۹٬۹۱۷
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۵: | خط ۱۵: | ||
|والدین= | |والدین= | ||
|فرزندان=مستوره، نورالدين، علاءالدين، شمسالدين، نجمالدين، نسرين، كمالالدين، لطيفه|تحصیلات=سیکل، ششم ابتدایی}} | |فرزندان=مستوره، نورالدين، علاءالدين، شمسالدين، نجمالدين، نسرين، كمالالدين، لطيفه|تحصیلات=سیکل، ششم ابتدایی}} | ||
'''محترم ایجهای''' (زاده | '''محترم ایجهای''' (زاده ۱۳۰۳ – درگذشت ۳ مهر ۱۳۸۹در شهر سرژی در نزدیکی پاریس) مشهور به مادر كوشالی، در خانوادهای روحانی در لاهيجان متولد شد. تحصيلات ابتدايیاش را در همين شهر گذراند. پس از كشف حجاب توسط رضا خان، مادر از ادامه تحصيل خودداری كرد. او بدليل جو سياسی حاكم بر خانواده ، ضد رژيم شاه بود. مادر ۵ پسر و ۳ دختر داشت. او همراه با فرزندان مجاهدش در كليه فعاليتهای سياسی عليه رژيم شاه شركت میكرد. با شروع تظاهرات و فعاليتهای انقلاب در شهر لاهيجان، مادر خانه و كليه امكانات خود را براي راه اندازی تظاهرات و اقدامات عليه رژيم شاه در اختيار فرزندانش قرار داد. | ||
مادر کوشالی در زمرهی | مادر کوشالی در زمرهی مادرانی است که چندتن از فرزندانش را در جنگ با آخوندهای حاکم بر ایران از دست داد. وی به سبب اعدام ۶ تن از اعضای خانوادهاش توسط رژیم حاکم بر ایران پیوسته تحت پیگرد حکومت قرار داشت؛ به این خاطر مجبور شد تا آخرین روزهای حیاتش رنج دوری از وطن را بهجان بخرد. فرزندانش علاء، نجم الدین، کمال الدین، شمس الدین کوشالی، عروسش عصمت شریعتی در جریان اعدامهای مخالفین حکومت در اوایل سالهای دههی شصت بهجرم آزادیخواهی و حمایت از سازمان مجاهدین خلق ایران کشته شدند و خواهرزادهاش منوچهر بزرگبشر در قتلعام زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷ اعدام شد.<ref>[[قتل عام ۶۷]]</ref> | ||
مادر کوشالی از طریق فرزند بزرگش علاء با سازمان مجاهدین خلق ایران آشنا شد. او همراه با فرزندانش در همه فعالیتها و راهپیماییهای اوایل انقلاب بر علیه دیکتاتوری دینی شرکت میکرد. پس از سرکوب تظاهرات میلیونی مردم ایران در ۳۰ خرداد سال ۱۳۶۰ که بهدعوت سازمان مجاهدین خلق در اکثر شهرهای ایران برگزار شد و طی آن دهها نفر به رگبار بسته شدند و هرگونه فعالیتهای سیاسی ممنوع شد، مادر کوشالی نیز زندگی مخفی را شروع کرد. او که حکم دستگیریاش صادر شده بود همزمان با فعالیتهای مختلف خود سرپرستی تعدادی از فرزندان پدر و مادرهایی که کشته شده بودند را بهعهده داشت. | مادر کوشالی از طریق فرزند بزرگش علاء با سازمان مجاهدین خلق ایران آشنا شد. او همراه با فرزندانش در همه فعالیتها و راهپیماییهای اوایل انقلاب بر علیه دیکتاتوری دینی شرکت میکرد. پس از سرکوب تظاهرات میلیونی مردم ایران در ۳۰ خرداد سال ۱۳۶۰ که بهدعوت سازمان مجاهدین خلق در اکثر شهرهای ایران برگزار شد و طی آن دهها نفر به رگبار بسته شدند و هرگونه فعالیتهای سیاسی ممنوع شد، مادر کوشالی نیز زندگی مخفی را شروع کرد. او که حکم دستگیریاش صادر شده بود همزمان با فعالیتهای مختلف خود سرپرستی تعدادی از فرزندان پدر و مادرهایی که کشته شده بودند را بهعهده داشت. | ||
خط ۳۰: | خط ۲۸: | ||
== فعالیتهای سیاسی مادر کوشالی == | == فعالیتهای سیاسی مادر کوشالی == | ||
بعد از سرنگونی رژيم شاه و شروع فاز سياسی، او در نقش يكی ازمادران فعال شهر، به فعاليتهای سياسی و افشاگرانه عليه ارتجاع حاكم روی آورد و همواره تكيهگاه و كمك كار مجاهدان لاهيجان بود و در انجمن مادران مسلمان فعاليت میكرد. مادر كوشالی در كليه مراسم، تظاهرات و فعاليتهای اجتماعی و مالی مجاهدین حضور فعال داشت و به همين دليل، همواره مورد آزار و اذيت و توهين ماموران رژيم قرار میگرفت. پاسداران، چندين بار به خانه مادر ريخته و با شكستن درب و پنجره و اثاثيه منزل، به او تهاجم میكردند كه تو باعث شدی فرزندانت به اين مسير كشانده شوند. آنها مادر را تهديد میكردند كه يا دست از حمايت مجاهدين بردار و يا خودت و فرزندانت را مورد تعقيب قرار میدهيم و مادر میگفت كه: « من هيچوقت چنين كاری نخواهم كرد و تا آخرين لحظه دست از حمايت فرزندانم برنخواهم داشت . من شيرم را به آنها حلال كردم». | |||
در برنامه ارتباط مستقيم برای اشرف پيام میداد: «به مژگان، به صديقه، به اشرفيان عزيزم بگوئيد ما مادران تا پای جان بپای شما هستيم، خاطرتان جمع باشد، عزيزان من سلام و درود من برشما دختران عزيزم، برشما پسران عزيزم». | محترم ایجهای در یک مصاحبه تلوزیونی سرگذشت خودش و چگونگی کشته شدن فرزندانش را تشریح کرد. در برنامه ارتباط مستقيم برای اشرف پيام میداد: «به مژگان، به صديقه، به اشرفيان عزيزم بگوئيد ما مادران تا پای جان بپای شما هستيم، خاطرتان جمع باشد، عزيزان من سلام و درود من برشما دختران عزيزم، برشما پسران عزيزم».<ref>[https://iranazadfarda.com/%d9%85%d9%82%d8%a7%d9%84%d8%a7%d8%aa/%d8%b4%d8%a8%e2%80%8c%d8%a2%d9%88%d8%a7%d8%b2%d9%87%d8%a7-%d9%81%d8%b1%d8%b2%d9%86%d8%af%d9%85-%d9%85%d9%86-%d9%85%d8%a7%d8%af%d8%b1-%da%a9%d9%88%d8%b4%d8%a7%d9%84%db%8c-%d9%87%d8%b3%d8%aa%d9% فرزندم من مادر کوشالی هستم- ایران آزاد فردا]</ref> | ||
== فرزندان مادر کوشالی == | == فرزندان مادر کوشالی == | ||
خط ۴۱: | خط ۳۷: | ||
من آن زمان در تعجب بودم که چطور شد؟ در رشته قبلی اش با معدل خوب قبول شد؟ بعد رفت توی تیم فوتبال که باز هم برایم تعجب آور بود. همه اش توی فکرش بودم. سالهای بعد فهمیدم که چرا از این دانشگاه به این دانشگاه رفته و چرا به این تیم های فوتبال رفته است. او مدتی در تیم دارایی بود. بعد رفت تیم سپید رود در رشت. ... | من آن زمان در تعجب بودم که چطور شد؟ در رشته قبلی اش با معدل خوب قبول شد؟ بعد رفت توی تیم فوتبال که باز هم برایم تعجب آور بود. همه اش توی فکرش بودم. سالهای بعد فهمیدم که چرا از این دانشگاه به این دانشگاه رفته و چرا به این تیم های فوتبال رفته است. او مدتی در تیم دارایی بود. بعد رفت تیم سپید رود در رشت. ... | ||
در سالهای ۵۶–۵۷ فعالیتهای بسیار گسترده ای داشت. در لاهیجان همه می دانستند او فعال است. حتی مرتجعان هم می دانستند. او در راهپیماییها شرکت می کرد. ما هم با او بودیم. با ساواکیها درگیر می شد. چند بار ساواک ریخت توی خانه ما. یکبار صبح زود بود. از در و دیوار ریختند توی خانه. تا گفتم چه خبر است مرا کوباندند به دیوار. چادرم از سرم افتاد. با قنداق تفنگ زدند به پهلویم. می خواستند خفه ام کنند. بعد رفتند. مدتی بعد | در سالهای ۵۶–۵۷ فعالیتهای بسیار گسترده ای داشت. در لاهیجان همه می دانستند او فعال است. حتی مرتجعان هم می دانستند. او در راهپیماییها شرکت می کرد. ما هم با او بودیم. با ساواکیها درگیر می شد. چند بار ساواک ریخت توی خانه ما. یکبار صبح زود بود. از در و دیوار ریختند توی خانه. تا گفتم چه خبر است مرا کوباندند به دیوار. چادرم از سرم افتاد. با قنداق تفنگ زدند به پهلویم. می خواستند خفه ام کنند. بعد رفتند. مدتی بعد علاء برگشت. گفت مامان خیلی خوب کاری کردی مقاومت کردی. | ||
بعد از ۳۰خرداد من دیگر از بچه ها خبر نداشتم. مخفی بودم. حکم دستگیری من را داده بودند. من هم با بچهها در خانههای تیمی کار میکردم. در خیابانها با بچه ها کار میکردم. در ماشینها با بچه ها کار میکردم. خودم یک طرف مخفی شدم، بچههایم یک طرف. هیچ خبری نداشتیم از هم. فقط یک روز علاء من را دید. گفت مادر من آمدهام تو را ببینم. دست کرد جیبش هفت تیرش را بیرون آورد. گفت خمینی آن طرف، ما این طرف. مامان ما از خمینی جدا شدیم. حواست باشد. بغلش کردم. بوسیدمش، لبش را بوسیدم، این وداع ۵دقیقه بیشتر نشد و فقط سفارش کرد که سازمان و مسعود را فراموش نکنی. برگشتم گفتم پسرم اگر طناب دار به گردنم بیفتد هرگز سازمان و مسعود را فراموش نخواهم کرد. این عهدی بود که من با علاء بستم. | |||
او رفته بود به مشهد. سازمان منتقلش کرده بود مشهد. آنجا هم دستگیر شد. بچههای مشهد که زندان بودند آمدند برای من از علاء صحبت کردند. بچهها خواسته بودند که مادر را بیاورید پیش ما. من به مشهد رفتم. بچهها آمدند من را بردند، رفتیم توی یک خانهای و قرار بود علاء بیاید آن جا؛ ولی نشد. دو روز بعد علاء دستگیر شد. او را بردند شکنجهگاه چالوس. بعد بردند گیلان دادگاهی کردند و در دی ماه اعدامش کردند. | |||
نجم الدین زمان شاه، دانشجوی حقوق بود. در | به خاطر همین است که خودم را تا پای جان در رکاب همین رهبری، مسعود و مریم عزیزم، هستم و خواهم هم بود و تا پای جان هم کار خواهم کرد. نجم الدین و کمال الدین و شمس الدین هم بعد از علا، فعال شدند. نجم الدین زمان شاه، دانشجوی حقوق بود. در سال ۵۷ رفت قم میان طلبهها برای تبلیغ میان آنها. همان زمان یک سخنرانی دو آتشه در لنگرود داشت. بعد دستگیرش کردند و دادگاهش توی لاهیجان بود. مردم جمع شدند. من هم رفتم. گفته بودند باید وثیقه بگذاریم تا آزاد بشود؛ و تا آخر سال ۵۷ توی زندان بود. وقتی هم آخوندها دستگیرش کردند زیر شکنجه به شهادت رسید. | ||
کمال الدین هم خیلی فعال بود. ۲۵سال داشت. در دانشگاه تبریز دانشجوی رشته ادبیات بود. هرکدامشان قبول شدند در دانشگاه | کمال الدین هم خیلی فعال بود. ۲۵سال داشت. در دانشگاه تبریز دانشجوی رشته ادبیات بود. هرکدامشان قبول شدند در دانشگاه نمیماندند کمالالدین به شهرهای مختلف میرفت. اصلا از او خبر نداشتم؛ ولی شنیدم او را بردند توی دادگاه، به او گفتند کمال کوتاه بیا تا آزادت کنیم. گفت نه! هرگز! ما انقلاب کردیم، شما دزد انقلاب هستید. بعد به بازجویش گفته بود هفت تیرت را بده تا بزنم به مغز خمینی. همین جواب کفایتش بود. خیلی شجاع بود. معروف بود. مردم هم خیلی دوستش داشتند. در ۲۱آبان به شهادت رسید[[پرونده:خانواده کوشالی.JPG|بندانگشتی|خانواده کوشالی]]شمس الدین ۱۲ریاضی بود. ۱۷ سالش بود. یک میلیشیای آتشین بود. آخر فاز سیاسی خانه تیمی داشتند. میآمد خانه. هندوانه قاچ قاچ میکرد میگذاشت توی کیسه نایلون از پشت بامهای همسایهها میرفت خودش را به بچهها میرساند. از آن طرف میآمد پردهنویسی میکرد دیوارها را مینوشت. از این کارها میکرد. در فاز نظامی من از دستگیریاش خبر نداشتم. جای دیگری بودم که او دستگیر شد و خبر نداشتم. | ||
شمس الدین ۱۲ریاضی بود. ۱۷ سالش بود. یک میلیشیای آتشین بود. آخر فاز سیاسی خانه تیمی داشتند. | |||
شمس و کمال وقتی شهید شدند من از طریق سازمان خبردار شدم. | شمس و کمال وقتی شهید شدند من از طریق سازمان خبردار شدم. | ||
منوچهر | منوچهر بزرگبشر یکی دیگر از شهیدان خاندان ماست. پسر خواهرم است. دانشجو بود، در تهران در خانههای تیمی دستگیر شد. هفت سال در زندان خمینی بود. در قزلحصار و اوین و گوهردشت بود. بعد از فروغ جاویدان، در جریان قتلعام زندانیان سیاسی شهیدش کردند. این پسر تمام شکنجهها را تحمل کرد. یک بار لاجوردی لعنتی از خانوادهاش خواسته بود که به او بگویند توبه کند. یکی از اعضای خانوادهاش رفته بود زندان گفته بود منوچهر بس است دیگر و او هم جواب داده بود: برو از خالهام که الان در پاریس است خجالت بکش. بعد گفته بود دیگر هم ملاقات من نیا! او همه مواضع سازمان را تایید کرده بود. برای همین هم در اولین دسته اعدامیها قرار گرفت. این منوچهر برای من خیلی عزیز است. عکسهایش را پیش عکس پسرهایم گذاشتهام. خیلی برایم عزیز است. هفت سال زندان و شکنجه را تحمل کرد | ||
== مراسم ختم مادر کوشالی در پاریس == | == مراسم ختم مادر کوشالی در پاریس == | ||
حوالي ساعت ۱۴ روز سه شنبه پيکر مادر | حوالي ساعت ۱۴ روز سه شنبه پيکر مادر کوشالی (محترم ايجه ای) روی شانه های ياران و همرزمانش در گورستان سرژی در شمال پاريس، تا منزلگاه ابدی اش بدرقه شد. | ||
پس از خاکسپاری، مزار مادر توسط حاضران گلباران شد و آنگاه پيام خانم مريم رجوی، توسط خانم شهرزاد صدر حاج سيدجوادی خوانده شد سپس، تني چند از ياران و نزديکانش سخنان کوتاهی در بزرگداشت ياد او گفتند: | پس از خاکسپاری، مزار مادر توسط حاضران گلباران شد و آنگاه پيام خانم مريم رجوی، توسط خانم شهرزاد صدر حاج سيدجوادی خوانده شد سپس، تني چند از ياران و نزديکانش سخنان کوتاهی در بزرگداشت ياد او گفتند: | ||
=== | === سخنرانی ابوالقاسم رضایی === | ||
ابوالقاسم رضایی درباره جایگاه مادر در میان خانواده مقاومت گفت: او از افتخارات تاریخ پر رنج مجاهدین است. مادری که شهادت ۴ پسر قهرمانش را شجاعانه تحمل کرد و نزدیک به سی سال رنج و دوری از شهر و دیار را به جان خرید و تا آخرین لحظه حیات راه فرزندان مجاهدش را با شور و اشتیاق ادامه داد. | ابوالقاسم رضایی درباره جایگاه مادر در میان خانواده مقاومت گفت: او از افتخارات تاریخ پر رنج مجاهدین است. مادری که شهادت ۴ پسر قهرمانش را شجاعانه تحمل کرد و نزدیک به سی سال رنج و دوری از شهر و دیار را به جان خرید و تا آخرین لحظه حیات راه فرزندان مجاهدش را با شور و اشتیاق ادامه داد. | ||
ویرایش