۹٬۹۱۵
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۶: | خط ۶: | ||
۱- ادامه حاکمیت برای رژیم حاکم بدون ایجاد تغییرات امکان ندارد؛ بحران در میان سران حاکمیت یعنی بحران سیاسی در طبقهی حاکم موجب پیدایش شکافی میشود که نارضایتی و شورش مردم ستمدیده در آن راه مییابد. برای شروع انقلاب معمولا کافی نیست که پایینی ها نخواهند به روال سابق زندگی کنند، بلکه علاوه بر آن لازم است که بالایی ها هم نتوانند به روال سابق حکومت کنند . | ۱- ادامه حاکمیت برای رژیم حاکم بدون ایجاد تغییرات امکان ندارد؛ بحران در میان سران حاکمیت یعنی بحران سیاسی در طبقهی حاکم موجب پیدایش شکافی میشود که نارضایتی و شورش مردم ستمدیده در آن راه مییابد. برای شروع انقلاب معمولا کافی نیست که پایینی ها نخواهند به روال سابق زندگی کنند، بلکه علاوه بر آن لازم است که بالایی ها هم نتوانند به روال سابق حکومت کنند . | ||
۲ - فقر و بدبختی مردم ستمزده | ۲ - تشدید بی سابقه فقر و بدبختی مردم ستمزده که کار را به نحوی بی سابقه به تشدید تضاد بین مردم و هیئت حاکمه می کشاند. | ||
۳ - | ۳ - افزایش قابل توجه فعالیتهای مردمی که به هنگام «آرامش» تن به غارت میدهند. اما در سرفصلهای توقانی و شورش تحت تاثیر بحران عمومی و یا در نتیجه اقدامات هیئت حاکمه بیش از پیش و به مبارزه تاریخی جلب می شوند و به نحوی بی سابقه آمادگی پیدا میکنند که به عمل انقلابی دست بزنند. | ||
در توضیح این مسئله مهم به دو نکته باید توجه کرد: | |||
- نکته اول اینکه بالا رفتن آگاهی سیاسی مردم، که وابسته به این تشدید فعالیت مستقلانه است خود یک عامل ذهنی تاریخی شمرده می شود ولی نسبت به عامل ذهنی انقلاب که سازمان پیشاهنگان و حزب است، در جمع عوامل عینی و شرایط عینی انقلاب قرار می گیرد و پیدایش آن یکی از علامات مشخصه وضع انقلابی است. | |||
- نکته دوم اینکه حلقه اساسی در این مشخصات سه گانه در پیدایش وضع انقلابی اولا وقوع یک بحران عمومی و ثانیا شرکت بی سابقه و فعالیت عظیم توده مردم است. | |||
بعنوان یک قانون عمومی، بدون این تغییرات عینی، که مستقل از اختیارات احزاب و گروهها و طبقات میباشد، انقلاب، غیر ممکن است. | بعنوان یک قانون عمومی، بدون این تغییرات عینی، که مستقل از اختیارات احزاب و گروهها و طبقات میباشد، انقلاب، غیر ممکن است. | ||
== تعریف علمی موقعیت انقلابی == | == تعریف علمی موقعیت انقلابی == | ||
<blockquote>لنین در این مورد میگوید:</blockquote><blockquote>چنین موقعیتی در سال ۱۹۰۵ در روسیه و در تمام دوران انقلاب اکتبر در غرب وجود داشت . اما آن موقعیت همچنین در سالهای شصت در قرن اخیر در آلمان و در سالهای ۶۱-۱۸۵۹ و ۸۰-۱۸۷۹ در روسیه وجود داشت اگر چه در این حالات، انقلابی به وقوع نپیوست . چرا ؟</blockquote><blockquote>بخاطر اینکه هر موقعیت انقلابی باعث انقلاب نمیگردد . در چنین شرایطی فقط وقتی انقلاب به وقوع میپیوندد که علاوه بر تغییراتی که در بالا ذکر شد، تغییری ذهنی هم اضافه گردد . یعنی نیروی پیشتاز برای به انجام رساندن عملیات تودهای انقلابی به قدر کافی قوی باشد تا بتواند دولت قدیم را (که حتی در دوره بحران هم اگر سرنگون نشود به خودی خود سقوط نمیکند) براندازد ( و یا جابجا ) کند . </blockquote>یعنی باید توانایی نیروی پیشتاز، به اقدامات تودهای نیرومندی اضافه شود که بتواند دولت کهنه را که هیچوقت حتی در درون بحرانها نیز اگر آن را «برنیاندازند» به خودی خود «بر نمیافتد»، درهم شکند. | بحث شرایط عینی و شرایط ذهنی انقلاب و ارتباط آن با مقولهی «موقعیت انقلابی» بخشی از تئوری انقلاب اجتماعی است. این تئوری آموزشی جهانشمول است و قانونمندی عام روند انقلابی را در تمام جهان بیان می کند. | ||
انقلاب اجتماعی عبارتست از حل تضادهای اجتماعی به نحوی که به تغییر کیفی اوضاع اقتصادی و مناسبات اجتماعی منجر شود و ساختار متکاملتر اجتماعی را بوجود آورد. | |||
مجموعهی شرایط عینی مشخص را که لنین، برای وقوع انقلاب ضروری میداند «موقعیت انقلابی» می نامند. به عبارت دیگر موقعیت انقلابی مجموعهی شرایط عینی است که نتیجهی بحران اقتصادی و سیاسی یک نظام اجتماعی در مرحلهای مشخص است و انجام انقلاب اجتماعی را میسر میسازد. که بر اساس تعریف لنین، دارای سه مشخصه است: | |||
۱- ادامه حاکمیت برای رژیم حاکم بدون ایجاد تغییرات امکان ندارد؛ بحران در میان سران حاکمیت یعنی بحران سیاسی در طبقهی حاکم موجب پیدایش شکافی میشود که نارضایتی و شورش مردم ستمدیده در آن راه مییابد. برای شروع انقلاب معمولا کافی نیست که پایینی ها نخواهند به روال سابق زندگی کنند، بلکه علاوه بر آن لازم است که بالایی ها هم نتوانند به روال سابق حکومت کنند . | |||
۲ - تشدید بی سابقه فقر و بدبختی مردم ستمزده که کار را به نحوی بی سابقه به تشدید تضاد بین مردم و هیئت حاکمه می کشاند. | |||
۳ - افزایش قابل توجه فعالیتهای مردمی که به هنگام «آرامش» تن به غارت میدهند. اما در سرفصلهای توقانی و شورش تحت تاثیر بحران عمومی و یا در نتیجه اقدامات هیئت حاکمه بیش از پیش و به مبارزه تاریخی جلب می شوند و به نحوی بی سابقه آمادگی پیدا میکنند که به عمل انقلابی دست بزنند. | |||
لنین، یکی از بارزترین نشانههای انقلاب را این گونه توضیح میدهد که: «مردم از دولت جدا شده اند و به لزوم استقرار نظم جدید پی بردهاند.» او از «برآمد سیاسی آشکار طبقات و تودهها» که دیگر حکومت و نظم موجود را برنمیتابند و دیگر نمیخواهند به استثمارگران و ستمکارانشان اجازه دهند که آنها را همچنان بچاپند و همچون گذشته بر آنان حکومت کنند. در نتیجه تودهها پا به میدان مبارزه سیاسی با حکومت گذاشته و نظم او را به چالش کشیده اند. | |||
بعنوان یک قانون عمومی، بدون این تغییرات عینی، که مستقل از اختیارات احزاب و گروهها و طبقات میباشد، انقلاب، غیر ممکن است.<blockquote>لنین در این مورد میگوید:</blockquote><blockquote>چنین موقعیتی در سال ۱۹۰۵ در روسیه و در تمام دوران انقلاب اکتبر در غرب وجود داشت . اما آن موقعیت همچنین در سالهای شصت در قرن اخیر در آلمان و در سالهای ۶۱-۱۸۵۹ و ۸۰-۱۸۷۹ در روسیه وجود داشت اگر چه در این حالات، انقلابی به وقوع نپیوست . چرا ؟</blockquote><blockquote>بخاطر اینکه هر موقعیت انقلابی باعث انقلاب نمیگردد . در چنین شرایطی فقط وقتی انقلاب به وقوع میپیوندد که علاوه بر تغییراتی که در بالا ذکر شد، تغییری ذهنی هم اضافه گردد . یعنی نیروی پیشتاز برای به انجام رساندن عملیات تودهای انقلابی به قدر کافی قوی باشد تا بتواند دولت قدیم را (که حتی در دوره بحران هم اگر سرنگون نشود به خودی خود سقوط نمیکند) براندازد ( و یا جابجا ) کند . </blockquote>یعنی باید توانایی نیروی پیشتاز، به اقدامات تودهای نیرومندی اضافه شود که بتواند دولت کهنه را که هیچوقت حتی در درون بحرانها نیز اگر آن را «برنیاندازند» به خودی خود «بر نمیافتد»، درهم شکند. | |||
لنین به جنبش کشانده شدن یکباره «تعداد بسیار زیاد و بی سابقهای» از افراد جامعه را به عنوان نشانهای از انقلاب ذکر میکند که البته همواره با قهرمانی و جانباری تودههای انقلاب کننده همراه است. او توضیح میدهد که در دوران انقلاب، تودهها، در مقیاس میلیونی بهپا میخیزند. «عموم افراد جامعه» که پیش از این به زندگی غیر سیاسی مشغول بودند، با «افزایش فوقالعاده سریع و یکباره و ناگهانی» بهپا خاسته و «به طور فعال، مستقلانه و مؤثر در زندگی سیاسی و در کار ساختن دولت شرکت میکنند». این تودهها در جریان مبارزه خود با رژیم حاکم و نظم سیاسی و اجتماعیای که آن رژیم در جامعه بر قرار کرده یعنی | لنین به جنبش کشانده شدن یکباره «تعداد بسیار زیاد و بی سابقهای» از افراد جامعه را به عنوان نشانهای از انقلاب ذکر میکند که البته همواره با قهرمانی و جانباری تودههای انقلاب کننده همراه است. او توضیح میدهد که در دوران انقلاب، تودهها، در مقیاس میلیونی بهپا میخیزند. «عموم افراد جامعه» که پیش از این به زندگی غیر سیاسی مشغول بودند، با «افزایش فوقالعاده سریع و یکباره و ناگهانی» بهپا خاسته و «به طور فعال، مستقلانه و مؤثر در زندگی سیاسی و در کار ساختن دولت شرکت میکنند». این تودهها در جریان مبارزه خود با رژیم حاکم و نظم سیاسی و اجتماعیای که آن رژیم در جامعه بر قرار کرده یعنی | ||
خط ۲۱: | خط ۳۹: | ||
در واقع در مبارزه با روبنای حاکم، در صدد ایجاد حکومت و نظم سیاسی و اجتماعی جدیدی بر میآیند. | در واقع در مبارزه با روبنای حاکم، در صدد ایجاد حکومت و نظم سیاسی و اجتماعی جدیدی بر میآیند. | ||
در | لازمست که شرایط ذهنی، هماهنگ با موقعیت انقلابی، عمل نماید یعنی نیروهای انقلابی متحد بوده و در جبههای واحد عمل کنند و پیشتاز بتواند با مردم عمیق ترین روابط را برقرار کند، و آنها را زیر یک شعار واحد گرد آورد و متشکل کند، و بر مبنای سیاستی صحیح و اصولی، مردم را در تهاجم علیه حکومت، به سوی پیروزی هدایت کند. اخلال و اشکال در هر یک از این اجزاء می تواند انقلاب را به گمراهی بکشاند و دچار شکست کند یا راهحل بینابینی و سازشکارانهای را بر جامعه تحمل کند. | ||
عوامل مختلفی می توانند در پیدایش و تعمیق وضع انقلابی موثر واقع شوند. هم پیوندی و ارتباطات بین المللی، دگرگونی های کشورهای پیشرفته و در ممالک همسایه، می تواند سریعا و عمیقا تاثیر بگذارد و عامل ذهنی باید هشیار، آماده و بیدار متوجه این تغییرات و عوامل مختلف و تاثیر گذار باشد. | |||
وضع انقلابی در دوران ما می تواند به سرعت و بطور ناگهانی پدید آید و ثانیا دراوضاع و احوال کنونی نقش عامل ذهنی افزایش مییابد و اهمیت فعالیتها و مسئولیت آنها در قبال چگونگی روند انقلاب بیشتر می شود.<blockquote>در اواخر ماه ژوئیه سال ۱۹۱۷ لنین در مقاله «درسهای انقلاب» مینویسد: «هر انقلابى به معناى یک تحول ناگهانى و شدید در زندگى تودههاى عظیم مردم است». سپس، وی به طور مشخص، از «دوران انقلاب» صحبت میکند که طی آن «دهها میلیون تن از مردم در هر هفته بیش از یک سال زندگی عادی و خوابآلود چیز میآموزند».</blockquote> | |||
== تاریخچه انقلابها == | |||
تاریخ انقلاب ها نشان می دهد تنوع زیادی در علل شکلگیری، توسعه و دستاوردهای انقلاب ها وجود دارد. از اعصار کلاسیک تا مدرن، حکومت ها توسط گروههایی که به دنبال تغییر هستند، سرنگون شده اند، اما روشها و اهداف آنها تغییر کرده است. به نظر نمیرسد هیچ رژیمی کاملاً از انقلاب مصون باشد، در عین حال سلطنت سنتی، امپراتوریها و دیکتاتوریهای فردی شده به نظر می رسد آسیب پذیرترند. | تاریخ انقلاب ها نشان می دهد تنوع زیادی در علل شکلگیری، توسعه و دستاوردهای انقلاب ها وجود دارد. از اعصار کلاسیک تا مدرن، حکومت ها توسط گروههایی که به دنبال تغییر هستند، سرنگون شده اند، اما روشها و اهداف آنها تغییر کرده است. به نظر نمیرسد هیچ رژیمی کاملاً از انقلاب مصون باشد، در عین حال سلطنت سنتی، امپراتوریها و دیکتاتوریهای فردی شده به نظر می رسد آسیب پذیرترند. | ||
سدههای نوزدهم و بیستم شاهد چندین انقلاب ملیگرا و | سدههای نوزدهم و بیستم شاهد چندین انقلاب ملیگرا و ضداستعماری نیز بود. در اغلب موارد، این انقلابها بهدنبال آزادکردن ملتی خاص از امپراتوریهای صنعتی بودند. | ||
از سال ۱۷۵۰ به این سو، انقلابها در چندین دولت رخ داده است. رژیمهای استعماری، امپراتوریها، سلطنتها، دیکتاتوریها، و حتی جمهوریها. اولین انقلابهای بزرگ ضداستعماری در قارۀ آمریکا، انقلاب آمریکا علیه بریتانیا (۱۷۷۶)، انقلابهای آمریکای لاتین برای استقلال از اسپانیا (۱۸۰۸ ـ ۱۸۳۰)، و انقلاب هائیتی در مقابل فرانسه (۱۷۹۵). در انقلابها علیه بریتانیا و اسپانیا، نخبگان بومی مستعمرات که مخالف حاکمیت اروپاییان بودند، بهدنبال ایجاد رژیمهای غیروابسته بودند. در هر دو مورد، جمهوریهای مشروطه به رهبری قهرمانان نظامی ظهور کردند (جورج واشنگتن در ایالاتمتحده و [[سیمون بولیوار]] در آمریکای جنوبی). | |||
=== انقلاب در اروپا === | |||
در اروپا، انقلابهای ملیگرای اصلی شامل انقلاب یونان علیه عثمانی (۱۸۲۱)، انقلاب لهستان علیه روسیه (۱۸۳۰)، انقلاب ایتالیا و مجارستان علیه امپراتوری هابسبورگ (۱۸۴۸)، انقلاب رومانی علیه روسیه (۱۸۴۸) و انقلاب پروس و سایر ایالات آلمان علیه حاکمان سلسلۀ آلمانی (۱۸۴۸) بود. از بین همۀ اینها، تنها یونانیها موفق شدند و بقیه اغلب با کمک نیروهای روسی عقب رانده شدند. | در اروپا، انقلابهای ملیگرای اصلی شامل انقلاب یونان علیه عثمانی (۱۸۲۱)، انقلاب لهستان علیه روسیه (۱۸۳۰)، انقلاب ایتالیا و مجارستان علیه امپراتوری هابسبورگ (۱۸۴۸)، انقلاب رومانی علیه روسیه (۱۸۴۸) و انقلاب پروس و سایر ایالات آلمان علیه حاکمان سلسلۀ آلمانی (۱۸۴۸) بود. از بین همۀ اینها، تنها یونانیها موفق شدند و بقیه اغلب با کمک نیروهای روسی عقب رانده شدند. | ||
اغلب پادشاهیهای باقیماندۀ اروپا توسط انقلابهای جمهوری در قرون نوزدهم و بیستم خاتمه یافتند. سلطنت هوهنزولرن آلمان پس از جنگ جهانی دوم سرنگون شد، و بهسمت جمهوری پویا اما ناپایدار وایمار رفت. آخرین پادشاه فرانسه، در انقلابی که در همان ابتدا یک جمهوری ایجاد کرد، در سال ۱۸۴۸ از سلطنت خلع شد، اما جمهوری درنهایت به کودتای بناپارتی منتهی شد. یک قیام شهری دیگر در پاریس، در سال ۱۸۷۱، حکومت ناپلئون سوم را به پایان رساند و درنهایت دورۀ رژیمهای جمهوری پایدار در فرانسه آغاز شد. در سال ۱۸۶۰، پادشاهی ناپل توسط نیروهای انقلابی گاریبالدی، که پیروزیاش به متحدشدن ایتالیا منجر شد، سرنگون شد. و در سال ۱۹۱۰، یک انقلاب، امانوئل دوم را در پرتغال سرنگون کرد و جمهوری کوتاهمدتی را پدید آورد که به دیکتاتوری انجامید. | |||
=== انقلاب در آفریقا === | |||
موج دوم انقلابهای ضداستعماری دربرابر دولتهای تحمیلی از سوی اروپا پس از جنگ دوم جهانی در آفریقا و آسیا ایجاد شد. در آفریقا، نبرد الجزایر علیه فرانسه (۱۹۶۲ ـ ۹۶۶) بیشترین خشونت در بین انقلابهای ضداستعماری بود. با اینحال، انقلابهای قابلتوجه یا تلاشهای انقلابی نیز در کنیا و زیمبابوه (علیه رژیمهای مهاجر انگلیسی) و در گینۀ بیسائو، آنگولا، و موزامبیک (علیه حکومت استعماری پرتغال) رخ داد. در اکثر موارد، انقلابها از یک الگوی چینی پیروی میکردند، و با جنگی چریکی علیه دولت آغاز میشد که در روستاها سازماندهی شده بود. | |||
=== انقلاب در آسیا === | |||
در آسیا، تعدادی از قلمروهای استعماری بلافاصله پس از شکست ژاپن و خروج این کشور از دیگر سرزمینهای آسیایی بهدنبال استقلال خود بودند. هند بزرگترین آنها بود. جنبش استقلال هند به علت خشونت فوقالعاده خفیف بسیج جمعی به رهبری گاندی، اغلب با عنوان انقلاب شناخته نمیشود. بااینحال، نه بهصورتی کمتر از جنگهای استقلال آمریکا، بسیج نیروهای تحت رهبری نخبگان هند با قدرت به حاکمیت بریتانیا خاتمه داد. متأسفانه، بهزودی پس از استقلال، هند با درگیریهای مدنی و مذهبی تقسیم شد؛ ابتدا پاکستان از هند جدا شد، سپس بنگلادش از پاکستان جدا شد. هندوستان هنوز بهصورت یک دموکراسی قانونی پایدار باقی مانده است، البته با معدود قوانین برجامانده از قبل برای شرایط اضطراری. اما پاکستان و بنگلادش دورههای متناوبی از دولتهای نظامی و دموکراتیک را پشت سر گذاشتهاند. | در آسیا، تعدادی از قلمروهای استعماری بلافاصله پس از شکست ژاپن و خروج این کشور از دیگر سرزمینهای آسیایی بهدنبال استقلال خود بودند. هند بزرگترین آنها بود. جنبش استقلال هند به علت خشونت فوقالعاده خفیف بسیج جمعی به رهبری گاندی، اغلب با عنوان انقلاب شناخته نمیشود. بااینحال، نه بهصورتی کمتر از جنگهای استقلال آمریکا، بسیج نیروهای تحت رهبری نخبگان هند با قدرت به حاکمیت بریتانیا خاتمه داد. متأسفانه، بهزودی پس از استقلال، هند با درگیریهای مدنی و مذهبی تقسیم شد؛ ابتدا پاکستان از هند جدا شد، سپس بنگلادش از پاکستان جدا شد. هندوستان هنوز بهصورت یک دموکراسی قانونی پایدار باقی مانده است، البته با معدود قوانین برجامانده از قبل برای شرایط اضطراری. اما پاکستان و بنگلادش دورههای متناوبی از دولتهای نظامی و دموکراتیک را پشت سر گذاشتهاند. | ||
در ویتنام، لائوس و کامبوج (فرانسوی) و در اندونزی (هلندی)، قدرتهای استعماری پس از سال ۱۹۴۵ تلاش کردند رژیمهای خود را بازگردانند و تنها با استفاده از زور اخراج شدند. بااینحال پسازاینکه فرانسویها در سال ۱۹۵۴ شکست خوردند، ایالاتمتحده با حمایت از دیکتاتوری محافظهکار در ویتنام جنوبی و کامبوج، از پیروزی کامل نیروهای کمونیست تحت رهبری هوشی مین جلوگیری کرد. تااینکه پس از دو دهه جنگ، آمریکاییها سرانجام مجبور به عقبنشینی شدند، و این اتفاقات به برپایی یک دولت کمونیست متمرکز در ویتنام منجر شد. در کامبوج، شکست دیکتاتوری تحت حمایت آمریکا موجب مبارزه برای کسب قدرت بین خانوادۀ سلطنتی سنتی و یک گروه کمونیستی رادیکال با نام خمرهای سرخ شد. خمرهای سرخ قدرت را بهدست گرفت و یک سلسله عملیات ستیزهجویانه برای ریشهکنکردن تأثیرات غرب از جامعۀ کامبوج اجرا کرد. مداخلۀ ویتنام و بعد از آن سازمان ملل متحد برای اخراج خمرهای سرخ و بازگرداندن خانوادۀ سلطنتی فقط سبب کشتار شد. در اندونزی نیز اخراج هلندیها به سیاستهای شخصیتسازی تحت هدایت نظامیان قدرتمند انجامید | در ویتنام، لائوس و کامبوج (فرانسوی) و در اندونزی (هلندی)، قدرتهای استعماری پس از سال ۱۹۴۵ تلاش کردند رژیمهای خود را بازگردانند و تنها با استفاده از زور اخراج شدند. بااینحال پسازاینکه فرانسویها در سال ۱۹۵۴ شکست خوردند، ایالاتمتحده با حمایت از دیکتاتوری محافظهکار در ویتنام جنوبی و کامبوج، از پیروزی کامل نیروهای کمونیست تحت رهبری [[هوشی مین]] جلوگیری کرد. تااینکه پس از دو دهه جنگ، آمریکاییها سرانجام مجبور به عقبنشینی شدند، و این اتفاقات به برپایی یک دولت کمونیست متمرکز در ویتنام منجر شد. در کامبوج، شکست دیکتاتوری تحت حمایت آمریکا موجب مبارزه برای کسب قدرت بین خانوادۀ سلطنتی سنتی و یک گروه کمونیستی رادیکال با نام خمرهای سرخ شد. خمرهای سرخ قدرت را بهدست گرفت و یک سلسله عملیات ستیزهجویانه برای ریشهکنکردن تأثیرات غرب از جامعۀ کامبوج اجرا کرد. مداخلۀ ویتنام و بعد از آن سازمان ملل متحد برای اخراج خمرهای سرخ و بازگرداندن خانوادۀ سلطنتی فقط سبب کشتار شد. در اندونزی نیز اخراج هلندیها به سیاستهای شخصیتسازی تحت هدایت نظامیان قدرتمند انجامید. | ||
در چین، اولین جنبش واقعاً انقلابی، شورش تای پین در اواسط قرن نوزدهم بود که هدف آن احداث یک دولت مسیحی الهامگرفته از مبلغان مذهبی بود. اگرچه جنبش تای پین شکست خورد، مسیر انقلاب جمهوریخواهانهای را که سبب سرنگونی سلسلۀ امپراتوری در سال ۱۹۱۱ شد هموار کرد. | |||
در ژاپن، شوگونها که حاکمیت جزیره را از قرن هفدهم دراختیار داشتند، در سال ۱۸۶۵ با ائتلافی از فرمانداران و اصلاحطلبان سامورایی سرنگون شدند. رژیم جدید میجی نظام سیاسی و اجتماعی ژاپن را با لغو رتبههای شوگونی و سامورایی و واردکردن علوم، صنایع، و مؤسسات دولتی از غرب مدرن کرد. در ایران انقلاب مشروطۀ مدرن در سال ۱۹۰۵ رخ داد. | |||
در مصر، خانوادۀ سلطنتی در سال ۱۹۵۲ توسط رژیم ملیگرای جمال عبدالناصر سرنگون شد و موفقیت او الهامبخش دیگر انقلاب های مدرن و نظامی در خاورمیانه بهویژه در یمن، عراق، و سودان شد. | |||
در اتیوپی، امپراتوری سنتی توسط یک کودتای نظامی در سال ۱۹۷۴ سرنگون شد و تلاشهایش در تحولات انقلابی موجب شورشهای ملیگرایانه در اریتره و تیگره شد. در افغانستان، ظاهرشاه، حاکم سنتی، در سال ۱۹۷۳ سرنگون و اعلام جمهوری شد. | |||
انقلابهای ملیگرا و ضداستعماری تلاشی برای ایجاد رژیمهای دموکراتیک مبتنیبر قانون اساسی بود، اما بهندرت بر نوعی از مقبولیت اجتماعی گسترده که لازمۀ حکومت است تکیه داشتند و اغلب با گروه کثیری از خردهمالکان، صنعتگران، بازرگانان متوسط، و کارگران ماهر سروکار داشتند. در واقع، ساختار طبقاتی قطبیشده موجب استیلای طبقۀ ممتاز میشد که خود از اصول دموکراتیک بیزار بودند. این ساختار طبقاتی به اختلاف در جناحهای مختلف حکومت دامن میزد. حاکمان نظامی و غیرنظامی به بهانۀ «حق دفاع از ملت و قانون اساسی» بر دولت استیلا مییافتند. در مواردی، رژیمهای دیکتاتوری نسبتاً پایداری ظهور کردند که در آن یک فرد موفق میشد حمایتهای مدنی و نظامی را مدیریت کند و قدرت بیشتری را در دستان خود متمرکز کند. این رژیمها با نام بردن از قانون اساسی حکومت میکردند، ولی ساختار طبقاتی جامعه را تغییر نمیدادند. آنها انتخابات را مهندسی میکردند و دادگاههای قانون اساسی و مجلسین را به یک شکل بی محتوا تبدیل میکردند. نمونههای قابلتوجه چنین دیکتاتوریهای فردی در فیلیپین (فردیناند مارکوس)، کرۀ جنوبی (سینگمان ری)، [[انقلاب کوبا|کوبا]] (فولگانچیو باتیستیا)، پرتغال (آنتونیو سالازار)، مکزیک (پورفینو دیاز)، ایران ([[محمدرضا پهلوی|محمدرضاشاه پهلوی]]) و نیکاراگوئه (سوموزا) بودند. در هریک از این کشورها، پس از دههها حکومت فردیِ موفق، دیکتاتوری فروپاشید. فساد، افزایش حملات به اندک اختیارات باقیمانده در دست نخبگان داخلی و نیز بحرانهای اقتصادی، حمایت نخبگان را از دیکتاتورها تضعیف کرد. درعینحال، رشد طبقۀ متوسط، کارگران و متخصصان به تقاضای بیشتر برای بازبودن فضای سیاسی منجر شد. این تغییرات همراه با بسیج دهقانان یا فقیران شهری که از ملّاکان استثمارگر یا کاهش اشتغال و دستمزد بهستوه آمده بودند، دیکتاتور را تنها کرد. | |||
بهطور | اولین دیکتاتور ازایندست دیاز در مکزیک بود که سقوط کرد و انتخابات جعلی او در سال ۱۹۱۰ موجب شورشهای روستایی و شهری شد. متأسفانه جناحهای مردمی و نخبگان گوناگون نتوانستند اختلافات خود را حل کنند و تلاش برای انقلاب رادیکال، قانون اساسی محدود و ضدانقلاب کشور را چند دهه درگیر یک جنگ داخلی کرد. دیکتاتور دیگر باتیستیا در کوبا بود که در سال ۱۹۵۹ توسط یک ائتلاف دهقانی شهری به رهبری فیدل کاسترو سرنگون شد. در کرۀ جنوبی شورشهای مردمی در سال ۱۹۶۰ به رژیم ری پایان داد. در سال ۱۹۴۷، رادیکالهای ارتش پرتغالی، مارسلو کائنتو را سرنگون کردند که دیکتاتوری سالازار را به ارث برده بود. در سال ۱۹۷۹، شاه ایران توسط اعتصابات جمعی و اعتراضات شهری سرنگون شد. در همان سال، چریکهای شهری و روستایی که از حزب ساندینیست حمایت میکردند آخرین سوموزا را در نیکاراگوئه مجبور به فرار کردند. در سال ۱۹۸۶ در فیلیپین، اعتراضات علیه انتخابات جعلی، مارکوس را از قدرت کنار زد. این انقلابها اگرچه در اهدافشان مشابه بودند، منابع و دستاوردهای آنها بهطور گستردهای باهم تفاوت داشت. در مکزیک، نیکاراگوئه و کوبا ارتشهای دهقانی نقش مهمی ایفا کردند. در کره، ایران، پرتغال و فیلیپین معترضان شهری و سربازان فراری، بازیگران اصلی انقلاب بودند. در مکزیک، پس از جنگ داخلی یک دولت سرمایهداری تکحزبی ایجاد شد. کوبا تحت رهبری کاسترو دولتی تکحزبی با طرحی سوسیالیستی بود. |
ویرایش