کاربر:Abbas/صفحه تمرین3: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳: | خط ۳: | ||
| عنوان = | | عنوان = | ||
| عنوان ۲ = | | عنوان ۲ = | ||
| نام = | | نام =علی صیاد شیرازی | ||
| تصویر = | | تصویر =صیاد شیرازی۳.JPG | ||
| اندازه تصویر = | | اندازه تصویر = | ||
| عنوان تصویر = | | عنوان تصویر =علی صیاد شیرازی | ||
| زادروز = | | زادروز =۱۳۲۳ خورشیدی | ||
| زادگاه = | | زادگاه =درگز | ||
| مکان ناپدیدشدن = | | مکان ناپدیدشدن = | ||
| تاریخ ناپدیدشدن = | | تاریخ ناپدیدشدن = | ||
| وضعیت = | | وضعیت = | ||
| تاریخ مرگ = | | تاریخ مرگ =۲۱ فروردین ۱۳۷۸ | ||
| مکان مرگ = | | مکان مرگ =کامرانیه - مقابل منزل | ||
|عرض جغرافیایی محل دفن= | |عرض جغرافیایی محل دفن= | ||
|طول جغرافیایی محل دفن= | |طول جغرافیایی محل دفن= | ||
خط ۲۰: | خط ۲۰: | ||
| علت مرگ = | | علت مرگ = | ||
| پیداشدن جسد = | | پیداشدن جسد = | ||
| آرامگاه = | | آرامگاه =قطعه ۲۹ بهشت زهرای تهران | ||
| بناهای یادبود = | | بناهای یادبود = | ||
| محل زندگی = | | محل زندگی =تهران | ||
| ملیت = | | ملیت =ایران | ||
| نامهای دیگر = | | نامهای دیگر = | ||
| نژاد = | | نژاد = | ||
| تابعیت = | | تابعیت =ایرانی | ||
| تحصیلات = | | تحصیلات =فارغ التحصیل دانشکده افسری | ||
| دانشگاه = | | دانشگاه =دانشکده افسری ارتش | ||
| پیشه = | | پیشه = | ||
| سالهای فعالیت = | | سالهای فعالیت =از ۱۳۵۷ تا ۱۳۷۸ | ||
| کارفرما = | | کارفرما = | ||
| نهاد = | | نهاد = | ||
| نماینده = | | نماینده = | ||
| شناختهشده برای = | | شناختهشده برای =مردم ایران - پرسنل ارتش جمهوری اسلامی | ||
| نقشهای برجسته = | | نقشهای برجسته =سرکوب مردم کردستان - از فرماندهان جنگ ایران وعراق - فرمانده عملیات بر ضد ارتش آزادیبخش ملی ایران | ||
| سبک = | | سبک = | ||
| تأثیرگذاران = | | تأثیرگذاران =روح الله خمینی - سید علی خامنهای | ||
| تأثیرپذیرفتگان = | | تأثیرپذیرفتگان = | ||
| شهر خانگی = | | شهر خانگی = | ||
خط ۵۳: | خط ۵۳: | ||
| مخالفان = | | مخالفان = | ||
| هیئت = | | هیئت = | ||
| دین = | | دین =اسلام | ||
| مذهب = | | مذهب =شیعه | ||
| اتهام = | | اتهام =کشتار مردم کردستان، کشتن رزمندگان ارتش آزادیبخش- تصفیه و اخراج پرسنل ارتش | ||
| مجازات = | | مجازات = | ||
| وضعیت گناهکاری = | | وضعیت گناهکاری = | ||
| منصب = | | منصب =جانشین فرماندهی ستاد کلی نیروهای مسلح جمهوری اسلامی | ||
| مکتب = | | مکتب = | ||
| آثار = | | آثار = | ||
| همسر = | | همسر =عفت شجاع | ||
| شریک زندگی = | | شریک زندگی = | ||
| فرزندان = | | فرزندان = |
نسخهٔ ۶ آوریل ۲۰۲۰، ساعت ۱۴:۵۸
علی صیاد شیرازی زادهی ۱۳۲۳ ـ درگذشتهی ۲۱فروردین ۱۳۷۸، سرلشگر ارتش جمهوری اسلامی بود. او در شهرستان درگز به دنیا آمد. دیپلم متوسطه را در تهران گرفت و در سال ۱۳۴۳ وارد دانشکدهی افسری شد.[۱] در سال ۱۳۴۶ با درجهی ستوان دومی در رستهی توپخانه فارع التحصیل شد. او ابتدا به لشگر ۲ تبریز رفت و سپس به لشگر ۸۱ زرهی کرمانشاه منتقل شد. مدتی برای گذراندن دورهی نظامی به آمریکا رفت.[۲] پس از انقلاب ضد سلطنتی با درجه سروانی وارد ارتش جمهوری اسلامی شد. با فرمان خمینی به عنوان فرمانده مخصوص کردستان منصوب شد و به سرکوب و کشتار مردم کردستان پرداخت. در سال ۱۳۶۰ فرمانده نیروی زمینی ارتش شد و ۵ سال در این سمت باقی ماند. در سال ۱۳۶۶ با حکم روحالله خمینی نمایندهی او در شورای عالی دفاع شد. پس از پایان جنگ و مرگ خمینی و جانشینی او توسط خامنهای در سال ۱۳۷۲ به عنوان جانشین فرماندهی ستاد کل نیروهای مسلح جمهوری اسلامی منصوب شد و تا زمان مرگش در این سمت باقی ماند. صیاد شیرازی پنج روز قبل از مرگش توسط خامنهای به درجهی سرلشگری ارتقاء یافت.[۳]
علی صیاد شیرازی نقش مستقیمی در سرکوب مردم کردستان، در کشتار رزمندگان ارتش آزادیبخش ملی ایران در عملیات فروغ جاویدان و در تصفیه و اخراج و سرکوب مخالفان جمهوری اسلامی از صفوف ارتش داشت.
صیاد شیرازی در نخستین ساعات صبح ۲۱ فروردین ۱۳۷۸ توسط واحدهای عملیاتی مجاهدین خلق در جلو در منزلش در منطقهی کامرانیهی تهران هدف گلوله قرار گرفت و کشته شد.[۴]
کودکی و نوجوانی
علی صیاد شیرازی در سال ۱۳۲۳ در شهرستان درگز به دنیا آمد. اجداد او از عشایر فارس و کرمان بودند. پدر بزرگ او همراه خانوادهاش به سمت خراسان کوچ کردند. نام پدرش زیاد و درجه دار ژاندارمری بود. [۲] تحصیلات ابتدایی را در گرگان به اتمام رساند. خانواده صیاد شیرازی به واسطه شغل پدر از گرگان به شاهرود و آمل و گنبد و مجددا به گرگان نقل مکان کرد. صیاد شیرازی برای ادامه تحصیل و گرفتن دیپلم به تهران آمد و از دبیرستان امیرکبیر در تهران دیپلم گرفت. صیاد شیرازی ۵ برادر و ۲ خواهر داشت. [۱]
ورود به ارتش
علی صیاد شیرازی در سال ۱۳۴۳ وارد دانشکده افسری شد. در سال ۱۳۴۶ با درجه ستوان دومی در رسته توپخانه از آن دانشکده فارغالتحصیل شد. او سپس به لشکر ۲ تبریز رفت. در سال ۱۳۴۸ مأموریت استقرار در مرزهای غرب کشور درقصرشیرین به لشکر ۲ تبریز داده شد. او به عنوان افسر دیدهبان توپخانه و معاون آتشبار، حدود یک سال در این لشگر بود. لشکر تبریز در سال ۱۳۴۹ منحل شد و صیاد شیرازی به توپخانه لشکری لشکر ۸۱ زرهی کرمانشاه انتقال یافت و در آنجا فرمانده آتشبار شد. او پس از آن برای گذراندن دوره آموزش زبان انگلیسی به تهران رفت. سپس با پذیرفته شدن در کنکور اعزام به خارج در سال ۱۳۵۱ برای طی یک دوره تخصصی توپخانه تحت عنوان دوره هواسنجی بالستیک توپخانه به امریکا رفت.[۲]
صیاد شیرازی به گفته خودش دوره ی رنجری و چتر بازی را نیز گذرانده است. او پس از گذراندن دورهی تخصصی توپخانه در آمریکا به دستور اویسی فرمانده نیروی زمینی ارتش شاهنشاهی به عنوان مربی توپخانه به اصفهان منتقل شد. [۱]
فعالیتها پیش از انقلاب ضد سلطنتی
صیاد شیرازی در سال ۱۳۵۲ در اصفهان با یوسف کلاهدوز و حسن اقارب پرست آشنا شد و با محافل مذهبی در ارتباط قرار گرفت.[۱] فعالیتهای او شرکت در محافل مذهبی مرتبط با آخوندها بود و در این جلسات به مطالعهی متون مذهبی میپرداخت. ضیاد شیرازی در روز ۱۹ بهمن ۱۳۵۷ بازداشت انفرادی شد و روز ۲۲ بهمن با پیروزی انقلاب ضد سلطنتی از بازداشت خارج شد. صیاد شیرازی پس از انقلاب با درجه سروانی وارد ارتش جمهوری اسلامی شد. او برای استقرار حاکمیت جمهوری اسلامی و قبولاندن آن به پرسنل ارتش بسیار فعال بود.[۲]
سرگرد مصطفی بنیهاشمی، فرماندهی سابق پشتیبانی دانشکدهي افسری در مورد سوابق صیاد شیرازی در ارتش شاهنشاهی میگوید:
«پرسنل میهنپرست ارتش، افسران و درجهدارها همه مخالف جنگ بودند؛ بهدلیلی واضح، چون جنگ مشروعیت نداشت. جنگی که خمینی ضدبشر بهمنظور دستیابی به اهداف تجاوزکارانه خودش بهراه انداخت. پرسنل ارتش که موافق با جنگ نبودند. از طرفی عناصری مثل صیاد شیرازی بودند که در ارتش بهحساب نمیآمدند و برای اینکه به جاه و مقام برسند، کارهایی کردند که الآن میگویم. با صیاد شیرازی از زمان دانشکده افسری بودیم. او یکی از کسانی بود که با ضداطلاعات ارتش بهطور رسمی بر ضد بقیه بچهها که از جمله دوستانش بودند همکاری میکرد. از جمله یکی از استادها در کلاس درس مطلبی علیه تیمسارها گفت و او آن را اطلاع داد و باعث شد آن افسر را از کار بردارند و تبعیدش کنند.»[۵]
علی صیاد شیرازی پس از انقلاب
صیاد شیرازی در روز ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ در پی پیروزی انقلاب ضد سلطنتی از بازداشت آزاد شد و با درجهی سروانی وارد ارتش جمهوری اسلامی شد. او به علت سرسپاری کامل به رژیم ولایت فقیه و شخص خمینی و خامنهای به سرعت مراتب ترقی را در سلسله مراتب ارتش پیمود. او در سرکوب مردم کردستان، تصفیه و اخراج عناصر مخالف با جمهوری اسلامی از ارتش و عملیات مرصاد که عملیات مقابله جمهوری اسلامی با عملیات فروغ جاویدان ارتش آزادیبخش ملی ایران بود، شرکت داشت.
صیاد شیرازی همیشه از مشاوران اصلی خامنهای بود و پس از جنگ به عنوان جانشین فرمانده ستاد کل نیروهای مسلح جمهوری اسلامی منصوب شد.[۳]
سرکوب مردم کردستان
صياد شيرازي در سال۱۳۵۸ از سوي خميني بهعنوان فرمانده عمليات مخصوص كردستان منصوب شد و در سركوب مردم اين منطقه نقش بسيار فعالي ايفا كرد. وي مسئوليت به توپ بستن بسياري از روستاها و شهرهاي كردستان در سالهاي ۵۸ و ۵۹ را برعهده داشت. خمینی اغلب دستورات خود در مورد کردستان را مستقیم خطاب به وی صادر میکرد.[۳]
پس از سرکوب مردم کردستان با اعطای دو درجه موقت به عنوان فرمانده عملیات غرب کشور منصوب شد. در ادامه در اثر اختلافاتی که با بنیصدر رئیس جمهور وقت پیدا کرد از این مسئولیت عزل شد و دو درجهاش نیز از او گرفته شد. پس از عزل بنیصدر و انتصاب رجایی به ریاست جمهوری دوباره به خدمت فراخوانده شد و با اعطای دو درجه ماموریت پیدا کرد تا قرارگاه شمال غرب را فعال کند.[۱]
صیاد شیرازی در دوران جنگ
صيادشيرازي در۷ مهر سال ۱۳۶۰ توسط خميني به فرماندهي نيروي زميني ارتش منصوب شد. در سال ۱۳۶۶ از این پست استعفا کرد و بلافاصله با حکم خمینی به عنوان نماینده ولی فقیه در شورای عالی دفاع منصوب شد که تا پایان جنگ ادامه داشت.[۱]
در تيرماه سال۱۳۶۷ پس از عمليات چلچراغ و فتح شهر مهران توسط ارتش آزادي بخش ملي، حسين موسوي نخستوزير وقت كه درعين حال رئيس ستاد كل نيروهاي مسلح هم بود، صيادشيرازي را در رأس هيأتي به منطقه غرب كشور فرستاد تا به بررسي وضعيت و تصميمگيري در مورد پرسنل نظامي كه از جنگ بهستوه آمده و به ارتش آزادي بخش ملي تمايل پيدا كرده بودند، بپردازد.[۳]
مسئولیتها پس از جنگ
در آبان سال۷۱ در رأس يك هيأت از فرماندهان سپاه و ارتش عازم كردستان شد تا راههاي مقابله با مردم و پيشمرگان را مورد ارزيابي قرار دهد.[۳]
صیاد شیرازی ابتدا به عنوان معاونت بازرسی ستاد كل نیروهای مسلح منصوب شد.[۱] او در شهريورماه ۱۳۷۲ از سوي خامنهاي به عنوان جانشين رئيس ستاد فرماندهي كل نيروهاي مسلح منصوب شد و تا روز مرگش، در همين سمت باقی ماند.[۳]
صيادشيرازي پنج روز قبل از مرگش، از سوي خامنهای به درجه سرلشكري ارتقا يافت.[۳]
نقش صیاد شیرازی در سرکوب ارتشیان
صيادشيرازي كه وفاداری خود را به نظام جمهوری اسلامی در كردستان اثبات کرده بود، در مهر سال۱۳۶۰ توسط خميني به فرماندهي نيروي زميني ارتش منصوب شد. وي در اين مقام به تصفيهی گستردهی نيروي زميني از پرسنل مخالف جمهوری اسلامی وسیاستهای جنگ طلبانه آن مبادرت كرد و بسياري از آنان را دستگير و اعدام و يا تصفيه و اخراج نمود. سپس افسران سرسپرده به رژیم ولایت فقیه در پستهاي كليدي قرار گرفتند تا از بروز هرگونه اعتراض و نارضايتي در صفوف ارتش تحت امر جلوگيري شود.[۳]
نقش صیاد شیرازی در عملیات فروغ جاویدان
صيادشيرازي چند ساعت پس از شروع عمليات فروغ جاويدان و پيشروي ارتش آزاديبخش ملي به جانب كرمانشاه، در نيمهشب سوم مرداد۱۳۶۷ بهدستور مستقيم خميني به كرمانشاه اعزام شد و با اولين هليكوپترهاي هوانيروز به منطقه عملياتي رفت.[۳]
او طی مصاحبههایی که طی سالهای ۱۳۷۶ و ۱۳۷۷ از تلویزیون جمهوری اسلامی پخش شد خاطراتش از این عملیات را نقل کرده است:
«ساعت هشت و نیم شب، این بار دیگر برادر عزیزم سردار سرتیپ پاسدار رشید، که همین الآن معاون عملیاتی در ستاد کل هستند، اون موقع هم همین مسئولیت را داشتند زنگ زد و گفت که در منطقه غرب میگویند، دشمن سرش را انداخته پایین، دارد با سرعت میآید به طرف کرمانشاه! من گفتم چنین چیزی والله! برای من غیرممکن است. چون نداریم که دشمن از یک محور، سرش را بیندازد پایین، جلو بیاید. ماهیتش چیست؟ گفت ما هیچی نمیدانیم. گفتم حالا من چه کار باید بکنم؟ گفت میخواستم خواهش کنم بیایید بروید منطقه…
با هواپیما [رفتیم] ساعت ده و نیم شب، به کرمانشاه که رسیدیم، دیدیم خیلی وضعیت غیرعادی است... تیمسار شمخانی هم بعداً رسیدند و نشستیم تا ساعت یکونیم شب ما باز هم از هیچچیز نتوانستیم سر در بیاوریم. تا اینکه دیدیم یک پاسداری آمد توی قرارگاه، سراسیمه و گفت که من در اسلامآباد غرب بودم، دیدم که منافقین وارد شهر شدند، شهر را گرفتند... و الآن دارند بکوب میخواهند بیایند طرف کرمانشاه. یعنی ساعت یکونیم شب ما تازه فهمیدیم، دشمن کیه؟ و برای چی آمده.
… هیچ نیرویی در کرمانشاه در دست ما نبود. مشورت کردیم. گفتیم، دو تا نیروی دم دست هست، یکی پایگاه هوانیروز کرمانشاه است. یکی هم پایگاه سوم شکاری نیروی هوایی ارتش در همدان، این دو تا میتوانند ما را کمک کند…
ساعت ۵ صبح که من رفتم، دیدم همه خلبانهای هوانیروز آماده بودند، برایشان توجیه کردم که وضعیت خیلی نگرانکننده است، ما چارهیی نداریم، تا وقتی که نیروهایی را از زمین بتوانیم جمعآوری کنیم، برای مقابله با اینها، مجبوریم از هوا جلوشان را بگیریم.
...رسیدم به تنگه چهارزبر دیدم وضعیت غیرعادی است… من رفتم از داخل دشت، خلبانها را توجیه کردم، گفتم این ستون، دشمن است. همین را بزنید! به یکی از خلبانها گفتم، شروع کن تا بقیه بیایند. یکی از خلبانها رفت جلو و برگشت. گفتم چرا برگشتی؟ گفت: بابا خودی هستند، من اینها را چطوری بزنم؟ هر چه به او اصرار کردم، گفت، نه! من میترسم، نگرانم، که فردا ما را تسلیم دادگاه انقلاب نکنند…
خیلی ناراحت شدم، من خیلی عصبانی بودم، ناراحت بودم، اما خودم هم دلم هم نمیآمد چیز بدی به او بگویم. بعد گفتم مرد حسابی من با این مسئولیتم آمدم، شما راحت بزنید. شما نگران نباشید. واقعاً من دیدم خودی هستند…
یعنی ۲۴ساعت طول کشید که از جنوب هم سپاه و نیروهایش رسید. فرمانده نیروی زمینی ارتش هم در محور قلاجه به طرف سهراهی اسلامآباد بود. هر چه امکانات داشت، نیرو داشت، هلیکوپتر داشت، از آنطرف میزد. هرکس از هرجا که بود، تمرکز نیرو میکرد. توپخانهها فعال شدند. در نتیجه، اینها ستونشان بین گردنه چارزبر و گردنه حسنآباد همینطوری چسبیده بودند. هر چه اینها را میزدیم، درست به جایشان باز سبز میشد. با یک حالت خیرهسرانه میخواستند رد بشوند…
حتی یک نفربر آنها از روی خاکریز ما رد شد، ولی با آر.پی.جی زدندش، همه دستها را بالا کردند و آمدند پائین، اینها هم بههرحال تسلیم شدند، اما تا رسیدند یک نارنجک انداختند توی بچههای ما، بچههای ما را شهید کردند…
اینها طوری بود که بعضیهایشان را تعقیب که میکردند، به داخل شیارها میرفتند، شیارها بنبست بود. میدیدند نیامدند بیرون، صدایشان هم در نمیآید، تیراندازی هم نمیکنند، بعد از چند روز با احتیاط که میرفتند، میدیدند همه مردهاند. به این سادگی وقتی وضعیت را در تنگنا میدیدند، سیانور میخوردند و خودشان را میکشتند و ازبین میرفتند…
در مسیری که میرفتیم به مرز، جاده را کنترل میکردم، ببینم چه خبر است؟ دیدم ترددهای خیلی سریعی بعضی جاها از منافقین هست که فقط دست آنها بود. بعد از اسلامآباد، دیدم یک خودروی استیشن دارد با سرعت میرود. من حقیقتش دلم نیآمد که ازش بگذریم. به خلبان کبرا گفتم، از این بغل با توپت این را ترتیبش را بده. این حیف است که در برود. گفت، اطاعت میشه. یکدفعه نگاه کردم، دیگر این هلیکوپتر کبرا رفته مثل اینکه میخواهد بگیردش. رفته روی سرش، تا آمدم با بیسیم بهش بگویم که: باباجان از بغل گفتم بزن، اینها مسلحند! دیدم هلیکوپتر خورد به زمین، یک دود غلیظ مثل قارچ بلند شد. من هم مثل اینکه دود از کلهام بلند شد. گفتم ای کاش که دستور بهش اصلاً نداده بودیم. این چرا اینطوری شد؟ خلبان ما گفت که برویم نجاتشان بدهیم. گفتم ما الآن برویم؟ ما که مسلح نیستیم. پس بگذار برویم با هلیکوپتر کبرای بعدی، هلیکوپتر کبرای بعدی هم تفنگش گیر کرده بود، نمیتوانست ما را پشتیبانی کند، معلوم بود هر کسی را توی صحنه دیگر میزدندش …
در نتیجه در طرحشان این بود که ۳۰تیپ، تیپهایشان حدود ۱۵۰نفر بودند. بهاصطلاح خودشان، هر نفر را در مقایسه برابر با ۱۰نفر یا بیشتر میدانستند. مجهز به تمام سلاحهای مدرن، حسابشده، پیشبینی و خبرسازی در شهرها، در مسیر کرمانشاه، همدان، آوج، و تاکستان و قزوین تا خود تهران.
… این صحنه خیلی عجیب بود، یعنی پلیدترین دشمنان ما، یعنی منافقین، کثیفترین دشمنان ما، مجهز بهامکانات مدرن راه افتاده بودند، از مسیر سرپلذهاب و گردنه پاتاق و کرند و اسلامآبادغرب روبه طرف کرمانشاه… که میخواستند در مسیر همدان و آوج و قزوین بیایند تا میدان آزادی و بگویند که ما قهرمانان خلق هستیم.»[۶]
آنچنانكه از اظهارات خود او در مصاحبه با تلويزيون جمهوری اسلامی در تاريخ ۶ مرداد ۷۷ پيداست، بسياري از سربازان و درجهداران و افسران و همچنين اغلب خلبانان، حاضر به مقابله با ارتش آزاديبخش نبودند، اما صيادشيرازي به آنها دستور مؤكد براي شليك ميداد و خود او شخصاً سوار هليكوپتر توپدار شده و رزمندگان ارتش آزاديبخش را هدف قرار ميداد.[۳]
صيادشيرازي در پايان عمليات فروغ جاويدان، به همراه نيروهاي تحتفرماندهيش به سركوب و دستگيري و كشتار مردم روستاها و شهرهاي منطقه كه با رزمندگان ارتش آزاديبخش همكاري كرده بودند پرداخت. نیروهای تحت امر او، به اتفاق ديگر سركردگان سپاه و بسيج، رزمندگاني را كه به اسارت درآمده بودند شكنجه و مثله كردند و يا مورد تجاوز قرار دادند و در نهايت اعدام کردند. اجساد کشتهشدگان ارتش آزادیبخش را يا بر بلنديها آويختند و يا در كنار جاده بهنمايش گذاشتند تا رعب و وحشت را بر منطقه مسلط نمايند.[۳]
مجاهد خلق عليمحمد صفري که پس از عملیات فروغ جاویدان به ارتش آزادیبخش پیوست و در عملیات تدافعی مروارید در سال ۱۳۷۰ شهید شد، در نامهای در تاریخ ۲۸ تیر ۱۳۶۸ نوشت:
«روز پنجشنبه نيروهاي ارتش آزاديبخش عقبنشيني كرده بودند. من روز شنبه (۸مرداد۶۷) به تهران مسافرت كردم. انتهاي پمپ بنزين، مزدوران يك خواهر رزمنده را بهشهادت رسانده بودند و جنازه پاكش را در كنار جاده قرار داده بودند و… مقداري بالاتر خواهر ديگري را به وسیلهی طناب به يك درخت آويزان كرده بودند و گويا سرنيزه را بر قلبش فرو كرده بودند…»
سرکوب زندانیان
در گزارش يك زنداني از بندرسته كه چند سال در زندان گوهردشت اسير بوده، آمده است:
«يك روز رئيس زندان آخوند مرتضوي همراه با سرتيپ صيادشيرازي كه در آن زمان فرمانده نيروي زميني ارتش بود، بهبند ما آمدند، و براي عدهاي از زندانيان جلسهای گذاشتند. در آن جلسه آخوند مرتضوي درحاليكه مشتش را تكان ميداد، فرياد زد: ارتش آزاديبخش تأسيس ميكنند؟ ميخواهند كجا را آزاد كنند؟ مگر مملكت اشغالشده كه بخواهند آزادش كنند؟ بعد هم ادامه داد: اگر راست ميگوييد با آمريكا بجنگيد و… از اين اباطيل، بعد از او صيادشيرازي شروع به صحبت كرد. مضمون حرف او اين بود كه، ما قدرت داريم و ارتش عراق با آن همه نيرو را شكست دادهايم. اينكه چند نفر دور هم جمع بشوند و بگويند ارتش درست كردهايم يك شعار بيشتر نيست، ما آنها را نابود خواهيم كرد. بعد از حرفهاي آنها بود كه تازه ما فهميديم كه اتفاق مهمي افتاده. يعني ارتش آزاديبخش تشكيل شده است و چون آن آخوند و صيادشيرازي فكر ميكردند كه ما از اين جريان خبر داريم، آمده بودند تا ما را تهديد كنند».[۳]
مرگ
علی صیاد شیرازی در ساعات اولیهی صبح روز شنبه ۲۱ فروردین ۱۳۷۸ توسط تیمهای عملیاتی مجاهدین خلق در منطقه کامرانیهی تهران هدف گلوله قرار گرفت و کشته شد. واحدهای عملیاتی مجاهدین طی چندين رشته درگيري در روزهاي گذشته كه به كشته و زخمي شدن شماري از نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی در مناطق مختلف منجر شده بود با اجرای طرحی پيچيده ابتدا قسمتهايي از كامرانيه جنوبي را تحت كنترل گرفتند.[۴]
خبرگزاریهای مختلف بینالمللی خبر کشته شدن صیاد شیرازی را پوشش دادند که نمونهای از آن بدین شرح است:
خبرگزاري فرانسه 21فروردين، ساعت 13 و12 دقيقه
مجاهدين خلق ايران، گروه اصلي شورشي مسلح ايراني، مسئوليت قتل ژنرال ارشد ارتش ايران را درروز شنبه در تهران بهعهده گرفت. سخنگوي مجاهدين خلق اينجا به خبرگزاري فرانسه گفت: «واحدهاي مختلف عملياتي مجاهدين ژنرال علي صيادشيرازي را بهسزاي اعمالش رساندند».
وي افزود: «شيرازي معروف بهجلاد كردستان و مسئول پاكسازي و اعدام پرسنل نظامي در جنگ ضدميهني با عراق و نيز مسئول اعدام صدها رزمنده مجاهدين بود. وي درحاليكه توسط يك گروه محافظ تا دندان مسلح از پاسداران انقلاب اسكورت ميشد، بههلاكت رسيد».
سخنگوي مجاهدين افزود كه «جنايتهاي او جنايات مشخص جنگي و جنايت عليه بشريت بود». سخنگوي مجاهدين خلق توضيح داد كه شيرازي يك سرلشكر ارتش بود و گفت: او تنها 5روز قبل توسط آيتالله علي خامنهاي رهبر عالي و فرمانده كل قواي رژيم ايران ارتقاي درجه داده شده بود.شيرازي 50ساله معاون رئيس ستاد مشترك فرماندهي قواي مسلح بودo
صياد شيرازي يك «جنايتكار جنگي» و مسئول كشتار و نقص عضو صدها هزار انسان بود[۳]
خبرگزاري فرانسه 21فروردين78، ساعت13و41دقيقه
«به گزارش راديو دولتي امروز شنبه، سرلشكر علي صيادشيرازي يك افسر بلندپايه ارتش ايران توسط يك «تروريست مسلح» در خارج خانهاش در تهران بهقتل رسيد. اين راديو گفت: «يك تروريست مسلح با لباس يك رفتگر به ژنرال شيرازي نزديك شد تا به او نامهيي بدهد». بنا به اين گزارش، بدون توضيحي بيشتر «اين تروريست بهسمت اين افسر آتش گشود و او را در جا كشت». در گزارش قبلي اين راديو گفته شده بود كه تعدادي از «تروريستهاي مسلح» در اين حمله شركت داشتند.»[۳]
منابع
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ ۱٫۳ ۱٫۴ ۱٫۵ ۱٫۶ زندگیـنامه سپهبد علی صیاد شیرازی- پایگاه اطلاع رسانی صیاد شیرازی
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ ۲٫۳ هفت پرده زندگی شهید صیاد شیرازی- ایسنا
- ↑ ۳٫۰۰ ۳٫۰۱ ۳٫۰۲ ۳٫۰۳ ۳٫۰۴ ۳٫۰۵ ۳٫۰۶ ۳٫۰۷ ۳٫۰۸ ۳٫۰۹ ۳٫۱۰ ۳٫۱۱ ۳٫۱۲ ۳٫۱۳ نشریه مجاهد شماره فوقالعاده - شنبه ۲۱ فروردین ۱۳۷۸
- ↑ ۴٫۰ ۴٫۱ اطلاعیه ستاد فرماندهی مجاهدین خلق در داخل ایران در ۲۱ فروردین ۱۳۷۸
- ↑ جنگ ایران و عراق - طلسم جنگ (۱۰) - فرماندهان جنگ - سایت مجاهد
- ↑ اعترافهای صیاد شیرازی درباره عملیات فروغ جاویدان - سایت مجاهد