) آدمی را خسته میکند چه برسد که بخواهد تک به تک ۴هزار و ۷۴۵ روز را در وسط یک جنگ نابرابر باشد! این قصه ۴ هزار صفحهیی نیست، واقعیت عریان زندگی زیر سلطه فاشیستهایی است که بر ما تحمیل کردند و ما نخواستیم تن بدهیم. اگر چه با بند بند وجودم دلم میخواست در کنار فرزندانم میبودم، کدام مادری نمیخواهد؟ اما پشیمان نیستم بلکه مصممتر برای ادامه مسیرم هستم. این را هر بار در هر جلسه بازجویی و بازپرسی رسمی و غیررسمی گفته و از تکرارش خرسندم! ۱۳ سال از فرزندانم دور ماندم اما ۱۳سال جنایت را با چشمانم دیدم و عزمم راسختر شد. این سوی میلهها، در صحاری تاریک شکنجه و ظلم تا چشم کار میکند (حتی جایی که چشم کار نمیکند هم) رذالت است و وحشانیت! اینجا مستند خاموش ظلم و جور رفته بر زنانی است که دل را طاقت شنیدن یکی از آنها نیست، چه برسد که با صدها تن از این نمادهای شکنجه شده باید زیست و رنجشان را با پوست و گوشت حس کرد. ۱۳ سال دهها کودک و صدها نوجوان و جوان همسن دخترانم را دیدم و دست بر سر و رویشان کشیدم و هم صحبت شدم و از بیصدایی و تنهاییشان از خشم دندان بر دندان فشردم و برای دفاع از آنها خروشیدم بر سر هر آنکه در جرگه شبپرستان است! من حتی نمیدانم در این ۱۳ سال بر فرزندانم چه گذشت! در این ۱۳ سال آنچنان پر قدرت با تلاطم زندگی برخورد کردند که کمترین موجش به من نرسید! با همه طوفان ابتلائات هر ملاقات را به انفجار انرژی برایم تبدیل کردند! اگر از من بپرسید پس چهطور در میان تاریکی شکنجه و طاقتفرسایی زمان دوام آوردم؟ میگویم شعله سرکش ایمان درون قلبم است که مرا سراپا نگه داشته است. در میان تنهاییها با دستهای خالی این شعله گرم و سرکش همان چیزی است که بازجوها میخواهند از لحظه اول دستگیری آن را از زندانی بربایند... تا وجودش یخ کند و تن به یوغ بسپارد... اما من در تمام ۱۳ سال با خشم مقدس از شکنجههایی که شاهد بودم و بر جانم نشست، آن را شعلهور نگه داشتم! خندیدم و خنده تکثیر کردم که بتوانیم و بتوانیم بایستیم. چرا که مقاومت قلب ماست. ایمان به مسیری که خواهر و برادرهایم برایش جان سپردند، ایمان به مسیری که قدم در راهش گذاشتم و ایمان به مشتهای گره کرده و قدمهای استوار جوانانی که هماکنون در کف خیابان با تن و جانشان در مقابل دیکتاتوری ایستادهاند. بله ایمان به معصومیت و مظلومیت خواهر و برادرانم که هیچ وقت مرده نهانگاشتمشان... برایم زندهترینها بودند و هستند. در تکتک لحظات زندانم دستم را گرفتند... و اکنون در خیابانهای ایران مییابمشان... من، علیرضا (در سال ۶۰ اعدام شد) را در مشتهای گرهکرده آن جوان در نازی آباد دیدم، رقیه (در تابستان ۶۷ در زندان اوین اعدام شد) با سینهای ستبر در جلو صف مقابل پاسداران سرکوبگر ایستاده و صدای عبدالرضا (در تابستان ۶۷ در گوهردشت اعدام شد) را در فریاد ممتد آزادی همسن و سالهایش شنیدم. غلامرضا (سال ۶۴ زیر شکنجه پاسداران در زندان اوین بهشهادت رسید) را هر آن در جوانانی که زیر شکنجه بهشهادت میرسند مییابم. بله میخواستند آنها را بینام و نشان دفن کنند اما اکنون شاهدیم که چگونه این نسل دلیر و شجاع راه همان جوانهایی که به خمینی سرخم نکردند را ادامه میدهند. گمان میکردند اگر عزیزان ما را بکشند حکومتشان ابدی خواهد شد! زهی خیال باطل که اینگونه شهیدانمان در رستاخیز انقلاب در میانه شعلههای خیابانها برخاستهاند... خاکسترشان را باد در سنگفرشهای این شهر چنان پراکنده که زنان و مردانی نستوه از خاک روییدهاند! دختران و پسران شجاعی که رویای زندگی را در آفتاب و باران بر آستان فردا احساس میکنند و عصیانیترین خشمها را بر سر مسببین ۴۳ سال ستم و استبداد فرو میریزند... میجنگند و شب از حضورشان وحشت میکند! و من ایمانم از حضورشان فزونی میگیرد! با خبرهای هر اعتراض و هر قیام شرارههای این شعله سرکش ایمان قلبم جاری میشود در میان زنانی که چشم امید نجاتشان تنها شکستن این درهای آهنین است. به دختران و پسرانم که جان بر کف، در خیابان هستند که اشتیاق بودن در کنارشان هر لحظه در وجودم پر میکشد، میگویم اگر بازداشت شدید ذرهیی و سر سوزنی به بازجویان اعتماد نکنید آنها هم جنس ما نیستند! دشمن در هر لحظه دشمن است! ایمانتان را به راهتان هر چه بیشتر کنید در انفرادی این تنها دستآویز است. به خانواده زندانیان میگویم وعدهها و ترسها و تهدید ها را به هیچ بگیرید جان فرزندانتان را فقط خودتان با تکرار اسماش از گلوی مردم میتوانید نجات دهید! هیچ بازجویی خیر شما را نمیخواهد سکوت نکنید فریاد باشید! به خانوادههای داغدار، به هر مادری که عزیزش را در این راه فدیه کرده، به همه خواهران و برادرانی که تکهای از تنشان را از دست دادند، با تعظیم در مقابل شهیدانشان میگویم شریک داغ نشسته بر دلشان هستم... دستانشان را از راه دور میگیرم و شانه به شانهشان برای دادخواهی استوارتر از قبل میایستم. صحبت از ۱۳ سال نبردی بیوقفه است اما کلام کوتاه اینکه «من اینجا روزی آخر از ستیغ کوه چون خورشید سرود فتح خواهم خواند.» فردا از آن ماست. مریم اکبری منفرد - دی ۱۴۰۱، «زندان جهنمی سمنان»<ref>[https://news.mojahedin.org/i/%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%B2%D9%86%D8%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D9%85%D8%B1%DB%8C%D9%85-%D8%A7%DA%A9%D8%A8%D8%B1%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%B2%D9%86%D8%AF%D8%A7%D9%86-%D8%B3%D9%85%D9%86%D8%A7%D9%86-%D8%AE%D8%B7%D8%A7%D8%A8-%D8%A8%D9%87-%D9%85%D8%B1%D8%AF%D9%85-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86 نامه زندانی سیاسی مریم اکبری از زندان سمنان خطاب به مردم ایران - سایت سازمان مجاهدین خلق ایران]</ref></blockquote> | ||
== منابع: == | == منابع: == | ||
<references /> | <references /> |
ویرایش