کاربر:M.reza/صفحه تمرین: تفاوت میان نسخهها
(←نوروز) |
(ابرابزار) |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
== نوروز == | == نوروز == | ||
نوروز نخستین روز سال خورشیدی ایرانی را در تقویم ایرانیان به خور اختصاص | نوروز نخستین روز سال خورشیدی ایرانی را در تقویم ایرانیان به خور اختصاص دادهاست؛ جشن آغاز سال نو و یکی از کهنترین جشنهای باقیمانده از ایران باستان. زمان برگزاری نوروز همراه با آغاز بهار است. در کشورهای ایران و افغانستان نوروز سال نو محسوب میشود و در برخی دیگر از کشورها مانند تاجیکستان، قزاقستان، سوریه، روسیه، قرقیزستان، گرجستان، جمهوری آذربایجان، عراق، ازبکستان، ترکمنستان، ترکیه، چین، هند، پاکستان و آلبانی تعطیل رسمی است و مردم در این کشورها جشن نوروز برپا میدارند. | ||
نوروز همچنین نماد پیوند اقوام ایرانی شناخته میشود. ایرانیها نوروز را شروع رستاخیز طبیعت و گاه رویش و زایش آن میدانند و بر این باورند که همراه با نوروز و همزمان با طبیعت، باید روز نوی را با روان و نگرشی نو و با | نوروز همچنین نماد پیوند اقوام ایرانی شناخته میشود. ایرانیها نوروز را شروع رستاخیز طبیعت و گاه رویش و زایش آن میدانند و بر این باورند که همراه با نوروز و همزمان با طبیعت، باید روز نوی را با روان و نگرشی نو و با تنپوشی نو آغاز کنند. | ||
=== نوروز چیست؟ === | === نوروز چیست؟ === | ||
در طول تاریخ، نوروز پدید | در طول تاریخ، نوروز پدید آورندهٔ معانی مختلف و متعددی بودهاست. معانییی که از سطح کلام و اولین روز بهار شروع میشوند و به عمق افکار و تاریخ ما رسوخ میکنند. ما با قدوم بهار به استقبال نوروز میرویم و همچون طبیعت نو میشویم. در اذهان عموم ما معنی نوروز متداول است با: تحویل سال نو یا همان لحظه برابری با بهار. لحظه اعتدال هوا و طبیعت که با آن ما نیز پس از گذار از زمستانی سرد به سوی اعتدالی در خود و پیرامونمان پیش میرویم. | ||
ایرانیان باستان اولین روز فروردین را (هرمز روز یا اورمزد روز) نیز نامیدهاند | ایرانیان باستان اولین روز فروردین را (هرمز روز یا اورمزد روز) نیز نامیدهاند که نام روز اول است از هر ماه شمسی. تاریخ نوروز همچنین سرشار است از معانی ژرف. اول اینکه نوروز جشن است. (جشن) یا (یسین) در زبان ایرانیان کهن به معنای ستایش و نیایش ایزد است و (ایزد) به معنای ستایش شده. واژهٔ جشن واژهای ایرانی_مذهبی بسیار کهن است. | ||
پس نوروز روزی است | پس نوروز روزی است نو، برای جشن که نیایش آفریدگار. نوروز همچنین عبارت است از برپایی مراسم سپاس به مناسبت یک پیروزی یا یک واقعه مهم و تأثیر گذار اجتماعی و قدر شناسی آنچه از موهبت که پروردگار هستی به ما عطا کردهاست.<blockquote>ابوریحان بیرونی در آثار الباقیه نقل میکند که:</blockquote><blockquote>سبب اینکه این روز را نوروز مینامند این است که چون جمشید به پادشاهی رسید دین خود را تجدید کرد و چون این کار خیلی بزرگ به نظر آمد و آن روز، روز تازهای بود جمشید عید گرفت و..</blockquote> | ||
=== نوروز و اسطورههای ایرانی | === نوروز و اسطورههای ایرانی === | ||
در شاهنامه فردوسی و تاریخ | در شاهنامه فردوسی و تاریخ طبری، جمشید و در برخی متنهای دیگر، کیومرث به عنوان پایهگذار نوروز معرفی شدهاند. در شاهنامه میخوانیم که: جم (یما) درحال گذر از آذربایجان بود. او بر روی تخت جمشیدی (ارگ جمشیدی) در آنجا فرود آمد و با تاجی زرین بر روی تخت نشست. با رسیدن نور خورشید به تاج زرین او جهان نورانی شد و مردم شادی کردند و آن روز را روز نو و جم را جمشید نامیدند. چهرههای برجسته اساطیر ایران مانند جمشید و سیاوش و کیخسرو پیوندی نزدیک با نوروز دارند. نوروز همچنین روز پیروزی بزرگ جمشید بر دیوان است که نماد پلیدیهایی چون سدما و تاریکی و جهالت و خشونت هستند. در این روز جمشید جهان غیب را در جام جهاننما مشاهده کرد؛ همان جامی که کیخسرو در آن جای بیژن را مشاهده کرد و رستم دا به دنبال او فرستاد. حکایت دگردیسی و بازآفرینی سیاوش نیز حکایتی ویژه است که با روایتهایی مانند آدونیس، ازیریس، پرسفون یا تمرز قابل مقایسه است. | ||
همچنین زرتشت پیامبر ایران باستان را به عنوان بنیانگذار نوروز نام بردهاند. | همچنین زرتشت پیامبر ایران باستان را به عنوان بنیانگذار نوروز نام بردهاند. | ||
=== تبریک نوروز | === تبریک نوروز === | ||
برای ایرانیان تبریک نوروز امری است بدیهی. حقیقتی بزرگ که برای بیان آن فکر نمیکنیم. حال باید دید آیا گذر زمان و رفتن روزها از پی یکدیگر سخنی با ما دارند؟ | برای ایرانیان تبریک نوروز امری است بدیهی. حقیقتی بزرگ که برای بیان آن فکر نمیکنیم. حال باید دید آیا گذر زمان و رفتن روزها از پی یکدیگر سخنی با ما دارند؟ | ||
== زمان را چگونه مییابیم؟ == | == زمان را چگونه مییابیم؟ == | ||
ما از گذر زمان چه احساسی داریم؟ آیا زمان یک پدیده مستقل است که در دینای واقعی خارج از ذهن و ادراک ما موجود است؟ | ما از گذر زمان چه احساسی داریم؟ آیا زمان یک پدیده مستقل است که در دینای واقعی خارج از ذهن و ادراک ما موجود است؟ آری، زمان عبارت است از احساس و ادراک ما از تداوم و استمرار خلقت و شدنی بی سکون در جهان عینی. ما زمان را در طول به راحتی حس میکنیم. مانند به اتمام رسیدن زمان کار یا گذر یک سال از عمر. اما آیا زمان عرضی و عمقی هم دارد؟ باید گفت آری. برای زمان عرض و عمقی هم میتوان قائل شد. در حقیقت زمان یک پدیده ۳ بعدی است. | ||
بعد اول همان طول زمان است. بعد دوم عرض آن است که یک مفهوم کمی است. به میزان و حجم کارهای ما در یک محدوده | بعد اول همان طول زمان است. بعد دوم عرض آن است که یک مفهوم کمی است. به میزان و حجم کارهای ما در یک محدوده زمانی، عرض زمان میگویند. یعنی آنچه ما در یک ساعت انجام میدهیم ارزش آن یک ساعت را نیز مشخص میکند. اینجا میتوانیم برای زمانمان ارزش قائل شویم و قیمت آنرا حساب کنیم. | ||
بعد سوم اما عمق زمان است. عمق زمان یک پدیده کیفی است. تا کنون تلاش کردهاید به عمق آب نگاه کنید؟ نگاه به عمق یک حوض کوچک راحت است اما نگاه به عمق یک استخر مشکلتر و نگاه به عمق دریا با چشم معمول | بعد سوم اما عمق زمان است. عمق زمان یک پدیده کیفی است. تا کنون تلاش کردهاید به عمق آب نگاه کنید؟ نگاه به عمق یک حوض کوچک راحت است اما نگاه به عمق یک استخر مشکلتر و نگاه به عمق دریا با چشم معمول غیرممکن. در عمق زمان است که مفاهیم تغییر میکنند. عمق زمان یک نگاه هدایتگر است. در عمق فقط تعداد کارهایی که انجام میدهیم مهم نیست، بلکه معنای کارها و آنچه از آنها حاصل میشود نیز مهم است. در عمق زمان است که منافع شخصی که مثلاً در طول و عرض زمان ملموس است کنار رفته و منافع شخصی جای خود را به منافع جمعی میدهند و یا خواست انجام کارها توسط دیگران به تمایل برای کار با دیگران مبدل میشود. در واقع هرچه عمق زمان را درک کنیم، به عمق رسالت انسانی خود نیز بیشتر پیبردهایم. | ||
=== تاریخچه زمان | === تاریخچه زمان === | ||
از طول زمان یعنی تاریخچه آن که از شروع بیگبنگ محاسبه | از طول زمان یعنی تاریخچه آن که از شروع بیگبنگ محاسبه میشود، تقریباً ۱۵ میلیارد سال میگذرد. در این طول آنچه به عمر زمین مربوط میشود حدوداً ۵ میلیارد سال است. میگوید عمر تاریخ انسان به اندازه یک چشم برهم زدن از این تاریخ است. آیا عمق و ارزش این زمان که گذشت، با آنچه که پیش رو است قابل درک است؟ چگونه باید آنرا قدر بشناسیم؟ | ||
=== در رسالت نوروز | === در رسالت نوروز === | ||
نوروز اولین روز بهار است. پس چرخ طبیعت با قدوم آن تغییر میکند و زمستان که نماد سردی و انجماد و سکون است را به کنار میزند و بهار پرحرارت و حرکت و نشاط و گشایش را با خود میآورد. | نوروز اولین روز بهار است. پس چرخ طبیعت با قدوم آن تغییر میکند و زمستان که نماد سردی و انجماد و سکون است را به کنار میزند و بهار پرحرارت و حرکت و نشاط و گشایش را با خود میآورد. | ||
از طول زمان که نگاه | از طول زمان که نگاه کنیم، بین آخرین روز زمستان و اولین روز بهار تفاوت زیادی احساس نمیکنیم اما با گذر چند روز یا چند هفته، شکوفهها و میوههای موسم بهار از راه میرسند و دشت و دمن تغییر چهره میدهند. این بیان یک حقیقت است. حقیقتی که مام طبیعت به ما میآموزد. او در بطن خود حقایقی را نهفتهاست که در یک دوران رشد مخفی آنها را در دامان خود پروراندهاست و در یک «جهش» آنرا به ما عرضه میکند. در این جهش آنچه را که برایمان غیر محسوس بود و مشاهده نمیشد به ما عرضه داشت. درک این حقیقت همان ”شناخت عمقی” است از زمان. | ||
بطور مثال تا کشاورز نباشیم معنای لحظهای که یک دانه کشت میشود را در نمییابیم چون ما عادت داریم در طول زمان به سیر رشد پدیدهها بنگریم. اما کشاورز از لحظهای که اولین قطره آب را بر روی دانه کاشنه شده | بطور مثال تا کشاورز نباشیم معنای لحظهای که یک دانه کشت میشود را در نمییابیم چون ما عادت داریم در طول زمان به سیر رشد پدیدهها بنگریم. اما کشاورز از لحظهای که اولین قطره آب را بر روی دانه کاشنه شده میریزد، میتواند محصول آنرا در عمق زمان مشاهده کند. کشاورز نسبت به سیری که آن دانه طی میکند و آنچه که به آن تبدیل خواهد شد ایمانی عینی دارد و امیدوار است. ما که کشاورز نیستیم اما تا محصول را نبینیم باور نمیکینم. این بینش عمقی هنر کشاورز در رابطه با عمق زمان است که غیر کشاورز با آن بیگانه است. | ||
رابطه ما با نوروز اما ناگسستنی است. نوروز بر همه ما | رابطه ما با نوروز اما ناگسستنی است. نوروز بر همه ما تأثیر دارد. نوروز همیشه در زمان مقرر حاضر میشود و هیچ عاملی نمیتواند آنرا از حرکت بازدارد. آمدن او حتمی است و از وقتی که آمد نوید آور غلبه بر سیاهی و سرما است و دیگر زمان بر پاشنه او میچرخد. | ||
در طول تاریخ ما خواندهایم که بسیاری از آدمیان در فکر تسخیر زمان به نفع خودشان بودهاند. فراعنه مصر خواستار این بودند که به سایر انسانها بگویند که آنها قدرتی لایتناهی دارند و میتوانند بر زمان غلبه کنند و این به آنها الوهیتی عطا میکند. آنها با محاسبه زمان تغیان رود نیل «به واسطه | در طول تاریخ ما خواندهایم که بسیاری از آدمیان در فکر تسخیر زمان به نفع خودشان بودهاند. فراعنه مصر خواستار این بودند که به سایر انسانها بگویند که آنها قدرتی لایتناهی دارند و میتوانند بر زمان غلبه کنند و این به آنها الوهیتی عطا میکند. آنها با محاسبه زمان تغیان رود نیل «به واسطه کاهنانشان»، که با گل و لایی که برجای میگذاشت زمینه کشت را فراهم میکرد تقویم را در انحصار خود میگرفتند تا با پیشگویی زمان طغیان به مردم بگویند زمان در کنترل آنها است و این غصب نامیمون زمان به آنها قدرت جاودانگی عطا میکرد. آنها میخواستند با این ادعا به سایر انسانها بقبولانند که زمان و زمین همین است. همانهایی که امروز به آنها دیکتاتور میگوییم. اما هرچه اینگونه افراد بر غصب خود لجاجت کردند، نوروز بیشتر آنها را رسوا کرد چون در مقابل آنها کسانی بودهاند که به روز نو و گردش چرخ کبود معتقد بوده و ایمان داشتهاند. آنان از پس مردمکانشان عمق زمان را نظاره کرده بودند و با نوروز همگام و همصدا در مقابل سیاهی و تباهی ایستادند. آنها از خود رنگ و بویی نداشتند و در عمق زمان، با حقیقت تداوم خلقت بی سکون نو شدند و این حقیقت شدن بی سکون را از طبیعت وام گرفتند و خود را با آن وقف دادند. این افراد پیام آوران نوروزند و نوروز و شدن را در خود بازتاب میدهند. نوروزی که هر سال میآید اما تکرار نیست و متعلق به همه ما است. هر آمدنش گامی نوین در زمان است که به سوی غایتی است. اینگونه انسانها همچون بهار وفادار و پایدارند و چیزی مانع از تجلی صفات بهاری آنها نتواند شد. آنها پیام آور سبزی و بالندگیاند و مانند نوروز شاخصان پایان فصل سکون و انجمادند و همچون او فریاد میزنند که اینک ما هم گامان نوروز، رسولان نو شدن هستیم. آیا از روایت خضر پیامبر که همه جا را سبز میکرد در عمق زمان چه میتوان دریافت؟ | ||
بله این رسالت نوروز است و معنای «هر روزتان نوروز». این تبریک و برکت ریشهای عمیق و واقعی در پیوند با جهان هستی دارد و ساخته اذهان و ورد زبانها نیست. با دل سپردن به چرخ کبود و قانون آن که همانا نو شدن است و نوروز رسول آن ما هم میتوانیم با دل سپردن به جریان نو شونده چرخ کبود هر روزمان را به نوروزی پیروز مبدل کنیم و این حقیقت را تجربه کنیم. این درسی است که مام طبیعت و جهان پیرامون ما با همه گستره و عظمتش به ما | بله این رسالت نوروز است و معنای «هر روزتان نوروز». این تبریک و برکت ریشهای عمیق و واقعی در پیوند با جهان هستی دارد و ساخته اذهان و ورد زبانها نیست. با دل سپردن به چرخ کبود و قانون آن که همانا نو شدن است و نوروز رسول آن ما هم میتوانیم با دل سپردن به جریان نو شونده چرخ کبود هر روزمان را به نوروزی پیروز مبدل کنیم و این حقیقت را تجربه کنیم. این درسی است که مام طبیعت و جهان پیرامون ما با همه گستره و عظمتش به ما میآموزد. این استعدادی است کاشته شده در جهان ما و از جهان که ما از آن برآمدهایم در درون ما. آری جهان ما را به این نو شدن دعوت میکند و ما هم باید انتخاب کنیم که جا پای جای حقایق سرسخت و خلل ناپذیر او بگذاریم و سبز و خرم شویم. رسالت نوروز سبزی و خرمی ما نیز هست. | ||
== نوروز پس از اسلام | == نوروز پس از اسلام == | ||
به روایت | به روایت تاریخ، ایرانیان (به صفت عامه مردم) اسلام را سهل پذیرفتند. علت را این میگویند که روح مسالمت و صلح جوی اسلام و مساوات و برابری که بین طبقات جامعه احیا میکرد، برای ایرانیان آشنا بود و با تعالیم خودشان همسو. گفتار نیک و پندار نیک و کردار نیک را در تعالیم اسلام که به همه این مضامین تعریف میکرد بازیافتند و بر ارزشهای نوینی که خادم و مخدوم را برابر میشمرد ارج گذاشتند. این همسویی که بیان یگانگی رسالتها و پیام مشترک آنها است، با سنتهای اصیل ایرانی نیز پیوند خورد؛ لذا میبینیم که رسمهای اصیل ایرانی و خصوصاً نوروز، گرامی داشته شد و در طول تاریخ با هر شرایط و تحول سیاسی انطباق پیدا کرد، تا جایی که گویند امام ششم شیعیان (جعفر صادق) نیز نوروز را بزرگ میداشته و در آن روز لباس نو پوشیده و میگفتهاست: «این روز گرامی است». شیخ عباس قمی (۱۲۹۴ – ۱۲۵۴ ق) در "مفاتیح الجنان " آوردهاست: «و اما اعمال عید نوروز پس چنان است که حضرت صادق علیه السلام به مُعَلَّی بن خنیس تعلیم فرموده که چون روز نوروز شود غسل (شستشو) کن و پاکیزهترین جامههای خود را بپوش و به بهترین بوهای خوش خود را خوشبو گردان. | ||
در دوران امویان و عباسیان نیز، بسیاری از امور اداری و کشوری به دبیران لایق ایرانی سپرده شد. آنها نیز این عید را گرامی داشتند و به سنت شاهان ایرانی به آنها هدایایی پیشکش میشد. | در دوران امویان و عباسیان نیز، بسیاری از امور اداری و کشوری به دبیران لایق ایرانی سپرده شد. آنها نیز این عید را گرامی داشتند و به سنت شاهان ایرانی به آنها هدایایی پیشکش میشد. | ||
بر اساس تاریخ بیهقی نیز حکومتهای پس از اسلام تمام عیدهای ایرانی مانند نوروز و جشن سده و مهرگان و | بر اساس تاریخ بیهقی نیز حکومتهای پس از اسلام تمام عیدهای ایرانی مانند نوروز و جشن سده و مهرگان و … را جشن میگرفتند. | ||
=== دعای تحویل سال نو | === دعای تحویل سال نو === | ||
برخی گویند که دعای تحویل سال نو که ایرانیان در لحظه تحویل سال میخوانند، از زمان صفویان به بعد مرسوم | برخی گویند که دعای تحویل سال نو که ایرانیان در لحظه تحویل سال میخوانند، از زمان صفویان به بعد مرسوم شدهاست و برخی دیگر آنرا مربوط به قبل از آن میدانند. بطور مثال در کتاب «زاد المعاد» نوشته علامه محمد باقر مجلسی (۱۰۰۶–۱۰۷۷ شمسی) که معاصر با شاه سلیمان و شاه سلطان حسین صفوی بودهاست در مورد دعای سال نو آمدهاست که:<blockquote>«روایت کردهاند که این دعا را (یا مقلبالقلوب والابصار یا مدبر اللیل والنهار یا محول الحول و الاحوال حول حالنا الی احسن الحال) در هنکام تحویل سال بخوانید. این بیانگر این است که این دعا در زمان صفویه مرسوم بودهاست.»</blockquote><blockquote>بنابر نوشتههای علامه مجلسی نیز در بعضی کتابها این دعا چنین آمدهاست: «یا محول الحول و الاحوال، حول حالنا الی احسن الحال» و…</blockquote><blockquote>همچنین به گفته شیخ طبرسی در کتاب اعلام الوری باعلام الهدی ص ۴۲۳ عبارت «یامقلب القلوب و الابصار ثبت قلبی علی دینک» مشاهده میشود و یا در کتاب مصباح المتهجد ص ۱۳۲ روایتی نقل میکند از صدوق در «کمال الدین» ص ۳۵۵ که از قول امام ششم شیعیان «جعفر صادق» نقل شدهاست.</blockquote>با توجه به اینکه ذکر دعای تحویل سال در کتب علمایی که قبل از دوران صفویان میزیستهاند نیز ذکر شدهاست، این دعا ریشهای قدیمیتر در تاریخ ایران پس از اسلام دارد و نمیتوان آنرا به دوره صفویه به بعد محدود دانست. | ||
معنای دعای تحویل سال نو: | معنای دعای تحویل سال نو: | ||
یا مقلب القلوب و الابصار | یا مقلب القلوب و الابصار ای برگرداننده و چرخش دهنده قلبها و بینشها | ||
یا مدبر اللیل و النهار | یا مدبر اللیل و النهار ای تدبیر کننده شب و روز | ||
یا محول الحول و الاحوال | یا محول الحول و الاحوال ای تغییر دهنده وضعیتها و حالتها | ||
حول حالنا الی احسن الحال | حول حالنا الی احسن الحال حال ما را به بهترین حالت تغییر بده | ||
با نگاهی به معنای این دعا مشاهده میکنیم که، | با نگاهی به معنای این دعا مشاهده میکنیم که، دقیقاً در لحظه تحول از سالی که گذشت به سال نو، که تغییری است در وضعیت افلاک و سیارات که خود گوشهای از جهان هستی هستند، از خدا خواسته میشود که جنس چرخش و تحول نیز در نظر گرفته شود و ما را نیز مانند زمین که با قدوم بهار به سبزی و خرمی میگرود به بهترین و زیباترین حالتها متحول کند. ما با این بیان خود را با طبیعت ظاهراً خاموش و بیجان پیوند میدهیم. مایی که انسانهای پرجوش و خروش و صاحب بیان و بینشیم. | ||
در این دعا که خواست انطباقی فعال با جهان هستی در آن متبلور | در این دعا که خواست انطباقی فعال با جهان هستی در آن متبلور است، ما نیز از خدایی که خارج از ذهن و جهان درون ما به رسمیت شناختهایم و به او تکیه میکنیم میخواهیم که ما را نیز در اندیشه و عمل و در شکل و محتوا و در ظاهر و باطن همچون بهار گرم و گرمابخش و عطر آگین و پر نشاط نماید. | ||
در جمله اول ما از گرداننده قلبها درخواست میکنیم. اولین لحظه از نوروز را با او پیوند میزنیم. حال چرا قلب؟ در لغت کلمه قلب به معنای برگرداندن و وارونه کردن است. در ادبیات و فرهنگ | در جمله اول ما از گرداننده قلبها درخواست میکنیم. اولین لحظه از نوروز را با او پیوند میزنیم. حال چرا قلب؟ در لغت کلمه قلب به معنای برگرداندن و وارونه کردن است. در ادبیات و فرهنگ ملتها، قلب کانون همه عواطف انسانی است. عشق و عواطف ما و احساسات ما که مجموعه تنظیم رابطههای ما با بیرون از خودمان را شکل میدهد از قلب سرچشمه میگیرد. قلب گفته میشود چون همیشه در تکاپو و چرخش است و ما آنچه را که میخواهیم عمیق بیان کنیم میگوییم:از صمیم قلب یا از ته قلب. مثلاً از صمیم قلب دوستتان دارم یا به شما تبریک میگویم. ما خوبیها را با قلبمان گره میزنیم. در همین جمله نیز ابصار عطف به چرخش و قلب شدهاست. بصیرت به معنای بینش. بینش نوع دیدنی است که عمیقتر از دیدن با چشم است. بینش دیدنی است عمیقتر که از ظاهر به باطن و از سطح به عمق و از امروز به آینده راه مییابد. پس در این فرهنگ چشم و دل دو یار همنشینند و در این معنا، توانایی درک حقایق توسط قلب، بصیرت یا بینش ما نام میگیرند. | ||
یا مدبر اللیل و النهار: | یا مدبر اللیل و النهار: | ||
مدبر در معنای لغوی به معنای حساب شده یا | مدبر در معنای لغوی به معنای حساب شده یا برنامهریزی شدهاست. مدبر به کسی گفته میشود که تدبیر و تنظیم میکند و به تربیت اهمیت میدهد و کسیکه کارها را انجام میدهد. در این جمله خدا را «تدبیر کننده شب و روز» مینامیم. این معنا در قرآن یعنی اندیشه و طرحی که در پس هر امری است و مقدم بر آن وجود دارد. در حقیقت با این بیان به خدا میگوییم که:تو هستی که قبل از آمدن هر روز و شب، نسبت به اموری که در آنها محقق میشود طرح مشخصی داری و چیزی بدون هدف و در عالم وجود به عین و ماده تحول نمیپذیرد. سمت و سودهنده و مدیر حرکت جهان تو هستی. حرکتی که شامل همه موجودات از بیجان و جاندار تا اندیشمند و غیراندیشمند میشود و ما در این جمله به تدبیر خدا برای سال آینده اشاره میکنیم. | ||
یا محول الحول و الاحوال: | یا محول الحول و الاحوال: | ||
محول کردن یا شدن یعنی تبدیل شدن یا تبدیل کردن از چیزی و حالتی به چیزی و حالتی دیگر. حول با جمع احوال نیز به معنی سال و یا مهارت و بصیرت در کار است. سال به این معنا که از نقطه ای شروع و در نقطهای تمام میشود و شروع سال جدید از پایان سال قبل | محول کردن یا شدن یعنی تبدیل شدن یا تبدیل کردن از چیزی و حالتی به چیزی و حالتی دیگر. حول با جمع احوال نیز به معنی سال و یا مهارت و بصیرت در کار است. سال به این معنا که از نقطه ای شروع و در نقطهای تمام میشود و شروع سال جدید از پایان سال قبل کاملاً تفکیک شدهاست. در فرهنگ قرآن «حول» به معنای تغییری است که بر اثر آن گسستی کامل از حالت قبل ایجاد میشود. در اینجا گویی مقصود این است که: خدایا تو که توانایی چنان تغییری را داری که تحول پس از آن با پیش از آن هیچ تشابهی ندارد، همچنان که بهار و شور و نشاطش با سردی و سکون زمستان پس: | ||
حول حالنا الی احسن الحال: | حول حالنا الی احسن الحال: | ||
پس خواندن خدا به صفتهای مدیر و مدبر و چرخاننده و برنامهریز همه | پس خواندن خدا به صفتهای مدیر و مدبر و چرخاننده و برنامهریز همه چیز، از او خواسته میشود که وضعیت و شرایط ما را نیز متحول کند. چگونه تحولی؟ احسن الحال یا نیکوترین وضعیت. چه وضعیتی؟ همانگونه که طبیعت دارای این استعداد است که در لحظه تحویل سال از زمستان گامی بلند بردارد و به بهار تبدیل شود پس ما هم این استعداد را در خودمان مییابیم و میتوانیم در هر لحظه که بخواهیم خودمان را در معرض تابش نور هدایتش قرار بدهیم. در حقیقت ما از خدا که برای ما مظهر یگانگی حرکت تمام هستی است میخواهیم که گردش و تحول ما نیز از جنس یگانگی و انسانی دیگر شدن باشد. از او میخواهیم که دیگر آن آدم قبلی نباشم! در حقیقت ما با اقرارمان به آگاه شدن به حقیقت قوانین حاکم بر طبیعت و سیر یکسویه و یگانه آن، این نیاز را در خودمان نیز یافتهایم و این جنس تحول و تغییر را خواستاریم و برای آن آماده شدهایم. | ||
این معنای حقیقی عید است. | این معنای حقیقی عید است. | ||
عید چیست؟ | عید چیست؟ | ||
معنای لغوی عید: | معنای لغوی عید: | ||
عید از ریشه لغوی عاد و به معنای بازگشت است. طبیعت به آنچه که هست و باید باشد یعنی نشاط و سرزندگی و لطافت بهار | عید از ریشه لغوی عاد و به معنای بازگشت است. طبیعت به آنچه که هست و باید باشد یعنی نشاط و سرزندگی و لطافت بهار بازمیگردد و رسول او نوروز و روز نو است. با مقدمهای که داشتیم، بازگشت انسان، همگام با طبیعت نیز، بازگشت اوست به فطرت انسانی و اولیه خودش. همان فطرتی که در همسویی و یگانگی مطلق با تمامیت هستی و خالق آن چیزی جز یگانگی و عشق و شور و حرارت را برای خودش و دیگران نمیخواهد. | ||
ای مِهر تو در دلها | ای مِهر تو در دلها ویُ مهر تو بر لبها وی شور تو در سرها وی سِر تو در جانها | ||
تا عهد تو دربستم | تا عهد تو دربستم عهد همه بشکستم بعد از تو روا باشد نقض همه پیمانها | ||
هر کو نظری دارد | هر کو نظری دارد با یار کمان ابرو باید که سپر باشد پیش همه پیکانها |
نسخهٔ ۱۲ مارس ۲۰۱۹، ساعت ۰۷:۳۷
نوروز
نوروز نخستین روز سال خورشیدی ایرانی را در تقویم ایرانیان به خور اختصاص دادهاست؛ جشن آغاز سال نو و یکی از کهنترین جشنهای باقیمانده از ایران باستان. زمان برگزاری نوروز همراه با آغاز بهار است. در کشورهای ایران و افغانستان نوروز سال نو محسوب میشود و در برخی دیگر از کشورها مانند تاجیکستان، قزاقستان، سوریه، روسیه، قرقیزستان، گرجستان، جمهوری آذربایجان، عراق، ازبکستان، ترکمنستان، ترکیه، چین، هند، پاکستان و آلبانی تعطیل رسمی است و مردم در این کشورها جشن نوروز برپا میدارند.
نوروز همچنین نماد پیوند اقوام ایرانی شناخته میشود. ایرانیها نوروز را شروع رستاخیز طبیعت و گاه رویش و زایش آن میدانند و بر این باورند که همراه با نوروز و همزمان با طبیعت، باید روز نوی را با روان و نگرشی نو و با تنپوشی نو آغاز کنند.
نوروز چیست؟
در طول تاریخ، نوروز پدید آورندهٔ معانی مختلف و متعددی بودهاست. معانییی که از سطح کلام و اولین روز بهار شروع میشوند و به عمق افکار و تاریخ ما رسوخ میکنند. ما با قدوم بهار به استقبال نوروز میرویم و همچون طبیعت نو میشویم. در اذهان عموم ما معنی نوروز متداول است با: تحویل سال نو یا همان لحظه برابری با بهار. لحظه اعتدال هوا و طبیعت که با آن ما نیز پس از گذار از زمستانی سرد به سوی اعتدالی در خود و پیرامونمان پیش میرویم.
ایرانیان باستان اولین روز فروردین را (هرمز روز یا اورمزد روز) نیز نامیدهاند که نام روز اول است از هر ماه شمسی. تاریخ نوروز همچنین سرشار است از معانی ژرف. اول اینکه نوروز جشن است. (جشن) یا (یسین) در زبان ایرانیان کهن به معنای ستایش و نیایش ایزد است و (ایزد) به معنای ستایش شده. واژهٔ جشن واژهای ایرانی_مذهبی بسیار کهن است.
پس نوروز روزی است نو، برای جشن که نیایش آفریدگار. نوروز همچنین عبارت است از برپایی مراسم سپاس به مناسبت یک پیروزی یا یک واقعه مهم و تأثیر گذار اجتماعی و قدر شناسی آنچه از موهبت که پروردگار هستی به ما عطا کردهاست.
ابوریحان بیرونی در آثار الباقیه نقل میکند که:
سبب اینکه این روز را نوروز مینامند این است که چون جمشید به پادشاهی رسید دین خود را تجدید کرد و چون این کار خیلی بزرگ به نظر آمد و آن روز، روز تازهای بود جمشید عید گرفت و..
نوروز و اسطورههای ایرانی
در شاهنامه فردوسی و تاریخ طبری، جمشید و در برخی متنهای دیگر، کیومرث به عنوان پایهگذار نوروز معرفی شدهاند. در شاهنامه میخوانیم که: جم (یما) درحال گذر از آذربایجان بود. او بر روی تخت جمشیدی (ارگ جمشیدی) در آنجا فرود آمد و با تاجی زرین بر روی تخت نشست. با رسیدن نور خورشید به تاج زرین او جهان نورانی شد و مردم شادی کردند و آن روز را روز نو و جم را جمشید نامیدند. چهرههای برجسته اساطیر ایران مانند جمشید و سیاوش و کیخسرو پیوندی نزدیک با نوروز دارند. نوروز همچنین روز پیروزی بزرگ جمشید بر دیوان است که نماد پلیدیهایی چون سدما و تاریکی و جهالت و خشونت هستند. در این روز جمشید جهان غیب را در جام جهاننما مشاهده کرد؛ همان جامی که کیخسرو در آن جای بیژن را مشاهده کرد و رستم دا به دنبال او فرستاد. حکایت دگردیسی و بازآفرینی سیاوش نیز حکایتی ویژه است که با روایتهایی مانند آدونیس، ازیریس، پرسفون یا تمرز قابل مقایسه است.
همچنین زرتشت پیامبر ایران باستان را به عنوان بنیانگذار نوروز نام بردهاند.
تبریک نوروز
برای ایرانیان تبریک نوروز امری است بدیهی. حقیقتی بزرگ که برای بیان آن فکر نمیکنیم. حال باید دید آیا گذر زمان و رفتن روزها از پی یکدیگر سخنی با ما دارند؟
زمان را چگونه مییابیم؟
ما از گذر زمان چه احساسی داریم؟ آیا زمان یک پدیده مستقل است که در دینای واقعی خارج از ذهن و ادراک ما موجود است؟ آری، زمان عبارت است از احساس و ادراک ما از تداوم و استمرار خلقت و شدنی بی سکون در جهان عینی. ما زمان را در طول به راحتی حس میکنیم. مانند به اتمام رسیدن زمان کار یا گذر یک سال از عمر. اما آیا زمان عرضی و عمقی هم دارد؟ باید گفت آری. برای زمان عرض و عمقی هم میتوان قائل شد. در حقیقت زمان یک پدیده ۳ بعدی است.
بعد اول همان طول زمان است. بعد دوم عرض آن است که یک مفهوم کمی است. به میزان و حجم کارهای ما در یک محدوده زمانی، عرض زمان میگویند. یعنی آنچه ما در یک ساعت انجام میدهیم ارزش آن یک ساعت را نیز مشخص میکند. اینجا میتوانیم برای زمانمان ارزش قائل شویم و قیمت آنرا حساب کنیم.
بعد سوم اما عمق زمان است. عمق زمان یک پدیده کیفی است. تا کنون تلاش کردهاید به عمق آب نگاه کنید؟ نگاه به عمق یک حوض کوچک راحت است اما نگاه به عمق یک استخر مشکلتر و نگاه به عمق دریا با چشم معمول غیرممکن. در عمق زمان است که مفاهیم تغییر میکنند. عمق زمان یک نگاه هدایتگر است. در عمق فقط تعداد کارهایی که انجام میدهیم مهم نیست، بلکه معنای کارها و آنچه از آنها حاصل میشود نیز مهم است. در عمق زمان است که منافع شخصی که مثلاً در طول و عرض زمان ملموس است کنار رفته و منافع شخصی جای خود را به منافع جمعی میدهند و یا خواست انجام کارها توسط دیگران به تمایل برای کار با دیگران مبدل میشود. در واقع هرچه عمق زمان را درک کنیم، به عمق رسالت انسانی خود نیز بیشتر پیبردهایم.
تاریخچه زمان
از طول زمان یعنی تاریخچه آن که از شروع بیگبنگ محاسبه میشود، تقریباً ۱۵ میلیارد سال میگذرد. در این طول آنچه به عمر زمین مربوط میشود حدوداً ۵ میلیارد سال است. میگوید عمر تاریخ انسان به اندازه یک چشم برهم زدن از این تاریخ است. آیا عمق و ارزش این زمان که گذشت، با آنچه که پیش رو است قابل درک است؟ چگونه باید آنرا قدر بشناسیم؟
در رسالت نوروز
نوروز اولین روز بهار است. پس چرخ طبیعت با قدوم آن تغییر میکند و زمستان که نماد سردی و انجماد و سکون است را به کنار میزند و بهار پرحرارت و حرکت و نشاط و گشایش را با خود میآورد.
از طول زمان که نگاه کنیم، بین آخرین روز زمستان و اولین روز بهار تفاوت زیادی احساس نمیکنیم اما با گذر چند روز یا چند هفته، شکوفهها و میوههای موسم بهار از راه میرسند و دشت و دمن تغییر چهره میدهند. این بیان یک حقیقت است. حقیقتی که مام طبیعت به ما میآموزد. او در بطن خود حقایقی را نهفتهاست که در یک دوران رشد مخفی آنها را در دامان خود پروراندهاست و در یک «جهش» آنرا به ما عرضه میکند. در این جهش آنچه را که برایمان غیر محسوس بود و مشاهده نمیشد به ما عرضه داشت. درک این حقیقت همان ”شناخت عمقی” است از زمان.
بطور مثال تا کشاورز نباشیم معنای لحظهای که یک دانه کشت میشود را در نمییابیم چون ما عادت داریم در طول زمان به سیر رشد پدیدهها بنگریم. اما کشاورز از لحظهای که اولین قطره آب را بر روی دانه کاشنه شده میریزد، میتواند محصول آنرا در عمق زمان مشاهده کند. کشاورز نسبت به سیری که آن دانه طی میکند و آنچه که به آن تبدیل خواهد شد ایمانی عینی دارد و امیدوار است. ما که کشاورز نیستیم اما تا محصول را نبینیم باور نمیکینم. این بینش عمقی هنر کشاورز در رابطه با عمق زمان است که غیر کشاورز با آن بیگانه است.
رابطه ما با نوروز اما ناگسستنی است. نوروز بر همه ما تأثیر دارد. نوروز همیشه در زمان مقرر حاضر میشود و هیچ عاملی نمیتواند آنرا از حرکت بازدارد. آمدن او حتمی است و از وقتی که آمد نوید آور غلبه بر سیاهی و سرما است و دیگر زمان بر پاشنه او میچرخد.
در طول تاریخ ما خواندهایم که بسیاری از آدمیان در فکر تسخیر زمان به نفع خودشان بودهاند. فراعنه مصر خواستار این بودند که به سایر انسانها بگویند که آنها قدرتی لایتناهی دارند و میتوانند بر زمان غلبه کنند و این به آنها الوهیتی عطا میکند. آنها با محاسبه زمان تغیان رود نیل «به واسطه کاهنانشان»، که با گل و لایی که برجای میگذاشت زمینه کشت را فراهم میکرد تقویم را در انحصار خود میگرفتند تا با پیشگویی زمان طغیان به مردم بگویند زمان در کنترل آنها است و این غصب نامیمون زمان به آنها قدرت جاودانگی عطا میکرد. آنها میخواستند با این ادعا به سایر انسانها بقبولانند که زمان و زمین همین است. همانهایی که امروز به آنها دیکتاتور میگوییم. اما هرچه اینگونه افراد بر غصب خود لجاجت کردند، نوروز بیشتر آنها را رسوا کرد چون در مقابل آنها کسانی بودهاند که به روز نو و گردش چرخ کبود معتقد بوده و ایمان داشتهاند. آنان از پس مردمکانشان عمق زمان را نظاره کرده بودند و با نوروز همگام و همصدا در مقابل سیاهی و تباهی ایستادند. آنها از خود رنگ و بویی نداشتند و در عمق زمان، با حقیقت تداوم خلقت بی سکون نو شدند و این حقیقت شدن بی سکون را از طبیعت وام گرفتند و خود را با آن وقف دادند. این افراد پیام آوران نوروزند و نوروز و شدن را در خود بازتاب میدهند. نوروزی که هر سال میآید اما تکرار نیست و متعلق به همه ما است. هر آمدنش گامی نوین در زمان است که به سوی غایتی است. اینگونه انسانها همچون بهار وفادار و پایدارند و چیزی مانع از تجلی صفات بهاری آنها نتواند شد. آنها پیام آور سبزی و بالندگیاند و مانند نوروز شاخصان پایان فصل سکون و انجمادند و همچون او فریاد میزنند که اینک ما هم گامان نوروز، رسولان نو شدن هستیم. آیا از روایت خضر پیامبر که همه جا را سبز میکرد در عمق زمان چه میتوان دریافت؟
بله این رسالت نوروز است و معنای «هر روزتان نوروز». این تبریک و برکت ریشهای عمیق و واقعی در پیوند با جهان هستی دارد و ساخته اذهان و ورد زبانها نیست. با دل سپردن به چرخ کبود و قانون آن که همانا نو شدن است و نوروز رسول آن ما هم میتوانیم با دل سپردن به جریان نو شونده چرخ کبود هر روزمان را به نوروزی پیروز مبدل کنیم و این حقیقت را تجربه کنیم. این درسی است که مام طبیعت و جهان پیرامون ما با همه گستره و عظمتش به ما میآموزد. این استعدادی است کاشته شده در جهان ما و از جهان که ما از آن برآمدهایم در درون ما. آری جهان ما را به این نو شدن دعوت میکند و ما هم باید انتخاب کنیم که جا پای جای حقایق سرسخت و خلل ناپذیر او بگذاریم و سبز و خرم شویم. رسالت نوروز سبزی و خرمی ما نیز هست.
نوروز پس از اسلام
به روایت تاریخ، ایرانیان (به صفت عامه مردم) اسلام را سهل پذیرفتند. علت را این میگویند که روح مسالمت و صلح جوی اسلام و مساوات و برابری که بین طبقات جامعه احیا میکرد، برای ایرانیان آشنا بود و با تعالیم خودشان همسو. گفتار نیک و پندار نیک و کردار نیک را در تعالیم اسلام که به همه این مضامین تعریف میکرد بازیافتند و بر ارزشهای نوینی که خادم و مخدوم را برابر میشمرد ارج گذاشتند. این همسویی که بیان یگانگی رسالتها و پیام مشترک آنها است، با سنتهای اصیل ایرانی نیز پیوند خورد؛ لذا میبینیم که رسمهای اصیل ایرانی و خصوصاً نوروز، گرامی داشته شد و در طول تاریخ با هر شرایط و تحول سیاسی انطباق پیدا کرد، تا جایی که گویند امام ششم شیعیان (جعفر صادق) نیز نوروز را بزرگ میداشته و در آن روز لباس نو پوشیده و میگفتهاست: «این روز گرامی است». شیخ عباس قمی (۱۲۹۴ – ۱۲۵۴ ق) در "مفاتیح الجنان " آوردهاست: «و اما اعمال عید نوروز پس چنان است که حضرت صادق علیه السلام به مُعَلَّی بن خنیس تعلیم فرموده که چون روز نوروز شود غسل (شستشو) کن و پاکیزهترین جامههای خود را بپوش و به بهترین بوهای خوش خود را خوشبو گردان.
در دوران امویان و عباسیان نیز، بسیاری از امور اداری و کشوری به دبیران لایق ایرانی سپرده شد. آنها نیز این عید را گرامی داشتند و به سنت شاهان ایرانی به آنها هدایایی پیشکش میشد.
بر اساس تاریخ بیهقی نیز حکومتهای پس از اسلام تمام عیدهای ایرانی مانند نوروز و جشن سده و مهرگان و … را جشن میگرفتند.
دعای تحویل سال نو
برخی گویند که دعای تحویل سال نو که ایرانیان در لحظه تحویل سال میخوانند، از زمان صفویان به بعد مرسوم شدهاست و برخی دیگر آنرا مربوط به قبل از آن میدانند. بطور مثال در کتاب «زاد المعاد» نوشته علامه محمد باقر مجلسی (۱۰۰۶–۱۰۷۷ شمسی) که معاصر با شاه سلیمان و شاه سلطان حسین صفوی بودهاست در مورد دعای سال نو آمدهاست که:
«روایت کردهاند که این دعا را (یا مقلبالقلوب والابصار یا مدبر اللیل والنهار یا محول الحول و الاحوال حول حالنا الی احسن الحال) در هنکام تحویل سال بخوانید. این بیانگر این است که این دعا در زمان صفویه مرسوم بودهاست.»
بنابر نوشتههای علامه مجلسی نیز در بعضی کتابها این دعا چنین آمدهاست: «یا محول الحول و الاحوال، حول حالنا الی احسن الحال» و…
همچنین به گفته شیخ طبرسی در کتاب اعلام الوری باعلام الهدی ص ۴۲۳ عبارت «یامقلب القلوب و الابصار ثبت قلبی علی دینک» مشاهده میشود و یا در کتاب مصباح المتهجد ص ۱۳۲ روایتی نقل میکند از صدوق در «کمال الدین» ص ۳۵۵ که از قول امام ششم شیعیان «جعفر صادق» نقل شدهاست.
با توجه به اینکه ذکر دعای تحویل سال در کتب علمایی که قبل از دوران صفویان میزیستهاند نیز ذکر شدهاست، این دعا ریشهای قدیمیتر در تاریخ ایران پس از اسلام دارد و نمیتوان آنرا به دوره صفویه به بعد محدود دانست.
معنای دعای تحویل سال نو:
یا مقلب القلوب و الابصار ای برگرداننده و چرخش دهنده قلبها و بینشها
یا مدبر اللیل و النهار ای تدبیر کننده شب و روز
یا محول الحول و الاحوال ای تغییر دهنده وضعیتها و حالتها
حول حالنا الی احسن الحال حال ما را به بهترین حالت تغییر بده
با نگاهی به معنای این دعا مشاهده میکنیم که، دقیقاً در لحظه تحول از سالی که گذشت به سال نو، که تغییری است در وضعیت افلاک و سیارات که خود گوشهای از جهان هستی هستند، از خدا خواسته میشود که جنس چرخش و تحول نیز در نظر گرفته شود و ما را نیز مانند زمین که با قدوم بهار به سبزی و خرمی میگرود به بهترین و زیباترین حالتها متحول کند. ما با این بیان خود را با طبیعت ظاهراً خاموش و بیجان پیوند میدهیم. مایی که انسانهای پرجوش و خروش و صاحب بیان و بینشیم.
در این دعا که خواست انطباقی فعال با جهان هستی در آن متبلور است، ما نیز از خدایی که خارج از ذهن و جهان درون ما به رسمیت شناختهایم و به او تکیه میکنیم میخواهیم که ما را نیز در اندیشه و عمل و در شکل و محتوا و در ظاهر و باطن همچون بهار گرم و گرمابخش و عطر آگین و پر نشاط نماید.
در جمله اول ما از گرداننده قلبها درخواست میکنیم. اولین لحظه از نوروز را با او پیوند میزنیم. حال چرا قلب؟ در لغت کلمه قلب به معنای برگرداندن و وارونه کردن است. در ادبیات و فرهنگ ملتها، قلب کانون همه عواطف انسانی است. عشق و عواطف ما و احساسات ما که مجموعه تنظیم رابطههای ما با بیرون از خودمان را شکل میدهد از قلب سرچشمه میگیرد. قلب گفته میشود چون همیشه در تکاپو و چرخش است و ما آنچه را که میخواهیم عمیق بیان کنیم میگوییم:از صمیم قلب یا از ته قلب. مثلاً از صمیم قلب دوستتان دارم یا به شما تبریک میگویم. ما خوبیها را با قلبمان گره میزنیم. در همین جمله نیز ابصار عطف به چرخش و قلب شدهاست. بصیرت به معنای بینش. بینش نوع دیدنی است که عمیقتر از دیدن با چشم است. بینش دیدنی است عمیقتر که از ظاهر به باطن و از سطح به عمق و از امروز به آینده راه مییابد. پس در این فرهنگ چشم و دل دو یار همنشینند و در این معنا، توانایی درک حقایق توسط قلب، بصیرت یا بینش ما نام میگیرند.
یا مدبر اللیل و النهار:
مدبر در معنای لغوی به معنای حساب شده یا برنامهریزی شدهاست. مدبر به کسی گفته میشود که تدبیر و تنظیم میکند و به تربیت اهمیت میدهد و کسیکه کارها را انجام میدهد. در این جمله خدا را «تدبیر کننده شب و روز» مینامیم. این معنا در قرآن یعنی اندیشه و طرحی که در پس هر امری است و مقدم بر آن وجود دارد. در حقیقت با این بیان به خدا میگوییم که:تو هستی که قبل از آمدن هر روز و شب، نسبت به اموری که در آنها محقق میشود طرح مشخصی داری و چیزی بدون هدف و در عالم وجود به عین و ماده تحول نمیپذیرد. سمت و سودهنده و مدیر حرکت جهان تو هستی. حرکتی که شامل همه موجودات از بیجان و جاندار تا اندیشمند و غیراندیشمند میشود و ما در این جمله به تدبیر خدا برای سال آینده اشاره میکنیم.
یا محول الحول و الاحوال:
محول کردن یا شدن یعنی تبدیل شدن یا تبدیل کردن از چیزی و حالتی به چیزی و حالتی دیگر. حول با جمع احوال نیز به معنی سال و یا مهارت و بصیرت در کار است. سال به این معنا که از نقطه ای شروع و در نقطهای تمام میشود و شروع سال جدید از پایان سال قبل کاملاً تفکیک شدهاست. در فرهنگ قرآن «حول» به معنای تغییری است که بر اثر آن گسستی کامل از حالت قبل ایجاد میشود. در اینجا گویی مقصود این است که: خدایا تو که توانایی چنان تغییری را داری که تحول پس از آن با پیش از آن هیچ تشابهی ندارد، همچنان که بهار و شور و نشاطش با سردی و سکون زمستان پس:
حول حالنا الی احسن الحال:
پس خواندن خدا به صفتهای مدیر و مدبر و چرخاننده و برنامهریز همه چیز، از او خواسته میشود که وضعیت و شرایط ما را نیز متحول کند. چگونه تحولی؟ احسن الحال یا نیکوترین وضعیت. چه وضعیتی؟ همانگونه که طبیعت دارای این استعداد است که در لحظه تحویل سال از زمستان گامی بلند بردارد و به بهار تبدیل شود پس ما هم این استعداد را در خودمان مییابیم و میتوانیم در هر لحظه که بخواهیم خودمان را در معرض تابش نور هدایتش قرار بدهیم. در حقیقت ما از خدا که برای ما مظهر یگانگی حرکت تمام هستی است میخواهیم که گردش و تحول ما نیز از جنس یگانگی و انسانی دیگر شدن باشد. از او میخواهیم که دیگر آن آدم قبلی نباشم! در حقیقت ما با اقرارمان به آگاه شدن به حقیقت قوانین حاکم بر طبیعت و سیر یکسویه و یگانه آن، این نیاز را در خودمان نیز یافتهایم و این جنس تحول و تغییر را خواستاریم و برای آن آماده شدهایم.
این معنای حقیقی عید است.
عید چیست؟
معنای لغوی عید:
عید از ریشه لغوی عاد و به معنای بازگشت است. طبیعت به آنچه که هست و باید باشد یعنی نشاط و سرزندگی و لطافت بهار بازمیگردد و رسول او نوروز و روز نو است. با مقدمهای که داشتیم، بازگشت انسان، همگام با طبیعت نیز، بازگشت اوست به فطرت انسانی و اولیه خودش. همان فطرتی که در همسویی و یگانگی مطلق با تمامیت هستی و خالق آن چیزی جز یگانگی و عشق و شور و حرارت را برای خودش و دیگران نمیخواهد.
ای مِهر تو در دلها ویُ مهر تو بر لبها وی شور تو در سرها وی سِر تو در جانها
تا عهد تو دربستم عهد همه بشکستم بعد از تو روا باشد نقض همه پیمانها
هر کو نظری دارد با یار کمان ابرو باید که سپر باشد پیش همه پیکانها