کاربر:Abbas/صفحه تمرین5: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۶۸: خط ۶۸:


== قیام و انقلاب ==
== قیام و انقلاب ==
«قیام» را خروج جمعی تودة مردم برای انهدام دستگاههای حاکمیت در شرایطی که دیگر حاضر به تحمل ظلم و ستم نیستند، تعریف می‌کنند. خصوصیت ویژة قیام حالت شورش و عصیان است. دراین حالت توده ها حداکثر تفوق روحی را با حداکثر تهور و آمادگی در هم می آمیزند. برای دادن همه‌گونه قربانی بدون هراس از مرگ آماده اند و تا از بین بردن شبکه پلیسی و نظامی دشمن از پا نمی نشیند. طبق تجربه های تاریخی، قیام های توده ای در قله و نوک پیکان خود با شعار «مرگ یا پیروزی» به حسابرسی بلاواسطه از جنایتکاران و عناصر خائن روی می‌آورند. اگر شرایط عینی برای انقلاب مهیا باشد، قیام می‌تواند بسته به هدفها و ماهیتِ دستگاه و عنصر رهبری کننده اش به انقلاب اجتماعی بالغ شود. هم‌چنان‌که می‌تواند، در یک مسیر خودبه‌خودی شیب نزولی طی کند یا حتی مهار و سرکوب و خاموش شود. هر قیامی الزاماً استمرار ندارد و الزاماً  به انقلاب منجر نمی‌شود، اما هر انقلاب واقعی، قیام یا سلسله یی از قیامها را در خود دارد.
قیام را خروج جمعی توده‌ی مردم برای انهدام دستگاه‌های حاکمیت در شرایطی که دیگر حاضر به تحمل ظلم و ستم نیستند، تعریف می‌کنند. خصوصیت ویژ‌ه‌ی قیام حالت شورش و عصیان است. دراین حالت توده‌ها حداکثر تفوق روحی را با حداکثر تهور و آمادگی در هم می‌آمیزند. برای دادن همه‌گونه قربانی بدون هراس از مرگ آماده اند و تا از بین بردن شبکه پلیسی و نظامی دشمن از پا نمی‌نشیند. طبق تجربه‌های تاریخی، قیام‌های توده‌ای در قله و نوک پیکان خود با شعار «مرگ یا پیروزی» به حسابرسی بلاواسطه از جنایتکاران و عناصر خائن روی می‌آورند. اگر شرایط عینی برای انقلاب مهیا باشد، قیام می‌تواند بسته به هدف‌ها و ماهیت دستگاه و عنصر رهبری کننده‌اش به انقلاب اجتماعی بالغ شود. هم‌چنان‌که می‌تواند، در یک مسیر خودبه‌خودی شیب نزولی طی کند یا حتی مهار و سرکوب و خاموش شود. هر قیامی الزاماً استمرار ندارد و الزاماً  به انقلاب منجر نمی‌شود، اما هر انقلاب واقعی، قیام یا سلسله‌ای از قیام‌ها را در خود دارد.


-“انقلاب” به‌طور خیلی خلاصه «دگرگونی جهش‌وار و تکاملی جامعه از طریق سقوط طبقة حاکم و انهدام نهادها و روابط مربوط به آن توسط توده‌های مردم» تعریف می‌شود. حکومت کننده دیگر نمی‌تواند مثل سابق حکومت کند، طلسم حاکمیت در هم شکسته و با انحلال و ریزش و گسستگی شتابان مواجه است. از طرف دیگر تنگدستی و نارضایتی و بدبختیهای جامعه به آن‌جا رسیده است که دیگر تحمل پذیر نیست و حکومت شوندگان برای تغییرات بنیادین به میدان میایند. اینجاست که حداکثر پیوستگی در صفوف مردم ایجاد می‌شود و پیشروترین قشرها و طبقات مردم در صف مقدم قرار می‌گیرند.
انقلاب به‌طور خیلی خلاصه «دگرگونی جهش‌وار و تکاملی جامعه از طریق سقوط طبقه‌ی حاکم و انهدام نهادها و روابط مربوط به آن توسط توده‌های مردم» تعریف می‌شود. حکومت کننده دیگر نمی‌تواند مثل سابق حکومت کند، طلسم حاکمیت در هم شکسته و با انحلال و ریزش و گسستگی شتابان مواجه است. از طرف دیگر تنگدستی و نارضایتی و بدبختی‌های جامعه به آن‌جا رسیده است که دیگر تحمل‌پذیر نیست و حکومت شوندگان برای تغییرات بنیادین به میدان می‌آیند. اینجاست که حداکثر پیوستگی در صفوف مردم ایجاد می‌شود و پیشروترین قشرها و طبقات مردم در صف مقدم قرار می‌گیرند.


وقتی چنین شرایطی آماده باشد ما با یک وضعیت عینی انقلابی روبه‌رو هستیم که خصوصیت ویژه آن، بحرانهای فراگیر و پایان ناپذیر در هیئت حاکمه است.
وقتی چنین شرایطی آماده باشد، با یک وضعیت عینی انقلابی روبه‌رو هستیم که خصوصیت ویژه آن، بحران‌های فراگیر و پایان ناپذیر در هیئت حاکمه است.


اما از این پس، دیگر همه چیز بسته به عامل ذهنی، یعنی عنصر هدایت کننده و دستگاه و تشکیلات رهبری کننده است که سیل خروشان را چگونه و به کجا می‌برد؟ اینجا دیگر سوال اینست که راننده کیست و به کجا می‌برد؟ سمت گیری او به کدام جانب است؟
از این پس، دیگر همه چیز بسته به عامل ذهنی، یعنی عنصر هدایت کننده و دستگاه و تشکیلات رهبری کننده است که سیل خروشان را چگونه و به کجا می‌برد؟ اینجا دیگر سوال اینست که راننده کیست و به کجا می‌برد؟ سمت گیری او به کدام جانب است؟


بلادرنگ باید توجه بدهم که منظور از عنصر جهت یاب و هدایت کننده و دستگاه و تشکیلات رهبری کننده، اسم و نام نیست، بلکه راه و رسم است. صورت ظاهر نیست، بلکه خط مشی عملی و واقعی است.  
باید توجه کرد که منظور از عنصر جهت یاب و هدایت کننده و دستگاه و تشکیلات رهبری کننده، اسم و نام نیست، بلکه راه و رسم است. صورت ظاهر نیست، بلکه خط مشی عملی و واقعی است.  


به عنوان مثال: ما با عبا و عمامه و شخص خمینی، دعوا نداشتیم. دعوای ما با خط ارتجاعی حاکمیت آخوند تحت عنوان «ولایت فقیه»، بجای حاکمیت مردم است.
مسعود رجوی مسئول شورای ملی مقاومت در بحبوحه قیام‌های سال ۱۳۸۸ در این‌باره گفت: «ما با عبا و عمامه و شخص خمینی، دعوا نداشتیم. دعوای ما با خط ارتجاعی حاکمیت آخوند تحت عنوان «ولایت فقیه»، به‌جای حاکمیت مردم است. با کُت و کلاه و کراوات شاه و فرد او هم دعوا نداشتیم، دعوای ما با خط دیکتاتوری و وابستگی بود.


با کُت و کلاه و کراوات شاه و فرد او هم دعوا نداشتیم، دعوای ما با خط دیکتاتوری و وابستگی بود.
حالا هم که به بحث قیام اشتغال داریم، با هیچ‌کس در داخل یا خارج رژیم ولایت فقیه، دعوای‌مان فردی و شخصی و شکلی و ظاهری نیست. صورت مسئله اینست که کدام عنصر و خط مشی هدایت کننده می‌تواند، شرّ رژیم ولایت فقیه را از سرِ مردم ایران کم کند. سرنگونی دیکتاتوری ولایت فقیه، اصول خود را دارد. ازیک‌طرف باید مشی و روش لازم  برای این کار را دریافت که همان استراتژی و تاکتیکی است که باید متناسب و مبتنی بر قانونمندی‌های این رژیم باشد و خصایص ویژ‌ه‌ی رژیم ولایت فقیه و رابطه‌های ضروری ناشی از ماهیت آن را در نظر بگیرد. از طرف دیگر مشروط به وحدت و همبستگی نیروها و ارائه‌ی آلترناتیو دموکراتیک است.  


حالا هم که به بحث قیام اشتغال داریم، با هیچ‌کس در داخل یا خارج رژیم ولایت فقیه، دعوایمان فردی و شخصی و شکلی و ظاهری نیست.  
اما قبل از این‌که استراتژی سرنگونی را موضوع  بحث و سوال و جواب قرار بدهیم من می‌خواهم  روشن کنم و با صراحت بگویم که اگر موسوی و امثال او بتوانند قیام را به جانب سرنگونی این رژیم یا اصلاح آن هدایت کنند، که لازمه‌اش با همان شاخص‌هایی که در مورد اصلاح طلبان واقعی گفتیم نفی ولایت فقیه است، البته که باید هژمونی و رهبری سیاسی آنها را با حفظ مواضع و نقطه‌نظرهای خودمان بپذیریم. این وظیفه‌ی ماست و از آن به هیچ وجه رویگردان نیستیم و خجالت هم نمی‌کشیم و با صدای بلند هم می‌گوییم.


صورت مسئله اینست که کدام عنصر و خط مشی هدایت کننده می‌تواند، شرّ رژیم ولایت فقیه را از سرِ مردم ایران کم کند.  
آن چه خجالت دارد این است که آنها اهل این کار نباشند و ما با دنباله‌روی از «موسویان» و هرکس که به ولایت فقیه پایبند است، خاک در چشم قیام و قیام آفرینان بپاشیم و قیام، سرد و بی‌روح و خاموش شود.  


هم‌چنان‌که در بحثهای قبلی گفتیم، سرنگونی دیکتاتوری ولایت فقیه، اصول خود را دارد. ازیکطرف باید مشی و روشِ لازم  برای این کار را دریافت که همان استراتژی و تاکتیکی است که باید متناسب و مبتنی بر قانونمندیهای این رژیم باشد و خصایص ویژة رژیم ولایت فقیه و «رابطه» های ضروری ناشی از ماهیت آن را در نظر بگیرد. از طرف دیگر مشروط به وحدت و همبستگی نیروها و ارائة آلترناتیو دموکراتیک است.
در زمان شاه هم، خجالت از آن اپورتونیست‌هایی بود که در یک مقطع، مجاهدین را با چپ‌نمایی‌های میان تهی به ‌سود خمینی متلاشی کردند و الا تا سال ۵۴، همین رفسنجانی، می گفت: خمینی بدون مجاهدین آب هم نمی‌تواند بخورد»<ref name=":1">کتاب استراتژی قیام و سرنگونی - فصل ششم</ref>
 
اما قبل از این‌که استراتژی سرنگونی را موضوع  بحث و سوال و جواب قرار بدهیم من می‌خواهم  روشن کنم و با صراحت بگویم که اگر موسوی و امثال او بتوانند قیام را به جانب سرنگونی این رژیم یا اصلاح آن هدایت کنند، که لازمه اش با همان شاخصهایی که در مورد اصلاح طلبان واقعی گفتیم نفی ولایت فقیه است، البته که باید هژمونی و رهبری سیاسی آنها را با حفظ مواضع و نقطه نظرهای خودمان بپذیریم. این وظیفة ماست و از آن به هیچ وجه رویگردان نیستیم و خجالت هم نمی‌کشیم و با صدای بلند هم می‌گوییم.
 
آن چه خجالت دارد این است که آنها اهل این کار نباشند و ما با دنباله روی از «موسویان» و هرکس که به ولایت فقیه پایبند است، خاک در چشم قیام و قیام آفرینان بپاشیم و قیام، سرد و بی‌روح و خاموش شود.
 
در زمان شاه هم، خجالت از آن اپورتونیستهایی بود که در یک مقطع، مجاهدین را با چپ نمایی‌های میان تهی بسود خمینی متلاشی کردند و الا تا سال ۵۴، همین رفسنجانی، می گفت: خمینی بدون مجاهدین آب هم نمی‌تواند بخورد!<ref name=":1">کتاب استراتژی قیام و سرنگونی - فصل ششم</ref>


== پذیرش هژمونی نیروی پیشتاز ==
== پذیرش هژمونی نیروی پیشتاز ==
(نشریةمجاهد ۳۱۷–۲۹شهریور۱۳۷۲)
یکی از اصول حاکم بر مبارزه برعلیه دیکتاتوری در جهت سرنگونی آن و تغییر جامعه پذیرش هژمونی نیرویی است که در جنگ علیه رژیم حاکم پیشتاز است و در راه مبارزه قیمت بیشتری می‌دهد و در یک کلام ذیصلاح است. این یک اصل است که در مبارزه بر علیه دیکتاتوری و استبداد باید نیروی پیشتاز و با صلاحیت‌تر را تقویت کرد. مسعود رجوی فرمانده ارتش آزادی‌ بخش ملی ایران در یک سئوال و جواب در جریان یک نشست درونی مجاهدین با یکی از زنان رزمنده‌ی ارتش آزادی‌بخش که در نشریه مجاهد شماره ۳۱۷ در تاریخ ۲۹ شهریور ۱۳۷۲ منتشر شد این موضوع را این‌گونه توضیح می‌دهد.
 
''«مسعود: حاضری به یک سؤال جواب بدهی؟ بارها در سخنان مختلف، چه مسئول اول سازمانتان و چه من گفته‌ایم، اگر کسی از نظر سیاسی از مجاهدین ذیصلاحتر باشد، ما در مقابل او زانو خواهیم زد. این جمله را به یاد می‌آوری؟''
 
''-بله.''
 
''- این حرف، واقعی است یا ژست سیاسی است؟''


''-واقعی است.''
مسعودرجوی: حاضری به یک سؤال جواب بدهی؟ بارها در سخنان مختلف، چه مسئول اول سازمانتان و چه من گفته‌ایم، اگر کسی از نظر سیاسی از مجاهدین ذیصلاح‌تر باشد، ما در مقابل او زانو خواهیم زد. این جمله را به یاد می‌آوری؟


''-یعنی واقعاً اگر سازمانی باشد که از مجاهدین در مسیر انقلاب بیشتر کار کند، فدا کند، مسئله حل کند، ایدئولوژیتان هرچه هست مال خودتان، ولی از نظر سیاسی، هژمونیش را می‌پذیرید؟''
- بله.


''-همان طور که شما گفتید، بله.''
- این حرف، واقعی است یا ژست سیاسی است؟


''-فرض کنیم چنین سازمانی باشد، هرچه هم می‌خواهد باشد. لیبرال باشد، میانه‌باز، ملی‌گرا، مارکسیست، لنینیست، و… آیا باز هم هژمونی آن را می‌پذیری؟''
- واقعی است.


''-چون معیار ما ایدئولوژیک است، من فکر نمی‌کنم که در عمل بپذیرم، برایم خیلی سخت است.''
- یعنی واقعاً اگر سازمانی باشد که از مجاهدین در مسیر انقلاب بیشتر کار کند، فدا کند، مسئله حل کند، ایدئولوژی‌تان هرچه هست مال خودتان، ولی از نظر سیاسی، هژمونیش را می‌پذیرید؟


''-ما که نگفته‌ایم ایدئولوژی آن را بپذیر. بلکه گفته‌ایم و می‌گوییم با حفظ اصول و مرزبندیهای ایدئولوژیکی و سیاسی و تشکیلاتی خودتان بایستی هژمونی سیاسی‌اش را بپذیرید، یعنی قبول کنید که در عمل سیاسی و مبارزاتی از شما ذیصلاح‌تر است و لذا باید او را تقویت و پشتیبانی کرد و با او هم‌جبهه شد بر علیه دشمن. باید بپذیرید یا نباید بپذیرید؟''
- همان طور که شما گفتید، بله.


''-با چیزهایی که گفتید فکر می‌کنم باید هژمونی و صلاحیت و اولویت سیاسی آن‌را بپذیریم.''
- فرض کنیم چنین سازمانی باشد، هرچه هم می‌خواهد باشد. لیبرال باشد، میانه‌باز، ملی‌گرا، مارکسیست، لنینیست، و… آیا باز هم هژمونی آن را می‌پذیری؟


''-(خطاب به حضار) اگر نپذیرید خائنید، آری یا نه؟''
- چون معیار ما ایدئولوژیک است، من فکر نمی‌کنم که در عمل بپذیرم، برایم خیلی سخت است.


''حضار: بله».''
- ما که نگفته‌ایم ایدئولوژی آن را بپذیر. بلکه گفته‌ایم و می‌گوییم با حفظ اصول و مرزبندی‌های ایدئولوژیکی و سیاسی و تشکیلاتی خودتان بایستی هژمونی سیاسی‌اش را بپذیرید، یعنی قبول کنید که در عمل سیاسی و مبارزاتی از شما ذیصلاح‌تر است و لذا باید او را تقویت و پشتیبانی کرد و با او هم‌جبهه شد بر علیه دشمن. باید بپذیرید یا نباید بپذیرید؟


'''***'''
- با چیزهایی که گفتید فکر می‌کنم باید هژمونی و صلاحیت و اولویت سیاسی آن‌را بپذیریم.


در سال ۱۳۷۵ به مناسبت ۲۲ بهمن باردیگر خاطر نشان کردم:  
مسعود رجوی خطاب به حضار: اگر نپذیرید خائنید، آری یا نه؟


هم‌چنان‌که بارها گفته‌ایم، اگر در صحنة عمل مبارزاتی و مشی سیاسی، نیروی مقاوم و سازمان و تشکیلات و در یک‌کلمه رهبری بهتر و کارآمدتری برای سرنگونی رژیم خمینی با مرزبندی خدشه‌ناپذیر با دیکتاتوری دست‌نشاندة سابق عرضه شود، ما با تمام توش و توان دربرابرش زانو می‌زنیم و هرمرام و مسلکی هم که داشته باشد، با حفظ اعتقاداتمان و حتی انتقاداتمان، رهبریش را به‌جان و دل می‌پذیریم.
حضار: بله


من از اینهم فراتر رفته ام. گفته ام و تکرار می‌کنم که اگر برای پیش رفتن انقلاب دموکراتیک نوین ایران و برای سرنگونی استبداد دینی ضروری باشد، ما آمادگی داریم، شورا و سازمان مجاهدین و ارتش آزادیبخش را هم منحل  کنیم.<ref name=":1" />
مسعود رجوی هم‌چنین طی پیامی در سال ۱۳۷۵ به مناسبت ۲۲ بهمن گفت: <blockquote>«هم‌چنان‌که بارها گفته‌ایم، اگر در صحنه‌ی عمل مبارزاتی و مشی سیاسی، نیروی مقاوم و سازمان و تشکیلات و در یک‌کلمه رهبری بهتر و کارآمدتری برای سرنگونی رژیم خمینی با مرزبندی خدشه‌ناپذیر با دیکتاتوری دست‌نشانده‌ی سابق عرضه شود، ما با تمام توش و توان دربرابرش زانو می‌زنیم و هرمرام و مسلکی هم که داشته باشد، با حفظ اعتقادات‌مان و حتی انتقادات‌مان، رهبریش را به‌جان و دل می‌پذیریم.</blockquote><blockquote>من از اینهم فراتر رفته‌ام. گفته‌ام و تکرار می‌کنم که اگر برای پیش رفتن انقلاب دموکراتیک نوین ایران و برای سرنگونی استبداد دینی ضروری باشد، ما آمادگی داریم، شورا و سازمان مجاهدین و ارتش آزادیبخش را هم منحل  کنیم.»<ref name=":1" /></blockquote>


== سلسله مراتب تضادها ==
== سلسله مراتب تضادها ==
در بحث اپورتونیسم به سلسه مراتب تضادها اشاره کردیم. در جریان مبارزه معلوم است که با مسائل و تضادهای متعدد روبه‌رو هستیم. گاه مانند اشرف، بعد از بمباران و گردآوری سلاحهایش و اجرای طرح و برنامة مشخص برای متلاشی کردن آن از درون و بیرون که بحث جداگانه می طلبد، وضعیت بسیار بغرنج است. شگفتا که در این‌جا هم بمباران را امریکا کرده اما از روز بعد، تضاد اصلی کماکان رژیم  و مزدورانش بوده و هستند و خواهند بود. فعلاً این موضوع را کنار می‌گذاریم و به اصول حاکم بر سلسله مراتب تضادها اکتفا می‌کنم:
نیروی مبارز در جریان مبارزه با مسائل و تضادهای متعدد روبه‌روست. برای برخورد با تضادها باید اصول حاکم برا سلسله مراتب تضادها را دانست و طبق آن عمل کرد. این اصول عبارتند از:


اصل اول- بین حق و باطل و بین انقلاب و ارتجاع باید از حق و انقلاب دفاع کرد و طرف آن را گرفت و آن را تقویت کرد. باید باطل و ارتجاع را تضعیف کرد و نه بالعکس. واضح است که منظور از حق و باطل نسبی است و نه مطلق.
اصل اول -بین حق و باطل و بین انقلاب و ارتجاع باید از حق و انقلاب دفاع کرد و طرف آن را گرفت و آن را تقویت کرد. باید باطل و ارتجاع را تضعیف کرد و نه بالعکس. واضح است که منظور از حق و باطل نسبی است و نه مطلق.


اصل دوم- در تضاد دو نیروی برحق مثلا بین دو نیروی مبارز و مترقی، باید طرف آن را که موضعش حق تر و مبارزتر و مترقی تر است گرفت. واضح است که باز هم منظور از برحق و مترقی بودن، نسبی است.  
اصل دوم: در تضاد دو نیروی برحق مثلا بین دو نیروی مبارز و مترقی، باید طرف آن را که موضعش حق تر و مبارزتر و مترقی تر است گرفت. واضح است که باز هم منظور از برحق و مترقی بودن، نسبی است.  


اصل سوم-در تضاد دو باطل و دو نیروی ارتجاعی، تا آن‌جا که به ما مربوط می‌شود و در حیطة ما می‌گنجد، باید ضعیف تر را علیه قویتر تقویت کرد. البته حدّش این است که نیروی برحق که در اصل اول گفتیم تخطئه و تضعیف نشود والا نقض غرض می‌شود.
اصل سوم-در تضاد دو باطل و دو نیروی ارتجاعی، تا آن‌جا که به ما مربوط می‌شود و در حیطة ما می‌گنجد، باید ضعیف تر را علیه قویتر تقویت کرد. البته حدّش این است که نیروی برحق که در اصل اول گفتیم تخطئه و تضعیف نشود والا نقض غرض می‌شود.
۲٬۳۹۰

ویرایش