کاربر:Safa/صفحه تمرین: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲۸: | خط ۲۸: | ||
رحیم در کودکی به مکتبخانه میرود و تحت نظر میرزا عزیز، قرآن و دستگاههای موسیقی را فرا میگیرد.<blockquote>به گفته خودش: «در آن دوران ما عوض دبیرستان مکتب میرفتیم. همه هم متدین بودند. خانوادهها در دوره ما در ابتدای امر، بچهها را با قرآن مأنوس میکردند. ما هم پس از طی این مرحله، به مدرسه حاج ابراهیم آمدیم. طلبه بودیم به اصطلاح امروز ولی حین طلبگی، این اذان با ما همراه بود».</blockquote>پس از یادگیری اصول نوحهخوانی و اذانگویی، با همراهی پدر در مسجد اردبیل به اینکار مشغول میشود و گاهی نیز برای خواندن یک نوحه به شهرهای اطراف، خصوصاً تالش میرود. | رحیم در کودکی به مکتبخانه میرود و تحت نظر میرزا عزیز، قرآن و دستگاههای موسیقی را فرا میگیرد.<blockquote>به گفته خودش: «در آن دوران ما عوض دبیرستان مکتب میرفتیم. همه هم متدین بودند. خانوادهها در دوره ما در ابتدای امر، بچهها را با قرآن مأنوس میکردند. ما هم پس از طی این مرحله، به مدرسه حاج ابراهیم آمدیم. طلبه بودیم به اصطلاح امروز ولی حین طلبگی، این اذان با ما همراه بود».</blockquote>پس از یادگیری اصول نوحهخوانی و اذانگویی، با همراهی پدر در مسجد اردبیل به اینکار مشغول میشود و گاهی نیز برای خواندن یک نوحه به شهرهای اطراف، خصوصاً تالش میرود. | ||
با سکونت پدر در تهران، رحیم مؤذن برای تحصیل حوزوی رهسپار قم میشود. <blockquote>حاج مهدی سراج - از دوستان رحیم - میگوید: «وقتی شیخ کریم به تهران میآید، رحیم را برای درس خواندن به قم میفرستد. صدای رحیم آنقدر خوب بوده که دیگر همیشه او برای مجالس، در قم میخوانده است. مداحان قم پیش شیخ کریم شکایت کرده بودند که با آمدن رحیم ما از کار افتادهایم». رحیم درس خارج فقه میخواند و ظهرها در حرم حضرت معصومه اذان میگفت.<ref>[https://www.irna.ir/news/83799486/%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D8%B1%D8%AD%DB%8C%D9%85-%D9%85%D8%A4%D8%B0%D9%86-%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D8%B1%D8%AF%D8%A8%DB%8C%D9%84%DB%8C خبرگزاری ایرنا]</ref></blockquote>سال ۱۳۲۹ شیخ کریم فوت میکند و رحیم که فقط ۲۵ سال سن دارد، به تهران میآید تا جای خالی پدر را در مسجد شاه پرکند. <blockquote>خودش ماجرا را اینگونه تعریف میکند: «مرحوم پدرم سال ۱۳۲۲ برای نخستین بار اذان را در رادیو گفت و همین روند تا ۱۳۲۶ که برنامه سحری را به صورت زنده اجرا میکرد، ادامه داشت. او در سال ۱۳۲۹ سکته کرد و من قبول کردم جای او اذان بگویم تا الان که با این سن و سال هنوز مشغولم و افتخار دارم که با گفتن آن یک اذان، برای اسلام و مملکتم کاری کردهام. ما که نه ثروت داریم، نه مکنت و همین یک اذان برایمان بهترین خیر است».</blockquote>در همین سال است که نام خانوادگی او نزد مردم از مؤذن به موذنزاده اردبیلی تغییر میکند. <blockquote>پسرش جعفر میگوید که «وقتی شیخ کریم میمیرد و پدرم به جایش اذان میگوید، مجریان رادیو ایران برای معرفی او به مردم، زاده اردبیلی را به فامیل پدرم اضافه میکنند تا به شنوندگان بگویند او پسر شیخ کریم است. سر همین موضوع، همه فکر کردند که نامخانوادگی پدر من موذنزاده اردبیلی است و همین نام هم تا آخر روی او ماند».</blockquote><blockquote>همسر آن مرحوم میگوید: «۱۵ روز بعد از عروسی آمدیم تهران. اول بازار تهران مستأجر بودیم و بعد رفتیم خیابان سینا یک خانه کوچک گرفتیم. بعد آنجا را هم فروختیم و آمدیم آریانا (مالک اشتر) زندگی کردیم. آنجا هم چند سالی بودیم و آخر سر آمدیم اینجا (مهرشهر کرج). به گفته حاج عسگر عاشقی، خانه حاج رحیم در مهرشهر کرج، کوچک بود و او همیشه به شوخی این خانه را زندان موسی بنجعفر مینامید. همسر موذنزاده هم این موضوع را تأیید میکند: «۲ تا اتاق داشتیم و ۶ بچه».</blockquote>تا سال ۱۳۳۴ که صدای حاج رحیم در رادیو ضبط شود، موذنزاده اردبیلی در مسجد شاه و رادیو ملی بهصورت زنده اذان میگفت. <blockquote>خانم بخششکن همسرش میگوید: «ماه رمضان، هر روز با هم میرفتیم مسجد ارگ و من بیرون میماندم و او میرفت اذانش را میگفت و با هم برمیگشتیم خانه. از همانجا هم مستقیم در رایو پخش میشد».</blockquote><blockquote>جعفر موذنزاده اردبیلی - پسر ارشد حاج رحیم - میگوید: «سال ۱۳۳۴ پدر به رادیو میرود و از مهندس محبی - مسؤول استودیو ۶ - میخواهد که اذانش را ضبط کنند. ماه رمضان بود و از او میخواهند که برود بعد از افطار برای ضبط بیاید. پدر قبول نمیکند و میگوید الان باید اذانش را ضبط کنند. خودش میگفته آن روز حال خاصی داشته و گویا بهاش الهام شده بود که باید اذان را همان لحظه برای ضبط بخواند. خلاصه مسئولان رادیو قبول میکنند و پدر برای ضبط به استودیو میرود. به گفته خودش، وقتی برای ضبط این اذان به استودیوی رادیو رفته، اذان را در تمام گوشهها امتحان کرده و دیده که جا نمیافتد. همانطور که میدانید دستگاه بیات ترک یک حزن خاصی دارد و پدر هم در همین دستگاه، در گوشه روحالارواح، اذان را خوانده. میگفت وقتی اذان را در این گوشه خواندم، احساس کردم که به بالا وصل شدم. دیگر تا پایان اذان، در استودیو نبودم».</blockquote><blockquote>جعفر خاطره جالبی را نیز از قول پدرش از اولین ضبط این اذان در رادیو تعریف میکند: «وقتی پدر اذان را میخواند، یکی از خوانندههای مطرح موسیقی ایرانی که در حال تماشایش بوده، با تعجب از او میپرسد که اذان را در چه گوشهای خواندی؟ پدر هم میگوید گوشه روحالارواح. آن خواننده مشهور به او میگوید که تابهحال این گوشه را نشنیده بوده».</blockquote><blockquote>حاج رحیم تعریف میکند: «یک روزی تصمیم گرفتم تا یک اذان یادگاری بگویم. در استودیوی ۶ رادیو، هر گوشهای انداختم، نشد تا اینکه آن را در روحالارواح آواز بیات ترک به این شکل که بیش از ۵۰ سال پخش میشود گفتم. ما ایرانی هستیم و اذان ما باید برخاسته از خودمان باشد. الان اذانخوانهایی هستند که از عربستان تقلید میکنند و این پسندیده نیست و خود ما باید ابتکار به خرج دهیم. الان ۵۰ سال است که کسی نتوانسته روی این اذان من اذان بگوید؛ حتی برادرم سلیم که آن صدای گیرا و زیبا را دارد و این خواست خداست؛ همان خدایی که میگوید اگر با من یکصدایی کنید، محبت شما را به قلوب همه میاندازم».<ref name=":1">[http://www.radioava.ir/famous/?m=110001&n=192023 سایت رادیو آوا]</ref></blockquote><blockquote>موذنزاده اردبیلی در ادامه به نکتهای اشاره میکند که عدم تحقق آن تاسفانگیز است؛ «البته ۲۰ سال پیش میخواستم یک اذان دیگر را به مدت ۱۵ دقیقه که در میان آن دعا هم هست، پر کنم اما نگذاشتند و گفتند که اذان ۶ دقیقه بیشتر نمیشود».</blockquote><blockquote>به گفته پسر او، موذنزاده تا ۱۳۵۷ و پیروزی انقلاب اسلامی، هر سال برای تجدید ضبط اذانش به رادیو میرفته: «از سال ۳۴ به بعد، پدر هر سال برای ضبط به رادیو میرفت و اذانش را مجدد میخواند. اصلاً از طرف رادیو دستور بوده که این اتفاق بیفتد. تلویزیون الان بیشتر اذان ضبط شده سال ۵۶ پدرم را پخش میکند. کانال ۵ که همیشه این اذان را پخش میکند ولی بعضی اوقات دیدهام که کانالهای ۱ و ۳، اذان ضبط شده سالهای 34 و 35 را پخش میکنند. صدای پدر در این اذان، بسیار شفاف، جوانتر و رساتر است و خوب که دقت کنید، میتوانید تفاوتشان را تشخیص دهید».<ref name=":0" /></blockquote> | با سکونت پدر در تهران، رحیم مؤذن برای تحصیل حوزوی رهسپار قم میشود. <blockquote>حاج مهدی سراج - از دوستان رحیم - میگوید: «وقتی شیخ کریم به تهران میآید، رحیم را برای درس خواندن به قم میفرستد. صدای رحیم آنقدر خوب بوده که دیگر همیشه او برای مجالس، در قم میخوانده است. مداحان قم پیش شیخ کریم شکایت کرده بودند که با آمدن رحیم ما از کار افتادهایم». رحیم درس خارج فقه میخواند و ظهرها در حرم حضرت معصومه اذان میگفت.<ref>[https://www.irna.ir/news/83799486/%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D8%B1%D8%AD%DB%8C%D9%85-%D9%85%D8%A4%D8%B0%D9%86-%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D8%B1%D8%AF%D8%A8%DB%8C%D9%84%DB%8C خبرگزاری ایرنا]</ref></blockquote>سال ۱۳۲۹ شیخ کریم فوت میکند و رحیم که فقط ۲۵ سال سن دارد، به تهران میآید تا جای خالی پدر را در مسجد شاه پرکند. <blockquote>خودش ماجرا را اینگونه تعریف میکند: «مرحوم پدرم سال ۱۳۲۲ برای نخستین بار اذان را در رادیو گفت و همین روند تا ۱۳۲۶ که برنامه سحری را به صورت زنده اجرا میکرد، ادامه داشت. او در سال ۱۳۲۹ سکته کرد و من قبول کردم جای او اذان بگویم تا الان که با این سن و سال هنوز مشغولم و افتخار دارم که با گفتن آن یک اذان، برای اسلام و مملکتم کاری کردهام. ما که نه ثروت داریم، نه مکنت و همین یک اذان برایمان بهترین خیر است».</blockquote>در همین سال است که نام خانوادگی او نزد مردم از مؤذن به موذنزاده اردبیلی تغییر میکند. <blockquote>پسرش جعفر میگوید که «وقتی شیخ کریم میمیرد و پدرم به جایش اذان میگوید، مجریان رادیو ایران برای معرفی او به مردم، زاده اردبیلی را به فامیل پدرم اضافه میکنند تا به شنوندگان بگویند او پسر شیخ کریم است. سر همین موضوع، همه فکر کردند که نامخانوادگی پدر من موذنزاده اردبیلی است و همین نام هم تا آخر روی او ماند».</blockquote><blockquote>همسر آن مرحوم میگوید: «۱۵ روز بعد از عروسی آمدیم تهران. اول بازار تهران مستأجر بودیم و بعد رفتیم خیابان سینا یک خانه کوچک گرفتیم. بعد آنجا را هم فروختیم و آمدیم آریانا (مالک اشتر) زندگی کردیم. آنجا هم چند سالی بودیم و آخر سر آمدیم اینجا (مهرشهر کرج). به گفته حاج عسگر عاشقی، خانه حاج رحیم در مهرشهر کرج، کوچک بود و او همیشه به شوخی این خانه را زندان موسی بنجعفر مینامید. همسر موذنزاده هم این موضوع را تأیید میکند: «۲ تا اتاق داشتیم و ۶ بچه».</blockquote>تا سال ۱۳۳۴ که صدای حاج رحیم در رادیو ضبط شود، موذنزاده اردبیلی در مسجد شاه و رادیو ملی بهصورت زنده اذان میگفت. <blockquote>خانم بخششکن همسرش میگوید: «ماه رمضان، هر روز با هم میرفتیم مسجد ارگ و من بیرون میماندم و او میرفت اذانش را میگفت و با هم برمیگشتیم خانه. از همانجا هم مستقیم در رایو پخش میشد».</blockquote><blockquote>جعفر موذنزاده اردبیلی - پسر ارشد حاج رحیم - میگوید: «سال ۱۳۳۴ پدر به رادیو میرود و از مهندس محبی - مسؤول استودیو ۶ - میخواهد که اذانش را ضبط کنند. ماه رمضان بود و از او میخواهند که برود بعد از افطار برای ضبط بیاید. پدر قبول نمیکند و میگوید الان باید اذانش را ضبط کنند. خودش میگفته آن روز حال خاصی داشته و گویا بهاش الهام شده بود که باید اذان را همان لحظه برای ضبط بخواند. خلاصه مسئولان رادیو قبول میکنند و پدر برای ضبط به استودیو میرود. به گفته خودش، وقتی برای ضبط این اذان به استودیوی رادیو رفته، اذان را در تمام گوشهها امتحان کرده و دیده که جا نمیافتد. همانطور که میدانید دستگاه بیات ترک یک حزن خاصی دارد و پدر هم در همین دستگاه، در گوشه روحالارواح، اذان را خوانده. میگفت وقتی اذان را در این گوشه خواندم، احساس کردم که به بالا وصل شدم. دیگر تا پایان اذان، در استودیو نبودم».<ref>[https://www.youtube.com/watch?v=6hW4GgPB5BM اذان کامل در سایت یوتیوب]</ref></blockquote><blockquote>جعفر خاطره جالبی را نیز از قول پدرش از اولین ضبط این اذان در رادیو تعریف میکند: «وقتی پدر اذان را میخواند، یکی از خوانندههای مطرح موسیقی ایرانی که در حال تماشایش بوده، با تعجب از او میپرسد که اذان را در چه گوشهای خواندی؟ پدر هم میگوید گوشه روحالارواح. آن خواننده مشهور به او میگوید که تابهحال این گوشه را نشنیده بوده».</blockquote><blockquote>حاج رحیم تعریف میکند: «یک روزی تصمیم گرفتم تا یک اذان یادگاری بگویم. در استودیوی ۶ رادیو، هر گوشهای انداختم، نشد تا اینکه آن را در روحالارواح آواز بیات ترک به این شکل که بیش از ۵۰ سال پخش میشود گفتم. ما ایرانی هستیم و اذان ما باید برخاسته از خودمان باشد. الان اذانخوانهایی هستند که از عربستان تقلید میکنند و این پسندیده نیست و خود ما باید ابتکار به خرج دهیم. الان ۵۰ سال است که کسی نتوانسته روی این اذان من اذان بگوید؛ حتی برادرم سلیم که آن صدای گیرا و زیبا را دارد و این خواست خداست؛ همان خدایی که میگوید اگر با من یکصدایی کنید، محبت شما را به قلوب همه میاندازم».<ref name=":1">[http://www.radioava.ir/famous/?m=110001&n=192023 سایت رادیو آوا]</ref></blockquote><blockquote>موذنزاده اردبیلی در ادامه به نکتهای اشاره میکند که عدم تحقق آن تاسفانگیز است؛ «البته ۲۰ سال پیش میخواستم یک اذان دیگر را به مدت ۱۵ دقیقه که در میان آن دعا هم هست، پر کنم اما نگذاشتند و گفتند که اذان ۶ دقیقه بیشتر نمیشود».</blockquote><blockquote>به گفته پسر او، موذنزاده تا ۱۳۵۷ و پیروزی انقلاب اسلامی، هر سال برای تجدید ضبط اذانش به رادیو میرفته: «از سال ۳۴ به بعد، پدر هر سال برای ضبط به رادیو میرفت و اذانش را مجدد میخواند. اصلاً از طرف رادیو دستور بوده که این اتفاق بیفتد. تلویزیون الان بیشتر اذان ضبط شده سال ۵۶ پدرم را پخش میکند. کانال ۵ که همیشه این اذان را پخش میکند ولی بعضی اوقات دیدهام که کانالهای ۱ و ۳، اذان ضبط شده سالهای 34 و 35 را پخش میکنند. صدای پدر در این اذان، بسیار شفاف، جوانتر و رساتر است و خوب که دقت کنید، میتوانید تفاوتشان را تشخیص دهید».<ref name=":0" /></blockquote> | ||
== گمنامی و مهجوریت موذنزاده == | == گمنامی و مهجوریت موذنزاده == |
نسخهٔ ۱ ژوئن ۲۰۲۱، ساعت ۱۳:۴۳
رحیم مؤذن زاده اردبیلی | |
---|---|
رحیم مؤذن زاده | |
زادروز | اول مهر ۱۳۰۴ اردبیل |
درگذشت | ۵ خرداد ۱۳۸۴ تهران |
علت مرگ | بیماری سرطان |
آرامگاه | تهران |
ملیت | ایرانی |
شناختهشده برای | مردم ایران |
رحیم موذنزاده اردبیلی زادهی اول مهر ۱۳۰۴ در اردبیل - ذرگذشت ۵ خرداد ۱۳۸۴ در بیمارستان مهر تهران
موذنزاده اذانگویی و نوحهخوانی و موعظه را از پدرش شیخ عبدالکریم به ارث برد و تا آخر عمر راه او را ادامه داد. خودش میگفت که اذانگویی در خانواده آنها، ۱۵۰ سال قدمت دارد و نام فامیل آنها بههمین دلیل مؤذن شده است؛ در اردبیل در گذشتههای دورتر زمانی که شناسنامه میدادند، به تناسب شغل و حرفه، نام خانوادگی انتخاب میکردند. به پدربزرگش گفته بودند تو چهکارهای؟ گفته بود مؤذن. گفتند: پس نام خانوادگی شما مؤذن است».[۱]
پدرش از سال ۱۳۲۲ تا ۱۳۲۶ برنامهی سحری را بصورت زنده اجرا میکرده است، در سال ۱۳۲۹ پدر وی سکته میکند و او بجای پذر اذان میگوید، اذانی که امروزه ما میشنویم برای اول بار در سال ۱۳۳۴ در استودیوی شمارهی ۶ رادیو توسط مهندس محبی مسئول استودیو با زبان روزه توسط رحیم مؤذن زاده اجرا و ضبط میشود و پس از آن هر سال تجدید ضبط میشد.[۲]
تاریخچه خانواده موذنزاده
شیخ کریم
مؤذن، مداح و تعزیهخوان اردبیلی بود که موسیقی ایرانی را به خوبی میشناخت. پسران او نیز راه پدر را رفته و از آنجا که همگی دارای صدایی خوش بودند نواهای ماندگاری از مداحی، نوحهخوانی، مناجاتخوانی و اذان پسران عبدالکریم موذنزاده اردبیلی به یادگار مانده است. خانوادهی موذنزاده اردبیلی یکی از خاندانهای اردبیل است که تمام اعضای خانواده از صدای خوش و دلنشین برخوردار بودند. شیخ فرج، پدربزرگ رحیم مؤذن زادهاردبیلی، قدیمیترین مؤذن کشور است که اطلاعات مختصری از وی موجود است. صدای اذان او را ساکنان روستاهای واقع در حاشیه سه فرسنگی شهر اردبیل؛ سحرگاهان از بام مسجد زینال در مرکز شهر شنیدهاند. شیخ عبدالکریم، فرزند شیخ فرج هم نخستین مؤذن در ایران است که نوای اذان دلنشین او شهرت جهانی دارد. شیخ عبدالکریم او در سال ۱۲۷۳ خورشیدی در محلهٔ «تازه شهر» اردبیل متولد شد و تا سال ۱۳۲۱ خورشیدی نوای اذانشاش از منارهٔ مسجد میرزا علیاکبر این شهر به گوش میرسید. یکی از پسرانش، دربارهٔ پدرش میگوید: او در سال ۱۳۲۱ خورشیدی به قصد زیارت عازم مشهد مقدس میشود و در بین راه شبی را در منزل یکی از دوستان خویش در تهران سپری میکند. از آنجایی که شیخ عبدالکریم عشق مؤذنی داشته؛ سحرگاه به پشت بام منزل واقع درخیابان عینالدوله رفته و ندای اذان را سر میدهد. امام جماعت وقت مسجد سلطانی، صدای اذان او را از دور شنیده و قبل از ظهر سراغ او را از تمام خانههای اطراف میگیرد. به او میگویند که شیخی از اردبیل آمده و در خانهٔ «مطلب بلوری» میهمان است و با درخواست امام جماعت، ظهر همان روز «شیخ عبدالکریم» در پشت بلندگوی مسجد قرار گرفته و نوای ملکوتی ” اشهدان لااله الاالله ” را به گوش مردم میرساند. او پس از بازگشت از زیارت مشهد در تهران ماندگار شده و مؤذن مسجد سلطانی میشود. در سال ۱۳۲۵ که رادیوی ملی ایران افتتاح میشود، مسئولان رادیو به سراغ شیخ خوشصدای شهیر میآیند و از او میخواهند در رادیو اذان بخواند و او نیز میپذیرد. شیخ اردبیلی اذان را به صورت زنده در استودیوی رادیو اجرا میکرد و اذانش به صورت زنده از رادیو پخش میشد. پس از چندی مسوولان رادیو تصمیم میگیرند اذان شیخ را ماندگار کنند از همینرو اذان شیخ عبدالکریم روی صفحات سیمی ضبط میشود. گفته میشود تنها نسخهی آن در موزه لوور پاریس نگهداری میشود.[۳]
رحیم در کودکی به مکتبخانه میرود و تحت نظر میرزا عزیز، قرآن و دستگاههای موسیقی را فرا میگیرد.
به گفته خودش: «در آن دوران ما عوض دبیرستان مکتب میرفتیم. همه هم متدین بودند. خانوادهها در دوره ما در ابتدای امر، بچهها را با قرآن مأنوس میکردند. ما هم پس از طی این مرحله، به مدرسه حاج ابراهیم آمدیم. طلبه بودیم به اصطلاح امروز ولی حین طلبگی، این اذان با ما همراه بود».
پس از یادگیری اصول نوحهخوانی و اذانگویی، با همراهی پدر در مسجد اردبیل به اینکار مشغول میشود و گاهی نیز برای خواندن یک نوحه به شهرهای اطراف، خصوصاً تالش میرود. با سکونت پدر در تهران، رحیم مؤذن برای تحصیل حوزوی رهسپار قم میشود.
حاج مهدی سراج - از دوستان رحیم - میگوید: «وقتی شیخ کریم به تهران میآید، رحیم را برای درس خواندن به قم میفرستد. صدای رحیم آنقدر خوب بوده که دیگر همیشه او برای مجالس، در قم میخوانده است. مداحان قم پیش شیخ کریم شکایت کرده بودند که با آمدن رحیم ما از کار افتادهایم». رحیم درس خارج فقه میخواند و ظهرها در حرم حضرت معصومه اذان میگفت.[۴]
سال ۱۳۲۹ شیخ کریم فوت میکند و رحیم که فقط ۲۵ سال سن دارد، به تهران میآید تا جای خالی پدر را در مسجد شاه پرکند.
خودش ماجرا را اینگونه تعریف میکند: «مرحوم پدرم سال ۱۳۲۲ برای نخستین بار اذان را در رادیو گفت و همین روند تا ۱۳۲۶ که برنامه سحری را به صورت زنده اجرا میکرد، ادامه داشت. او در سال ۱۳۲۹ سکته کرد و من قبول کردم جای او اذان بگویم تا الان که با این سن و سال هنوز مشغولم و افتخار دارم که با گفتن آن یک اذان، برای اسلام و مملکتم کاری کردهام. ما که نه ثروت داریم، نه مکنت و همین یک اذان برایمان بهترین خیر است».
در همین سال است که نام خانوادگی او نزد مردم از مؤذن به موذنزاده اردبیلی تغییر میکند.
پسرش جعفر میگوید که «وقتی شیخ کریم میمیرد و پدرم به جایش اذان میگوید، مجریان رادیو ایران برای معرفی او به مردم، زاده اردبیلی را به فامیل پدرم اضافه میکنند تا به شنوندگان بگویند او پسر شیخ کریم است. سر همین موضوع، همه فکر کردند که نامخانوادگی پدر من موذنزاده اردبیلی است و همین نام هم تا آخر روی او ماند».
همسر آن مرحوم میگوید: «۱۵ روز بعد از عروسی آمدیم تهران. اول بازار تهران مستأجر بودیم و بعد رفتیم خیابان سینا یک خانه کوچک گرفتیم. بعد آنجا را هم فروختیم و آمدیم آریانا (مالک اشتر) زندگی کردیم. آنجا هم چند سالی بودیم و آخر سر آمدیم اینجا (مهرشهر کرج). به گفته حاج عسگر عاشقی، خانه حاج رحیم در مهرشهر کرج، کوچک بود و او همیشه به شوخی این خانه را زندان موسی بنجعفر مینامید. همسر موذنزاده هم این موضوع را تأیید میکند: «۲ تا اتاق داشتیم و ۶ بچه».
تا سال ۱۳۳۴ که صدای حاج رحیم در رادیو ضبط شود، موذنزاده اردبیلی در مسجد شاه و رادیو ملی بهصورت زنده اذان میگفت.
خانم بخششکن همسرش میگوید: «ماه رمضان، هر روز با هم میرفتیم مسجد ارگ و من بیرون میماندم و او میرفت اذانش را میگفت و با هم برمیگشتیم خانه. از همانجا هم مستقیم در رایو پخش میشد».
جعفر موذنزاده اردبیلی - پسر ارشد حاج رحیم - میگوید: «سال ۱۳۳۴ پدر به رادیو میرود و از مهندس محبی - مسؤول استودیو ۶ - میخواهد که اذانش را ضبط کنند. ماه رمضان بود و از او میخواهند که برود بعد از افطار برای ضبط بیاید. پدر قبول نمیکند و میگوید الان باید اذانش را ضبط کنند. خودش میگفته آن روز حال خاصی داشته و گویا بهاش الهام شده بود که باید اذان را همان لحظه برای ضبط بخواند. خلاصه مسئولان رادیو قبول میکنند و پدر برای ضبط به استودیو میرود. به گفته خودش، وقتی برای ضبط این اذان به استودیوی رادیو رفته، اذان را در تمام گوشهها امتحان کرده و دیده که جا نمیافتد. همانطور که میدانید دستگاه بیات ترک یک حزن خاصی دارد و پدر هم در همین دستگاه، در گوشه روحالارواح، اذان را خوانده. میگفت وقتی اذان را در این گوشه خواندم، احساس کردم که به بالا وصل شدم. دیگر تا پایان اذان، در استودیو نبودم».[۵]
جعفر خاطره جالبی را نیز از قول پدرش از اولین ضبط این اذان در رادیو تعریف میکند: «وقتی پدر اذان را میخواند، یکی از خوانندههای مطرح موسیقی ایرانی که در حال تماشایش بوده، با تعجب از او میپرسد که اذان را در چه گوشهای خواندی؟ پدر هم میگوید گوشه روحالارواح. آن خواننده مشهور به او میگوید که تابهحال این گوشه را نشنیده بوده».
حاج رحیم تعریف میکند: «یک روزی تصمیم گرفتم تا یک اذان یادگاری بگویم. در استودیوی ۶ رادیو، هر گوشهای انداختم، نشد تا اینکه آن را در روحالارواح آواز بیات ترک به این شکل که بیش از ۵۰ سال پخش میشود گفتم. ما ایرانی هستیم و اذان ما باید برخاسته از خودمان باشد. الان اذانخوانهایی هستند که از عربستان تقلید میکنند و این پسندیده نیست و خود ما باید ابتکار به خرج دهیم. الان ۵۰ سال است که کسی نتوانسته روی این اذان من اذان بگوید؛ حتی برادرم سلیم که آن صدای گیرا و زیبا را دارد و این خواست خداست؛ همان خدایی که میگوید اگر با من یکصدایی کنید، محبت شما را به قلوب همه میاندازم».[۶]
موذنزاده اردبیلی در ادامه به نکتهای اشاره میکند که عدم تحقق آن تاسفانگیز است؛ «البته ۲۰ سال پیش میخواستم یک اذان دیگر را به مدت ۱۵ دقیقه که در میان آن دعا هم هست، پر کنم اما نگذاشتند و گفتند که اذان ۶ دقیقه بیشتر نمیشود».
به گفته پسر او، موذنزاده تا ۱۳۵۷ و پیروزی انقلاب اسلامی، هر سال برای تجدید ضبط اذانش به رادیو میرفته: «از سال ۳۴ به بعد، پدر هر سال برای ضبط به رادیو میرفت و اذانش را مجدد میخواند. اصلاً از طرف رادیو دستور بوده که این اتفاق بیفتد. تلویزیون الان بیشتر اذان ضبط شده سال ۵۶ پدرم را پخش میکند. کانال ۵ که همیشه این اذان را پخش میکند ولی بعضی اوقات دیدهام که کانالهای ۱ و ۳، اذان ضبط شده سالهای 34 و 35 را پخش میکنند. صدای پدر در این اذان، بسیار شفاف، جوانتر و رساتر است و خوب که دقت کنید، میتوانید تفاوتشان را تشخیص دهید».[۳]
گمنامی و مهجوریت موذنزاده
از سال ۱۳۵۷، دوره گمنامی و مهجوریت موذنزاده اردبیلی آغاز میشود. موذنزاده در برخی مساجد تهران مناجات و نوحه میگفت و هر سال، شبهای عاشورا در مسجد اردبیلیها به منبر میرفت. جز خانواده و دوستان، کمتر کسی از وجود او آگاه بود به مدت ۲۵ سال سران حکومت ایران وی را به دلیل اجرای همین اذان نادیده میگرفتند و تلویحاً شایعهی مرگ وی را تبلیغ میکردند در صورتی که تمام نزدیکان او زنده و در صحنهی اجتماعی فعال بودند و میشد همین مسئله را از آنها پیگیری کرد.
پسر بزرگ موذنزاده میگوید: «همه فکر میکردند که پدرم فوت کرده است. هیچکس تا سالها پیگیر نشد که او کجاست و چه میکند. تلویزیون و رادیو اذان او را پخش میکردند و مردم هم این اذان را دوست داشتند اما هیچکس سراغی از او نمیگرفت». همسر او نیز از وضعیت بد مالی زندگیشان میگوید: «من در خانه مواظب بچهها بودم و او صبح میرفت و شب میآمد. زندگی ما خیلی مشکل بود. بچهها یکییکی به دنیا میآمدند و خرج و مخارج زندگی کفاف نمیداد. کار موذنزاده هم فقط منبر بود و کار دیگری نمیکرد. روزی یک مجلس میرفت و خرج زندگی درنمیآمد».[۶]
جعفر تعریف میکند:
«بیماری پدر از سال ۷۴ شروع شد و در سال ۸۴ به اوج رسید. این اواخر، سرطان از مثانه، به کلیه و کبد و ریههایش هم رسیده بود». تنها یکبار از پدر گلهای درباره بیماریاش شنیده است؛ «در تمام مدتی که مریض بود، اصلاً گله و شکایت نمیکرد و خیلی آرام بود؛ جز یکبار که به من گفت نمیدانم چرا این مریضی را گرفتهام. آدمی مذهبیای بود و دکترها برای مریضیاش به او سوند بسته بودند. حاج مهدی سراجزاده - دوست جوان موذنزاده اردبیلی - هم تأکید میکند که این حرف را به او هم گفته است: «یادم هست که در بیمارستان بودیم و ۵ روز مانده بود به رفتنش. تا آنروز حتی یکبار هم ندیده بودم که از وضعیت خود گله کند اما آنروز دست منرا گرفت و گفت مهدی، چرا من به این روز افتادم و این نوع مریضی نصیبم شد؟ چشمهایش پر از اشک شده بود و من هم گریهام گرفته بود. قبل از اینکه چیزی بگویم، خودش بلافاصله گفت که همهچیز خواست خداست. بعد هم فضا عوض شد و خندید».[۷]
همسر آن مرحوم هم از روزهای بیماری موذنزاده تعریف میکند؛ «این اواخر خیلی مریضی کشید و همهاش بیمارستان بود. بیچاره اصلاً اهل غر زدن نبود. من بداخلاقی میکردم؛ خب آدم باید راستش را بگوید؛ من هر چی میگفتم اصلاً حرفی نمیزد».[۶]
ریا کاری سران نظام در نزدیکی به موذنزاده
کارگزاران حکومتی پس از ۲۵ سال و ۲ سال پیش از درگذشت رحیم موذنزاده برای استفاده تبلیغاتی به سراغ او میروند و باب گفتگو و مصاحبه با او را میگشایند و حاج رحیم توسط لاریجانی به مکه اعزام میشود.
جعفر تعریف میکند:
حالش خیلی بد بود و ۲ تا سوند بهاش وصل بود ولی خوشحال بود و میگفت به آرزویش رسیده است. من رفتم اداره اوقاف و گفتم حال پدرم خوب نیست، از نظر پزشکی تاییدش نکنید. گفتند مگر میشود موذنزاده را رد کرد. این مرد باید به زیارت خانه خدا برود. ۴ ماه قبل از فوتش بود که با وضع خرابی که داشت به مکه رفت. من خیلی نگرانش بودم. روزی که آمد، سریع خودم را بهاش رساندم و دیدم حالش زیاد خوب نیست. گفتم فقط یک چیزی به من بگو، رفتی مکه چی دیدی؟ گفت فقط همین را بگویم که رفتم خدا را دیدم و آمدم».
جعفر تعریف میکند که پدرش بنا به درخواست حجاج دیگر کشورهای اسلامی در مکه نیز اذان خود را گفته است: «میگفت ازش خواستهاند که در عرفات اذانش را بخواند ولی «علیا ولیالله» را نگوید. قبول نکرده بود. دست آخر آنها قبول میکنند که اذانش را کامل بخواند. میگفت اذانش را ۲۰ دقیقه خوانده است».
موذنزاده اردبیلی پس از بازگشت از سفر حج، به علت پیشروی بیماری سرطان، در بیمارستان بستری میشود. پزشکان برای بهبود او دست بهکار میشوند ولی سرطان دیگر تمام بدن او را فرا گرفته بود و کاری از کسی ساخته نبود.
نقد رحیم موذنزاده از سران نظام
کارگزاران نظام، یکییکی به بالینش میرفتند و موذنزاده هم به آنها اندرز و انذار میداد.
پسرش تعریف میکند: «خیلیها آمدند. یادم هست که به مسجدجامعی که آنموقع وزیر ارشاد بود، یک کاغذی نشان داد که اسم ۲ هزارتا جوان رویش بود. گفت این جوانها مشکل دارند. شما وزیر هستید و باید یک کاری بکنید. اگر اینها به کار خلاف بیفتند، تقصیر شماست. گفت این جوانها بهدرد این مملکت میخورند. باید یک فکری برای آنها کرد. با حداد عادل هم که رئیس مجلس بود، مدام از درد مردم حرف میزد».[۸]
پایگاه مردمی موذنزاده
موذنزاده آنقدر ملاقاتکننده در بیمارستان داشت که در مواقع بیداری باید وقت خود را به احوالپرسی با آنها میگذراند.
یکی دیگر از پسرانش میگوید: «کسی را رد نمیکرد. با اینکه حال بدی داشت، همه را میپذیرفت و با همه هم صحبت میکرد. بعضی وقتها که دیگر اتاق جا نداشت، ما مجبور میشدیم که از اتاق بیرون برویم». سراجزاده هم در اینباره میگوید: «وقتی در بیمارستان بود، دستهدسته دخترها و پسرها میآمدند و از او عیادت میکردند و میرفتند. با اینکه حال خوشی نداشت، یکییکیشان را ماچ میکرد و با آنها احوالپرسی میکرد».
درگذشت موذنزاده
پس از مدتی برای گشاد شدن سوند موذنزاده، عملی موفقیتآمیز صورت میگیرد اما دیگر دیر شده بود. سرانجام ریه او نیز درگیر سرطان شده و از کار میافتد و او جهان رادر ۵ خرداد ماه ۱۳۸۴ بدرود میگوید.
مراسم ختم موذنزاده در حالی در مسجد اردبیلیهای تهران برگزار میشود که این مسجد مملو از آدم بوده است.
جعفر موذنزاده این چنین سران نظام را نقد میکند؛ «شبی ۵ هزار نفر برای مراسم ختم و شام غریبان و شب هفتم و چلهم پدر به مسجد آمدند. آنقدر جمعیت زیاد بود که بسیاری از آنها در کوچه بودند و مسجد دیگر جا نداشت. بیشتر از ۱۵ میلیون تومان فقط هزینه همین مراسم شد که پرداخت همه آنها بر عهده خانواده و دوستان پدر افتاد و حتی یکنفر نیامد یک جلد قرآن به این مسجد هدیه کند. از بزرگان و سران نظام خیلیها به مسجد آمدند ولی هیچکس هیچ کمکی به ما نکرد. از روزی که فهمیدند پدر در بیمارستان بستری است، مدام برای عیادت با او میآمدند. اتاق پدر همیشه شلوغ بود و حتی برای خانواده او هم جا نبود.
خیلی از دولتیها و سران نظام به بیمارستان آمدند و با پدر عکس گرفتند و رفتند. هزینه بیمارستان پدر هم حدود ۲۰ میلیون تومان شد که باز همه را خودمان پرداخت کردیم. اینهمه درباه اهمیت اذان پدر گفتند ولی حداقل نیامدند کمکی به خانواده او برای پرداخت هزینه بیمارستاناش کنند. من بازنشسته مؤسسه تحقیقات خاک و آب هستم و بقیه اعضای خانواده ما هم از قشر مرفه نیستند. نمیدانید با چه مکافاتی توانستیم از پس این هزینهها برآییم».