قیام: تفاوت میان نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «قیام یعنی: انقلاب، خیزش، رستاخیز، شورش، نهضت، در فرهنگ علوم سیاسی و روابط بی...» ایجاد کرد) |
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ ۵ اوت ۲۰۲۱، ساعت ۲۲:۴۹
قیام یعنی: انقلاب، خیزش، رستاخیز، شورش، نهضت، در فرهنگ علوم سیاسی و روابط بینالملل به اقدام جمعی غالباً مسلحانۀ مردم علیه قدرت حاکم قیام میگویند
وقتی مردمی به جان آمده از دست حکومتهای جبار برمیخیزند و دست به شورش وعصیان میزنند قیامی صورت گرفته است زمانی این قیامها به پیروزی منجر میگردند مانند قیام مردم پاریس و فتح زندان باستیل که انقلاب کبیر فرانسه را الگوی انقلابات جهان کرد و قیام مردم ایران بر علیه نظام پادشاهی و گاهی با سرکوب و شکست مواجه میشوند مانند قیام مسکو در سال ۱۹۰۵ و قیام ورشو در سال ۱۹۴۴ در لهستان
این قیامها گاهی مربوط به قشر خاصی مانند روستاییان و یا بردگان و یا شهرنشینان میشود و یا مربوط به گروه مذهبی خاصی و زمانی از نظر منطقهی جغرافیایی محدود میباشد و گاهی سراسری میباشند
مبانی نظری قیامها
قیامها در اعتراض به یک ستم طبقاتی (قیام اسپارتاکوس) یا سیاسی (قیام ورشو) و یا ایدئولوژیک (قیام امام حسین در فرهنگ شیعیان) شکل میگیرند و گاهی چند عامل پیشین در شکلگیری یک قیام بطور همزمان موثرند مانند قیام میرزا کوچکخان جنگلی در ایران
شکل قیامها
قیام مردمی یا تودهای
هر قیام بنا بر سطخ مشارکت مردم در آن حرکت تعریف و شناسایی میشود. در قیامهای مردمی و تودهای تمام اقشار مردم در آن حول هدف قیام مشارکت دارند.
قیام مسلحانه
قیامهای مسلحانه معمولا با مشارکت تعداد محدودی از مردم در ابتدای حرکت آغاز میشوند و در پروسهی اعتلای خود اقشار مختلف مردم به آن میپیوندند و در نهایت با مشارکت تمام مردم به انقلاب بالغ میگردند مانند نمونهی قیام کنندگان کوبا که در ابتدا ۱۸ نفر بودند و در نهایت با سرنگونی نظام دیکتاتوری باتیستا تبدیل به یک دگرگونی عمیق در نظام سیاسی آن کشور گردید.
تاریخچهی قیامها
قیام اسپارتاکوس
یکی از قدیمیترین قیامها قیام اسپارتاکوس است که فرماندهی چندین نبرد موفق بر علیه بردهداری رمیها را بر عهده داشت که سر مشقی برای عصیان علیه زندگی بردهوار انسانها شد این قیام نهایتا با بسیج نیرو توسط رمیها به فرماندهی کراسوس به شکست انجامید
قیام اسپارتاکوس در سال ۷۳ پیش از میلاد آغاز شد. اسپارتاکوس از اهالی شمال دریای اژه و از مردم تراس بود. وی در جنگی اسیر ارتش روم شد و سپس به جمع گلادیاتورها پیوست.
اسپارتاکوس در مرکز آموزشی گلادیاتورها (که در آن بردگان را برای مبارزه با یکدیگر آماده میکردند) تحت نظر مربیان آموزش میدید. اما با مشاهدهی ظلم و ستمی که بر بردگان در روم باستان وارد میشد، دست به قیام گستردهای زد و در راه آزادی بردگان، به پیروزیهایی نیز دست یافت.
پیام قیام ضدبردهداری اسپارتاکوس به سرعت در سرتاسر ایتالیا پیچید. بردگان، در کشورهای اطراف، دست به شورش زدند و اربابان خود را کشتند و خانهها و انبارهای آنها را به آتش کشیدند.
هزاران برده، از رنگ و نژادهای گوناگون، به سپاه اسپارتاکوس پیوستند و تحت رهبری او به مبارزه پرداختند. سنای روم چندین سپاه به مقابله آنها فرستاد، اما بردگان همهٔ این سپاهیان را در هم شکستند. بدین ترتیب، اسپارتاکوس چند سال در برابر سپاه منظم و مجهز روم پایداری کرد.
سرانجام، مارکوس لیسینیوس کراسوس فرماندهی سپاهیان روم را برای درهم شکستن انقلاب بردگان در دست گرفت. او در سال ۷۱ پیش از میلاد اسپارتاکوس را در جنگی سخت شکست داد. اسپارتاکوس همراه با بیش از ۶۰۰۰ نفر به صلیب کشیده شد و قیامش پایان یافت، این در حالی بود که هیچ کدام از همراهانش حاضر به معرفی او به رومیان نشدند. با این حال ۵۰۰۰ برده نیز از دستگیری فرار کردند. اگر چه اسپارتاکوس به صلیب کشیده شد ولی در نهایت در آینده زمانی فرا رسید که دیوارهای روم به دست غلامان و سرفها و کشاورزان و اقوام وحشی، که با آنها پیوستند، فروریخت.[۱]
قیام ویلیام والاس
قیام ویلیام والاس در اسکاتلند بر علیه ستم طبقاتی و سیاسی حاکمان انگلستان که پس از پیروزیهایی به دلیل خیانت یکی از فئودالهای اسکاتلند دستگیر و پس از شکنجه به قتل رسید، ناکام ماند.
ويليام والاس، مبارز اسكاتلندى، نقشى تعيين كننده در رهبرى و هدايت هم ميهنانش در برابر ظلم حاكمان انگلستان ايفا كرد و در خلال جنگهاى استقلال طلبانه اسكاتلند عليه سلطه «شاه ادوارد اول» قهرمانانه جنگيد. بر طبق روايات، والاس از طبقه متوسط و از مردم عادى اسكاتلند بود كه علاقه زیادی به رابرت بروس داشت كه از طبقه اشراف به شمار مى رفت.
ويليام والاس در سال ۱۲۷۶ در روستاى «ايرشاير» در اسكاتلند به دنيا آمد مطابق افسانه هاى محلى «اير شاير» والاس اولين بار بر سر ماهيگيرى با سربازان انگليسى درگير شد كه در نتيجه آن دو تن از نظاميان انگليسى را به قتل رساند و مقامات انگليسى بلافاصله دستور دستگيرى او را صادر كردند. در ۱۱ سپتامبر ،۱۲۹۷ والاس كه به ارتش شورشى هاى «آندره دو موراى» پيوسته بود در نبرد «استرلينگ بريج» به پيروزى وسيعى دست يافت و سربازان «دومارى» كه از داشتن فرماندهاى چون «والاس» سرمست بودند به راحتى بر ۳۰۰ سواره نظام و ۱۰ هزار پياده نظام انگليسى چيره شدند. يك سال بعد در ۲۵ ژوئن ،۱۲۹۸ نبردى ديگر به نام «فالكيرك» رخ داد و «والاس» با تكيه بر هوش سرشار خود از دام ارتش انگلستان به سلامت گريخت. در اين زمان اختلاف وسيعى بين سران نيروهاى انقلابى درگرفته بود و سپتامبر همان سال «والاس» تصميم به استعفا و سپردن سكان به «رابرت بروس» گرفت. او پس از استعفا مدتى را براى انجام يك ماموريت ديپلماتيك در فرانسه گذراند. در ۵ اوت ۱۳۰۵ «سر ويليام والاس» كه دستگيرى اش ديگر ناممكن مىنمود به دست شواليهاى به نام «ژان دو منته» دستگير و به اردوگاه سربازان انگليسى در منطقهاى نزديك شهر گلاسكو منتقل شد. او كه دولتمردان «پادشاه ياغىها» مىخواندنش طى محاكمهاى مجرم شناخته شد و به مرگ با چوبه دار محكوم شد كه با مخالفت «والاس» مواجه شد و ترجيح داد با گيوتين اعدام شود. پس از آنكه سر او را از بدنش جدا كردند پيكر او را قطعه قطعه كردند و هر قطعه را به گوشهاى از خاك اسكاتلند بردند تا مايه عبرت ساير انقلابيون شود.[۲]
قیام پاریس
قیام پاریس به دلیل ستم طبقاتی لویی شانزدهم پس از فتح زندان باستیل به انقلاب کبیر فرانسه منجر شد که الگوی بسیاری از انقلابات پس از خود بود
در سال ۱۷۹۳ دادگاه انقلاب فرانسه لویی شانزدهم، شاه برکنار شده این کشور را به جرم خیانت به میهن و درخواست از خارجیان برای لشکر کشی به فرانسه، ولخرجی بی حساب از خزانه کشور، نادیده گرفتن حقوق مردم و دادن دستور تیراندازی به مردمی که دست به اعتراض زده بودند و در نتیجه کشته شدن شماری از آنان به اعدام با گیوتین در ملاء عام محکوم کرد. وخامت اوضاع اقتصادی در فرانسه از اوایل سال ۱۷۸۹ میلادی انقلاب فرانسه وارد اولین مرحله خود شود و مردم خشمگین از اعمال مستبدانه لویی شانزدهم سر به شورش برداشتند. آنها پس از به غنیمت گرفتن توپ و تفنگ از دولت، در ۱۴ ژوئیه ۱۷۸۹ میلادی زندان باستیل،محل نگهداری زندانیان سیاسی را با خاک یکسان کردند و ضربه ای کاری بر حکومت دیکتاتوری وارد نمودند.[۳]
قیام سیمون بولیوار
قیام سیمون بولیوار بر علیه ستم استعمارگران اسپانیایی در امریکای لاتین بود که منجر به آزادی چندین کشور در امریکای لاتین شد
سیمون بولیوار یک نظامی آمریکای جنوبی بود که در انقلابات این قاره علیه امپراتوری اسپانیا نقش مهمی داشت. پس از حمله فرانسه به اسپانیا در سال ۱۸۰۸، وی وارد جنبش مقاومت شد و نقش اساسی در جنگ استقلال آمریكای اسپانیا داشت. در سال ۱۸۲۵، “جمهوری بولیوی” به نام این رهبر الهام بخش ایجاد شد، که به عنوان ال لیبرتادور (آزادی بخش) شناخته می شود.
به زودی جنگ داخلی در این جمهوری آغاز شد و وی را مجبور به رفتن به جامائیكا و جستجوی كمك خارجی كرد. او در آنجا “نامه از جامائیکا” معروف خود را نوشت، و جزئیات دیدگاه خود را درباره جمهوری آمریکای جنوبی با تشکیل پارلمانی که از انگلستان و یک رئیس جمهور مادام العمر الگوبرداری شده است ، بیان کرد.
بولیوار موفق شده بود قسمت عمده ای از آمریکای جنوبی را در یک فدراسیون فارغ از کنترل اسپانیا متحد کند ، اما دولتش شکننده بود.
در ۱۷ دسامبر ۱۸۳۰، سیمون بولیوار بر اثر بیماری سل در سانتا مارتای کلمبیا درگذشت.[۴]
قیام مسکو
قیام مردم و کارگران مسکو در سال ۱۹۰۵ بر علیه دیکتاتوری تزار نیکلای دوم بود که به دست ماموران تزار سرکوب شد و قیام کنندگان شکست خوردند و با جمعبندی تجزبیات این قیام توسط لنین در قیام سال ۱۹۱۷ انقلابیون موفق به تسخیر مراکز حساس نظام حاکم و تغییر حکومت شدند
۳۰دسامبر ۱۹۰۵- ۹دی۱۲۸۴: مبارزات مردم روسیه علیه دیکتاتوری تزار در اوج خود به یک تظاهرات بزرگ ۱۵۰ هزارنفری در مسکو بالغ شد. تزار نیکلای دوم، امپراتور روسیه برای سرکوب مردم از توپخانه استفاده کرد و مردم را به توپ بست. در خلال این حملات، بیش از ۱۰ هزار نفر از مردم مسکو کشته شدند.
تظاهرات در طول سال ۱۹۰۵ در بیشتر شهرهای روسیه جریان داشت. و از آن میان تظاهرات مسکو در ماه دسامبر وسیعتر از همه بود. تظاهر کنندگان که به کمبود و گرانی مایحتاج زندگی و نیز نبود آزادی و فساد اداری اعتراض داشتند خیابان های مسکو را بسته بودند. هرچند که تزار موفق شد با آن سرکوب وحشیانه چند صباحی سرنگونی خود را به عقب بیندازد اما دوازده سال بعد قیام مردم روسیه به امپراتوری تزار پایان داد.[۵]
قیام ورشو
قیام ارتش ملی لهستان در ورشو بر علیه ستم اشغالگران نازی بود که در سالهای پایانی جنگ شکل گرفت و با شدت تمام توسط نازیها سرکوب شد
در ۱ اوت ۱۹۴۴، "ارتش ملی لهستان" که یک نیروی مقاومت مخفی بود با نزدیک شدن سربازان روس ترغیب شد تا برای آزادسازی ورشو علیه اشغالگران آلمانی قیام کند. در قیام ورشو ۱۶۶۰۰۰ نفر جان خود را از دست دادند که از این تعداد حدود ۱۷۰۰۰ نفر یهودی لهستانی بودند.[۶]
قیام سربداران
قیام سربداران بر علیه ستم مغولان اشغالگر در استان خراسان شکل گرفت و بخشهایی از میهن توسط مردم از دست مغولان آزاد گردید
عبدالرزاق بن فضل الله باشتینى (۷۳۸ - ۷۳۶ هـ)
وى از تیراندازان ماهر ولایت بیهق بود که از طرف ابوسعید فرمانروای محلی مغولان براى گرفتن مالیات به کرمان رفت و پس از اخذ مالیات از مردم آنجا، آن را صرف خوش گذرانى خود کرد. او در اندیشه تهیه مالیات خرج شده بود که خبر درگذشت خان مغول را شنید، از این فرصت پیش آمده به نفع خود استفاده کرد و به باشتین رفت و رهبرى شورش مردم را بر عهده گرفت.
همزمان با این اوضاع، ایلچى مغول به باشتین آمد و بر دو برادر به نامهاى حسن حمزه و حسین حمزه وارد شد و درخواست شراب و زن کرد. دو برادر عذر آوردند; ولى او بى توجه بود و قصد تجاوز به ناموس آنان را داشت که آن دو شمشیر کشیدند و گفتند ما تحمّل این ننگ را نداریم و آن فرستاده را کشتند و گفتند ما سربداریم.
وقتى خواجه علاءالدین محمد در فَرْیُومَد خبر قتل ایلچى را شنید، آن دو را طلب کرد، ولى آنان از رفتن نزد او تعلل کردند. عبدالرزاق به یارى آن دو آمد و به فرستادگان خواجه گفت که او به حریم آنان قصد تجاوز داشته و به این سبب کشته شده است. وقتى خواجه پاسخ فرستادگان را شنید، سپاهى روانه منطقه کرد. عبدالرزاق مردم را به پایدارى و مقاومت فراخواند و به آنان گفت سر خود را بر دار دیدن بهتر از زندگى با ننگ است. از این رو با سپاه خواجه علاءالدین محمد درگیر شدند که خواجه کشته و نیروهاى او متفرق شدند. عبدالرزاق به کمک برادر خود مسعود به تعقیب دشمن پرداخت و با غنایم فراوان به باشتین بازگشت و غنایم را بین مردم تقسیم کرد.
عبدالرزاق در سال ۷۳۸ هجرى پس از فتح سبزوار، دولت سربداران را تأسیس کرد. وى با حمایت پیروان شیخ حسن نواحى دیگرى از خراسان را به تصرفات سربداران افزود و به نام خود خطبه خواند و سکه ضرب کرد. عبدالرزاق فردی تابع اخلاقیات نبود و همین امر سبب کشته شدن او شد. نقل کرده اند که او قصد داشت پس از آنکه خواجه علاءالدین محمد در جنگ با او کشته شد، همسرش را به عقد خود در آورد; همین عمل موجب شد که مسعود به برادرش توهین کند و در درگیرى که میان او و عبدالرزاق اتفاق افتاد، عبدالرزاق کشته شد.
وى پس از کشتن برادر، فرمانروایى دولت تازه تاسیس را به دست گرفت. او به حُسن تدبیر، شجاعت، مردانگى، عقل، صلاح و سواد، مشهور، و از صفات رذیله به دور بود. مسعود براى استحکام و تقویت دولت، شیخ حسن جورى را از زندان ارغون شاه آزاد کرد و پس از آزادى، او را به سبزوار آورد و شیخ را در اداره حکومت، مقتداى خویش قرار داد تا با نفوذ معنوى او بتواند در برابر حکام محلى و اشراف مقاومت کند و با این کار مریدان شیخ در کنار سربداران قرار گرفتند و بر استحکام دولت سربداران افزوده شد.[۷]
قیام تبریز در مشروطه
قیام تبریز بر علیه نیروهای سرکوبگر که از تهران به تبریز اعزام شده بودند به فرماندهی ستارخان شکل گرفت و نهایتا منجر به فتح تهران توسط انقلابیون شد
دومین مرحله جنگهای تبریز، از بهمن ۱۲۸۷ آغاز شد و سه ماه ونیم ادامه یافت. نیروی دولتی با نیروی انقلابیون تبریز قابل مقایسه نبود. این نیرو با سپاهی مرکب از پیاده و سواره و قزاق و توپخانه و چند دستگاه مسلسل سنگین تجهیز شده بود. فرماندهی این نیرو با ارشدالدوله (سردارارشد) شوهر عمه محمدعلی شاه بود. تعداد قشون دولتی در این دور از نبردهای تبریز ۴۰ هزار نفر بود. نیروهای دولتی شهر را محاصره کردند و راه ورود آذوقه به شهر را بستند. مردم برای غلبه بر گرسنگی، ناچار به خوردن علف بیابان شده بودند.
حضور ستارخان و نطقهای آتشین او، در هر صحنه از جنگ تعیین کننده بود. ستارخان بافریادهای «آنام قربان» به مجاهدان روحیه میدهد. یک نمونه از دلاوری ستارخان بدین شرح است:
«در جنگ خطیب که در اوایل اسفند و به سرکردگی صمدخان شجاعالدوله از سرکردگان قوای دولتی رخ میدهد، قشون دولتی مجاهدان را پراکنده کرده و پیشروی میکنند. ستارخان که با دوربین اوضاع میدان را زیر نظر دارد، تا شکست مجاهدان را میبیند فریاد برمیآورد که: «اوشاقلاری قیردیلار» (بچهها را کشتار کردند). ستارخان بلافاصله سوار اسب شده و خود را تا نزدیکترین نقطه صفوف دشمن میرساند. در پشت دیواری سنگر میگیرد و یک تنه میجنگد. وقتی مجاهدان از حضور سردار خود درمیدان مطلع میشوند؛ برمیگردند و مقاومت کرده و شکست چند لحظه پیش را جبران میکنند. نیروی دولتی سراسیمه میشود و شکست میخورد و بنا به نوشته روزنامه مساوات بیش از یکصد تن از نیروی دولتی کشته میشوند.»
تاکتیک ستارخان در جنگهای تبریز این بود که دشمن را به داخل شهر میکشانید و در پیج و خم کوچهها گیر میانداخت و به آنها ضربه میزد.
در اثر پایداری ستارخان و مجاهدان تبریز هرج و مرج در صفوف دشمن پدیدار گشته و دستههایی از آنان به شهر و دیار خور بازگشتند و عدهای هم به صفوف مجاهدان شهر پیوستند. با پایداری و مقاومت تبریز دیگر شهرهای ایران نیز علیه استبداد به پا خاستند.[۸]
قیام جنگل
قیام جنگل به فرماندهی میرزا کوچکخان جنگلی که از انقلابیون مشروطه بود در جنگلهای شمال ایران شکل گرفت و این مناطق سالیان آزاد شده بود که در نهایت توسط قوای اعزامی از تهران و با همکاری نظامیان انگلیس سرکوب گردید
میرزا کوچک خان جنگلی به هنگام امضای فرمان مشروطیت توسط مظفّرالدین شاه قاجار در ۱۳مرداد ۱۲۸۵، ۲۸ ساله بود. وی در جریان فتح تهران در ۲۵تیرماه ۱۲۸۸شمسی، فرماندهی یک دسته از مشروطهخواهان را به عهده داشت.
میرزا کوچک خان جنگلی پس از فتح تهران به گیلان برگشت و با شماری از مبارزان که مخالف دخالتهای روسیه تزاری در شمال ایران بودند، گروهی را تشکیل داد. در بین یاران میرزا افراد تحصیل کردهیی مانند دکتر حشمت و میرزا حسین کسمایی، بازرگانان معروفی مانند حاج احمد کسمایی بودند و روشنفکران و مخالفانی چون حسن آلیانی و شیخ علی شیشهبر وجود داشتند. در جریان ورود محمدعلی شاه از روسیه به ترکمن صحرا برای بازپس گیری تاج و تخت شاهی، میرزا کوچک خان جنگلی همراه با شماری از مدافعان مشروطه برای مقابله با محمدعلی شاه و طرفدارانش، به ترکمن صحرا شتافتند. در این نبرد تیری به شانه میرزا اصابت کرد و به اسارت قوای روسی حامی محمدعلی شاه افتاد. آنها میرزا کوچک خان جنگلی را به روسیه بردند. میرزا پس از معالجه، از روسیه گریخته و خود را مخفیانه به رشت رسانید.
میرزا کوچک خان جنگلی و همفکرانش در جنگ جهانی اول که از روز ۵ مرداد۱۲۹۳ (۲۸ژوییه ۱۹۱۴م) آغاز شد و ایران میدان تاخت و تاز نیروهای انگلیسی و روسی و عثمانی گردید، در روز ۲۰مرداد۱۲۹۴ (۱۲ اوت ۱۹۱۵) در جنگلهای تولم، در ۲۰ کیلومتری شمال غربی رشت، مستقرشدند و به تدارک نبرد پرداختند و مبارزهیی را علیه اشغالگران و نیروهای دولتی وابسته به انگلستان و روسیه آغاز کردند. این نبرد تا شهادت میرزا کوچک خان در ۱۱ آذر ۱۳۰۰، در ارتفاعات پر برف تالش خلخال ادامه داشت.
قیام کلنل پسیان
قیام کلنل محمدتقیخان پسیان از خراسان و بر علیه حکومت رضاخان و قوام السلطنه والی خراسان شکل گرفت و با تهاجم ارتش و مزدوران محلی سرکوب گردید
کلنل محمدتقیخان پسیان افسر میهنپرست و از نظامیان اواخر دورهی قاجاریه و فرمانده قیام ۱۳۰۰ خورشیدی در خراسان بود. او نخستین ایرانی بود که موفق به طی دوره خلبانی و پرواز با هواپیما شده بود. کلنل پسیان سرانجام علیه ظلم و ستم حاکمان به پاخاست و با استفاده از محبوبیتی که داشت یک قیام منطقهای را شکل داد. بسیاری برای سرکوب کلنل پسیان راهی خراسان شدند اما نتوانستند قیام وی را شکست دهند. تا اینکه رضاخان شخصا سرکوب او را به دست گرفت. سرانجام کلنل محمد تقیخان پسیان در روز نهم مهر ۱۳۰۰ در جریان نبرد کشته شد و سرش را از بدنش جدا کردند.
قیامهای مردم پس از انقلاب سال ۱۳۵۷
قیام مشهد
قیام ۹ خرداد ۱۳۷۱ مشهد یکی از شورشهای گسترده در یک شهر بعد از انقلاب ۱۳۵۷ در ایران است. دولت هاشمی رفسنجانی اوایل دههی هفتاد خورشیدی، با اجرای سیاست تعدیل اقتصادی، باعث رشد سریع تورم شد. نرخ تورم در سال ۱۳۷۰، ۲۰.۷ بود و تا سال ۱۳۷۴، به ۴۹.۴ رسید. رقمی که بالاترین نرخ رسمی تورم در ایران نام گرفت و شوک بزرگی در اقتصاد ایران برجا گذاشت. شورش مردم مشهد در پی اعتراض حاشیهنشینان «کوی طلاب» مشهد به تخریب خانههایشان به وقوع پیوست و در نهایت به یک تظاهرات چند ده هزار نفری با شعارهایی علیه کارگزاران و رهبران نظام جمهوری اسلامی ایران همراه با حمله به اماکن دولتی، تبدیل شد و سرتاسر شهر مشهد را فراگرفت. در این تظاهرات مردم مشهد اقدام به تصرف مسلحانهی کلانتریهای ۳ و ۴ کردند. در جریان اعتراض ساکنان کوی طلاب، به یک دانشآموز از سوی ماموران شلیک شد و همین موضوع مقدمهی یک شورش خیابانی گسترده و پرخشونت را در مشهد فراهم کرد. به روایت شاهدان عینی، در مدت کوتاهی دو کلانتری به تسخیر معترضان درآمد و چندین ساختمان دولتی، بانک و موسسههای وابسته به آستان قدس به آتش کشیده شد. همچنین در پی این اعتراضها، برخی از پرسنل امنیتی و انتظامی، به علت کوتاهی، قصور و عدم توانایی در برخورد با معترضین به دادگاه سپرده شده و روانه زندان شدند. این تجمعات تا پایان روز دهم خرداد با گسیل گستردهی نیروهای سپاه سرکوب شد. هرگز آماری رسمی از تعداد کشتهشدگان، بازداشتیها و میزان خسارتهای مالی در خلال این اعتراضات اعلام نشد. تنها روزنامهی خراسان به نقل از دادستانی مشهد از اعدام چهار نفر از افراد دستگیرشده خبر داد.
قیام مردم قزوین
در تظاهرات و اعتراض مردم قزوین در ۱۲مرداد ۱۳۷۳ مردم و جوانان این شهر، تقریباً تمامی نهادهای وابسته به دولت را به آتش کشیدند.
خیزش مردم قزوین هنگامی جرقه خورد که لایحهی استان شدن قزوین در مجلس رد شد و مردم در روز ۱۳ مرداد ۱۳۷۳ به خیابان ریختند. روزنامهی سلام که در آن دوران مخالف رفسنجانی محسوب میشد در ۲۲ شهریور ۱۳۷۳ در مطلبی اندکی پرده را کنار زد:
موج اعتراض بالاگرفت … جاده ها بسته میشود. بعضی از سینماها، بانکها، ادارات دولتی و پمپبنزینها خسارت میبینند… مسئولین شهر … نتوانستند با اغتشاشکنندگان رابطهای برقرارکنند، به طوری که نیروهای انتظامی محل کاری از دستشان برنمیآمد. افراد یا به جمع حملهکنندگان پیوستند یا سکوت کردند. مخالفین نیز توان ابراز مخالفت نداشتند… وزیر کشور بشارتی به نمایندگی از رئیس جمهور رفسنجانی وارد ماجرا میشود. در مسجد اصلی شهر … سخنرانی میکند… وقتی نسبت به وقایع شهر و نقش مردم اعتراض میکند، سخنرانی وی قطع میشود و مردم مسجد را ترک میکنند. مجدداً درگیری بالا میگیرد. نماینده مردم قزوین در مجلس هم زخمی میشود… روز بعد نیز درگیریها ادامه مییابد…
بعدها حجاریان در مصاحبهای فاش کرد که در سرکوب قیام مردم قزوین از آرپیجی و کاتیوشا استفاده شد.
قیام مردم در اسلامشهر تهران
پانزدهم فروردین ۱۳۷۴، همزمان با رکوردزنی بیسابقهی تورم، کرایهی حمل و نقل در اسلامشهر به شکلی غافلگیرانه افزایش پیدا کرد. این موضوع ساکنان منطقه را خشمگین کرد و مردم به خیابانها آمدند. شهرهای رباط کریم، سلطانآباد و صالحآباد نیز به معترضان پیوستند. بعضی ادارههای دولتی و بانکها آسیب دیدند. در خیابانها لاستیک آتش زده شد و مردم جادهی ساوه به تهران را بستند. با ورود قرارگاه ثارالله سپاه که مسئول تامین امنیت تهران بود، به سرعت با تظاهرات برخورد شد. آماری رسمی از تعداد بازداشتیها و کشتهشدگان این واقعه نیز منتشر نشد، اما شاهدان عینی از برخورد خشونتآمیز ماموران امنیتی با معترضان خبر داده بودند.
به گفتهی کاوه شیرزاد، روزنامه نگار و شاهد عینی، جمعیت معترض به افزایش نرخ کرایه درعرض چند دقیقه به هزاران نفر رسید و شهرهای اطراف همچون رباط کریم، سلطانآباد و صالحآباد را نیز درگیر اعتراض خود کرد.
این جمعیت بزرگ تلاش داشت خود را به تهران برساند و در این مسیر، اقدام به تخریب ساختمانهای دولتی کرد. جادهی تهران - ساوه مسدود شد. پس از چند ساعت، قرارگاه ثارالله، وابسته به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که در آن زمان مسئولیت امنیت تهران را برعهده داشت، وارد ماجرا شد و معترضان را در ورودی تهران سرکوب کرد. به گفتهی برخی شاهدان عینی، در جریان سرکوب معترضان حتی از هلیکوپترهای مجهز به تیربار نیز استفاده شد.
آماری رسمی از تعداد جانباختگان و بازداشتشدههای شورش اسلامشهر ارائه نشده است. داریوش فروهر، وزیر کار دولت موقت و از چهرههای وقت مخالف حکومت در مصاحبه با خبرنامهی «ایران بریف» که در روزنامهی کیهان لندن نیز منعکس شد، دربارهی ابعاد و پیامدهای شورش اسلامشهر گفته بود به موجب اطلاعاتی که از منابع «خودی» به دست آورده، ٣٠ تا ۴٠ هزار نفر در این شورش شرکت داشته اند و ۵٠ نفر کشته، صدها تن مجروح و نزدیک به هزار نفر بازداشت شدهاند.
قیام سال ۱۳۷۸
قیام مردم و دانشجویان در تیر ۱۳۷۸
این قیام با حمله به کوی دانشگاه تهران در ۱۸ تیر۱۳۷۸ آغاز شد. حمله به کوی دانشگاه تهران یکی از خونینترین سرکوبهای دانشجویی در تاریخ مبارزات دانشجویی ایران به شمار میرود. دانشجویان دانشگاه تهران در اعتراض به بسته شدن روزنامهی سلام تجمع کردند.
اعتراضات ۱۸ تیر ۱۳۷۸ از ساعت ٩ شب شروع شد، در پی آن مأموران انتظامی و لباس شخصی به کوی دانشگاه تهران حمله کردند که به پنج روز ناآرامی منجر شد.
این اعتراضات به خیابانهای اطراف دانشگاه تهران و خیابان انقلاب گسترش یافت و تا بیستوسوم تیر فضای ملتهب همچنان ادامه داشت. بارها درگیریهای خیابانی بین دانشجویان و مأموران امنیتی بوقوع پیوست. در جریان حمله به کوی، تعدادی از دانشجویان از جمله عزت ابراهیم نژاد، فرشته علیزاده، رضا حیدری، روزیتا حیدری، علی کریمی و محمد محمدی و تعدادی دیگر، به دست نیروی انتظامی و لباس شخصیها کشته و تعداد زیادی نیز مجروح شدند.
حکومت در وحشت از تداوم تظاهرات مردم، عملاً در سطح تهران حکومت نظامی برقرار کرد و در اکثر نقاط شهر تهران و تبریز و چند شهر دیگر نیروهای نظامی مستقر کرد.
قیام سال ۱۳۸۸
به سلسله تظاهراتی گفته میشود که پس از اعلام نتایج انتخابات دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری و اعلام پیروزی دوباره محمود احمدینژاد، در تهران و سایر شهرهای ایران، آغاز گردید. تظاهرات ۱۳۸۸ نخست با شعار «رای من کو؟!» در اعتراض به شمارش آرا و نتایج آن بود که در تهران و سایر شهرهای ایران آغاز گردید، اما کمکم با شعارهایی از جمله «مرگ بر دیکتاتور» رنگ و بوی ضدحکومتی گرفت.
برخی تحلیلگران سیاسی پس از اعلام نتایج انتخابات و پیروزی محمود احمدینژاد، از تظاهرات ۱۳۸۸تحت عنوان کودتا یاد کردند. سازمان مجاهدین خلق ایران و شورای ملی مقاومت ایران، این انتخابات را «نمایش» قلمداد کردند و خواهان انتخابات آزاد با شرکت همه نیروها زیر نظر سازمان ملل متحد شدند.
تظاهرات ۱۳۸۸ و اعتراضات پس از آن از روز ۲۳ خرداد، توسط هزاران تن و در تهران و شهرهای دیگر از جمله اصفهان، تبریز، کرج، شیراز، یاسوج، ساری،ارومیه و دیگر شهرها، از فردای روز انتخابات آغاز گردید. روز ۲۵ خرداد در تهران حدود ۳ میلیون نفر به خیابان آمدند. این تظاهرات بعد از انقلاب ضدسلطنتی سال ۵۷ بزرگترین تظاهرات ضدحکومتی بهشمار میرفت. این تظاهرات با سرکوب خونین از طرف پلیس ضدشورش، لباس شخصیها، بسیج و سپاه مواجه شد که در نتیجه آن تعداد زیادی دستگیر و مجروح شده و جان باختند.
در ایام انتخابات امکان ارسال پیامک کوتاه وجود نداشت و قطع شده بود، سایتهای اینترنتی و کانالهای ماهوارهای خارج نیز مسدود گردیده بود.
قیام سال ۱۳۹۶
اعتراضات دیماه ۱۳۹۶ قیامی فراگیر بود که بیش از ۱۴۲ شهر در سراسر ایران را در برگرفت. این اعتراضات روز ۷ دی ۱۳۹۶ از شهر مشهد شروع شد. طبق فراخوانی که از قبل اعلام شده بود؛ قریب به ۱۰هزار نفر از مرم مشهد در اعتراض به گرانی کالاها و مایحتاج عمومی و بالا رفتن افسارگسیخته قیمت روزانه اقلام، در میدان شهدا، مقابل ساختمان شهرداری این شهر تظاهرات بزرگی را برگزار کردند.
مردم شعار میدادند: «مرگ بر دیکتاتور»؛ «مرگ بر روحانی»؛ «مرگ بر گرونی»؛ «اسلامو پله کردین؛ مردمو ذله کردین»؛ «امام رضا نگاه کن؛ فکری به حال ما کن»؛ «لاریجانی قاضیه؛ با دزدها هم بازیه»؛ «توپ تانک فشفشه دیگر اثر نداره»؛ «میکشم میکشم آنکه برادرم کشت»؛
نیشابور، کاشمر، بیرجند، شاهرود و نوشهر نیز به مردم مشهد پیوستند. به سرعت این قیام گسترش پیدا کرد و به شهرها و استانهای دیگر سرایت کرد.
در اعتراضات دیماه ۱۳۹۶ در مجموع نزدیک به ۸۰۰۰ نفر دستگیر و بیش از ۴۰ نفر جان باختند. شماری از جانباختگان در زندان و زیر شکنجه به جان خود را از دست دادند، اما مقامات رسمی علت مرگ آنها را خودکشی در زندان اعلام کردند.
از مهمترین شعارهای قیام میتوان به شعار «اصلاح طلب اصولگرا دیگه تمومه ماجرا» اشاره کرد که در دانشگاه تهران داده شد و تمامی جناحهای رژیم را در نوردید.
اعتراضات دیماه ۱۳۹۶ هیچ گاه خاموش نشد و در سال ۱۳۹۷ به اشکال مختلف بروز کرد، بر اساس آمار از دیماه ۱۳۹۶ تا دیماه ۱۳۹۷ بیش از ۹۵۹۶ حرکت اعتراضی در ایران انجام شده است.
قیام سال ۱۳۹۸
اعتراضات ۱۳۹۸ در ایران از روز ۲۴ آبان در اعتراض به گران شدن بنزین آغاز شد. این اعتراضات به سرعت در بیش از ۱۹۱ شهر گسترش یافت. در این اعتراضات بیش از۱۵۰۰تن توسط سپاه پاسداران، پلیس، نیروهای امنیتی و لباس شخصیها کشته شدند. در میان کشته شدگان کودکان ۱۳تا ۱۵ ساله نیز به چشم میخورد. تعداد مجروحین در این اعتراضات بالغ بر ۴ هزار نفر است. شمار دستگیر شدگان تظاهرات به ۱۲ هزار نفر رسیده است. در روز ۲۶ آبان ماه زمزمههایی مبنی بر یک طرح دوفوریتی برای توقف طرح گرانی بنزین در مجلس مطرح شد، اما علی خامنهای در سخنانی حمایت خود را از حذف یارانه بنزین اعلام کرد و این طرح را عملا کنار زد. خامنهای همچنین از نیروهای امنیتی خواست به وظایف خود در برقراری امنیت و خاموش کردن تظاهرات عمل کنند.
مردم در ادامه تظاهرات خود در شهرهای مختلف بسیاری از بانکها و خودروهای انتظامی و راهنمایی و رانندگی و پمپ بنزین و مراکز بسیج و سپاه را آتش زدند. حوزه علمیه در دو شهر به آتش کشیده شد. در شهرهای دیگر از جمله شهریار عکس روح الله خمینی و علی خامنهای را به آتش کشیده شد
قیام تشنگان سال ۱۴۰۰
قیام تشنگان در خوزستان از روز ۲۴ تیر ۱۴۰۰ آغاز شد و در بسیاری از شهرهای این استان شعله کشید. بحران بیآبی هم یکی دیگر از ابرچالشهایی است که رژیم ایران با آن مواجه است. بیش از ۱۱ شهر این استان در بحران خشکسالی و بیآبی قرار دارند، ۶۶۰ روستا فاقد لــولهکشی آب و کل روستاهای استان با ۷۸ تانکــر سیار آبرسانی میشوند و به گفته صــادق حقیقیپور، مدیرعامل آب و فاضلاب سابـق خوزستان، روستاهای دارای مشکل تامین و توزیع آب حدود ۷۰۰ پارچه است. در جریان قیام خوزستان مردم در بسیاری از شهرهای خوزستان از جمله سوسنگرد، اهواز، شادگان، شوش، بستان، هویزه و ایذه قیام کردند. این قیام به سرعت به شهرهای دیگر ایران، چون الیگودرز، ایذه، شادگان، اصفهان، شاهین شهر، تبریز، دزفول، ماهشهر و... نیز کشیده شدمردم در جریان این اعتراضات شعار دادند: «الشعب یرید اسقاط النظام»!
منابع