محسن دگمهچی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۶۵: | خط ۶۵: | ||
پس از درگذشت محسن دگمهچی، زندانی سياسی در ايران، خانواده وی با تحصن در مقابل بيمارستان مدرس تهران خواستار دريافت پيکر وی شدند. | پس از درگذشت محسن دگمهچی، زندانی سياسی در ايران، خانواده وی با تحصن در مقابل بيمارستان مدرس تهران خواستار دريافت پيکر وی شدند. | ||
محسن دگمهچی | محسن دگمهچی به اتهام پشتيبانی مالی از خانوادههای زندانيان سياسی دستگیر شده بود. [[پرونده:وضعیت وخیم محسن دگمهچی در زندان.jpg|جایگزین=وضعیت وخیم محسن دگمهچی در زندان|بندانگشتی|وضعیت وخیم محسن دگمهچی در زندان|پیوند=https://www.iran-pedia.org/wiki/%D9%BE%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%AF%D9%87:%D9%88%D8%B6%D8%B9%DB%8C%D8%AA_%D9%88%D8%AE%DB%8C%D9%85_%D9%85%D8%AD%D8%B3%D9%86_%D8%AF%DA%AF%D9%85%D9%87%E2%80%8C%DA%86%DB%8C_%D8%AF%D8%B1_%D8%B2%D9%86%D8%AF%D8%A7%D9%86.jpg]] | ||
==مصاحبه با مریم النگی، همسر محسن دگمهچی== | ==مصاحبه با مریم النگی، همسر محسن دگمهچی== | ||
مریم النگی، همسر محسن دگمهچی، در پاسخ به دلیل فوت وی و این که آیا قبلا محسن مشکل جمسی داشته یا نه، گفته است:<blockquote>«نه خیر هیچ مشکلی نداشت و کاملا سالم بود. در اصل بیماری در شهریور ۸۹ یعنی دقیقا یک سال بعد از بازداشت و در زندان شروع شد. سه ماه در بردن او به پزشک تعلل کردند و رسیدگی نشد. وقتی تصمیم به بردن او پیش متخصص گرفتند که دیگر کار از کار گذشته بود. او را به بیمارستان بردند و جراحی شکم انجام دادند. بخشی از لوزالمعدهاش را درآوردند و همان موقع تشخیص دادند که سرطان دارد. اما مساله این است که هیچ کسی در این مدت کوتاه جانش را از دست نمیدهد و با دارو و رسیدگی پزشکی، بیماری کنترل میشود. اما همسر من از درمان محروم بود و ظرف ۹۵ روز از آغاز بیماری جان باخت. در هیچ کجای دنیا چنین مورد نادری را نمیبینیم. همسر من ۵۳ سال داشت و پزشکان میگفتند در این سن چنین اتفاقی نادر است.»</blockquote>مریم النگی در مورد آخرین وضعیت محسن دگمهچی گفته است:<blockquote>«حدود ساعت ۴ بعدازظهر هشت فروردین آخرین دیدارم با همسرم بود؛ اصلا فکر نمیکردم ساعاتی بعد چنین اتفاقی خواهد افتاد. ۵ هفته بود که لب به هیچ غذایی نزده بود و ضعف بسیار شدید داشت و تنها چیزی که بدنش دریافت میکرد، سرم بود. فشارهای روحی شدید و دردهای وحشتناکی داشت که کل توانش را گرفته بود. چند روز بود رسما به من میگفت: "برو فقط دعا کن خدا مرا راحت کند یا اینوری شوم یا آنوری، دیگر تحمل ندارم." آخرین باری هم که او را دیدم پرسید برایم دعا کردی راحت شوم؟ گفتم من همیشه دعا میکنم برای تو... برای آخرین بار که همسرم را دیدم صورتش را اصلاح کردم، ناخنهایش را گرفتم، حال نداشت خیلی خسته بود. به من گفت که فردا زودتر بیا پیش من. که دیگر فردا نتوانستم او را ببینم و فردایی برای من وجود نداشت...»<ref name=":0" /></blockquote> | مریم النگی، همسر محسن دگمهچی، در پاسخ به دلیل فوت وی و این که آیا قبلا محسن مشکل جمسی داشته یا نه، گفته است:<blockquote>«نه خیر هیچ مشکلی نداشت و کاملا سالم بود. در اصل بیماری در شهریور ۸۹ یعنی دقیقا یک سال بعد از بازداشت و در زندان شروع شد. سه ماه در بردن او به پزشک تعلل کردند و رسیدگی نشد. وقتی تصمیم به بردن او پیش متخصص گرفتند که دیگر کار از کار گذشته بود. او را به بیمارستان بردند و جراحی شکم انجام دادند. بخشی از لوزالمعدهاش را درآوردند و همان موقع تشخیص دادند که سرطان دارد. اما مساله این است که هیچ کسی در این مدت کوتاه جانش را از دست نمیدهد و با دارو و رسیدگی پزشکی، بیماری کنترل میشود. اما همسر من از درمان محروم بود و ظرف ۹۵ روز از آغاز بیماری جان باخت. در هیچ کجای دنیا چنین مورد نادری را نمیبینیم. همسر من ۵۳ سال داشت و پزشکان میگفتند در این سن چنین اتفاقی نادر است.»</blockquote>مریم النگی در مورد آخرین وضعیت محسن دگمهچی گفته است:<blockquote>«حدود ساعت ۴ بعدازظهر هشت فروردین آخرین دیدارم با همسرم بود؛ اصلا فکر نمیکردم ساعاتی بعد چنین اتفاقی خواهد افتاد. ۵ هفته بود که لب به هیچ غذایی نزده بود و ضعف بسیار شدید داشت و تنها چیزی که بدنش دریافت میکرد، سرم بود. فشارهای روحی شدید و دردهای وحشتناکی داشت که کل توانش را گرفته بود. چند روز بود رسما به من میگفت: "برو فقط دعا کن خدا مرا راحت کند یا اینوری شوم یا آنوری، دیگر تحمل ندارم." آخرین باری هم که او را دیدم پرسید برایم دعا کردی راحت شوم؟ گفتم من همیشه دعا میکنم برای تو... برای آخرین بار که همسرم را دیدم صورتش را اصلاح کردم، ناخنهایش را گرفتم، حال نداشت خیلی خسته بود. به من گفت که فردا زودتر بیا پیش من. که دیگر فردا نتوانستم او را ببینم و فردایی برای من وجود نداشت...»<ref name=":0" /></blockquote> |
نسخهٔ ۲ مارس ۲۰۲۱، ساعت ۱۰:۴۰
محسن دگمهچی (زادهی ۱۳۳۷- درگذشته در ۹ فروردین۱۳۹۰) یکی از بازاریان شناخته شده در بازار تهران بود. محسن دگمهچی به دلیل کمک به خانواده زندانیان سیاسی توسط وزارت اطلاعات در شهریور سال ۱۳۸۸دستگیر شد. ابتدا او را به بند ۲۰۹ زندان اوین و سپس زندان رجاییشهر کرج منتقل کردند. محسن دگمهچی به بیماری سرطان پانکراس مبتلا بود، به همین دلیل باید تحت مراقبت ویژه قرار میگرفت. محسن دگمهچی با ۹ سال سابقه زندان بر اثر ممانعت از رسیدگی پزشکی، سرانجام در زندان جان باخت.[۱]
سابقه و دستگیری محسن دگمهچی
محسن دگمهچی از بازاریان خوشنام تهران بود. او از سال ۶۰ تا ۶۷ به مدت هفت سال به دلیل هواداری از سازمان مجاهدین خلق ایران در زندان بود و به همین دلیل نیز تحت شکنجههای جسمی و روحی بسیاری قرار گرفته بود. محسن دگمهچی مجدداً در ۱۶ شهریور ۱۳۸۸در دفتر کار بازداشت شد. ماموران حکومتی سپس به منزل وی رفته و وسایل شخصی وی را با خود بردند. محسن دگمهچی را بعد از دستگیری به زندان رجایی شهر تبعید و به ۱۰ سال حبس محکوم کردند. اتهام محسن دگمهچی کمک به خانوادههای زندانیان سیاسی و ارتباط با سازمان مجاهدین بود. مریم النگی، همسر محسن دگمهچی، در رابطه با ارتباط محسن دگمهچی با سازمان مجاهدین خلق در مصاحبهای گفت:
«همسر من هیچ ارتباطی با این سازمان نداشت و این اتهام را به دلیل سابقه محکومیت سیاسی همسرم به او نسبت دادند.»[۲]
آخرین وضعیت محسن دگمهچی در زندان
از تابستان ۱۳۸۹ وضعیت جسمی محسن دگمهچی رو به وخامت نهاد و پزشکان تنها راه درمان او را شیمی درمانی تجویز کردند، اما به دستور مستقیم جعفری دولتآبادی، دادستان وقت تهران از درمان او جلوگیری شد. محسن دگمهچی از ماهها قبل در زندان با بیماری سرطان درگیر بود و ممانعت ماموران وزارت اطلاعات از درمان در بیمارستان حالش را وخیمتر کرد به حدی که دیگر حتی توان حرکت و خوردن و آشامیدن نداشت.
در آخرین روزها که محسن دگمهچی بر اثر وخامت شدید حالش به بیمارستان منتقل شد، محدودیتها و فشارها را بیشتر کردند و چند مأمور وزارت اطلاعات به صورت شبانهروزی او را تحت نظر داشتند. از ملاقات بستگانش جلوگیری کردند تا وی را تحت فشار قرار بگذارند. به نقل از زندانیانی که با وی همبند بودهاند، آمده است:
«محسن دگمهچی در روزهای آخر زندگی خود در زندان دچار ضعف شديدی شده بود و قادر به نشستن بر روی تختخوابش نبود. وی نزديک به چهار هفته قادر به خوردن غذا نبود و در روزهای آخر حتی نمیتوانست مايعاتی مانند شير و آب ميوه بنوشد و هنگام نوشيدن آب با دردهای شديدی روبهرو میشد.»
سرانجام محسن دگمهچی که باید بدلیل مبتلا بودن به سرطان پانکراس تحت مراقبت ویژه قرار میگرفت بر اثر اعمال ممانعت از رسیدگی و درمان پزشکی توسط ماموران وزارت اطلاعات، در زندان جان باخت.
پیش از او علی صارمی، جعفر کاظمی و محمدعلی حاج آقایی نیز در زندان به اتهام هواداری از سازمان مجاهدین اعدام شده بودند.
آخرین پیام محسن دگمهچی
محسن دگمهچی در ۱۵ اسفند ۱۳۸۹ در زندان، در جواب این که آیا پیامی برای مردم و خانواده خود دارد، درحالی که توان خوردن و آشامیدن نداشت، گفت: «۱-مقاومت ۲-برایم دعا کنید. مقاومت کنید... »[۳]
تحصن مقابل بیمارستان مدرس بعد از مرگ محسن دگمهچی
پس از درگذشت محسن دگمهچی، زندانی سياسی در ايران، خانواده وی با تحصن در مقابل بيمارستان مدرس تهران خواستار دريافت پيکر وی شدند.
محسن دگمهچی به اتهام پشتيبانی مالی از خانوادههای زندانيان سياسی دستگیر شده بود.
مصاحبه با مریم النگی، همسر محسن دگمهچی
مریم النگی، همسر محسن دگمهچی، در پاسخ به دلیل فوت وی و این که آیا قبلا محسن مشکل جمسی داشته یا نه، گفته است:
«نه خیر هیچ مشکلی نداشت و کاملا سالم بود. در اصل بیماری در شهریور ۸۹ یعنی دقیقا یک سال بعد از بازداشت و در زندان شروع شد. سه ماه در بردن او به پزشک تعلل کردند و رسیدگی نشد. وقتی تصمیم به بردن او پیش متخصص گرفتند که دیگر کار از کار گذشته بود. او را به بیمارستان بردند و جراحی شکم انجام دادند. بخشی از لوزالمعدهاش را درآوردند و همان موقع تشخیص دادند که سرطان دارد. اما مساله این است که هیچ کسی در این مدت کوتاه جانش را از دست نمیدهد و با دارو و رسیدگی پزشکی، بیماری کنترل میشود. اما همسر من از درمان محروم بود و ظرف ۹۵ روز از آغاز بیماری جان باخت. در هیچ کجای دنیا چنین مورد نادری را نمیبینیم. همسر من ۵۳ سال داشت و پزشکان میگفتند در این سن چنین اتفاقی نادر است.»
مریم النگی در مورد آخرین وضعیت محسن دگمهچی گفته است:
«حدود ساعت ۴ بعدازظهر هشت فروردین آخرین دیدارم با همسرم بود؛ اصلا فکر نمیکردم ساعاتی بعد چنین اتفاقی خواهد افتاد. ۵ هفته بود که لب به هیچ غذایی نزده بود و ضعف بسیار شدید داشت و تنها چیزی که بدنش دریافت میکرد، سرم بود. فشارهای روحی شدید و دردهای وحشتناکی داشت که کل توانش را گرفته بود. چند روز بود رسما به من میگفت: "برو فقط دعا کن خدا مرا راحت کند یا اینوری شوم یا آنوری، دیگر تحمل ندارم." آخرین باری هم که او را دیدم پرسید برایم دعا کردی راحت شوم؟ گفتم من همیشه دعا میکنم برای تو... برای آخرین بار که همسرم را دیدم صورتش را اصلاح کردم، ناخنهایش را گرفتم، حال نداشت خیلی خسته بود. به من گفت که فردا زودتر بیا پیش من. که دیگر فردا نتوانستم او را ببینم و فردایی برای من وجود نداشت...»[۲]
منابع
- ↑ سایت مجاهدین خلق، شهادت محسن دگمهچی
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ فیس بوک، مصاحبه با همسر محسن دگمه چی
- ↑ یوتیوپ، یادبود مجاهد خلق محسن دگمه چی