شکنجه: تفاوت میان نسخه‌ها

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳۹: خط ۳۹:
بطور معمول شکنجه توسط مقامات دولتی یا با رضایت آنها و یا از سوی نماینده آنها اعمال میشود. ارگانها و عناصر دولتی برای شکنجه بطور معمول شامل ارگان اطلاعاتی کشور مانند ساواک یا وزارت اطلاعات رژیم خمینی، پلیس، مجموعه زندانبانان از بازجوها تا ماموران زندان یا ارگانهای نظامی مانند ارتش، سپاه پاسداران، ژاندارمری و یا ارگانهای مشابه و همچنین شبه نظامیان وابسته به دولت حتی مقامات بهداشتی بکار گرفته شده توسط دولت و .. می باشد
بطور معمول شکنجه توسط مقامات دولتی یا با رضایت آنها و یا از سوی نماینده آنها اعمال میشود. ارگانها و عناصر دولتی برای شکنجه بطور معمول شامل ارگان اطلاعاتی کشور مانند ساواک یا وزارت اطلاعات رژیم خمینی، پلیس، مجموعه زندانبانان از بازجوها تا ماموران زندان یا ارگانهای نظامی مانند ارتش، سپاه پاسداران، ژاندارمری و یا ارگانهای مشابه و همچنین شبه نظامیان وابسته به دولت حتی مقامات بهداشتی بکار گرفته شده توسط دولت و .. می باشد


=== شکنجه در زمان رضا شاه ===
== شکنجه در زمان رضا شاه ==
در زمان رضا خان اگر یک زندانی در زندان صحبت از مشروطیت یا قانون اساسی می‌کرد سرهنگ نیرومند (رئیس جلاد و بیرحم زندان رضا خان که در کنار سرپاس مختاری کار می‌کرد) بعد از ۲۰۰-۳۰۰ضربه شلاق می‌گفت: «شلاق، قانون اساسی است و فلک، مشروطیت!»
در زمان رضا خان اگر یک زندانی در زندان صحبت از مشروطیت یا قانون اساسی می‌کرد سرهنگ نیرومند (رئیس جلاد و بیرحم زندان رضا خان که در کنار سرپاس مختاری کار می‌کرد) بعد از ۲۰۰-۳۰۰ضربه شلاق می‌گفت: «شلاق، قانون اساسی است و فلک، مشروطیت!» 


=== شکنجه در زمان شاه ===
وقتی از شکنجه<ref>این قسمت با اندکی دخل و تصرف از جزوه یی به نام «گفتاری در باره شکنجه و زندان از مجاهدین خلق ایران بهمن 1350» گرفته شده است.</ref> در زمان شاه صحبت می شود بطور متقابل کلمه زندانی سیاسی یا چریک تداعی میشود. وقتی چریکی اسیرمی شود یک برنامه مشت و لگد و فحشهای بسیار رکیک بلافاصله اجرا میشود . این برنامه چه بسا تا حدود هفت هشت ساعتی ادامه دارد . این ناشتائی است و بطور معمول زندانی بارها ازهوش میرود که دوباره اورا بهوش میاورند ، شکل کار بدینصورت است که اسیر را در اطاقی میبرند گرداگرد آن افراد قلدر و دوره دیده ای ایستاده اند ، اسیر را وسط میاندازند و با مشت و لگد بیکدیگر پاس میدهند.  
وقتی از شکنجه<ref>این قسمت با اندکی دخل و تصرف از جزوه یی به نام «گفتاری در باره شکنجه و زندان از مجاهدین خلق ایران بهمن 1350» گرفته شده است.</ref> در زمان شاه صحبت می شود بطور متقابل کلمه زندانی سیاسی یا چریک تداعی میشود. وقتی چریکی اسیرمی شود یک برنامه مشت و لگد و فحشهای بسیار رکیک بلافاصله اجرا میشود . این برنامه چه بسا تا حدود هفت هشت ساعتی ادامه دارد . این ناشتائی است و بطور معمول زندانی بارها ازهوش میرود که دوباره اورا بهوش میاورند ، شکل کار بدینصورت است که اسیر را در اطاقی میبرند گرداگرد آن افراد قلدر و دوره دیده ای ایستاده اند ، اسیر را وسط میاندازند و با مشت و لگد بیکدیگر پاس میدهند.  


خط ۲۵۷: خط ۲۵۶:


== زنان شکنجه شده ==
== زنان شکنجه شده ==
زهرا کاظمی، خبرنگار ایرانی‌تبار کانادایی خانم کاظمی در دوم تیر۸۲ در حین عکسبرداری از تجمع خانواده‌های زندانیان در مقابل زندان اوین بازداشت شد. تحت شکنجه قرار گرفت و بر اثر این شکنجه‌ها روز ۲۰تیر در بیمارستان نظامی بقیةالله جان سپرد. در پیگیری این پرونده مشخص شد خانم کاظمی در زندان مورد تجاوز شکنجه‌گرانش قرار گرفته‌است. شهادت دکتر شهرام اعظم سرگرد و پزشک کادر نیروی انتظامی شاغل در بیمارستان بقیةالله که پس از انتقال خانم کاظمی به بیمارستان او را معاینه کرده بود مشاهدات خود را بیان کرده‌است.[۵]
زهرا کاظمی، خبرنگار ایرانی‌تبار کانادایی خانم کاظمی در دوم تیر۸۲ در حین عکسبرداری از تجمع خانواده‌های زندانیان در مقابل زندان اوین بازداشت شد. تحت شکنجه قرار گرفت و بر اثر این شکنجه‌ها روز ۲۰تیر در بیمارستان نظامی بقیةالله جان سپرد. در پیگیری این پرونده مشخص شد خانم کاظمی در زندان مورد تجاوز شکنجه‌گرانش قرار گرفته‌است. شهادت دکتر شهرام اعظم سرگرد و پزشک کادر نیروی انتظامی شاغل در بیمارستان بقیةالله که پس از انتقال خانم کاظمی به بیمارستان او را معاینه کرده بود مشاهدات خود را بیان کرده‌است.<ref>روايتي از مرگ زهرا كاظمي مجيد خوشدل سايت عصر نو_84</ref>


_طاهره حبیبی‌فرد در زندان شیراز: «طاهره هنگام دستگیری ۴ماهه حامله بود. شکنجه گران همزمان با زدن شلاق، میخهایی به‌سینه‌او فرو کردند… شکنجه‌های طاهره‌ادامه یافت. شکنجه‌گران سه‌انگشت او را قطع کردند. بدن او را به قدری سوزاندند که قسمتهایی از بدنش به‌کل سوخته و از بین رفته‌بود. هنگام تیرباران یکی از گلوله‌ها به‌شکم طاهره خورد و جنین چند ماهه‌اش برروی زمین افتاد».
_طاهره حبیبی‌فرد در زندان شیراز: «طاهره هنگام دستگیری ۴ماهه حامله بود. شکنجه گران همزمان با زدن شلاق، میخهایی به‌سینه‌او فرو کردند… شکنجه‌های طاهره‌ادامه یافت. شکنجه‌گران سه‌انگشت او را قطع کردند. بدن او را به قدری سوزاندند که قسمتهایی از بدنش به‌کل سوخته و از بین رفته‌بود. هنگام تیرباران یکی از گلوله‌ها به‌شکم طاهره خورد و جنین چند ماهه‌اش برروی زمین افتاد».
خط ۲۶۵: خط ۲۶۴:
اعظم طاق‌دره: که در شهریور۶۷ در اوین حلق آویز شد: «هردوپای اعظم ناقص شده و قسمتی از کف پایش براثر شکنجه و عمل جراحی کنده شده بود. به‌همین دلیل او راه رفتن معمولی را هم به‌سختی انجام می‌داد».
اعظم طاق‌دره: که در شهریور۶۷ در اوین حلق آویز شد: «هردوپای اعظم ناقص شده و قسمتی از کف پایش براثر شکنجه و عمل جراحی کنده شده بود. به‌همین دلیل او راه رفتن معمولی را هم به‌سختی انجام می‌داد».


راضیه عماری: او را در حالی که باردار بود در مشهد دستگیر می‌کنند. پس از شکنجه‌های بسیار به زندان تبریز منتقل می‌شود. به صورت وحشیانه‌تری شکنجه می‌شود. به طوری که همبندش نوشته‌است: «روزی چند بار به حال اغما می‌افتاد و بیهوش می‌شد. کلیه‌هایش مرتب خونریزی داشت و بر سینه‌اش جای سوخته ته سیگار مشاهده می‌شد[۶]
راضیه عماری: او را در حالی که باردار بود در مشهد دستگیر می‌کنند. پس از شکنجه‌های بسیار به زندان تبریز منتقل می‌شود. به صورت وحشیانه‌تری شکنجه می‌شود. به طوری که همبندش نوشته‌است: «روزی چند بار به حال اغما می‌افتاد و بیهوش می‌شد. کلیه‌هایش مرتب خونریزی داشت و بر سینه‌اش جای سوخته ته سیگار مشاهده می‌شد<ref>كتاب قهرمانان در زنجير صفحه368</ref>


ماه منیر مؤدب در زندان تبریز: همبندش درباره‌اولین دیدارش با او نوشته: «وقتی او را دیدم گفت بیش از ۱۶۰ضربه شلاق خورده‌است. علاوه برآن اعصاب پشت گردنش صدمه دیده بود. حالت تشنج و اغما و ضعف عمومی داشت. بعد از چندین روز مقاومت ، توسط سپاه به دادگاه‌انتقال یافت و ۱۰۰ضربه کابل دیگر به‌او زدند. ۱۵روز در بیمارستان بستری شد و از آن‌جا دوباره به مجرد بند دادگاه‌انتقال یافت. از او فقط رگ و پوست و استخوانی باقی مانده بود. می‌گفت چندین روز است حتی آب به من نداده‌اند. استخوان ستون فقراتش چرک کرده بود و از سوراخی که‌ایجاد شده بود چرک دفع می‌کرد. درد شدیدی تمام وجودش را پر می‌کرد و گرسنگی و تشنگی بر او غلبه می‌کرد...»
ماه منیر مؤدب در زندان تبریز: همبندش درباره‌اولین دیدارش با او نوشته: «وقتی او را دیدم گفت بیش از ۱۶۰ضربه شلاق خورده‌است. علاوه برآن اعصاب پشت گردنش صدمه دیده بود. حالت تشنج و اغما و ضعف عمومی داشت. بعد از چندین روز مقاومت ، توسط سپاه به دادگاه‌انتقال یافت و ۱۰۰ضربه کابل دیگر به‌او زدند. ۱۵روز در بیمارستان بستری شد و از آن‌جا دوباره به مجرد بند دادگاه‌انتقال یافت. از او فقط رگ و پوست و استخوانی باقی مانده بود. می‌گفت چندین روز است حتی آب به من نداده‌اند. استخوان ستون فقراتش چرک کرده بود و از سوراخی که‌ایجاد شده بود چرک دفع می‌کرد. درد شدیدی تمام وجودش را پر می‌کرد و گرسنگی و تشنگی بر او غلبه می‌کرد...»


فرح غیوری: «وقتی دستگیر شد باردار بود، پس از ماهها شکنجه، نوزاد خود را در یک سلول انفرادی به نیا آورد. هیچ کس نبود که به‌او کمک کند و فرح تا مدتها نه لباس داشت و نه . حتی برای پوشاندن طفل تازه به دنیا آمده یک تکه پارچه هم نداشت. از شدت ضعف قادر به شیر دادن طبیعی به نوزادش نبود. آب را هم برروی او بسته بودند. ما که در سلولهای کناری او بودیم تمام سعی خود را می‌کردیم تا مقداری آب به‌او برسانیم. یا حبه‌یی قند یا تکه‌یی پارچه. بچه‌ها با استفاده‌از یک تکه‌استخوان که در  پیدا کرده بودند سوزن درست کردند و لباسهای خود را پاره پاره کردند تا برای این قبیل نوزادان لباس بدوزند»[۷]
فرح غیوری: «وقتی دستگیر شد باردار بود، پس از ماهها شکنجه، نوزاد خود را در یک سلول انفرادی به نیا آورد. هیچ کس نبود که به‌او کمک کند و فرح تا مدتها نه لباس داشت و نه . حتی برای پوشاندن طفل تازه به دنیا آمده یک تکه پارچه هم نداشت. از شدت ضعف قادر به شیر دادن طبیعی به نوزادش نبود. آب را هم برروی او بسته بودند. ما که در سلولهای کناری او بودیم تمام سعی خود را می‌کردیم تا مقداری آب به‌او برسانیم. یا حبه‌یی قند یا تکه‌یی پارچه. بچه‌ها با استفاده‌از یک تکه‌استخوان که در  پیدا کرده بودند سوزن درست کردند و لباسهای خود را پاره پاره کردند تا برای این قبیل نوزادان لباس بدوزند»<ref>كتاب قهرمانان در زنجير صفحه330</ref>


الهه دکنما دانش‌آموز هوادار مجاهدین در شیراز: او را در زندان عادل‌آباد به زیر شدیدترین شکنجه‌ها می‌برند. درباره‌او آمده‌است: «او در زیر وحشیانه‌ترین شکنجه‌ها لب از لب باز نکرد. زمانی که جسد تیرباران شده‌اش را تحویل خانواده‌اش دادند، دیدند که برروی لباسش نوشته قبل از تیرباران ۷بار به‌او تجاوز کرده‌اند»[۸]
الهه دکنما دانش‌آموز هوادار مجاهدین در شیراز: او را در زندان عادل‌آباد به زیر شدیدترین شکنجه‌ها می‌برند. درباره‌او آمده‌است: «او در زیر وحشیانه‌ترین شکنجه‌ها لب از لب باز نکرد. زمانی که جسد تیرباران شده‌اش را تحویل خانواده‌اش دادند، دیدند که برروی لباسش نوشته قبل از تیرباران ۷بار به‌او تجاوز کرده‌اند»<ref name=":1">كتاب قهرمانان در زنجير صفحه 335 </ref>


فلور اورنگی:«در شیراز پس از تجاوز به فلور اورنگی پاسداری با یک جعبه شیرینی و مقداری پول به در خانه‌او مراجعه می‌کند و خود را به عنوان «داماد یک شبه» خانواده معرفی می‌کند»[۸]
فلور اورنگی:«در شیراز پس از تجاوز به فلور اورنگی پاسداری با یک جعبه شیرینی و مقداری پول به در خانه‌او مراجعه می‌کند و خود را به عنوان «داماد یک شبه» خانواده معرفی می‌کند»


سیما حکیم معانی هوادار مجاهدین: او در سال۱۳۶۰ در تهران، در حالی که جنینی چند ماهه را با خود حمل می‌کرد، دستگیر می‌شود. درباره‌او نوشته‌اند: «او را چنان شکنجه کردند که دست راستش فلج شد. پایش نیز از کار افتاد و مجبور شدند پایش را عمل جراحی کردند. تکان دهنده‌تر آن که وقتی جلادان از درهم شکستن او مأیوس می‌شوند مادرش را، که زنی خانه‌دار بود، دستگیر و به زیر شکنجه می‌کشند و بعد از تجاوز به‌او هردو را اعدام می کنند»[۹]
سیما حکیم معانی هوادار مجاهدین: او در سال۱۳۶۰ در تهران، در حالی که جنینی چند ماهه را با خود حمل می‌کرد، دستگیر می‌شود. درباره‌او نوشته‌اند: «او را چنان شکنجه کردند که دست راستش فلج شد. پایش نیز از کار افتاد و مجبور شدند پایش را عمل جراحی کردند. تکان دهنده‌تر آن که وقتی جلادان از درهم شکستن او مأیوس می‌شوند مادرش را، که زنی خانه‌دار بود، دستگیر و به زیر شکنجه می‌کشند و بعد از تجاوز به‌او هردو را اعدام می کنند»<ref>كتاب قهرمانان در زنجير صفحات368_372 </ref>


== مردان شکنجه شده ==
== مردان شکنجه شده ==
خط ۲۸۶: خط ۲۸۵:
- محمدرضا سرادار رشتی: «پاسدار محمودی، مسئول بندهای انفرادی، ۴ساعت مداوم با کابل بر سرش می‌کوبید و فریاد می زد: ”حکم ضرب حتی الموت داریم، می‌توانیم زیر شکنجه تو را بکشیم” ابروها و گونه‌هایش به‌قدری ورم کرده بود که نمی‌توانست جایی را ببیند و برای دیدن، تا مدتها مجبور بود با دستانش آنها را بالا بگیرد».
- محمدرضا سرادار رشتی: «پاسدار محمودی، مسئول بندهای انفرادی، ۴ساعت مداوم با کابل بر سرش می‌کوبید و فریاد می زد: ”حکم ضرب حتی الموت داریم، می‌توانیم زیر شکنجه تو را بکشیم” ابروها و گونه‌هایش به‌قدری ورم کرده بود که نمی‌توانست جایی را ببیند و برای دیدن، تا مدتها مجبور بود با دستانش آنها را بالا بگیرد».


- روح‌الله ناظمی در پاسخ به علت مبارزه‌اش با رژیم به حاکم شرع زندان همدان می گوید: «برای این که دیگر کسی به جرم کتاب خواندن شلاق نخورد، برای این که بچه‌های مردم از سرما و گرسنگی نمیرند، برای این که شما اراذل و اوباش شرّتان را از سر مردم کم کنید» حاکم شرع دستور درآوردن چشم او را از حدقه صادر می‌کند و او محکوم به تقتیل(به قتل رسانده شدن با شکنجه) می‌شود. و سالها بعد همبندش گزارش می‌دهد: «ابتدا تمام بدنش را با آتش سیگار سوزاندند. سپس آرنج چپش را با چکش شکستند و هنگامی که باز هم تسلیم نشد، با بیرحمی تمام چشم چپ را از حدقه بیرون آوردند. پیکر شکنجه‌شده روح‌الله در این ایام بیشتر شبیه توده‌یی استخوان و پوست و گوشت متورم بود»[۱۰]
- روح‌الله ناظمی در پاسخ به علت مبارزه‌اش با رژیم به حاکم شرع زندان همدان می گوید: «برای این که دیگر کسی به جرم کتاب خواندن شلاق نخورد، برای این که بچه‌های مردم از سرما و گرسنگی نمیرند، برای این که شما اراذل و اوباش شرّتان را از سر مردم کم کنید» حاکم شرع دستور درآوردن چشم او را از حدقه صادر می‌کند و او محکوم به تقتیل(به قتل رسانده شدن با شکنجه) می‌شود. و سالها بعد همبندش گزارش می‌دهد: «ابتدا تمام بدنش را با آتش سیگار سوزاندند. سپس آرنج چپش را با چکش شکستند و هنگامی که باز هم تسلیم نشد، با بیرحمی تمام چشم چپ را از حدقه بیرون آوردند. پیکر شکنجه‌شده روح‌الله در این ایام بیشتر شبیه توده‌یی استخوان و پوست و گوشت متورم بود»<ref>كتاب قهرمانان در زنجيرصفحه64</ref>


نمونه خاص[۱۱]
نمونه خاص<ref>نشریه مجاهد شماره 415 ، 26 آبان 1377</ref>


== نامه یک زندانی دانشجو که به دلیل شدت شکنجه نمی داند که در کجا و چه وضعیتی بسر می برد: ==
== نامه یک زندانی دانشجو که به دلیل شدت شکنجه نمی داند که در کجا و چه وضعیتی بسر می برد: ==
این نامه تحت عنوان «خوب تماشا کن! صحنه‌سازی و نمایش نیست» توسط دانشجویی نوشته شده که نامش مشخص نیست و هم اکنون نیز وضعیت نامعلومی دارد و نویسنده نامه نمی‌داند در کجا و چه وضعیتی به‌سر می‌برد. لاجوردی و حسین‌زاده (از دستیاران لاجوردی در اوین) بعد از یک هفته شکنجه پیاپی بالای سر این دانشجو می‌آیند و او را به جایی می‌برند. دانشجو به نویسنده نامه گفته‌است: «بعد از چرخاندن در ساختمان اوین مرا از پله‌ها به‌سمت یک زیرزمین بردند، حدس می‌زدم که‌این محل زیرزمین همان ساختمان دادستانی اوین باشد. در انتهای پله‌ها یک در آهنی بود. قبل از ورود، لاجوردی گفت: “خوب حواست را جمع کن! ما به‌این‌جا می‌گوییم سی.سی.یو! یعنی بخش مراقبتهای ویژه! اگر وارد این‌جا شدی دیگر زنده برنمی‌گردی”. وقتی وارد شدیم بوی عجیبی، آمیخته‌از خون و تعفن فضا را پر کرده بود. از من خواستند که چشم‌بندم را بالا بزنم. پشت آن در آهنی یک هال بود و بعد از آن راهرو دیگری قرار داشت، در گوشه هال با صحنه تکان‌دهنده عجیبی مواجه شدم. اجساد خونین و لت‌وپارشده تعدادی زن و مرد روی هم انداخته شده بود و همگی اجساد سراپا خون‌آلود و دست و پاها یا نقاط مختلف بدنهایشان آش و لاش بود. از این بدتر در گوشة دیگر هال، جنازه‌یی را از کمر دولا کرده در یک سطل زباله فرو برده بودند. در برابر چنین منظره‌یی، من کاملاً شوکه شده بودم، گاهی می‌لرزیدم و گاهی مات و مبهوت اطرافم را نگاه می‌کردم. لاجوردی گفت: خوب تماشاکن! صحنه‌سازی و نمایش نیست. اگر باور نمی‌کنی از نزدیک نشانت می‌دهم. لاجوردی از پنجرة روی دربها، داخل چند تا از اتاقهای راهرو بعد از آن هال را به من نشان داد. در هریک از آنها صحنه‌های فجیعی درجریان بود و زندانیان را به صورتهای مختلف شکنجه می‌کردند. در یکی از اتاقها فردی را در آپولو قرار داده بودند. در اتاق دیگری یک زندانی را با شوک الکتریکی آزار می‌دادند. در یکی از این اتاقها یک نفر را روی دیوار به صلیب کشیده بودند. چندنفر دیگر را از هردوپا، یا از یک‌دست و یک‌پا به‌سقف آویخته بودند. لاجوردی مرا به شکنجه‌گران آن قسمت سپرد و آن‌روز به‌مدت چندساعت در یکی از همان اتاقها انواع آزارها و شلاق‌زدن و آویزان‌کردن را درمورد من هم اجرا کردند، اما به آن پاسخی که دنبالش بودند نمی‌رسیدند، چون من هیچ حرفی جز این نداشتم که هیچ‌کاره هستم و حتی هوادار مجاهدین هم نبوده‌ام. شب همان روز لاجوردی و حسین‌زاده دوباره آمدند و مرا با چشم بسته‌از آن زیرزمین به محوطه‌اوین بردند. آن‌جا لاجوردی از من خواست که جلو بیفتم و راه بروم. هنوز چند قدمی‌حرکت نکرده بودم که به‌جسمی که در هوا آویزان بود برخورد کردم. لاجوردی و حسین‌زاده همزمان سرم داد کشیدند که درست راه برو! این چه طرز راه رفتن است؟ وقتی گفتم جایی را نمی‌بینم، گفتند چشم‌بندت را بردار تا خوب ببینی. به محض این که چشم‌بندم را بالا زدم، در مقابلم با صحنه وحشتناک دیگری مواجه شدم و لاجوردی گفت خوب اطرافت را تماشا کن. در میان درختان محوطه جلو دادستانی اوین بودم، جنازه ۳مرد را دیدم که‌از درختها آویزان کرده بودند. لاجوردی گفت: نوشته‌ها را بخوان! روی بدن هرشهید پلاکی آویخته و برروی آن نام و اتهام هریک را نوشته بودند. اتهام همگی «مجاهد» بود و تازه متوجه شدم که به‌فاصله چندمتر آن‌طرفتر یک‌طناب با حلقه آماده‌از درخت دیگری آویخته‌اند. لاجوردی به من گفت: تو به مرگ محکوم شده‌ای و می‌خواهیم حکم را اجرا کنیم. قبل از این که من جواب همیشگی‌ام را که کاره‌یی نیستم تکرار کنم، حسین‌زاده نزدیک شد و در گوش من گفت: این [لاجوردی] خیلی بی‌رحم است، تو را خواهد کشت. بیا به جوانیت رحم کن، هرچه‌اطلاعات از خودت و سازمان داری بگو! من هم پادرمیانی می‌کنم تا جانت را نجات دهم. من که واقعاً حرفی برای گفتن نداشتم، بازهم جواب دائمی خودم را تکرار کردم. این‌جا بود که لاجوردی عصبانی شد و چشمهایم را به‌سرعت بست و دستم را گرفت و مرا کنار چهارپایه برد و گفت برو روی چهارپایه بایست. حلقه طناب دار را دور گردنم انداختند و چارپایه را با لگد از زیر پایم کنار زدند. چند لحظه بعد حالت خفگی شدیدی حس کردم که ناگهان طناب قطع شد و محکم به زمین خوردم. لاجوردی و حسین‌زاده و پاسدارهای همراهشان با سر و صدا برسرم ریختند و کتکم زدند و می‌گفتند چرا طناب را پاره کردی!؟» جریان به‌دار آویختن این زندانی را آن شب ۳بار تکرار می‌کنند و در آستانه خفگی کامل طناب را رها می‌کنند. این نمایش وحشتناک و بیرحمانه علاوه برآثار روانی که برروی او گذاشته بود. گردن و ستون فقراتش را تا چندسال از حالت عادی خارج کرده بود».
این نامه تحت عنوان «خوب تماشا کن! صحنه‌سازی و نمایش نیست» توسط دانشجویی نوشته شده که نامش مشخص نیست و هم اکنون نیز وضعیت نامعلومی دارد و نویسنده نامه نمی‌داند در کجا و چه وضعیتی به‌سر می‌برد. لاجوردی و حسین‌زاده (از دستیاران لاجوردی در اوین) بعد از یک هفته شکنجه پیاپی بالای سر این دانشجو می‌آیند و او را به جایی می‌برند. دانشجو به نویسنده نامه گفته‌است: «بعد از چرخاندن در ساختمان اوین مرا از پله‌ها به‌سمت یک زیرزمین بردند، حدس می‌زدم که‌این محل زیرزمین همان ساختمان دادستانی اوین باشد. در انتهای پله‌ها یک در آهنی بود. قبل از ورود، لاجوردی گفت: “خوب حواست را جمع کن! ما به‌این‌جا می‌گوییم سی.سی.یو! یعنی بخش مراقبتهای ویژه! اگر وارد این‌جا شدی دیگر زنده برنمی‌گردی”. وقتی وارد شدیم بوی عجیبی، آمیخته‌از خون و تعفن فضا را پر کرده بود. از من خواستند که چشم‌بندم را بالا بزنم. پشت آن در آهنی یک هال بود و بعد از آن راهرو دیگری قرار داشت، در گوشه هال با صحنه تکان‌دهنده عجیبی مواجه شدم. اجساد خونین و لت‌وپارشده تعدادی زن و مرد روی هم انداخته شده بود و همگی اجساد سراپا خون‌آلود و دست و پاها یا نقاط مختلف بدنهایشان آش و لاش بود. از این بدتر در گوشة دیگر هال، جنازه‌یی را از کمر دولا کرده در یک سطل زباله فرو برده بودند. در برابر چنین منظره‌یی، من کاملاً شوکه شده بودم، گاهی می‌لرزیدم و گاهی مات و مبهوت اطرافم را نگاه می‌کردم. لاجوردی گفت: خوب تماشاکن! صحنه‌سازی و نمایش نیست. اگر باور نمی‌کنی از نزدیک نشانت می‌دهم. لاجوردی از پنجرة روی دربها، داخل چند تا از اتاقهای راهرو بعد از آن هال را به من نشان داد. در هریک از آنها صحنه‌های فجیعی درجریان بود و زندانیان را به صورتهای مختلف شکنجه می‌کردند. در یکی از اتاقها فردی را در آپولو قرار داده بودند. در اتاق دیگری یک زندانی را با شوک الکتریکی آزار می‌دادند. در یکی از این اتاقها یک نفر را روی دیوار به صلیب کشیده بودند. چندنفر دیگر را از هردوپا، یا از یک‌دست و یک‌پا به‌سقف آویخته بودند. لاجوردی مرا به شکنجه‌گران آن قسمت سپرد و آن‌روز به‌مدت چندساعت در یکی از همان اتاقها انواع آزارها و شلاق‌زدن و آویزان‌کردن را درمورد من هم اجرا کردند، اما به آن پاسخی که دنبالش بودند نمی‌رسیدند، چون من هیچ حرفی جز این نداشتم که هیچ‌کاره هستم و حتی هوادار مجاهدین هم نبوده‌ام. شب همان روز لاجوردی و حسین‌زاده دوباره آمدند و مرا با چشم بسته‌از آن زیرزمین به محوطه‌اوین بردند. آن‌جا لاجوردی از من خواست که جلو بیفتم و راه بروم. هنوز چند قدمی‌حرکت نکرده بودم که به‌جسمی که در هوا آویزان بود برخورد کردم. لاجوردی و حسین‌زاده همزمان سرم داد کشیدند که درست راه برو! این چه طرز راه رفتن است؟ وقتی گفتم جایی را نمی‌بینم، گفتند چشم‌بندت را بردار تا خوب ببینی. به محض این که چشم‌بندم را بالا زدم، در مقابلم با صحنه وحشتناک دیگری مواجه شدم و لاجوردی گفت خوب اطرافت را تماشا کن. در میان درختان محوطه جلو دادستانی اوین بودم، جنازه ۳مرد را دیدم که‌از درختها آویزان کرده بودند. لاجوردی گفت: نوشته‌ها را بخوان! روی بدن هرشهید پلاکی آویخته و برروی آن نام و اتهام هریک را نوشته بودند. اتهام همگی «مجاهد» بود و تازه متوجه شدم که به‌فاصله چندمتر آن‌طرفتر یک‌طناب با حلقه آماده‌از درخت دیگری آویخته‌اند. لاجوردی به من گفت: تو به مرگ محکوم شده‌ای و می‌خواهیم حکم را اجرا کنیم. قبل از این که من جواب همیشگی‌ام را که کاره‌یی نیستم تکرار کنم، حسین‌زاده نزدیک شد و در گوش من گفت: این [لاجوردی] خیلی بی‌رحم است، تو را خواهد کشت. بیا به جوانیت رحم کن، هرچه‌اطلاعات از خودت و سازمان داری بگو! من هم پادرمیانی می‌کنم تا جانت را نجات دهم. من که واقعاً حرفی برای گفتن نداشتم، بازهم جواب دائمی خودم را تکرار کردم. این‌جا بود که لاجوردی عصبانی شد و چشمهایم را به‌سرعت بست و دستم را گرفت و مرا کنار چهارپایه برد و گفت برو روی چهارپایه بایست. حلقه طناب دار را دور گردنم انداختند و چارپایه را با لگد از زیر پایم کنار زدند. چند لحظه بعد حالت خفگی شدیدی حس کردم که ناگهان طناب قطع شد و محکم به زمین خوردم. لاجوردی و حسین‌زاده و پاسدارهای همراهشان با سر و صدا برسرم ریختند و کتکم زدند و می‌گفتند چرا طناب را پاره کردی!؟» جریان به‌دار آویختن این زندانی را آن شب ۳بار تکرار می‌کنند و در آستانه خفگی کامل طناب را رها می‌کنند. این نمایش وحشتناک و بیرحمانه علاوه برآثار روانی که برروی او گذاشته بود. گردن و ستون فقراتش را تا چندسال از حالت عادی خارج کرده بود».


نمونه های دیگر: در سلسله جلساتی که تحت نام «دادگاههای مردم ایران» در سال۱۳۷۹ تشکیل شد، تعدادی از شاهدان شکنجه در زندانهای رژیم آخوندی مشاهدات خود را بیان کردند. در دومین جلسه شاهدی به نام «م.ز» از لندن گفت: «یکی ازکسانی که می‌توانم نام ببرم محمد کریمی بود. او به‌شدت در بند۲۰۹ مورد شکنجه قرار گرفته بود و وقتی او را به‌اتاق ما آوردند از درد شدید کمر در عذاب بود. وقتی از او پرسیدم چند تا کابل خوردی، گفت یک بارش تا حدود ۴۰۰ شمردم ولی فکر می‌کنم بیشترین تعداد، حدود ۱۰۰۰ کابل بود. یک‌بار بعد از این که‌او را به‌شدت شکنجه کرده بودند تصمیم گرفتند دوباره‌او را برای شکنجه به‌زیر زمین ببرند از آن‌جا که نمی‌توانست راه برود در حالی‌که به‌دستانش دست بند زده بودند او را روی پله‌ها هل دادند که در نتیجه کمرش به‌شدت آسیب دید. ولی با این حال او را روی تخت شکنجه بردند. محمد کریمی خود از کشتی‌گیران معروف بود، می‌گفت زمانی که در زیر زمین۲۰۹ به‌اتفاق چند نفر دیگر به‌شکل قپانی آویزان شده بود، شاهد مردن یک نفر در زیر ضربات مشت پاسداران بوده‌است که به‌خاطر این که می‌خواسته به‌توالت برود و فریاد می‌زده، او را مورد ضرب و شتم قرار داده‌بودند. محمد کریمی در سال۶۷ در قتل عام اعدام شد».[۱۲] همین شاهد در قسمت دیگر از مشاهدات خود از نورالدین عظیمی یاد می‌کند و می‌گوید: «در سال۶۳ وقتی او را به‌اتاق ما آوردند دو تا از انگشتهای پایش در اثر ضربات کابل افتاده بود و انگشت کوچکش هم در حین ورزش از پایش کنده شد. درحالی که من می‌خواستم انگشتش را فشار بدهم تا شاید جلو خونریزی را بگیرم، او گفت فکر می‌کنم اگر آن را بکنیم راحتتر باشد تا این‌که بخواهیم برای بهداری و مثلاً بخیه تقاضا بدهیم».[۱۲]
نمونه های دیگر: در سلسله جلساتی که تحت نام «دادگاههای مردم ایران» در سال۱۳۷۹ تشکیل شد، تعدادی از شاهدان شکنجه در زندانهای رژیم آخوندی مشاهدات خود را بیان کردند. در دومین جلسه شاهدی به نام «م.ز» از لندن گفت: «یکی ازکسانی که می‌توانم نام ببرم محمد کریمی بود. او به‌شدت در بند۲۰۹ مورد شکنجه قرار گرفته بود و وقتی او را به‌اتاق ما آوردند از درد شدید کمر در عذاب بود. وقتی از او پرسیدم چند تا کابل خوردی، گفت یک بارش تا حدود ۴۰۰ شمردم ولی فکر می‌کنم بیشترین تعداد، حدود ۱۰۰۰ کابل بود. یک‌بار بعد از این که‌او را به‌شدت شکنجه کرده بودند تصمیم گرفتند دوباره‌او را برای شکنجه به‌زیر زمین ببرند از آن‌جا که نمی‌توانست راه برود در حالی‌که به‌دستانش دست بند زده بودند او را روی پله‌ها هل دادند که در نتیجه کمرش به‌شدت آسیب دید. ولی با این حال او را روی تخت شکنجه بردند. محمد کریمی خود از کشتی‌گیران معروف بود، می‌گفت زمانی که در زیر زمین۲۰۹ به‌اتفاق چند نفر دیگر به‌شکل قپانی آویزان شده بود، شاهد مردن یک نفر در زیر ضربات مشت پاسداران بوده‌است که به‌خاطر این که می‌خواسته به‌توالت برود و فریاد می‌زده، او را مورد ضرب و شتم قرار داده‌بودند. محمد کریمی در سال۶۷ در قتل عام اعدام شد».


شاهد دیگر به نام «س.ن» از هامبورگ در هشتمین و نهمین جلسه همین دادگاهها می‌گوید: «عبدالحمید صفائیان به‌مدت ۳۰ساعت کابل خورده بود و تقریباً هیچ انگشتی درپاهایش باقی نمانده بود. پاهای او تا زانو داغان و بدون گوشت بود. او فقط به‌خاطر سوزاندن «قرار»ش کابل خورده بود و به‌همین خاطر به ۱۸سال محکوم و سپس در سال۶۷ در قتل‌عام زندانیان جاودانه شد»[۱۳]
همین شاهد در قسمت دیگر از مشاهدات خود از نورالدین عظیمی یاد می‌کند و می‌گوید: «در سال۶۳ وقتی او را به‌اتاق ما آوردند دو تا از انگشتهای پایش در اثر ضربات کابل افتاده بود و انگشت کوچکش هم در حین ورزش از پایش کنده شد. درحالی که من می‌خواستم انگشتش را فشار بدهم تا شاید جلو خونریزی را بگیرم، او گفت فکر می‌کنم اگر آن را بکنیم راحتتر باشد تا این‌که بخواهیم برای بهداری و مثلاً بخیه تقاضا بدهیم».<ref>نشریه مجاهد شماره 415 ، 26 آبان 1377</ref>
 
شاهد دیگر به نام «س.ن» از هامبورگ در هشتمین و نهمین جلسه همین دادگاهها می‌گوید: «عبدالحمید صفائیان به‌مدت ۳۰ساعت کابل خورده بود و تقریباً هیچ انگشتی درپاهایش باقی نمانده بود. پاهای او تا زانو داغان و بدون گوشت بود. او فقط به‌خاطر سوزاندن «قرار»ش کابل خورده بود و به‌همین خاطر به ۱۸سال محکوم و سپس در سال۶۷ در قتل‌عام زندانیان جاودانه شد»<ref>مجاهد شماره 552، 15خرداد1380</ref>


== اعترافات و مواضع مقامات جمهوری اسلامی ==
== اعترافات و مواضع مقامات جمهوری اسلامی ==
خمینی: «مخالفت با این حکومت مخالفت با شرع است، قیام بر علیه شرع است. قیام بر علیه حکومت شرع جزایش در قانون ما هست، در فقه ما هست؛ و جزای آن بسیار زیاد است. من تنبه می‌دهم به کسانی که تخیل این معنی را می‌کنند که کارشکنی بکنند یا این که خدای نخواسته یک وقت قیام بر ضد این حکومت بکنند، من اعلام می‌کنم به آنها که جزای آنها بسیار سخت است در فقه‌اسلام . قیام بر ضد حکومت خدایی قیام بر ضد خداست؛ قیام بر ضد خدا کفر است.[۱۴]
خمینی: «مخالفت با این حکومت مخالفت با شرع است، قیام بر علیه شرع است. قیام بر علیه حکومت شرع جزایش در قانون ما هست، در فقه ما هست؛ و جزای آن بسیار زیاد است. من تنبه می‌دهم به کسانی که تخیل این معنی را می‌کنند که کارشکنی بکنند یا این که خدای نخواسته یک وقت قیام بر ضد این حکومت بکنند، من اعلام می‌کنم به آنها که جزای آنها بسیار سخت است در فقه‌اسلام . قیام بر ضد حکومت خدایی قیام بر ضد خداست؛ قیام بر ضد خدا کفر است.<ref>خميني در جمع خبرنگاران داخلي و خارجي، صحيفه نور، ج ۵، ص۳۱</ref>
 
منتظری:«آیا می‌دانید در زندانهای جمهوری اسلامی به‌نام اسلام جنایاتی شده که هرگز نظیر آن در رژیم منحوس شاه نشده‌است؟ آیا می‌دانید عده زیادی زیر شکنجه بازجوها مردند؟ آیا می‌دانید در زندان مشهد در اثر نبودن پزشک و نرسیدن به زندانیهای دختر جوان بعداً ناچار شدند حدود بیست و پنج نفر دختر را با اخراج تخمدان و یا رحم ناقص کنند؟ آیا می‌دانید در زندان شیراز دختری روزه‌دار را با جرمی مختصر بلافاصله پس از افطار اعدام کردند؟ آیا می‌دانید در بعضی زندانهای جمهوری اسلامی‌دختران جوان را به زور تصرف کردند؟ آیا می‌دانید هنگام بازجویی دختران استعمال الفاظ رکیک ناموسی رایج است؟ آیا می‌دانید چه بسیارند زندانیانی که در اثر شکنجه‌های بی‌رویه کور یا کر یا فلج یا مبتلا به دردهای مزمن شده‌اند و کسی به داد آنان نمی‌رسد؟ آیا می‌دانید در بعضی از زندانها حتی از غسل و نماز زندانی جلوگیری کردند؟ آیا می‌دانید در بعضی از زندانها حتی از نور روز هم برای زندانی دریغ داشتند آن هم نه یک روز، دو روز، بلکه ماهها؟» <ref>نامه منتظري به خميني از كتاب خاطرات منتظري</ref>
 
او در جایی دیگر گفت: «آیا می‌دانید در زندانهای جمهوری اسلامی‌به نام اسلام جنایاتی شده که هرگز نظیر آن در رژیم منحوس شاه نشده‌است؟»
 
محمدجواد لاریجانی معاون بین‌الملل و دبیر ستاد حقوق بشر قوه قضائیه و مدیر پژوهشگاه دانش‌های بنیادی: «در اولین اجلاس دادستانهای کشورهای اسلامی»: «ما هرگز اسلام را فدای چالشهای مربوط به حقوق بشر نمی‌کنیم» وی افزود: «ما انواع محکومیتها را در صحنه بین‌الملل شاهد هستیم. به ما می‌گویند چرا رجم می‌کنید، ما باید رجم را برای ایرادکنندگان درست توجیه کنیم. ما انقلاب کردیم که‌احکام اسلام اجرا شود. در مواجهه با دنیا باید بدانیم که چگونه برهان بیاوریم».<ref>خبرگزاري ايلنا (9خرداد86)</ref>
 
اسدالله لاجوردی رئیس زندان اوین و دادستان انقلاب تهران در دههٔ شصت اعتقاد دارد که زندانی به هر وسیله یی باید توبه کند تا اعدام نشود. از گفته های اوست: «هرکس توبه کرده و راست می‌گوید باید به جوخه برود و ثابت کند» و یا «همه باید تواب شوند، وگرنه حکم همه طبق گفته‌امام اعدام است»<ref>صفحه 115 كتاب قهرمانان در زنجير</ref>


منتظری:«آیا می‌دانید در زندانهای جمهوری اسلامی به‌نام اسلام جنایاتی شده که هرگز نظیر آن در رژیم منحوس شاه نشده‌است؟ آیا می‌دانید عده زیادی زیر شکنجه بازجوها مردند؟ آیا می‌دانید در زندان مشهد در اثر نبودن پزشک و نرسیدن به زندانیهای دختر جوان بعداً ناچار شدند حدود بیست و پنج نفر دختر را با اخراج تخمدان و یا رحم ناقص کنند؟ آیا می‌دانید در زندان شیراز دختری روزه‌دار را با جرمی مختصر بلافاصله پس از افطار اعدام کردند؟ آیا می‌دانید در بعضی زندانهای جمهوری اسلامی‌دختران جوان را به زور تصرف کردند؟ آیا می‌دانید هنگام بازجویی دختران استعمال الفاظ رکیک ناموسی رایج است؟ آیا می‌دانید چه بسیارند زندانیانی که در اثر شکنجه‌های بی‌رویه کور یا کر یا فلج یا مبتلا به دردهای مزمن شده‌اند و کسی به داد آنان نمی‌رسد؟ آیا می‌دانید در بعضی از زندانها حتی از غسل و نماز زندانی جلوگیری کردند؟ آیا می‌دانید در بعضی از زندانها حتی از نور روز هم برای زندانی دریغ داشتند آن هم نه یک روز، دو روز، بلکه ماهها؟» [۱۵] او در جایی دیگر گفت: «آیا می‌دانید در زندانهای جمهوری اسلامی‌به نام اسلام جنایاتی شده که هرگز نظیر آن در رژیم منحوس شاه نشده‌است؟»
وقتی پدر یک مجاهد را دستگیر می‌کند، کارد دست پدر اسیر می‌دهد و می‌گوید: «چون پسر تو مجاهد است و الان اینجا پیش ما نیست، به جای پسرت باید چشم این یکی را در بیاوری تا ما باورکنیم که تو مجاهد نیستی»<ref>صفحه106 كتاب قهرمانان در زنجير</ref> او در جای دیگری می گوید: «گروهکهای فاسدی که همه‌شان باید قلع و قمع شوند وقتی با نظام جمهوری مبارزه می‌کنند، بنا بردستور مذهبی محاربند و باید همه‌شان اعدام شوند»<ref>مصاحبه با روزنامه‌اطلاعات (ارديبهشت61</ref>


محمدجواد لاریجانی معاون بین‌الملل و دبیر ستاد حقوق بشر قوه قضائیه و مدیر پژوهشگاه دانش‌های بنیادی: «در اولین اجلاس دادستانهای کشورهای اسلامی»: «ما هرگز اسلام را فدای چالشهای مربوط به حقوق بشر نمی‌کنیم» وی افزود: «ما انواع محکومیتها را در صحنه بین‌الملل شاهد هستیم. به ما می‌گویند چرا رجم می‌کنید، ما باید رجم را برای ایرادکنندگان درست توجیه کنیم. ما انقلاب کردیم که‌احکام اسلام اجرا شود. در مواجهه با دنیا باید بدانیم که چگونه برهان بیاوریم».[۱۶]
داوود رحمانی معروف به حاج داوود، نخستین رئیس زندان قزل‌حصار تهران بعد از انقلاب ۵۷ ایران بارها در زندان قزلحصار گفت: «خوب گوش کنید! این جا زندان جمهوری اسلامی است. پول مفت نداریم بدهیم منافق تربیت کنیم. به خدا قسم جسدهایتان را هم قیمه قیمه می‌کنیم. هیچ کس اینجا زنده خارج نمی‌شود مگر حزب اللهی شده باشد» <ref>صفحه 273 قهرمانان در زنجير</ref>


اسدالله لاجوردی رئیس زندان اوین و دادستان انقلاب تهران در دههٔ شصت اعتقاد دارد که زندانی به هر وسیله یی باید توبه کند تا اعدام نشود. از گفته های اوست: «هرکس توبه کرده و راست می‌گوید باید به جوخه برود و ثابت کند» و یا «همه باید تواب شوند، وگرنه حکم همه طبق گفته‌امام اعدام است»[۱۷] وقتی پدر یک مجاهد را دستگیر می‌کند، کارد دست پدر اسیر می‌دهد و می‌گوید: «چون پسر تو مجاهد است و الان اینجا پیش ما نیست، به جای پسرت باید چشم این یکی را در بیاوری تا ما باورکنیم که تو مجاهد نیستی»[۱۸]او در جای دیگری می گوید: «گروهکهای فاسدی که همه‌شان باید قلع و قمع شوند وقتی با نظام جمهوری مبارزه می‌کنند، بنا بردستور مذهبی محاربند و باید همه‌شان اعدام شوند»[۱۹]
ابوالقاسم خزعلی از تدوین کنندگان قانون اساسی جمهوری اسلامی (نماینده سمنان در مجلس خبرگان قانون اساسی)، عضو سابق شورای نگهبان برای ۲۰ سال، عضو مجلس خبرگان رهبری از ابتدا تا زمان مرگ در اول خرداد ۱۳۵۹ در مشهد گفته بود: «ما تشنه به خون اینها (مجاهدین) هستیم باید شاهرگهای اینها را ببندیم ولی چون خونشان کثیف است باید بریزیم دور. کوبیدن اینها مهمترین کار است...اینها اگر در سوراخ موش باشند، بیرونشان می‌کشیم وآنها را می‌کشیم»<ref>سخنراني خزعلي در مسجد بناها در مشهد 31ارديبهشت1359</ref>


داوود رحمانی معروف به حاج داوود، نخستین رئیس زندان قزل‌حصار تهران بعد از انقلاب ۵۷ ایران بارها در زندان قزلحصار گفت: «خوب گوش کنید! این جا زندان جمهوری اسلامی است. پول مفت نداریم بدهیم منافق تربیت کنیم. به خدا قسم جسدهایتان را هم قیمه قیمه می‌کنیم. هیچ کس اینجا زنده خارج نمی‌شود مگر حزب اللهی شده باشد» [۲۰]
او در سخنرانی دیگری گفت: «اگر یک روزی درگیری باشد اینها را از بین خواهیم برد وآنها را به خلیج فارس یا بحر خزر خواهیم ریخت».


ابوالقاسم خزعلی از تدوین کنندگان قانون اساسی جمهوری اسلامی (نماینده سمنان در مجلس خبرگان قانون اساسی)، عضو سابق شورای نگهبان برای ۲۰ سال، عضو مجلس خبرگان رهبری از ابتدا تا زمان مرگ در اول خرداد ۱۳۵۹ در مشهد گفته بود: «ما تشنه به خون اینها (مجاهدین) هستیم باید شاهرگهای اینها را ببندیم ولی چون خونشان کثیف است باید بریزیم دور. کوبیدن اینها مهمترین کار است...اینها اگر در سوراخ موش باشند، بیرونشان می‌کشیم وآنها را می‌کشیم»[۲۱] او در سخنرانی دیگری گفت: «اگر یک روزی درگیری باشد اینها را از بین خواهیم برد وآنها را به خلیج فارس یا بحر خزر خواهیم ریخت».
ابوالقاسم سرحدی زاده که بعد از انقلاب مدتی رئیس اداره زندانها بود و بعد وزیر کار شد، گفت «مجاهدین اصالتی ندارند. اینها کسانی هستند که با همه نمودهای انقلاب مخالفت کردند... ما باید ۶تا گورستان درست کنیم وهمة آنها را دفن کرده...، با ضد انقلاب باید با خشونت سیاه مبارزه کرد. حالا مراحل نرم است»<ref>روزنامة انقلاب اسلامي 8آذر59</ref>


ابوالقاسم سرحدی زاده که بعد از انقلاب مدتی رئیس اداره زندانها بود و بعد وزیر کار شد، گفت «مجاهدین اصالتی ندارند. اینها کسانی هستند که با همه نمودهای انقلاب مخالفت کردند... ما باید ۶تا گورستان درست کنیم وهمة آنها را دفن کرده...، با ضد انقلاب باید با خشونت سیاه مبارزه کرد. حالا مراحل نرم است»[۲۲]
محمدرضا نقدی معاون فرهنگی و اجتماعی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی : «در زندانهای کشور چند هزار سلول انفرادی وجود دارد ... مقام رهبری هم وجود این سلولها را رد نکرده و فقط گفته بیش از اندازه نباشد»<ref>نقدي در مصاحبه با تلويزيون نظام، 8مرداد77</ref>


<nowiki>محمدرضا نقدی معاون فرهنگی و اجتماعی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی : «در زندانهای کشور چند هزار سلول انفرادی وجود دارد ... مقام رهبری هم وجود این سلولها را رد نکرده و فقط گفته بیش از اندازه نباشد»[۲۳] لازم به یادآوری است که او خواهرش را که از مجاهدین بوده است شخصا شکنجه کرده و به قتل رسانده است.</nowiki>
لازم به یادآوری است که او خواهرش را که از مجاهدین بوده است شخصا شکنجه کرده و به قتل رسانده است.


زرندی امام جمعه سابق کرمانشاه در یکی از خطبه‌های نماز جمعه‌اش گفت: «خدا به نیروهای انتظامی قدرت بدهد… انشاءالله حضور بیشتر داشته باشند، که دست و پای اینهایی که‌امنیت جامعه را دارند از بین می‌برند… ببرند. قوه قضاییه هم انشاءالله یک چند تا از اینهایی که شرایطش هست بیاورد در یکی از میادین، دستهای اینها را ببرد که عبرت برای دیگران باشد. کسانی هم که به ناموس جامعه تجاوز می‌کنند، یک سنگسارهایی هم داشته باشند. با سنگسارها، با بریدن دستها، یعنی این انگشت دستها، من قول می‌دهم که جامعه درست شود…»[۲۴]
زرندی امام جمعه سابق کرمانشاه در یکی از خطبه‌های نماز جمعه‌اش گفت: «خدا به نیروهای انتظامی قدرت بدهد… انشاءالله حضور بیشتر داشته باشند، که دست و پای اینهایی که‌امنیت جامعه را دارند از بین می‌برند… ببرند. قوه قضاییه هم انشاءالله یک چند تا از اینهایی که شرایطش هست بیاورد در یکی از میادین، دستهای اینها را ببرد که عبرت برای دیگران باشد. کسانی هم که به ناموس جامعه تجاوز می‌کنند، یک سنگسارهایی هم داشته باشند. با سنگسارها، با بریدن دستها، یعنی این انگشت دستها، من قول می‌دهم که جامعه درست شود…»<ref>مجاهد380_ 11اسفند76</ref>


== قانون اساسی نظام جمهوری اسلامی و شکنجه ==
== قانون اساسی نظام جمهوری اسلامی و شکنجه ==
خط ۳۳۶: خط ۳۴۵:


== تشکیل هیئت بررسی شکنجه توسط خمینی و نتیجه آن ==
== تشکیل هیئت بررسی شکنجه توسط خمینی و نتیجه آن ==
<nowiki>بعد از طرح گسترده موضوع شکنجه در زندانهای نظام جمهوری اسلامی در همان سالهای ابتدای بعد از انقلاب خمینی دستور تشکیل هیئتی به نام «هیأت بررسی شایعه شکنجه» برای بررسی شکنجه در زندانها را داد. در پایان این بررسی گزارشی منتشر شد که منکر تمام شکنجه های رایج شدند. در این رابطه محمد جعفری که مدیر روزنامه «انقلاب اسلامی» بوده‌است در سال60 دستگیر می‌شود گزارشی از ماوقع این هیئت ارائه می دهد. او در خاطرات خود بعد از آزادی از زندان می‌نویسد: «هنگامی‌که خود من بازداشت شدم و شکنجه‌افراد مختلف و انواع آن را مشاهده کردم و حتی افرادی را دیدم که هیأت بررسی شکنجه و شخص آقای محمد منتظری در زندان با آنها صحبت کرده و آثار شکنجه‌یی را که هنوز در بدن آنها وجود داشت، خود دیده بود. با خود گفتم : خدایا این چه روزگاری است و چطور ممکن است که شخصی در یک چنین مصاحبه‌یی به دروغ بگوید: ”در زندانها شکنجه وجود ندارد” و بعد هم ادعای دیانت واسلامیت بکند؟... در زندان افرادی که قبلاً شکنجه شده بودند برایم تعریف کردند که وقتی آقای محمد منتظری به زندان آمد و وضع ما را دید به گریه‌افتاد و گفت: ”مطمئن باشید که ما به‌این مسأله رسیدگی می‌کنیم”. وقتی مصاحبه‌او از تلویزیون پخش شد و گفت شکنجه‌یی وجود نداشته‌است هم ترس و هم بهت و حیرت ما را فرا گرفت ... من همیشه به دنبال این کار بودم تا این که یک روز در زندان قزلحصار از محمد منتظر(یکی از فرماندهان وقت سپاه) پرسیدم: راستی تو که با محمد منتظری همیشه حشر و نشر داشتی، چه حادثه‌یی اتفاق افتاد و چطور شد که محمد حاضر شد مصاحبه کند و مسأله شکنجه را که تو خود این جا شاهد آن هستی و خودت هم مزه آن را چشیده‌ای تکذیب کند؟ محمد منتظر پاسخ داد: ”مدتها بود که به دنبال محمد بودند ولی وی حاضر نشد که بیاید و مصاحبه کند تا سرانجام آقای خمینی به‌او پیغام داد که برود جماران و وی را ملاقات کند. روزی که محمد پیش آقای خمینی رفت من هم با او بودم. آقای خمینی به محمد گفت: ”برو و در تلویزیون اعلام کن که مسأله شکنجه شایعه‌یی بیش نبوده‌است” آقای محمد منتظری گفت:”آقا شکنجه وجود دارد و من خودم افرادی را که شکنجه شده‌اند دیده‌ام”. آقای خمینی گفت: ”فعلاً اعلام کن که شکنجه وجود ندارد و این یک شایعه‌است حالا ما گرفتار ضد انقلابیون هستیم و انقلاب و اسلام در خطر است بعد کار درست می‌شود و وقتی حربه‌از دست ضدانقلاب افتاد و اسلام قدرت پیدا کرد جلو شکنجه نیز گرفته خواهد شد” و بدین ترتیب آقای خمینی محمد را وادار کرد که بیاید و بگوید شکنجه نیست»[۲۵]</nowiki>
بعد از طرح گسترده موضوع شکنجه در زندانهای نظام جمهوری اسلامی در همان سالهای ابتدای بعد از انقلاب خمینی دستور تشکیل هیئتی به نام «هیأت بررسی شایعه شکنجه» برای بررسی شکنجه در زندانها را داد. در پایان این بررسی گزارشی منتشر شد که منکر تمام شکنجه های رایج شدند. در این رابطه محمد جعفری که مدیر روزنامه «انقلاب اسلامی» بوده‌است در سال60 دستگیر می‌شود گزارشی از ماوقع این هیئت ارائه می دهد. او در خاطرات خود بعد از آزادی از زندان می‌نویسد: «هنگامی‌که خود من بازداشت شدم و شکنجه‌افراد مختلف و انواع آن را مشاهده کردم و حتی افرادی را دیدم که هیأت بررسی شکنجه و شخص آقای محمد منتظری در زندان با آنها صحبت کرده و آثار شکنجه‌یی را که هنوز در بدن آنها وجود داشت، خود دیده بود. با خود گفتم : خدایا این چه روزگاری است و چطور ممکن است که شخصی در یک چنین مصاحبه‌یی به دروغ بگوید: ”در زندانها شکنجه وجود ندارد” و بعد هم ادعای دیانت واسلامیت بکند؟... در زندان افرادی که قبلاً شکنجه شده بودند برایم تعریف کردند که وقتی آقای محمد منتظری به زندان آمد و وضع ما را دید به گریه‌افتاد و گفت: ”مطمئن باشید که ما به‌این مسأله رسیدگی می‌کنیم”. وقتی مصاحبه‌او از تلویزیون پخش شد و گفت شکنجه‌یی وجود نداشته‌است هم ترس و هم بهت و حیرت ما را فرا گرفت ... من همیشه به دنبال این کار بودم تا این که یک روز در زندان قزلحصار از محمد منتظر(یکی از فرماندهان وقت سپاه) پرسیدم: راستی تو که با محمد منتظری همیشه حشر و نشر داشتی، چه حادثه‌یی اتفاق افتاد و چطور شد که محمد حاضر شد مصاحبه کند و مسأله شکنجه را که تو خود این جا شاهد آن هستی و خودت هم مزه آن را چشیده‌ای تکذیب کند؟ محمد منتظر پاسخ داد: ”مدتها بود که به دنبال محمد بودند ولی وی حاضر نشد که بیاید و مصاحبه کند تا سرانجام آقای خمینی به‌او پیغام داد که برود جماران و وی را ملاقات کند. روزی که محمد پیش آقای خمینی رفت من هم با او بودم. آقای خمینی به محمد گفت: ”برو و در تلویزیون اعلام کن که مسأله شکنجه شایعه‌یی بیش نبوده‌است” آقای محمد منتظری گفت:”آقا شکنجه وجود دارد و من خودم افرادی را که شکنجه شده‌اند دیده‌ام”. آقای خمینی گفت: ”فعلاً اعلام کن که شکنجه وجود ندارد و این یک شایعه‌است حالا ما گرفتار ضد انقلابیون هستیم و انقلاب و اسلام در خطر است بعد کار درست می‌شود و وقتی حربه‌از دست ضدانقلاب افتاد و اسلام قدرت پیدا کرد جلو شکنجه نیز گرفته خواهد شد” و بدین ترتیب آقای خمینی محمد را وادار کرد که بیاید و بگوید شکنجه نیست»<ref>محمد جعفری جلد اول کتاب خاطرات صفحه 299</ref>


 سایت بیداران
 سایت بیداران

نسخهٔ ‏۵ مارس ۲۰۱۹، ساعت ۲۱:۲۳

شکنجه

شکنجه در «جامعه‌ی بین‌المللی پزشکی» در نشست سال۱۹۷۳ در توکیو این‌گونه تعریف شده است: «شکنجه:اعمال رنجی جسمی و یا روانی‌ست که توجیه‌ناپذیر، به عمد و به‌طور منظم، سیستماتیک و خودسرانه از طرف افراد یا به دستور مأموران دولتی انجام گیرد تا فردی را مجبور به دادن اطلاعات، اعتراف‌کردن یا هر عمل دیگر کنند». شکنجه از نگاه حقوق بین الملل و بر اساس ماده (۱) کنوانسیون منع شکنجه ی سازمان ملل متحد (۱۹۸۴) چنین تعریف شده است: هر عملی که به واسطه‌ی آن و به طور عمدی درد و رنجی شدید، خواه جسمی یا روحی، بر فرد اعمال شود، آن هم برای اهدافی چون کسب اطلاعات یا اعتراف گیری از او یا از یک شخص ثالث، یا با هدف تنبیه او به دلیل انجام عملی که او یا شخص ثالثی مرتکب شده، یا مظنون به ارتکاب آن است، یا با هدف ارعاب و واداشتن او یا شخص ثالث (به انجام کاری)، و بنابر دلایل تبعیض آمیز از هر نوع [شکنجه محسوب می شود]، به ویژه هنگامی که چنین درد و رنجی از سوی یک مقام یا فرد دیگری برخوردار از سمتی رسمی یا به تحریک یا رضایت یا قبول وی اعمال شده باشد. شکنجه شامل درد و رنجی که صرفا برگرفته از احکام قانونی یا ذاتی این احکام و یا بخشی از آن ها باشد، نیست.[۱] شکنجه به دلیل شدت درد و رنجی که در بردارد و نیز نیاز به یک عنصر هدفمند از دیگر اشکال سوءرفتار متمایز می شود.

تاریخچه شکنجه

هر چند تاریخ شکنجه را باید به قدمت تاریخ بشر دانست اما به طور خاص در دوران روم باستان و بعدها در قرون وسطی بکارگیری سیستماتیک شکنجه وجود داشته است. نمونه هایی از تکنیکهای بکار گرفته شده در قرون وسطی با نامهایی همچون «وان»، «گاو برنجی»، چهارمیل کردن، چنگال دو سر، خردکننده انگشتان، شکنجه با موش، الاغ اسپانیایی و....را می توان در منابع مختلف مورد مطالعه قرار داد.[۲] مصریان باستان به وحشتناک ترین شیوه ها، مخالفانشان را شکنجه می دادند و آنها را می کشتند؛ مثلا آنها را درون نیل می گذاشتند، روی صورت شان شیر و عسل می ریختند تا حشرات آنها را بخورند و همه بدن قربانیان عفونت کند.

نمایش شکنجه تحت کشش
نمایش شکنجه تحت کشش قرار گرفتن بین دو تخت دو طبقه

از قربانیان معروف شکنجه میتوان گالیله، جردانو، و در تاریخ مذهبی از شکنجه عیسی مسیح و مریم مجدلیه در تاریخ مسیحیت و عمار و سمیه و بلال حبشی در تاریخ اسلام و یا از شمع آجین کردن عین القضات همدانی و زنده در آتش سوزاندن کریمپور شیرازی و در تاریخ معاصر ایران از فاطمه امینی، مهدی رضایی، و ...نام برد.

شکنجه در ایران باستان:

در تاریخ ساسانیان به نقل از فردوسی شاعر نامدار ایران آورده شده است که مانی را پس از یک دادگاه تفتیش عقاید پوست کندند و پوست او را از کاه انباشتند و از دروازه شهر آویختند. مانویان به فرمان موبد کرتیر -پیشوای زرتشتیان و بنیانگذار دین زرتشتی- قتل‌عام شدند. مزدک و ۱۰۰٫۰۰۰ نفر از مزدکیان را نیز به فرمان انوشیروان عادل زنده‌به‌گور کردند. علاوه بر شکنجه‌های بالا، فردوسی نمونه‌های دیگری از شکنجه‌ها را در شاهنامه آورده است. این شکنجه‌ها عبارتند از: بریدن دست و پا (به فرمان خسرو پرویز)، بریدن دست و پا و گوش و بینی و گذاشتن سنگ داغ بر روی زخم (به فرمان بیژن طرخان)، بستن به دم اسب و کشیدن بر روی زمین (به فرمان پوراندخت)، جدا کردن کتف و به آتش کشیدن بدن (به فرمان شاپور ذوالاکتاف)، کندن پوست (به فرمان بهرام یکم)، سوراخ کردن گوش و بینی و گذراندن افسار از آنها (به فرمان شاپور ذوالاکتاف)، خون‌آشامی و خوردن خون دشمن (توسط گودرز)، به بند و زنجیر کشیدن در زندان و غار (به فرمان تعدادی از پادشاهان)، زهر خوراندن (به فرمان هرمزد و چند تن دیگر)، و بسیاری نمونه‌های دیگر.

انواع شکنجه

بطور کلی می توان شکنجه را به دو نوع جسمانی و روانی تقسیم نمود اما از آنجایی که نمی‌توان روان و جسم را بکلی از یکدیگر متمایز نمود، هم شکنجهٔ روانی بر جسم و هم شکنجهٔ جسمانی بر روان تاثیر می‌گذارند. روشهای عمده شکنجه را می توان به صورت زیر دسته بندی کرد:

۱) ایجاد درد: شلاق زدن، استفاده از دستبند قپانی، آویزان کردن و غیره.

۲) محرومیت‌های طولانی مدت: سلول‌های انفرادی، محرومیت از خوراک، مواد آشامیدنی، وسائل نظافت و امکانات درمانی کافی، بی‌خوابی دادن، تولید احساس خفگی، جلوگیری از حرکت کردن یا حرف زدن و غیره.

۳) زیر پا گذاشتن تابوهای فرهنگی: تجاوز به زنان و مردان، اجبار به خوردن یا آشامیدن مواد مشمئز کننده، حمله به عمیق ترین پیوندهای خویشاوندی (در رابطه ی مادر و فرزند، زن و شوهر) و غیره.

در اینجا هدف قطع رابطه ی فرد با دنیای نمادین روانش می باشد. کاری که مثلا چینی ها با مجبور کردن راهبان تبتی به خوردن گوشت و یا بازجویان در ایران با مجبور ساختن زندانیان کمونیست به خواندن نماز، شهادت دادن زن یا مرد بر علیه همسر و یا مادر بر علیه فرزند انجام می دهند.

۴) ایجاد وحشت: اعدام‌های خیالی، تهدید به ناقص کردن یا آسیب رساندن به بستگان و غیره.

۵) ایجاد اختلال در سیستم ادراک و حواس: ایجاد اختلال در سیستم حواس پنجگانه که اغلب با حذف محرک‌های خارجی (با زدن دائم چشم بند، قرار دادن در سلول‌های «بی‌صدا»، مانع شدن از حرکت و غیره) یا بالعکس تولید مدام محرک‌های زائد (با روشن نگاه داشتن دائم چراغ‌های نئون، پخش بی‌انقطاع نوارهای صوتی تکراری و غیره) صورت می‌پذیرد. ایجاد اختلال در سیستم ادراک بسیار بیشتر از سایر انواع شکنجهٔ روانی (مانند سلول انفرادی) بر روان زندانی تاثیرات دراز مدت و عمیق بر جا می‌گذارد.

آثار و هدف در شکنجه های جسمانی

در شکنجه جسمانی هدف در ابتدا و در بسیاری از موارد بدست آوردن اطلاعات از یک سو و همین طور ایجاد جدایی میان فرد با گروه سیاسی‌اش - چه به لحاظ عملیاتی و چه به لحاظ ایدئولوژیک - از سوی دیگر است. 

آثار و هدف در شکنجه های روانی

نمایش شکنجه زندانی در قفس
نمایش شکنجه زندانی در قفس

هدف اصلی از اعمال شکنجهٔ روانی ایجاد تغییر در هویت زندانی است و نه دست یابی سریع به اطلاعات سوژه شکنجه. انفرادی، تابوت، واحد مسکونی، از نمونه های بارز شکنجه روانی محسوب می شوند. شایان ذکر است که در شکنجه روانی دو نوع کارکرد شناخته شده است، یکی تاثیرگذاری بر هویت مرکزی و شخصی فرد مانند تابوت، واحد مسکونی و نوع دیگر آن مانند انفرادی حمله به هویت اجتماعی فرد است. انفرادی در درجه نخست بر جهان ارتباطی و دنیای روابط فرد اثر می‌گذارد. انفرادی یکی از انواع روش‌های ایجاد محرومیت است. در این حالت فرد از روابط اجتماعی و تماس با محیط بیرون محروم می‌گردد. انفرادی می تواند از چند روز تا چند هفته و چند ماه و حتی تا چند سال باشد.

شکنجه سفید

اصطلاح «شکنجه سفید» را عموما به معنای شکنجهٔ روانی بکار می‌برند و دلیلش نیز این است که در این نوع از شکنجه اثری بر بدن باقی نمی‌ماند. با این حال «شکنجهٔ سفید» در معنای دقیق ترش به آن دسته از شکنجه‌های روانی گفته می‌شود که با ایجاد محرومیت حسّی (sensory deprivation)، موجبات اختلال در سیستم ادراک را فراهم می‌آورند. هر چند نرگس محمدی، نایب رئیس زندانی کانون مدافعان حقوق بشر، در نامه‌ای سرگشاده، استفاده از سلول انفرادی در زندان‌های ایران را «شکنجه سفید» می نامد اما عوارض روحی کوتاه و دراز مدت شکنجهٔ سفید از سلول انفرادی بسیار عمیق‌تر، شدیدتر و دراز مدت‌تر است. بکارگیری چشم بند از نمونه های برجسته و با استفاده وسیع محرومیت حسی است. شکنجهٔ موسوم به «تابوت» در زندان قزل حصار (کاهش محرکات بیرونی به همراه ممانعت از حرکت) یکی از نمونه‌های چنین شکنجه‌ای می‌باشد. در این حالت محرومیت حسی در ابتدا باعث اختلال در حافظه می‌شود، سپس قدرت تمرکز را مختل می‌کند و در نهایت باعث حس گم گشتگی و از دست دادن مفهوم زمان می‌شود. در زندان‌های جمهوری اسلامی، مجموعه شکنجه‌هایی که تحت عنوان «واحد مسکونی» شناخته شده‌اند، علاوه بر محرومیت حسی، شامل بازجویی‌های طولانی مدت و ضرب و جرح زندانی نیز می‌شوند. در چنین شرایطی زندانی به قصد حفظ هویت شخصی و اجتماعی‌اش، در ابتدا تلاش دارد تا مرزی هر چه عبور ناپذیرتر میان آنچه هست با آنچه به بازجو می‌نمایاند برقرار سازد. او می‌کوشد تا نه تنها اسرار گروهی بلکه حتی ریزترین خصوصیات عادی و فردی خویش را نیز از نگاه بازجو پنهان سازد. در چنین شرایطی هر گونه اطلاعات، ولو ناچیز و نامربوط، برای اعمال فشار بیشتر بر زندانی مورد بهره برداری قرار می‌گیرد. هدف از این نوع شکنجه رخنه به هویت زندانی و تهی کردن او از خودش است. در این حالت بازجو به دنبال بدست آوردن «اطلاعات نسوخته» از زندانی نیست بلکه می‌کوشد تا به درونی‌ترین، خصوصی‌ترین و به بیان نیاوردنی‌ترین اطلاعات درونی در او (از خاطرات دوران کودکی و خانوادگی گرفته تا روابط شخصی با دیگران حتد جنسی مربوط به گذشته) دست یابد. این نوع شکنجه در بسیاری از موارد در هویت مرکزی زندانی اختلالات شدید و دراز مدت ایجاد می‌کند. نظام‌های سیاسی‌ای که از چنین روشی برای مقابله با مخالفانشان استفاده می‌کنند هدفشان نه به حرف آوردن زندانی بلکه خاموش کردن ابدی اوست.[۳]

شکنجه دولتی

بطور معمول شکنجه توسط مقامات دولتی یا با رضایت آنها و یا از سوی نماینده آنها اعمال میشود. ارگانها و عناصر دولتی برای شکنجه بطور معمول شامل ارگان اطلاعاتی کشور مانند ساواک یا وزارت اطلاعات رژیم خمینی، پلیس، مجموعه زندانبانان از بازجوها تا ماموران زندان یا ارگانهای نظامی مانند ارتش، سپاه پاسداران، ژاندارمری و یا ارگانهای مشابه و همچنین شبه نظامیان وابسته به دولت حتی مقامات بهداشتی بکار گرفته شده توسط دولت و .. می باشد

شکنجه در زمان رضا شاه

در زمان رضا خان اگر یک زندانی در زندان صحبت از مشروطیت یا قانون اساسی می‌کرد سرهنگ نیرومند (رئیس جلاد و بیرحم زندان رضا خان که در کنار سرپاس مختاری کار می‌کرد) بعد از ۲۰۰-۳۰۰ضربه شلاق می‌گفت: «شلاق، قانون اساسی است و فلک، مشروطیت!» 

وقتی از شکنجه[۴] در زمان شاه صحبت می شود بطور متقابل کلمه زندانی سیاسی یا چریک تداعی میشود. وقتی چریکی اسیرمی شود یک برنامه مشت و لگد و فحشهای بسیار رکیک بلافاصله اجرا میشود . این برنامه چه بسا تا حدود هفت هشت ساعتی ادامه دارد . این ناشتائی است و بطور معمول زندانی بارها ازهوش میرود که دوباره اورا بهوش میاورند ، شکل کار بدینصورت است که اسیر را در اطاقی میبرند گرداگرد آن افراد قلدر و دوره دیده ای ایستاده اند ، اسیر را وسط میاندازند و با مشت و لگد بیکدیگر پاس میدهند.

اسیر همچنان میانه است خونین و کوفته چه بسا با اعضائی شکسته، چریکها اسم این اطاق را « اطاق فوتبال » گذارده اند . این عملیات برای شکستن اراده و بهم زدن ذهن چریک انجام میشود ، ضد انقلاب بدینسان می خواهد ضمن ایجاد هراس دردل چریک ، مجموعه پاسخهائی را هم که چریک برای خدمت بانقلاب از قبل ساخته است در هم بشکند.

در این مرحله اغلب حتی از اسیر هیچگونه پرسشی هم نمیکند، فقط میزنند . پس از آن نوبت بازجوئی می رسد .یک بازجویی طولانی و خسته کننده ، بارها وبارها بازجویان بعلت خستگی عوض میشوند ولی چریک ثابت است ، چریک استراحت خود را در« اطاق فوتبال »کرده است . این بازجوئی که با بیخوابی و زجر فراوان آمیخته است بیشتر از آنجهت است که چریک نتواند اندیشه خود را منظم کند بدون اراده سخن گوید. اگر از اینها نتیجه حاصل نشود عملیات بعدی آغاز میشود این عملیات از کشیدن ناخن تا نشاندن بر روی منقل برقی و تا شلاق زدن بکف پا و غیره دنبال میشود.

از دیگر شکنجه های مرسوم در ساواک، آویزان کردن بود؛ یعنی کف پای ما را شلاق می زدند و دو سه روز همین طور از دست آویزان می کردند تا خون کف پای مان جمع شود. دوباره شلاق می زدند و پای ورم کرده ما پر از خون می شد. بعد از آن هم ما را دور زندان بدو می بردند.

ناخن کشیدن: حبیب الله صحرایی از زندانیان سیاسی زمان شاه می گوید: ابتدا ناخن های دست راستم را کشید و بعد دست چپ را. یادم هست کف اتاق سفید کاملا قرمز شده بود و من از درد زیاد بی هوش شدم. وقتی به هوش آمدم دیدم که مرا به تختی بسته اند. بعد دوباره شروع کردند به شکنجه دادن. یکی از شکنجه گرها خودکار لای انگشت هایم گذاشت و دیگری انگشتانم را شکست. آن موقع اسم این کار را اشکلک گذاشته بودند.»

شکنجه زنان: ساواک معمولا در برخوردهایش با زنان تلاش می کرده تا ابتدا آنها را شکنجه روحی دهد. تهدید به تجاوز هم یکی از رایج ترین مسائل در بازجویی ها بوده است. در کلانتری ها، اغلب پلیس، زندانیان جوان یا بانوان را با رکیک ترین کلمات تهدید می کرد.

دردناک ترین شکنجه

از نظر خود شکنجه گران مهمترین و دردناک ترین انواع شکنجه ها همان شلاق زدن به کف پاست .معمولا از ترکه های نازک درختانی مانند بید، انار و گلابی یا ترکه های بافته شده از ساقه های گندم و جو و کتان و لیف خرما و کنف و نخ های بافته به هم از لیف و کتان و ابریشم و چرم و پوست تا سیم های نازک مسی و سربی تا کابل برق چند لایه و تاب داده یا افشان استفاده می شد. برای دردناک تر شدن، سر شلاق ها را سرب می بستند که در اثر برخورد با کمر زخم های عمیقی ایجاد کند

 این شکنجه بدینسان است که زندانی را بروی تختخواب آهنی مخصوص درازکش محکم میبندند بطوریکه فقط دوکف پای اسیر از میان کند تخت بیرون است شلاق کابل برق است که سایزهای مختلف در قطر و طول دارد. شکنجه گر در فرود آوردن کابل بکف پای زندانی تخصص دارد ، شلاق زدن آغاز میشود . تعداد ضربات نامعلوم است و نامعلوم تر از آن تعداد دفعاتی است که زندانی باید شلاق بخورد.

در عوض همه اینها وضع کف پا معلوم است . زخمها شکفته می شوند ، خون مردگیهای شدید بوجود می آید ، ورم میکند. راه رفتن بدترین عذاب است و باید راه رفت ، چاره ای نیست. چریکهایی بوده اند که کف پایشان در اثر این شکنجه بیش از ده سانت ورم کرد و زخمهای آن شکافت، مانند اصغر بدیع زادگان از « مجاهدین خلق ». چریکهایی بوده اند که تمامی پوست و گوشت کف پایشان ریخت و استخوانهای کف پایشان بوضوح آشکارشد، مانند همایون کتیرایی از سازمان « چریکهای آرمان خلق ». علاوه بر آن پیوسته کند و زنجیر به دست و پایش بسته بودند و حتی هنگام حرکت دادن او همانند دوران ناصرالدین شاهی طوقهای آهنین به مچ پا و دستش می انداختند و با زنجیرآنها را بهم میبستند بطوریکه نه می توانست گامهای بلند بردارد و نه دستهایش را که از پشت بپایش بسته بودند تکانی دهد افزون بر اینها طوقی نیز بر گردنش میانداختند که به زنجیری وصل بود این زنجیر را مأمور حرکت دادن او از پشت بدست میگرفت.

علی اصغر بدیع زادگان را ساعتها با اجاق برقی سوزاندند. متجاوز از یکماه اورا شکنجه میکردند و سپس اورا به پشت خواباندند یکبار برای مدت ۵ ساعت مداوم اورا میسوزاندند سوختن چنان ادامه یافت تا ازپوست و گوشت گذشت و به نخاع رسید . او را بهمان وضع در سلول انداختند و در را برویش بستند زخمهایش چرک کرد و چرکها انباشته شدند تعفن چرک و پوسیدگی سلول را پر کرد بطوریکه زندانیان دیگر داشتند خفه میشدند. او دمر در کف سلول افتاده بود ، زخم چرک در پشتش گسترش میافت و عمیق میشد . در یک چنین حالی اورا برای بازجوئی میبردند ولی پاهایش بر روی زمین کشیده میشد در یک چنین حالی اورا برای بازجویی میبردند ولی پاهایش حرکت نمیکردند و لذا دونفر زیر بغلش را میگرفتند ودر حالیکه پاهایش برروی زمین کشیده میشد اورا باطاق بازجوئی  میبردند. سه بار اورا مورد عمل جراحی قرار دادند

نابدل در هنگام دستگیری از ناحیه شکم چندین تیر خورد ولی شهید نشد بیهوش شد او را بدون درنگ به بیمارستان شهربانی بردند و بی آنکه کمترین کوششی برای درمانش کنند بازجوئی را آغاز کردند.  بازجوئی همراه با شکنجه . شکنجه گران میکوشیدند تا در مرحله گذار از بیهوشی و رسیدن بهوش از او حرف بکشند .با شکنجه های نوین و تحریک زخمی که از تیرخوردن برداشته بود دوباره او را بیهوش میکردند .بی ثمر بود .

.یه موردی هم عطاپور( حسین زاده ) جلاد خون آشام با خبر دستگیری نابدل سراسیمه خود را به شهربانی رساندو با قهقهه تمسخر آمیز همه را کنار زدو گفت تنها با ۲۰ شلاق کافی است او رابه حرف آورد، تعداد ضربات از ۶۰ گذشت ولی او بیهوش و بیحرکت بود. حسین زاده بارها نابدل رابا اینکه بازجوئیهایش تمام بود بی هیچ بهانه ای به تخت می بست و شلاق میزد و قهقهه سر میداد. اطاقی که نابدل در آن بود هرگز تهی نمیماند یا پاسبانی برای پاسداری در آن بود یا بازجویانی برای بازجویی . تنها کاری که برای او کردند این بود که سر انجام زخمش را بخیه زدند. نابدل وقتی در یک غفلت نگهبان دست به خودکشی با پرتاب از طبقه سوم به پایین زد به مردنش تمام نشد ولی شکمش ترکید و دستش شکست او برای شهید شدن باچنگهای خود رودهایش را از میان شکاف شکمش بیرون میکشید میکوشید تا آنها را بگسلد ولی نگهبانان امانش ندادند، یکبار دیگر او را گرفتند و یکبار دیگر بهمان بیمارستان یعنی بهمان شکنجه خانه اش بردند.

شکنجه های روحی

این شکنجه ها به تنهائی دیگر چندان معمول نیست. اکنون حد اکثر در حکم چاشنی است ، شکنجه های روحی نیز انواع فراوان دارد .

رویهم رفته در نیمه های شب آوای ناله های مرگ فضای زندان را پر میکند ، بدنبال آن فریاد جیغ های دلهره انگیز که گویای شکنجه دیگران است ، بناگاه بیدارباش میزنند ،سپس سگی عوعو میکند ، همه چیز خاموش میشود ، این فریادو ناله ها همه نوارند ولی این نوارها از روی واقعیت پر شده اند اینها فریاد و ناله یاران شکنجه شده ما است که از طرف هنرمندان شکنجه گرها انتخاب شده اند وپخش می شوند . این شیوه ، شیوه عام است تقریباً هرشب در زندان اوین تکرار میشود .

از انواع دیگر آن عبور از دالانهای تاریک و نمور و از جایی که جوی خون روان است تا اطاقهائی که از آلات شکنجه و پارچه های خونین و اجساد پاره پاره غرقه در خون انباشته است......

تلاش برای تسلیم زندانی با سخنوری و دل خالی کردن مثلا بدین معنی که برای او یک خطابه بلند بالا در باره زنش می خوانند که چرا اورا بدبخت میکنی ؟ که او چه گناهی کرده است ؟ که چرا حاضر نیستی بکانون گرم خانواده خود بروی ؟ و ...

از جمله شیوه های روانی یکی هم اینستکه پلیس میکوشد تا بزندانی حالی کنند که دارویی به تازگی در آمریکا کشف شده است که هرکس بخورد اراده اش مختل میشود و همه چیز را میگوید . پس از یک دوره تبلیغ و تلقین در باره این داروی عام المنفعه سرانجام داروئی را بزندانی میخورانند تا همه چیز را بگوید . البته این دارو کمی گیج کننده است ولی بهیچوجه دارای چنان اعجازی نیست زیرا اصولاً چنین داروی معجزه آسائی هنوز تهیه نشده است .بدیهی است اگر چنین کیمیائی ساخته شده بود دیگر اینهمه افزار و کارمند شکنجه گر ضرور نبود .

در شکنجه روانی میتوان از «اشرف دهقانی » نام برد. او را پس از دستگیری به زیر انواع شکنجه ها بردند . که بیان بسیاری از آنها شرم آور است . چندین بار بروی خون افتاد چندان خون از اورفت که ناچار به تزریق خون شدند ، ازاین راه نتیجه ای بدست نیامد برادرانش را که او بسیار دوست میداشت بدون اینکه هیچگونه آگاهی ودخالتی در کار « اشرف » داشته باشد را گرفتند ودر کنار اتاق او شکنجه کردند. برادرش را وادار کردند که با فریاد و التماس از او بخواهد که همه چیز را بگوید و او دائماً از میان اشگ و زاری استغاثه میکرد «اشرف بگو » «اشرف بگو » ولی اشرف هرگز نگفت .

جدا ساختن و انفرادی دادن به زندانی شیوه دیگر شکنجه گران است. پلیس میخواهد به چریک تلقین کند که در جهان تنهاست ، هر کس در گرداگردش است دشمن است و میکوشد تا بدینسان پیوند او را با رفقایش ببرد و با یکدستی زدن به او ازاو حرف در آورد . حبیب الله صحرایی از زندانیان سیاسی زمان ساواک درباره شکنجه های سلول انفرادی توضیح می دهد: «معمولا اتاق ها یک در یک بود. باز دو نوع اتاق وجود داشت که گاهی می شد زندانیان را در آنها جابجا کرد. اتاقی بسیار تاریک و اتاقی کاملا سفید که تمام مدت چراغی با ولتاژ بالا در آن روشن بود تا زندانی نتواند بخوابد. زندانبان ها برای این که شخص را اذیت کنند در فواصل مختلف زندانی را از جا بلند می کردند و از او می خواستند خودش را معرفی کند. معمولا هم این اتفاق زمانی می افتاد که زندانی خواب بود. با این کار روحیه زندانی را به هم می ریختند. حالا تصور کنید در چنین اتاقی و چنین شرایطی بخواهند شما را شکنجه هم بدهند. مثلا خیلی وقت ها در را برای دستشویی رفتن باز نمی کردند و ما مجبور بودیم همانجا قضای حاجت کنیم یا گاهی از طرف آنها بود. مثلا بازجو به اتاق می آمد و شروع می کرد روی ما یا در اطراف غذای ما ادرار کردن.»

از دیگر شیوه ها این است که برای به زانو در آوردن زندانی شکنجه گر میکوشد تا نقطه ضعفی از اسیر بیابد و درست برروی آن فشار آورد .و این نقطه ضعف هرچه باشد فرقی نمیکند اهانت میکند و اثرات آنرا میسنجد . میزند و به ثمرات آن دقیق میشود تهدید میکند ودرباره آن می اندیشد. به تطمیع چنگ میزند .به مسائل خانوادگی متوسل میشود . از طریق مسائل جنسی وارد میشود در این زمینه راه وارونه را نیز میرود حتی به جماع و لواط با زندانی میپردازد . ساواک متخصصینی نیز تربیت کرده است . سازمان امنیت اشخاص مهیب و بد قیافه ایرا استخدام کرده و بانها میاموزد که چگونه بارفتارخود دل زندانی را خالی کنند ...

این شکنجه ها به تنهایی دیگر چندان معمول نیست. اکنون حداکثر در حکم چاشنی است ، شکنجه های روحی نیز انواع فراوان دارد .

روی هم رفته در نیمه‌های شب آوای ناله های مرگ فضای زندان را پر میکند ، به دنبال آن، جیغ های دلهره انگیز که گویای شکنجه دیگران است ، به ناگاه بیدارباش میزنند ،سپس سگی عوعو میکند ، همه چیز خاموش میشود ، این فریادو ناله ها همه نوارند ولی این نوارها از روی واقعیت پر شده اند اینها فریاد و ناله یاران شکنجه شده ماست که از طرف هنرمندان شکنجه گر انتخاب وپخش می شوند. این شیوه ، شیوه عام است تقریباً هرشب در زندان اوین تکرار میشود .

از انواع دیگر آن عبور از دالانهای تاریک و نمور و از جایی که جوی خون روان است تا اتاق‌هایی که از ابزار شکنجه و پارچه های خونین و اجساد پاره پاره غرقه در خون انباشته است......

تلاش برای تسلیم زندانی با سخنوری و دل خالی کردن مثلا بدین معنی که برای او یک خطابه بلند بالا در باره زنش می خوانند که چرا اورا بدبخت میکنی ؟ که او چه گناهی کرده است ؟ که چرا حاضر نیستی به کانون گرم خانواده خود بروی ؟ و ...

از جمله شیوه های روانی یکی هم این است که پلیس میکوشد تا به زندانی حالی کنند که دارویی به تازگی در آمریکا کشف شده است که هرکس بخورد اراده اش مختل میشود و همه چیز را میگوید . پس از یک دوره تبلیغ و تلقین در باره این داروی عام المنفعه سرانجام دارویی را به زندانی می‌خورانند تا همه چیز را بگوید . البته این دارو کمی گیج کننده است ولی به هیچ وجه دارای چنان اعجازی نیست زیرا اصولاً چنین داروی معجزه آسایی هنوز تهیه نشده است. بدیهی است اگر چنین کیمیایی ساخته شده بود دیگر این همه ابزار و کارمند شکنجه‌گر ضروری نبود.

جدا ساختن و انفرادی دادن به زندانی شیوه دیگر شکنجه گران است. پلیس میخواهد به چریک تلقین کند که در جهان تنهاست ، هر کس در گرداگردش است دشمن است و میکوشد تا بدین سان پیوند او را با رفقایش ببرد و با یک‌دستی زدن به او از او حرف در آورد . حبیب الله صحرایی از زندانیان سیاسی زمان ساواک درباره شکنجه های سلول انفرادی توضیح می دهد: «معمولا اتاق‌ها یک در یک بود. باز دو نوع اتاق وجود داشت که گاهی می شد زندانیان را در آنها جابجا کرد. اتاقی بسیار تاریک و اتاقی کاملا سفید که تمام مدت چراغی با ولتاژ بالا در آن روشن بود تا زندانی نتواند بخوابد. زندانبان ها برای این که شخص را اذیت کنند در فواصل مختلف زندانی را از جا بلند می کردند و از او می خواستند خودش را معرفی کند. معمولا هم این اتفاق زمانی می افتاد که زندانی خواب بود. با این کار روحیه زندانی را به هم می ریختند. حالا تصور کنید در چنین اتاقی و چنین شرایطی بخواهند شما را شکنجه هم بدهند. مثلا خیلی وقت ها در را برای دستشویی رفتن باز نمی کردند و ما مجبور بودیم همانجا قضای حاجت کنیم یا گاهی از طرف آنها بود. مثلا بازجو به اتاق می آمد و شروع می کرد روی ما یا در اطراف غذای ما ادرار کردن.»

از دیگر شیوه ها این است که برای به زانو در آوردن زندانی، شکنجه‌گر می‌کوشد تا نقطه ضعفی از اسیر بیابد و درست برروی آن فشار آورد. و این نقطه ضعف هرچه باشد فرقی نمیکند اهانت میکند و اثرات آنرا می‌سنجد . میزند و به ثمرات آن دقیق میشود تهدید میکند ودرباره آن می اندیشد. به تطمیع چنگ میزند .به مسائل خانوادگی متوسل میشود . از طریق مسائل جنسی وارد میشود در این زمینه راه وارونه را نیز میرود حتی اقدام به تجاوز به زندانی میکند. ساواک متخصصینی نیز تربیت کرده است . سازمان امنیت اشخاص مهیب و بد قیافه‌ای را استخدام کرده و به آنها می‌آموزد که چگونه بارفتارخود دل زندانی را خالی کنند ...

شکنجه در زمان خمینی

در زمان خمینی، سرکوب از اشکال ساده خیابانی آن، مانند چماقداریها و حمله به تظاهرات و میتینگهای مخالفان، رفته رفته سمت و سوی سازماندهانه‌ای پیدا کرد. کمیته‌های انقلاب اسلامی و بازداشتگاههای مخفی شکنجه به راه‌افتاد و زندانها دایر شدند. از این نقطه ضرورت تربیت بازجو و شکنجه‌گر مطرح گردید. اما فقدان این کادرها باعث شد افرادی «همه‌کاره»های نظام شوند،که در صحنه اجتماعی آنها را لومپن می خواندند و یا از آنها که در مبارزه در زمان شاه کوتاه آمده بودند، استفاده میکرد. از همان ابتدا پست مدیریت زندانها به جریان مؤتلفه سپرده شد و لاجوردی از میان آنها مسئولیت زندانیان سیاسی را به عهده گرفت. «دادستانی انقلاب مرکز» با بازجویان و شکنجه‌گرانش حاصل تلاشهای لاجوردی بود. بعضی از آنها که در دهه ۶۰ بیشترین شکنجه ها در زندانها را به عهده داشته اند عبارتند از : ابوالفضل حاج حیدری، احمد قدیریان، محمد داوودآبادی(مهرآئین)، حسین ابراهیمی(پیشوا)، مرتضی صالحی (صبحی)، آخوند محسن دعاگو، عزت شاهی(رئیس کمیته مرکز بهارستان)، حاج مهدی کربلایی، مجتبی حلوایی، حاج داوود رحمانی و... . همزمان شکنجه‌گران دیگری در ضد اطلاعات سپاه پاسداران شکل می‌گیرد که بیشتر دانشجویان خط امامی و یا عناصر هم‌فکر خمینی در دانشگاهها بودند. در سال۶۰ تعدادی از آنها به‌اوین رفته و بازجویان بند۲۰۹ نامیده می‌شوند. اینها تحصیل‌کردگانی بودند که درک و فهم بیشتر سیاسی و پیچیدگیهای فکری آنها را از رقبای دادستانی متمایز می‌کرد. اگر دار و دستة دادستانی انقلاب عمدتاً از مؤتلفه بودند، اینها بیشتر از عناصر «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی» بودند. در سالهای بعد، با تشکیل وزارت اطلاعات، تعداد زیادی از این شکنجه‌گران به وزارت اطلاعات منتقل شدند. بسیاری دیگر، از این عده در سالهای بعد از ۶۷، لباس اصلاحات به تن کرده و در مشاغل مختلف دولتی به کار مشغول شدند. محمد شریعتمداری(وزیر بازرگانی کابینه خاتمی) محسن آرمین، محمد شریف‌زاده(محمدی، مسئول تیم ضربت بند۲۰۹ و مدیر کل معاونت امنیت داخلی وزارت اطلاعات در زمان خاتمی). موسی واعظی(زمانی)، مسعود یا صالح (اسم مستعار)، از این نمونه شکنجه‌گران هستند.

اما نظام شکنجه در زمان خمینی تنها با این دو مؤلفه شکل نگرفت. در نخست وزیری نیز نهادی از کارکشته‌ترین عناصر اطلاعاتی به وجود آمد که علی ربیعی(عماد)، خسرو قنبری(تهرانی)، بهزاد نبوی(پدر خوانده سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی) و سعید حجاریان (معاونت گزینش وزارت اطلاعات در زمان آخوند ری‌شهری و بازجو و شکنجه‌گر) گردانندگان اصلی آن بودند و بعدها در تشکیل و سازمان دادن وزارت اطلاعات رژیم نقش تعیین کننده‌ایفا کردند.

شناخت این سه رشته(جریان مؤتلفه (لاجوردی)، جریان مجاهدین انقلاب اسلامی در زندان اوین بند ۲۰۹ ، و نهاد اطلاعاتی رژیم در نخست وزیری) برای شناخت نظام شکنجه در رژیم خمینی ضروری است. این سه جریان تا سال۶۷ گرداننده‌ی اصلی سازمان شکنجه نظام خمینی بودند.

وزارت اطلاعات ارگان اصلی شکنجه

لایحه تشکیل وزارت اطلاعات در سال ۱۳۶۲ توسط دولت میرحسین موسوی، نخست وزیر وقت ایران تهیه و به مجلس شورای اسلامی ارائه کرد. وزارت اطلاعات در سال ۱۳۶۳ تشکیل شد. وزرای اطلاعات به ترتیب از شروع تشکیل عبارتند از: محمد محمدی ری‌شهری، علی فلاحیان، قربانعلی دری نجف آبادی، علی یونسی، محسنی اژه ای، حیدر مصلحی، سید محمود علوی. عناصر اولیه تشکیل دهنده وزارت اطلاعات ترکیبی بود از سه جریان فوق الذکر. البته در سالهای بعد با قوام و دوام گرفتن آن تغییرات بسیاری در شیوه‌های کار و ترکیب مسئولان آن به وجود آمد. در واقع بعد از تأسیس آن دانش آموختگان «مدرسة حقانی»(از فلاحیان گرفته تا اژه‌ای و حسینیان و پورمحمدی) به تدریج وجه مسلط را در وزارت اطلاعات پیدا کردند و بقیه را از آن‌جا راندند. دو جریان اصلی شکنجه در اوین(شعبة۷ و بند۲۰۹) تا سال ۶۷، فعال بودند. اما بعد از آن جریان لاجوردی یا از دور خارج شد و عناصرش به کارهای دیگر(عمدتاً تجارت در بازار) پرداختند و یا به وزارت اطلاعات منتقل شدند. جریان مجاهدین انقلاب اسلامیها نیز یا به وزارت اطلاعات رفتند و یا در مشاغل دیگر پست‌های کلیدی کارهای اجرایی را در دست گرفتند.

انواع شکنجه و نحوه اجرای آن روی زندانی

شکنجه های جسمی

۱ شلاق: رایج ترین شکنجه در مرحله‌ی اول شلاق زدن است که تقریبا در تمام زندانها به شیوه‌های گوناگون اجرا میشود. شلاق اغلب بر کف پاها بیشتر از سایر اعضای بدن نواخته میشود. البته نوع آن بستگی به تخصص شکنجه‌گر و تعداد آن و مدت آن بستگی به حکم حاکم شرع یا میزان اطلاعات و حساسیت آن اطلاعات دارد به صورتی که بعضا تا ۱۰۰۰ کابل و ۳۰ ساعت مستمر هم زده شده است. شلاق کابل به هم بافته شده و یا رشته های چرم به هم بافته و یا رشته های لاستیک به هم بافته است؛ که دردناک ترین آن نیز هست. معمولا این شکنجه آنقدر ادامه پیدا میکند که دیگر در کف پا و اطراف پا از قوزک به پایین جای سالمی باقی نماند. در این صورت گوشت ها و نسوج این نواحی تماما از بین می رود. شکنجه گر بعد از این مرحله اقدام به استفاده از شلاق های نازکتر میکند که در بین انگشتان پا نواخته میشود. این عمل نیز تا زمانی ادامه پیدا میکند که ناخنها بریزند. البته شکل معمول این شکنجه نسبت به افراد غیرسیاسی و مظنون و افرادی که فقط برای تنبیه و ترساندن دستگیر شده اند طور دیگری است. بدین صورت که زندانی را از طرف شکم به ستونی میبندند و یا بر روی شکم روی نیمکتی میخوابانند و به کمر او ضربه وارد میکنند. این کار معمولا با کابلهایی نازک صورت میگیرد که گاه از شدت ضربه کابل به درون بدن فرو میرود و با خون از محل فرورفتگی بیرون میاید. در سالهای اخیر بسیاری از زندانیان به دلیل عفونت کلیه ها بر اثر اعمال این نوع شکنجه در زندان جان باختند.

شیوه‌ی جدیدتر این شکنجه که اخیرا بر روی دانشجویان دستگیر شده اعمال میشود بدین صورت است که زندانی را سرازیر از سقف آویزان میکنند و شلاق میزنند. یک قربانی این نوع شکنجه آن را اینطور بیان میکرد: وقتی انسان به جایی تکیه داشته باشد از نظر روحی ثباتی نسبی در خود حس میکند و یک نوع استواری مبهم او را در مقابل ضربات مقاومتر نگاه میدارد. اما به صورت آویزان این حربه از زندانی گرفته میشود و زندانی از نظر روحی و روانی خود را کاملا بی سلاح و بدون سپر حس میکند.

۲ کتک زدن: شکنجه گر در این مورد از دست و پاهای خود به عنوان ابزار به حالت مشت، چک (کشیده) و یا لگد استفاده میکند. اما در این نوع شکنجه موقعیت زندانی تغییر می‌کند. گاه با چشمان و دست و پایی بسته روی صندلی و گاه ساعتها تا کمر در داخل بشکه ای پر از آب و یخ، که در حالت اخیر شکنجه گران به جای کابل از شلاق پهن چرمی استفاده می کنند.

۳ تونل و اتاق فوتبال: تونل عبارت است از سالن بزرگی که از ابتدا تا انتهای آن دو ردیف شکنجه‌گر ایستاده اند و زندانی در بین این دو ردیف قرار میگیرد. آنها با نواختن ضرباتی با دست، پا و گاهی نیز باتون زندانی را از یک سر این دو ردیف به سر دیگر آن میرانند و این کار همچنان از سر دیگر آغاز میشود. در این نوع شکنجه اگر از باتون یا قنداق تفنگ استفاده شود احتمال شکستن استخوانهای فک، دندانها، بینی و دنده ها بسیار زیاد است.

اتاق فوتبال نیز کم وبیش بدین صورت است. فقط به جای ردیف انسانها، دایره ای درست میشود که زندانی پس از دریافت ضربه ای چه مشت و چه لگد به نفر دیگر پاس داده میشود.

اخیرا جمهوری اسلامی زدن را نیز همزمان با سرازیر (معلق) آویختن اعمال میکند و به خاطر آنکه زندانی به جایی تکیه ندارد تا نیروی وارد به او به مولفه هایی تقسیم شود که قسمتی از آن با عکس العمل زمین، صندلی یا چیزی مشابه آن خنثی شود، نیروی وارده بر او کاملا تاثیر کرده و زندانی در جهت نیرو شتاب میگیرد و به خاطر وزن زیاد انسان و تمرکز اینگونه ضربات، انسان کمتر حرکت پاندولی به خود میگیرد و در عوض ضربه اثر خود را مستقیما در محل وارد شده میگذارد که در این صورت کوچکترین ضربه اگر با ناشی گری همراه باشد میتواند موجب شکستگی، نقص عضو و یا حتی مرگ شود، عملی که بر روی زهرا کاظمی صورت گرفت و به طور ناشیانه ضربه به قسمت راست سر او وارد شد که موجب ضربه مغزی و در ادامه مرگ وی گردید.

۴ سوزاندن: یکی از دردناک ترین و در عین حال به مانند شلاق، متداول‌ترین شکنجه ها، سوزاندن است که اثرات آن بر روی بدن میماند. به همین خاطر بر روی کسانی اعمال میشود که بی شک زندانی طولانی مدتی را انتظار میکشند. افراد محکوم به اعدام نیز به طور بسیار گسترده با این نوع شکنجه روبرو میشوند که نحوه اجرای آن بنا به سلیقه شکنجه‌گر فرق میکند. رایج ترین نوع آن سوزاندن نقاط حساس بدن با اشک شمع است. اما نوع خشن تر آن خواباندن فرد بر روی تخت های فلزی صاف است که از زیر به وسیله شعله آتش یا المان های برقی به تدریج داغ میشود. سوزش های به وجود آمده از این نوع شکنجه در اغلب اوقات از نوع درجه سه است. یعنی پوست و تا عمق زیادی گوشت نیز میسوزد. گاه نیز شدت سوختگی به قدری شدید است که ستون فقرات نیز دچار سوختگی میشود که بعد از ریختن نسوج آسیب دیده ستون فقرات آشکارا به چشم دیده میشود.

از عواقب بعدی این شکنجه عفونت در قسمت پشت و گاهی نیز فلج دائم است. شیوه‌ی دیگر سوزاندن بدین نحو است که با ایجاد زخمهایی به شکل + در بدن شعله آتش را به محل تقاطع زخمها در مرکز به علاوه نزدیک میکنند. این یکی از دردناک ترین اعمال شکنجه است چون پوست بدن یکی از حفاظ های بدن و عایق خوبی در برابر حملات خارجی است. با برداشتن و کنار زدن آن درد ناشی از سوختگی دهها برابر می شود چنان که گاه این عمل با شوک همراه میگردد.

۵ فرو بردن اجسام تیز در بدن

۶ فرو بردن فلزات سرخ شده در حرارت در بدن

۷ سوزاندن با سیگار

۸ کشیدن دندان زندانی بدون استفاده از داروهای بیحس کننده

۹ تجاوز جنسی: دیگر شکنجه شایع در زندان است که به مردان کم سن و سال و زنان زندانی اعمال میشود.

زندانبانان با این عمل دو هدف یا در واقع سه هدف را دنبال میکنند. شکستن روحیه افراد از جهت روانی، دیگری از نظر فیزیکی و جسمی و سوم نیز ارضا حیوانی خودشان. این عمل در مورد زنان هم از طریق طبیعی و هم از طریق دیگر صورت میگیرد. اما برای مردان از طریق غیرطبیعی و گاه نیز با استفاده از اشیای مصنوعی مثل انواع بطریهای نوشابه و باتون صورت میگیرد که گاه شدت آن به قدری است که بعد از آن شخص توانایی بچه دار شدن را از دست میدهد. در سال ۱۳۸۲ دانشجویی که طی تظاهرات ۱۸ تیر دستگیر شده بود به خاطر اعمال متعدد تجاوز جنسی تعادل روحی خود را از دست داد که بعد از آزادی از زندان خود را به داخل رودخانه درکه پرتاب کرد و جان سپرد.

۱۰ آپولو : شکنجه مدرنی که در گذشته بسیار مرسوم بود و در اوایل روی کار آمدن رژیم خمینی نیز کماکان به کار گرفته شد، آپولو است. اگر زندانی در هنگام شکنجه فریاد بزند، این فریاد اثر زیادی در مقاومت او دارد، به خاطر این که تمام راههای مقاومت بر او بسته شود، زندانبان اقدام به استفاده از آپولو میکند.

آپولو عبارت است از وسیله ای مانند کلاهخود که از نوک سر تا چانه را در برمیگیرد. وقتی آپولو بر سر گذارده میشود، نقاط حساس صورت و سر مثل نرمه های گوش، انتهای پلک های چشم و پره های بینی با آن در تماس خواهند بود. این وسیله انرژی صوتی را به انرژی الکتریکی تبدیل میکند. به همین خاطر فریاد زندانی در این مواقع باعث ایجاد شوک های شدید الکتریکی میگردد که درد آن در قسمت صورت بسیار زیاد است.

۱۱ موی یال اسب: دیگر مورد شکنجه که برای بسیاری به جز کسانی که درد آن را چشیده اند، ناآشناست، استفاده از موی یال اسب است. اگر به موی یال اسب در زیر میکروسکوپ نگاه کنید دقیقا یادآور اره مویی است که در بریدن فیبر از آن استفاده میشود. طریقه استفاده آن بدین صورت است که آن را از مجرای تناسلی عبور میدهند، یا آن را دقیقا مانند اره در سر سینه ها به طرفین حرکت میدهند. این عمل برش سریع را باعث نمیشود اما درد جانفرسایی دارد که هرکسی تاب تحمل آن را ندارد.

۱۲ بریدن اعضای بدن: طریق دیگری از شکنجه است که تنها روی افراد محکوم به اعدام صورت می‌گیرد. اعمال این گونه شکنجه تنها به دست آوردن اطلاعات تشکیلاتی است. این عمل گاه به صورت ناقص و گاه به صورت کامل صورت میگیرد. بدین معنا که عضوی به طور کامل بریده میشود یا تنها قسمتی از آن از بدن جدا میگردد. زندانی حسن جلالی از اعضای سازمان چریکهای فدایی خلق ایران در معرض چنین شکنجه یی قرار گرفت: مفتولی فلزی به دور بازو، ران و مچ دست و پای او بسته شده بود. سپس مفتول را آنچنان پیچانده بودند که شروع به بریدن نسوج نرم مثل عضله ها و ماهیچه ها کرده و تا به استخوان رسیده بود. این عمل میتواند در چندین جای بدن و حتی یک عضو تکرار شود.

قطع کامل اعضای بدن آنطور که از نامش پیداست، بریدن و جدا کردن اعضای مختلف بدن است. مثل بینی، گوش ها و انگشتان و حتی در مواردی سینه زنان و دست و پا نیز شامل آن میشود. البته قطع انگشتان دست و خود دست از مچ در رژیم خمینی یکی از شایع ترین مجازات های جنحه‌ای به شمار می‌رود که در ملاء عام نیز صورت میگیرد.

درآوردن چشم چندین زندانی هم صورت گرفته است که فیلم و عکسهای آن توسط سازمان مجاهدین خلق منتشر شده است.

۱۳ اتاق قد قامت صلاه و اتاق قیامت: این وسیله عبارت است از صندوقی فلزی به ابعاد ۲۲ در ۲۲ سانتی متر و ارتفاع حدود ۲ متر که زندانی را در آن به زور جای میدهند. این عمل میتواند سه تا چهار روز طول بکشد و زندانی فقط از طریق لوله ای باریک قادر به آشامیدن آب است و از طریق حفره هایی میتواند تنفس کند. بیشتر زندانیانی که این شکنجه بر آنها اعمال شده به انحراف ستون فقرات و کشیدگی شانه ها به یک طرف مبتلا شدند. این دستگاه و دستگاه دیگری که شرح آن را نیز خواهید خواند از ابتکارات اسدالله لاجوردی دادستان دادگاههای انقلاب میباشد. دیگر ابتکار لاجوردی دستگاهی است به نام اتاق قیامت که نوع پیشرفته تر اتاق قدقامت صلاه میباشد. این دستگاه صندوقچه ای است فلزی به ارتفاع ۴۰ سانتی متر و طول ۹۰ و عرض ۳۰. که زندانی را دو لا در آن قرار میدادند و سپس صندوق فلزی را در سرمای زمستان یا گرمای تابستان در محوطه باز میگذاشتند. برای جا دادن زندانی گاه تا شش نفر روی در آن می ایستادند تا در آن بسته شود. شمار بسیاری از زندانیانی که این شکنجه در مورد آنها اعمال شد به قطع نخاع و یا شکستگی گردن و ستون مهره هایشان انجامید و در بهترین حالت به حالت گرفتگی ستون مهره هایشان منجر شد که تقریبا تمامی آنها به نقص عضوهای دائمی و فلج دائمی دچار شدند.

۱۴ گرسنه و تشنه نگه داشتن: این نیز یکی از شکنجه هایی است که در زندان رایج است. چون علاوه بر آن که قوای جسمانی را تحلیل میبرد که منجر به پایین آمدن مقاومت بدن در برابر شکنجه میشود، خود نیز به خاطر درد معده، و اعضای گوارش نوعی شکنجه محسوب میشود. به همین خاطر اغلب زندانیان از ناراحتی های معده رنج میبرند.

گاهی نیز بعد از گرسنگی طولانی به زندانی غذاهای آلوده داده میشود که زندانی مجبور به خوردن همین غذاهاست. این غذاها معمولا در حال فاسد شدن هستند یا در آنها مو، ناخن و ته سیگار دیده میشود.

۱۵ مسموم کردن: زندانیان به وسیله غذا و نوشابه مسموم می شوند. بدین نحو که در غذای زندانیان از مواد شیمیایی مثل آنتیموان استفاده می شود که این عنصر شیمیایی باعث انقباض های شدید عضلانی میگردد که در نهایت منجر به حمله ی قلبی میشود. آنتیموان عوارضی مثل ریزش مو را به دنبال دارد که غیرعادی بودن وضع جسمانی زندانی را نشان میدهد و از طرفی وجود این عنصر در بدن در موقع کالبدشکافی حاکی از وضعیت غیرطبیعی منجر به مرگ است.

۱۶ استفاده از ادرنالین در نوشابه ی زندانیان که باعث ایست قلبی حتی در سنین پایین میشود.

۱۷ صندلی راحتی: این صندلی مانند تمام صندلیها فرم مشخصی دارد. اما در محل نشیمن گاه آن و دقیقا جایی که بیضه ها میتوانند قرار داشته باشند حفره ی دایره شکلی تعبیه شده، وقتی که زندانی را بر روی این صندلی مینشانند از محل حفره وزنه ای که معمولا نیم تا یک کیلوگرم است به بیضه های او آویزان میکنند. این شکنجه مثل اکثر شکنجه ها عواقبی دارد که گاه منجر به مقطوع النسل شدن زندانی میگردد. یا در حالت بهتر منجر به سیاه شدن بیضه ها، تورم و چرک میشود. درد ناشی از این شکنجه بعد از گذشت دو تا سه دقیقه جانکاه است.

۱۸ استفاده از دستبند در شکلهای متفاوت: جمهوری اسلامی از دستبندهای آلمانی استفاده میکند که در صورت حرکت زندانی اتوماتیک بسته تر میشود.به همین خاطر بسیاری از زندانیان بخصوص در سالهای اخیر به نقص عضوهای دائمی مبتلا شدند که گاه منجر به قطع دست آنها از مچ شده است. اما معمولی ترین عارضه آن مرگ عصبی و از کار افتادگی دستها به طور موقت یا دائم است.

۱۹ آویزان کردن با یک یا دو دست از سقف: شخص را با یک یا دو دست با دستبند از سقف آویزان میکنند. البته اگر پاها از زمین فاصله داشته باشد مدت شکنجه معمولا یک ساعت تا یک ساعت و نیم است. چون بیشتر از آن صدمات جدی به زندانی وارد میشود. اغلب کسانی که این نوع شکنجه بر آنها اعمال شده تا حدود چهار ماه دستهایشان عملکردی نداشته و به علت فشار زیاد زخمهای عمیقی در مچ دست آنها ایجاد میشود که گاه موجب قطع عصب یا تاندوم در این ناحیه میگردد.

۲۰ آویزان کردن به حالت کشیده کامل: نوع که زمان آن حتی یک تا سه روز هم طول میکشد به طریقی است که نوک پنجه های پا با زمین تماس ناچیزی دارد. و زندانی هر بار برای کاهش فشار وارد آمده بر روی دستها مجبور است بدن خود را کشیده تا به روی پنجه پا تکیه کند. همین عمل موجب کشیدگیهایی در ناحیه ران و دنده ها میشود که بعد از گذشت چند ساعت دردهایی را در طول بدن ایجاد میکند. از اولین نشانه های این شکنجه بند آمدن ادرار است. و با ادامه آن حرکتهای عصبی دست است که اغلب دائمی هستند.

۲۱ قپانی: سیستم دیگر شکنجه با دستبند قپانی است. بدین نحو که دستهای زندانی یکی از بالا و دیگر از پایین به طور ضربدر از پشت بسته میشود و سپس زندانی از وسط زنجیر و دستبند به وسیله قلابی آویزان میشود. درد این شکنجه بیشتر در گردن و کتف ظاهر میشود. برای کم کردن فشار در این نواحی زندانی میتواند سینه خود را به جلو متمایل کند اما ماموران شکنجه با ضربات باتون یا قنداق تفنگ مانع این کار میشوند. که در اکثر موارد این ضربات موجب شکستگی در ناحیه جناق سینه میشود. این شکنجه بعضا بیش از ۲۴ ساعت هم ادامه داشته است و در اثر آن زندانی برای ماهها حتی قادر به باز و بسته کردن دکمه پیراهن و شلوارش نیست و باید از دیگران برای توالت و شستشو کمک بگیرد.

۲۲ آویزان کردن با دست بسته از پشت: نوع دیگر این است که دستهای زندانی به طور معمول از پشت بسته میشود و سپس زندانی آویزان میشود. این نوع شکنجه بسیار دردناک است و در همان اولین دقایق موجب در رفتگی کتف ها میشود و با گذشت چندین ساعت دستها کاملا از کار میافتند.

۲۳ قفل کردن: شکل دیگر آن که گاه چندین روز به طول میانجامد به هم بستن دستهاست طوری که دستبند از بین پاها رد میشود و دستی از عقب را به دستی دیگر از جلو متصل میکند. این نوع شکنجه آسیب چندان آنی در بر ندارد و فقط برای آزار و اذیت و به تنگنا کشاندن زندانی به کار میرود. اما اگر به طول بیانجامد موجب انحراف در استخوان پشت میشود.

۲۴ بستن اعضای بدن به یکدیگر: آخرین شکنجه از این قسم که ابتکار رژیم خمینی است، بستن اعضای مختلف بدن به یکدیگر است. که به طور شاخص به مدت ۶ ماه متوالی بر روی اکبر محمدی از فعالان جنبش دانشجویی اعمال شد بدین نحو که گردن او را به یک دست و دست دیگر را به مچ یک پای او بسته بودند، این زندانی انحرافات کاملا مشخصی در ناحیه پشت پیدا کرد که امکان راست ایستادن را از او گرفته بود و سپس بعد از شکنجه های طولانی در حین اعتصاب غذا درگذشت.

۲۵ کشیدن ناخن: دیگر نوع شکنجه که هم تصور آن سخت است، هم بیان آن، کشیدن ناخن است که معمولا به دو صورت اعمال میشود. صورت اول بدین قرار است که وسیله ای مانند پیچ گوشتی به زیر ناخن فشار داده میشود و سپس به وسیله آن ناخن را از سطح گوشت جدا میکنند و بالا میآورند و بعد به کمک وسیله ای دیگر که شبیه گازانبر است ناخن را با قدرت از ریشه بیرون میآورند. طریق دوم بدین نحو است که به جای پیچ گوشتی از میخهایی استفاده میشود که نوک آنها در آتش سرخ شده باشد با هدایت کردن این میخها به زیر ناخن مراحل بعدی به مانند طریق اول دنبال میشود. صدماتی که اغلب بعد از کشیدن ناخن به شخص وارد میشود بسیار سخت است. گاه انسان تا آخر عمر به خاطر صدمات عصبی که به انگشتان وارد میشود قادر به انجام کارهای ظریف نخواهد بود. دستها لرزش پیدا میکنند طوری که نوشتن نیز سخت میشود و دست خط شخص بعد از شکنجه به سبب عدم کنترل حرکات کاملا تغییر میکند. کتایون آذرلی یکی از قربانیان این شکنجه است. او که به خاطر نوشته هایش در جوانی به زندان افتاد، هم اکنون نیز بعد از گذشت ۲۰ سال نوشتن برایش دشوار است.

۲۶ شکنجه پس از شکنجه: در واقع تنها درد طاقت فرسای شکنجه در هنگام اعمال آن بر روی زندانی نیست، بلکه دردی است که روزها و هفته ها بعد از آن نیز گریبانگیر زندانی است و عواقبی که احتمالا به دنبال خواهد داشت که در این صورت هم زندانی از ابتدایی ترین کمکهای پزشکی برخوردار نخواهد بود. این نیز ابتکاری جدید از طرف رژیم خمینی است که در صورت مرگ قربانی مرگ آنها را طبیعی جلوه میدهد.

۲۷ شوک الکتریکی: یکی از شکنجه هایی که مصیبت های بعدی آن دردناک تر از خود شکنجه است شوک الکتریکی است که به صورتهای مختلف اجرا میشود. عواقب بعدی شوک الکتریکی چروک شدن پوست در نواحی اتصال گیره های فلزی است. همچنین به خاطر عبور جریان الکتریسیته از بدن مقداری خون تجزیه میشود که در اثر آن گلبول سفید بیشماری در خون کشته میشود و زندانی با هر بار ادرار کردن مقادیری خون و چرک نیز دفع میکند که خود دردآور است. اصلی ترین عارضه شوک الکتریکی متوجه کلیه ها میشود که امکان دارد عفونی شوند و گاه نیز برای همیشه عملکرد خود را از دست بدهند.

۲۸ تخت الکتریکی: زندانی روی تختی میخوابد یا ایستاده به آن بسته میشود و با عبور جریان الکتریسیته از تخت فلزی به زندانی شوک وارد میشود.

۲۹ گیره الکتریکی: وصل کردن گیره هایی به نقاط حساس بدن مثل گوشه پلک ها، لاله های گوش، اطراف لب، پره بینی و بیضه هاست. این گیره های فلزی به وسیله ی سیمهایی به منبع تغذیه الکتریکی با ولتاژ بالا و آمپر پایین وصل میشوند و بعد از روشن کردن کلید مولد شوک وارد میشود.

۳۰ باتون الکتریکی: که به بدن عریان تماس داده میشود. معمولا شوک چند ثانیه بیشتر ادامه پیدا نمیکند اما دفعات آن متوالی است و میتواند تعداد آن زیاد باشد. در کاربرد باتون الکتریکی معمولا برحسب شدت شکنجه نه تنها این وسیله برای وارد آوردن شوک مورد استفاده قرار میگیرد بلکه به عنوان ابزاری برای وارد آوردن ضربه و تجاوز جنسی نیز به کار گرفته میشود.

۳۱ شکنجه صوتی: یکی از ابتکارات جمهوری اسلامی برای آزار زندانیان شکنجه صوتی است که بسیار در زندانها رایج است. بدین نحو که بلندگوهای زندان در تمام مدت شبانه روز و با صدای بلند مشغول پخش تلاوت قرآن، اذان، سخنرانی توبه کنندگان و یا صدای ضجه ی شکنجه شدگان است. به همین خاطر زندانبانان نام زندانهای جمهوری اسلامی را دانشگاه اسلامی گذاشته اند که از طریق پخش اینگونه اصوات به اصطلاح زندانیان را آموزش میدهند. گاهی مقاومت زندانیان موجب خشم زندانبانان میشود که در این موارد زندانبانان اعمال خود را شدت میبخشند و بر اثر حرکات کنترل نشده صدمات شدیدی به زندانی وارد میشود. از معمولی ترین این صدمات شکستن انگشتان، مچ دست، بازو، ساق پا، دنده ها و استخوانهای گونه و دندانهاست که البته شکستن دنده ها و انگشتان دست جزو شکنجه های معمولی و متعارف رژیم اسلامی به حساب میآید.

۳۲ ایجاد بیماری با محرومیت از امکانات بهداشتی: موردی که باید بسیار رعایت شود نظافت در زندان است. به این خاطر که زندانی در ماههای اول حق استفاده از فضای باز را ندارد و گاه هیچگاه نخواهد داشت. بنابر این عدم نور کافی و هوای تازه میتواند عامل بیماریهای پوستی مختلفی شود و اگر جراحتی بر سطح پوست وجود داشته باشد زمان التیام آن طولانی تر خواهد بود و یا حتی موجب عفونی شدن آن خواهد شد. مدت حمام چیزی حدود دو سه دقیقه بیشتر نیست. نمونه بارز آن در زندان تبریز دیده شد که حق نظافت از زندانی ها گرفته شد و بخاطر خارشهای شدید پوستی آنها مجبور بودند که دستهای خود را به دست یکدیگر ببندند تا ناخواسته در هنگام خواب بر اثر خاراندن به پوست خود صدمه وارد نکنند.

کوتاه نگاه داشتن موهای سر و بدن از این جمله اند. به غیر از جنبه نظافت آن موهای بلند مخصوصا سبیل و ریش مردان وسیله ی خوبی برای شکنجه شدن در اختیار زندانبانان قرار میدهد.

۳۳ بی خوابی دادن:یکی دیگر از شکنجه ها جلوگیری از خوابیدن زندانیان است که گاه تا سه روز طول میکشد. این نحوه ی شکنجه میتواند با ایجاد سر و صدا در وهله اول و به دنبال آن جلوگیری از استراحت زندانی با وادار کردن او به ایستادن و راه رفتن صورت بگیرد و در مراحل بعدی پاشیدن آب سرد به سر و تن او. این نوع شکنجه، گاه موجب اختلالات روحی شدیدی میشود که تا مدتها اثر آن باقی میماند. این شکنجه علاوه بر سلب تمرکز فکر، خشم زیادی را در زندانی ایجاد میکند که در این مرحله امکان سخن گفتن بدون فکر بسیار زیاد است که از میان آنها زندانبانان اطلاعات خود را به دست میآورند.

۳۴ استفاده از اعضای بدن زندانی برای دیگران: رژیم خمینی در سالهای ۶۰ تا ۶۲ و در تمام طول جنگ از اعضای داخلی و خون زندانیهای محکوم به مرگ برای زخمی های جبهه های جنگ استفاده میکرد. بدین طریق که خون زندانیان را تا حد ممکن میگرفت و سپس آنها را به جوخه های اعدام میسپرد و یا اعضای داخلی آنها را مثل کلیه ها از بدن خارج میکرد و سپس مرگ آنها را مرگ طبیعی جلوه میداد. به همین خاطر در بسیاری موارد رژیم خمینی از اعلان محل دفن زندانیان به خانواده های آنان خودداری میکرد و یا بعد از دفن آنها فقط محل دفن زندانی را به خانواده های آنان اطلاع میداد. حکم این مسئله در تاریخ ۳/۷/۱۳۶۰ به شماره پرونده ۳۲۵۰ از سوی دادستانی کل انقلاب اسلامی ایران به کلیه دادستانی های استانها و شهرستانها صادر شد.

۳۵ درخت سخنگو: در اغلب شکنجه گاههای آگاهی درختی وجود دارد به نام درخت سخنگو که متهم را به آن می بندند و شکنجه گران میگویند آنقدر می زنیم که یا درخت صحبت کند یا تو صحبت کنی.

۳۶ جوجه کباب: متهم را عریان به یک میله می بندند و مانند جوجه گردان می چرخانند و کتک می زنند. نحوه اجرای آن بدین نحو است که پاهای زندانی را به هم می بندند سپس اورا روی زمین می نشانند و به دست هایش نیز دستبند می زنند و دست هایش را روی ساق های پایش می گذارند و پاهایش را جمع می کنند تا زانوهایش از بین دستانش در ارتفاع بالاتری قرار گیرند. در این بین چوبی را از روی ساعد دست ها و پشت زانو ها رد می کنند و زندانی را از زمین بلند می کنند و دو طرف چوب را بر روی دو سکو می گذارند. در این حالت زندانی در هوا معلق می ماند و بیشترین فشار بر زانوها و آرنج های او وارد می شود. زندانی را تا مدتی بدین نحو نگه می دارند. بعد از پایین آوردن زندانی وی دچار استفراغ شدید همراه با تخلیه شدید گازهای معده و روده می شود و تا مدتی تعادل بدنی خود را از دست می دهد.

۳۷ جنین: متهم را در حالتی در لاستیک های بزرگ کامیون و تریلر مثل جنین داخل بدن مادر قرار می دهند و شکنجه گران متهم را به نوبت دور یک محوطه می گردانند.

وی تاکید می کند که امکان استفاده از داروهای روان گردان در غذای زندانیان منتفی نیست.

۳۸ شکنجه با استفاده از گربه:یکی از آخرین نوع شکنجه بدین نحو بوده که دست زندانی را از پشت می بندند و شلواری گشاد را به پای وی می کنند و سپس پاچه هایش را از بالای زانو می بندند. در این موقع گربه ای را که در محلهای آلوده راه برده اند به درون شلوار رها می کنند. گربه برای حفظ تعادل و همچنین خلاص از محیط بسته به تقلا می پردازد و به شکم و آلت تناسلی قربانی چنگ می زند. این شکنجه علاوه بر درد شدید زخمهای عفونی حاصل از ناخن های گربه ایجاد می کند که عوارض آن ماهها چرک و خونریزی در وقت ادرار است.

۳۹ ایستاده نگه داشتن طولانی: این عمل در انواع آن از ۷٬۸ ساعته هست تا چند روزه. این شکنجه با بی خوابی دادن ترکیب شده است. در این نوع شکنجه پاها بشدت ورم می کند، جریان خون در مغز بشدت کاهش می یابد که بنوبه خود باعث ایجاد توهم وخیالات شده و زندانی زمین خالی را یک رختخواب می بیند و برای آن اقدام می کند بصوریتکه به شدت به زمین می خورد.

۴۰ زجر کش کردن: این شیوه در حقیقت ترکیب اعدام با شکنجه است. به این صورت که گلوله ها را به تدریج و به نقاط غیر حساس بدن قربانی شلیک می کنند. مثلا یک گلوله ابتدا به ساق پا بعد از مدتی گلوله دوم را کمی بالاتر و همینطور تا به تدریج قربانی جان بدهد. حیدر خلیلی در زندان میانه و مهدی ابویی در زندان ساری از اعدام شدگان با این شیوه بوده اند.

۴۱ ضربات محکم و مستقیم به گوش: این کار جهت پاره کردن پرده گوش صورت می گیرد و معمولا توام با خونریزی و کری موقت یا دائمی است. این کار معمولا توسط شکنجه گران با دستان بزرگ و قوی و کارآزموده و با استفاده از دو دست جهت وارد آوردن ضربه به هر دو گوش انجام می شود.

۴۲ کندن پوست سینه

۴۳ در آوردن چشم از حدقه

۴۴ شکستن یکی از اعضای بدن که معمولا دست یا پای زندانی است

۴۵ تقتیل(به قتل رسانده شدن با شکنجه):«در یک نمونه ابتدا تمام بدن را با آتش سیگار سوزاندند. سپس آرنج چپ زندانی را با چکش شکستند و هنگامی که باز هم تسلیم نشد، با چشم چپ او را از حدقه بیرون آوردند

شکنجه های روانی

۱ تجاوز به همسر در مقابل چشم زندانی: یکی از رایج ترین شکنجه ها این است که گاه در مقابل چشمان زندانی، همسرش را مورد شکنجه و گاه نیز مورد تجاوز جنسی قرار می دهند.

۲ ادرار کردن در دهان: یکی از این شکنجه ها ادرار کردن در دهان و بر صورت زندانی و انداختن آب دهان است و گاه حتی فرو بردن سر در چاههای توالتهایی که گرفته است. یا بستن به مدت چندین روز با دستبند به شیر توالت طوری که مجبور است غذای خود را نیز در همان محل دریافت کند.

بعضی از شکنجه ها نیز برای مدت طولانی مورد استفاده قرار می گیرند تا زندانی را خسته و مقاومت او را تحلیل برند.

۳ تراکم فوق العاده جمعیت: مثلا جای دادن تا ۱۶ زندانی در سلولی که فقط فضای کافی برای حداکثر ۴ نفر دارد. یا جای دادن بیش از ۱۰۰ نفر در یک سلول ۶ * ۵ که بطور معمول جای ۱۵ نفر است. در این مواقع زندانیان حتی نمیتوانند به روی شکم یا کمر خود بخوابند. آنها برای اینکه فضای کمتری را اشغال کنند تنها باید بر روی یک طرف بدن دراز بکشند و در ساعات معینی همه تغییر موضع دهند. چون چرخیدن فردی در آن فضای کم میسر نیست. معمولا زمان تغییر موضع که در ابتدا بین هم سلولی ها تعیین میشود بین یک ساعت تا یک ساعت و نیم است گاه نیز هم سلولیها به نوبت می حوابند.

۴ رهاکردن آب در سلول: دیگر نمونه این گونه شکنجه رها کردن آب در سلولی است که نه تختخواب دارد و نه وسیله ای که بتوان به روی آن نشست یا ایستاد. در این صورت تنها راه برای فرار از آب سردی که در کف سلول قرار دارد این است که دائما بایستند یا سر پا بنشینند، که در هر صورت کف پای زندانی خیس میشود. این شکنجه در بسیاری موارد منجر به رماتیسم استخوانی شده است.

۵ انفرادی: دیگر نوع شکنجه رایج که خود رژیم نیز بر آن صحه گذارده، زندان انفرادی است. بطور معمول این سلول دارای ابعادی به اندازه ۱ در ۱٫۵ متر یا ۱٫۵ در ۲ متر یا ۲٫۵ متر می باشد. سلولهای زندان گوهردشت با ۱۰۰۰ سلول انفرادی و بخش معروف به آسایشگاه زندان اوین با ۴۰۰ سلول انفرادی دارای ابعاد ۱٫۵ در ۲٫۳۰ بوده است. هر کدام از این سلولها دارای پنجره ای به ابعاد ۵۰ در ۷۰ سانتی متر است که البته تنها از قسمت بالا و به اندازه بسیار کمی باز شده و از پشت با پره های آهنی بصورت کرکره افقی پوشانده می شود. بصورتیکه تنها میشود به آسمان دید داشت. سرویس بهداشتی بصورت یک سینک فلزی یا چینی مدل غربی در این سلولها تعبیه شده است و یک روشویی برای شستشوی دست و همچنین شستشوی ظرف غذا در آن وجود دارد بصورتی که زندانی جز برای حمام که هفته ای یکبار وممکن است مدت ۱۰ دقیقه به هر فرد برسد از سلول خارج نمی شود. هر سلول یک دریچه برای نگاه انداختن توسط نگهبان زندان جهت چک و کنترل زندانی دارد. سلولهای بند ۲۰۹ اوین هم تقریبا با همین مشخصات است فقط پنجره های آن در قسمت فوقانی وخارج از دسترس زندانی و به روی سقف سفالی باز می شود. انواع بدتر این سلولها بسته به نوع استفاده آن نیز وجود دارد. در گوهردشت سلولهایی که به آن تاریکخانه می گفتند نیز وجود داشت که ابعاد آن ۱٫۵ در ۱ متر بود بدون هیچ گونه نور و دریچه ای که برای شکنجه زندانی تنها یک وعده غذا داده می شد و یک بار هم اجازه استفاده از سرویس بهداشتی داشت. در شهرستانهای مختلف و زندانهای مختلف سلولهای متنوع دیگری نیز وجود داشته است. برای تصور شکنجه در انفرادی میتوان اتاقی تاریک را در ذهن خود مجسم کرد که در آن فقط و فقط پتویی داده میشود، و تنها چیزی که یکنواختی آن را برهم میزند، باز شدن کشویی کوچک بر روی در آن است که سه بار در طول شبانه روز اتفاق میافتد تا غذای زندانی به او داده شود. نه کتابی و یا روزنامه ای، نه هم صحبتی و نه حتی صدای کرکننده بلندگوهای زندان. مدت این نوع زندانی در رژیم خمینی گاه به چند سال هم میرسد. تعداد زیادی از زندانیان در زمستان ۶۱ از زندان قزلحصار و اوین به زندان گوهردشت منتقل شدند و مدت ۲٫۵ سال در انفرادی بودند.

به زندان انفرادی نام شکنجه سفید هم داده اند. اثرات آن معمولا عمیق است و اثرات روحی و روانی آن تا سالها و حتی تا آخر عمر با انسان همراه خواهد بود. در بعضی زندانیها آثار آن بصورت کم حرفی مزمن ظاهر می شود و زندانی بیشتر در خود فرو میرود، به هیچ چیز اطمینان ندارد و حالت تشویش و نگرانی برای مدتی طولانی یا تا آخر عمر با او خواهد بود. حالتی مانند آنکه او همیشه انتظار حادثه ی بدی را دارد. گوشه نشین میشود و گاه نیز با خود نجوا میکند و اصلا به دنیای اطراف خود توجهی ندارد.

یکی دیگر از اثرات بعدی زندان انفرادی تکرار مکرر حرکات است. حرکاتی که زندانی برای پر کردن زمان خود در زندان به آنها دست میزند. گاه نیز زندان چنان کوچک است که زندانی امکان قدم زدن را هم ندارد. در چنین مواقعی مفصل های او به علت عدم تحرک دچار آسیب های جدی میشود چون او مدام مجبور به نشستن بر روی زمین است.

۶ اعدام مصنوعی: یک شکنجه دیگر برای در هم شکستن روحیه افراد و ترساندن آنها اعدام مصنوعی است. بدین صورت که صحنه ای دقیقا به مانند اعدام واقعی طراحی میشود. چشمان و دستان زندانی در مقابل جوخه آتش بسته و دستور آتش داده میشود اما جوخه شما را هدف قرار نمیدهد بلکه تیراندازی به هوا صورت میگیرد. شوک وارده از چنین اقدامی چنان زیاد است که زندانی بر دو زانو و یا صورت بر زمین میافتد و در خود ادرار میکند و برای مدتی حالت روانی زندانی غیرطبیعی خواهد بود.

این شیوه شکنجه توسط طناب دار نیز به اجرا در آمده است. به این صورت که زندانی را تا نزدیک خفگی از طناب آویزان می کنند اما بعد با قطع ناگهانی طناب مجال نفس کشیدن به او می دهند. این کار بعضا تا سه بار تکرار شده است. در این شیوه احتمال شکستن دست و پا به دلیل پرتاب از بلندی حلقه دار وجود دارد.

۷ ناسزاگویی و فحاشی زندانبانان، بازجویان: قصد از این نوع شکنجه درهم شکستن مقاومت روحی زندانی با تحقیر کردن است. این کار در طول دوره حبس هم توسط زندانبانان ادامه دارد.

۸ شکنجه دسته جمعی: نوع دیگری از شکنجه، شکنجه دسته جمعی است. بدین صورت که افرادی که در رابطه با یک پرونده دستگیر می شوند را همزمان مورد بازجویی و شکنجه قرار می دهند و با شکنحه کردن  و گاه تهدید به مرگ یکی از آنها سعی در تخریب فکری از راه ایجاد وحشت یا حس ترحم در دوستان وی می کنند. این قضیه در مورد افراد خانواده نیز صورت می گیرد طوری که شخصی که مورد آزار قرار می گیرد یکی از اعضای خانواده زندانی می باشد که معمولا بی گناه هست. گاه نیز ماموران به برای گرفتن اقرار ضمنی ترفندی همراه با دروغ متوسل می شوند بدین نحو که به زندانی خبر مرگ یکی از وابستگان نزدیک وی را می دهند و یا به او گفته می شود  که دوست او یا یکی از افراد خانواده وی اعتراف به فعالیت وی کرده اند. این موضوع از دو طرف ضربه روحی سختی وارد می کند. اول آنکه زندانی از طرف اعتماد خود لو رفته. دوم آنکه زندانی دیگر برای رژیم شناخته شده است.

۹ وادار کردن زندانیها به دیدن یا شنیدن افراد در حال شکنجه: دیدن یا گوش دادن به ضجه های افراد در زیر شکنجه یا وادار به دیدن اعدام دیگر زندانیهاست. هدف زندانبانان از این کار تضعیف روحیه و ترساندن زندانیان است تا در نهایت از نظر روحی خدشه پذیر گردند. بردن به جوخه اعدام توسط لاجوردی در سال ۶۰ بوفور از جانب لاجوردی مورد استفاده قرار می گرفت. یکی از سخت ترین این مناظر وادار کردن زندانیان به مشاهده ی جان کندن زندانیان زنی است که محکوم به مرگ میشوند. به ایشان پس از بارها تجاوز، حکم اعدام با شلیک گلوله ی پلاستیکی در رحم آنها به اجرا درمیآید. در این حالت قربانی با درد و رنج وحشتناکی در عرض چند ساعت، بسته به مقاومت بدنی او جان میدهد. اما پیچ و خمی که زندانی از درد کشنده ای که دارد و به خود می پیچد و ضجه و ناله هایی که میکند بی شک اثر خرد کننده ای بر روی زندانیانی دارد که مجبور به تماشای این صحنه هستند.

۱۰ وادار کردن زندانی به شلیک به زندانی محکوم به اعدام: لاجوردی به عنوان شرط قبولی توبه زندانی این نوع شکنجه را رواج داده بود. زندانی را بدون اطلاع و بصورت ناگهانی از سلول بیرون کشیده و در معرض فشار قرار می دادند که برای رهایی از اعدام و تقلیل حکم باید به جوخه اعدام رفته و با گذاشتن دست بر ماشه تفنگ پاسداران جوخه اعدام در شلیک به زندانی محکوم به اعدام مشارکت کند. این عمل معمولا منجر به روانی شدن زندانی شده است.

۱۱ وادار کردن زندانی به جمع کردن جنازه اعدامی ها: در مواردی زندانیانی که حاضر به دست گذاشتن روی ماشه نشده بودند را وادار کردند که جنازه اعدام شدگان که بعضا می توانست برادر یا خواهر یا فامیل یا دوست زندانی باشد را جمع آوری کرده و به ماشین انتقال جنازه منتقل کنند.

نمونه شکنجه شده ها در نظام خمینی

زنان شکنجه شده

زهرا کاظمی، خبرنگار ایرانی‌تبار کانادایی خانم کاظمی در دوم تیر۸۲ در حین عکسبرداری از تجمع خانواده‌های زندانیان در مقابل زندان اوین بازداشت شد. تحت شکنجه قرار گرفت و بر اثر این شکنجه‌ها روز ۲۰تیر در بیمارستان نظامی بقیةالله جان سپرد. در پیگیری این پرونده مشخص شد خانم کاظمی در زندان مورد تجاوز شکنجه‌گرانش قرار گرفته‌است. شهادت دکتر شهرام اعظم سرگرد و پزشک کادر نیروی انتظامی شاغل در بیمارستان بقیةالله که پس از انتقال خانم کاظمی به بیمارستان او را معاینه کرده بود مشاهدات خود را بیان کرده‌است.[۵]

_طاهره حبیبی‌فرد در زندان شیراز: «طاهره هنگام دستگیری ۴ماهه حامله بود. شکنجه گران همزمان با زدن شلاق، میخهایی به‌سینه‌او فرو کردند… شکنجه‌های طاهره‌ادامه یافت. شکنجه‌گران سه‌انگشت او را قطع کردند. بدن او را به قدری سوزاندند که قسمتهایی از بدنش به‌کل سوخته و از بین رفته‌بود. هنگام تیرباران یکی از گلوله‌ها به‌شکم طاهره خورد و جنین چند ماهه‌اش برروی زمین افتاد».

_مریم محمدی بهمن‌آبادی در اوین: «مریم را سال۶۰ دستگیر و به ۱۵سال حبس محکوم کردند. در اثر شکنجه یک پرده گوشش پاره شد. علاوه بر شلاق و کابل، چندین بار او را حلق‌آویز کردند و سپس جسد نیمه جانش را به‌زیر کشیدند. ستون فقراتش ضربه شدیدی خورد. به‌طوری که دیگر هرگز قادر به‌انجام کارهای معمولی هم نبود. دکتر گفته بود مدت زیادی نمی‌تواند مقاومت کند و پس از آن به‌کل از کار می‌افتد. براثر شدت خونریزی دچار ضعف شدید بود. شکنجه‌ها پس از محکومیت هم ادامه یافت. برادرش، محمدرضا را پس از شکنجه‌های فراوان در برابر چشمان مریم اعدام کردند. سپس ۷_۸ماه‌او را در قفس انداختند. یک سال و نیم هم در سلولهای انفرادی و واحد مسکونی قزلحصار بود که بیشترین فشار را داشت. وقتی به‌او ملاقات دادند روی چرخ بود و از درد پا و روده و عفونت بدنش به شدت رنج می‌برد. قادر نبود روی پا بایستد و به‌همین دلیل روی چرخ به‌ملاقات مادرش آمد.

اعظم طاق‌دره: که در شهریور۶۷ در اوین حلق آویز شد: «هردوپای اعظم ناقص شده و قسمتی از کف پایش براثر شکنجه و عمل جراحی کنده شده بود. به‌همین دلیل او راه رفتن معمولی را هم به‌سختی انجام می‌داد».

راضیه عماری: او را در حالی که باردار بود در مشهد دستگیر می‌کنند. پس از شکنجه‌های بسیار به زندان تبریز منتقل می‌شود. به صورت وحشیانه‌تری شکنجه می‌شود. به طوری که همبندش نوشته‌است: «روزی چند بار به حال اغما می‌افتاد و بیهوش می‌شد. کلیه‌هایش مرتب خونریزی داشت و بر سینه‌اش جای سوخته ته سیگار مشاهده می‌شد[۶]

ماه منیر مؤدب در زندان تبریز: همبندش درباره‌اولین دیدارش با او نوشته: «وقتی او را دیدم گفت بیش از ۱۶۰ضربه شلاق خورده‌است. علاوه برآن اعصاب پشت گردنش صدمه دیده بود. حالت تشنج و اغما و ضعف عمومی داشت. بعد از چندین روز مقاومت ، توسط سپاه به دادگاه‌انتقال یافت و ۱۰۰ضربه کابل دیگر به‌او زدند. ۱۵روز در بیمارستان بستری شد و از آن‌جا دوباره به مجرد بند دادگاه‌انتقال یافت. از او فقط رگ و پوست و استخوانی باقی مانده بود. می‌گفت چندین روز است حتی آب به من نداده‌اند. استخوان ستون فقراتش چرک کرده بود و از سوراخی که‌ایجاد شده بود چرک دفع می‌کرد. درد شدیدی تمام وجودش را پر می‌کرد و گرسنگی و تشنگی بر او غلبه می‌کرد...»

فرح غیوری: «وقتی دستگیر شد باردار بود، پس از ماهها شکنجه، نوزاد خود را در یک سلول انفرادی به نیا آورد. هیچ کس نبود که به‌او کمک کند و فرح تا مدتها نه لباس داشت و نه . حتی برای پوشاندن طفل تازه به دنیا آمده یک تکه پارچه هم نداشت. از شدت ضعف قادر به شیر دادن طبیعی به نوزادش نبود. آب را هم برروی او بسته بودند. ما که در سلولهای کناری او بودیم تمام سعی خود را می‌کردیم تا مقداری آب به‌او برسانیم. یا حبه‌یی قند یا تکه‌یی پارچه. بچه‌ها با استفاده‌از یک تکه‌استخوان که در  پیدا کرده بودند سوزن درست کردند و لباسهای خود را پاره پاره کردند تا برای این قبیل نوزادان لباس بدوزند»[۷]

الهه دکنما دانش‌آموز هوادار مجاهدین در شیراز: او را در زندان عادل‌آباد به زیر شدیدترین شکنجه‌ها می‌برند. درباره‌او آمده‌است: «او در زیر وحشیانه‌ترین شکنجه‌ها لب از لب باز نکرد. زمانی که جسد تیرباران شده‌اش را تحویل خانواده‌اش دادند، دیدند که برروی لباسش نوشته قبل از تیرباران ۷بار به‌او تجاوز کرده‌اند»[۸]

فلور اورنگی:«در شیراز پس از تجاوز به فلور اورنگی پاسداری با یک جعبه شیرینی و مقداری پول به در خانه‌او مراجعه می‌کند و خود را به عنوان «داماد یک شبه» خانواده معرفی می‌کند»

سیما حکیم معانی هوادار مجاهدین: او در سال۱۳۶۰ در تهران، در حالی که جنینی چند ماهه را با خود حمل می‌کرد، دستگیر می‌شود. درباره‌او نوشته‌اند: «او را چنان شکنجه کردند که دست راستش فلج شد. پایش نیز از کار افتاد و مجبور شدند پایش را عمل جراحی کردند. تکان دهنده‌تر آن که وقتی جلادان از درهم شکستن او مأیوس می‌شوند مادرش را، که زنی خانه‌دار بود، دستگیر و به زیر شکنجه می‌کشند و بعد از تجاوز به‌او هردو را اعدام می کنند»[۹]

مردان شکنجه شده

_حیدر خلیلی در زندان میانه: «حیدر را در واقع زجرکش کردند. هنگام تیرباران او را به‌خارج شهر بردند. گلوله‌اول را به‌ساق پای او زدند و بعد از مدتی گلوله دوم را کمی بالاتر و همین‌طور تا هفت گلوله به‌او زدند. حیدر نزدیک به‌دو ساعت روی خاکها و تیغها در خون خودش غلت می‌زد. وقتی جسدش برای شستن برده شد، فقط یک ساعت طول کشید تا خارهای فرو رفته در تنش بیرون آورده شود».

_اکبر پوردرویش در زندان اهواز: «اکبر را پس از دستگیری زیر شکنجه‌های بسیار شدید قرار دادند. پوست سینه‌اش را کندند. دست راستش زیر شکنجه شکسته شد و عاقبت هم چشمهایش را از کاسه درآورده و بعد اعدامش کردند».

_علی حاجی‌نژاد در زندان گوهردشت: «وقتی علی در برابر مادر قرار گرفت آثار شکنجه بر تمام بدن او دیده می‌شد. به شدت لاغر و ضعیف شده بود و در اثر شکنجه‌ها یک پایش قادر به حرکت نبود و آن را بر روی زمین می‌کشید. موهای فرق سرش ریخته بود و ریش و سبیلش مانند درویشها بلند بود. او مثل مات‌زده‌ها به مادر خیره شده بود و نمی‌توانست به‌درستی حرف بزند. چشمهایش هم به‌شدت ضعیف شده بودند. او به مادرش می‌گوید از ملاقات خبری نداشته و شکنجه گران همان روز صبح به‌او گفته‌اند “وسایلت را جمع کن و آماده‌اعدام شو”».

- محمدرضا سرادار رشتی: «پاسدار محمودی، مسئول بندهای انفرادی، ۴ساعت مداوم با کابل بر سرش می‌کوبید و فریاد می زد: ”حکم ضرب حتی الموت داریم، می‌توانیم زیر شکنجه تو را بکشیم” ابروها و گونه‌هایش به‌قدری ورم کرده بود که نمی‌توانست جایی را ببیند و برای دیدن، تا مدتها مجبور بود با دستانش آنها را بالا بگیرد».

- روح‌الله ناظمی در پاسخ به علت مبارزه‌اش با رژیم به حاکم شرع زندان همدان می گوید: «برای این که دیگر کسی به جرم کتاب خواندن شلاق نخورد، برای این که بچه‌های مردم از سرما و گرسنگی نمیرند، برای این که شما اراذل و اوباش شرّتان را از سر مردم کم کنید» حاکم شرع دستور درآوردن چشم او را از حدقه صادر می‌کند و او محکوم به تقتیل(به قتل رسانده شدن با شکنجه) می‌شود. و سالها بعد همبندش گزارش می‌دهد: «ابتدا تمام بدنش را با آتش سیگار سوزاندند. سپس آرنج چپش را با چکش شکستند و هنگامی که باز هم تسلیم نشد، با بیرحمی تمام چشم چپ را از حدقه بیرون آوردند. پیکر شکنجه‌شده روح‌الله در این ایام بیشتر شبیه توده‌یی استخوان و پوست و گوشت متورم بود»[۱۰]

نمونه خاص[۱۱]

نامه یک زندانی دانشجو که به دلیل شدت شکنجه نمی داند که در کجا و چه وضعیتی بسر می برد:

این نامه تحت عنوان «خوب تماشا کن! صحنه‌سازی و نمایش نیست» توسط دانشجویی نوشته شده که نامش مشخص نیست و هم اکنون نیز وضعیت نامعلومی دارد و نویسنده نامه نمی‌داند در کجا و چه وضعیتی به‌سر می‌برد. لاجوردی و حسین‌زاده (از دستیاران لاجوردی در اوین) بعد از یک هفته شکنجه پیاپی بالای سر این دانشجو می‌آیند و او را به جایی می‌برند. دانشجو به نویسنده نامه گفته‌است: «بعد از چرخاندن در ساختمان اوین مرا از پله‌ها به‌سمت یک زیرزمین بردند، حدس می‌زدم که‌این محل زیرزمین همان ساختمان دادستانی اوین باشد. در انتهای پله‌ها یک در آهنی بود. قبل از ورود، لاجوردی گفت: “خوب حواست را جمع کن! ما به‌این‌جا می‌گوییم سی.سی.یو! یعنی بخش مراقبتهای ویژه! اگر وارد این‌جا شدی دیگر زنده برنمی‌گردی”. وقتی وارد شدیم بوی عجیبی، آمیخته‌از خون و تعفن فضا را پر کرده بود. از من خواستند که چشم‌بندم را بالا بزنم. پشت آن در آهنی یک هال بود و بعد از آن راهرو دیگری قرار داشت، در گوشه هال با صحنه تکان‌دهنده عجیبی مواجه شدم. اجساد خونین و لت‌وپارشده تعدادی زن و مرد روی هم انداخته شده بود و همگی اجساد سراپا خون‌آلود و دست و پاها یا نقاط مختلف بدنهایشان آش و لاش بود. از این بدتر در گوشة دیگر هال، جنازه‌یی را از کمر دولا کرده در یک سطل زباله فرو برده بودند. در برابر چنین منظره‌یی، من کاملاً شوکه شده بودم، گاهی می‌لرزیدم و گاهی مات و مبهوت اطرافم را نگاه می‌کردم. لاجوردی گفت: خوب تماشاکن! صحنه‌سازی و نمایش نیست. اگر باور نمی‌کنی از نزدیک نشانت می‌دهم. لاجوردی از پنجرة روی دربها، داخل چند تا از اتاقهای راهرو بعد از آن هال را به من نشان داد. در هریک از آنها صحنه‌های فجیعی درجریان بود و زندانیان را به صورتهای مختلف شکنجه می‌کردند. در یکی از اتاقها فردی را در آپولو قرار داده بودند. در اتاق دیگری یک زندانی را با شوک الکتریکی آزار می‌دادند. در یکی از این اتاقها یک نفر را روی دیوار به صلیب کشیده بودند. چندنفر دیگر را از هردوپا، یا از یک‌دست و یک‌پا به‌سقف آویخته بودند. لاجوردی مرا به شکنجه‌گران آن قسمت سپرد و آن‌روز به‌مدت چندساعت در یکی از همان اتاقها انواع آزارها و شلاق‌زدن و آویزان‌کردن را درمورد من هم اجرا کردند، اما به آن پاسخی که دنبالش بودند نمی‌رسیدند، چون من هیچ حرفی جز این نداشتم که هیچ‌کاره هستم و حتی هوادار مجاهدین هم نبوده‌ام. شب همان روز لاجوردی و حسین‌زاده دوباره آمدند و مرا با چشم بسته‌از آن زیرزمین به محوطه‌اوین بردند. آن‌جا لاجوردی از من خواست که جلو بیفتم و راه بروم. هنوز چند قدمی‌حرکت نکرده بودم که به‌جسمی که در هوا آویزان بود برخورد کردم. لاجوردی و حسین‌زاده همزمان سرم داد کشیدند که درست راه برو! این چه طرز راه رفتن است؟ وقتی گفتم جایی را نمی‌بینم، گفتند چشم‌بندت را بردار تا خوب ببینی. به محض این که چشم‌بندم را بالا زدم، در مقابلم با صحنه وحشتناک دیگری مواجه شدم و لاجوردی گفت خوب اطرافت را تماشا کن. در میان درختان محوطه جلو دادستانی اوین بودم، جنازه ۳مرد را دیدم که‌از درختها آویزان کرده بودند. لاجوردی گفت: نوشته‌ها را بخوان! روی بدن هرشهید پلاکی آویخته و برروی آن نام و اتهام هریک را نوشته بودند. اتهام همگی «مجاهد» بود و تازه متوجه شدم که به‌فاصله چندمتر آن‌طرفتر یک‌طناب با حلقه آماده‌از درخت دیگری آویخته‌اند. لاجوردی به من گفت: تو به مرگ محکوم شده‌ای و می‌خواهیم حکم را اجرا کنیم. قبل از این که من جواب همیشگی‌ام را که کاره‌یی نیستم تکرار کنم، حسین‌زاده نزدیک شد و در گوش من گفت: این [لاجوردی] خیلی بی‌رحم است، تو را خواهد کشت. بیا به جوانیت رحم کن، هرچه‌اطلاعات از خودت و سازمان داری بگو! من هم پادرمیانی می‌کنم تا جانت را نجات دهم. من که واقعاً حرفی برای گفتن نداشتم، بازهم جواب دائمی خودم را تکرار کردم. این‌جا بود که لاجوردی عصبانی شد و چشمهایم را به‌سرعت بست و دستم را گرفت و مرا کنار چهارپایه برد و گفت برو روی چهارپایه بایست. حلقه طناب دار را دور گردنم انداختند و چارپایه را با لگد از زیر پایم کنار زدند. چند لحظه بعد حالت خفگی شدیدی حس کردم که ناگهان طناب قطع شد و محکم به زمین خوردم. لاجوردی و حسین‌زاده و پاسدارهای همراهشان با سر و صدا برسرم ریختند و کتکم زدند و می‌گفتند چرا طناب را پاره کردی!؟» جریان به‌دار آویختن این زندانی را آن شب ۳بار تکرار می‌کنند و در آستانه خفگی کامل طناب را رها می‌کنند. این نمایش وحشتناک و بیرحمانه علاوه برآثار روانی که برروی او گذاشته بود. گردن و ستون فقراتش را تا چندسال از حالت عادی خارج کرده بود».

نمونه های دیگر: در سلسله جلساتی که تحت نام «دادگاههای مردم ایران» در سال۱۳۷۹ تشکیل شد، تعدادی از شاهدان شکنجه در زندانهای رژیم آخوندی مشاهدات خود را بیان کردند. در دومین جلسه شاهدی به نام «م.ز» از لندن گفت: «یکی ازکسانی که می‌توانم نام ببرم محمد کریمی بود. او به‌شدت در بند۲۰۹ مورد شکنجه قرار گرفته بود و وقتی او را به‌اتاق ما آوردند از درد شدید کمر در عذاب بود. وقتی از او پرسیدم چند تا کابل خوردی، گفت یک بارش تا حدود ۴۰۰ شمردم ولی فکر می‌کنم بیشترین تعداد، حدود ۱۰۰۰ کابل بود. یک‌بار بعد از این که‌او را به‌شدت شکنجه کرده بودند تصمیم گرفتند دوباره‌او را برای شکنجه به‌زیر زمین ببرند از آن‌جا که نمی‌توانست راه برود در حالی‌که به‌دستانش دست بند زده بودند او را روی پله‌ها هل دادند که در نتیجه کمرش به‌شدت آسیب دید. ولی با این حال او را روی تخت شکنجه بردند. محمد کریمی خود از کشتی‌گیران معروف بود، می‌گفت زمانی که در زیر زمین۲۰۹ به‌اتفاق چند نفر دیگر به‌شکل قپانی آویزان شده بود، شاهد مردن یک نفر در زیر ضربات مشت پاسداران بوده‌است که به‌خاطر این که می‌خواسته به‌توالت برود و فریاد می‌زده، او را مورد ضرب و شتم قرار داده‌بودند. محمد کریمی در سال۶۷ در قتل عام اعدام شد».

همین شاهد در قسمت دیگر از مشاهدات خود از نورالدین عظیمی یاد می‌کند و می‌گوید: «در سال۶۳ وقتی او را به‌اتاق ما آوردند دو تا از انگشتهای پایش در اثر ضربات کابل افتاده بود و انگشت کوچکش هم در حین ورزش از پایش کنده شد. درحالی که من می‌خواستم انگشتش را فشار بدهم تا شاید جلو خونریزی را بگیرم، او گفت فکر می‌کنم اگر آن را بکنیم راحتتر باشد تا این‌که بخواهیم برای بهداری و مثلاً بخیه تقاضا بدهیم».[۱۲]

شاهد دیگر به نام «س.ن» از هامبورگ در هشتمین و نهمین جلسه همین دادگاهها می‌گوید: «عبدالحمید صفائیان به‌مدت ۳۰ساعت کابل خورده بود و تقریباً هیچ انگشتی درپاهایش باقی نمانده بود. پاهای او تا زانو داغان و بدون گوشت بود. او فقط به‌خاطر سوزاندن «قرار»ش کابل خورده بود و به‌همین خاطر به ۱۸سال محکوم و سپس در سال۶۷ در قتل‌عام زندانیان جاودانه شد»[۱۳]

اعترافات و مواضع مقامات جمهوری اسلامی

خمینی: «مخالفت با این حکومت مخالفت با شرع است، قیام بر علیه شرع است. قیام بر علیه حکومت شرع جزایش در قانون ما هست، در فقه ما هست؛ و جزای آن بسیار زیاد است. من تنبه می‌دهم به کسانی که تخیل این معنی را می‌کنند که کارشکنی بکنند یا این که خدای نخواسته یک وقت قیام بر ضد این حکومت بکنند، من اعلام می‌کنم به آنها که جزای آنها بسیار سخت است در فقه‌اسلام . قیام بر ضد حکومت خدایی قیام بر ضد خداست؛ قیام بر ضد خدا کفر است.[۱۴]

منتظری:«آیا می‌دانید در زندانهای جمهوری اسلامی به‌نام اسلام جنایاتی شده که هرگز نظیر آن در رژیم منحوس شاه نشده‌است؟ آیا می‌دانید عده زیادی زیر شکنجه بازجوها مردند؟ آیا می‌دانید در زندان مشهد در اثر نبودن پزشک و نرسیدن به زندانیهای دختر جوان بعداً ناچار شدند حدود بیست و پنج نفر دختر را با اخراج تخمدان و یا رحم ناقص کنند؟ آیا می‌دانید در زندان شیراز دختری روزه‌دار را با جرمی مختصر بلافاصله پس از افطار اعدام کردند؟ آیا می‌دانید در بعضی زندانهای جمهوری اسلامی‌دختران جوان را به زور تصرف کردند؟ آیا می‌دانید هنگام بازجویی دختران استعمال الفاظ رکیک ناموسی رایج است؟ آیا می‌دانید چه بسیارند زندانیانی که در اثر شکنجه‌های بی‌رویه کور یا کر یا فلج یا مبتلا به دردهای مزمن شده‌اند و کسی به داد آنان نمی‌رسد؟ آیا می‌دانید در بعضی از زندانها حتی از غسل و نماز زندانی جلوگیری کردند؟ آیا می‌دانید در بعضی از زندانها حتی از نور روز هم برای زندانی دریغ داشتند آن هم نه یک روز، دو روز، بلکه ماهها؟» [۱۵]

او در جایی دیگر گفت: «آیا می‌دانید در زندانهای جمهوری اسلامی‌به نام اسلام جنایاتی شده که هرگز نظیر آن در رژیم منحوس شاه نشده‌است؟»

محمدجواد لاریجانی معاون بین‌الملل و دبیر ستاد حقوق بشر قوه قضائیه و مدیر پژوهشگاه دانش‌های بنیادی: «در اولین اجلاس دادستانهای کشورهای اسلامی»: «ما هرگز اسلام را فدای چالشهای مربوط به حقوق بشر نمی‌کنیم» وی افزود: «ما انواع محکومیتها را در صحنه بین‌الملل شاهد هستیم. به ما می‌گویند چرا رجم می‌کنید، ما باید رجم را برای ایرادکنندگان درست توجیه کنیم. ما انقلاب کردیم که‌احکام اسلام اجرا شود. در مواجهه با دنیا باید بدانیم که چگونه برهان بیاوریم».[۱۶]

اسدالله لاجوردی رئیس زندان اوین و دادستان انقلاب تهران در دههٔ شصت اعتقاد دارد که زندانی به هر وسیله یی باید توبه کند تا اعدام نشود. از گفته های اوست: «هرکس توبه کرده و راست می‌گوید باید به جوخه برود و ثابت کند» و یا «همه باید تواب شوند، وگرنه حکم همه طبق گفته‌امام اعدام است»[۱۷]

وقتی پدر یک مجاهد را دستگیر می‌کند، کارد دست پدر اسیر می‌دهد و می‌گوید: «چون پسر تو مجاهد است و الان اینجا پیش ما نیست، به جای پسرت باید چشم این یکی را در بیاوری تا ما باورکنیم که تو مجاهد نیستی»[۱۸] او در جای دیگری می گوید: «گروهکهای فاسدی که همه‌شان باید قلع و قمع شوند وقتی با نظام جمهوری مبارزه می‌کنند، بنا بردستور مذهبی محاربند و باید همه‌شان اعدام شوند»[۱۹]

داوود رحمانی معروف به حاج داوود، نخستین رئیس زندان قزل‌حصار تهران بعد از انقلاب ۵۷ ایران بارها در زندان قزلحصار گفت: «خوب گوش کنید! این جا زندان جمهوری اسلامی است. پول مفت نداریم بدهیم منافق تربیت کنیم. به خدا قسم جسدهایتان را هم قیمه قیمه می‌کنیم. هیچ کس اینجا زنده خارج نمی‌شود مگر حزب اللهی شده باشد» [۲۰]

ابوالقاسم خزعلی از تدوین کنندگان قانون اساسی جمهوری اسلامی (نماینده سمنان در مجلس خبرگان قانون اساسی)، عضو سابق شورای نگهبان برای ۲۰ سال، عضو مجلس خبرگان رهبری از ابتدا تا زمان مرگ در اول خرداد ۱۳۵۹ در مشهد گفته بود: «ما تشنه به خون اینها (مجاهدین) هستیم باید شاهرگهای اینها را ببندیم ولی چون خونشان کثیف است باید بریزیم دور. کوبیدن اینها مهمترین کار است...اینها اگر در سوراخ موش باشند، بیرونشان می‌کشیم وآنها را می‌کشیم»[۲۱]

او در سخنرانی دیگری گفت: «اگر یک روزی درگیری باشد اینها را از بین خواهیم برد وآنها را به خلیج فارس یا بحر خزر خواهیم ریخت».

ابوالقاسم سرحدی زاده که بعد از انقلاب مدتی رئیس اداره زندانها بود و بعد وزیر کار شد، گفت «مجاهدین اصالتی ندارند. اینها کسانی هستند که با همه نمودهای انقلاب مخالفت کردند... ما باید ۶تا گورستان درست کنیم وهمة آنها را دفن کرده...، با ضد انقلاب باید با خشونت سیاه مبارزه کرد. حالا مراحل نرم است»[۲۲]

محمدرضا نقدی معاون فرهنگی و اجتماعی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی : «در زندانهای کشور چند هزار سلول انفرادی وجود دارد ... مقام رهبری هم وجود این سلولها را رد نکرده و فقط گفته بیش از اندازه نباشد»[۲۳]

لازم به یادآوری است که او خواهرش را که از مجاهدین بوده است شخصا شکنجه کرده و به قتل رسانده است.

زرندی امام جمعه سابق کرمانشاه در یکی از خطبه‌های نماز جمعه‌اش گفت: «خدا به نیروهای انتظامی قدرت بدهد… انشاءالله حضور بیشتر داشته باشند، که دست و پای اینهایی که‌امنیت جامعه را دارند از بین می‌برند… ببرند. قوه قضاییه هم انشاءالله یک چند تا از اینهایی که شرایطش هست بیاورد در یکی از میادین، دستهای اینها را ببرد که عبرت برای دیگران باشد. کسانی هم که به ناموس جامعه تجاوز می‌کنند، یک سنگسارهایی هم داشته باشند. با سنگسارها، با بریدن دستها، یعنی این انگشت دستها، من قول می‌دهم که جامعه درست شود…»[۲۴]

قانون اساسی نظام جمهوری اسلامی و شکنجه

هر چند در اصل ۳۸ قانون اساسی آمده است: «هرگونه شکنجه برای گرفتن اقرار و یا کسب اطلاع ممنوع است. اجبار شخص به شهادت، اقرار یا سوگند مجاز نیست و چنین شهادت و اقرار و سوگندی فاقد ارزش و اعتبار است. متخلف از این اصل طبق قانون مجازات می‌شود» اما وجود قوانینی به نام «تعزیر» یا «تنبیه» یا «حکم شرعی» در «قانون مجازات اسلامی» بصورت رسمی راه شکنجه را باز گذاشته است:

«ماده۱۳ - حد، به مجازاتی گفته می‌شود که نوع و میزان و کیفیت آن در شرع تعیین شده‌است.

ماده۱۴ - قصاص، کیفری است که جانی به آن محکوم می‌شود و باید با جنایت او برابر باشد.

ماده۱۵ - دیه، مالی است که‌از طرف شارع برای جنایت تعیین شده‌است.

ماده۱۶ - تعزیر، تأدیب و یا عقوبتی است که نوع و مقدار آن در شرع تعیین نشده و به نظر حاکم واگذار شده‌است. از قبیل حبس و جزای نقدی و شلاق که میزان شلاق بایستی از مقدارحد کمتر باشد.

ماده۱۷ - مجازات بازدارنده، تأدیب یا عقوبتی است که‌از طرف حکومت به منظور حفظ نظم و مراعات مصلحت اجتماع در قبال تخلف از مقررات و نظامات حکومتی تعیین می‌گردد ازقبیل حبس، جزای نقدی، تعطیل محل کسب، لغو پروانه و محرومیت از حقوق اجتماعی واقامت در نقطه یا نقاط معین و منع از اقامت در نقطه یا نقاط معین و مانند آن».

و این قوانین جدای از آن است که «رجم» بعنوان یک مجازات نام شکنجه به خود نگرفته است. در قوانین مصوبه قانون اساسی تکلیف اندازه سنگ سنگسار هم مشخص شده‌است: «بزرگی سنگ در رجم نباید به حدی باشد که با اصابت یک یا دو عدد شخص کشته شود هم‌چنین کوچکی آن نباید به‌اندازه‌یی باشد که نام سنگ برآن صدق نکند». ماده۲۸۴ باب دوم «قصاص عضو» : «هرگاه شخصی که دارای دو چشم است چشم کسی را که فقط دارای یک چشم است درآورد مجنی علیه می‌تواند یک چشم جانی را قصاص کند و نصف دیه کامل را هم دریافت نماید، یا از قصاص یک چشم جانی منصرف شود و دیه کامل بگیرد مگر در صورتی که مجنی علیه یک چشم خود را قبلاً در اثر قصاص یا جنایتی که‌استحقاق دیه آن را داشته‌است از دست داده باشدکه در این مورد می‌تواند یک چشم جانی را قصاص کند و یا با رضایت جانی نصف دیه کامل دریافت نماید». از این فراتر در تبصره ماده۲۹۰ که مربوط به قصاص «زبان و لب» است آمده‌است: «در صورتی که فرد گویا، زبان فرد لال را قطع کند قصاص جایز نیست و تبدیل به دیه می‌شود». ماده۱۸۳ باب هفتم قصاص که به «محاربه و افساد فی‌الارض» اختصاص دارد محارب و مفسد چنین تعریف شده «هر کس که برای ایجاد رعب و هراس و سلب آزادی وامنیت مردم دست به‌اسلحه ببرد محارب و مفسد فی‌الارض می‌باشد». و در تبصره۳ آن نیز تصریح کرده‌است: «میان سلاح سرد و سلاح گرم فرقی نیست».

ماده۱۸۶: «هر گروه یا جمعیت متشکل که در برابر حکومت اسلامی قیام مسلحانه کند مادام که مرکزیت آن باقی است تمام اعضا و هواداران آن، که موضع آن گروه یا جمعیت یا سازمان رامی‌دانند و به نحوی در پیشبرد اهداف آن فعالیت و تلاش مؤثر دارند محاربند اگر چه در شاخه نظامی شرکت نداشته باشند». و در تبصره مربوط به‌این ماده تصریح شده: «جبهه متحدی که‌از گروهها و اشخاص مختلف تشکیل شود، در حکم یک واحد است». ماده۱۹۰ فصل سوم مربوط به «حد محاربه و افساد فی‌الارض»: «حد محاربه وافساد فی‌الارض یکی از چهار چیزاست . ۱ قتل ۲_آویختن به دار ۳ اول قطع دست راست و سپس پای چپ ۴ نفی بلد».

در ماده بعدی(۱۹۱) انتخاب هریک از مواد چهارگانه بالا را به عهده قاضی گذاشته و تأکید کرده‌است: «خواه محارب کسی راکشته و مجروح کرده یا مال او را گرفته‌باشد و خواه هیچیک از این کارها را انجام نداده‌باشد».

تشکیل هیئت بررسی شکنجه توسط خمینی و نتیجه آن

بعد از طرح گسترده موضوع شکنجه در زندانهای نظام جمهوری اسلامی در همان سالهای ابتدای بعد از انقلاب خمینی دستور تشکیل هیئتی به نام «هیأت بررسی شایعه شکنجه» برای بررسی شکنجه در زندانها را داد. در پایان این بررسی گزارشی منتشر شد که منکر تمام شکنجه های رایج شدند. در این رابطه محمد جعفری که مدیر روزنامه «انقلاب اسلامی» بوده‌است در سال60 دستگیر می‌شود گزارشی از ماوقع این هیئت ارائه می دهد. او در خاطرات خود بعد از آزادی از زندان می‌نویسد: «هنگامی‌که خود من بازداشت شدم و شکنجه‌افراد مختلف و انواع آن را مشاهده کردم و حتی افرادی را دیدم که هیأت بررسی شکنجه و شخص آقای محمد منتظری در زندان با آنها صحبت کرده و آثار شکنجه‌یی را که هنوز در بدن آنها وجود داشت، خود دیده بود. با خود گفتم : خدایا این چه روزگاری است و چطور ممکن است که شخصی در یک چنین مصاحبه‌یی به دروغ بگوید: ”در زندانها شکنجه وجود ندارد” و بعد هم ادعای دیانت واسلامیت بکند؟... در زندان افرادی که قبلاً شکنجه شده بودند برایم تعریف کردند که وقتی آقای محمد منتظری به زندان آمد و وضع ما را دید به گریه‌افتاد و گفت: ”مطمئن باشید که ما به‌این مسأله رسیدگی می‌کنیم”. وقتی مصاحبه‌او از تلویزیون پخش شد و گفت شکنجه‌یی وجود نداشته‌است هم ترس و هم بهت و حیرت ما را فرا گرفت ... من همیشه به دنبال این کار بودم تا این که یک روز در زندان قزلحصار از محمد منتظر(یکی از فرماندهان وقت سپاه) پرسیدم: راستی تو که با محمد منتظری همیشه حشر و نشر داشتی، چه حادثه‌یی اتفاق افتاد و چطور شد که محمد حاضر شد مصاحبه کند و مسأله شکنجه را که تو خود این جا شاهد آن هستی و خودت هم مزه آن را چشیده‌ای تکذیب کند؟ محمد منتظر پاسخ داد: ”مدتها بود که به دنبال محمد بودند ولی وی حاضر نشد که بیاید و مصاحبه کند تا سرانجام آقای خمینی به‌او پیغام داد که برود جماران و وی را ملاقات کند. روزی که محمد پیش آقای خمینی رفت من هم با او بودم. آقای خمینی به محمد گفت: ”برو و در تلویزیون اعلام کن که مسأله شکنجه شایعه‌یی بیش نبوده‌است” آقای محمد منتظری گفت:”آقا شکنجه وجود دارد و من خودم افرادی را که شکنجه شده‌اند دیده‌ام”. آقای خمینی گفت: ”فعلاً اعلام کن که شکنجه وجود ندارد و این یک شایعه‌است حالا ما گرفتار ضد انقلابیون هستیم و انقلاب و اسلام در خطر است بعد کار درست می‌شود و وقتی حربه‌از دست ضدانقلاب افتاد و اسلام قدرت پیدا کرد جلو شکنجه نیز گرفته خواهد شد” و بدین ترتیب آقای خمینی محمد را وادار کرد که بیاید و بگوید شکنجه نیست»[۲۵]

 سایت بیداران

 ۲۰ عدد از وحشیانه ترین تکنیک های شکنجه در تاریخ

 مطالب این قسمت بطور عمده از مقاله رضا کاظم زاده روانشناس ایرانی مقیم بلژٰیک برداشت شده است

 این قسمت با اندکی دخل و تصرف از جزوه یی به نام «گفتاری در باره شکنجه و زندان از مجاهدین خلق ایران بهمن ۱۳۵۰» گرفته شده است.

 روایتی از مرگ زهرا کاظمی مجید خوشدل سایت عصر نو_۸۴

 کتاب قهرمانان در زنجیر صفحه۳۶۸

 کتاب قهرمانان در زنجیر صفحه۳۳۰

 کتاب قهرمانان در زنجیر صفحه ۳۳۵

 کتاب قهرمانان در زنجیر صفحات۳۶۸_۳۷۲

 کتاب قهرمانان در زنجیرصفحه۶۴

 نشریه مجاهد شماره ۴۱۵ ، ۲۶ آبان ۱۳۷۷

 مجاهد شماره ۵۳۹_ ۲۳اسفند۷۹۱۳

 مجاهد شماره ۵۵۲، ۱۵خرداد۱۳۸۰

 خمینی در جمع خبرنگاران داخلی و خارجی، صحیفه نور، ج ۵، ص۳۱

 نامه منتظری به خمینی از کتاب خاطرات منتظری

 خبرگزاری ایلنا (۹خرداد۸۶)

 صفحه ۱۱۵ کتاب قهرمانان در زنجیر

 صفحه۱۰۶ کتاب قهرمانان در زنجیر

 مصاحبه با روزنامه‌اطلاعات (اردیبهشت۶۱

 صفحه ۲۷۳ قهرمانان در زنجیر

 سخنرانی خزعلی در مسجد بناها در مشهد ۳۱اردیبهشت۱۳۵۹

 روزنامة انقلاب اسلامی ۸آذر۵۹

 نقدی در مصاحبه با تلویزیون نظام، ۸مرداد۷۷

 مجاهد۳۸۰_ ۱۱اسفند۷۶

 محمد جعفری جلد اول کتاب خاطرات صفحه ۲۹۹

[۲۶]

  1. مطالب این قسمت بطور عمده از مقاله رضا کاظم زاده روانشناس ایرانی مقیم بلژٰیک برداشت شده است
  2. این قسمت با اندکی دخل و تصرف از جزوه یی به نام «گفتاری در باره شکنجه و زندان از مجاهدین خلق ایران بهمن 1350» گرفته شده است.
  3. مطالب این قسمت بطور عمده از مقاله رضا کاظم زاده روانشناس ایرانی مقیم بلژٰیک برداشت شده است
  4. این قسمت با اندکی دخل و تصرف از جزوه یی به نام «گفتاری در باره شکنجه و زندان از مجاهدین خلق ایران بهمن 1350» گرفته شده است.
  5. روايتي از مرگ زهرا كاظمي مجيد خوشدل سايت عصر نو_84
  6. كتاب قهرمانان در زنجير صفحه368
  7. كتاب قهرمانان در زنجير صفحه330
  8. كتاب قهرمانان در زنجير صفحه 335 
  9. كتاب قهرمانان در زنجير صفحات368_372 
  10. كتاب قهرمانان در زنجيرصفحه64
  11. نشریه مجاهد شماره 415 ، 26 آبان 1377
  12. نشریه مجاهد شماره 415 ، 26 آبان 1377
  13. مجاهد شماره 552، 15خرداد1380
  14. خميني در جمع خبرنگاران داخلي و خارجي، صحيفه نور، ج ۵، ص۳۱
  15. نامه منتظري به خميني از كتاب خاطرات منتظري
  16. خبرگزاري ايلنا (9خرداد86)
  17. صفحه 115 كتاب قهرمانان در زنجير
  18. صفحه106 كتاب قهرمانان در زنجير
  19. مصاحبه با روزنامه‌اطلاعات (ارديبهشت61
  20. صفحه 273 قهرمانان در زنجير
  21. سخنراني خزعلي در مسجد بناها در مشهد 31ارديبهشت1359
  22. روزنامة انقلاب اسلامي 8آذر59
  23. نقدي در مصاحبه با تلويزيون نظام، 8مرداد77
  24. مجاهد380_ 11اسفند76
  25. محمد جعفری جلد اول کتاب خاطرات صفحه 299
  26. محمد جعفری جلد اول کتاب خاطرات صفحه 299