خسرو گلسرخی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۸۵: | خط ۸۵: | ||
امیر حسین فطانت درکتاب خود از خسرو گلسرخی هیچ نامی نمیبرد؛ ولی گلسرخی با واسطه دوستی با [[کرامت دانشیان]] و با صحنه سازی ساواک با همکاری امیر حسین فطانت دستگیر میگردد. | امیر حسین فطانت درکتاب خود از خسرو گلسرخی هیچ نامی نمیبرد؛ ولی گلسرخی با واسطه دوستی با [[کرامت دانشیان]] و با صحنه سازی ساواک با همکاری امیر حسین فطانت دستگیر میگردد. | ||
[[پرونده:طیفور بطحایی.jpg|بندانگشتی]] | |||
در جریان محاکمات گروه در دادگاه اول، ۷ نفر (خسروگلسرخی، کرامت دانشیان، مقدم سلیمی، بطحائی، سماکار، علامه زاده، رحمتالله جمشیدی) به اعدام محکوم شدند. دو نفر به پنج سال حبس (اتحادیه، سیاهپوش) و سه نفر به ۳ سال حبس (میرزادگی، ابراهیم فرهنگ رازی، قیصری) محکوم میشوند. در دادگاه تجدید نظر که در دوم بهمن ماه ۱۳۵۲ تشکیل شد، حکم اعدام دو نفر از محکومین دادگاه اول یعنی منوچهر مقدم سلیمی به ۱۵ سال و جمشیدی به ۱۰ سال تغییر پیدا کرد و پنج نفر از متهمان (بطحائی، گلسرخی، دانشیان، سماکار و علامه زاده) همچنان به اعدام محکوم شدند. به فرمان شاه که در روزنامههای روز ۲۸ بهمن ماه ۱۳۵۲ انتشار یافت. سه نفر از محکومین (بطحائی، سماکار و علامه زاده) به دلیل اظهار پشیمانی آنها از اعدام عفو و به حبس ابد محکوم گردیدند. حکم اعدام دانشیان و گلسرخی هیچ تغییری نکرد و آنان را در بامداد ۲۹ بهمن ۱۳۵۲ تیرباران کردند. گلسرخی در قطعه ۳۳ بهشت زهرا ردیف ۸۴ شماره ۱۹ به خاک سپرده شد که محل دفن بسیاری از کسانی است که در مبارزه با [[حکومت پهلوی]] جان باختهاند. آرامگاه [[کرامت دانشیان]] درست یک ردیف پایینتر از گور اوست. | در جریان محاکمات گروه در دادگاه اول، ۷ نفر (خسروگلسرخی، کرامت دانشیان، مقدم سلیمی، بطحائی، سماکار، علامه زاده، رحمتالله جمشیدی) به اعدام محکوم شدند. دو نفر به پنج سال حبس (اتحادیه، سیاهپوش) و سه نفر به ۳ سال حبس (میرزادگی، ابراهیم فرهنگ رازی، قیصری) محکوم میشوند. در دادگاه تجدید نظر که در دوم بهمن ماه ۱۳۵۲ تشکیل شد، حکم اعدام دو نفر از محکومین دادگاه اول یعنی منوچهر مقدم سلیمی به ۱۵ سال و جمشیدی به ۱۰ سال تغییر پیدا کرد و پنج نفر از متهمان (بطحائی، گلسرخی، دانشیان، سماکار و علامه زاده) همچنان به اعدام محکوم شدند. به فرمان شاه که در روزنامههای روز ۲۸ بهمن ماه ۱۳۵۲ انتشار یافت. سه نفر از محکومین (بطحائی، سماکار و علامه زاده) به دلیل اظهار پشیمانی آنها از اعدام عفو و به حبس ابد محکوم گردیدند. حکم اعدام دانشیان و گلسرخی هیچ تغییری نکرد و آنان را در بامداد ۲۹ بهمن ۱۳۵۲ تیرباران کردند. گلسرخی در قطعه ۳۳ بهشت زهرا ردیف ۸۴ شماره ۱۹ به خاک سپرده شد که محل دفن بسیاری از کسانی است که در مبارزه با [[حکومت پهلوی]] جان باختهاند. آرامگاه [[کرامت دانشیان]] درست یک ردیف پایینتر از گور اوست. | ||
[[پرونده:خسرو گلسرخی هنگام خواندن دفاعیات خود در دادگاه.jpg|جایگزین=خسرو گلسرخی هنگام خواندن دفاعیات خود در دادگاه|بندانگشتی|خسرو گلسرخی هنگام خواندن دفاعیات خود در دادگاه]] | [[پرونده:خسرو گلسرخی هنگام خواندن دفاعیات خود در دادگاه.jpg|جایگزین=خسرو گلسرخی هنگام خواندن دفاعیات خود در دادگاه|بندانگشتی|خسرو گلسرخی هنگام خواندن دفاعیات خود در دادگاه]] |
نسخهٔ ۲۲ ژانویهٔ ۲۰۱۹، ساعت ۱۷:۴۲
شناسنامه | |
---|---|
نام کامل | خسرو گلسرخی |
معروف به | خسرو گلسرخی |
زادروز | دوم بهمن ماه ۱۳۲۲ |
زادگاه | رشت، |
تاریخ مرگ | ۲۹ بهمن ۱۳۵۲ |
محل مرگ | تهران، |
فرزندان | دامون |
اطلاعات سیاسی | |
فعالیتها | شاعر و نویسندهٔ مارکسیست و از فعالان سیاسی چپگرا |
خسرو گلسرخی شاعر و نویسنده، دوم بهمن ماه ۱۳۲۲ در شهر رشت در یک خانواده مذهبی به دنیا آمد. وی از بیست سالگی سرودن شعر را آغاز کرد و به محافل روشنفکری راه یافت. در همین دوران وی در روزنامه کیهان مشغول به کار شد. در سال ۴۸ با عاطفه گرگین آشنا شد و این آشنایی به ازدواج آن دو انجامید. ثمره این ازدواج یک فرزند به نام دامون بود. زندگی مشترک این دو چهار سال به طول انجامید. خسرو گلسرخی در سال ۱۳۵۲ در یک طرح ساختگی از طرف ساواک دستگیر شد و در بیدادگاه نظامی شاه همراه همرزم خود کرامت دانشیان به اعدام محکوم شد. دفاعیات گلسرخی در بیدادگاه شاه یکی از پرشورترین و انگیزانندهترین برگهای تاریخ ایران است که با گذشت بیش از ۴۰ سال در یاد و خاطره مردم باقی ماندهاست.
دوران کودکی
خسرو گلسرخی در تاریخ ۲ بهمن مان ۱۳۲۲ در شهر رشت در یک خانواده مذهبی چشم به جهان گشود. در ۵/۱ سالگی پدر خود را از دست میدهد
شاعر و نویسنده مردمی در روز دوم بهمن ۱۳۲۲ در شهر رشت متولد شد نام پدرش قدیر و نام مادرش بانو شمس الشریعه وحید بود. خسرو در سن ۵\۱ سالگی پدرش را از دست داد. بعد از فوت پدر، سرپرستی خسرو و برادرش فرهاد به پدر برزگشان حاج شیخ محمد وحید که در قم بود سپرده شد. او دوران تحصیل ابتدایی و متوسطه را در مدارس حکیم سنایی و حکیم نظامی به پایان رساند.
وحید مرد مبارزی بود که در کنار میرزا کوچک خان جنگلی در نهضت جنگل جنگیده بود و بالطبع هنوز هم همان روحیه مبارزه در وجودش بود. خسرو توسط چنین شخصیتی تعلیم دید و تحت تأثیر نظرات او قرار گرفت. حتی شعرهایی به نام جنگلیها و دامون را در این رابطه گفت (دامون به معنی پناهگاه و انبوهی سیاهی جنگل است).
در سال ۱۳۴۱ پدر بزرگ آنها نیز فوت کرد. علیرغم اینکه خسرو گلسرخی در حال تحصیل بود مسؤلیت امرار معاش خانواده هم به دوش او افتاد. به همین خاطر او و برادرش به تهران رفتند و در محله امین حضور خانه کوچکی گرفتند. او روزها کار میکرد و شبها درس میخواند.
ازدواج خسرو گلسرخی
خسرو گلسرخی در سال ۱۳۴۸ در حالی که دبیر بخش هنری کیهان بود با عاطفه گرگین شاعر و نویسنده همفکرش که او در رادیو کار میکرد ازدواج کرد. زندگی مشترک این دو چهار سال طول کشید و ثمره این ازدواج فرزندی به نام دامون بود. مدتی بعد از دستگیری گلسرخی، عاطفه گرگین نیز دستگیر شد و در دادگاه نظامی به چهار سال زندان محکوم شد با به زندان افتادن او سرپرستی دامون به برادرش سپرده شد.
آغاز فعالیتهای هنری
خسرو گلسرخی طی دوران تحصیل خود علیرغم فشارهای زندگی و تأمین معاش خانواده، از ادبیات نیز غافل نبود. طی این سالها اشعار و مقالات و نقدهای بسیاری بر آثار ادبی از سوی او با نامهای مستعاری چون خسرو تهرانی، خسرو کاتوزیان، بابک رستگار و دامون و زریر و قباد به چاپ رسیدهاست. در این زمان گلسرخی، با آموختن زبان فرانسه به طور کامل و زبان انگلیسی در دوره دانشگاهی، دست به ترجمههای ادبی نیز میزد. اشعار و مقالات و نقدهای ادبی او در نشریاتی همچون آیندگان و اطلاعات و کیهان و فردوسی و نگین منتشر میشد. شعر «کنار پنجره» اولین تجربهٔ او در دنیای ادبیات و شعر بود. در زمینههای همچنین نقدی بر فروغ فرخزاد و رضا براهنی نوشتهاست.
آثار گلسرخی
کار جدی گلسرخی در شعر از سال ۴۵ شروع شد. با این وجود از وی کتابی منتشر نشدهاست. آنچه از وی باقی ماندهاست جزوه ای است تحت عنوان» سیاست هنر، سیاست شعر» که به رابطهٔ هنر و شعر و سیاست میپردازد. از خسرو گلسرخی مجموعه ای از اشعاری نیز باقی ماندهاست که نمونهٔ کاملی از هنر اعتراضی است. «من در کجای جهان ایستادهام» و کتاب «بیدار» از مجموعه اشعار اوست که بارها به چاپ رسیدهاست.
وظیفه منتقد از دیدگاه گلسرخی
خسرو گلسرخی شاعری بودکه بیش از هنر شعری به خاطر دفاع از مردم در دادگاه و اعدام در راه عقیدهاش به شهرت رسید. او هنر خود را برای هنر نمیخواست. از هنرش وسیله ای ساخت برای اعتراض. در مصاحبه ای که در سال ۱۳۴۹ انتشار یافت، او نگاه خود را نسبت به وظیفه و تأثیر نقد در جامعه اینگونه بیان میکند:
«نقد بمفهومی شاید بهتر دیدن و برتر دیدن باشد که میشکافد و در استتار ماندهها را عریان میکند جهت میدهد. در روزگار ما تولید و روابط معیشتی جامعه و بالاخره منافع طبقاتی بر هر چیزی تأثیر انکار ناپذیری بر جای میگذارد… منتقد باید دوران خود را ورق بزند، متحجر و پای بست به عناصر صرفاً سنتی نباشد. بررسی هر یک از این نظامها و روابط و عناصری که زائیدهٔ این نظام هاست بدون ایدئولوژی امکان ندارد. زیرا هر یک از این هاه برای منتقد نیاز بک نوع جبهه گیری و جهت گیری را الزام آور میکند. نقد واقعی هیچگاه در خدمت نظام حاکم بر جامعه و در جهت منافع آن قرار نمیگیرد. اگر قرار گیرد نقد وظیفه ای که به عهده دارد، فرو مینهد و یک عامل معیشتی میشود و نقدی که تا حد یک عامل معیشتی سقوط کرد نظام حاکم بر جامعه تا حد امکان از منتقد در جهت منافع خویش بهره میگیرد.
او با یک نگرش دیالکتیکی نقد واقعی را، عامل جهش در جامعه میداند و میگوید:
«در هر جامعه نقد واقعگرایانه میتواند عامل جهش باشد و چون نظام حاکم بر جامعه (فی المثل بورژوازی) از هر گونه جهشی در هراس است و با اسیر کردن انتقاد مثل هر پدیدهٔ دیگر که اسیر میکند جهش را خاموش میکند.»
همچنین در مورد نقش منتقد ادبیات میگوید که یک منتقد باید نقش دشوار ادبیات را، توجیه کند، تا نظام حاکم بر جامعه نتواند از ادبیات به عنوان یک عامل بهره دهنده مدد بگیرد.
خسرو گلسرخی در مقابل نظرگاه «هنر برای هنر» میایستد و هنر را بازتاب کنشهای اجتماعی و برای اجتماع میداند. از این موضع هست که او به نقد هنر میپردازد. او میگوید شاعر باید روابط پنهان جامعه را عریان کند.
خسرو گلسرخی هنرمندان را به سه گروه مجزا تقسیم میکند:
- هنرمندان بی ریشه که هنرمندانی هستند که که بازده کار خود رادر اختیار نظام حاکم بر جامعه میگذارند. اینان تا زمانی زنده اند که توسط امکانات نظام به عنوان هنرمند معرفی میشوند و پس از خاموشی، نامشان نیز چون آثار شان میمیرد.
- هنرمندان بیآزار که صرفاً به هنر میپردازند و کاری به چگونگی روابط و کنشهای اجتماعی ندارند و هنر را برتر از شعور حتی خواص و مسائل اجتماعی میدانند؛ و فقط باید شعر بگویند.
- گروه سوم هنرمندانی هستند بی هیچ انتظاری از جامعه در مورد پذیرش خویش. به رفتار و تضادهای جامعه روی میآورند و کارشان پر کردن خلاء فرهنگی و افزایش شعور اجتماعی اکثریت محروم جامعه است. این دسته از هنرمندان که به مفهوم صادقانه آن بسیار قلیل اند مترقی و نقطه عطف مبارزه اند. زیرا هنر را به مثابه کالائی نمیپندارند که میتوان به آسانی فروختش و به عنوان یک عنصر بی غل وغش در خدمت منافع گروهی از جامعه قرار داد.
گلسرخی میگوید یک منتقد نخست وابسته به قوم خود و ملت خود باید باشد و به هنر و پدیدههای دیگری که زائیدهٔ روابط اجتماعی آن قوم یا ملت است و عناصر و عواملی که باعث خلق این آثار و یا پدیدههای دیگر میشوند. گلسرخی از نگاه یک منتقد مترقی عقب ماندگی فرهنگی را برابر با استثمار آن جامعه میداند.
او در تعریف هنرمند میگوید هنرمند یک جنگجوی عادی از امکانات تکنولوژی برای ستیز است. بسیار بدوی میجنگد ولی این جنگ بدوی، در معیار ارزشها و باورهای انسانی رستاخیزاست بهغایت در خور ارجگذاری.
تاریخ معاصر به ما میگوید: تکنولوژی در برابر نیروی ایمان انسانی بسیار زبون است.
از کتاب آخرین دفاع خسرو گلسرخی از بزرگ خضرائی[۱]
دستگیری گلسرخی
خسرو گلسرخی درسال ۱۳۵۱ به اتهام ترور ولیعهد دستگیر شد و به زندان قصر منتقل گردید. او به همراه همرزم خود کرامت دانشیان و ۱۲ تن دیگر دستگیر شد. امیر حسین فطانت در کتاب یک فنجان چای بی موقع علت دستگیری کرامت دانشیان را به تفصیل توضیح میدهد و از قول کرامت دانشیان مینویسد «قرار است که در جشنواره سینمای کودک که حدود دو ماه دیگه برگزار میشود به یک نفر جایزه بدهند. فرح و ولیعهد هم هستند و قرار است در این مراسم ولیعهد را برای آزادی زندانیان سیاسی گروگان بگیرند. همه چیز آماده و حساب شدهاست و به هیچ چیز احتیاجی نیست مگر اسلحه. آیا میتوانی؟
بعد از این گفتگو امیر حسین فطانت سراغ ساواک میرود و موضوع را لو میدهد و همین باعث دستگیری اعضای گروه میگردد.
امیر حسین فطانت درکتاب خود از خسرو گلسرخی هیچ نامی نمیبرد؛ ولی گلسرخی با واسطه دوستی با کرامت دانشیان و با صحنه سازی ساواک با همکاری امیر حسین فطانت دستگیر میگردد.
در جریان محاکمات گروه در دادگاه اول، ۷ نفر (خسروگلسرخی، کرامت دانشیان، مقدم سلیمی، بطحائی، سماکار، علامه زاده، رحمتالله جمشیدی) به اعدام محکوم شدند. دو نفر به پنج سال حبس (اتحادیه، سیاهپوش) و سه نفر به ۳ سال حبس (میرزادگی، ابراهیم فرهنگ رازی، قیصری) محکوم میشوند. در دادگاه تجدید نظر که در دوم بهمن ماه ۱۳۵۲ تشکیل شد، حکم اعدام دو نفر از محکومین دادگاه اول یعنی منوچهر مقدم سلیمی به ۱۵ سال و جمشیدی به ۱۰ سال تغییر پیدا کرد و پنج نفر از متهمان (بطحائی، گلسرخی، دانشیان، سماکار و علامه زاده) همچنان به اعدام محکوم شدند. به فرمان شاه که در روزنامههای روز ۲۸ بهمن ماه ۱۳۵۲ انتشار یافت. سه نفر از محکومین (بطحائی، سماکار و علامه زاده) به دلیل اظهار پشیمانی آنها از اعدام عفو و به حبس ابد محکوم گردیدند. حکم اعدام دانشیان و گلسرخی هیچ تغییری نکرد و آنان را در بامداد ۲۹ بهمن ۱۳۵۲ تیرباران کردند. گلسرخی در قطعه ۳۳ بهشت زهرا ردیف ۸۴ شماره ۱۹ به خاک سپرده شد که محل دفن بسیاری از کسانی است که در مبارزه با حکومت پهلوی جان باختهاند. آرامگاه کرامت دانشیان درست یک ردیف پایینتر از گور اوست.
دفاعیات خسرو گلسرخی در دادگاه
دفاعیات خسرو گلسرخی به این شرح است:
«من در دادگاهی که نه قانونی بودن و نه صلاحیت آنرا قبول داردم از خود دفاع نمیکنم بعنوان یک مارکسییت خطابم با خلق و تاریخ است هر چه شما بر من بیشتر بتازید من بیشتر بر خود میبالم چرا که هر چه از شما دورتر باشم به مردم نزدیکترم و هر چه کینه شما به من و عقایدم شدیدتر باشد لطف و حمایت توده مردم از من قوی تر است حتی اگر مرا به گور بسپارید که خواهید سپرد مردم از جسدم پرچم و سرود میسازند. او در ادامه گفت زندگی امام حسین نمودار زندگی کنونی ماست که جان بر کف برای خلقهای محروم میهن خود در این دادگاه محاکمه میشویم او در اقلیت بود و یزید بارگاه و قشون و حکومت و قدرت داشت او ایستاد و شهید شد هر چند که یزید گوشه ای از تایخ را اشغال کرد ولی آنچه که در تداوم تاریخ تکرار شد راه حسین و پایداری او بود نه حکومت یزید آنچه را که خلقها تکرار کردند و میکنند راه حسین است.»
وقتی دادگاه نظامی حکم اعدام گلسرخی و دانشیان را قرائت کرد آن دو فقط لبخند زدند و بعد دست یکدیگر را به گرمی فشردند و در آغوش هم فرورفتند.
محبوبیت گلسرخی و دانشیان ترس ساواک را برانگیخت آنها به تکاپو افتادند تا شاید در آخرین لحظات در آنها رسوخ کنند به آنها که با شکیبایی منتظر تیرباران بودند پیشنهاد شد که از شاه تقاضای عفو کنند اما آنها فقط پوزخند زدند ساواک وقتی دید با هیچ حربه ای قادر به فریب آنها نیست به گلسرخی پیشنهاد داد که دامون پسرش را قبل از تیرباران ببیند اما گلسرخی به این پیشنهاد هم جواب منفی داد و این در شرایطی بود که همه سلولهای بدنش نام دامون را فریاد میکشید او میدانست که دامون نقطه ضعف اوست و دامون میتواند او را به زندگی امیدوار کند زندگی که او میخواست از دست بدهد تا به وظیفه اش عمل کند آری برای او مرگ یک وظیفه بود وقتی از او تقاضای ندامت نامه میکنند تا در نتیجه دادگاه تخفیف دهند او میگوید هیچکس از زندگی در کنار زن و فرزند گریزان نیست من مثل هر انسانی زندگی را دوست دارم و دوست دارم مثل هر پدری رنگ چشمان فرزندم را ببینم اما راهی را که انتخاب کردهایم باید به پایان ببریم مرگ ما حیات ابدی است ما میرویم تا راه و رسم مبارزه بماند اگر من ندامت نامه بنویسم کمر مبارزان را خرد نکردهام ؟[۱]
وصیت نامه خسرو گلسرخی
من یک فدائی خلق ایران هستم و شناسنامه من جز عشق به مردم چیز دیگری نیست من خونم را به تودههای گرسنه و پابرهنه ایران تقدیم میکنم؛ و شما آقایان فاشیستها که فرزندان خلق ایران را بدون هیچگونه مدرکی به قتلگاه میفرستید، ایمان داشته باشید که خلق محروم ایران انتقام خون فرزندان خود را خواهد گرفت. شما ایمان داشته باشید از هر قطره خون ما صدها فدایی برمیخیزد و روزی قلب شما را خواهد شکافت. شما ایمان داشته باشید که حکومت غیرقانونی ایران که در ۲۸ مرداد سیاه به خلق ایران توسط آمریکا تحمیل شده در حال احتضار است و دیر یا زود با انقلاب قهرآمیز تودههای ستم کشیده ایران واژگون خواهد شد.
قطعاتی ازاشعارخسروگلسرخی
ثقل زمین کجاست؟
این استعمار
این جامه سیاه معلق را
چگونه پیوندیست
با سرزمین من؟
آن کس که سوگوار کـــرد خاک مـــرا
آیا شکست
در رفت و آمد حمل اینهمه تاراج؟
این سرزمین من چه بیدریغ بود
که سایه مطبوع خویش را
بر شانههای ذوالاکتاف پهن کـــرد
و باغها میان عطش سوخت
و از شانهها طناب گذر کـــرد
این سرزمین من چه بیدریغ بـــود
ثقل زمین کجاست
من در کجای جهان ایستادهام
با باری ز فریادهای خفته و خونین
ای سرزمین من !
من در کجای جهان ایستادهام؟[۲]