اشرف ربیعی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۱۱۹: | خط ۱۱۹: | ||
=== جدایی از اپورتونیستها و ادامهی مبارزه === | === جدایی از اپورتونیستها و ادامهی مبارزه === | ||
اپورتونیستها که قاطعیت و سازشناپذیری آنان را میبینند، بخش عمدهی امکانات آنان را میگیرندو آنها را در بدترین شرایط پلیسی بدون هیچ گونه امکاناتی از قبیل پول، خانه و... در محدودیت قرار میدهند.اشرف در همان شب اخراج از خانه تیمی اپورتونستها به علت فقدان امكانات در یكی از خیابانهای تهران مورد سوءظن وتعقیب یك ماشین گشتی ساواك واقع شد كه باید دستگیرش می كردند . لیكن پس از تلاش زیاد وتعویض چند ماشین توانست ردگم كرده وحلقه ی محاصره را بشكند وفرار كند. | |||
اشرف و علیاکبر خانه و محلی نداشتند، بدلیل گسترش فعالیت پلیسی رژیم شاه، برای آنان امکان دستیابی به خانه و امکانات بسیار سخت بود، بطوری که شبها جایی برای ماندن نداشتند، و مجبور بودند که از این شهر به آن شهر مسافرت کنند؛ اما روحیهی جنگنده و مبارز اشرف، سدها و موانع رامیشکند. | |||
آنها شهر خود را عوض کرده و به تبریز میروند، خانهای را به عنوان پایگاه قرار میدهند و افراد جدیدی را هم عضو گیری میکنند، و فعالیت خودشان را گسترش میدهند. | |||
با کمترین امکانات و با حداقل تجربه و تکنیک، دست به عملیات چریک شهری میزنند، مراکز قدرت سیاسی آن زمان در زنجان را منفجر میکنند، یعنی فرمانداری زنجان، استانداری و مقر حزب رستاخیز را موردحمله قرار میدهند. این یک عملیات موفق برای آنان بود؛ اشرف و سایر عملکنندگان این عملیات سالم به پایگاه خود برمیگردند. | |||
اواخر سال ۱۳۵۴ این اشرف و گروهش در تبریز لو میروند؛ در نتیجه این گروه مشهد را به عنوان محل عملیات در نظر میگیرند، اشرف دریك خانهی تیمی همراه دیگر همرزمانش پابپای عمل به كارهای تئوریك نیز حول مباحث ایدئولوژیكی وسیاسی میپردازند. | |||
=== ورود به مبارزه === | === ورود به مبارزه === |
نسخهٔ ۱۸ اوت ۲۰۱۸، ساعت ۱۲:۴۴
اشرف ربیعی | |
---|---|
زادروز | ۱۳۳۰ (خورشیدی) زنجان |
درگذشت | ۱۹ بهمن ۱۳۶۰(خورشیدی) خیابان زعفرانیه تهران |
علت مرگ | درگیری با سپاه پاسداران |
آرامگاه | بهشتزهرا |
تحصیلات | لیسانس فیزیک دانشگاه صنعتی شریف |
اشرف ربیعی (رجوی) در سال ۱۳۳۰ در زنجان دیده به جهان گشود،بعد از پایان دروه دبیرستان وارد دانشگاه صنعتی شریف تهران شد و در رشتهی فیزیک فارغالتحصیل شد، در ابتدای دههی ۵۰ خورشیدی اشرف وارد مبارزه شد، شهریور ۵۰ با ضربهای که سازمان مجاهدین ایران از ساواک خورد سازمان مجاهدین که تا آن زمان مخفی بود علنی شد، اشرف بشدت تحت تأثیر خط و مشی سازمان قرار گرفت و در سال ۱۳۵۱ از طریق شهید خلیل طباطبایی، با سازمان آشنا شد و در ارتباط با آن قرار گرفت به این ترتیب فعالیتهای اشرف در ارتباط با سازمان مجاهدین، از سال ۱۳۵۱ شروع شد.
با دستگیری خلیل طباطبایی، اشرف هم بازداشت شد، و نخستین تجربه زندان را به تجارب دیگرش افزود. خلیل طباطبایی در زیر شکنجه جان باخت، این واقعه تأثیر زیادی بر روی اشرف گذاشت، اما در تلاش برای وصل مجدد به سازمان مجاهدین خلق ایران، علی اکبر نبوی نوری را پیدا کرد که از طریق او توانست به سازمان وصل بشود.
اواخر سال ۱۳۵۲ اشرف ربیعی همراه با علی اکبر نبوی نوری، دستگیر میشوند و زیر سختترین شکنجهها میروند، به طوری که برای نجات اشرف از مرگ مجبور میشوند او را به بیمارستان منتقل کنند و تحت درمان قرار بدهند.
بعد از آزادی از زندان اشرف فعالیتهایش را ادامه میدهد؛ اما مجبور میشود محل خودش را ترک کند و به شهرهای مختلف برود.
اردیبهشت ۱۳۵۵ با انفجار نا خواستهای در خانهاش زخمی و بیهوش میشود که دراین حال دستگیر و زیر شدیدترین شکنجهها میرود، بطوری که شنوایی یک گوشش را از دست میدهد.[۱]
اشرف جزو آخرین دسته از زندانیان سیاسی بود که در ۳۰ دی ۱۳۵۷ از زندان آزاد شد.
اشرف بعد از آزادی، فعالیتهایش را به عنوان با تجربهترین عضو زن سازمان مجاهدین خلق ایران از سر گرفت.
در سال ۱۳۵۸ با مسعود رجوی رهبر مجاهدین خلق ایران ازدواج کرد.
دراولین دور انتخابات مجلس بعد از انقلاب، اشرف در لیست كانديداهای مجاهدین برای تهران معرفی شد.
در دوران مبارزهی سیاسی دو و نیم سالهی مجاهدین اشرف نقش بسیار مهمی داشت، از آنجا که یک الگو برای زنان و دختران ایران بود، مسؤلیت وی را سنگینتر میکرد.
بعد از سی خرداد و آغاز مقاومت مسلحانهی قهرآمیز، شجاعتها و جسارتهای بسیاری از اشرف نقل شده است.
نهایتاً او در روز ۱۹ بهمن ۱۳۶۰ در تهاجم گستردهی پاسداران به خانهی محل اقامت آنان در یک جنگ نابرابر به همراه 18 تن دیگر جان باخت و دفتر ایامش بسته شد.
وقتی حمله آغاز شد؛ او پسر خردسالش را در حمام گذاشت تا از تیراندازی و دود در امان باشد و بعد برای دفاع از همرزمانش بازگشت.[۲]
زندگینامهی اشرف رجوی
اشرف ربیعی(رجوی) در سال ۱۳۳۰ در زنجان بدنیا آمد؛ بعد از به پایان بردن دوران تحصیلات ابتدایی و متوسطه به دانشگاه راه یافت و در رشتهی فیزیک دانشگاه صنعتی شریف مشغول به تحصیل شد.
در شهریور ۱۳۵۰ سازمان مجاهدین خلق ایران ضربه نظامی سنگینی از طرف ساواک خورد و تمامی مرکزیت و ۹۰ درصد از کادرهایش دستگیر شدند؛ اما این ضربه باعث شد که سازمان مجاهدین که تا آن زمان مخفی بود، علنی بشود، این موضوع باعث گسترش سازمان در جامعهی آن روز ایران شد، اشرف بواسطهی خلیل طباطبائی سازمان را شناخت و در ارتباط با سازمان قرار گرفت.
وی بعد از دستگیری خلیل طباطبایی دستگیر و زندانی شد اما مدتی بعد بدلیل فقدان هر گونه مدرک و سندی علیه وی آزاد شد.
خلیل طباطبایی در زیر شکنجه ساواک جان باخت، بعد از این ماجرا اشرف با تلاش توانست از طریق علی اکبر نبوی نوری به سازمان وصل بشود.
اواخر سال ۵۲ هر دوی آنها دستگیر شدند وبه شدت زیر شكنجه قرار گرفتند . این بار اشرف بر اثر شدت ضربات ونیز بیماری قلب روانهی بیمارستان شد .ساواك كه از وخامت حال او نگران شده بود ، از ترس اینكه مبادا از دست برود و برایشان دردسر تولید كند بلافاصله وی را به یك بیمارستان خصوصی منتقل كرده و ورقهی آزادیش را به وی میدهد. علی اكبر نیز سه ماه بعد از زندان آزاد می شود. وی بعداً با علی اکبر نبوی نوری ازدواج کرد؛ این ازدواج به آنها مهمل و بهانهی بسیار خوبی میداد که بتوانند، خانه و امکانات برای مبارزه فراهم کنند.
پس از آزادی از زندان اشرف با علی اكبر نبوی نوری ازدواج كرد . این ازدواج در آن ایام بسیاری مسائل امنیتی را برای آنها حل می كرد، چرا كه محمل مناسبی بود برای كاهش حساسیت ها وعادی ساختن وضعیت آنها بود بخصوص كه برای استمرار فعالیتهایشان ضروری بود.
مبارزهی چریکی مخفی
پس از آزادی از زندان اشرف و علی اکبرنبوی نوری به شدت تحت تعقیب ساواک بودند، به همین دلیل همراه با چند تن دیگر از مجاهدان به زندگی مخفی روی آوردند؛ در این دوران آنها تلاش میکنند که به سازمان مجاهدین وصل بشوند، که به دنبال تلاشهای شبانه روزی در خرداد ۱۳۵۳ موفق به ارتباط با سازمان مجاهدین خلق میشوند.
دستگیری در مناطق جنگلی شمال
اشرف و علی اکبر در تلاش برای وصل به سازمان مجاهدین، با محملی به یکی از مناطق جنگلهای شمال ایران مراجعه میکنند که مورد سؤ ظن قرار میگیرند و توسط مأموران گشت جنگلی واقع شده و دستگیر میشوند، اما به دلیل سمپاتی زیادی که مردم محلی در همان مدت کوتاه، به آنان پیدا کرده بودند؛ موفق میشوند از دست مأموران گشت جنگلی خلاص شوند.
وصل به سازمانی جعلی به جای سازمان مجاهدین خلق
در خرداد ۱۳۵۳، اشرف ربیعی و علیاکبر نبوی نوری موفق میشوند با عدهای به اسم سازمان مجاهدین ارتباط برقرار کنند؛ ان این شاخه تحت سلطهی جریانی بود که علیه سازمان مجاهدین خلق ایران کودتا کرده بود و آرم و اموال و امکانات سازمان را ربوده بود. این کودتا در درون سازمان مجاهدین خلق ایران به کودتای اپورتونیستی معروف است.آنها بلافاصله درمییابندکه امکان کار مشترک با آنان وجود ندارد، آنان پس از چندی به خاطر پایداری بر مواضع ایدئولوژیك اسلامی شان از این گروه جدا میشوند. این در حالی بود که در آن زمان هنوز هیچ نشانه ی آشكاری از نفوذ اپورتونیسم پیدا نبود. اشرف خودش آن تفاوتها را به این صورت نقل میکند«
«از همان ابتدای ورود به خانه ی تیمی ، انسان احساس می كرد چیزی آنجا كم است ، وحال وهوای آن بچه های مجاهد آنجا نیست . حال وهوای سعید صفار ، خلیل طباطبائی و....را با آن فروتنی واز خود گذشتگی وصداقت وعشق شدید به اسلام انقلابی را آنجا نمی دیدیم و علی اكبر هم كه از نزدیك با حنیف نژاد ومهدی وسعید آشنا بود این احساس را داشت . برخوردها آن بر خوردهای رشد دهنده وروشنائی بخش نبود، از كتابهای سازمان خبری نبود... احترام عمیقی كه در تما م زوایای وجودم نسبت به بچههای مجاهد احساس میكردم نسبت به آنها احساس نمیكردم .حدود یك سال قبل از انتشار بیانیه ی به اصطلاح تغییر ایدئولوژی ......اختلافات كم كم بروز كرد . اختلافاتی اصولی كه با وجود آنها نمیتوانستیم كار مشتركی را ادامه بدهیم وبنابر این چارهای جز این كه قاطعانه از آنها جدا شویم وجود نداشت ...واز این تاریخ به بعد می بایست كار مجاهدین را خودمان به تنهائی ادامه دهیم .....»
جدایی از اپورتونیستها و ادامهی مبارزه
اپورتونیستها که قاطعیت و سازشناپذیری آنان را میبینند، بخش عمدهی امکانات آنان را میگیرندو آنها را در بدترین شرایط پلیسی بدون هیچ گونه امکاناتی از قبیل پول، خانه و... در محدودیت قرار میدهند.اشرف در همان شب اخراج از خانه تیمی اپورتونستها به علت فقدان امكانات در یكی از خیابانهای تهران مورد سوءظن وتعقیب یك ماشین گشتی ساواك واقع شد كه باید دستگیرش می كردند . لیكن پس از تلاش زیاد وتعویض چند ماشین توانست ردگم كرده وحلقه ی محاصره را بشكند وفرار كند.
اشرف و علیاکبر خانه و محلی نداشتند، بدلیل گسترش فعالیت پلیسی رژیم شاه، برای آنان امکان دستیابی به خانه و امکانات بسیار سخت بود، بطوری که شبها جایی برای ماندن نداشتند، و مجبور بودند که از این شهر به آن شهر مسافرت کنند؛ اما روحیهی جنگنده و مبارز اشرف، سدها و موانع رامیشکند.
آنها شهر خود را عوض کرده و به تبریز میروند، خانهای را به عنوان پایگاه قرار میدهند و افراد جدیدی را هم عضو گیری میکنند، و فعالیت خودشان را گسترش میدهند.
با کمترین امکانات و با حداقل تجربه و تکنیک، دست به عملیات چریک شهری میزنند، مراکز قدرت سیاسی آن زمان در زنجان را منفجر میکنند، یعنی فرمانداری زنجان، استانداری و مقر حزب رستاخیز را موردحمله قرار میدهند. این یک عملیات موفق برای آنان بود؛ اشرف و سایر عملکنندگان این عملیات سالم به پایگاه خود برمیگردند.
اواخر سال ۱۳۵۴ این اشرف و گروهش در تبریز لو میروند؛ در نتیجه این گروه مشهد را به عنوان محل عملیات در نظر میگیرند، اشرف دریك خانهی تیمی همراه دیگر همرزمانش پابپای عمل به كارهای تئوریك نیز حول مباحث ایدئولوژیكی وسیاسی میپردازند.
ورود به مبارزه
آزادی از زندان شاه
ازدواج مسعود رجوی
غریدن در ۱۹ بهمن ۱۳۶۰
توصیف اشرف از زبان مریم رجوی
زندگینامه اشرف ربیعی
اشرف ربیعی (رجوی) در سال ۱۳۶۰در زنجان زاده شد. لیسانس فیزیک خود را در دانشگاه تهران گرفت. در اوایل دهه پنجاه با سازمان مجاهدین آشنا شد که درآن زمان گروهی نوپا بودند و به طور زیرزمینی علیه شاه فعالیت میکردند. او در سال ۱۳۵۰ به آنها پیوست. سپس دو بار در فاصله سالهای ۵۱–۵۳ و در سال ۵۵ توسط ساواک شاه دستگیر و متحمل شکنجههای زیادی شد به نحوی که شنوایی یک گوشش را از دست داد. او در آخرین دستگیری به حبس ابد محکوم شد.[۳]
اشرف در ۳۰ دی ۱۳۵۷ به همراه آخرین دسته از زندانیان سیاسی از زندان قصر آزاد شد. وی بلافاصله به عضویت سازمان مجاهدین درآمد و با مسعود رجوی رهبر سازمان مجاهدین ازدواج کرد. در ۱۹ بهمن سال ۱۳۶۰ در یک درگیری با پاسداران درخانه ای در زعفرانیه تهران به همراه موسی خیابانی و۱۸ از اعضای
فعالیتهای اشرف ربیعی
او میدید، در کشوری که روی دریای نفت نشسته مردم علیرغم امکان داشتن یک زندگی خوب، اینقدر در رنج هستند. اشرف با طی مسافتهای طولانی به شهرها و روستاهای مختلف سفر میکرد تا با مشکلات مردم آشنا شده و برای یافتن راه حل به آنها کمک کند.[۴]
اشرف بعد از آزادی، فعالیتهایش را به عنوان با تجربهترین عضو زن سازمان مجاهدین خلق ایران از سر گرفت.
دراولین دور انتخابات مجلس بعد از انقلاب، اشرف در لیست کاندیداهای مجاهدین برای تهران معرفی شد.[۵]
بعد از شروع مقاومت در روز ۳۰ خرداد ۶۰، وقتی که به تصمیم سازمان، مسعود رجوی عازم خارج شد تا صدای مقاومت مردم ایران را به گوش جهانیان برساند، اشرف به عنوان نماینده و به جای او در ایران ماند.[۶]
سرانجام اشرف ربیعی
روز ۱۹ بهمن ۱۳۶۰ پاسداران خمینی پایگاه مرکزی مجاهدین را در تهران - زعفرانیه مورد حمله قرار دادند. این یک نبرد نابرابر بین هزاران پاسدار به شدت مسلح علیه ۲۰ رزمنده آزادی بود. در پایگاه زعفرانیهٴ تهران، اشرف ربیعی (رجوی)، و موسی خیابانی با گروهی از فرماندهان و کادرهای مجاهدین، ساکن بودند.[۷]
در آن روز او و فرزند خردسالش در پایگاه مرکزی مجاهدین بودند. وقتی حمله پاسداران به پایگاه آنها آغاز شد او پسر خردسالش را در حمام گذاشت تا از تیراندازی و دود در امان باشد. همه آنها دردرگیری با پاسداران کشته شدند.[۸]زنانی که در این نبرد شرکت داشتند، برگ درخشانی در تاریخ مبارزه مردم ایران، برای آزادی و دمکراسی از خود به یادگار گذاشتند.
جستارهای وابسته
منابع
- ↑ وبسایت کمیسیون زنان شورای ملی مقاومت ایران
- ↑ وبسایت کمیسیون زنان شورای ملی مقاومت
- ↑ کمیسیون شورای ملی مقاومت - شهدای راه آزادی
- ↑ کمیسیون زنان شورای ملی مقاومت - زنان پیشتاز - شهدای راه آزادی
- ↑ کمیسیون زنان شورای ملی مقاومت - شهیدان راه آزادی
- ↑ کمیسیون شورای ملی مقاومت - زنان پیشتاز- شهدای راه آزادی
- ↑ همبستگی ملی - حماسبه ۱۹ بهمن ۶۰
- ↑ کمیسیون زنان شورای ملی مقاومت - شهدای راه آزادی