کاربر:Safa/صفحه تمرین آبراهام لینکلن: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳: | خط ۳: | ||
| عنوان = | | عنوان = | ||
| عنوان ۲ = | | عنوان ۲ = | ||
| نام =آگوستو پینوشه | | نام =آگوستو خوزه رامون پینوشه اوگارته | ||
| تصویر =سر وینستون چرچیل.JPG | | تصویر =سر وینستون چرچیل.JPG | ||
| اندازه تصویر = | | اندازه تصویر = | ||
| عنوان تصویر = | | عنوان تصویر = آگوستو خوزه رامون پینوشه اوگارته | ||
| زادروز = ۲۵ نوامبر ۱۹۱۵ | | زادروز = ۲۵ نوامبر ۱۹۱۵ | ||
| زادگاه = والپاریزو شیلی | | زادگاه = والپاریزو شیلی |
نسخهٔ ۲ ژانویهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۲۰:۴۷
آگوستو خوزه رامون پینوشه اوگارته، (زادهٔ ۲۵ نوامبر ۱۹۱۵ در والپارایسو – درگذشتهٔ ۱۰ دسامبر ۲۰۰۶ در سانتیاگو)، از ژنرالهای ارتش شیلی بود که در رأس یک کودتای نظامی در یازده سپتامبر ۱۹۷۳ دولت سوسیالیست سالوادور آلنده، رئیسجمهور مردمی شیلی را سرنگون نمود و سپس به عنوان یک دیکتاتور بیرحم، بدون هیچگونه انتخابات دمکراتیک، به مدت ۱۷ سال بر مردم این کشور حکومت کرد. آلنده یک ماه قبل از کودتا پینوشه را به عنوان رئیس نیروهای مسلح کشور منصوب کرده بود و او از این موقعیت برای سازماندهی کودتا استفاده کرد. در روز اول، دولتِ کودتا شروع به دستگیری و انتقال هزاران نفر از فعالان کارگری و چپ گراها به ورزشگاه ملی سانتیاگو کرد و بسیاری را کشت.
پینوشه در سال ۱۹۷۳ با انجام کودتای نظامی علیه دولت چپ سالوادور آلنده، هزاران تن از مردم و روشنفکران را به زندان افکند. به این سبب هنگام برکناری او هزاران نفر از کمونیستها خواهان دستگیری و محاکمه او شدند. اما دادگاهی نشدن وی به خاطر اتهامات نقض حقوقبشر در دوره زمامداری و سپس فوت آگوستو پینوشه بسیاری از نیروهای چپ را دچار یأس نمود. پینوشه در نوامبر ۲۰۰۶ مسؤولیت آنچه که در دوران او انجام شده را پذیرفت هرچند هرگز به این دلیل محاکمه نشد. بسیاری از هواداران وفادارش نیز پس از آنکه در سال ۲۰۰۴ معلوم شد او درگیر یک اختلاس ۲۷ میلیون دلاری بوده، او را رها کردند. پینوشه در سال ۱۹۹۰ قبل از ترک مقام خود، تدابیری اندیشید تا با وضع قوانین ویژهی حقوقی، از هر گونه حسابرسی و تعقیب قانونی مصون بماند و مشمول تعقیب قانونی نشود اما با این وجود سرانجام دادگاه عالی شیلی با لغو مصونیت حقوقی وی باعث شد که پینوشه به خاطر قانونشکنی محاکمه گردد.
اگوستو پینوشه سرانجام در ۱۰ دسامبر ۲۰۰۶ در سن ۹۱ سالگی در سانتیاگو درگذشت.
پیشینه پینوشه
آگوستو پینوشه ژنرالِ راست گرا که در ۱۱ سپتامبر ۱۹۷۳، علیه دولتِ منتخبِ چپ گرا سالوادور آلنده در شیلی کودتا کرد، یک ماه قبل از آن توسط "سالوادور آلنده" رئیس جمهور وقت شیلی به عنوان رئیس نیروهای مسلح خود منصوب شدهبود اما پینوشه با بهرهجویی از این موقعیت به سازماندهی یک کودتا علیه آلنده مبادرت کرد.
پینوشه و اعمال بیرحمانهترین نوع شکنجه و کشتار
پینوشه در اولین روز به دست گرفتن قدرت، هزاران تن را که عمدتاً از فعالان طبقه کارگر و چپ گراها بودند بازداشت و به ورزشگاه ملی سانتیاگو منتقل کرد و بسیاری از آنها را به قتل رساند. بر اساس گزارشات متعدد، از ۱۱ سپتامبر ۱۹۷۳ تا ۱ مارس ۱۹۹۰ بیش از ۴۰۰۰ نفر به خاک و خون کشیده شدند به نحوی که ۱۰۰۲ تن از قربانیان ناپدیدشدگانی هستند که تاریخ مرگشان مجهول مانده و خانوادههای آنها هنوز شانس خاکسپاری آنها را نیافتهاند. از این رو نام بسیاری از آنها روی دیوار گورستان عمومی شهر سانتیاگو نوشته شده و این امکان وجود دارد که نامهای دیگری به لیست این قربانیان اضافه گردد.
دیکتاتوری وحشیانه نظامی، که توسط قدرتهای غربی مانند ایالات متحده و بریتانیا حمایت می شد، ایدئولوژی اقتصادی خشن راست گرایان نئولیبرال منسوب به پسران شیکاگو را اجرا کرد. در حالی که ناظران بین المللی وعده «معجزه اقتصادی» می دادند، در حقیقت استانداردهای زندگی برای اکثریت قریب به اتفاق مردم افت کرد و همراه با کاهش دستمزد ها بخشی از هزینه های مراقبت های بهداشتی، آموزشی و مسكن قطع شد. هر کارگری که تلاش می کرد مقاومت کند، کشته، شکنجه، زندانی یا ناپدید می شد.
یکی از روشهای رایج اعدام توسط رژیم این بود که غیرنظامیان را از هلیکوپتر به داخل اقیانوس یا از بالای کوههای آند پایین بیندازد. طی ۱۷ سال پس از آن، بیش از سه هزار نفر توسط رژیم کشته و بیش از سی و هفت هزار نفر دیگر به طور غیرقانونی زندانی یا شکنجه شدند.
بسیاری از زندانیان ، على الخصوص زنان و همچنین مردان، مورد تجاوز منظم و سوء استفاده جنسی از سوی نگهبانان قرار می گرفتند. علاوه بر تجاوز توسط نگهبانان، برخی از زنان با استفاده از سگ، موش و عنکبوت مورد آزار قرار می گرفتند و گزارش شده بود که برخی مجبور به برقراری رابطه جنسی با اعضای خانواده خود می شدند.
بسیاری از فرزندان کشته شدگان به کلیسای کاتولیک واگذار شده یا به فرزندخواندگی پذیرفته شدند، در حالی که بچه ها یا از وضعیت والدینشان بی خبر می ماندند یا به آنها گفته می شد که پدر و مادرشان را طی حادثه ای از دست داده اند.
قتل ویکتور خارا توسط پینوشه
ویکتور خارا شاعر، موزیسین و خوانندهی چپگرای شیلیایی و از طرفداران سالوادور آلنده، از جملهی بازداشتشدگان مستقر در ورزشگاه سانتیاگو بود که به شیوهی بسیار وحشیانه و ضد انسانی توسط نظامیان به شهادت رسید. یکی از افسران پینوشه خطاب به ویکتور که جزو زندانیان حاضر در ورزشگاه بود گفته بود: «شنیدهام آواز میخوانی. میخواهم که همین جا برای ما بخوانی» ویکتور خارا نیز درخواست گیتار کرده و شروع به نواختن و خواندن سرود مشهور «ما پیروزیم» نمود. افسر نظامی که خشگمین شده بود فرمان شکستن انگشتان هر دو دست ویکتور خارا را داد و سپس با تمسخر رو به او کرده و گفت حالا گیتار بزن. ویکتور خارا با شجاعت رو به جمعیت درخواست کرد که بازداشت شدگان او را همراهی کنند و در این هنگام همه نفرات حاضر در استادیوم با بالا بردن دستها شان شروع به خواندن و همراهی خارا نمودند. این حرکت موجب خشم نظامیان شد و در واکنش به این عمل متهورانه، ویکتور خارا را به رگبار گلوله بسته و به شهادت رساندند.
پینوشه با برقراری یک دیکتاتوری وحشی نظامی، که توسط قدرتهای غربی حمایت میشد، ایدئولوژی اقتصادی راست گرایان نئولیبرال منسوب به پسران شیکاگو را به مرحله اجرا گذاشت. برغم وعدهی ناظران بینالمللی مبنی بر وقوع یک «معجزه اقتصادی»، وضعیت زندگی اکثریت قریب به اتفاق مردم به شدت افت کرد و همراه با کاهش دستمزدها بخشی از هزینههای مراقبتهای بهداشتی، آموزشی و مسكن قطع شد و هر کارگری که تلاش میکرد مقاومت کند، کشته، شکنجه، زندانی یا ناپدید میشد.
پرتاب غیر نظامیان از هلیکوپتر به داخل اقیانوس یا از بالای کوههای آند به پایین، یکی از روشهای رایج اعدام توسط رژیم پینوشه بود. در خلال ۱۷ سال حاکمیت سرکوبگرانه پینوشه بر شیلی، بیش از سه هزار نفر توسط وی به قتل رسیدند و افزون بر سی و هفت هزار نفر دیگر به طور غیرقانونی زندانی یا شکنجه شدند.
بسیاری از زندانیان، على الخصوص زنان و همچنین مردان، مورد تجاوز منظم و سوء استفاده جنسی از سوی نگهبانان قرار میگرفتند. علاوه بر تجاوز توسط نگهبانان، برخی از زنان با استفاده از سگ، موش و عنکبوت مورد آزار قرار میگرفتند و گزارش شده بود که برخی مجبور به برقراری رابطه جنسی با اعضای خانواده خود میشدند. بسیاری از کودکان که اولیاء آنها قربانی دیکتاتوری حاکم گشته بودند، به کلیسای کاتولیک واگذار شده یا به فرزندخواندگی پذیرفته شدند، در حالی که بچهها یا از وضعیت والدینشان بی خبر میماندند یا به آنها گفته میشد که پدر و مادرشان را طی حادثهای از دست دادهاند.
ويكتور خارا Victor Jara در 1932در روستايي فقير در شيلي به دنيا آمد.مادرش خواننده ترانه هاي محلي بود و به خاطر همين از همان دوران كودكي با شعر و موسيقي آشنا شد.در دوران نوجواني به همراه خانواده اش به سانتياگو مهاجرت كرد.پس از گذراندن سربازي به دانشگاه رفت و در رشته موسيقي سنتي شيلي به تحصيل پرداخت.و بعد از آن به يك شاعر و خواننده محبوب در بين مردم شيلي تبديل شد.شعر هايي اغلب چپ كه مي خواند بر گرفته از رنج و سختي مردم فقيري بود كه ويكتور روزي جزيي از آنها بود. خارا در دوره توهم نجات دهندگی انقلاب و مارکسیسم ظهور کرد . مردم عقب افتاده امریکای جنوبی که فکر می کردند با انقلاب و کمونیسم می توانند از چنگال فقر که خود بانی آن بودند نجات پیدا کنند و خارا یکی از آنها بود.
در سال ١٩٧٠ سالوادور آلنده با افکار مارکسیستی كانديداي حزب اتحاد مردمي در انتخابات رياست جمهوري به پيروزي رسيد.ويكتور كه خود چپ و مارکسیست بود و از طرفداران او بود و پيش از انتخابات براي حمايت از او در استاديوم سانتياگو كنسرت بزرگي اجرا كرد.اما نمي دانست كه همانجا قتلگاه او خواهدشد.
صبح ١١ سپتامبر ١٩٧٣ ژنرال پینوشه فرمانده ارتش شیلی بر ضد آلنده که اقتصاد شیلی را با اعمال مارکسیستی غلط خود ( مانند کاسترو در کوبا) به نابودی کشیده بود و از قدرت کناره گیری نمی کرد و قصد تغییر قانون اسای را داشت با پشتیبانی مجلس شیلی و دیوان عالی کشور كودتا کرد و هواپيما هاي ارتش به كاخ رياست جمهوري حمله كردند و آنجا را بمب باران كردند. آلنده کشته شد ،ارتش با طرفداران او درگیر شد و بسیاری از مردم سانتياگو به خيابان آمده بودند و مي جنگيدند.تعداد دستگير شدگان آنقدر زياد شده بود كه سينما ها و سالن هاي ورزشي هم به بازداشتگاه تبديل شده بودند.ويكتور خارا هم به همراه جمعي از دانشجويان دستگير شد و به استاديوم سانتياگو منتقل شد.در آنجا ٥ هزار نفر زنداني شده بودند كه اكثرا دانش آموزان،دانشجويان و جوانان شهر سانتياگو بودند.
يكي از افسران به ويكتور گفت:شنيده ام كه آواز مي خواني،مي خواهم اينجا برايمان آوازي بخواني.ويكتور گفت برايم گيتار بياوريد.دستور داد گيتاري برايش آوردند.ويكتور گيتار را در دست گرفت و با نواختن گيتار سرود ما پيروز خواهيم شد را خواند.ناگهان تمام استاديوم دست ها را بالا بردند و با او هم صدا شدند.افسر با ديدن اين صحنه دستور داد جلوي همه انگشتان و دست هاي او را شكستند و بعدها جسد تير باران شده او گوشه خيابان پيدا شد.
آخرین ترانهٔ او که حکم وصیتنامهاش را داشت، بر روی تکهای از روزنامه نوشته شده بود و توسط یکی از افرادی که از استادیوم شیلی جان به در برد، به دست همسرش رسید:
پنج هزار نفر این جاییم/ در این بخش کوچک شهر/ چه دشوار است سرودی سر دادن/ آنگاه که وحشت را آواز میکنیم/ وحشت آنکه زندهام/ وحشت آنکه میمیرم / خود را در انبوه این همه دیدن/ میان این لحظههای بیشمار ابدیت/ که در آن سکوت و فریاد هست/ لحظه پایان آواز.
پس از دستگیری #ویکتور_خارا توسط ارتش آگوستو پینوشه دیکتاتور شیلی، او و پنج هزار تن از جوانان شیلی را به استادیوم سانتیاگو؛ یعنی همانجایی که کنسرتهای حمایتی آلنده برگزار شدهبود، منتقل کردند. در آنجا نظامیان به شکنجه و کشتار بسیاری از مبارزان پرداختند.
رئیس زندان که سرودهای هیجان انگیز خارا را شنیده بود به هنرمند گرفتار نزدیک شد و از او پرسیدآیا حاضر است برای دوستان گیتار بزند و سرود بخواند؟ پاسخ ویکتور مثبت بود: البته که حاضرم! رئیس زندان به یکی از گروهبانان گفت گیتارش را بیار! گروهبان رفت و تبری با خود آورد و هر دو دست ویکتور خارا را با آن شکستند. آنگاه رئیس زندان به طعنه گفت: خوب، بخوان! چرا معطلی؟.....ویکتور خارا، درحالی که دستان خونریزش را در آسمان حرکت میداد از همزنجیران خود خواست که با او همصدایی کنند و آنگاه آواز پنج هزار دهان به خواندن «سرود وحدت»که ویکتور تصنیف کرده بود در استادیوم سانتیاگو طنین افکند:
مردمی یکدل و یکصدا
هرگز شکست نخواهند خورد
پس از آن وحشیانه به رگبار بسته شد و پیکرش به گورهای دسته جمعی انتقال یافت. این واقعه در ۱۱ سپتامبر ۱۹۷۳ رخ داد که در تاریخ شیلی به «سپتامبرسیاه»
شکستن طلسم وحشت؛ محاکمه شگفتانگیز و پایانناپذیر ژنرال آگوستو پینوشه
پینوشه، دیکتاتور شیلی، کسی است که بیش از ۴۰۰۰ نفر را در دوران حکومت خود یعنی از ۱۱ سپتامبر سال ۱۹۷۳ تا ۱ مارس ۱۹۹۰ به خاک و خون کشید و ۱۰۰۲ نفر از این قربانیان هیچ تاریخ مرگی ندارند و ناپدیدشدگانی هستندکه خانوادههایشان هنوز نتوانستهاند آنها را به خاک بسپارند.
در گورستان عمومی شهر سانتیاگو دیواری است که نام تمام قربانیان روی آن نوشته شده است و حتی جایی هم برای قربانیان بیشتر در نظر گرفته شده، آنهایی که هنوز ممکن است پیدا شوند و نامشان به این دیوار اضافه شود هرچند خیلی از خانوادهها هم هیچگاه نام قربانیان خود را گزارش نخواهد کرد چراکه هنوز از بازگشت پینوشهها واهمه دارند.
«شکستن طلسم وحشت» رمانی درباره یک محاکمه است، محاکمه شگفتانگیز و پایانناپذیر موجودی مهیب و دیوصفت در پوست انسان، به اسم آگوستو پینوشه.
آریل دورفمن، استاد بزرگ ادبیات و یک شیلیایی تبعیدی است که در این اثر از پینوشه، جنایات و محاکمه او میگوید. او که ده سال پس از کودتای شیلی به کشورش بازگشت خاطرات خود را از دوران مجاکمه و روزهای آخر پینوشه در این کتاب نوشته است:
«گذشتهٔ او و بریدهروزنامهها را بالا و پایین میکردم بلکه از مردی که زمام امور شیلی را به دست گرفته بود رد پایی پیدا کنم - مردی که میتوانست بدون هیچ تکلفی بگوید که در آن کشور، بدون خبردار شدن او برگ هم به زمین نمیافتد. دنبال سرنخ میگشتم و تقریباً هیچچیز دستگیرم نشد، انتظارش را نداشتم. وقتی زندگینامهٔ خودنوشتش را میخواندم - کودکیِ سبکبارش در دههٔ ۱۹۲۰ در بندر والپارایزو، شیطنتهای دوران دانشجوییاش در دانشگاه افسری دههٔ ۱۹۳۰، سه کتاب مهجورش دربارهٔ ژئوپولتیک که در آنها حتی یک کلام حرف جنجالبرانگیز یا موضعگیری سیاسی به چشم نمیخورد، کارنامهٔ نظامی کسالتبار و بیحادثهاش - نمیتوانستم این حس را کنار بزنم که داشته پنهان میشده، تمام عمرش شاید حتی از خودش داشته پنهان میشده، از بچگی یاد گرفته که به هیچکس، شاید حتی به آینهٔ روبهرویش یا به همسرش هم نگوید که واقعاً کیست، نگوید که روزی میتواند چه کسی بشود.»