کاربر:Mohsen/صفحه تمرین: تفاوت میان نسخهها
(←پانویس) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''جامعهی بیطبقهی توحیدی''' | '''جامعهی بیطبقهی توحیدی''' یکی از مفاهیم پیچیده در تبیین جهان است. بدون فهم قوانین تکامل، دستیابی به فهم کامل و درستی از جامعهی بیطبقهی توحیدی امکان ندارد. از انفجار اولیه تا به امروز بیش از ۱۴ میلیارد سال میگذرد، آفرینش از هیچ شروع شد و تا به امروز گسترش پیدا کرده است، در این زمان این قانون تکامل بوده که بر جهان هستی حاکم بوده است، تکامل با ۴ قاعدهاصلی اش، یعنی: همواره با گذار از کهنه به نو پیچیده شده است، سرعت و شتاب آن در هر مرحله از مرحله گذشته بیشتر بوده است جهت دار و برگشت ناپذیر بوده است و نهایتاً قاعدهی اساسی تکامل که تطبیق و وحدت، به پیش تاخته است. | ||
بعد از به پایان رسیدن تکامل زیستشناسی به تکامل اجتماعی میرسیم. | |||
در تکامل اجتماعی هم همان قوانین تکامل حاکم است، در تکامل اجتماعی، جامعهی بشری از زندگی اشتراکی اولیه به دوران برده داری و از برده داری به فئودالیسم و بعد به مرحلهی سرمایه داری رسیده است. سیر تکامل نشان میدهد که بعد از سرمایه داری باید به جامعهای نقل مکان کنیم که در آن از استثمار اثر کمتری باشد. | |||
در جهان بینی توحیدی اسم این جامعهی آرمانی بشری، جامعهی بیطبقهی توحیدی است، که در آن اثری از طبقات نیست، در آن فقیر و مظلومی نیست، در نتیجه اثری از ظالم و غارتگر هم نیست. | |||
نگاهی کلی به تکامل نشان میدهد که سمت و سوی برگشت ناپذیر تکامل رو به آزادی و رهایی است، آرمان بشری از میان برداشتن استثمار است، جامعهی بیطبقهی توحیدی نوید همان آرمان بشری است؛ آرمانی که محقق شدنی است و یک خیالپردازی کودکانه نیست؛ قانونمندی تکامل این را اثبات میکند، برای این جامعه اما باید جنگید، باید تلاش کرد، و باید دیکتاتورها و کسانی که سد راه تکامل هستند را کنار زد تا تحقق آن زود تر اتفاق بیفتد. | |||
== تکامل == | == تکامل == |
نسخهٔ ۸ دسامبر ۲۰۱۸، ساعت ۲۰:۳۸
جامعهی بیطبقهی توحیدی یکی از مفاهیم پیچیده در تبیین جهان است. بدون فهم قوانین تکامل، دستیابی به فهم کامل و درستی از جامعهی بیطبقهی توحیدی امکان ندارد. از انفجار اولیه تا به امروز بیش از ۱۴ میلیارد سال میگذرد، آفرینش از هیچ شروع شد و تا به امروز گسترش پیدا کرده است، در این زمان این قانون تکامل بوده که بر جهان هستی حاکم بوده است، تکامل با ۴ قاعدهاصلی اش، یعنی: همواره با گذار از کهنه به نو پیچیده شده است، سرعت و شتاب آن در هر مرحله از مرحله گذشته بیشتر بوده است جهت دار و برگشت ناپذیر بوده است و نهایتاً قاعدهی اساسی تکامل که تطبیق و وحدت، به پیش تاخته است.
بعد از به پایان رسیدن تکامل زیستشناسی به تکامل اجتماعی میرسیم.
در تکامل اجتماعی هم همان قوانین تکامل حاکم است، در تکامل اجتماعی، جامعهی بشری از زندگی اشتراکی اولیه به دوران برده داری و از برده داری به فئودالیسم و بعد به مرحلهی سرمایه داری رسیده است. سیر تکامل نشان میدهد که بعد از سرمایه داری باید به جامعهای نقل مکان کنیم که در آن از استثمار اثر کمتری باشد.
در جهان بینی توحیدی اسم این جامعهی آرمانی بشری، جامعهی بیطبقهی توحیدی است، که در آن اثری از طبقات نیست، در آن فقیر و مظلومی نیست، در نتیجه اثری از ظالم و غارتگر هم نیست.
نگاهی کلی به تکامل نشان میدهد که سمت و سوی برگشت ناپذیر تکامل رو به آزادی و رهایی است، آرمان بشری از میان برداشتن استثمار است، جامعهی بیطبقهی توحیدی نوید همان آرمان بشری است؛ آرمانی که محقق شدنی است و یک خیالپردازی کودکانه نیست؛ قانونمندی تکامل این را اثبات میکند، برای این جامعه اما باید جنگید، باید تلاش کرد، و باید دیکتاتورها و کسانی که سد راه تکامل هستند را کنار زد تا تحقق آن زود تر اتفاق بیفتد.
تکامل
عمر هستی را ۱۴ میلیارد سال تخمین میزنند، از لحظهی انفجار اولیه تا امروز تغییراتی در هستی رخ داده است که نمیتوان آنها را ضریب عدد بیان کرد، مسیر آن لحظه از هیچ تا به امروز یک مسیر تکاملی بوده است، اما تکامل یعنی چه؟
متخصصان کلمهی تکامل را در دنیای زنده اینطور تعریف کرده اند:
«یک روند توسعه، که در آن یک عضو یا ارگانیزم به واسطه تفصیل اجزایش بیش از پیش پیچیدهتر میشود».[۱]
یا:
«یک تغییر مداوم و پیش رونده به وسیلهی نیروهای ذاتی درونی، برحسب قوانین». [۲]
برای درک بهتر تکامل، در نظر گرفتن کارکردهای اشیاء و پدیدهها است، هر پدیدهای که کارکردهایش دقیقتر، سریعتر، سهلتر و ظریفتر باشد، متکاملتر است، به عنوان نمونه هواپیمای جت از یک بالن متکاملتر است. در سیستمهای زنده هم، ارگان و عضوی که کارآمدتر و مؤثرتر باشد، متکاملتر است، در دنیای بیولوژیک حیوانی و یا جانداری متکاملتر است که در نبرد تنازغ بقا پیروز میشود. این همان مضمون انتخاب طبیعی است، که آن همه برای زیست شناسان اهمیت دارد. [۳]
میگویند:هرچه درجه انطباق موجود زنده با شرایط محیط زیادتر باشد، متکاملتر است، مفهوم روشنتر «انطباق» این است که به چه میزان از اسارت و بندگی محیط آزاد شده باشد.
به عنوان مثال دایناسورها با آن همه عظمت وبزرگی به دلیل این که خونسرد بودند، درجه حرارت بدن آنها تابع محیط بود، و لذا بنده گرما و سرما بودند، اما موجودات خونگرم که درجه حرارت ثابت داشتند آزاد تر و رهاتر و متکاملتر بودند.
در مسیر تکامل بیولوژیک، موجوداتی بوجود آمدند که توان مقابله با تغییرات جوی را داشتند، و میتوانستند اشراف و تسلط بیشتری به پیرامون خود داشته باشند.
میتوانیم تمایل اساسی تکامل را احساس کنیم گرایش به گسترش ، خروج از محدودیت و بندگی گرایش بر سلطهی بیشتر بر جبرهای پیرامون!
هر موجودی که از نردبان هستی بالاتر رفته باشد - مانند کوهنورد - و بر بخش بزرگتری از وجود تسلط داشته باشد، یعنی، رهاتر و آزادتر از قید و اجبارات بنده ساز محیط باشد، تکامل یافته تر است، و البته غلبه بر محیط و اجبارات نیز مفهومی عینی است و نه ذهند.
هستی از یک انفجاز آغاز شد، جایی که هیچ چیز نبود، بعد به تدریج یک ابر اولیه ایجاد شد، سپس در برخوردو تصادم ذرات با یکدیگر، عناصر اولیه ساخته شد، سپس عناصر پیچیده تر ایجاد شد، و جهان تبدیل به مجموعهای از عناصر معدنی شد، تکامل بیولوژیک در میسر خودش، عناصر آلی را بوجود آورد، کواسرواتها که از نظر پروفسور اُپارین نقش مهمی در ایجاد حیات داشتند در این مرحله بوجود آمدند، در مرحلهی بعد حیات در تک سلولیها شکل گرفت، گام بعد موجودات پرسلولی ایجاد شد، در این مسیر گیاهان مجهز به سبزینه ایجاد شدند، و در گامهای بعد موجودات متنوع و در نهایت انسان بوجود آمد.
در مطالعهی هر مرحله از تکامل میبینیم که، هر مرحله، از مرحلهی ماقبل خودش رهاتر و آزاد تر است، و این روح حاکم بر جریان تکامل است.
در نتیجه تکامل اساسیترین و مسلطترین نظم و قاعدهی حاکم بر جهان، همین قاعدهی تکامل است، اساسی یعنی که بالاتر از قواعد دیگر، مانند همان رابطهای که قانون اساسی با قانونهای عادی دارد. یکی از مهمترین ویژگیهای تکامل ضد آنتروپی بودن آن است، قانون آنتروپی یکی از قوانینی است که از قانون دوم ترمودینامیک – که برهمه سیستمها حاکم است- مشتق میشود. به طور ساده بر طبق این قانون همه سیستمها به تدریج فرسوده میشوند، و روز به روز بی نظمی، کهولت و فرسودگی در آنها زیاد میشود.
اما تکامل ضد آنتروپی است، ضد کهولت و ضد مرگ. تکامل در مسیر خودش نه تنها خستهتر و فرسودهتر نمیشود، بلکه آب دیدهتر ، بشاشتر، فروزانتر، شعلهورتر، با ارادهی صیقل زدهتر به پیش میرود.
حرکت تکاملی، عامترین، اساسیترین و کلیترین حرکت جهان است.
فازها و مراحل تکاملی
ساختمان هستی و روند تکامل را میتوان به بخشها، مراحل و فازهای کیفی مشخصی تقسیم کرد:
- مرحلهی تکامل معدنی
- مرحلهی تکامل آلی
- مرحلهی تکامل زیستی یا بیولوژیک
- مرحلهی تکامل اجتماعی
انسان نمیتواند مراحل تکاملی که هنوز پدیدار نشده را، فهم کرده، آنها را بشناسد. چرا که روند تکامل از ابر اولیه، تا به امروز نشاند داده که هر مرحلهی جدید تکامل، دارای قانونمندیها و پارامترهایی است که هیچ کدام در مرحلهی پیشین وجود نداشتهاند. برای نمونه، اگر در یک فرض ذهنی ما در مرحلهی تکامل معدنی بودیم، نمیتوانستیم مرحلهی بعدی را فهم کرده و بشناسیم. چرا که در مرحلهی تکامل معدنی قوانین فیزیک و شیمی حاکم هستند، اما در مرحلهی بعد، مرحلهی تکامل زیستی، قوانین زیست شناسی حاکم هستند. قوانینی که سراپا با قانونمندیهای فیزیک و شیمی متفاوت است.
عبور هر مرحله به مرحلهی دیگر با یک جهش رخ داده است، یعنی تغییرات کمی در هر مرحله انباشته شده و به تغییرات کیفی یا جهش منجر شده است، یعنی جهش از قوانین تکامل است.
محدود بودن هر مرحله از فازهای تکاملی هم از قوانین حاکم بر تکامل است، یعنی یک مرحله إلی غیر النهایه ادامه نخواهد داشت با یک جهش، یا انقلاب به پایان میرسد و مرحلهی بعد آغاز میشود، محدود بودن مراحل تکامل اثبات این است که تکامل هم محدود است به این معنی که تکامل سرانجامی دارد.
قواعد تکامل
قاعدهی اول تکامل: پیچیدگی یا گذار مداوم از کهنه به نو
در مسیر تکامل اشکال ساده مستمر به اشکال پیچیده، پیچیدهتر و باز هم پیچیدهتر تبدیل میشوند.
«واقعیت اساسی در بارهی آن فرآیند و جریان خلاقی که در ظلمت ابر نخستین ریشه زد، آن است که پیوسته، تازگی و نوی از آن میزاید؛ چیزهایی پدیدار میشود که با آن چه در پیش میبود، از بن متفاوت است. از اثر آن، نه تنها طرحها و نقشهها بهوجود میآید بلکه «بغرنجی» و «تودرتویی» نقشها نیز تحقق میپذیرد. یا به دیگر سخن، ماده هردم خود را در قالبی پیچیدهتر جلوهگر میسازد؛ آن ابر نخستین تطور یافته است و جهان، دیگر به صورتی که داشت باز نخواهد گشت». [۴]
قاعدهی دوم تکامل: شتاب یا سرعت روز افزون جریان تکامل
همزمان با گذار از مراحل مختلف و پیچیدهتر شدن تدریجی اشکالات سرعت تحولات هم به نحو بارزی افزایش پیدا میکند.
پرفسور اُپارین در این مورد میگوید:
«هنگامی که شکل جدیدی از سازمانبندی و حرکت ماده در جریان تکامل پدید میآید، آهنگ سرعت تکامل به تندی افزونتر میشود، گویی فشاری تازه ونیرومند بدان وارد میشود».[۵]
در نتیجه در هر مرحله، سرعت جریان تکامل زیادتر میشود، وقتی به دنیای انسانی و جامعه میرسیم شتاب دیگر سرسام آور و بعضی وقتها و در معیارهای گاهشناسی تکامل حتی دمافزون است.
زمان مراحل تکاملی
با نگاهی به مراحل تکاملی میتوان مشاهده کرد که هر مرحله سرعتی بسیار بیشتر از مرحلهی قبل خود دارد، و با شتاب بیشتری که هر آن افزایش پیدا میکند، به پیش میرود.
- آغاز مرحلهی تکامل معدن: ۱۳ میلیارد و ۷۰۰ میلیون سال پیش
- آغار مرحلهی تکامل زیستی: ۵۰۰ میلیون سال پیش
- آغاز مرحلهی تکاملی اجتماعی: حدود ۱۰ هزار سال پیش
سرعت تکامل در مرحلهی تکامل اجتماعی
تکامل در مرحلهی اجتماعی خود با شتاب بسیار شگفتانگیز به پیش میتازد:
- آغاز زندگی اشتراکی نخستین: حدود ۱۰ هزار سال پیش
- آغاز دوران بردهداری: حدود ۴ هزار سال پیش
- آغاز دوران فئودالیسم : حدود ۱۵۰۰ سال پیش
- آغاز دوران سرمایه داری ۳۰۰ سال پیش
به این ترتیب مشاهده میشود که تکامل به تعبیر پروفسور اُپارین مانند موشکی که هر لحظه به سرعت آن افزوده میشود، در حال پیشروی است.[۶]
قاعدهی سوم تکامل: «جهتداری» یا «برگشت ناپذیری»
جهتداری به این معنی است که در تکامل یک مسیر اصلی وجود دارد، مسیر اصلی، مسیری است که بستر اصلی رشد و کمال است، مسیرهای فرعی نافرجام و سرانجام به بنبست میرسند.
وقتی تکامل از مرحلهای عبور کرد دیگر به آن مرحله باز نخواهد گشت، به قول جان ففر:
جهان دیگر به صورتی که داشت، باز نخواهد گشت.
پروفسور اُپارین در این خصوص میگوید:
«ما در جهانی زندگی میکنیم که پیوسته و بلاانقطاع تحول پیدا میکند، تکامل، دروسهی برگشتناپذیری است. ار این رو غالباً به تیر زمان تشبیه میشود که فقط در یک جهت سیر میکند. ولی ما باید در پرتو دانش کنونی خود این تصویر را کهنه تلقی کنیم، سرعت تیر، همیشه کاهش مییابد، برعکس، همانطور که در فصل پیش دیدیم سرعت تکامل همیشه افزایش مییابد. از این رو بهتر است با یک موشک مقایسه شود که سرعت خود را در طی مراحلی افزایش میدهد».[۷]
پروفسور اُپارین در جای دیگر تأکید میکند که محصولاتی که یکی بعد از دیگری برای ایجاد حیات میآمدند،همه «در یک جهت جداً معین تغییر میکنند» یعنی جهت یافته.[۸]
قاعدهی اساسی تکامل - قاعدهی تطبیق یا وحدت
در جریان تکامل با افزایش مناسبات و ارتباطات بین پدیدهی نوتر با محیط، روز به روز سیستمهای کارآتر، منطبقترو فعالتر، با روابطی هر چه مستحکمتر با محیط، عرضه میشوند، که سلطهی بیشتری بر محیط دارند.
بنابر این انطباق به معنی وحدتی هر چه گستردهتر و پیوندی هر چه محکمتر با محیط پیرامون است، که کارآیی، صحت، دقت عمل، بقا و سلطهی هرچه بیشتری را برای پدیدهی نوتر تأمین میکند.
تکامل اجتماعی و سمت و سوی آن
بعد از به پایان رسیدن تکامل زیستشناسی و بیولوژیک، تکامل اجتماعی بشر شروع شد.
تا امروز تکامل اجتماعی بشر ۴ مرحله را طی کرده است:
- زندگی اشتراکی نخستین: که حدوداً ۶ هزار سال طول کشیده است
- آغاز دوران بردهداری: در حدود ۲۵۰۰ سال به طول انجامیده است
- آغاز دوران فئودالیسم : نزدیک به ۱۳۰۰ سال عمر کرده است
- آغاز دوران سرمایه داری : که از ۳۰۰ سال پیش تا کنون بر جهان بطور کلی مسلط بوده است.
با توجه به قانون تکامل که توقف ناپذیر است، و مطالعهی تکامل اجتماعی بشر نشان میدهد که همواره رو به پیشرفت بوده است، آن چه که در مسیر تکامل اجتماعی باید ریشه کن شود، استثمار و بهرهکشی انسان از انسان است. در نهایت جامعهای که در آن اثری از استثمار نباشد، جامعهای است که سرشار از ارزشهای انسانی است.
جامعهی توحیدی
جامعهی توحیدی جامعهیی است که الزاماً تضادهای طبقاتی آن حل شده است، پس طبقات از بین رفته و بی طبقات است، چرا که طبقات بالا و پایین، غنی و فقیر بودن، محصول استثمار است، محصول فرعونیت است محصول روش همانهایی است که خود را به جای خدا به بشریت تحمیل کرده بودند. چنین جامعهای محصول توحید اجتماعی است.
توحید واقعی و توحید اصیل سرود تکامل است و اساسیترین نغمهی هستی است.[۹]
جامعهی توحیدی جامعهای است که ضد ظلم و استثمار است، ضد دیکتاتورهاست، که سمبل آن فرعونیت است که خودش را خدا معرفی میکرد، وگرنه یگانگی و توحید معنی نخواهد داشت.
مدینهی فاضلهی افلاطونی که توسط فلاسفهی اسلامی و غیر اسلامی پی گرفته شده است، با جامعهی بیطبقهی توحیدی تفاوت چشمگیر دارد، و به نوعی میتوان مدینهی فاضله مد نظر افلاطون را نوعی خیالپردازی تلقی کرد، حتی فلاسفهی بعدی هم از مروجین این آرمانشهر بودند، تصویر درستی از آن ارائه نمیشود.
جامعهی بیطبقهی توحیدی
در مسیر تکامل اجتماعی جامعهی بشری به جایی خواهد رسید که در آن اثری ازطبقات نباشد، استثمار در آن جامعه وجود ندارد، یعنی روند تکامل اجتماعی به این سمت است، بی سمت و سو نیست بلکه جهت دار است، در این جامعه طبقات وجود ندارد به این دلیل بیطبقه نامیده میشود، توحیدی است چون تکامل اجتماعی هم مانند تکامل زیست شناسی، جهت دار و در مسیر مشخصی است، خود بخودی نیست یک هدایت و نیرویی آن را پیش میبرد، در نهایت هم تمام تضادها در این جامعه به وحدت خواهد رسید.
الان سؤال اینجاست که وقتی توحید از نبرد بین طبقات محروم و استثمار شده با دیکتاتورها و صاحبان قدرت و استثمار کنندگان در جامعه عبور میکند، وقتی که مذهب مذهب طبقات محروم است چگونه میشود که دیکتاتورها و استثمار کنندگان خودشان را با این دین تطبیق دهند، ودو رویانه منافقانه و سالوس وار از آن دم بزنند؟
برپایی جامعهی بیطبقهی توحیدی از مسیر نبرد با کردنگشان و دیکتاتورها و غاصبان حق حاکمیت مردم، میگذرد. نبردی که تمام پیامبران الهی درگیر آن بودند، از نوح گرفته تا حضرت محمد.
لذا به این دلیل هم چنان که آن تأکید روی اسلام علوی ضروری است این تأکید بی طبقات هم این جا ضروری است خوشبختانه، اسلامی که سمبلهای آن حضرت علی و حضرت حسین است، اسلام علوی حسینی و اسلام جعفری است، جایی برای تردید باقی نگذاشته است حتی در همان زمان آنها خصوصیات آن جامعهی آرمانی و ایدهال را که بین توحید اجتماعی است بیان کردهاند.
فهم کامل و درست از مراحل بعدی تکامل حتی در تکامل زیستشناسی بسیار سخت و غیر ممکن بوده است، در تکامل اجتماعی هم همین قانون عمل میکند، اما بطور کلی معیارهایی برای جامعهی بیطبقه توحیدی گفتهشده است.
مرور ملاکهایی را که بایستی در مسیر یگانگی اجتماعی، سرانجام به آن برسیم؛ به ما امکان خواهد داد که خیلی از دعاوی و داعیهها را از آغاز ارزیابی کرده و برایش ملاک داشته باشیم.
برخی از اصلیترین خصوصیات آن جامعهی آرمانی است که از صدر اسلام وعده داده داده شده است، همان که با امام قائم نام خورده است. مهمترین ویژگیهای آن چیست؟
ویژگیهای جامعهی بیطبقهی توحیدی
ویژگیهایی که امروز برای ما الزام آور میکند که وقتی صحبت از جامعه توحیدی میکنیم؛ تأکید و تصریح کنیم که بی طبقات است.
ویژگیهای جامعهی بیطبقهی توحیدی:
اول: حداکثر رشد تکنولوژیک، پس جامعه عقب افتاده نیست روایات و احادیث بسیاری هست که وصف میکنند، این جامعه بایستی جامعهیی باشد که در آن هیچ نقطه از زمین ناخرم و غیر آبادان باقی نمانده باشد. پس رکن تکنولوژیک فرضیِ آن جامعه که امکان رفع نیازهای همه جوامع بشر را میدهد؛ بسیار پیشرفته است.
قوانین سلطه بر طبیعت و توانایی تولید آن قدر زیاد میشود که کفاف نیاز همگان را میدهد و این جامعه، جامعهی نعمت و فراوانی است پس تا این جا تأکید روی عنصر عینی و تکنولوژیک پیشرفت است.
دوم: هر گونه طلم و ستم و بهره کشی در آن جا ریشه کن شده است پس اثری از طبقات نیست.
سوم: تفکر پولی و به قول امروز ما اقتصاد کالایی نیست و ریشه کن شده است، تا پول هست استثمار هست؛ پس در آن جا بشریت به چنان بلوغی رسیده که دیگر انگیزهاش برای تولید محرکات مادی نیست بایستی به معیارهای متعالیتری رسیده باشد. البته برای ما سخت نامأنوس است چون ما در اقتصاد پولی و در جامعه کالایی غوطه میخوریم.
چهارم: هیچ زمینه و محلی برای جنگ، کشتار، خونریزی، برادرکشی و تجاوز باقی نیست و در سراسر عالم صلح و صفا برقرار است.
مگر میشود تاوقتی ستمی هست ظالمی هست و مظلومی، جنگ نباشد؟ صلح پایدار یعنی این که ظالمی و در نتیجه مظلومی وجود نداشته باشد.
پنجم: فروریختن مرزهای قومی، ملی، نژادی و طبقاتی.
ششم: با این تغییرات در بنیادهای جامعه خیلی طبیعی است که همه مفاسد از قبیل فحشا، سرقت، خیانت، دزدی و....باید ریشه کن شده باشد و بنابراین در روانشناسی بشری اثری از عقدهها و کینهجوییها نیست، هم چنین از حسادتها و سودپرستیها و منفعت طلبیها.
اینها سیمای قسط هستند توحید اجتماعی در یک کلام در فرهنگ انبیاء در قسط خلاصه میشود، جایی که به تمام نیازهای راستین و نه کاذب انسان پاسخ داده میشود. بله قسط![۱۰]
بنابراین در مقابل انبوه تعابیری كه میتوانند ما را گیج كرده و از واقعیت توحید اجتماعی پرتمان كنند، با تأکید بر ویژگیهای «توحیدی» بودن و «بیطبقات» بودن جامعه بیطبقهی توحیدی، اینجاست كه به معیارهای جدیدی در رابطه با توحید اجتماعی میرسیم.
معیارهایی كه برحسب آنها، در نهایت خوشبختی و مسرت انقلابی، سرانجام آرمان انبیا به تحقق خواهد پیوست؛ همان جامعهیی كه شش ویژگی بالا را دارد. جامعه یی كه حتی ما فكرش را نمیتوانیم بكنیم. برای اینكه ما در شب تیره و تار استثمار به سر میبریم، در ماقبل تاریخ انسان، به سر میبریم. همچنان كه در ادوار ماقبل تكامل، فاز یا مرحله بعدی را نمیتوانستیم تصور كنیم، در تصورمان هم نمی گنجید؛ چه بسا برای امروز ما هم، جامعه غیركالایی، قابل بحث و قابل تصور نباشد. برای اینكه ما امروز در جامعه یی به سر میبریم كه همه چیزش روی یك حسابها و انگیزههای سودپرستانه و منفعت طلبانه است؛ در خیلی از موارد، حتی سلام كردن، حتی لبخندزدن! مگر اینكه بتوانیم خودمان را با استقلال و اختیاری كه فرد انسانی دارد، از چنین جامعهیی بیرون بكشیم، از آن خارج شویم، برآن بشوریم و در مسیری قرار گیریم كه بتوانیم سیمای توحید را در خودمان زنده كنیم.
عقاید اقوام مختلف در مورد مصلح آخر الزمان
تقریباً تمامی ادیان و مذاهب و تمامی اقوام به یک منجی نهایی اعتقاد دارند. یعنی بزرگترین و زیباترین آرزوی بشر رسیدن به چنین جامعهای است.
در آیین بودایی، بودای پنجم منجی نهایی است، در دین زرتشت سه منجی به نام های هوشیذر، هوشیذر ما و سوشیانس (نجات دهنده مرگ) از نسل زرتشت مطرح است. آنان جهان را پر ازعدل خواهند کرد. که پس از ظهور، فقر و تنگدستی را ریشه کن می کند و مردم جهان را هم فکر، هم گفتار و هم کردار می گرداند.
در بین یهودیان، این مصلح آخرالزمان با خروج شخصی در آخر زمان است که کوکب افروز می باشد و روی زمین را به نور رب کریم روشن می گرداند. یهودیان در انتظار او هستند. به باور یهودیان اسم این فرد «ماشیح» است.
مسیحیان نیز در انتظار یک منجی نهایی هستند، آنها باور دارند که آن منجی آخرالزمان حضرت عیسی مسیح است که از آسمان نزول کرده و جهان را پر از عدل خواهد کرد.
عقاید اقوام مختلف
نه تنها ادیان بلکه اقوام مختلف هم به منجی آخر الزمان باور دارند.
- در آیین برهمایی، برهمنان بر این عقیده اند که در آخر الزمان "ویشنو" ظهور می نماید، در حالی که بر اسب سفیدی سوار است و شمشیر آتشبار در دست دارد. ویشنو مخالفین برهمنان را می کشد و دنیا را سعادتمند می نماید
- ساکنین جزایر انگلستان از چندین قرن قبل، به انتظار "آرتور" می باشند که می گویند: در جزیره آوالون سکونت دارد. گویند: روزی ظاهر شود و نژاد «ساکسون» را در دنیا غالب گرداند و سعادت را نصیب و روزی آنان سازد.
- نژاد اسلاو بر این عقیده بودند كه از مشرق زمین، یك نفر برخیزد و تمام قبایل اسلاو را متحد سازد و آنها را بر دنیا مسلط گرداند.
- نژاد ژرمن بر این باورند که یک نفر از آنها قیام میکند و ژرمن را بر دنیا حاکم میکند.
- ایرانیان بر این اعتقاد بودند که «گرزاسپه» پهلوان تاریخی ایران زنده است و در کابل خوابیده و روزی بیدار میشود و قیام میکند. دسته دیگری از ایرانیان اعتقادشان این بود که "کیخسرو" پس از استوار ساختن شالوده فرمانروایی، سلطنت را به فرزند خود واگذار کرده، به کوهستان میرود و در آنجا آرام گرفته تا روزی دوباره برگردد و اهریمنان را از گیتی بردارد.
نظر مارکسیسم در مورد غایت تکامل اجتماعی
در دیدگاه و تفکر مارکسیسم جامعه و بشر به سمت جامعهای میرود که در آن استثمار نباشد، مارکسیسم این جامعه را «جامعهی بیطبقه» مینامد، در نظرگاه مارکسیسم بعد از طی مرحلهی سرمایهداری، نوبت به سوسیالیسم میرسد که در آن استثمار تا اندازهی زیادی ریشهکن شده است، در ادامهی این مسیر جامعهی کمونیستی ظهور میکند که آرمان و آمال این تفکر است.
پانویس
- ↑ تبیین جهان، قواعد و مفهوم تکامل- سخنرانی مسعود رجوی در دانشگاه صنعتی شریف زمستان ۱۳۵۸
- ↑ ترجمه از فرهنگ فلسفی: A dictionary of philosophy
- ↑ تبیین جهان، قواعد و مفهوم تکامل- سخنرانی مسعود رجوی در دانشگاه صنعتی شریف زمستان ۱۳۵۸
- ↑ کتاب از کهکشان تا انسان- جان ففر صفحهی ۱۳
- ↑ کتاب حیات: طبیعت و منشأ و تکامل آن – اُپارین، صفحهی ۱۰۷
- ↑ کتاب حیات: طبیعت و منشأ و تکامل آن – اُپارین، صفحهی ۱۰۷
- ↑ کتاب حیات: طبیعت و منشأ و تکامل آن – اُپارین، صفحهی ۱۰۷
- ↑ کتاب حیات: طبیعت و منشأ و تکامل آن – اُپارین، صفحهی ۱۰۷
- ↑ تبیین جهان، قواعد و مفهوم تکامل- سخنرانی مسعود رجوی در دانشگاه صنعتی شریف زمستان ۱۳۵۸
- ↑ تبیین جهان، قواعد و مفهوم تکامل- سخنرانی مسعود رجوی در دانشگاه صنعتی شریف زمستان ۱۳۵۸