کاربر:Mohsen/صفحه تمرین: تفاوت میان نسخهها
خط ۹۲: | خط ۹۲: | ||
=== رضاخان به روایت پسرش! === | === رضاخان به روایت پسرش! === | ||
پسر رضاخان، محمدرضا پهلوی، | پسر رضاخان، محمدرضا پهلوی، در بارهی روابط پدرش با انگلیسها و ژنرال ادموند آیرونساید توضیح داده است که پدرش را انگلیسیها سرکار آوردند.<ref>کتاب پاسخ به تاریخ، محمدرضا پهلوی </ref> | ||
محمدرضا پهلوی: «در آستانه انقلاب مشروطه، ایران یکی از فقیرترین کشورهای جهان بود. | محمدرضا پهلوی دراین باره مینویسد:<blockquote>«در آستانه انقلاب مشروطه، ایران یکی از فقیرترین کشورهای جهان بود.انگلیسها میکوشیدند یک منطقه بیطرف میان روسیه و هندوستان نگاه دارند. در سال ۱۹۰۷ پدرم فرمانده واحد کوچکی از تیپ قزاق ایران بود...در آغاز جنگ ۱۹۱۴ او را رضاماگزیم میخواندند. پس از انقلاب اکتبر، پدرم... عزم تهران کرد... از ژنرال انگلیسی آیرونساید نقل کردهاند: «رضاخان تنها مردی است که میتواند ایران را نجات دهد». <ref>کتاب پاسخ به تاریخ نوشته محمدرضاشاه</ref></blockquote>محمدرضا پهلوی در کتابش ادامه میدهد، یکی از یاران پدرم در این قیام، سیدضیاءالدین طباطبایی بود که به هواداری از انگلیسها شهرت داشت».<ref>کتاب پاسخ به تاریخ نوشته محمدرضاشاه ص ۲۱ </ref> | ||
انگلیسها میکوشیدند یک منطقه بیطرف میان روسیه و هندوستان نگاه دارند. | |||
در سال ۱۹۰۷ پدرم فرمانده واحد کوچکی از تیپ قزاق ایران بود... | |||
در آغاز جنگ ۱۹۱۴ او را رضاماگزیم میخواندند. | |||
پس از انقلاب اکتبر، پدرم... عزم تهران کرد... از ژنرال انگلیسی آیرونساید نقل کردهاند: | |||
«رضاخان تنها مردی است که میتواند ایران را نجات دهد». | |||
یکی از یاران پدرم در این قیام، سیدضیاءالدین طباطبایی بود که به هواداری از انگلیسها شهرت داشت». | |||
== رضاخان و منابع نفت ایران == | == رضاخان و منابع نفت ایران == | ||
خط ۱۸۰: | خط ۱۶۴: | ||
از نظر ترور و خفقان، وضعیت مردم عادی هم تفاوت چندانی با رجال نداشت، بسیاری عشایر میهنپرستی که مرزهای کشور را در برابر هجوم بیگانگان حفظ کرده بودند نیز به دست رضاشاه قلع و قمع شدند. «ویلیام داگلاس»، قاضی مشهور دیوان عالی آمریکا، که در سالهای ۱۳۲۸ و ۱۳۲۹ از ایران و مناطق عشایری جنوب بازدید کرده، یک گزارش مستند از جنایتهای رضاشاه منتشر کرد که موردتوجه محافل جهانی قرار گرفت. | از نظر ترور و خفقان، وضعیت مردم عادی هم تفاوت چندانی با رجال نداشت، بسیاری عشایر میهنپرستی که مرزهای کشور را در برابر هجوم بیگانگان حفظ کرده بودند نیز به دست رضاشاه قلع و قمع شدند. «ویلیام داگلاس»، قاضی مشهور دیوان عالی آمریکا، که در سالهای ۱۳۲۸ و ۱۳۲۹ از ایران و مناطق عشایری جنوب بازدید کرده، یک گزارش مستند از جنایتهای رضاشاه منتشر کرد که موردتوجه محافل جهانی قرار گرفت. | ||
== داستان ساخت راهآهن در ایران == | |||
راهآهن ایران، حداقل برای ایرانیان و علاقهمندان مسأله ایران، یکی از بحثبرانگیزترین راهآهنهای جهان بوده است. راهآهنی که بهقول روزنامههای همان روزگار، تنها راهآهنی بود که هیچیک از قطبهای جمعیتی ایران را به همدیگر وصل نمیکرد، خاصیت ترانزیت نداشت و تنها ویژگیاش، امکان استراتژیکی آن، برای دستیابی به روسیه(شوروی) بود. | |||
البته درک واقعیت ایجاد راهآهن توسط رضاشاه بهعنوان یک طرح استعماری، نیاز به دید وسیعتری دارد. | |||
راهآهن، زیرساخت بنیادین وجه تولید جدید | |||
زیرساختهای تمدن نوین غربی و راه رشد صنعتی آن، در همان اواخر قرن نوزده و اوایل قرن بیستم عبارت بودند از صنایع ذغالسنگ، فلزریزی و تجارت که بدون راههای ارتباطی گسترده، پروسه رشدشان متوقف میشد. | |||
جالب آنکه دوام و بقای زیرساختهای راه رشد اقتصادی جدید، یعنی صنایع ذغالسنگ، نفت و فولادسازی به اضافه تجارت جهانی، خودشان تماماً مشروط بودند به توسعه ۲عامل زیربنایی مهمتر یعنی: | |||
راهآهن و تلگراف! | |||
سرمایهداری پیشرفته بدون این ۲عامل مبنایی، در همان کشور متروپل، در نطفه خفه میشد. | |||
به بیان دیگر، شبکه راهآهن و تلگراف در واقع سلسلهاعصاب نظم جدید بود که در تمامی محدوده جغرافیایی راه رشد صنعتی، گسترش پیدا میکرد و بدون توجه به مرزهای ملی موجود، پیکره جدیدی متشکل از کشور متروپل و سرزمینهای تحتالحمایه و مستعمره بهوجود میآورد تا بتواند جریان مکیدن منابع مستعمرات به متروپل و رشد کشور مادر را فراهم کرده و امکان برقراری تجارت و بازار مورد نیاز کشور بالادستی را فراهم کند. | |||
استعمارگران بیش از آنکه برای شهروندان خود راهآهن ایجاد کنند، برای مستعمراتشان راهآهن میکشیدند | |||
نسبت «سرعت رشد سرمایه مالی» و «سرعت گسترش راهآهن در مستعمرات»! | |||
بنا به اطلاعات سالنامه آماری ۱۹۱۵ دولت آلمان و بایگانی امور راهآهن ۱۸۹۲ سرعت رشد سرمایهداری و سرمایه مالی در مجموعه اقتصاد جهانی با سرعت گسترش شبکه راههای آهن در مستعمرات و کشورهای مستقل و نیمهمستقل آسیا و آمریکا رابطه مستقیم داشته است. | |||
احداث ۲۰۰هزار کیلومتر راهآهن جدید در مستعمرات و دیگر کشورهای آسیا و آمریکا معنایش بیش از ۴۰میلیارد مارک سرمایهگذاری جدید با شرایط بسیار پر صرفه و با دریافت سفارشهای پرسود برای کارخانههای فولادسازی و غیره بوده است.(منبع: امپریالیسم بالاترین مرحله سرمایهداری لنین ص ۱۳۵ و ۱۳۶) | |||
آمار و ارقام نشان میدهند که کشورهای استعمارگر، بیش از آن که برای خودشان(شهروندان خودشان و مالیاتدهندگان خودشان) راهآهن ایجاد کنند، سرگرم احداث راهآهن در مستعمراتشان بودهاند! تا بتوانند مسأله انتقال سریع و کلان منابع معدنی از مستعمره به متروپل و صدور کالا به بازارهای مستعمراتی را به بهترین وجه حل کرده و صدور فولاد تولید شده مازاد را نیز تضمین نمایند. | |||
اهمیت راهآهن در استراتژی نظامی قدرتهای استعماری | |||
یک عامل دیگر در ساخت راهآهن توسط کشورهای متروپل، نیازهای نظامی استراتژیک آنها بود، مانند راهآهن قسطنطنیه ـ بغداد برای آلمانها یا راهآهن ایران برای بریتانیا. | |||
در چنین دستگاهی بود که انگلیسها تلاش میکردند از طریق راهآهنی که با پول مردم ایران ایجاد گردد، خودشان را یا از بنادر جنوبی ایران یا از طریق راهآهن بصره ـ بغداد ـ خانقین، به دریای خزر یعنی مرز جنوبی رقیبشان روسیه برسانند. | |||
احمدشاه با همه بیخاصتیاش، با این طرح مخالفت کرد ولی رضاشاه اجرای آن را به عهده گرفت. حسین مکی در زندگینامه احمدشاه این را مفصل شرح داده است.(گذشته چراغ راه آینده ص ۲۵) | |||
سندی از وزارتخارجه بریتانیا | |||
لرد کرزن (Lord Curzon) وزیرخارجه بریتانیا در سالهای پس از جنگ جهانی دوم و بانی قرارداد استعماری ۱۹۱۹ در کتاب معروفش به اسم «ایران و قضیه ایران» در مورد نیاز بریتانیا به راهآهن در ایران، در همان زمان نوشته: «از سالهای ۱۸۷۰ میلادی به بعد دولت انگلیس در فکر گسترش خط راهآهن در ایران بوده است». | |||
نیاز انگلستان به راهآهن برای دسترسی سریع آنها از بنادر خلیجفارس به سواحل دریای خزر و مرزهای جنوبی روسیه، با وقوع انقلاب سوسیالیستی در روسیه، شدت بیشتری گرفت. بریتانیا به یک راه سهل و ارزان با امنیت بالا در این مسیر احتیاج داشت. طرح راهآهن شمالیجنوبی ایران، جوابگوی این نیاز استراتژیک انگلستان بود. | |||
از سوی دیگر دکتر مصدق که از مخالفان جدی طرح راهآهن شمالیجنوبی رضاشاه بود، در خاطرات خود نوشته است: | |||
مصدق: «گفتم هر کس به این لایحه(احداث راهآهن) رأی بدهد خیانتی است که به وطن خود نموده است (این حرفم) شاه فقید (یعنی رضاشاه) را عصبانی کرد... در بادی امر نظریاتم این بود: راهآهنی که ترانزیت بینالمللی ندارد، نه فقط در ایران بلکه در بسیاری ممالک دیگر که عده ساکنان آن کم است، مفید نیست».(خاطرات و تالمات مصدق انتشارات علمی تهران ۱۳۶۵ ص۳۵۰ و ۳۵۱) | |||
نقشه راهآهن ایران، پیش از رضاشاه، کشیده شده بود! | |||
به هر حال، ساختن راهآهن شمالیجنوبی ایران، سال ۱۳۰۶ شروع شد و بهگفته مصدق ۱۲سال طول کشید. در حالیکه نقشه آن راهآهن، سالها پیش از ظهور رضاشاه، توسط انگلستان کشیده شده بود و حتی قبل از کودتای ۱۲۹۹ رضاخان، طرح آن، همراه با نقشهمسیرش در کتابی به اسم «سیاست انگلیس در ایران» توسط یک دیپلمات هلندی ساکن ایران در سال ۱۹۱۷ یعنی سال ۱۲۹۶ خورشیدی در آمستردام منتشر شده بود. | |||
همین یک سند که اکنون نیز در کتابخانه سلطنتی بلژیک در دسترس همگانی است، ثابت میکند که طرح راهآهنی که رضاشاه کشید، یک طرح استعماری انگلستان برای منافع پیشبرد اهداف خودش بوده است. طرحی که وقتی رضاخان یک قزاق ساده بوده، تنظیم شده و انگلستان رضاخان را اساساً برای اجرای همین قبیل طرحهای استعماری بهخصوص در مورد نفت و استفاده از موقعیت استراتژیکی ایران روی کار آورد. | |||
یک سند تاریخی درباره راهآهن ایران | |||
سال ۱۹۱۷ میلادی، اسناد راهآهنی که بریتانیا در نظر داشت در ایران احداث کند، در یک کتاب افشاگرانه در هلند منتشر شد. نقشه و اطلاعات آن طرح را سالها بعد یک دانشجوی ایرانی در اروپا به اسم مهندس عطایی که سالهای ۱۳۰۵ و ۱۳۰۶ در برلین تحصیل میکرده، به دستآورد و در سال ۱۳۰۸ خورشیدی بهعنوان یک طرح استعماری افشا کرد، اما به فاصله کمی آنچنان تحت فشار قرار گرفت که در اتاق انتظار سفارت ایران در برلین خودکشی کرد. بعدها سرمقاله روزنامه مرد امروز شماره ۴۰ مورخ ۲۳تیر ۱۳۲۴ا ین مورد را افشا کرد.(گذشته چراغ راه آینده ص ۲۵ – ۲۶) | |||
توضیحات دکتر مصدق | |||
با تمام این اوصاف، رضاشاه، راهآهن ایران را طبق خواسته بریتانیا و البته با پول مردم فقیر ایران احداث کرد و مطلقاً هم نه به حرف مصدق و امثال مصدق گوش کرد و نه به منافع مردم ایران فکر کرد. مصدق در مجلس ششم در این باره نکات مهمی مطرح کرد. | |||
مصدق گفت: اگر راهآهن ما یک فایده ببرد از ترانزیت مالالتجاره اروپا به آسیا خواهد بود و این خطی که امروز اجازه داده میشود... کاملا برخلاف مصالح مملکت است... امروز میخواهید ۳۰میلیون پولی را که در دست مردم است و در واقع هستی این ملت و مملکت را به یک راهی صرف کنید، یک قدر دقت کنید!(نطق دکتر مصدق در جلسه ۲۳۲ مجلس شورا - منبع: گذشته چراغ راه آینده ص ۲۶) | |||
و البته نه استعمار و نه پادشاه عامل استعمار، به حرفهای مصدق گوش نکردند و کار و نقشه ضدایرانی خود را پیش بردند. | |||
دکتر مصدق مجدداً سال ۱۳۲۴ و به مناسبتی در مجلس، حرفهای خود پیش از تأسیس راهآهن را یادآوری کرد و عمق خیانت رضاشاه را تشریح کرد: | |||
مصدق گفت: «همه آقایانی که در دوره پنجم و ششم بودهاند میدانند که من صحبت کردهام. بهخاطرشان میآید و ورقه کبود هم دادم! من گفتم این راهآهن... باید غرب ایران را به شرق ایران مربوط کند که ترانزیت هم داشته باشد و مالالتجاره و مسافران اروپا دیگر نباید از بحر احمر و دریای هند بروند به بمبئی! بلکه از این راه، ۳روزه آنها را ببرند هندوستان. ولی... این عملی نشد و من میدانستم که این خرجی که میشود برخلاف مصالح مملکت است».(کتاب سیاست موازنه منفی ج ۲ ص ۸۵ نطق مصدق در مجلس) (کتاب گذشته چراغ راه آینده ص ۲۶) | |||
تایید حرفهای مصدق توسط کارشناسان | |||
آناتول تریتسکی در کتاب تاریخچه راهآهن ایران چاپ سال ۱۳۲۶، تهران ص ۲ بهروشنی توضیح داده رضاشاه در احداث راهآهن ایران چگونه دنبال اجرای طرح انگلستان بود. | |||
تریتسکی: «ملاحظات سیاسی و نظامی بیش از همه ذهن رضاشاه را مشغول کرده بود... تصمیم گرفتند که خط به هیچ شهر بزرگ بجز پایتخت نرود و بیشتر از مناطق چادرنشین... بگذرد». | |||
مهدیقلی هدایت(مخبرالسلطنه) نیز جنبه دیگر این طرح استعماری را در کتاب «خاطرات و مخاطرات» خود درباره طرح احداث خط آهن روشن کرده و نوشته است: | |||
مخبرالسلطنه: «دکتر مصدق اعتقاد داشت که هزینه و زمان اجرای چنین طرحی توجیه اقتصادی و فنی ندارد. دلیل آن هم کاملا روشن بود زیرا شهرهای مهم و اقتصادی ایران که شامل تهران، اصفهان، شیراز، همدان، مشهد، رشت و کرمانشاه بودند در مسیر این طرح قرار نداشتند».(مهدی قلی هدایت، خاطرات و مخاطرات، تهران، کتابفروشی زوار، چاپ دوم، ۱۳۴۴، ص۳۲۲) | |||
یک مقایسه آماری | |||
نکاتی که دکتر مصدق گفته بود تماماً کارشناسی و البته میهنپرستانه بود. | |||
مقایسه آمار دخل و خرج راهآهن در همان سالها، نشاندهنده ماهیت استعماری طرحی بود که رضا شاه با دود و دم بسیار، مأمور به انجام آن بود. | |||
دکتر مصدق در خاطرات خود این نکته را بهروشنی توضیح داده و نوشته است: «در جلسه ۲اسفند ۱۳۰۵ مجلس شورا گفتم برای ایجاد راه، دو خط بیشتر نیست: آن که ترانزیت بینالمللی دارد ما را به بهشت میبرد، و راهی که بهمنظور سوقالجیشی ساخته شود، ما را به جهنم! | |||
و علت بدبختیهای ما هم در جنگ بینالملل دوم همین راهی بود که اعلیحضرت شاه فقید ساخته بودند. و اکنون آنچه از این راهآهن ایران عاید میشود، مبلغی در حدود ۲۸۰میلیون تومان است که ۵۵درصد آن صرف هزینههای اداری... و ۴۵درصد بقیه به مصرف تعمیرات رسیده است. و از بابت سود سرمایه و استهلاک، دیناری عاید دولت نشده و باری است که باید به دوش مالیاتدهندگان گذارده شود. | |||
ساختن راهآهن در این خط، هیچ دلیلی نداشت جز اینکه میخواستند از آن استفاده سوقالجیشی کنند و دولت انگلیس هم در هر سال مقدار زیادی آهن به ایران بفرو شد و از این راه پولی را که دولت از معادن نفت میبرد، (دوباره) وارد انگلیس کند!...». | |||
'''«'''هر چه کردهاند خیانت است و خیانت. با اینکه همگان به سودمندی راهآهن شرق و غرب چه از لحاظ تجاری و چه از لحاظ نظامی آگاه بوده و اعتقاد داشتند که این مسیر کاربردهای فراوانی دارد، ولی رضاشاه آن را نپذیرفت. این موضوع... ناشی از نفوذ انگلیسیها بر دستگاه سیاستگذاری رضاشاه بود».(ایرج افشار، خاطرات و تألمات دکتر محمد مصدق، تهران، چاپ پنجم، انتشارات محمدعلی علمی ص ۳۵۱ به بعد) | |||
دکتر مصدق ماهیت استعماری ایجاد راهآهن در ایران را توضیح میدهد | |||
علت پانگرفتن صنایع مادر در ایران | |||
مصدق، علت پانگرفتن صنایع مادر از قبیل ذوب آهن در ایران را هم از پیامدهای همین خط استعماری میدانست و در کتاب خاطراتش در پاسخ به دعاوی و لاف و گزافهای محمدرضا شاه در کتاب «مأموریت برای وطنم» مفصل به آن اشاره کرده و مینویسد: «علت سرنگرفتن ذوب آهن در این مملکت همین منافع متعارضه انگلیس است... علاقمندی دولت انگلیس به فروش آهن به قدری است که بعد از ۲۸مرداد و سقوط دولت من یعنی در ۱۳مهر ۱۳۳۲ که ”ایدن“(وزیرخارجه انگلیس)... به ”دنیس رایت“ کاردار سفارت انگلیس در تهران امر نمود پیشنهاد فروش آهن را که در زمان تصدی من هیچ به ایران وارد نشده بود، هر چه زودتر به دولت ایران تقدیم کند و الحق که شاهنشاه هم در این باره هیچ فروگذار نفرموده و در آخر کتاب ”مأموریت برای وطنم“ در فصل ۱۴ میفرمایند ”تأکید کردم و از وزیر مسئول خواستم برای اتمام یکی از خطوط آهن، تاریخ معینی را تعیین کند“ و ”ژرژ پنی“ یکی از مدیران عالیرتبه شرکت ”یونایتد استیل“ بزرگترین کنسرسیوم فولادسازی انگلستان هم به ایران آمد تا بتواند بهطور مستقیم با عدهیی وزرا و سایر مقامات عالیهٔ دولتی راهآهن، راجع به فروش ریل مورد احتیاج... وارد مذاکره شود». | |||
تفاوت راهکار مصدق و رضاشاه | |||
مصدق خاطرنشان کرده بود برخلاف لاف و گزافهای محمدرضا شاه «از روز شروع ساختمان (راهآهن) تا اتمام آن ۱۲سال طول کشید... و چنانچه در ظرف این مدت عواید نفت به مصرف کارخانه قند رسیده بود رفع احتیاج از یک قلم بزرگ واردات گردیده بود و از عواید کارخانههای قند هم میتوانستند خط راهآهن بینالمللی را احداث کنند که باز عرض میکنم هر چه کردهاند خیانت است و خیانت». | |||
کتاب خاطرات دکتر مصدق | |||
و این در واقع داستان راهآهنی است که رضاشاه در جهت منافع انگلستان ساخت. برای: | |||
* اجرای طرحهای نظامی بریتانیا در مرزهای جنوبی دولت شوروی بعد از انقلاب اکتبر | |||
* و برای بازاریابی آهن بریتانیا در ایران | |||
* و نهایتاً هم عاملی شد برای اشغال ایران در جنگ جهانی دوم و دسترسی بریتانیا و به مرزهای شوروی. امری که رضاشاه خودش هم موقع اخراجش از ایران به آن اشاره کرده بود! | |||
== ثروت رضاخان == | == ثروت رضاخان == |
نسخهٔ ۱۴ نوامبر ۲۰۱۸، ساعت ۱۸:۰۵
رضاخان در سال ۱۲۵۶ در آلاشت مازندران به دنیا آمد، هیچ گاه پدرش را ندید و مادرش نوشآفرین آیرملو بعد از مرگ پدر رضا خان، به تهران آمد و در محله سنگلج زندگی جدیدی را در فقر و بدبختی تمام شروع کرد. مخارج زندگی آنان تا هفت سالگی رضا برعهده ابوالقاسم آیرملو بود که در آن زمان به نام ابوالقاسم بیک، خیاط قزاقخانه بود.
رضا در سن ۱۴ [۱]سالگی توسط صمصام از نفرات علیاصغرخان امینالسلطان صدراعظم به عنوان سرباز (تابین) وارد فوج(هنگ) سوادکوه شد، گفته شده به قدری کوچک بوده که دیگران وی را سوار اسب میکردند[۲]، در سال ۱۲۷۵ که ناصرالدینشاه قاجار کشته میشود فوج سوادکوه برای حفاظت از مراکز دولتی و سفارتخانهها به تهران فراخوانده میشود، که رضاخان مدتی نگهبان سفارت آلمان و هلند در تهران بود و بعد به سرگروهبانی محافظین بانک استقراض روسیه در مشهد منصوب میشود.
بعد از مدتی وکیل باشی گروهان شصت تیر منصوب میشود، در این دوره رضاخان به دلیل تسلط به استفاده از یک مسلسل به نام ماکسیم (ماکزیم) به رضا ماکسیم معروف شد.
رضاخان در جنگهای مختلف علیه انقلابیون شرکت کرد، و مدارج ترقی در نیروی قزاق را طی کرد، به درجهی یاوری (ستوانی) رسید، و در سال ۱۲۹۷ شمسی به فرماندهی آتریاد(تیپ) همدان منصوب شد.
در سال ۱۲۹۹ خورشیدی برای شرکت در سرکوب نهضت جنگل راهی گیلان شد، و با تمام قوا در سرکوب جنگل تلاش کرد. رضاخان به اسم «امنیت» نیروهای انقلابی دیگر را هم قلع و قمع کرد، از جمله قیام کلنل محمدتقیخان پسیان. به سبب شرکت فعال در این سرکوبگریها از احمدشاه شمشیر مکلل به جواهر دریافت کرد.
رضا خان آدم بی سوادی بود، لااقل سواد کلاسیک نداشته است، محمدرضا پهلوی در تأیید بیسوادی پدرش میگوید:
«...سختی و مشقت زندگی، از دست دادن پدر در دوران کودکی و نبودن وسیله باعث شد که رضاشاه در ابتدای عمر به مدرسه نرود و خواندن و نوشتن را نیاموزد.»[۳]
تاج الملوک، که اولین ملکه ی دربار پهلوی بود نیز در سال ۱۳۴۷شمسی در مصاحبه با خبرنگار یکی از مجلات چاپ پاریس، به نام کنفیدانس، دربارهی بی سوادی رضاخان گفت:
« پدر و مادر او از رعایای معمولی بودند و خودش هم اصلاً سواد نداشت».[۴]
رضاخان در اسفند ۱۲۹۹ با همکاری سیدضیاالدین طباطبایی که یک مهره شناخته شده انگلیس بود، دست به کودتا زد، این کودتا باطراحی و پشتیبانی ژنرال انگلیسی، ادموند آیرونساید انجام شد.
احمدشاه به رضا خان لقب سردار سپه داد و بعد از مسعود کیهان او را به سمت وزیر جنگ منصوب کرد، رضا خان بعداً در سال ۱۳۰۲ با فرمان احمدشاه به نخست وزیری منصوب شد،
رضاخان روز ۹ آبان ۱۳۰۴ مجلس پنجم شورای ملی را زیر فشار قرار داد تا این که ماده واحدهای را مطرح کردندکه به موجب آن احمد شاه از سلطنت خلع شد، و حکومت موقت به رضاخان پهلوی سپرده شد، در ۲۴ آذر ۱۳۰۴ رضا خان در مجلس حاضر شد و با ادای سوگند به عنوان پایه گذار حکومت پهلوی بر تخت نشست ودر 4 اردیبهشت ۱۳۰۵ تاجگذاری کرد.
رضاخان با به قدرت رسیدن غارت و دزدی و زمین خواری را شروع کرد همزمان سرکوب و کشتن و زندانی کردن آزادیخواهان را هم در دستور کار خود قرار داد.
آزادیهایی که در جریان انقلاب مشروطه به دست آمده بود در دوره وی از بین رفت. بسیاری از رقبا و مخالفان وی زندانی و در زندان کشته شدند. در میان مقتولان چند نفر از وزیران وی مانند عبدالحسین تیمورتاش، سردار اسعد بختیاری و نصرتالدوله، برخی از روسای ایلات مانند صولتالدوله قشقایی، برخی از شعرا و ادیبان مانند میرزاده عشقی و محمد فرخی یزدی و تعدادی از نمایندگان مجلس شورای ملی مانند سید حسن مدرس و کیخسرو شاهرخ را میتوان دید. برخی از وزرا و نزدیکان وی نیز (مانند علیاکبر داور وزیر عدلیه) از ترس اتفاقات مشابه خودکشی کردند. علاوه بر این افراد، کشتارهای دست جمعی قوم لر(فیلی , کهگیلویه، ممسنی و بختیاری)در عملیات معروف "فتح لرستان " هم از کارهای رضا خان میباشد.[۵]
رضا خان قزاق پس از نشستن به تخت سلطنت، حدود ۴۴هزار سند از دست مردم گرفت و املاک و زمینهای روستاییان گیلان و مازندران، تنکابن و نور و بسیاری جاهای دیگر را مالک شد. [۶]
در زمان رضاشاه بزرگترین ارباب خود او بود. رضا شاه هنگام ترک ایران، ۶۸میلیون تومان در حساب شخصی خود در بانک ملی داشت». این پول نزدیک به ۲ برابر بودجه کشور ایران در آن زمان بود.[۷]
رضاخان برای تضمین قدرت مطلق خود، روزنامههای مستقل را بست، مصونیت پارلمانی را از نمایندگان گرفت و احزاب سیاسی را از بین برد. او با تبدیل مجلس به نهادی مطیع و تشریفاتی توانست وزرای دلخواه خود را تعیین کند. به علاوه وی با پشتیبانی دربار به مصادره زمینهای حاصلخیز مازندران پرداخت و به زودی به ثروتمندترین مرد ایران تبدیل شد.[۸]
سرانجام در سال ۱۳۲۰، پس از اشغال ایران به دست متفقین، با اولتیماتوم بریتانیا رضاخان بدون کوچکترین مقاومت، مجبور به ترک ایران و واگذاری سلطنت به پسرش محمدرضا شد. سه سال بعد در ژوهانسبورگ در آفریقای جنوبی درگذشت.جسد رضاخان در مسجد الرفاعی مصر به امانت گذاشته شد و در اردیبهشت ۱۳۲۹ در دورهی نخست وزیری رجبعلی منصور جسد رضاخان از مصر به ایران منتقل شد و در نزدیکی حضرت عبدالعظیم به خاک سپرده شد.
زندگینامه رضاخان
دوران کودکی و نوجوانی
رضاخان در روز ۲۴ اسفند ۱۲۵۶ در روستای آلاشت در مازندران به دنیا آمد. پدرش عباسعلی داداش بیگ در حرفهی سپاهیگری و در فوج سوادکوه بود، رضا هیچگاه پدرش را ندید، بعد از مرگ پدرش مادر رضا نوشآفرین آیرملو به دلیل این که از مهاجران قفقاز بود، به تهران مهاجرت نمود. دلیل این مهاجرت بیشتر این بوده است که، مردم آلاشت با ازدواج غیر خودی مخالف بودند، بنابراین بعد از مرگ پدر رضا، سر ناسازگاری با مادر وی گذاشتند که به ناچار به تهران مهاجرت کرد.
در راه این سفر نوزاد یعنی رضا به شدت بیمار شد و با رسیدن به گردنه و کاروانسرای گدوک، نوزاد یخ زد و سیاه شد، مادر و سایر همسفران فکرکردند که او مرده. بنابراین او را از مادر جدا نموده و برای دفن در روز بعد، او را در آخور چارپایان گذاشتند. گرمای محیط موجب شد تا کودک مجدداً جان بگیرد .این داستان را رضاشاه بارها در دوران پادشاهی برای اطرافیان از جمله محمدعلی فروغی و حسن اسفندیاری نقل کرده است.[۹]
ابوالقاسم آیرملو که دایی رضاخان بود سرپرستی او مادرش را به عهده گرفت، اما ابوالقاسم آیرملو به لحاظ مالی آدم نسبتاً فقیری بود، و نمیتوانست رسیدگی زیادی به رضا و مادرش بکند.
رضا ۷ ساله بود که مادرش هم از دنیا رفت، او بارها در زمان سلطنت گفته بود که هرگز محبت پدر و مادر را ندیدهام. بعد از ابوالقاسم آیرملو، سرتیپ نصراللهخان آیرم زندگی آنان را اداره میکرد.[۱۰]
ورود به قزاقخانه
رضاخان در سن ۱۴ سالگی توسط یکی از بستگانش وارد فوج سواد کوه شد، بعد از مرگ ناصرالدینشاه فوج سوادکوه برای مراقبت از سفارتخانهها و مراکز دولتی به تهران فراخوانده شد، رضاخان در لباس قزاق، کار نگهبانی از سفارت آلمان و هلند در تهران را انجام میداد، سپس به سرگروهبانی محافظین بانک استقراضی روسیه در مشهد منصوب شد. پس از چندی به وکیلباشی (گروهبان تا استوار) گروهان شصت تیر منصوب شد. در این دوره رضاخان به دلیل استفاده از یکی از معدود مسلسلهای ماکسیم آن زمان، به «رضا ماکسیم» معروف شد.
رضاخان با شرکت در جنگهای مختلف مدارج ترقی را در قزاقخانه طی کرد به طوری که در سال ۱۲۹۷ شمسی به فرماندهی آتریاد (تیپ) همدان رسید.
رضاخان در این سمت علیه فرمانده بریگارد قزاق، سرهنگ کلرژه کودتایی انجام داد، این کودتا به فرماندهی استارسلسکی، اجرا شد ولی عامل اجرا رضاخان بود. اجرای این کودتا با هماهنگی احمدشاه توسط رضاخان به کودتای اول رضاخان نیز معروف است. در اثر این کودتا، کلرژه به روسیه بازگشت و استاروسلسکی فرمانده بریگاد قزاق در ایران شد.
در نهایت با خروج افسران روس از ایران رضاخان عملاً فرمانده بریگارد قزاق شد. اما این فرماندهی تحت نظر ژنرال انگلیسی ادموند آیرونساید بود.
نیروی قزاق
در تاریخ ایران از نیروی قزاق بسیار گفته شده است، اما این نیرو چه نیرویی بوده است؟ از چه کسی فرمان میگرفت و مأموریتش چه بو؟
ناصرالدینشاه در سفر دوم خود به اروپا در سال ۱۸۷۸ تحتتاثیر رژه قزاقهای روسی و ظاهر آراسته آنها از تزار خواست با فرستادن چند تن از افسران قزاق نیرویی شبیه به آنها در ایران تشکیل دهد. روسها که همیشه درصدد افزایش نفوذ خود در ایران بودند از این مسئله استقبال و افرادی را به ایران برای آموزش اعزام کردند.[۱۱]
هر چند بر اساس قانون، نیروی قزاق تحت نظر وزارت جنگ بوده و حقوق آنها به صورت منظم پرداخت میشد اما در عمل فرمانده بریگاد قزاق تصمیمهای خود را پس از مشورت با سفارت روسیه در تهران و ستاد ارتش روسیه در قفقاز اجرا میکرد. وظیفهی اولیهی قزاقها در ابتدا برقراری نظم در پایتخت و حفاظت از قصرهای سلطنتی بود اما پیوند با منافع روسیه موجب شد تا این نیرو ضامن تضمین قدرت قاجاریه(به دلیل سیاست روسیه در این زمینه) و عامل سرکوب مخالفین نیز باشد.[۱۲]
امینالدوله درخصوص وابستگی قزاقها به شاه ایران میگوید: «بریگارد قزاق که در زمان ناصرالدینشاه بودجه معینی داشته و برحسب ظاهر تحت امر وزارت جنگ بود در دوره مظفری نه به شاه اعتتایی دارد و نه از کسی گوش شنوایی».[۱۳]
تیمسار عبدالله امیرطهماسبی، وزیر جنگ رضاخان در این باره میگوید:
«(قزاقخانه) تشکیلات غریبی بود... یکی از مهمترین عوامل بدبختی ملت ایران بود که در تحت سرپرستی اجانب با تمام معنی بر علیه حقوق ملت تجهیز کرده و... یکی از وقایعی است که ملت ایران هیچوقت آن را فراموش نمینماید».[۱۴]
ارتشبد غلامعلی اویسی فرمانده نیروی زمینی محمدرضا پهلوی در این خصوص مینویسد:
«سال ۱۲۹۶ قمری با درخواست ناصرالدین شاه، قزاقهای روسی برای تشکیل یک نیروی قزاق وارد تهران شدند... (این نیرو) گزارشات خود را... به ستاد قوای قزاق روسیه در قفقاز ارسال میداشت و از همان طریق نیز برای اداره قزاقخانه ایران دستور میگرفت!... همین نیروی قزاق بود که در قیام مشروطیت ایران به اشاره دولت روسیه تزاری، ندای آزادی را در حلقوم هزاران آزادیخواه ایرانی خفه کرد و چه بسیار مردم شریف و بیدفاع را فقط به جرم میهنپرستی از دم تیغ گذراند... آموزش، آیینها و فرامین(نیروی قزاق) به زبان روسی بود.
حکم نظامی کل ارتش ایران وسیله ستاد قزاقخانه و توسط یک افسر روس امضا میشد! و بدون احتیاج به اظهارنظر و تأیید مقامات ایرانی، ابلاغ میگردید!».[۱۵]
رضاخان در یک چنین نیرویی رشد و ترقی پیدا کرد.
تبدیل رضاخان به رضاشاه
رضاخان در دورهی کارش در نیروی قزاق، مورد توجه دربار و فرماندهان روس قزاق قرار گرفت. به اسم ایجاد امنیت و سرکوب شورش!! نیروهای انقلابی را به شدت سرکوب میکرد، او در موضع فرمانده یک واحد از نیروهای قزاق با قوای ملیون و کلنل پسیان در همدان جنگیده بود.
رضاخان البته پس از شکست از کلنل، خود و نیروهایش را به ژنرال روسی «نیکلای باراتف» معرفی کرد و با کمک او دوباره به جنگ با همین نیروهای آزادیبخش پرداخت.
با پیروزی انقلاب سوسیالیستی در روسیه، انگلستان سریعاً قوای قزاق را که بیصاحب شده بود، طی یک کودتای داخلی توسط رضاخان و چند افسر روسی، به خدمت خود در آورد. برای این کار ژنرال ادموند آیرونساید، فرمانده کل نیروهای انگلیسی در ایران، رضاخان را برای این کار در نظر گرفت او را توجیه و برای انجام مأموریت اعزام کرد.
آیرونساید در خاطراتش نوشته:
«شخصاً عقیده دارم یک دیکتاتوری نظامی گرفتاریهای ما را در ایران برطرف خواهد کرد و ما را قادر خواهد ساخت بیهیچ دردسری این کشور را ترک گوییم».[۱۶]
به این ترتیب رضاخان با پشتیبانی انگلیس دست به کودتا زد.
دکتر مصدق در این باره از رضاخان نقل میکند که رضاشاه در جمعی گفته بود: آیرونساید مرا آورده است![۱۷]
محمدتقی بهار هم در خصوص نتیجهی کودتا مینویسد:
«سرکردگان و طراحان کودتا بعد از ورود به مرکز، تمام رجال مشروطه و در واقع نخبهروشنفکران و طبقه تربیتشده مملکت را دستگیر ساختند».[۱۸]
با آن کودتا، سید ضیاء نخستوزیر شد و رضاخان هم به مقام وزارت جنگ رسید.
از سوم اسفند ۱۲۹۹ تا آبان ۱۳۰۴ خورشیدی رضاخان آخرین بقایای انقلاب مشروطه و بازمانده رهبران آن انقلاب را نابود کرد.
او در آبان ۱۳۰۲ به نخستوزیری رسید در حالیکه همزمان وزیر جنگ هم بود و به این ترتیب با بسیج کردن نیروهای وزارت جنگ، موجی از تلگراف از شهرستانها روانه تهران کرد و بخشی از نظامیان تهران را هم در باغشاه متحصن کرده، یک حرکت تصنعی بهراهانداخت که در غیاب روزنامههای آزاد و مخالف، یکهتاز میدان شده و نهایتاً در مجلس شورای ملی (مجلس پنجم) خواهان خلعید از خاندان قاجار که پادشاهش احمدشاه در تعطیلات فرنگ بود، شد.
بخشی از آن تلگرافها را سپهبد عبدالله امیرطهماسبی گردآوری و منتشر کرده که اسم و امضای بسیاری از بزرک مالکان و آخوندهای همان دوره را پای آنها میتوان دید.[۱۹]
و به این ترتیب، کار خلعید از قاجاریه و انتقال سلطنت به رضاخان، صورتی جدی به خود گرفت.
روز ۸آبان ۱۳۰۴ مجلس به تحصن عوامل حکومتی واکنش نشان داد و اعلام جلسه فوری کرد.
در همین اوضاع و احوال، عوامل رضاخان تلگرافهایی از شهرستانها به مجلس میفرستادند که ما ادارات دولتی را گرفتهایم و الآن هم داریم مسلح میشویم که بیاییم تهران و مجلس را بگیریم و قاجاریه را خلع کرده و شاه را عوض کنیم.
در این شرایط رئیس مجلس(حسین پیرنیا مؤتمنالملک) استعفا داد. تعدادی از وکلای مجلس که طرفدار تغییر سلطنت بودند، از رضاخان هواخواهی میکردند، تعدادی از وکلای مجلس که از هواداران رضاخان بودند، ماده واحدهای برای تغییر سلطنت را تنظیم و امضاء کردند، این امضاء کنندگان ۷۷ نفر بودند که تماماً از نفرات رضاخان بودند و در روز ۹ آبان در جلسه علنی مجلس با مدیریت سیدمحمد تدین تصویب شد.
مجلس رسیدگی به مادهواحده را ۲ ساعت به ظهر روز ۹ آبان شروع کرد، پس از رأیگیری و شمارش آرا، از ۸۵نفر حاضر در جلسه، ۸۰نفر رأی مثبت به خلع قاجاریه و سلطنت موقت رضاخان دادند.۲ساعت به غروب مانده فرمان حکومت از طرف مجلس شورای ملی به رضاخان تصویب شد.[۲۰]
این عمل که ماده واحده را به رأی علنی گذاشتند، برخلاف آییننامههای مجلس بود، چون مخالفان آن مشخص میشدند و خیلیها نمیخواستند با رضاخان سر این موضوع درگیر شوند. در روز ۲۴ آذر ۱۳۰۴ رضا خان در مجلس حاضر شد و با ادای سوگند به عنوان پایه گذار حکومت پهلوی بر تخت نشست ودر ۴ اردیبهشت ۱۳۰۵ تاجگذاری کرد و پادشاه ایران شد.
رضاخان به روایت پسرش!
پسر رضاخان، محمدرضا پهلوی، در بارهی روابط پدرش با انگلیسها و ژنرال ادموند آیرونساید توضیح داده است که پدرش را انگلیسیها سرکار آوردند.[۲۱]
محمدرضا پهلوی دراین باره مینویسد:
«در آستانه انقلاب مشروطه، ایران یکی از فقیرترین کشورهای جهان بود.انگلیسها میکوشیدند یک منطقه بیطرف میان روسیه و هندوستان نگاه دارند. در سال ۱۹۰۷ پدرم فرمانده واحد کوچکی از تیپ قزاق ایران بود...در آغاز جنگ ۱۹۱۴ او را رضاماگزیم میخواندند. پس از انقلاب اکتبر، پدرم... عزم تهران کرد... از ژنرال انگلیسی آیرونساید نقل کردهاند: «رضاخان تنها مردی است که میتواند ایران را نجات دهد». [۲۲]
محمدرضا پهلوی در کتابش ادامه میدهد، یکی از یاران پدرم در این قیام، سیدضیاءالدین طباطبایی بود که به هواداری از انگلیسها شهرت داشت».[۲۳]
رضاخان و منابع نفت ایران
قرادادهای نفتی در زمان قاجار
ناصرالدین شاه، در سال ۱۸۷۲ میلادی(۱۲۵۱هجری خورشیدی) قراردادی با یک تاجر انگلیسی آلمانیتبار به اسم «بارون ژولیوس دو رویتر» بست و امتیاز استخراج نفت ایران را به وی واگذار کرد. این قرارداد با مخالفت مردم منتفی شد بهخصوص که روسیه تزاری هم این قرارداد را در تعارض با منافع خود میدید.
تقربیا ۲۹سال بعد(۱۹۰۱) مظفرالدین شاه، طی قراردادی، امتیاز استخراج نفت در سراسر ایران بهاستثنای خطه شمالی کشور را که منطقه نفوذ روسها محسوب میشد، به مدت ۶۰سال به «ویلیام ناکْس دارسی» سرمایهدار انگلیسی داد. «دارسی» متعهد شد سالانه مبلغ ۲۰هزار لیره وجه نقد و معادل همین مبلغ از سهام شرکت و نیز ۱۶درصد از منافع خالص خود را به دولت ایران بپردازد.
و حدود ۱۳سال بعد(سال۱۹۱۴) دولت انگلستان، طی معاملهیی با «دارسی» به جای او طرفحساب ایران شد.
رضاخان و قراردادهای نفتی
رضاشاه که با حمایت انگلیس بر سرکار آمده بود،نمیتوانست منافع انگلیس را نادیده بگیرد. در یک نمونه قراردادهای بین ایران و انگلیس را در بخاری انداخت و از بین برد.
مهدی قلی هدایت(مخبرالسلطنه)، نخستوزیر وقت، مینویسد: «شب ششم آذر(۱۳۱۱) تیمور تاش، دوسیه(پرونده) (نفت) را به هیات(وزیران) آورد. شاه تشریف آوردند و متغیرانه فرمودند: دوسیه نفت چه شد؟ گفته شد حاضر است.
زمستان است. بخاری میسوزد. دوسیه را برداشتند انداختند توی بخاری»![۲۴]
مصطفی فاتح، معاون شرکت نفت انگلستان و ایران در این باره مینویسد: «در پرونده مزبور، همه نامههای متبادله بین وزیر دربار و شرکت (موجود) بود. موقعی که نمایندگان دولت خواستند از آن استفاده کرده و بعضی از نامههای شرکت را برای تأیید اظهارات خود در شورای جامعه ملل ارائه دهند، ملاحظه کردند که اسناد مهمی را از دست دادهاند.»[۲۵]
رضاشاه در اختلاف بین ایران و شرکت نفت انگلیس به نفع شرکت انگلیسی حکم کرد. «لرد کدمن»، رئیس انگلیسی هیأتمدیره شرکت نفت، بعدها در شرح خاطرات خود نوشت:
«رضاشاه با نهایت مهربانی ما را پذیرفت و... پس از استماع طرفین، حد وسط را گرفت و دستور داد که حقالامتیاز را به ۴شلینگ در هر تن(۲شلینگ پایینتر از پیشنهاد دولت ایران) کاهش دهند و تمدید امتیاز قرارداد را نیز پذیرفت».[۲۶]
یکی از قراردادهای امضاء شده در دوران رضاخان قرارداد ۱۹۳۳ بود، این قرارداد بین دولت ایران و شرکت نفت ایران و انگلیس بود که در دورهی رضاشاه، پس از الغای قرارداد دارسی منعقد شد.
رضاشاه پس از مذاکره با سر جان کدمن، رئیس شرکت نفت ایران و انگلیس، و رجینالد هوار سفیر بریتانیا درایران این قرارداد را قبول کرد و مقامات دولت را وادار به تصویب آن کرد. مجلس شورای ملی نیز به اتفاق آرا آن را تصویب کرد. در این قرارداد شرکت نفت ایران و انگلیس همچنان به اکتشاف و استخراج و فروش منابع نفتی ایران، بدون هیچ الزامی به ارائه صورت عملکرد به دولت ایران، ادامه میداد. مدت قرارداد ۶۰ سال تعیین شد.
تقیزاده، امضاکننده همان قرارداد از جانب رضاشاه، در مجلس پانزدهم در مورد قرار داد ۱۹۳۳ گفت:
«جالب اینجاست برای همین قرارداد که... موجب لعن آیندگان... بود با تبلیغات فراوان جشنها گرفتند و بهعنوان پیروزی بزرگ، به خورد ملت از همه جا بیخبر دادند!» [۲۷]
دکتر مصدق در مجلس چهاردهم، در مورد قرارداد ۱۹۳۳ گفت:
«اگر امتیاز دارسی تمدید نشده بود، در سال ۱۹۶۱ به بعد، دولت نه تنها به صدی ۱۶ عایدات حق داشت، بلکه صدی صد عایدات حق دولت بود... بنابراین، صدی ۸۴ از عایدات که در ۱۹۶۱ حق دولت میشود، بر طبق قرارداد جدید، کمپانی آن را تا ۳۲سال دیگر میبرد. ۱۲۶میلیون لیره انگلیسی از قرار(لیرهای) ۱۶۰بیلیون و ۱۲۸میلیون ریال میشود و تاریخ عالم نشان نمیدهد که یکی از افراد مملکت، به وطن خود در یک معامله، ۱۶بیلیون و ۱۲۸میلیون ریال ضرر زده باشد. و شاید مادر روزگار دیگر نزاید کسی را که به بیگانه چنین خدمتی کند![۲۸]
مصدق در خصوص غارت نفت ایران، همچنین گفت:
از تمدید مدت، نه تنها دولت از این مبلغ محیرالعقول محروم شد بلکه ۲۰هزار سهمی که از سهام شرکت دارد، بعد از سال ۱۹۶۱ بلاتکلیف و معلوم نیست که دولت انگلیس که قدرت خود را برای تمدید مدت به کاربرده حاضر شود که از ۱۹۶۱ به بعد باز صاحبان سهام صدی ۸۴ از منافع شرکت را ببرند... آن روزی که سیاست یکطرفی بود ۳۲سال امتیاز نفت جنوب تمدید شد و از روی حداقلی که خود کمپانی برای عایدات دولت معین نمود، متجاوز از ۱۶بلیون ریال از کیسه ملت رفت و نسلهای آتیه را از چنین عایدات هنگفتی محروم کرد. نسلهای آتیه هر قدر نفرین کنند کم کردهاند». [۲۹]
دکتر مصدق همچنین خاطرنشان کرد:
«هر قدر هم که در امتیازنامه از عایدات شرکت برای خودمان سهم معین کنیم وقتی که دولت نتواند به حساب شرکت رسیدگی کند، نقش بر آب است».
«در هر امتیاز آن چیزی که بیش از همه، امتیازدهنده را تشویق میکند آن است که بعد از یک مدتی قائممقام، صاحب امتیاز میشود و ما دیدیم که در امتیاز دارسی این حق به چه نیرنگی از دست ما رفت».
«هرگاه به محاسبه عواید نفت جنوب رجوع کنند معلوم خواهد شد که عواید مزبور منحصراً در راه سیاسی خرج شده است. عواید مزبور به مصرف راهآهن که به تمام معنی استراتژیک و برای ما سرتاپای ضرر است رسید که قبل از احداث آن، بارها نظریات خود را در مجلس شورای ملی گفتم و روزگار هم گفتههای مرا تأیید کرد و همچنین به مصرف خرید اسلحه و مهماتی که ایران به آن احتیاج نداشت رسید، زیرا ما با دول مجاور خیال جنگ نداشتیم که محتاج به آن در مهمات شویم و اگر آن مهمات برای ما بود، پس چه شد که در شهریور ۱۳۲۰ از دست ما رفت».[۳۰]
سرکوب نیروهای انقلابی توسط رضاخان
رضاخان در طول عمر خود چه زمانی که در مسند قدرت و چه زمانی که در قزاقخانه به عنوان یک افسر کار میکرد، ضربات سنگینی به نیروهای انقلابی زد. علیه نیروهای مشروطه جنگید. در حالی که کلنل محمدتقیخان پسیان با نیروی اشغالگر روس میجنگید، از پشت به او حمله میکرد. با آغاز جنگ جهانی اول و لزوم خروج پایتخت از دسترس احتمالی نیروهای اشغالگر، کلنل نیز همراه با دولت موقت ملیون به غرب کشور رفت و فرماندهی نیروهای ژاندارم و قوای ملیون را به عهده گرفت. او از اولین مدافعان ایران در جریان جنگ جهانی اول بود که هنگام اشغال ایران در مقام فرماندهی قوای ملیون در برابر نیروی اشغالگر روس در همدان سنگر بست.
در بحبوحه جنگ جهانی اول در حالی که نیروهای ملی با اشغالگر مبارزه میکردند، رضاخان خودش را به ارتش اشغالگر روس معرفی کرده بود و تحتامر ژنرال مهاجم روسی، نیکلای باراتف، به سرکوب ملیون ایران پرداخته بود
محمدتقی بهار درباره جنگ رضاخان علیه کلنل پسیان مینویسد:
«در اوقات جنگ بینالملل و اوان مهاجرت، رضاخان را در همدان جزء دستهی تیراندازان همدان میبینیم، که مصلای همدان را در دست دارند، و با ماژور محمدتقیخان صاحب منصب ژاندارم در ۱۴ محرم ۱۳۳۴ در جنگ است و از آنجا شکست خورده بمرکز میآید و در مرکز کودتایی میکند».[۳۱]
دربارهی تخاصم و جنگ رضاخان علیه مشروطه خواهان، نویسندگان کتاب «تاریخ نیروی زمینی ارتش شاهنشاهی ایران» نوشتهاند:
«همین نیروی قزاق بود که در قیام مشروطیت ایران، به اشاره دولت روسیه تزاری، ندای آزادی (را) در حلقوم هزاران آزادیخواه ایرانی خفه کرد و چه بسیار مردم شریف و بی دفاع را فقط به جرم میهنپرستی از دم تیغ گذراند، ولی پیشرفت آزادیخواهان و فداکاری و جانبازی مداوم آنها و سیل قربانی سبب گردید». [۳۲]
احمدکسروی تاریخنگار نامدار انقلاب مشروطه نیز به این واقعه تاریخی و حضور رضاخان در حمله به آزادیخواهان تبریز اشاره کرده و نوشته:
«از آنسوی، دستههای قزاق چند شصتتیر«مسلسل» میداشتند که آنها را نیز از فرانسه خریده بودند و گویا نخست بار می بود که در ایران شصتتیر به کار می رفت. از چیزهای شنیدنی آنکه فرمانده این شصتتیرها، رضاخان سوادکوهی می بود که سپس به پادشاهی ایران رسید و خاندان پهلوی را بنیاد گذاشت».[۳۳]
رضاخان در سرکوب جنبشهای مردمی قیام کلنل محمدتقیخان پسیان در خراسان را سرکوب کرد و خود وی را هم اعدام کرد. قیام جنگل را سرکوب کرد،
قیام شیخ محمد خیابانی در آذربایجان، قیام و مقاومت میرزامحمد برازجانی و ناصردیوان کازرونی و چاکوتاهیها در جنوب و بسیاری قیامهای کوچکتر محلی در مناطق دیگر ایران را سرکوب کرد و انقلابیون را از دم تیغ گذراند.
حتی جامعه شهری و نهادها و انجمنهای اجتماعی بازمانده از انقلاب مشروطه در اصفهان و مشهد و تهران و کرمانشاه و... را هم سرکوب و از بین برد.
برخورد رضاخان با روشنفکران
رضاشاه در دوران سلطنتش بسیاری از مخالفان خود از قبیل میرزاده عشقی را یا مستقیماً ترور کرد یا مثل فرخی با آمپول هوا کشت، یا مانند مدرس در تبعید در کاشمر خفه نمود.
رضاشاه یک تیم ترور حرفهیی داشت که متشکل بود از رئیس شهربانی وقت سرتیپ «محمد درگاهی» و عواملش بهاضافه یک پزشک آدمکش یعنی پزشک احمدی که زیر چتر حمایتی دادگستری فاسدش، دست باز روی جان و مال مردم داشتند.
یکی از کارهای رضاشاه، تبدیل نظمیه به شهربانی بود. رضاشاه شهربانی را از وزارت داخله(وزارت کشور) جدا و به وزارت جنگ وصل کرد و آن را به وسیلهای برای تصفیه خونین و کشتار مخالفان خود تبدیل نمود.
اولین رئیس شهربانی محبوب رضاخان، سرتیپ «محمد درگاهی» بود. کسی که مامورانش، میرزاده عشقی، شاعر آزاده و روزنامهنگار میهنپرست و مترقی ایرانی را ترور کردند. بهار در تاریخ احزاب سیاسی ایران چگونگی ترور عشقی و بزرگداشت تاریخی مردم تهران نسبت به وی را مفصلاً شرح داده است.
از دیگر رؤسای شهربانی مورد علاقه رضاشاه، تیمسار زاهدی، سرتیپ آیرم و سرپاس مختاری را میتوان نام برد. اینان با کمک پزشک احمدی، نوع جدیدی از قتل سیاسی در ایران را پدید آوردند که خاص دوران نوین رضاشاه بود: قتل در زندان و با آمپول هوا!
شهربانی رضاشاه، یکی از مهمترین پایههای قدرت وی محسوب میشد. سلسلهای از قتلهای زنجیرهای توسط همین گروه جنایتکار، در سالهای دیکتاتوری رضاشاه، فضای سیاسی ایران را بهطور کامل قفل کرده بود.
برخی قربانیان سیاسی دیکتاتوری رضاخان عبارتند از:
سید حسن مدرس، نماینده مجلس، رئیس فراکسیون اقلیت، عضو دولت موقت ملیون در جنگ جهانی اول و از مخالفان برجسته دیکتاتوری رضاخان که ابتدا به زندان خواف و کاشمر تبعید و سال ۱۳۱۶ در همانجا توسط مأموران رضاشاه بهقتل رسید. حسین مکی در کتاب «مدرس قهرمان آزادی» چگونگی بهقتل رساندن وی را توضیح داده است.
فرخی یزدی شاعر آزاده، مبارز و روزنامهنگار نامدار عصر مشروطه نیز یکی دیگر از قربانیان قتلهای زنجیرهیی رضاشاه است که سال ۱۳۱۸ در زندان قصر تهران توسط عوامل رضاشاه بهقتل رسید و صدای آزادیخواهیاش خاموش شد.
نسیم شمال، شاعر ملی و طنزپرداز مردمی انقلاب مشروطه و عضو کمیته ستار نیز در شمار قربانیان رضاشاه است که توسط عوامل رضاشاه به یک تیمارستان انداخته و سربهنیست شد. سعید نفیسی در کتاب خاطراتش درباره نسیم شمال نوشته است:
«او را به تیمارستان «شهر نو» که در آن زمان «دارالمجانین» میگفتند بردند، در قسمت عقب تیمارستان جایی به او اختصاص دادند. من نفهمیدم چه نشانه جنونی در این مرد بزرگ بود. همان بود که همیشه بود. مقصود از این کار چه بود؟ این یکی از بزرگترین معماهای حوادث این دوران زندگی ماست».[۳۴]
در مورد قتل نسیم شمال یکی از همکارانش به نام حسین نعیمی ذاکر میگوید:
«از شهربانی، به من(حسین نعیمی ذاکر) در روزنامه «شهر فرنگ» خبر دادند که« نسیم شمال» فوت کرده و توصیه شد ماجرا را در روزنامه نیاورم. جنازه را از دارالمجانین تحویل گرفتم و با درشکه به«مسگرآباد» برده و بدون اینکه کسی بفهمد دفن کردم». تاریخ قتل وی را سال ۱۳۱۲ یا ۱۳۱۳ ثبت کردهاند.
یکی دیگر از قربانیان رضاشاه «دکتر تقی ارانی» دانشمند و زندانی سیاسی نامدار و مبارز برجسته ایران است که در سال ۱۳۱۸ توسط همان گروه ویژه رضاشاه، به بیماری تیفوس مبتلا گشته و بهقتل رسانده شد بهطوریکه حتی مادرش قادر به تشخیص هویت او نشد![۳۵]
رضاشاه به دوستان خودش هم رحم نمیکرد
رضاخان البته فقط دشمنان خودش را نمیکشت، او حتی دوستان و نزدیکان خودش را هم با کوچکترین شک و گمانی نابود میکرد؛عبدالحسین تیمور تاش، وزیر دربار رضاشاه و بسیاری مثل او هم طعمه آدمکشی رضاشاه شدند.
بسیاری از رقبا و مخالفان وی زندانی و در زندان کشته شدند. در میان مقتولان علاوه بر عبدالحسین تیمورتاش، سردار اسعد بختیاری و نصرتالدوله، برخی از روسای ایلات مانند صولتالدوله قشقایی،را میتوان دید. برخی از وزرا و نزدیکان وی نیز (مانند علیاکبر داور وزیر عدلیه) از ترس اتفاقات مشابه خودکشی کردند
بعد از رضاخان هم هیچکدام از افراد گروهی که در زمان رضاشاه، دست به ترور میزدند، محکوم نشدند. و از آن بدتر اینکه محمدرضا شاه ترتیب عفو تمامی آنها را داد. شاه حتی به سرپاس مختاری آدمکش، پس از آزادی از زندان، یک میلیون ریال هم پاداش داد.[۳۶]
نسلکشی عشایر ایران بهدست رضاشاه
از نظر ترور و خفقان، وضعیت مردم عادی هم تفاوت چندانی با رجال نداشت، بسیاری عشایر میهنپرستی که مرزهای کشور را در برابر هجوم بیگانگان حفظ کرده بودند نیز به دست رضاشاه قلع و قمع شدند. «ویلیام داگلاس»، قاضی مشهور دیوان عالی آمریکا، که در سالهای ۱۳۲۸ و ۱۳۲۹ از ایران و مناطق عشایری جنوب بازدید کرده، یک گزارش مستند از جنایتهای رضاشاه منتشر کرد که موردتوجه محافل جهانی قرار گرفت.
داستان ساخت راهآهن در ایران
راهآهن ایران، حداقل برای ایرانیان و علاقهمندان مسأله ایران، یکی از بحثبرانگیزترین راهآهنهای جهان بوده است. راهآهنی که بهقول روزنامههای همان روزگار، تنها راهآهنی بود که هیچیک از قطبهای جمعیتی ایران را به همدیگر وصل نمیکرد، خاصیت ترانزیت نداشت و تنها ویژگیاش، امکان استراتژیکی آن، برای دستیابی به روسیه(شوروی) بود.
البته درک واقعیت ایجاد راهآهن توسط رضاشاه بهعنوان یک طرح استعماری، نیاز به دید وسیعتری دارد.
راهآهن، زیرساخت بنیادین وجه تولید جدید
زیرساختهای تمدن نوین غربی و راه رشد صنعتی آن، در همان اواخر قرن نوزده و اوایل قرن بیستم عبارت بودند از صنایع ذغالسنگ، فلزریزی و تجارت که بدون راههای ارتباطی گسترده، پروسه رشدشان متوقف میشد.
جالب آنکه دوام و بقای زیرساختهای راه رشد اقتصادی جدید، یعنی صنایع ذغالسنگ، نفت و فولادسازی به اضافه تجارت جهانی، خودشان تماماً مشروط بودند به توسعه ۲عامل زیربنایی مهمتر یعنی:
راهآهن و تلگراف!
سرمایهداری پیشرفته بدون این ۲عامل مبنایی، در همان کشور متروپل، در نطفه خفه میشد.
به بیان دیگر، شبکه راهآهن و تلگراف در واقع سلسلهاعصاب نظم جدید بود که در تمامی محدوده جغرافیایی راه رشد صنعتی، گسترش پیدا میکرد و بدون توجه به مرزهای ملی موجود، پیکره جدیدی متشکل از کشور متروپل و سرزمینهای تحتالحمایه و مستعمره بهوجود میآورد تا بتواند جریان مکیدن منابع مستعمرات به متروپل و رشد کشور مادر را فراهم کرده و امکان برقراری تجارت و بازار مورد نیاز کشور بالادستی را فراهم کند.
استعمارگران بیش از آنکه برای شهروندان خود راهآهن ایجاد کنند، برای مستعمراتشان راهآهن میکشیدند
نسبت «سرعت رشد سرمایه مالی» و «سرعت گسترش راهآهن در مستعمرات»!
بنا به اطلاعات سالنامه آماری ۱۹۱۵ دولت آلمان و بایگانی امور راهآهن ۱۸۹۲ سرعت رشد سرمایهداری و سرمایه مالی در مجموعه اقتصاد جهانی با سرعت گسترش شبکه راههای آهن در مستعمرات و کشورهای مستقل و نیمهمستقل آسیا و آمریکا رابطه مستقیم داشته است.
احداث ۲۰۰هزار کیلومتر راهآهن جدید در مستعمرات و دیگر کشورهای آسیا و آمریکا معنایش بیش از ۴۰میلیارد مارک سرمایهگذاری جدید با شرایط بسیار پر صرفه و با دریافت سفارشهای پرسود برای کارخانههای فولادسازی و غیره بوده است.(منبع: امپریالیسم بالاترین مرحله سرمایهداری لنین ص ۱۳۵ و ۱۳۶)
آمار و ارقام نشان میدهند که کشورهای استعمارگر، بیش از آن که برای خودشان(شهروندان خودشان و مالیاتدهندگان خودشان) راهآهن ایجاد کنند، سرگرم احداث راهآهن در مستعمراتشان بودهاند! تا بتوانند مسأله انتقال سریع و کلان منابع معدنی از مستعمره به متروپل و صدور کالا به بازارهای مستعمراتی را به بهترین وجه حل کرده و صدور فولاد تولید شده مازاد را نیز تضمین نمایند.
اهمیت راهآهن در استراتژی نظامی قدرتهای استعماری
یک عامل دیگر در ساخت راهآهن توسط کشورهای متروپل، نیازهای نظامی استراتژیک آنها بود، مانند راهآهن قسطنطنیه ـ بغداد برای آلمانها یا راهآهن ایران برای بریتانیا.
در چنین دستگاهی بود که انگلیسها تلاش میکردند از طریق راهآهنی که با پول مردم ایران ایجاد گردد، خودشان را یا از بنادر جنوبی ایران یا از طریق راهآهن بصره ـ بغداد ـ خانقین، به دریای خزر یعنی مرز جنوبی رقیبشان روسیه برسانند.
احمدشاه با همه بیخاصتیاش، با این طرح مخالفت کرد ولی رضاشاه اجرای آن را به عهده گرفت. حسین مکی در زندگینامه احمدشاه این را مفصل شرح داده است.(گذشته چراغ راه آینده ص ۲۵)
سندی از وزارتخارجه بریتانیا
لرد کرزن (Lord Curzon) وزیرخارجه بریتانیا در سالهای پس از جنگ جهانی دوم و بانی قرارداد استعماری ۱۹۱۹ در کتاب معروفش به اسم «ایران و قضیه ایران» در مورد نیاز بریتانیا به راهآهن در ایران، در همان زمان نوشته: «از سالهای ۱۸۷۰ میلادی به بعد دولت انگلیس در فکر گسترش خط راهآهن در ایران بوده است».
نیاز انگلستان به راهآهن برای دسترسی سریع آنها از بنادر خلیجفارس به سواحل دریای خزر و مرزهای جنوبی روسیه، با وقوع انقلاب سوسیالیستی در روسیه، شدت بیشتری گرفت. بریتانیا به یک راه سهل و ارزان با امنیت بالا در این مسیر احتیاج داشت. طرح راهآهن شمالیجنوبی ایران، جوابگوی این نیاز استراتژیک انگلستان بود.
از سوی دیگر دکتر مصدق که از مخالفان جدی طرح راهآهن شمالیجنوبی رضاشاه بود، در خاطرات خود نوشته است:
مصدق: «گفتم هر کس به این لایحه(احداث راهآهن) رأی بدهد خیانتی است که به وطن خود نموده است (این حرفم) شاه فقید (یعنی رضاشاه) را عصبانی کرد... در بادی امر نظریاتم این بود: راهآهنی که ترانزیت بینالمللی ندارد، نه فقط در ایران بلکه در بسیاری ممالک دیگر که عده ساکنان آن کم است، مفید نیست».(خاطرات و تالمات مصدق انتشارات علمی تهران ۱۳۶۵ ص۳۵۰ و ۳۵۱)
نقشه راهآهن ایران، پیش از رضاشاه، کشیده شده بود!
به هر حال، ساختن راهآهن شمالیجنوبی ایران، سال ۱۳۰۶ شروع شد و بهگفته مصدق ۱۲سال طول کشید. در حالیکه نقشه آن راهآهن، سالها پیش از ظهور رضاشاه، توسط انگلستان کشیده شده بود و حتی قبل از کودتای ۱۲۹۹ رضاخان، طرح آن، همراه با نقشهمسیرش در کتابی به اسم «سیاست انگلیس در ایران» توسط یک دیپلمات هلندی ساکن ایران در سال ۱۹۱۷ یعنی سال ۱۲۹۶ خورشیدی در آمستردام منتشر شده بود.
همین یک سند که اکنون نیز در کتابخانه سلطنتی بلژیک در دسترس همگانی است، ثابت میکند که طرح راهآهنی که رضاشاه کشید، یک طرح استعماری انگلستان برای منافع پیشبرد اهداف خودش بوده است. طرحی که وقتی رضاخان یک قزاق ساده بوده، تنظیم شده و انگلستان رضاخان را اساساً برای اجرای همین قبیل طرحهای استعماری بهخصوص در مورد نفت و استفاده از موقعیت استراتژیکی ایران روی کار آورد.
یک سند تاریخی درباره راهآهن ایران
سال ۱۹۱۷ میلادی، اسناد راهآهنی که بریتانیا در نظر داشت در ایران احداث کند، در یک کتاب افشاگرانه در هلند منتشر شد. نقشه و اطلاعات آن طرح را سالها بعد یک دانشجوی ایرانی در اروپا به اسم مهندس عطایی که سالهای ۱۳۰۵ و ۱۳۰۶ در برلین تحصیل میکرده، به دستآورد و در سال ۱۳۰۸ خورشیدی بهعنوان یک طرح استعماری افشا کرد، اما به فاصله کمی آنچنان تحت فشار قرار گرفت که در اتاق انتظار سفارت ایران در برلین خودکشی کرد. بعدها سرمقاله روزنامه مرد امروز شماره ۴۰ مورخ ۲۳تیر ۱۳۲۴ا ین مورد را افشا کرد.(گذشته چراغ راه آینده ص ۲۵ – ۲۶)
توضیحات دکتر مصدق
با تمام این اوصاف، رضاشاه، راهآهن ایران را طبق خواسته بریتانیا و البته با پول مردم فقیر ایران احداث کرد و مطلقاً هم نه به حرف مصدق و امثال مصدق گوش کرد و نه به منافع مردم ایران فکر کرد. مصدق در مجلس ششم در این باره نکات مهمی مطرح کرد.
مصدق گفت: اگر راهآهن ما یک فایده ببرد از ترانزیت مالالتجاره اروپا به آسیا خواهد بود و این خطی که امروز اجازه داده میشود... کاملا برخلاف مصالح مملکت است... امروز میخواهید ۳۰میلیون پولی را که در دست مردم است و در واقع هستی این ملت و مملکت را به یک راهی صرف کنید، یک قدر دقت کنید!(نطق دکتر مصدق در جلسه ۲۳۲ مجلس شورا - منبع: گذشته چراغ راه آینده ص ۲۶)
و البته نه استعمار و نه پادشاه عامل استعمار، به حرفهای مصدق گوش نکردند و کار و نقشه ضدایرانی خود را پیش بردند.
دکتر مصدق مجدداً سال ۱۳۲۴ و به مناسبتی در مجلس، حرفهای خود پیش از تأسیس راهآهن را یادآوری کرد و عمق خیانت رضاشاه را تشریح کرد:
مصدق گفت: «همه آقایانی که در دوره پنجم و ششم بودهاند میدانند که من صحبت کردهام. بهخاطرشان میآید و ورقه کبود هم دادم! من گفتم این راهآهن... باید غرب ایران را به شرق ایران مربوط کند که ترانزیت هم داشته باشد و مالالتجاره و مسافران اروپا دیگر نباید از بحر احمر و دریای هند بروند به بمبئی! بلکه از این راه، ۳روزه آنها را ببرند هندوستان. ولی... این عملی نشد و من میدانستم که این خرجی که میشود برخلاف مصالح مملکت است».(کتاب سیاست موازنه منفی ج ۲ ص ۸۵ نطق مصدق در مجلس) (کتاب گذشته چراغ راه آینده ص ۲۶)
تایید حرفهای مصدق توسط کارشناسان
آناتول تریتسکی در کتاب تاریخچه راهآهن ایران چاپ سال ۱۳۲۶، تهران ص ۲ بهروشنی توضیح داده رضاشاه در احداث راهآهن ایران چگونه دنبال اجرای طرح انگلستان بود.
تریتسکی: «ملاحظات سیاسی و نظامی بیش از همه ذهن رضاشاه را مشغول کرده بود... تصمیم گرفتند که خط به هیچ شهر بزرگ بجز پایتخت نرود و بیشتر از مناطق چادرنشین... بگذرد».
مهدیقلی هدایت(مخبرالسلطنه) نیز جنبه دیگر این طرح استعماری را در کتاب «خاطرات و مخاطرات» خود درباره طرح احداث خط آهن روشن کرده و نوشته است:
مخبرالسلطنه: «دکتر مصدق اعتقاد داشت که هزینه و زمان اجرای چنین طرحی توجیه اقتصادی و فنی ندارد. دلیل آن هم کاملا روشن بود زیرا شهرهای مهم و اقتصادی ایران که شامل تهران، اصفهان، شیراز، همدان، مشهد، رشت و کرمانشاه بودند در مسیر این طرح قرار نداشتند».(مهدی قلی هدایت، خاطرات و مخاطرات، تهران، کتابفروشی زوار، چاپ دوم، ۱۳۴۴، ص۳۲۲)
یک مقایسه آماری
نکاتی که دکتر مصدق گفته بود تماماً کارشناسی و البته میهنپرستانه بود.
مقایسه آمار دخل و خرج راهآهن در همان سالها، نشاندهنده ماهیت استعماری طرحی بود که رضا شاه با دود و دم بسیار، مأمور به انجام آن بود.
دکتر مصدق در خاطرات خود این نکته را بهروشنی توضیح داده و نوشته است: «در جلسه ۲اسفند ۱۳۰۵ مجلس شورا گفتم برای ایجاد راه، دو خط بیشتر نیست: آن که ترانزیت بینالمللی دارد ما را به بهشت میبرد، و راهی که بهمنظور سوقالجیشی ساخته شود، ما را به جهنم!
و علت بدبختیهای ما هم در جنگ بینالملل دوم همین راهی بود که اعلیحضرت شاه فقید ساخته بودند. و اکنون آنچه از این راهآهن ایران عاید میشود، مبلغی در حدود ۲۸۰میلیون تومان است که ۵۵درصد آن صرف هزینههای اداری... و ۴۵درصد بقیه به مصرف تعمیرات رسیده است. و از بابت سود سرمایه و استهلاک، دیناری عاید دولت نشده و باری است که باید به دوش مالیاتدهندگان گذارده شود.
ساختن راهآهن در این خط، هیچ دلیلی نداشت جز اینکه میخواستند از آن استفاده سوقالجیشی کنند و دولت انگلیس هم در هر سال مقدار زیادی آهن به ایران بفرو شد و از این راه پولی را که دولت از معادن نفت میبرد، (دوباره) وارد انگلیس کند!...».
«هر چه کردهاند خیانت است و خیانت. با اینکه همگان به سودمندی راهآهن شرق و غرب چه از لحاظ تجاری و چه از لحاظ نظامی آگاه بوده و اعتقاد داشتند که این مسیر کاربردهای فراوانی دارد، ولی رضاشاه آن را نپذیرفت. این موضوع... ناشی از نفوذ انگلیسیها بر دستگاه سیاستگذاری رضاشاه بود».(ایرج افشار، خاطرات و تألمات دکتر محمد مصدق، تهران، چاپ پنجم، انتشارات محمدعلی علمی ص ۳۵۱ به بعد)
دکتر مصدق ماهیت استعماری ایجاد راهآهن در ایران را توضیح میدهد
علت پانگرفتن صنایع مادر در ایران
مصدق، علت پانگرفتن صنایع مادر از قبیل ذوب آهن در ایران را هم از پیامدهای همین خط استعماری میدانست و در کتاب خاطراتش در پاسخ به دعاوی و لاف و گزافهای محمدرضا شاه در کتاب «مأموریت برای وطنم» مفصل به آن اشاره کرده و مینویسد: «علت سرنگرفتن ذوب آهن در این مملکت همین منافع متعارضه انگلیس است... علاقمندی دولت انگلیس به فروش آهن به قدری است که بعد از ۲۸مرداد و سقوط دولت من یعنی در ۱۳مهر ۱۳۳۲ که ”ایدن“(وزیرخارجه انگلیس)... به ”دنیس رایت“ کاردار سفارت انگلیس در تهران امر نمود پیشنهاد فروش آهن را که در زمان تصدی من هیچ به ایران وارد نشده بود، هر چه زودتر به دولت ایران تقدیم کند و الحق که شاهنشاه هم در این باره هیچ فروگذار نفرموده و در آخر کتاب ”مأموریت برای وطنم“ در فصل ۱۴ میفرمایند ”تأکید کردم و از وزیر مسئول خواستم برای اتمام یکی از خطوط آهن، تاریخ معینی را تعیین کند“ و ”ژرژ پنی“ یکی از مدیران عالیرتبه شرکت ”یونایتد استیل“ بزرگترین کنسرسیوم فولادسازی انگلستان هم به ایران آمد تا بتواند بهطور مستقیم با عدهیی وزرا و سایر مقامات عالیهٔ دولتی راهآهن، راجع به فروش ریل مورد احتیاج... وارد مذاکره شود».
تفاوت راهکار مصدق و رضاشاه
مصدق خاطرنشان کرده بود برخلاف لاف و گزافهای محمدرضا شاه «از روز شروع ساختمان (راهآهن) تا اتمام آن ۱۲سال طول کشید... و چنانچه در ظرف این مدت عواید نفت به مصرف کارخانه قند رسیده بود رفع احتیاج از یک قلم بزرگ واردات گردیده بود و از عواید کارخانههای قند هم میتوانستند خط راهآهن بینالمللی را احداث کنند که باز عرض میکنم هر چه کردهاند خیانت است و خیانت».
کتاب خاطرات دکتر مصدق
و این در واقع داستان راهآهنی است که رضاشاه در جهت منافع انگلستان ساخت. برای:
- اجرای طرحهای نظامی بریتانیا در مرزهای جنوبی دولت شوروی بعد از انقلاب اکتبر
- و برای بازاریابی آهن بریتانیا در ایران
- و نهایتاً هم عاملی شد برای اشغال ایران در جنگ جهانی دوم و دسترسی بریتانیا و به مرزهای شوروی. امری که رضاشاه خودش هم موقع اخراجش از ایران به آن اشاره کرده بود!
ثروت رضاخان
همچنین تصرف به زور اموال و املاک امیر عشایر خلخالی ,اقبال السلطنه ماکویی ,سردار معزز بجنوردی و خوانین بختیاری و غصب املاکی به وسعت سرزمین بلژیک به نفع خود و خانواده اش ..
ثروت رضاخان
یکی از جدیترین نکاتی که البته پیرامون دزدیها و چپاول مالی رضاشاه مطرح شد اما تنها پس از اخراج او از ایران امکان علنی کردنش پیدا شد، میزان ثروت رضاشاه بود که پیش از سلطنت هیچ ثروتی نداشت و بهقول پسرش محمدرضاشاه، تنها یک قزاق فقیر بود.
گرچه که در مورد میزان داراییهای رضاشاه اعداد و ارقام مختلفی مطرح شده اما نکته قابلتوجه این است که بهشهادت اسناد تمام آن عدد و رقمهای متفاوت، یک وجه مشترک دارند و آن، نجومی بودن آنهاست.
روزنامه آژیر شماره ۱۸۸ مورخ ۱۶شهریور ۱۳۲۳ در این مورد نوشته است: «سپرده رضاخان در بانکهای خارج، مبلغ ۳۶۰میلیون دلار حدس زده میشود!».(گذشته چراغ راه آینده ص ۱۱۲)
گزارش شهرداری تهران در همان دوران نیز قابلتوجه است که پس از اخراج رضاشاه از ایران جرأت بیان پیدا کرده بود. در گزارش شهرداری تهران آمده بود: «سالی ۷۰ملیون تومان عواید املاک و مستغلات شاه سابق بود».(گذشته چراغ راه آینده ص ۱۱۱)
حسین مکی در تاریخ ۲۰ساله ج ۶ص ۱۳۵ درباره میزان ثروت رضاشاه نوشته است: «رضا خان پس از نشستن به تخت سلطنت، حدود ۴۴هزار سند از دست مردم گرفت و املاک و زمینهای روستاییان گیلان و مازندران، تنکابن و نور و بسیاری جاهای دیگر را مالک شد».
رضاخان تمامی املاک غصبی را با شکنجه از صاحبان اصلی آنها میگرفت. تنها برخی از آن موارد بعداً افشا شد، میزان حقیقی هرگز روشن نشد.
روزنامه کوشش شماره ۴۷۷۲ مورخ ۱۴آذر ۱۳۲۰ در مورد املاک غصبی رضاخان نوشت: «اغلب این بیچارگان کسانی هستند که به ضرب شلاق و شکنجه و بر اثر اقامت در زندان ناچار شدهاند املاک و مزارع خود را در مقابل چند شاهی و احیانا بدون دریافت چند شاهی به رؤسای املاک دربار شاه واگذارکنند... زارع بدبخت و دهقان بیچاره مازندرانی را به روزی انداختهاند که نه کفش در پا و نه لباس در بر و نه برنج در خانه دارد و شب تا صبح نظیر انسانهای ماقبل تاریخ بهواسطه نداشتن بنیه خرید دو سیر نفت، در تاریکی نشسته و میخوابد».(گذشته چراغ راه آینده ص ۱۱۴)
«موید احمدی» نماینده مجلس، در جلسه اول مهرماه ۱۳۲۰ مجلس شورای ملی با اشاره به برداشتهای غیرقانونی رضاشاه از عایدات نفتی کشور گفت: «ما الآن مقابل ۳۱میلیون لیره مخارجی هستیم که اصلاً نمیدانیم چطور خرج شده؟!».
حسین مکی در کتاب تاریخ ۲۰ساله، جلد ۸ صفحه ۹۱ از وزیر دارایی وقت، دکتر سجادی، نقل کرده است که: «رضا شاه هنگام ترک ایران، ۶۸میلیون تومان در حساب شخصی خود در بانک ملی داشت».
منوچهر فرمانفرماییان، سفیر شاه در ونزوئلا، از قول عبدالحسین هژیر، وزیر دربار و نخستوزیر شاه در سال ۱۳۲۷، عدد و رقمهای دیگری نقل کرده است. وی گفته: «هژیر در اوایل دهه ۲۰ برای بازپسگیری دارایی رضاشاه(که مبلغی بالغ بر ۲۰ تا ۳۰میلیون پوند بوده و دولت انگلیس تا پس از جنگ آن را توقیف کرده بود) سفری به انگلستان داشتهاست». این مطلب را پژوهشگر معروف مسایل ایران «استفانی کرونین» در کتابش به اسم «رضاشاه و شکلگیری ایران نوین» مفصل توضیح داده است.
به هر حال، میزان دقیق ثروت رضاشاه هرگز مشخص نشد. گرچه که ثروتهای افسانهای فرزندان وی پس از سقوط سلطنت، نشان از کم و کیف اموال مسروقه مردم ایران به دست وی، پسر و دیگر اعضای خانوادهاش میدهد.
خرید رادیوی معمولی با مجوز امنیتی!
اختناق رضاشاهی برای جوانان امروز قابل درک نیست، بهعنوان مثال: شهروندان عادی برای خرید یک دستگاه رادیو که تنها میتوانست برنامههای فرستنده دولتی را دریافت کند، باید از شهربانی اجازه کتبی میگرفتند و برای فروش همان رادیو به دیگری، باز هم باید همین ریل اداری امنیتی را طی میکردند!
در یک مجوز قدیمی شهربانی که به صاحب آن اجازه خرید رادیو طبق شرایط خاصی داده شده! آمده است: به دارنده این برگ آقای فلانی اجازه داده میشود طبق درخواست ثبتشده در دفاتر مربوطه، یک دستگاه رادیو مدل فلان ساخت کارخانه فلان به شماره سریال فلان در منزل خود داشته باشد و آنتن آن را نصب کند! بعد هم نوشته: اگر نامبرده خواست رادیوی خودش را به کس دیگری بفروشد یا منتقل کند باید شهربانی را مطلع کرده و پروانه خودش را هم پس بدهد! و یک سری مقررات دیگر!
مجوز امنیتی خرید و فروش رادیوی معمولی برای شهروندان در زمان رضاشاه
مسافرت داخلی با ویزای رضاشاهی!
شاید امروز کسی نداند که زمان رضاشاه اختناق آنقدر شدید بود که مردم برای سفر به شهرهای دیگر باید از شهربانی محل، اجازه کتبی و بهاصطلاح پاسپورت میگرفتند! عینا مشابه سفر به خارجه! وسط راه هم مانند پستهای بازرسی امروز سپاه پاسداران، در مناطق گلوگاهی پستهایی وجود داشت که اجازه سفر مردم از این شهر به آن شهر را چک میکردند! مقرراتی که تنها با اخراج رضاشاه از ایران، ملغی گردید.
روزنامه ایران شماره ۶۶۸۳ در تاریخ ۴مهر ۱۳۲۰ یعنی تقریباً یکماه پس از اخراج رضاشاه از ایران، این آگهی را منتشر کرد:
آگهی از طرف اداره کل شهربانی!
برای رفاه حال عامه از امروز، گرفتن پروانه مسافرت از طرف اداره کل شهربانی ملغی شده است و مردم میتوانند بدون پروانه در داخل کشور مسافرت نمایند. پاسهای جادهیی اطراف شهر نیز که برای بازرسی پروانه مسافران تأسیس شده بود از امروز برچیده شده. کفیل اداره شهربانی.(منبع: گذشته چراغ راه آینده ص ۶۳)
در دیکتاتوری رضاخان، مردم برای سفر به شهرهای دیگر باید از شهربانی محل اجازه کتبی میگرفتند
خطای دیکتاتور و هزینه کردن از هستی ایران
و سرانجام رضاشاه را انگلیسها همانطوری که آورده بودند، با یک فرمان ۳خطی هم بردند.
رضاشاه در واقع آنجایی مورد غضب انگلستان قرار گرفت که در تعادلقوای جدید جهانی، مرتکب یک اشتباه برآورد سیاسی شد و به سمت هیتلر و فاشیسم رو به رشد آلمان گرایش پیدا کرد. این سیاست نه تنها باعث اخراج تحقیرآمیز خودش از ایران توسط انگلستان شد بلکه باعث اشغال ایران به دست نیروهای متفقین که با فاشیسم هیتلری در جنگ بودند هم شد و یک دوره اشغال، قحطی و سرکوب شدید نصیب مردم ایران کرد.
بعد هم تلگراف سفارت انگلیس به رضاشاه در شهریور ۱۳۲۰ است که بسیار آمرانه به قزاقی که تصور میکرد «شاه» است ابلاغ کرد: «اعلیحضرت لطفاً از سلطنت کنارهگیری کرده و تخت را به پسر ارشد و ولیعهد واگذار نمایند. ما نسبت به ولیعهد نظر مساعدی داریم و از سلطنتش حمایت خواهیم کرد. مبادا اعلیحضرت تصور کنند که راهحل دیگری وجود دارد».
به این ترتیب رضاشاه رفت و ناگهان بغض مردم باز شد.
در سن ۱۴ [۱]سالگی توسط صمصام (از ابواب جمعی علیاصغرخان امینالسلطان صدراعظم)، یکی از بستگان خود وارد فوج سوادکوه و تابین (سرباز) شد. از خود وی نقل شدهاست که به هنگام ورود آن قدر خردسال بودهاست که دیگران وی را سوار اسب میکردهاند.[۲]
پانویس
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ محمد جواد مشکور، اسماعیل دولتشاهی. محیطشناسی با تکیه بر تاریخ ایران.
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ نجفقلی پسیان و خسرو معتضد، از سوادکوه تا ژوهانسبورگ: زندگی رضاشاه پهلوی
- ↑ حسین مکی، تاریخ بیست ساله ایران . ج ۶ . ص ۱۶۲
- ↑ فریدون هویدا . سقوط شاه . ص ۱۲۲
- ↑ سایت بانک اطلاعات رجال -رضا شاه پهلوی
- ↑ تاریخ ۲۰ساله حسین مکی ج ۶ ص ۱۳۵
- ↑ حسین مکی تاریخ ۲۰ ساله ، جلد ۸ صفحه ۹۱ به نقل از وزیر دارایی وقت، دکتر سجادی
- ↑ آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، صص. ۱۷۱–۱۷۲
- ↑ نجفقلی پسیان و خسرو معتضد، از سوادکوه تا ژوهانسبورگ: زندگی رضاشاه پهلوی
- ↑ جفقلی پسیان و خسرو معتضد، از سوادکوه تا ژوهانسبورگ: زندگی رضاشاه پهلوی
- ↑ کتاب ارتش و تشکیل حکومت پهلوی در ایران، نوشتهی استفانی کرونین، ترجمه غلامرضا بابایی، ص ۱۰۱
- ↑ دولت مطلقه، نظامیان و سیاست در ایران، وحید سینایی، ص ۲۱۲
- ↑ دولت مطلقه، نظامیان و سیاست در ایران، وحید سینایی، ص ۲۱۳
- ↑ کتاب تاریخ شاهنشاهی اعلیحضرت رضاشاه پهلوی ص ۲۵
- ↑ تاریخ ۵۰ساله نیروی زمینی ارتش شاهنشاهی ایران با مقدمه ارتشبد غلامعلی اویسی چاپ ۱۳۳۵
- ↑ خاطرات سری آیرونساید ـ بهنقل از: سید ضیاءالدین طباطبایی به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص ۱۹
- ↑ کتاب سیاست موازنه منفی، جلد ا ول صفحه ۳۴ و گذشته چراغ راه آینده ص ۵۶
- ↑ بهار - تاریخ احزاب سیاسی ایران ج ۱ ص ۸۵
- ↑ کتاب شاهنشاهی اعلیحضرت رضاشاه پهلوی، سپهبد عبدالله امیرطهماسبی
- ↑ کتاب عبدالله امیرطهماسبی ص ۲۷۳
- ↑ کتاب پاسخ به تاریخ، محمدرضا پهلوی
- ↑ کتاب پاسخ به تاریخ نوشته محمدرضاشاه
- ↑ کتاب پاسخ به تاریخ نوشته محمدرضاشاه ص ۲۱
- ↑ کتاب «خاطرات و خطرات» ، مهدیقلی هدایت(مخبرالسلطنه)
- ↑ کتاب۵۰سال نفت ایران، مصطفی فاتح
- ↑ ایرج ذوقی، اقتصاد سیاسی نفت و مسائل نفت ایران، پاژنگ، ۱۳۷۵
- ↑ مصطفی فاتح، پنجاه سال نفت ایران، ص۳۰۲
- ↑ بخشی از نطق مصدق در ۷آبان ۱۳۲۳در مجلس چهاردهم: منبع: کتاب گذشته چراغ راه آینده
- ↑ بخشی از نطق مصدق در ۷آبان ۱۳۲۳در مجلس چهاردهم: منبع: کتاب گذشته چراغ راه آینده ص۴۲
- ↑ بخشی از نطق مصدق در ۷آبان ۱۳۲۳در مجلس چهاردهم: منبع: کتاب گذشته چراغ راه آینده
- ↑ کتاب تاریخ احزاب سیاسی ایران - محمدتقی بهار
- ↑ کتاب تاریخ نیروی زمینی ارتش شاهنشاهی ایران با مقدمه تیمسار اویسی- صفحه ۳۸
- ↑ کتاب انقلاب مشروطه - نوشتهی احمد کسروی - ص ۸۲۵
- ↑ کتاب خاطرات سعید نفیسی، به کوشش علیرضا اعتصام، نشر مرکز، چاپ اول، ۱۳۸۱
- ↑ روزنامه ستاره شماره ۱۷۱۷ مورخ ۷بهمن ۱۳۲۲
- ↑ مجله خواندنیها مورخ ۲۸فردر وین ۱۳۲۷