۹٬۹۰۷
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده|نام=نیما یوشیج|تصویر=نیما ـ یوشیج.JPG|توضیح تصویر=|نام اصلی=علی اسفندیاری|زمینه فعالیت=|ملیت=ایرانی|تاریخ تولد=۲۱ آبان ۱۲۷۶|محل تولد=روستای یوش از توابع نور مازندران|والدین=ابراهیم | {{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده|نام=نیما یوشیج|تصویر=نیما ـ یوشیج.JPG|توضیح تصویر=|نام اصلی=علی اسفندیاری|زمینه فعالیت=|ملیت=ایرانی|تاریخ تولد=۲۱ آبان ۱۲۷۶|محل تولد=روستای یوش از توابع نور مازندران|والدین=ابراهیم اعظامالسلطنه و طوبی مفتاح|خواهر و برادران=|تاریخ مرگ=۱۳ دی ۱۳۳۸|محل مرگ=تهران|علت مرگ=ذاتالریه|محل زندگی=|مختصات محل زندگی=شمیرانات|مدفن=|در زمان حکومت=|اتفاقات مهم=شاعر پدر شعر نو|نام دیگر=|لقب=|بنیانگذار=مکتب شعر نو در زبان فارسی|پیشه=شاعر|سالهای نویسندگی=|سبک نوشتاری=|کتابها=کتاب دو نامه، منظومهی افسانه، کیست چیست، ارزش احساسات|مقالهها=|نمایشنامهها=|فیلمنامهها=|دیوان اشعار=|تخلص=|فیلم (های) ساخته بر اساس اثر(ها)=|همسر=عالیه جهانگیری|شریک زندگی=|وب گاه=|فرزندان=شراگیم|تحصیلات=|دانشگاه=|حوزه=|شاگرد=|استاد=|علت شهرت=|تأثیرگذاشته بر=فرهنگ صد سال اخیر ایران|تأثیرپذیرفته از=|وبگاه=|imdb_id=|جوایز=|گفتاورد=|امضا=}} | ||
'''نیما یوشیج، (علی اسفندیاری)،''' (زادهی ۲۱ آبان ۱۲۷۴ درگذشت ۱۳ دی ۱۳۳۸) '''پدر شعر نو فارسی،''' در روستای یوش از توابع نور مازندران، دیده به جهان گشود. اجداد او از گرجیهای مهاجر و پناهنده به ایران بودند. در همانجا خواندن و نوشتن را آموخت. در یازده سالگی به همراه خانواده به تهران کوچ کردند و در همسایگی مدرسهی دارالشفاء روبروی مسجد شاه که مرکز فعالیت مشروطهخواهان بود خانهای اجاره کردند. | '''نیما یوشیج، (علی اسفندیاری)،''' (زادهی ۲۱ آبان ۱۲۷۴ درگذشت ۱۳ دی ۱۳۳۸) معلم، شاعر، نویسنده، منتقد و نظریهپرداز ادبی '''ملقب به''' '''پدر شعر نو فارسی،''' در روستای یوش از توابع نور مازندران، دیده به جهان گشود. اجداد او از گرجیهای مهاجر و پناهنده به ایران بودند. در همانجا خواندن و نوشتن را آموخت. در یازده سالگی به همراه خانواده به تهران کوچ کردند و در همسایگی مدرسهی دارالشفاء روبروی مسجد شاه که مرکز فعالیت مشروطهخواهان بود خانهای اجاره کردند. | ||
نیما یوشیج دوران ابتدایی را در دبستان حیات جاوید و مدرسه کاتولیک سنلویی گذراند. | نیما یوشیج دوران ابتدایی را در دبستان حیات جاوید و مدرسه کاتولیک سنلویی گذراند. | ||
شعر قصه رنگ پریده را در سال ۱۲۹۷ در سن ۲۳ سالگی سرود. | شعر قصه رنگ پریده را در سال ۱۲۹۷ در سن ۲۳ سالگی سرود. این منظومه مخالفت بسیاری از شاعران سنتی و پیرو سبک قدیم مانند [[ملکالشعرای بهار]] و مهدی حمیدی شیرازی را برانگیخت. شاعران سنتی به مسخره و آزار وی دست زدند. | ||
در سال ۱۳۰۱ شعر افسانه را میسراید و در مجلهی قرن بیستم با سردبیری [[میرزاده عشقی]] منتشر میکند. | |||
دوران نوجوانی و جوانی نیما مصادف با وقایع بزرگ سیاسی ـ اجتماعی در ایران نظیر انقلاب مشروطه و [[نهضت جنگل|جنبش جنگل]] بود. نیما تفکر انقلابی و ترقیخواه داشت و با نشریه ایران سرخ، یکی از نشریات حزب کمونیست ایران | دوران نوجوانی و جوانی نیما مصادف با وقایع بزرگ سیاسی ـ اجتماعی در ایران نظیر انقلاب مشروطه و [[نهضت جنگل|جنبش جنگل]] بود. نیما تفکر انقلابی و ترقیخواه داشت و با نشریه ایران سرخ، یکی از نشریات حزب کمونیست ایران که برادرش لادبن سردبیر آن بود و در رشت چاپ و منتشر میشد، همکاری داشت. | ||
نیما در سال ۱۳۰۵ با خواهرزاده میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل بنام عالیه جهانگیری ازدواج میکند که حاصل این ازدواج پسری بنام شراگیم است که در سال ۱۳۲۱ بدنیا میآید. | نیما یوشیج در سال ۱۲۹۸ کارمند وزارت دارایی میشود و در مخالفت با حکومت قاجاریه اقدام به خرید سلاح میکند. او تصمیم داشت به [[میرزا کوچکخان جنگلی]] بپیوندد و همراه با او بجنگد تا کشته شود. | ||
نیما در سال ۱۳۰۵ با خواهرزاده میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل بنام عالیه جهانگیری ازدواج میکند که حاصل این ازدواج پسری بنام شراگیم است که در سال ۱۳۲۱ بدنیا میآید.<ref>[https://tavaana.org/fa/Nima_Yooshij سایت توانا مقاله نیما یوشیج شاعر افسانه]</ref> | |||
نیما پس از مدتی به تدریس در مدرسههای مختلف از جمله مدرسه عالی صنعتی تهران و همکاری با روزنامه هایی چون مجله موسیقی و مجله کویر پرداخت. انقلاب نیما با دو شعر «ققنوس» (بهمن ۱۳۱۶ش) و «غراب» (مهر ۱۳۱۷ش) آغاز میشود و او این دو شعر را در مجلهٔ «موسیقی» که یک مجلهٔ دولتی بود، منتشر کرد. | |||
در سال ۱۳۱۷ در کنار صادق هدایت و عبدالحسین نوشین و محمد ضیاء هشترودی عضو هیات تحریریه مجله موسیقی میشود. در همین دوران اشعار غراب و ققنوس و مقالهی ارزش احساسات در زندگی هنرپیشگان را منتشر میکند. | در سال ۱۳۱۷ در کنار صادق هدایت و عبدالحسین نوشین و محمد ضیاء هشترودی عضو هیات تحریریه مجله موسیقی میشود. در همین دوران اشعار غراب و ققنوس و مقالهی ارزش احساسات در زندگی هنرپیشگان را منتشر میکند. | ||
در دهه بیست خورشیدی در نخستین کنگره نویسندگان ایران عضو هیات مدیره کنگره بود و اشعار وی در نشریات چپگرای این دوران منتشر میگردید. | |||
نیما یوشیج انقلابی در شعر فارسی و ادبیات ایران ایجاد کرد و آگاهانه ساختارهای شعر کهن و سنتی را شکست؛ در آغاز حرکت و فعالیت ادبی، مخالفان زیادی داشت و در بیشتر جلسات ادبی مورد سرزنش قرار میگرفت، اما او سبکی را در شعر فارسی بنا نهاد که شاعران پس از او این راه را غنا بخشیدند و نیما پدر شعر نو لقب گرفت. | نیما یوشیج انقلابی در شعر فارسی و ادبیات ایران ایجاد کرد و آگاهانه ساختارهای شعر کهن و سنتی را شکست؛ در آغاز حرکت و فعالیت ادبی، مخالفان زیادی داشت و در بیشتر جلسات ادبی مورد سرزنش قرار میگرفت، اما او سبکی را در شعر فارسی بنا نهاد که شاعران پس از او این راه را غنا بخشیدند و نیما پدر شعر نو لقب گرفت. | ||
نیما یوشیج در آخر به علت سرماخوردگی شدید در یوش به ذاتالریه مبتلا شده و برای درمان به تهران میآید اما معالجات موثر واقع نمیشود و پدر شعر نو در تاریخ ۱۳ دی ماه ۱۳۳۸ دارفانی را وداع میکند. | نیما یوشیج در آخر به علت سرماخوردگی شدید در یوش به ذاتالریه مبتلا شده و برای درمان به تهران میآید اما معالجات موثر واقع نمیشود و پدر شعر نو در تاریخ ۱۳ دی ماه ۱۳۳۸ دارفانی را وداع میکند و در امامزاده عبدالله شمیران دفن میشود اما بعدها جسد او را طبق وصیتش به یوش، زادگاهش منتقل و در حیاط خانهاش دفن میکنند. | ||
== نیما به قلم خودش == | == نیما به قلم خودش == | ||
<blockquote>«ابراهیم نوری، مرد شجاع و عصبانی از افراد یکی از دودمانهای قدیمی شمال ایران محسوب میشد. من پسر بزرگ او هستم. پدرم در این ناحیه به زندگانی کشاورزی و گلهداری خود مشغول بود. در پاییز همین سال زمانی که او در مسقطالرأس ییلاقی خود، یوش، منزل داشت من به دنیا آمدم. پیوستگی من از طرف جّده به گرجیهای متواری از دیرزمانی در این سرزمین میرسد. زندگی بدوی من در بین شبانان و ایلخیبانان گذشت که به هوای چراگاه به نقاط دور ییلاق قشلاق میکنند و شب بالای کوهها ساعات طولانی با هم به دور آتش جمع میشوند.</blockquote><blockquote>از تمام دورۀ بچگی خود من بهجز زد و خوردهای وحشیانه و چیزهای مربوط به زندگی کوچنشینی و تفریحات سادۀ آنها در آرامش یکنواخت و کور بیخبر از همهجا چیزی به خاطر ندارم.</blockquote><blockquote>در همان دهکده که من متولد شدم خواندن و نوشتن را نزد آخوند ده یاد گرفتم. او مرا در کوچهباغها دنبال میکرد و به باد شکنجه میگرفت، پاهای نازک مرا به درختهای ریشه و گزنهدار میبست، با ترکههای بلند میزد و مرا مجبور میکرد به از برکردن نامههایی که معمولاً اهل خانوادۀ دهاتی به هم مینویسند و خودش آنها را به هم چسبانیده و برای من طومار درست کرده بود.</blockquote> | <blockquote>«ابراهیم نوری، مرد شجاع و عصبانی از افراد یکی از دودمانهای قدیمی شمال ایران محسوب میشد. من پسر بزرگ او هستم. پدرم در این ناحیه به زندگانی کشاورزی و گلهداری خود مشغول بود. در پاییز همین سال زمانی که او در مسقطالرأس ییلاقی خود، یوش، منزل داشت من به دنیا آمدم. پیوستگی من از طرف جّده به گرجیهای متواری از دیرزمانی در این سرزمین میرسد. زندگی بدوی من در بین شبانان و ایلخیبانان گذشت که به هوای چراگاه به نقاط دور ییلاق قشلاق میکنند و شب بالای کوهها ساعات طولانی با هم به دور آتش جمع میشوند.</blockquote><blockquote>از تمام دورۀ بچگی خود من بهجز زد و خوردهای وحشیانه و چیزهای مربوط به زندگی کوچنشینی و تفریحات سادۀ آنها در آرامش یکنواخت و کور بیخبر از همهجا چیزی به خاطر ندارم.</blockquote><blockquote>در همان دهکده که من متولد شدم خواندن و نوشتن را نزد آخوند ده یاد گرفتم. او مرا در کوچهباغها دنبال میکرد و به باد شکنجه میگرفت، پاهای نازک مرا به درختهای ریشه و گزنهدار میبست، با ترکههای بلند میزد و مرا مجبور میکرد به از برکردن نامههایی که معمولاً اهل خانوادۀ دهاتی به هم مینویسند و خودش آنها را به هم چسبانیده و برای من طومار درست کرده بود.</blockquote> | ||
[[پرونده:کودکی نیما.JPG|بندانگشتی|'''تصویری از کودکی نیما''']] | [[پرونده:کودکی نیما.JPG|بندانگشتی|'''تصویری از کودکی نیما''']] | ||
<blockquote>اما یک سال که به شهر آمده بودم اقوام نزدیک من مرا به همپای برادر از خود کوچکترم (لادبن) به یک مدرسه کاتولیک واداشتند. آنوقت این مدرسه در تهران به مدرسه عالی سنلوئی شهرت داشت. دورۀ تحصیل من از اینجا شروع میشود. سالهای اول زندگی مدرسۀ من به زد و خورد با بچهها گذشت. وضع رفتار و سکنات من، کنارهگیری و حُجبی که مخصوص بچههای تربیتشده در بیرون شهر است موضوعی بود که در مدرسه مسخره برمیداشت. </blockquote><blockquote>هنر من خوب پریدن و با رفیقم حسین پژمان فرار از محوطۀ مدرسه بود. من در مدرسه خوب کار نمیکردم. فقط نمرات نقاشی به داد من میرسید؛ اما بعدها در مدرسه مراقبت و تشویق یک معلم خوشرفتار که نظام وفا، شاعر بنام امروز، باشد مرا به خطِ شعر گفتن انداخت.</blockquote><blockquote>این تاریخ مقارن بود با سالهایی که جنگهای بینالمللی ادامه داشت. من در آنوقت اخبار جنگ را به زبان فرانسه میتوانستم بخوانم. شعرهای من در آنوقت به سبک خراسانی بود که همهچیز در آن یک جورو بهطور کلی دوراز طبیعت واقع و کمتر مربوط با خصایص زندگی شخص گوینده وصف میشود. آشنایی با زبان خارجی راه تازه را در پیش چشم من گذاشت. ثمرۀ کاوش من در این راه بعد از جدایی از مدرسه و گذرانیدن دوران دلدادگی، بدانجا میانجامد که ممکن است در منظومه «افسانۀ» من دیده شود. قسمتی از این منظومه در روزنامۀ دوست شهید من، | <blockquote>اما یک سال که به شهر آمده بودم اقوام نزدیک من مرا به همپای برادر از خود کوچکترم (لادبن) به یک مدرسه کاتولیک واداشتند. آنوقت این مدرسه در تهران به مدرسه عالی سنلوئی شهرت داشت. دورۀ تحصیل من از اینجا شروع میشود. سالهای اول زندگی مدرسۀ من به زد و خورد با بچهها گذشت. وضع رفتار و سکنات من، کنارهگیری و حُجبی که مخصوص بچههای تربیتشده در بیرون شهر است موضوعی بود که در مدرسه مسخره برمیداشت. </blockquote><blockquote>هنر من خوب پریدن و با رفیقم حسین پژمان فرار از محوطۀ مدرسه بود. من در مدرسه خوب کار نمیکردم. فقط نمرات نقاشی به داد من میرسید؛ اما بعدها در مدرسه مراقبت و تشویق یک معلم خوشرفتار که نظام وفا، شاعر بنام امروز، باشد مرا به خطِ شعر گفتن انداخت.</blockquote><blockquote>این تاریخ مقارن بود با سالهایی که جنگهای بینالمللی ادامه داشت. من در آنوقت اخبار جنگ را به زبان فرانسه میتوانستم بخوانم. شعرهای من در آنوقت به سبک خراسانی بود که همهچیز در آن یک جورو بهطور کلی دوراز طبیعت واقع و کمتر مربوط با خصایص زندگی شخص گوینده وصف میشود. آشنایی با زبان خارجی راه تازه را در پیش چشم من گذاشت. ثمرۀ کاوش من در این راه بعد از جدایی از مدرسه و گذرانیدن دوران دلدادگی، بدانجا میانجامد که ممکن است در منظومه «افسانۀ» من دیده شود. قسمتی از این منظومه در روزنامۀ دوست شهید من، [[میرزاده عشقی|میرزاده عشقی]]، چاپ شد؛ ولی قبلاً در سال ۱۳۰۰ منظومه به نام «قصۀ رنگِ پریده» را انتشار داده بودم. </blockquote><blockquote>من پیش از آن شعری در دست ندارم. در پاییز سال ۱۳۰۱ نمونۀ دیگر از شیوۀ کار خود (ای شب) را که پیش از این تاریخ سروده بودم و دست به دست خوانده و رانده شده بود در روزنامۀ هفتگی «نوبهار» دیدم. شیوۀ کار من در هرکدام از این قطعات تیر زهرآگینی مخصوصاً در آن زمان بهطرف طرفداران سبک قدیم بود. طرفداران سبک قدیم آنها را قابل درج و انتشار نمیدانستند. با وجود آن سال ۱۳۴۲ هجری بود که اشعار من صفحات زیاد منتخبات آثار شعرای معاصر را پر کرد. عجب آنکه نخستین منظومۀ من (قصۀ رنگ پریده) هم که از آثار بچگی من به شمار میآید، در جزو مندرجات این کتاب و در بین نام آنهمه ادبای ریش و سبیلدار خوانده میشد و بهطوری قرارگرفته بود که شعرا و ادبا را نسبت به من و مؤلف دانشمند کتاب (هشترودیزاده) خشمناک میساخت؛ مثل اینکه طبیعت آزاد پرورشیافتۀ من در هر دوره از زندگی من باید با زد و خورد رو در رو باشد؛ اما انقلابات حوالی سالهای ۱۲۹۹ و ۱۳۰۰ در حدود شمال ایران مرا از هنر خود پیش از انتشار این کتاب دور کرده بود و من دوباره بهطرف هنر خود میآمدم.</blockquote><blockquote>این تاریخ مقارن بود با آغاز دورۀ سختی و فشار برای کشور من. ثمرهای که این مدت برای من داشت این بود که من روش کار خود را منظمتر پیدا کنم. روشی که در ادبیات زبان کشور من نبود و من بهزحمت عمری در زیر بار خودم و کلمات و شیوۀ کار کلاسیک راه را صاف کرده و آماده کرده و اکنون در پیش نسل تازهنفس میاندازم.</blockquote><blockquote>در اشعار آزاد من وزن و قافیه بهحساب دیگر گرفته میشوند. کوتاه و بلند شدن مصرعها در آنها بنا بر هوس و فانتزی نیست. من برای بینظمی هم به نظمی اعتقاد دارم. هر کلمۀ من از روی قاعدۀ دقیق به کلمۀ دیگر میچسبد و شعر آزاد سرودن برای من دشوارتر از غیر آن است.</blockquote><blockquote>مایۀ اصلی اشعار من رنج من است. به عقیدۀ من گویندۀ واقعی باید آن مایه را داشته باشد. من برای رنج خود و دیگران شعر میگویم. فرم و کلمات و وزن و قافیه در همهوقت برای من ابزارهایی بودهاند که مجبور بهعوض کردن آنها بودهام تا با رنج من و دیگران بهتر سازگار باشد.</blockquote><blockquote>در دورۀ زندگی خود من هم از جنس رنجهای دیگران سهمهایی هست بهطوری که من بانوی خانه و بچهدار و ایلخیبان و چوپان ناقابلی نیستم؛ به این جهت وقت پاکنویس برای من کم است. اشعار من متفرق به دست مردم افتاده یا در خارج کشور بهتوسط زبانشناسها خوانده میشود.</blockquote><blockquote>فقط از سال ۱۳۱۷ به بعد در جزو هیئت تحریریۀ مجلۀ «موسیقی» بودهام و به حمایت دوستان خود در این مجله اشعار خود را مرتباً انتشار دادهام.</blockquote><blockquote>من مخالف بسیار دارم، میدانم؛ چون خود من بهطور روزمره دریافتهام، مردم هم باید روزمره دریابند. این کیفیت تدریجی و نتیجۀ کار است؛ مخصوصاً بعضی از اشعار مخصوصتر به خود من، برای کسانی که حواس جمع در عالم شاعری ندارند مبهم ست؛ اما انواع شعرهای من زیادند؛ چنانکه دیوانی به زبان مادری خود به اسم «روجا» دارم. </blockquote><blockquote>میتوانم بگویم من به رودخانه شبیه هستم که از هر کجای آن لازم باشد بدون سر و صدا میتوان آب برداشت. خوشایند نیست اسم بردن از داستانهای منظوم خود به سبکهای مختلف که هنوز به دست مردم نیفتاده است. </blockquote><blockquote>باقی شرح حال من همین میشود: در تهران میگذرانم. زیادی مینویسم، کم انتشار میدهم و این موضوع مرا از دور تنبل جلوه میدهد».</blockquote> | ||
== نامه نیما به همسرش == | == نامه نیما به همسرش == | ||
خط ۳۰: | خط ۳۶: | ||
پروفسور «روژه لسكو» استاد ایران شناسی و زبان كردی در مدرسه زبانهای زنده شرقی فرانسه، که شعر افسانه نیما را به فرانسه ترجمه کرد در مقدمه آن به منظور ستایش از نیما و اهمیت او در شعر معاصر فارسی، به تحلیل زندگی و آثار او پرداخت و نیما را بنیانگذار نهضتی نو در شعر معاصر فارسی معرفی كرد. | پروفسور «روژه لسكو» استاد ایران شناسی و زبان كردی در مدرسه زبانهای زنده شرقی فرانسه، که شعر افسانه نیما را به فرانسه ترجمه کرد در مقدمه آن به منظور ستایش از نیما و اهمیت او در شعر معاصر فارسی، به تحلیل زندگی و آثار او پرداخت و نیما را بنیانگذار نهضتی نو در شعر معاصر فارسی معرفی كرد. | ||
دكتر روژه می نویسد:<blockquote>«شعر آزاد» یكی از دستاوردهای اساسی مكتب سمبولیسم بود كه توسط ورلن، رمبو و … در «عصر روشنگری» بنا نهاده شد و شاعران و نویسندگان بسیاری را با خود همراه كرد كه نیمایوشیج نیز با الهام از ادبیات فرانسه یكی از همراهان این مكتب ادبی شد.</blockquote><blockquote>هدف در شعر آزاد آن است كه شاعر به همان نسبت كه اصول خارجی نظم سازی كهن را به دور می افكند هرچه بیشتر میدان را به موسیقی وكلام واگذارد. در واقع در این سبك ارزش موسیقیایی و آهنگ شعر در درجه اول اهمیت قرارمی گیرد.</blockquote><blockquote>شعر آزاد به دست شاعران سمبولیست فرانسه چهره ای تازه گرفت و به شعری اطلاق می شد كه از همه قواعد شعری كهن بركنار ماند و مجموعه ای از قطعات آهنگدار نابرابر باشد.</blockquote><blockquote>در چنین شعری، قافیه نه در فواصل معین، بلكه به دلخواه شاعر و طبق نیاز موسیقیایی قطعه در جاهای مختلف شعر دیده می شود و «شعر سپید» در زبان فرانسه شعری است كه از قید قافیه به كلی آزاد باشد و آهنگ دار بودن به معنای موسیقی درونی كلام از اجزا جدایی ناپذیر این نوع شعر است. كه این تعاریف كاملاً با ماهیت و سبك اشعار نیما هماهنگی دارد.</blockquote><blockquote>در مجموع می توان گفت كه:</blockquote><blockquote>۱. نیما كوشید تجربه چندنسل از شاعران برجسته فرانسوی را در شعر فارسی بارور سازد.</blockquote><blockquote>۲ . نیما توانست شعر كهن فارسی را كه در شمار پیشروترین شعرهای جهان بود ولی در چند قرن اخیر كارش به دنباله روی و تكرار رسیده بود را با شعر جهان پیوند زند و باردیگر جای والای شعر فارسی را در خانواده شعر جهان به آن بازگرداند.</blockquote><blockquote>۳. نیما توانست عقاید متفاوت و گاه متضاد برخی از بزرگان شعر فرانسه را یكجا در خود جمع كند و از آنها به سود شعر فارسی بهره گیرد. او عقاید و اصول شعری «مالارمه» كه طرفدار عروض و قافیه بود را در كنار نظر انقلابی «رمبو» كه خواستار آزادی كامل شعر بود، قرارداد و با پیوند و هماهنگی بین آنها «شعر سپید» خود را به ادبیات ایران عرضه كرد.</blockquote><blockquote>۴ . نیما از نظر زبانشناسی ذوق شعری ایرانیان را تصحیح كرد و با كاربرد كلمات محلی دایره پسند ایرانیان را در بهره برداری از زبان رایج و جاری سرزمینش گسترش داد. او یكی از بزرگان شعر فولكلور ایران شمرده می شود.</blockquote><blockquote>۵. نیما جملات و اصطلاحات متداول فارسی و صنایع ادبی بدیهی و تكراری را كنار نهاد تا از فرسودگی بیشتر زبان پیشگیری كند و اینچنین زبان شعری كهن فارسی كه تنها استعداد بیان حالات ملایم و شناخته شده عرفانی و احساساتی را داشت، توانایی بیان هیجانات، دغدغه ها، اضطرابات و بی تابی های انسان مدرن امروزی را به دست آورد. بدین ترتیب زبان شعری «ایستا و فرسوده» گذشته را به زبان شعری «پویا و زنده» بدل كرد.</blockquote><blockquote>۶. نیما همچون مالارمه ناب ترین معنی را به كلمات بدوی بخشید. او كلمات جاری را از مفهوم مرسوم و روزمره آن دور كرد و مانند مالارمه شعر را سخنی كامل و ستایشی نسبت به نیروی اعجاب انگیز كلمات تعریف كرد.</blockquote><blockquote>۷. نیما همچون ورلن تخیل و خیال پردازی را در شعر به اوج خود رساند و شعر را در خدمت تخیل و توهم گرفت نه تفكر و تعقل.</blockquote><blockquote>۸. نیما بر «وزن» شعر بسیار تأكید داشت. او وزن را پوششی مناسب برای مفهومات و احساسات شاعر می دانست».</blockquote> | دكتر روژه می نویسد:<blockquote>«شعر آزاد» یكی از دستاوردهای اساسی مكتب سمبولیسم بود كه توسط ورلن، رمبو و … در «عصر روشنگری» بنا نهاده شد و شاعران و نویسندگان بسیاری را با خود همراه كرد كه نیمایوشیج نیز با الهام از ادبیات فرانسه یكی از همراهان این مكتب ادبی شد.</blockquote><blockquote>هدف در شعر آزاد آن است كه شاعر به همان نسبت كه اصول خارجی نظم سازی كهن را به دور می افكند هرچه بیشتر میدان را به موسیقی وكلام واگذارد. در واقع در این سبك ارزش موسیقیایی و آهنگ شعر در درجه اول اهمیت قرارمی گیرد.</blockquote><blockquote>شعر آزاد به دست شاعران سمبولیست فرانسه چهره ای تازه گرفت و به شعری اطلاق می شد كه از همه قواعد شعری كهن بركنار ماند و مجموعه ای از قطعات آهنگدار نابرابر باشد.</blockquote><blockquote>در چنین شعری، قافیه نه در فواصل معین، بلكه به دلخواه شاعر و طبق نیاز موسیقیایی قطعه در جاهای مختلف شعر دیده می شود و «شعر سپید» در زبان فرانسه شعری است كه از قید قافیه به كلی آزاد باشد و آهنگ دار بودن به معنای موسیقی درونی كلام از اجزا جدایی ناپذیر این نوع شعر است. كه این تعاریف كاملاً با ماهیت و سبك اشعار نیما هماهنگی دارد.</blockquote><blockquote>در مجموع می توان گفت كه:</blockquote><blockquote>۱. نیما كوشید تجربه چندنسل از شاعران برجسته فرانسوی را در شعر فارسی بارور سازد.</blockquote><blockquote>۲ . نیما توانست شعر كهن فارسی را كه در شمار پیشروترین شعرهای جهان بود ولی در چند قرن اخیر كارش به دنباله روی و تكرار رسیده بود را با شعر جهان پیوند زند و باردیگر جای والای شعر فارسی را در خانواده شعر جهان به آن بازگرداند.</blockquote><blockquote>۳. نیما توانست عقاید متفاوت و گاه متضاد برخی از بزرگان شعر فرانسه را یكجا در خود جمع كند و از آنها به سود شعر فارسی بهره گیرد. او عقاید و اصول شعری «مالارمه» كه طرفدار عروض و قافیه بود را در كنار نظر انقلابی «رمبو» كه خواستار آزادی كامل شعر بود، قرارداد و با پیوند و هماهنگی بین آنها «شعر سپید» خود را به ادبیات ایران عرضه كرد.</blockquote><blockquote>۴ . نیما از نظر زبانشناسی ذوق شعری ایرانیان را تصحیح كرد و با كاربرد كلمات محلی دایره پسند ایرانیان را در بهره برداری از زبان رایج و جاری سرزمینش گسترش داد. او یكی از بزرگان شعر فولكلور ایران شمرده می شود.</blockquote><blockquote>۵. نیما جملات و اصطلاحات متداول فارسی و صنایع ادبی بدیهی و تكراری را كنار نهاد تا از فرسودگی بیشتر زبان پیشگیری كند و اینچنین زبان شعری كهن فارسی كه تنها استعداد بیان حالات ملایم و شناخته شده عرفانی و احساساتی را داشت، توانایی بیان هیجانات، دغدغه ها، اضطرابات و بی تابی های انسان مدرن امروزی را به دست آورد. بدین ترتیب زبان شعری «ایستا و فرسوده» گذشته را به زبان شعری «پویا و زنده» بدل كرد.</blockquote><blockquote>۶. نیما همچون مالارمه ناب ترین معنی را به كلمات بدوی بخشید. او كلمات جاری را از مفهوم مرسوم و روزمره آن دور كرد و مانند مالارمه شعر را سخنی كامل و ستایشی نسبت به نیروی اعجاب انگیز كلمات تعریف كرد.</blockquote><blockquote>۷. نیما همچون ورلن تخیل و خیال پردازی را در شعر به اوج خود رساند و شعر را در خدمت تخیل و توهم گرفت نه تفكر و تعقل.</blockquote><blockquote>۸. نیما بر «وزن» شعر بسیار تأكید داشت. او وزن را پوششی مناسب برای مفهومات و احساسات شاعر می دانست».<ref name=":0">[https://www.bartarinha.ir/fa/news/282971/%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%D9%8A-%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D9%86%D9%8A%D9%85%D8%A7-%D9%8A%D9%88%D8%B4%D9%8A%D8%AC-%D9%BE%D8%AF%D8%B1-%D8%B4%D8%B9%D8%B1-%D9%86%D9%88 سایت برترینها زندگینامه نیما]</ref></blockquote> | ||
== شعر نیمایی == | |||
شعر نیمایی، سبکی از شعر معاصر فارسی است که نخستین نمونه شعر نو در ادبیات فارسی بوده و برآمده از نظریه ادبی نیما یوشیج شاعر معاصر ایرانی است. تحولی که نیما انجام داد در دو زمینهی شکل و محتوا در شعر کلاسیک فارسی بود. با انتشار شعر افسانه نیما اساس شعر نو را مطرح کرد که تفاوت بزرگ محتوایی با شعر سنتی ایران داشت. | |||
=== دیدگاه نیما در بارهی شعر === | |||
دیدگاه نیما در بارهی شعر، نگاهی نو است که شیوههای قدیم را به چالش کشیده و شعر را در قالبی نو تعریف میکند. او میگوید: <blockquote>« ادبیات ما باید از هر حیث عوض شود. موضوع تازه کافی نیست و نه این کافی است که مضمونی را بسط داده و به طرز تازه بیان کنیم. نه این کافی است که با پس و پیش کردن قافیه و افزایش و کاهش مصراعها یا وسایل دیگر، دست به فرم تازه زده باشیم. عمده کار این است که طرز کار عوض شود و مدل وصفی و روائی، که در دنیای با شعور آدم هاست، به شعر بدهیم.»</blockquote><blockquote>او در ادامه می گوید: « شعر وزن و قافیه نیست، بلکه وزن و قافیه هم از ابزار کار یک نفر شاعر هستند. همچنین شعر ردیف ساختن مصطلحات و فهرست کلی دادن از مطالب معلوم که در سر زبانها افتاده است نیست. این جور کار به درد دفتر حساببندی یک تجارتخانه میخورد. شعر واسطه تشریح و تاثیر دادن و کوچک کردن معنویات و شکافتن و نمودن درونیهای دقیق و نهفته آنهاست. و تمام کوشش و کاوش شاعر برای آن است که «مخصوصاً شعر را از حیث بیان آن به طبیعت نزدیک کرده و به آن اثردلپذیر نثر را دهد.»<ref>[https://amirye.ir/%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%86-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C/%D9%86%DB%8C%D9%85%D8%A7+%DB%8C%D9%88%D8%B4%DB%8C%D8%AC سایت امیریه مقاله نیما]</ref></blockquote> | |||
=== شعر مهتاب === | === شعر مهتاب === | ||
خط ۲۲۱: | خط ۲۳۳: | ||
دکتر محمّد معین حق دارد در آثار من کنجکاوی کند. ضمناً دکتر ابوالقاسم جنّتی عطائی و آل احمد با او باشند؛ به شرطی که هر دو با هم باشند. | دکتر محمّد معین حق دارد در آثار من کنجکاوی کند. ضمناً دکتر ابوالقاسم جنّتی عطائی و آل احمد با او باشند؛ به شرطی که هر دو با هم باشند. | ||
ولی هیچیک از کسانی که به پیروی از من شعر صادر فرمودهاند در کار نباشند. دکتر محمّد معین که مَثَل صحیح علم و دانش است، کاغذ پارههای مرا بازدید کند. دکتر محمّد معین که هنوز او را ندیدهام مثل کسی است که او را دیدهام. اگر شرعاً میتوانم قیّم برای ولد خود داشته باشم، دکتر محمّد معین قیّم است؛ ولو اینکه او شعر مرا دوست نداشته باشد. امّا ما در زمانی هستیم که ممکن است همهی این اشخاص نامبرده از هم بدشان بیاید، و چقدر بیچاره است انسان ... !<blockquote></blockquote> | ولی هیچیک از کسانی که به پیروی از من شعر صادر فرمودهاند در کار نباشند. دکتر محمّد معین که مَثَل صحیح علم و دانش است، کاغذ پارههای مرا بازدید کند. دکتر محمّد معین که هنوز او را ندیدهام مثل کسی است که او را دیدهام. اگر شرعاً میتوانم قیّم برای ولد خود داشته باشم، دکتر محمّد معین قیّم است؛ ولو اینکه او شعر مرا دوست نداشته باشد. امّا ما در زمانی هستیم که ممکن است همهی این اشخاص نامبرده از هم بدشان بیاید، و چقدر بیچاره است انسان ... !<ref name=":0" /><blockquote></blockquote> | ||
== منابع == | == منابع == | ||
<references /><references /> | <references /><references /> |
ویرایش