کاربر:Khosro/صفحه تمرین حسین منزوی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۵۵۹: | خط ۵۵۹: | ||
== گزیدهی اشعار حسین منزوی == | == گزیدهی اشعار حسین منزوی == | ||
خیال خام پلنگ من به سوی ماه جهیدن بود | {{شعر}}{{ب|خیال خام پلنگ من به سوی ماه جهیدن بود|و ماه را ز بلندایش به روی خاک کشیدن بود}} | ||
و ماه | {{ب|پلنگ من - دل مغرورم - پرید و پنجه به خالی زد|که عشق - ماه بلند من - ورای دست رسیدن بود}} | ||
{{ب|گل شکفته! خداحافظ اگر چه لحظه دیدارت|شروع وسوسهای در من به نام دیدن و چیدن بود}} | |||
که | {{ب|من و تو آن دو خطیم آری موازیان به ناچاری|که هر دو باورمان زآغاز به یکدگر نرسیدن بود}} | ||
{{ب|اگر چه هیچ گل مرده دوباره زنده نشد، اما|بهار در گل شیپوری مدام گرم دمیدن بود}} | |||
{{ب|شراب خواستم و عمرم شرنگ ریخت به کام من|فریبکار دغلپیشه بهانهاش نشنیدن بود}} | |||
{{ب|چه سرنوشت غمانگیزی که کرم کوچک ابریشم|تمام عمر قفس میبافت، ولی به فکر پریدن بود}} | |||
{{ب|دریا نبودم امّا طوفان سرشت من بود|گرداب خویش گشتن در سرنوشت من بود}} | |||
{{ب|چون موج در تلاطم، در ورطه زنده بودن|هم سرنوشت من بود ، هم در سرشت من بود}} | |||
{{ب|تعلیق اگر چه سخت است، اما گریختم من|از خویشتن که با خود برزخ بهشت من بود}} | |||
{{ب|تنها نه خود در افلاک، بر خاک هم همیشه|ای میوه های ممنوع، عصیان خورشت من بود}} | |||
{{ب|ناچار ساختم با هر دو که عقل و عشقم|چون پّر و پای طاووس، زیبا و زشت من بود}} | |||
{{ب|جز سرنوشت محتوم، در وی ندیدم . آری،|در پیری و جوانی آیینه، خشت من بود}}{{پایان شعر}} | |||
جز سرنوشت محتوم، در وی ندیدم . آری، | |||
در پیری و جوانی آیینه، خشت من بود | |||
<nowiki>***</nowiki> | <nowiki>***</nowiki> |
نسخهٔ ۱۶ سپتامبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۴:۵۲
حسین منزوی ، (زاده اول مهرماه ۱۳۲۵، زنجان – در گذشته ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۳، تهران)، از برجستهترین شاعران و غزلسرایان معاصر است. حسین منزوی پس از پایان دوران دبیرستان وارد دانشگاه تهران در رشتهی ادبیات شد. حسین منزوی نخستین دفتر شعرش را به نام حنجره زخمی تغزل، در سال ۱۳۵۰، به چاپ رسانید؛ و با همان مجموعه برندهی جایزه اولین دوره شعر فروغ فرخزاد نیز شد؛ و بهعنوان بهترین شاعر جوان این دوره معرفی شد. دومین کتاب حسین منزوی پس از ۸ سال سکوت، با نام صفر خان در قالب یک شعر بلند در ستایش از مردانگی صفر قهرمانیان، دیرپاترین زندانی سیاسی دوران محمدرضا پهلوی منتشر شد. حسین منزوی کتابهای متعددی تا زمان مرگش منتشر کرد که در مجموع ۱۷ اثر به نام وی به ثبت رسیده است. حسین منزوی در سرایش نزدیک به ۱۵۰، ترانه با خوانندگان و هنرمندان معروف ایران همکاری داشته است. جان باختن حسن منزوی برادر کوچکتر حسین منزوی تاثیر عجیبی بر اشعار و زندگی برادر بزرگتر گذاشت. حسین منزوی تا پایان عمر داغدار برادرش بود؛ و شعرها برایش سرایید. حسین منزوی سرانجام در روز شانزدهم اردیبهشت سال ۱۳۸۳، بر اثر نارسایی قلبی و ریوی و پس از یک عمل جراحی طولانی در بیمارستان رجایی تهران درگذشت. وی در کنار آرامگاه پدرش در زنجان (قبرستان پایین) برای همیشه به برادرش حسن پیوست و در وطنش اما غریب به خاک سپرده شد.
کودکی و تحصیلات
حسین منزوی در اول مهرماه سال ۱۳۲۵، در زنجان به دنیا آمد. پدر و مادرش، معلم روستاهای زنجان بودند. او سالهای نخستین زندگی را در روستاهای نیک پی، کرگز و پیرسقا یا پیرزاغه گذراند. در سال ۱۳۳۲، وارد دبستان فردوسی زنجان شد؛ و ۴ سال را در این مدرسه به تحصیل پرداخت. سپس دو سال در دبستان صائب تبریزی، و دو سال نیز در دبیرستان پهلوی (دکتر علی شریعتی کنونی)، ۴ سال را در دبیرستان صدر جهان (محمد منتظری کنونی) درس خواند.[۱]
دبستان پَرورَد سرباز جنگی
دبستان پَرورَد توپ و تفنگی
این نخستین بیتی است که حسین منزوی سرود. در آن دوران رسم بود که پس از پایان سال تحصیلی، دانش آموزان جشنی برگزار کنند؛ و آن سال اجرای دو نمایش، بخشی از این جشن بود. حسین منزوی در هر دوی آن نمایش که متنشان را پدرش نوشته بود، بازی میکرد. یکی از نمایشها، شعری در قالب مثنوی بود و در مدح دبستان که وسط یکی از تمرینها حسین منزوی این بیت (دبستان پَرورَد سرباز جنگی ــ دبستان پَرورَد توپ و تفنگی) به ذهنش میزند؛ و پدرش هم بدش نمیآید و آن را به نمایش اضافه میکند. پس از این بیت کودکانه، استعداد شعری حسین منزوی پنهان میماند تا ۱۶،۱۵ سالگی که عاشقی و دوری از معشوق دوباره او را شاعر میکند. این بیداری استعداد شعر خیلی زود وصل میشود به دوستی با رسول مقصودی که معلم بود و ۵ سال از حسین منزوی بزرگتر. زمانی که استاد منزوی نخستین قدمهای خود را در شعر برمیداشت، رسول مقصودی چندین قدم پیشتر از او بود و همین امر منجر شد که حسین منزوی با گامهای بلندتری در این مسیر پیش برود. خودش در این رابطه میگوید:
«رسول اصلاً مثل یک آدم مسئول، با شعر من برخورد میکرد؛ یعنی مثلاً من را دو روز نمیدید، میرسیدم، اول میگفت شعر تازه بخوان ببینم چی نوشتی؛ خیلی جدی، اصلاً بازخواست میکرد.»[۲]
حسین منزوی در مصاحبههایش خاطره کتابهای اهدایی آقای مطلبی را پس از سالها چنان باجزییات بیان کرده بود که اهمیتش در روند زندگیش پیداست، او میگوید:
«کلاس پنجم من شاگرد اول شده بودم، روزی یک آقایی با هیأتی دهاتی در را زد و وارد شد، دیدم هشت تا مرغ و خروس آورده و یک بسته. گفت اینها را آقای منزوی، باباتون داده. پدرم که آمد، گفت اینها را آقای مطلبی آورد برای تو. گفت اینها را بدهید حسین بخوره، بهتر درس بخونه، این کتابا را هم بدهید بخونه. هفت جلد رمان تاریخی به سوی روم بود، نوشتهی محمدابراهیم زمانی آشتیانی.»[۳]
نخستین شعر
نخستین شعر حسین منزوی، زمانی که هنوز دانش آموز بود در مجله روشنفکر چاپ شد. بعد از فرستادن چندین شعر، دستآخرشعر او در صفحهی خوانندگان مجله چاپ میشود. حسین منزوی درباره نخستین شعر چاپ شدهاش خاطره جالبی نقل کرده و گفته است:
«مجله را خریدم و خوشحال پیش پدرم رفتم و صفحه را نشانش دادم. پدرم گفت خب خیلی خوبه که شعرت چاپ شده ولی اگر شعرت روزی در صفحه شعر کنار یه همچین شعری (شعری از منوچهر آتشی) چاپ شد، اون وقت قبوله، اون حسابه.»[۳]
حسین منزوی تا زمان ورود به دانشگاه، عضو ثابت جلسههای انجمن ادبی زنجان بود؛ انجمنی که هر هفته با حضور گروهی از بزرگان عرصهی شعر و ادب زنجان برگزار میشد؛ و به گفتهی حسین منزوی یکی از انگیزههای اصلیاش برای شعر سرودن بود.[۲]
دانشگاه تهران، دانشکده ادبیات
حسین منزوی در سال ۱۳۴۴، وارد دانشکده ادبیات دانشگاه تهران شد. به گفتهی خودش یکی از دلایل گرایش خود به شعر را نام دوتن از شاعرین که اتفاقاً نام دبستان دوران تحصیلش هم بوده میدانست؛ بههمین خاطر سرانجام کارش را به کلاسهای درس دانشکده ادبیات در تهران کشاند؛ سپس این رشته را رها کرد و به جامعهشناسی رو آورد، اما این رشته را نیز ناتمام. گذاشت.[۲]
او بعدها در سال ۱۳۵۸، با گذراندن واحدهای باقیمانده توانست مدرک کارشناسی خود را دریافت کند.[۴]
حسین منزوی پس از ورود به دانشگاه تهران، درهمان روزهای اول با علیاشرف درویشیان و جعفر کوشآبادی طرح دوستی ریخت و در انجمنهای ادبی تهران حضور پیدا کرد. نخستین دیدارش با مهرداد اوستا نیز در یکی از همین انجمنها بوده و خودش در این رابطه میگوید:
«مهر ۴۴ غروب سه شنبهای بود و راه افتادیم به سمت انجمن ادبی ایران. آن انجمن زیر نظر وزارت ارشاد بود. استاد ناصح بالای مجلس مینشستند و باید شعرها را بیت بیت با مکث میخواندی و ایشان تصحیح میکردند. نوبت به من رسید، شعرم را بی وقفه خواندم و طبعاً ایشان هم ناراحت شدند و نظری راجع به آن ندادند. مراسم که تمام شد در کوچه، دستی بازوی من را گرفت که معلوم بود دست یک آدم ظریف و کم توان است. گفت آقای منزوی من مهرداد اوستا هستم؛ شعرت خوب بود از همه شعرهایی که اینجا خوانده شد بهتر بود. توجهی به این حرف ها نکن. کار خودت را بکن.»
پس از یک سال حسین منزوی تصمیم گرفت دنبال چیزی که پدرش دربارهی چاپ شعرش گفته بود، برود. یکی دو بار به دفتر مجله مراجع کرد؛ و تعدادی از شعرهایش را به فریدون مشیری که مسئول صفحه شعر نشریه روشنفکر بود، داد. هفته بعد، از بین همه شعرها، فقط یک رباعی از او در صفحه شعر مجله روشنفکر چاپ شده بود. بعدها فریدون مشیری درباره انتخاب آن شعر به حسین منزوی میگوید:
«راستش من باور نمیکردم که شعرها مال خودت باشد؛ برای اینکه نگاه به شعرها کردم، دیدم شعرهای خیلی خوب است و تقریباً میشود گفت شعرهای بی نقص یا کم نقصی است با آن وزن باز، خیلی مسلط، زبان خیلی شسته رفته؛ فکر کردم این شعرها را تو ممکن است... حالا مال دیگری باشد. بعد گفتم که خب حالا این بچه این همه شعر آورده، دو بار، سه بار هم آمده اینجا، رویم نمیشد چیزی چاپ نکنم، گفتم یک دوبیتی چاپ میکنم، ضمناً هم خدای ناکرده اگر مال دیگری باشد، با یک دوبیتی سر و صدایش زیاد بلند نمیشود.»[۳]
ورود به رادیو و تلویزیون
در سال ۱۳۵۰، حسین منزوی وارد رادیو و تلویزیون ملی ایران شد و در گروه ادب امروز به سرپرستی زنده یاد نادر نادرپور به فعالیت پرداخت. چندی بعد، مسئولیت برنامههای رادیو و تلویزیونی متعددی را برعهده گرفت، از جمله: برنامههای کتاب روز، یک شعر و یک شاعر، شعر ما و شاعران ما، آیینه و ترازو و آیینه آدینه.[۱]
همکاری با مجله
حسین منزوی در کنار فعالیتهایش مدتی نیز مسئول صفحه شعر مجله ادبی رودکی بود. در سال نخست انتشار مجله سروش، با این نشریه هم همکاری داشت. همچنین مسئولیت صفحه شعر روزنامه محلی امید زنجان نیز برعهده وی بود.[۱]
پس از انقلاب ضدسلطنتی و تحولات آن، حسین منزوی کار خود را در مطبوعات و رادیو از دست داد. این بیکاری عاقبت منجر به جدایی همسرش شد؛ و حتی شغلی که با وساطت مهدی اخوانثالث در وزارت ارشاد به دست آورد هم مدت زیادی طول نکشید. حسین منزوی به زادگاهش برگشت و با نشریههای مختلف به طور موقت همکاری کرد.[۳]
حسین منزوی هرگز هیچ کار دولتی نداشت. او تنها با انتشار دفتر اشعارش امرار معاش و گذران عمر کرد. حسین منزوی در شعر سپید نیز دستی داشت، به موسیقی مسلط بود؛ و صدا و خط خوبی نیز داشت.[۵]
جایگاه غزلهای حسین منزوی
نقش حسین منزوی، در زنده کردن غزل معاصر، چشمگیر ارزیابی شده است؛ و حتی برخی از منتقدان کار وی را انقلابی در غزل امروز میدانند و آنرا با کاری که نیما یوشیج در تحول شعر فارسی کرد، مقایسه کردهاند.
با وجودی که قالبهای سروده شدهی حسین منزوی تنوع و همچنین کیفیت بالایی دارند، ولی بیشترین شهرت او در عرصهی غزلهای پرقدرت است. اغلب غزلهای حسین منزوی محتوایی عاشقانه داشته و دارای درونمایه غم، جدایی، شکایت و... نیز است. نکتهی قابل توجه که در غزلهای او دیده میشود؛ تلاش برای ایجاد هماهنگی میان وزن و محتوا است که از واژهها گرفته تا هجاها، سکتههای عروضی، اختیارات وزنی، قافیه و ردیف و... را شامل شده و انتخابهای درست وی در این موارد بهطور کامل دیده میشود. علاوه براین در کنار محتواهای غمانگیز درونمایههای پند و اندرز و وزنهای شاد و هیجانآور نیز در اشعار حسین منزوی وجود دارد. اما چون تعدادشان بالا نیست معمولاً کمتر به آنها پرداخته میشود. حسین منزوی بیشتر در سرودن غزلهایی محکم، قوی و باشکوه شهرت دارد؛ با این حال در قالبهای دیگری همچون مثنوی، قصیده، رباعی، چهارپاره، شعر نیمایی، سپید و ترانه نیز دستی به میان داشته است. همچنین پس از مرگ استاد حسین منزوی، تعداد بسیاری اشعار آیینی نیز از ایشان منتشر شده است.[۶]
محتوای اشعار حسین منزوی
بخش بسیار مهمی از کیفیت شعری حسین منزوی به مضامین و محتوای قوی او وابسته است. بهطور کلی عشق و سیاست دو محور اصلی و مهم درونمایههای غزلهای حسین منزوی را تشکیل میدهند؛علاوه براین مضامینی متنوعتر نیز در اشعار وی دیده میشود.[۶]
عشق و عاطفه
عشق و عاطفه قویترین عنصر غزلهای حسین منزوی است؛ و بهخاطر همین اصلیترین عامل زیبایی این اشعار نیز محسوب میشود. دیدگاه نو و ویژهای که حسین منزوی به مقولهی عاطفه دارد باعث تمایز او با دیگر شاعران شده است. بر اساس این دیدگاه، عشق و عاطفه مانند هر حقیقت دیگری مطلق نیست و میتواند براثر گذر زمان، متحول و دستخوش تغییراتی شود. حسین منزوی براین باور است که خصیصهی اصلی عاشق امروز، نگرانی اوست. وی بر این عقیده است که به تعداد عاشقان دنیا تعاریف متفاوتی از عشق وجود دارد؛ و به همین علت به تعداد شاعران جهان نیز تعاریف مختلفی از احساس شکل خواهد گرفت. صراحت و صداقتی که حسین منزوی در شرح عشق و عاطفه در اشعارش دارد، ویژگی خاص درونمایههای عاشقانه او را تشکیل میدهد. او شاعری است که در کنار مردم زندگی کرده و عشق و اندوههای او نیز شکل و سرشتی مردمی دارد.[۶]
اشعار حسین منزوی آکنده از عشق، شور و اشتیاق است؛ بهویژه در قالب غزل این عشق شعلهورتر میگردد تا فروغ آن را بیشتردریابد. به كمك عشق از وادی جادوان، از شیر غّران، از اژدهای دمان، نه از هفتخوان، بلكه از هفتاد خوان نیز میگذرد. برای حسین منزوی در دنیای زمهریری امروز، عشق یك فرصت آفتابی است. بهواسطهی عشق، غمها و شادیهای كوچك خود را به دور میاندازد؛ زیرا عشق رمز بزرگ انتخاب اوست، اینچینین حقیقت با وجود عشق از آرایه و پیرایه عریان میگردد.
ای عشق ما با تو از وادی جادوان هم گذشتیم
از شیران غران و از اژدهای دمان هم گذشتیــم
نام ترا باطلالسحر هر خدعه كردیم و آنگاه
تنها نه از هفتخوان بلكه از هفتاد خوان هم گذشتیم
* * *
زمهریری است دنیا كه در آن
عشق یك فرصت آفتابی است
* * *
به دور افكندهام، غم ها و شادیهای كوچك را
تویی رمز بزرگ انتخاب من، سلام ای عشــق
حقیقت با تو از آرایه و پیرایه عریان شد
سلام ای راستین بی نقاب من، سلام ای عشق[۷]
در وصف حسین منزوی گفتهاند که او شاعر عشق همیشه است. با این توصیف، خودش می گفت:
«هرچند پایگاه تغزل را عشق و عاشقی دانستهاند، ولی به گمان من، تغزل میتواند هر نوع حدیث نفسی را دربربگیرد حتی اگر اجتماعی و عرفانی باشد... در شعر هیچ الگویی نداشته ام، ولی به حافظ، مولوی، سعدی و خیام ارادت داشتهام. نیما، شاملو، فروغ و نادرپور نیز برایم بسی عزیزند».[۱]
حسین منزوی در عرصهی سیاسی – اجتماعی
بهطور معمول شاعران تأثیراتی از حوادث و اتفاقات سیاسی و اجتماعی زمان خود گرفتهاند. حسین منزوی نیز از جریانات و حوادث سیاسی زمان خود دور نشده و به همین خاطر روی دیگر غزلهای او را غم و شادی، عشق و نفرت، یأس و امید، شکست و پیروزی گرفته است که این احساسات محور شعرهای اجتماعی و سیاسی او را تشکیل میدهند.
مضامین مذهبی نیز در غزلهای منزوی دیده میشود. اشعار مذهبی این شاعر در دو دسته کلی، مدح ائمه اطهار و غزلهای عصیانی تقسیمبندی میشوند. شاید به خاطر شمار کمی از این مضامین در تجربههای تغزل حسین منزوی بشود آنها را تفننی برای وی قلمداد کرد که اتفاقاً تفننی قوی و ژرف از آب در آمده است.[۶]
در کتاب هوای تازه آمده است که: اینكه دكتر روزبه، فقر اندیشه را از ویژگیهای شاخص اشعار حسین منزوی و دیگر نوپردازان رمانتیك میدانند؛ چندان پذیرفته نیست؛ زیرا رسالت و تعهد شعر این دوره در پرداختن به مضامین اجتماعی و پدیدههای سیاسی است و نه فلسفی، حكمی، عرفانی، و... موضوع شعرامروزموضوع دیگریاست... امروز شعرحربهی خلق است؛ زیرا كه شاعران خود شاخهای ز جنگل خلق هستند. وقتی شاعر امروز سخن یا شعری میگوید؛ او دست میگذارد به جراحات شهر پیر، یعنی او قصه میكند به شب از صبح دلپذیر، او دردهای شهر و دیارش را فریاد میكند؛ با سرود خویش روانهای خسته را آباد میكند؛ قلبهای سرد و تهی مانده را از شوق سرشار میكند، یعنی او را به صبح طالع، چشمان خفته را بیدار میكند؛ افتخار نامه انسان عصر را تفسیر می كند؛ و فتحنامههای زمانش را تقریر می كند.
براین اساس رسالت و تعهد اشعار امروز و اشعار حسین منزوی در توجه به مسائل اجتماعی و مضامین سیاسی و مردمی است. درست است كه هنر استاد حسین منزوی در تغزلهای عاشقانه است؛ ولی همین تغزلهای عاشقانه در بسیاری موارد دارای مضامین اجتماعی، سیاسی و مردمی هستند. علاوه براین حسین منزوی در اشعار جداگانهای در قالبهای گوناگون از مضامین سیاسی - اجتماعی و مردمی سخن میگوید، چون باور دارد كه رسالت شعر امروز نیز همین است. بیتردید اشعار وطنی و سیاسی حسین منزوی از بهترین غزلهای سیاسی و اجتماعی دوران معاصر به حساب میآید. حسین منزوی به ایران و ایرانی عشق میورزد و از غم وطن میگرید؛ مانند مادری در غم فرزند بگرید و به وطنی كه در بازار شقاوت از سوی بیوطنان چوب حراج میخورد، آهی سوزناك میكشد.
حسین منزوی علاوه بر وطن كه از مفاهیم اساسی اندیشه سیاسی و اجتماعی است، به مفاهیم مهمی مانند: ظلم و ستم، آزادی، حقوق، مردم و عدالت، توجه ویژهای دارد. توجه به آنها را از زبان نمادین كه خاص شعر این دوره است، در تغزلهای عاشقانه و اشعار دیگر با هنرمندی خاصی بیان میكند.[۷]
چهگونه باغ تو باور كند بهاران را
كه سالها نچشیده است طعم باران را
غبار هول به رگهای باغ خشكانید
زلال جاری آواز جویباران را
***
داغ كه داری امشب؟ ای آسمان خاموش!
داغ كدام خورشیدی؟ ای مادر سیه پوش!
این سرخی شفق نیست خون شقیقه كیست؟
كه می چكد به رویت از گوش و از بنا گوش
طشت زری است خورشید گلگون لبالب از خون
تیغ كه باز كرده است خون از رگ سیاووش؟
با دقت و تأمل و بررسی بیشتر، نمونههایی دیگری از این موارد مفاهیم اجتماعی - سیاسی در میان عاشقانههای او میتوان یافت. حسین منزوی علاوه بر اینكه مضامین سیاسی و اجتماعی را با تغزلهای عاشقانه در میآمیزد؛ بلكه بهلحاظ ارزش ویژهای كه این مفاهیم برای وی دارد، گاهی مضامین شعرش صرفاً به این مباحث اختصاص مییابد، چه در غالب غزل و چه در قالبهای دیگر شعری. [۷]
جایگاه موسیقیایی غزلهای منزوی
موسیقی بیرونی غزلهای حسین منزوی، تنوع بسیار زیادی داشته است. به این معنی که او در میان ۱۹ بحر موجود در شعر فارسی به ۱۲ بحر و بیش از ۴۵ وزن پرداخته و در آنها طبعآزمایی نموده که این موضوع منجربه بالا بردن خلاقیت او و تخیلات بینظیرش در تکتک ابیات شده است. نقطه قوت آهنگ و موسیقی بیرونی غزلهای استاد حسین منزوی پیوند پایدار، قوی، عمیق و شگفتانگیز او است که توانسته با درونمایه و محتوای شعر استمرار پیدا کرده و با تناسبی عالی مخاطب را غرق حیرت و لذت کند.[۶]
اوزان اشعار حسین منزوی
بخش زیادی از شکوه اشعار حسین منزوی در گرو مهارت او در استفاده از وزنهای عروضی و انتخاب و ترکیب آنهاست. در رابطه با خلاقیت عروضی در اشعار حسین منزوی باید از وزنهای ابتکاری او که چیزی در حدود پانزده وزن هستند نیز تجلیل کرد. شاید خود شاعر پافشاری بر این اوزان ابتکاری نداشته و اسلوب خاص ذهنی و روحی او است که در کلامش تاثیرگذار بوده و منجربه ایجاد گونهای تازه و برخلاف عادات معمول در اشعار شده است. به همین خاطر هم است که قدرت بالای اشعار حسین منزوی توجه خواننده را به خود جلب میکند. پرکاربردترین وزن غزلهای حسین منزوی بحر مجتث است، یعنی چیزی حدود ۹۲ غزل این شاعر در این بحر سروده شده است. این وزن دارای آهنگی جویباری و نرم بوده و باعث خوانش روان شعر میگردد. از بحرهای دیگر به کاررفته توسط این غزلسرای بزرگ معاصر، میتوان به بحرهای رمل، مضارع، هزج، رجز، مقتضب، خفیف و... اشاره کرد.[۶]
سرایش ترانه
حسین منزوی در سرایش نزدیک به ۱۵۰، ترانه با خوانندگان و هنرمندان معروف ایران همچون: داریوش اقبالی، حسین خواجه امیری (ایرج)، جمال وفایی، ناصرمسعودی، کوروش یغمایی، بانو فیروزه، بانو گیتی، علی رضا افتخاری و مسعود خادم همکاری داشته است. دو آلبوم موسیقی نیز براساس ترانههای حسین منزوی در دست انتشار است. آلبوم نخست که زاگرس نام دارد، دربرگیرندهی ۸ آهنگ کردی و لری با خوانندگی شهرام ناظری است که ارسلان کامکار آهنگسازی آن را برعهده دارد؛ و شرکت مشکات آن را منتشر میکند. آلبوم دوم با ۶ ترانه از حسین منزوی با آهنگسازی بهزاد محمودیزاده و خوانندگی علی رضا افتخاری منتشر میشود، اما نام آن مشخص نیست.[۱]
ویژگیهای اشعار حسین منزوی
اشعار حسین منزوی را میتوان از ابعاد گوناگون بررسی كرد؛ و ویژگیهای آنرا دریافت.
زبان:
زبان وسیلهی بیان اندیشهها و احساسات ما است. تنها وسیلهای است كه دنیای اندیشه و جهان درون ما را با جهان و دنیای بیرون پیوند میزند. این ارتباط و پیوند كه در قالب جمله بیان میشود؛ و بهشکل یك نظام در میآید؛ و آنگاه حكمت و اندیشه انسان را همچون جوی روان میسازد.
گوشت پاره كه زبان آمد از او
میرود سیلاب حكمت همچو جو
حسین منزوی در زمینهی زبان سطحی و كم عمق نیست و به آنچه زبان شعر امروز اقتضا میكند میاندیشد و نهایت سعی را میكند تا با زبان شعر امروز همگام و همسان باشد؛ و حركت به سمت سلامت زبان، هنجار گریزیهای زبانی، دوری از مفردات قراردادی و كلیشهای، نزدیك شدن به زبان محاوره، نمادینه شدن زبان، رویكرد به نوعی زبان حماسی و سبك گریزی، همه را با كمال هنرمندی در اشعار خود بهكار میبرد.
سلامتی زبان و پرهیز از كهنگیها:
پرهیز از كاربرد صورت متروك و مخفف و شكستهی كلمات و افعال، دوری از برخی زواید، قیود و اصوات رایج در شعر فارسی مانند: رهی، خه، حالی و... عدم استفاده از ضمایر متصل شخصی در نقشهای مختلف، پرهیز از كاربرد افعالی مانند: شد، گشت، نمود و... به جای رفت، شد، كرد، از پارامترهای سلامت زبان در شعر معاصر است كه حسین منزوی به آن مقید است.
وقتی كه خواب نیست ز رویا سخن مگو
آنجا كه آب نیست ز دریا سخن مگو
پاییزها به دور و تسلسل رسیده اند
از باغ های سبز شكوفا سخن مگو
***
منگر چنین به چشمم ای چشم آهوانه
ترسم قرار و صبرم برخیزد از میانه
جانم پر از سرودی است كز چنگ تو تراود
ای شور! ترنم! ای شعر! ای ترانه
***
مادیان! پس كی میبری بهارت را؟
میكشی به چشمانش سرمهغبارت را
می شناسمت، آری، تاختن در آزادی است
آنچه میدهد تسكین، روح بیقرارت را
هنجارگریزی یا انحراف از نرم:
هنجارگریزی و آشناییزدایی در زبان از تكنیكهای ویژهی شعر امروز است. شاعران در پی كشف ظرفیتها و استعدادهای نهفته زبان به پنهانترین ابعاد زبان میپردازند و دنیای نو و اعجاب انگیز در شعر میآفرینند؛ زیرا گرایش به تازگی و نوآوری در سرشت هنر و هنرمند نهفته شده است و همه هنرمندان راستین در زمان خود كوشیدهاند كه به این تازگی و نوآوری دست یابند. غزلهای حسین منزوی نیز به اعتبار نگاهش، ادراكات و تجارب عینی تازهاش، عرصهی زبان و واژگان گستردهتر میشود؛ و كلماتی كه فاقد روح غزلی هستند برای خود قلمرو ویژهای باز میكنند.
شتك زده است به خورشید، خون بسیاران
بر آسمان كه شنیده است از زمین باران؟
* * *
شب است و ره گم كردهام, در كولاك زمستانی
مرا به خود دلالت كن، ای خانه چراغانی!
* * *
ای گیسوان رهای تو از آبشاران رهاتر
چشمانت از چشمه ساران صاف سحر با صفاتر
* * *
من با تو از هیچ، از هیچ توفان هراسی ندارم
ای ناخدای وجود من، ای از خدایان خداتر
پرهیز ار مفردات و تركیبات تكراری و خلق تركیبهای نو:
یكی از هنرهای حسین منزوی در عرصهی زبان، خلق مفردات تازه و تركیبهای جدید است؛ تركیباتی مانند: دریای شورانگیز چشم، خیام ظلمتیان، خانههای دم كرده، كوچههای بغضآلود، فصل ضجه و زنجیر، شتك زدن خورشید، سنگ روزگاران، كولاك زمستانی، دستهای سیمانی، وحشت بی ایمانی، نسل نمیران، خورشید ضمیران، خامهی فرهادی، سیلاب سرخ روزگاران بهار حقیر، بازار شقاوت، فلات جان و...
دریای شورانگیز چشمانت چه زیباست
آنجا كه باید دل به دریا زد همین جاست
* * *
خیام ظلمتیان را، فضای نور كنی
به ذهن ظلمت اگر لحظهای خطور كنی
* * *
خانههای دم كرده، كوچههای بغضآلود
طرح شهر خاكستر، در زمینهای از دود
* * *
شتك زده است به خورشید خون بسیاران
بر آسمان كه شنیده است از زمین باران؟
* * *
ای خون دامن گیر بابك در رگانت
جاریترین سیلاب سرخ روزگاران
* * *
باغ مرده است و درویشی گر هست
در بهار حقیر گلدان است
* * *
آه ای وطن! ای خورده به بازار شقاوت
بس چوب حراج از طرف بی وطنانت
* * *
آمدی و خوش آمدی ای فلات جان من
وی به غزل گشوده باز آمدنت زبان من
نزدیك شدن به زبان محاوره:
شعر معاصر بهویژه در قالب غزل برای ایجاد یك فضای ساده و مشترك با خواننده، بهسمت زبانی ساده، قابل فهم و محاورهای رو بهپیش است؛ با شكلی آگاهانهتر و حسیتر از گذشته، حسین منزوی نیز بهخاطر اینكه از قافله شعر معاصر عقب نماند، توجه ویژهای به این امر دارد. بهطوری كه در مجموعههای اشعار او چندین شعر عامیانه میتوان دید كه حال و هوای خاصی دارند.
تو گودیای مشتات، بارها چله نشسته
تو نىنیای چشمات، ستاره نطفه بسته
عطر نسیم زلفات پاییز و رونده از باغ
برق بلور دستات پشت شبو شكسته
* * *
نمیشه غصه ما رو یه لحظه تنها بذاره؟
نمیشه این قافله ما رو تو خواب جا بذاره
یه پا مجنونه دلم به شوق لیلی كه میخواد
بار و بندیلو ببنده، سر به صحرا بذاره
نمادینه شدن زبان:
زبان شعر اصولاً نمادین و پر رمز و راز است. ولی این رمز و راز در شعر معاصر بهلحاظ اجتماعی و سیاسی رواج بیشتری پیدا میکند؛ و بهطرف سمبلیک و نمادین پیش میرود تا بتواند از زبان نمادها و سمبلها، گوشهای از واقعیتهای اجتماعی و سیاسی را بازگوید؛ كلماتی مانند: شب، سحر، بهاران، قفس، پاییز، زمستان، دیوار، كویر، موج، فریاد و... با تناوب بیشتری در شعر به كار میروند كه همه نماد و سمبل واقعیتهای اجتماعی و سیاسی هستند.
نخفتهایم كه شب بگذرد، سحر بزند
كه آفتاب چو ققنوس، بال و پر بزند
* * *
این گل سرخی كه با پاییز میآید
سرخوش اما اضطراب انگیز میآید
* * *
نوبت آمد، می نوازد نوبتی ناقوسمان
تا بگیرد رود هامان، راه اقیانوسمان
كرد بخل سرنوشت از نو شدارویی دریغ
فرصت ماندن نداد این بار هم كاووسمان
* * *
وقتی كه خواب نیست ز رویا سخن مگو
آنجا كه آب نیست ز دریا سخن مگو
خورشید ما، به چوبه اعدام بسته شد
از صبح و آفتاب در اینجا سخن مگو
زبان حماسی:
پیوند با مفاهیم سیاسی و اجتماعی در دوران معاصر باعث ظهور نوعی زبان حماسی در شعر شده است؛ زیرا بیگانه نیست شاعر امروز با دردهای مشترك خلق، او با لبان مردم لبخند می زند درد و امید را، با استخوان خویش پیوند میزند. این پیوند شاعر را بهنوعی زبان حماسی رهنمون میکند؛ چون با زبان تغزلی و رمانتیك نمیتواند مفاهیم اجتماعی و سیاسی را كه اساسیترین موضوع شعر این دوره است بیان كند. به همین خاطر حسین منزوی نیز بین تغزل و حماسه، پیوندی ناگسستنی ایجاد کرده و در تغزلهایش گهگاهی از زبان حماسی بهره میگیرد تا بتواند مفاهیم اجتماعی و سیاسی عصر خود را از زبان حماسه و قهرمانان آن بازگوید و بهکمک آنها شعرش را حلاوتی دیگر ببخشد.
بفكن پر سیمرغ در آتش كه رخش این بار
بی صاحب از هنگامه اسفندیار آمد
* * *
و شاید كاوهای یكروز، چوب بیرقم سازد
همانندی به ظاهر، گرچه با ضحاك دارم من
* * *
آنجا كه دست موسی و هارون بهخون هم
آغشته گشته، از ید بیضا سخن مگو
* * *
یك به یك یاران غار از دست رفتند و هنوز
حكم میراند به مرگ آباد دقیانوسمان
* * *
ای باغ اهوراییام افسوس كه كردند
بیفره و بیفر و شكوه اهرمنانت
چون جامه پر نور اناالحق زن منصور
ای شاهد بر دار شهادت شدن دوست[۷]
صور خیالی در اشعار حسین منزوی
شعر امروز بهویژه غزل حاصل ادراكات و تأثرات شاعر از جهان بیرون است كه از صافی ذهن و حس شاعرانه عبور میكند؛ و در حقیقت تجلی گرهخوردگی دنیای بیرونی و درونی شاعر است. صور خیال دورهی معاصر از جهت كهنگی یا تازگی خالی از فراز و نشیب نیست. نور پردازترین غزل سرایان این برهه از تاریخ در مواقعی تحت تأثیر فضاهای غالب كلاسیك مركب خیال را به عقب برگرداندهاند و برخی چنان آن را به حرکت وا داشتهاند كه به زودی خسته و زمینگیر شده است. در قلمرو شعر امروز شاعران می كوشند تا به زوایای نامكشوف پدیدهها نفوذ كنند؛ و حتی خدا را در لای شب بوها با چشم خویش ببینند. در یک کلام همه چیز را از نگاه نو و امروزی بنگرند. حسین منزوی نیز حاصل ادراكات و تأثرات شاعرانه خود را كه پیوندی عمیق با جهان بیرون خود دارد، با نگاهی تازه و نو و زبان امروزی بیان می كند.
حسین منزوی در خلق معانی جدید و تركیبهای تازه و نو و آفرینش صور خیال بیشتر از تشبیه، استعاره، تلمیح، تناسب، تشخیص، نماد و سمبلهای شعری با شیوه و ادراكی نو كه از ویژگیهای ذاتی شعر امروز است و فضای سیاسی و اجتماعی نیز چنین اقتضا میكند بهره میگیرد.
غبار مرگ به رگهای باغ خشكانید
زلال جاری آواز جویباران را
* * *
باران خون و خنجر گفتی و شد مكرر
شاعر خموش دیگر! بباران مگو، بباران!
* * *
كاسه خورشید روشن نیست، این طشت لجن
جا به جا در چاه ویل شب، سرازیرش كنید
* * *
طشت زری است خورشید گلگون لبالب از خون
تیغ كه باز كرده است خون در رگ سیاووش
استعاره
داغ كه داری امشب ای آسمان خاموش
داغ كدام خورشید ای مادر سیه پوش
* * *
شب میرسد از راه شفق سرخترین است
و آن ابر چنان لكه خونش به جبین است
تا خون كه نوشد چه كسی را بفروشد
این بار یهودا؟ كه شب باز پسین است
تلمیح
عصا كه ما را شد، اعجاز كاش اما
كسی كه به معجزهای ما را عصا میكرد
* * *
ای خون دامن گیر بابك در رگانت
جاری ترین سیلاب سرخ روزگاران
* * *
رودابه من، رودگری كن كه فتادند
در چاه شغادان زمان تهمتنانت
تناسب
از قتل عام لاله و گل، غارت چمن
داغ همیشه بر جگر باغبان زده
* * *
گیرم كه بهشتم به نمازی ندهد دست
قدقامتی افراز كه طوبای من این است
نماد و سمبل
این گل سرخی كه با پاییز میآید
سرخوش، اما مضطرب انگیز میآید
* * *
پاییزها به دور و تسلسل رسیدهاند
از باغهای سبز شكوفا سخن مگو
* * *
نسیم نیست, نه بیم است بیم دار شدن
كه ارزه می فكند بر تن سپیداران
* * *
با قطره خون رفیقانت،
آن نقبهای دیگر،
شب را كه ذره ذره میكاهد،
آخر به مرگ محتومش خواهند كشت؛
تا صبح از كرانه برآید.[۷]
آثار حسین منزوی
حسین منزوی کتابهای متعددی تا زمان مرگش منتشر کرد که در مجموع ۱۷ اثر به نام وی به ثبت رسیده است.
حنجره زخمی تغزل
حسین منزوی نخستین دفتر شعرش را به نام حنجره زخمی تغزل، در سال ۱۳۵۰، به چاپ رسانید؛ و با همان مجموعه برندهی جایزه اولین دوره شعر فروغ فرخزاد نیز شد؛ و بهعنوان بهترین شاعر جوان این دوره معرفی شد. در همین ایام بود که عنوان بهترین نویسنده به زنده یاد جلال آلاحمد تعلق گرفت که احمد شاملو، جایزهی جلال آلاحمد را از طرف سیمین دانشور دریافت نمود.[۱]
حسین مننزوی خود در رابطه با اولین دفتر شعرش میگوید:
«تغزل هنوز هم جان شعر اوست. هر نیش و نوش و شوكران و شكری را از صافی آن مىگذراند و عشق را هویت اصلی شعر خود می داند و به عشق آفرین می گوید كه مهر درخشاناش را بر جبین شعر و زندگیاش كوبیده است.»
این مجموعه شعر دارای دو دفتر است؛ دفتر غزلها و دفترهای شعر آزاد كه یك مثنوی و سه چهار دو بیتی در میانشان دیده میشود.[۷]
صفرخان
دومین کتاب حسین منزوی پس از ۸ سال سکوت، با نام صفر خان در قالب یک شعر بلند در ستایش از مردانگی صفر قهرمانیان، دیرپاترین زندانی سیاسی دوران محمدرضا پهلوی منتشر شد. حسین منزوی با ستودن از روحیه آزادگی صفر قهرمانیان از این که گروهی با برچسبهای ناچسب سیاسی و خطی قصد انحصاری کردن این زندانی آزادی خواه را داشته و دارند، گفته است:
«این شعر در حقیقت ستایشنامه و ادای دین شعر معاصر بود به صفر قهرمانیان که پهلوان زندانیهای سیاسی شاه شد با ۳۳ سال حبس بی وقفه.»
نخستین چاپ این کتاب در سال ۱۳۵۸، منتشر شد؛ و در سال ۱۳۸۲، تجدید چاپ گردید.[۱]
کتاب صفر خان یکی از با محتواترین شعرهای نیمایی حسین منزوی است؛ و به روشنی بیانگر آرمانخواهی و نگاه اجتماعی اوست. استاد منزوی در صفر خان علاوه بر به تصویرکشیدن شرایط دردناک حبس، به برخی از چهرهها و سمبلهای مبارزه در عصر خود و اتفاقات تاریخساز معاصر ایران مثل اعدام خسرو گلسرخی، غرق شدن صمد بهرنگی در رود ارس و مرگ ناباورانهی غلامرضا تختی و جلال آلاحمد هم اشاره میکند.[۳]
این منظومه بلند نیمایی را حسین منزوی به روح آزادیخواه صفرخان، یكی از قهرمانان تاریخ معاصر و همچنین برادر خودش بهنام حسن، هدیه كرده است.[۷]
ترجمه منظومه حیدربابا
ترجمهی منظومه حیدربابا، كه ترجمه منظومه حیدر بابا شهریاری در قالب شعر نیمایی از زبان تركی به فارسی است توسط انتشارات آفرنیش در سال ۱۳۶۹، به چاپ رسید. حسین منزوی در ترجمهی این مجموعه هنرمندی ویژهای از خود نشان داده است، در واقع باید گفت شاعرانهترین ترجمهای است كه از این منظومه چاپ شده است؛ بهخاطر اینکه همزبانی حسین منزوی با زبان حیدر بابا، یكی از نكتههای قابل توجه این اثر است.
با عشق در حوالی فاجعه
با عشق در حوالی فاجعه، مجموعه غزلی است كه شاعر با سلیقهی خود برای هر غزل نامی برگزیده است. حسین منزوی بر خلاف سایر مجموعهها كه غزلهایش را شماره گذاری كرده است، این مجموعه كه در حدود ۱۰۰ غزل دارد یكی از بهترین و قویترین مجموعههای او است. افق دیدگاهی حسین منزوی از عشق بسا فراخ، و تأثیر عشق و بازتابهای آن بسا دلپذیرتر نسبت به مجموعههای دیگر است.
این ترك پارسی گوی
این ترك پارسی گوی، کتابی است در تحلیل و بررسی شعر محمدحسین شهریار كه در سال ۱۳۷۲، منتشر شده است. حسین منزوی در این كتاب از شهریار بهعنوان شاعر شیدایی و شیوایی نام میبرد؛ و شعر او را با توصیفاتی مانند: تذكره احوال، شعر شهریار، غزل شهریار، مكتب شهریار، هذیان دل و حیدر بابا مثنوی افسانه شب، شعرهای آزاد شهریار و... با قلم خود نقد و بررسی می كند؛ و می گوید:
«دفتر شهریار، همیشه برای تسخیر دل مشاق من طرفههایی در آستین داشته است.»
از شوكران و شكر
مجموعه، از شوكران و شكر را كه حسین منزوی به حضورمسلط همیشه عشق و غمها و شادیهای بزرگش تقدیم كرده، شامل ۱۴۵ غزل است كه در سال ۱۳۷۳، به چاپ رسیده است. غزلهای این مجموعه از گونهای دیگر است و با غزلیات تكراری و آنچنانی هیچ تناسبی ندارد؛ چرا که تعبیرهای تازه و بكر، انتخاب وزنهای مناسب با مفاهیم و تداوم اندیشه و حضور مسلط همیشه عشق به این مجموعه، لفظ و محتوای دیگر بخشیده است. هر چند که این ویژگیها در مجموعههای دیگر نیز دیده میشود.
با سیاوش از آتش
عنوان با سیاوش از آتش، كه بر گرفته از داستان سیاوش است، برای حسین منزوی بسا عزیز است. برای اینکه خون سیاوش و مظلومیت او نه تنها در این مجموعه بلكه در سایر اشعار نیز برای او مهم است؛ و بارها از مظلومیت سیاوش سخن گفته است و به لحاظ اهمیت این موضوع نام این مجموعه را با سیاوش از آتش برگزیده است. این مجموعه كه برگزیدهی غزلها است در سال ۱۳۷۴، منتشر شده است. در این اثر ۳۳۴ غزل از كتابهای حنجره زخمی تغزل، از شوكران و شكر، با عشق در حوالی فاجعه، و از كهربا و كافور انتخاب شده است.
از كهربا و كافور
مجموعهی از كهربا و كافور كه به كهربای سیمای پدر و كافور گیسوان مادرش پیشكش شده است، شامل دو بخش است كه بخش نخست ۱۰۵غزل و بخش دوم ۶۱ غزل دارد. این مجموعه در سال ۱۳۷۷، منتشر شده است. شور و عشق مانند مجموعههای دیگر حسین منزوی در این مجموعه نیز برجسته است؛ و از نسیم عشق كه از آفاق شهابی می آید و از كرانهای بلند آفتابی میخواهد که در كنارش بنشیند تا غبار از دل بشوید.
با عشق تاب می آورم
با عشق تاب می آورم، مجموعه اشعار نیمایی است از سال ۱۳۵۱تا ۱۳۷۸، كه در بهار ۱۳۷۹ در بندرعباس منتشر شده است. این مجموعه شامل ۴۴ قطعه شعر نیمایی است كه حسین منزوی برای هر قطعه عنوان خاصی تعیین كرده است.
بههمین سادگی
بههمین سادگی، مجموعه شعرهای سپید است از سال ۱۳۴۸ تا ۱۳۷۸ كه در بهار ۱۳۹۷، در بندرعباس منتشر شده است. این مجموعه نیز شامل ۵۰ قطعه شعر سپید است با عناوین مختلفی مانند: كشیده قامت من، آفتاب، دریغا، بازدید، دیدار، و چاووش.
از ترمه و تغزل
مجموعهی از ترمه و تغزل، برگزیدهای است از حنجرهی زخمی تغزل، با عشق تاب مىآورم، از شوكران و شكر، با عشق در حوالی فاجعه، همچنان از عشق، از كهربا و كافور، و تیغ و ترمه، كه به غزل غزلهایش، غزل حسین منزوی یعنی دخترش هدیه شده است. این مجموعه در بهمن ۱۳۷۶، توسط انتشارات روزبهان منتشر شده است.
از خاموشها و فراموشها
مجموعهی از خاموشها و فراموشها را كه حسین منزوی به شهر و دیارش زنجان، و به همشهریهای خود هدیه کرده است. این مجموعه در دو دفتر كه دفتر نخست مجموعه غزلها است، و دفتر دوم چند مثنوی و مثنویواره است، در سال ۱۳۸۱، منتشر شده است. این مجموعه یك مقدمه و پیشگفتار نیز دارد كه استاد منزوی در مقدمهاش می گوید:
«برخی شعرهای این دفتر بوی جوانی و خامی دارند... تعجب نكنید و به یاد آورید كه این شعرها گامهای نخستین این شاعر در طریق سرودن بودهاند و حرمت و عزت آنها دقیقاً به همین نخستین بودنهایشان باز می گردد.»
آثار دیگر
آثار دیگر حسین منزوی عبارتند از:
- صفیر سیمرغ: كه مجموعهای است از شعرهای سی شاعرمعاصر زنجانی
- دومان: دفتری از شعرهای تركی این شاعر است
- نیما در مرحله گذار: كه بررسی شعر نیمایی و تحولات نیما در شعر معاصر است.[۷]
آثار حسین منزوی به ترتیب
- حنجره زخمی تغزل (۱۳۵۰)
- صفرخان (۱۳۵۸)
- ترجمه منظومه ترکی حیدر بابای استاد محمد حسین شهریار (۱۳۶۹)
- با عشق در حوالی فاجعه (۱۳۷۱)
- این ترک پارسی گوی / بررسی شعر محمدحسین شهریار(۱۳۷۲)
- از شوکران و شکر (۱۳۷۳)
- با سیاوش از آتش (۱۳۷۵)
- از کهربا و کافور (۱۳۷۶)
- از ترمه و تغزل / برگزیده غزلها و شعرهای نیمایی و سپید (۱۳۷۶)
- به همین سادگی / شعرهای بی وزن (۱۳۷۸)
- با عشق تاب می آورم / شعرهای نیمایی (۱۳۷۸)
- این کاغذین جامه (۱۳۷۹)
- از خاموشی ها و فراموشی (۱۳۸۰)
- تغزلی در باران (۱۳۸۱)
شایان ذکر است که چند کتاب دیگر نیز از حسین منزوی در دست ناشران مختلف باقی مانده و به دلایل نامعلوم، از دسترس علاقهمندان به فرهنگ و ادب دور نگاه داشته شده است. حسین منزوی با گلایه از این که بسیاری از ناشران به دلایل گوناگون، اثر اهالی ادب و فرهنگ را در کنج مؤسسه انتشاراتی خود زندانی میکنند، از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی میخواست که برای احقاق حقوق صاحبان اثر، به این وضع زننده و ناهنجار رسیدگی کند و به آن پایان دهد. او برای نمونه میگفت که دو اثر وی نزدیک به سال است که در انتشارات... خاک میخورند. همچنین کتابهای دومان (شعرهای ترکی حسین منزوی)، صفیر سیمرغ (شعرهای سی تن از شاعران زنجان از نسل اول تا ششم شعر آن دیار)، دیوار در متن یک شعر(بررسی تحلیلی شعر معاصر) و خونه آقا گنجشکه (مجموعه داستان کودکان) به این سرنوشت ناگوار دچار شدهاند.[۱]
جان باختن برادر حسین منزوی
هنوز، داغ تو ای لاله جوان، تازه است
سه سال رفته و این زخم خون چکان، تازه است
این مطلع غزلی پرسوز و گداز است که حسین منزوی برای حسن، برادر جوانمرگ شدهاش سروده است. ارتباط تنگاتنگ این دو و مرگ حسن تاثیر عجیبی بر اشعار و زندگی برادر بزرگتر گذاشت. حسین منزوی تا پایان عمر داغدار برادرش بود؛ و شعرها برایش سرایید. تا اینکه در ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۳، برای همیشه به برادرش حسن پیوست و در وطنش اما غریب به خاک سپرده شد.[۳]
درگذشت حسین منزوی
حسین منزوی سرانجام در روز شانزدهم اردیبهشت سال ۱۳۸۳، بر اثر نارسایی قلبی و ریوی و پس از یک عمل جراحی طولانی در بیمارستان رجایی تهران درگذشت. وی در کنار آرامگاه پدرش در زنجان (قبرستان پایین) به خاک سپرده شد.[۴]
گزیدهی اشعار حسین منزوی
خیال خام پلنگ من به سوی ماه جهیدن بود | و ماه را ز بلندایش به روی خاک کشیدن بود | |
پلنگ من - دل مغرورم - پرید و پنجه به خالی زد | که عشق - ماه بلند من - ورای دست رسیدن بود | |
گل شکفته! خداحافظ اگر چه لحظه دیدارت | شروع وسوسهای در من به نام دیدن و چیدن بود | |
من و تو آن دو خطیم آری موازیان به ناچاری | که هر دو باورمان زآغاز به یکدگر نرسیدن بود | |
اگر چه هیچ گل مرده دوباره زنده نشد، اما | بهار در گل شیپوری مدام گرم دمیدن بود | |
شراب خواستم و عمرم شرنگ ریخت به کام من | فریبکار دغلپیشه بهانهاش نشنیدن بود | |
چه سرنوشت غمانگیزی که کرم کوچک ابریشم | تمام عمر قفس میبافت، ولی به فکر پریدن بود | |
دریا نبودم امّا طوفان سرشت من بود | گرداب خویش گشتن در سرنوشت من بود | |
چون موج در تلاطم، در ورطه زنده بودن | هم سرنوشت من بود ، هم در سرشت من بود | |
تعلیق اگر چه سخت است، اما گریختم من | از خویشتن که با خود برزخ بهشت من بود | |
تنها نه خود در افلاک، بر خاک هم همیشه | ای میوه های ممنوع، عصیان خورشت من بود | |
ناچار ساختم با هر دو که عقل و عشقم | چون پّر و پای طاووس، زیبا و زشت من بود | |
جز سرنوشت محتوم، در وی ندیدم . آری، | در پیری و جوانی آیینه، خشت من بود |
***
آیا چه دیدی آن شب در قتلگاه یاران؟
چشم درشت خونین ای ماه سوگواران
از خاك بر جبینت خورشیدها شتك زد
آن دم كه داد ظلمت فرمان تیرباران
رعنا و ایستاده، جانها به كف نهاده
رفتند و مانده بر جا، ما خیل شرمساران
ای یار ای نگارین! پا تا سر تو خونین
ای خوشترین طلیعه از صبح شب شماران
داغ تو ماندگار است، چندان كه یادگار است
از خون هزار لاله بر بیرق بهاران
یادت اگر چه خاموش، كی میشود فراموش؟
نامت كتیبهای شد بر سنگ روزگاران
هر عاشقی كه جان داد در باغ سروی افتاد
بر خاك و سرختر شد خوناب جویباران
سهلش مگر چونین، این سیبهای خونین
هر یك سری بریده است بر دار شاخساران
باران فرو نشسته است اما هنوز در باغ
خون چكه چكه ریزد از پنجهٔ چناران
باران خون و خنجر گفتی و شد مكرر
شاعر خموش دیگر! باران مگو، بباران!
***
از زمزمــــه دلتنگیم، از همهمــه بیزاریم
نه طاقت خاموشی، نه تاب سخن داریم
آوار پریشانــیست ، رو ســوی چـــه بگریزیم؟
هنگامه ی حیرانی ست، خود را به که بسپاریم؟
تشویش هزار ” آیا”، وسواس هزار “اما”
کوریم و نمیبینیم ، ورنه همه بیماریم
دوران شکوه بـــاغ از خاطرمان رفتــه ست
امروز که صف در صف خشکیده و بیباریم
دردا کــه هدر دادیم آن ذات گرامی را
تیغیم و نمی بریم، ابریم و نمی باریم
ما خویش ندانستیم بیداریمان از خواب
گفتند کــه بیدارید؟ گفتیم کـه بیداریم
من راه تــو را بسته، تـــو راه مرا بسته
امید رهایی نیست وقتی همه دیواریم
منابع:
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ ۱٫۳ ۱٫۴ ۱٫۵ ۱٫۶ ۱٫۷ زندگینامه حسین منزوی - سایت پایگاه خبری شاعر
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ زندگینامه حسین منزوی - سایت ایرانصدا
- ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ ۳٫۳ ۳٫۴ ۳٫۵ نگاهی به زندگی و شعر حسین منزوی - سایت برترینها
- ↑ ۴٫۰ ۴٫۱ حسین منزوی - سایت قلممو
- ↑ زندگینامه حسین منزوی، پدر غزل معاصر - سایت تالاب
- ↑ ۶٫۰ ۶٫۱ ۶٫۲ ۶٫۳ ۶٫۴ ۶٫۵ زندگینامه حسین منزوی - سایت سیمرغ
- ↑ ۷٫۰ ۷٫۱ ۷٫۲ ۷٫۳ ۷٫۴ ۷٫۵ ۷٫۶ ۷٫۷ حسین منزوی، سلطان غزل