مسعود رجوی: تفاوت میان نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «{{جعبه زندگینامه | اندازه جعبه = | عنوان = | نام = مسعود رجوی | ت...» ایجاد کرد) |
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ ۱ ژوئیهٔ ۲۰۱۸، ساعت ۱۹:۳۹
مسعود رجوی (زاد روز:۱۳۲۷) در شهر طبس به دنیا آمد. او فارغالتحصیل رشتهٔ حقوق در دانشگاه تهران است. مسود رجوی در سال ۱۳۴۶ به عضویت مجاهدین خلق ایران درآمد و در ارتباط با محمدحنیفنژاد بنیانگذار این سازمان قرار گرفت. محمد حنیف نژاد وی را وارد گروه ایدئولوژی سازمان نمود و مسعود رجوی که بعدها به عضویت مرکزیت این سازمان درآمد، در این بخش مشغول به کار و تدوین ایدئولوژی سازمان شد. در سال ۱۳۵۰ صد درصد اعضاء مرکزیت و بسیاری از اعضاء بدنه این سازمان توسط ساواک دستگیر شدند. مسعود رجوی نیز جزو یکی از دستگیرشدگان بود. آنها در دادگاه دفاعیات گستردهای داشتند که در خارج از زندان منتشر و منجر به شناخت بیشتر مردم و قشر تحصیل کرده از مجاهدین خلق شد. در این دادگاه اعضاء مرکزیت مجاهدین به اعدام محکوم شدند. همزمان دکتر کاظم رجوی از اساتید حقوق در دانشگاههای اروپایی فعالیتی گسترده و بینالمللی را برای جلوگیری از اعدام آنها آغاز نمود. فعالیتهایی که منجر به تقلیل حکم اعدام مسعود رجوی به حبس ابد شد. در سال ۱۳۵۴ سازمان مجاهدین توسط جریانی که مسعود رجوی آنها را اپورتونیستهای چپ نما نامید، متلاشی شد. آنها اعلام نمودند که این سازمان در ترقی خود به سمت چپ، مارکسیت شدهاست و دو تن از اعضاء این سازمان را نیز به قتل رساندند. یکی از دورانهایی که موقعیت مسعود رجوی را در سازمان مجاهدین بسیار برجسته میکند، نقش او در بازسازی مجدد این سازمان در زندان و اعلام بیانیهٔ ۱۲ ماده ای و تدوین مجدد ایدئولوژی مجاهدین خلق در برابر این جریان بود. او در بیانیه خود که به بیانیه دوازده مادهای معروف است اعلام کرد، اسلام در چپ مارکسیست قرار دارد و با این اصل به مقابله با جریان اپورتونیستی پرداخت و شاخصهای میان چپ به معنای واقعی و اپورتونیستم در برابر راست (اسلام سنتی و ارتجاعی) را مشخص کرد. در ۳۰ دیماه ۱۳۵۷ پس از تظاهرات مردمی در راستای آزادی زندانیان سیاسی، مسعود رجوی به همراه شمار دیگری از زندانیان از زندان آزاد شدند.
مسعود رجوی پس از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی، به دلیل مخالفت با اصل ولایت فقیه از حاکمیت طرد و افراد سازمانش که به فعالیت مسالمت آمیز در کشور ملتزم بودند، مستمراً مورد حملهٔ حامیان خمینی قرار میگرفتند.
میتینگها و سخنرانیهای مسعود رجوی در این دوران با هیجان و استقبال جمعیتهای صدهزار نفری همراه بوده و او را به یک رهبر کاریزماتیک در میان نسل جوان و روشنفکر جامعه بدل ساخته بود.[۱]
مسعود رجوی همچنین با برگزاری کلاسهای ده هزار نفری تبیین جهان در تهران شهرت زیادی پیدا کرد. روزنامه فرانسوی لوموند آنرا کلاس درس فلسفهای توصیف کرد که هرگز نباید از دست داد.
مسعود رجوی به فرمان روحالله خمینی به دلیل رأی ندادن به قانون اساسی، از کاندیداتوری ریاست جمهوری حذف شد. در ۳۰ تیر ۱۳۶۰ او شورای ملی مقاومت ایران را تشکیل داده و از نیروهای مخالف خواست به این شورا بپیوندند. مسعود رجوی در ۷ مرداد ۱۳۶۰ از پایگاه یکم شکاری تهران به پاریس پرواز کرد. در سال ۱۳۶۱ پس از آزادی خرمشهر وقتی دولت عراق خواهان صلح شد، هفت ماه پس از خروج نیروهای عراقی از خاک ایران او برای پایان دادن به جنگ ایران و عراق یک طرح صلح ارائه کرد و با طارق عزیز نایب نخست وزیر عراق بیانیهای را که به بیانیه صلح مشهور شد امضاء کردند. مسعود رجوی جنگ را ازین پس سرپوشی بر سرکوب داخلی و توسعه طلبی خمینی توصیف میکرد.[۲] در ۱۷ خرداد ۱۳۶۵ مسعود رجوی به عراق رفت. او در عراق ارتش آزادیبخش را تأسیس نمود که عملیات زیادی را علیه رژیم خمینی در کارنامه خود دارد. پس از اشغال عراق، این ارتش در شهری به نام اشرف و سپس کمپ لیبرتی در عراق مستقر بوده و مستمراً زیر حملات زمینی، موشکی و همچنین در محاصره پزشکی، لجستیکی و … قرار داشت. اعضاء سازمان مجاهدین از سال ۱۳۹۴ تا شهریور ۹۵ به کشور آلبانی نقل مکان کردند. مسعود رجوی در تمامی این سالها نقش هدایتکنندگی را در چالشهایی که این سازمان با آن مواجه بوده، بر عهده داشتهاست.
کودکی
شیرخوارگی
بلوغ
تولد و جوانی مسعود رجوی
مسعود رجوی در سال ۱۳۲۷ در شهر طبس واقع در استان خراسان بهدنیا آمد. او فارغالتحصیل رشته حقوق سیاسی دانشگاه تهران است. مسعود رجوی دارای چهار برادر است که در فرانسه، سوییس، انگلیس و بلژیک تحصیلات عالیهٔ خود را گذراندهاند. بزرگترین برادر او کاظم، در ۴ اردیبهشت ۱۳۶۹، در سوئیس در شهر ژنو ترور شد. در این رابطه دو مأمور سرویس مخفی جمهوری اسلامی از طرف «شاتلن» قاضی سوئیسی تحت تعقیب قرار گرفتند.[۳]
منیره تنها خواهر مسعود رجوی، در سال ۱۳۶۷ بعداز ۶ سال زندان، درحالی که کودکان خردسالش هم، چندسال با خود او زندانی بودند، اعدام شد. اصغر ناظمی، همسر منیره رجوی، نیز دوسال قبل از آن تیرباران شده بود. پدر و مادر پیر مسعود رجوی نیز در سال ۱۳۶۰ توسط رژیم خمینی دستگیر و زندانی شدند. اشرف، همسر مسعود رجوی، که از مجاهدین زندانی در زمان شاه بود و در تابستان ۱۳۵۸ با او ازدواج کرده بود نیز در بهمن ۱۳۶۰ در یک خانه تیمی پس از چند ساعت درگیری به همراه تعداددیگری از مجاهدین جان باختند.
عضویت مسعود رجوی در سازمان مجاهدین
مسعود رجوی در دوران دبیرستان، به آیتالله طالقانی و نهضت آزادی بازرگان علاقه داشت. او در دوران دانشگاه با مجاهدین آشنا شد و در سال ۱۳۴۶ بهعضویت این سازمان درآمد. مسعود رجوی در همین دوران با بنیانگذار سازمان مجاهدین، محمد حنیفنژاد آشنا شد. محمد حنیفنژاد وی را وارد گروه تدوین ایدئولوژی نمود. او بهمراه بنیانگذار مجاهدین مشغول تدوین ایدئولوژی سازمان مجاهدین شده و پس از مدتی به عضویت مرکزیت سازمان مجاهدین خلق درآمد.
دستگیری مسعود رجوی
مسعود رجوی در سال ۱۳۵۰به همراه دیگر بنیانگذاران سازمان مجاهدین دستگیر شدند. این حادثه زمانی رخ داد که یکی از اعضای مجاهدین در تلاش برای تهیه سلاح به یکی از اعضای سابق حزب توده به نام شاهمراد دلفانی که به عضویت ساواک درآمده بود مراجعه نمود. در این حادثه که پس از یک سلسله تعقیبهای گسترده توسط ساواک انجام شد، صد در صد مرکزیت و نود درصد از اعضاء دستگیر شدند. براساس خطی که از طرف محمد حنیفنژاد ابلاغ شده بود، قرار بر این بود که اعضاء مرکزیت تمامی اتهامات را برعهده بگیرند تا منجر به صدور احکام سبکتر برای اعضاء شود. این امر شکنجهها روی اعضاء مرکزیت را افزایش میداد.
مسعود رجوی در این دوران به کادرهای زندانی سازمان پیام داده که باید کار اصلی خود را در زندان روبرو شدن با دادگاه بگذارند. خط آنها برای مقابله با دادگاه چنین بود
«دفاع ایدئلوژیک (آرمانی و ریشهای) توسط کسانی که نقش ایدئولوژیک در سازمان داشتند و دفاع قانونی توسط کسانی که نقشهای تاکتیکی و ساده داشتند»
همچنین بنیانگذاران مجاهدین به تقسیم موضوعات دفاعیه پرداختند. از جمله قرار بر این شد که مسعود رجوی دفاع تاریخی-سیاسی را برعهده بگیرد.[۴]
در ادامه این بازجوییها بود که دادگاه همه اعضاء مرکزیت از جمله مسعود رجوی را به اعدام محکوم نمود. پس از آن بود که برادر او دکتر کاظم رجوی که از استاتید شناخته شدهٔ حقوق در اروپا بود، یک بسیج گستردهٔ بینالمللی را برای جلوگیری از اعدام آنها آغاز کرد. در پی فعالیتهای جهانی دکتر کاظم رجوی برخی از شخصیتهای اروپایی چون فرانسوا میتران و همچنین عفو بینالملل و صلیب سرخ جهانی برای ممانعت از اجرای احکام وارد شدند. نهایتاً شاه زیر فشارهای بینالمللی از اعدام مسعود رجوی صرف نظر کرد اما دیگر اعضای مرکزیت سازمان مجاهدین را اعدام نمود. حکم اعدام مسعود رجوی به حبس ابد تعلیق یافت. با اینهمه ساواک تا سالها بعد همچنان همچنان وی را تحت شکنجهها قرار میداد. در مورد میزان شکنجههایی که بر مسعود رجوی اعمال میشد، همبندان او نقل میکنند که اغلب جسم نیمه جان او را در پتو پیچیده و از اتاق بازجویی به سلول بازمیگرداندند.
ضربه اپورتونیستی ونقش مسعود رجوی در بازسازی سازمان مجاهدین
در سال ۱۳۵۴ درحالی که مسعود رجوی و دیگر اعضای مرکزیت سازمان مجاهدین خلق ایران در زندان بسر میبردند، دو تن با نامهای تقی شهرام و بهرام آرام در خارج از زندان اعلام نمودند که سازمان مجاهدین مارکسیست شدهاست. این دو نفر آیه ای را که در آرم این سازمان وجود داشت حذف نموده و اعلام کردند از آنجایی که ایدئولوژی مجاهدین ما بین ایدئولوژیهای چپ (مارکسیست) و راست (اسلام سنتی) قرار دارد، لاجرم باید به سمت یکی ازین دو میل کند. آنها همچنین ا دو تن از اعضای سازمان که با آنها مخالفت نمودند، به نامهای مرتضی صمدیه لباف و مجید شریف واقفی را کشتند. این حرکت عملاً منجر به متلاشی شدن تشکیلات سازمان مجاهدین شده و ضربه سختی را بر آنها فرود آورد. در آن زمان اعضاء سازمان مجاهدین که اغلب در زندانهای ایران پراکنده بودند، به دلیل نداشتن خط درست در برخورد با این مسئله پیچیده هر کدام واکنش متفاوتی نسبت به این موضوع داشته و در نتیجه موجودیت تشکیلاتی سازمان مجاهدین در هالهای از ابهام فرورفت.
نقش مسعود رجوی در این دوران، در بازسازی مجدد سازمان مجاهدین بسیار برجسته است. او با تدوین مباحث ایدئولوژیک مجدداً و فرد به فرد به عضوگیری مجدد اعضاء پرداخت. وی این جریان را، «اپورتونیست چپ نما» نامیده و در یک بیانیه ۱۲ ماده ای، مواضع سازمان مجاهدین را در مورد آنها اعلام کرد. مسعود رجوی اعلام نمود که اسلام واقعی در چپ ایدئولوژی مارکسیسم قرار دارد و در نتیجه میل کردن آن به سمت چپ یعنی مارکسیسم یک توهم است. مسعود رجوی در عین حال اعلام نمود اگر چه ضربه ظاهراً از طرف چپ وارد شدهاست اما تهدید اعضاء سازمان این است که در واکنش نسبت به این موضوع به سمت راست یا آنچه وی آنرا «اسلام ارتجاعی» مینامید کشیده شوند. مسعود رجوی در مورد جریان اپورتونیستی نیز اعلام کرد که آنها میتوانند سازمان مارکسیستی خود را داشته باشند اما اجازه ندارند از آرم و نام سازمان مجاهدین استفاده کنند و یا آن را تغییر بدهند.
یکی از نتایج ضربه جریان اپورتونستی در آن زمان قدرت گرفتن آخوندها و جریان اسلام سنتی بود که تا پیش از آنچه در زندان یا خارج از آن تحت هژمونی مجاهدین خلق قرار داشتند.
در آن دوران سازمان مجاهدین خلق ایران از سه طرف مورد حمله بود:
- رژیم شاه که با تبلیغات خود مبنی بر مارکسیست اسلامی نامیدن سازمان مجاهدین و با تلاشهای ساواک قصد نابودی کامل سازمان مجاهدین خلق ایران را داشت
- آخوندهای سنتی که تا آن زمان به خاطر محبوبیت سازمان مجاهدین نمیتوانستند علیه آن موضع بگیرند، مخالفت و حتی دشمنی خود با مجاهدین را شروع کردند و خودشان را نمایندهٔ اسلام معرفی مینمودند. حتی برخی از آخوندها حکم تکفیر مجاهدین مسلمان راهم صادر کردند.
- برخی از مارکسیستها که سازمان مجاهدین خلق ایران را به عنوان حامی ایدئولوژی خرده بورژوایی که دوران آن به پایان رسیده مورد حمله قرار میدادند.
مسعود رجوی در زندان شاه عملاً مبارزه با این طرفهای سهگانه با ویژگیهای متفاومت ولی هر سه با هدف تلاشی سازمان مجاهدین را بر عهده گرفته و مباحث ایدئولوژیک خود برای خنثی کردن آنها را به خارج از زندان نیز منتقل میکرد. او در هنگام جابجایی زندانیان از یک زندان به زندان دیگر و همچنین هنگام آزادی برخی از اعضاء، آنها را به عنوان پیکهایی به نزد دیگر مجاهدین فرستاده و هماهنگیها و آموزش بیانیه ۱۲ ماده ای را به آنها منتقل مینمود. مسعود رجوی به این ترتیب توانست بار دیگر پیکره مجاهدین را بازسازی نماید.
دوران زندان یکی از دورانهایی است که نقش مسعود رجوی را در سازمان مجاهدین خلق ایران چه در آموزشها و بازسازیهای تشکیلاتی و هم در روحیه بخشیدن به دیگران بسیار برجسته میکند.
صمد سیاه کلاه از کادرهای آنزمان مجاهدین و از همبندان مسعود رجوی در این رابطه میگوید:
سال ۵۴ بود. زندانبان صدا کرد. چند دقیقه بعد، فرنچ روی سر، دست روی شونهٔ هم، توی راهرو به خط شده بودیم و میرفتیم. از زیر فرنچ زمین رو نیگا کردم. از پاهاش مسعود رو شناختم. چون به دلیل شلاقهایی که میخورد برای اینکه بتونه راه بره دمپایی خاصی میپوشید که با دست ساخته شده بود. با دست، شونه ش رو فشار دادم تا بفهمه که نفر پشتی آشناست. وقتی فرنچهامون رو برداشتیم بازجو رو دیدیم که خنده به لب کتابی در دست میگه «.... دیدین تموم شدین؟ نیگا کنین: بیانیهٔ تغییر مواضع سازمان مجاهدین! سازمانتون تموم شد. همه چی تموم شد…» همه به اون کتاب نگاه کردیم. بیانیهٔ تغییر مواضع اپوتونیستها بود. به سلول برگشتیم و تو سکوت نشسته بودیم که مسعود یکدفعه گفت: «من اون کتاب رو میخوام.» پاسخِ ما به این خواسته مسعود، سکوت بود ناباوری بود. خودش بی معطلی نگهبان رو صدا کرد و به بهونهای پیشِ بازجو رفت. اون بازجو رو فریب داده و بهش گفته بود میخواد کتاب رو بخونه! بازجو هم خام شده بود و با طمعِ اینکه مسعود رجوی تحت تأثیر کتاب قرار بگیره، رضایت داده بود که تا ساعت پنج صبح، کتاب رو بهش قرض بده. مسعود باکتابی در دست برگشت و گفت: «بچهها باید تا ساعت پنج یه نسخه ازش بنویسیم. باورش سخت بود ولی اون اصرار داشت. مسعود بلافاصله دست به کار شد و کتاب رو برگ برگ کرد و هر قسمت رو به یک نفر داد. تو یه چشم بهم زدن مغزیهای خودکار و کاغذای سیگار از جاسازی بیرون اومدن. هنوز ساعت ۵ نشده بود که یک نسخه ازکتاب رونویسی شده بود. بعد کاغذای کتاب رو با چسب برنج دوباره سرهم کردیم. با شوفاژ خشکش کردیم و تحویل دادیم و از همون لحظه کار مسعود شروع شد. روز و شب مینوشت و میخوند؛ و عاقبت بیانیهٔ ۱۲ مادهیی رو نوشت که باطل السحر تردیدها و لرزشها شد و سازمان رو دوباره سرپا کرد.[۵]
محمد حیاتی از همبندان مسعود رجوی نیز در مورد او چنین نقل میکند:
«روزهای بعد از ضربهی ۵۰ برای هر مجاهدی که اون زمان بوده از تلخترین روزهاست. ۴۱ سال پیش! تو اوین، محمدآقا «آن بالا بلند دلبرگلگون عذارِ» مسعود و همهی مجاهدین، دستگیرشده بود. اندوه و درد خوابو از چشمِ همه ربوده بود. یادمه همون شبِ اول، قبل از اینکه خاموشی رو زندانبان بزنه، همه خاموش و ساکت شده بودن. سرها زیر پتو بود ولی کی میتونست بخوابه؟ از لرزشِ خفیف پتوها میشد فهمید که بعضی از بچهها یواشَکی دارن گریه میکنن. من بودم و دلهرهی سوالهای سخت و بی پاسخ: ممّدآقا چی میشه؟ سازمان چی میشه؟ حالا چه کار باید بکنیم؟ تو اون سکوتِ سنگین، یکباره ضربِ فرود اومدنِ یه بالش رشتهی افکارم رو قیچی کرد. بعد هم یکی دیگه، بعد پرت کردن پتو و سر و صدا و خنده و شوخی و.. آخه الآن مگه وقت شوخیه؟ پتو رو زدم کنار، دیدم «مسعوده» اون نه تنها نگذاشت غم و دردی که داشت به چهرهش راه پیدا کنه، بلکه لبخند و شوخی میخواست به ما هم روحیه بده. نمیدونم چه قدر طول کشید تا بخوابیم، اما مسعود مگه ول میکرد؟ وقتی دوباره همه زیرِ پتوها رفتن و سکوتْ حاکم شد، تازه شروع کرد به خوندن یه سرود فلسطینی: ترجیع بندِ سرودش صدای گلوله بود «تَ تَ تق ـ تق تق» هی میخوندو میگفت: تکرار کنید!»[۶]
آزادی مسعود رجوی از زندان شاه
در اواخر حکومت محمدرضاه پهلوی فشارها و تظاهراتها برای آزادی زندانیان سیاسی و بطور خاص در هراس از اعدام آنها در شرایط سقوط حکومت بالا گرفت. مردم روزانه در مقابل زندانها تظاهرات کرده و خواهان آزادی زندانیان سیاسی بودند. از جمله در یکی ازین تظاهرات در مقابل زندان قصر مردم از مسئولین زندان خواهان ملاقات با نمایندهٔ زندانیان سیاسی برای اطمینان از سلامت آنها شدند. زندانبانها خبر را به زندانیان سیاسی که از مجاهدین و گروههای دیگر هم در بین آنها قرار داشت رساندند. زندانیان مسعود رجوی را به نمایندگی خود انتخاب کردند. او به بالکن زندان قصر رفته و به ابراز احساسات مردم پاسخ داد.
نهایتاً در روز سیام دیماه ۱۳۵۷ تحت فشارهای موجود، مسعود رجوی بهمراه همبندان خود از جمله موسی خیابانی و برخی دیگر از زندانیان سیاسی از زندان آزاد شدند.
دیدار مسعود رجوی با احمد خمینی
پیش از ورود خمینی به تهران، فرزند وی احمد خمینی با مسعود رجوی تماس گرفت. او در این تماس گفت:
اگر شما از امام حمایت کنید و با مخالفانش مبارزه کنید، همهٔ درها به رویتان باز خواهد شد و همهٔ امکانات در اختیار شما قرار خواهد گرفت. مسعود رجوی با رد پیشنهادهای خمینی، گفت ما خواهان برقراری یک حکومت ملی و دموکراتیک هستیم و اگر خمینی در این مسیر حرکت کند البته برای او جانبازی هم خواهیم نمود.[۷]
هنوز چند روزی به حکومت شاه باقی است که احمد خمینی شخصاً به دیدار مسعود رجوی میرود. مسعود رجوی در این رابطه چنین میگوید:
«هنوز رژیم شاه بهطور کامل سقوط نکردهبود و ما هم دوسههفته بود که از زندان آزاد شده بودیم. پایگاهی که من در آن بودم، مخفی بود و برای همین وقتی که مجاهدین میخواستند احمد را به آنجا بیاورند، خودش از بابت مخفیکاری پیشنهاد کرده بود اگر لازم است چشمم را ببندید! وقتی هم مرا دید گفت به برادرانتان گفتم که چشمم را ببندند، ولی خودشان این کار را نکردند. از اوایل شب تا صبح روز بعد جز چند ساعت که احمد همانجا روی تک تختی که داشتیم، خوابید، با من صحبت و درددل میکرد. اما چکیده حرف این بود که رهبری پدرش را بپذیریم و من هم از همین پرهیز داشتم. از بسیاری روحانیان و مراجع بد میگفت و اینکه خمینی از آنها دلش پرخون است مثلاً به خانواده صدر در عراق و لبنان بهشدت تاخت و تاز میکرد و میگفت اینها را از روز اول «سیا» علم کرد. برجستهترین حرفهایش که بهیادم مانده این بود که علیه کمونیستها موضعگیری کنید و با هرکس که «امام» وارد جنگ شد، شما هم وارد جنگ شوید که در اینصورت همه درها بهرویتان باز خواهد شد.»[۸]
مسعود رجوی پس از سقوط شاه به عنوان برجستهترین عضو مرکزیت سازمان مجاهدین خلق، سخنرانیها و میتینگهای داشت که اغلب جمعیت زیادی از جوانان و قشرها مختلف را به خود جذب میکرد. تجمعات معمولاً با هجوم حامیان خمینی مواجه میشد. پدیده ای که در آن دوران مجاهدین آنرا چماقداری مینامیدند.
اولین دیدار مسعود رجوی با خمینی
اولین دیدار خمینی و مسعود رجوی به نحوی تقریباً اتفاقی رخ میدهد. اسدالله مثنی از حاضرین در صحنه در مصاحبه ای در این رابطه چنین میگوید:
اونموقع من توی مدرسة علوی تدریس میکردم مسولان مدرسه از رابطة من با مجاهدین خبر نداشتند. منصور زاهدی پیشاپیش به من اطلاع داده بود که برادر مسعود میان اونجا. من سریعاً به احمد خمینی گفتم مجاهدین توی این اتاقن. درهمین گفتگو بودیم که خمینی رسید و من در اتاقو باز کردم و خمینی وارد اتاق شد و اونیکه دیدم خمینی به وسط اتاق که رسید با برادر روبرو شد و برادر هم بلند شده بود و باخمینی دست داد. به نظرم صحنة خیلی قابل توجهی بود چیزی که اونزمان من اونجا از نزدیک میدیدم دستبوسی خمینی کمترین چیز بود، خیلیها برای پابوسی میومدن![۹]
مسعود رجوی خود در رابطه با این دیدار میگوید:
«چند شب بعد با برخی برادرانمان در محل استقرار خمینی در یک اتاق خصوصی در جنب اتاق دیدارهای عمومی او دیدار کردیم. احساس کردم از این که دستش را نبوسیدم و به روبوسی معمول اکتفا کردم، جاخورد. چون طبق روال آن روزگار هرکس به او میرسید، اول دستش را میبوسید. اما همین که خواستم صحبتهای جدی را شروع کنم، بهانه آورد که نماز مغرب دارد دیر میشود و به من تکیه داد و از جا بلند شد. گفتم آقا، حرفهای ما چه میشود، با اشاره به احمد گفت: احمد که هست، بنویسید به او بدهید من حتماً میخوانم. من هم بلادرنگ در سالن پایینی همین مدرسه رفاه چند صفحه نوشتم و به احمد دادم. حرفهایم در مورد تغییر رژیم، روند انقلاب، دولت بازرگان و ضرورت تضمین آزادیها و حقوق مردم و همچنین اعتراض به رفتار کمیتههای ارتجاعی با نیروهای انقلابی بود»[۱۰]
کلاسهای تبیین مسعود رجوی
مسعود رجوی در نیمهٔ سال ۱۳۵۸ کلاسهایی را تحت عنوان تبیین جهان در دانشگاه صنعتی شریف آغاز نمود که به آموزش فلسفه و ایدئولوژی مجاهدین میپرداخت. در این کلاسها بیش از ۱۰ هزار نفر شرکت میکردند. سپس فیلمها و فایل صوتی آن و همچنین متون پیاده شده آن در سراسر کشور توزیع میشد. هم اکنون کتابی در ۱۶ جلد به نام تبیین جهان وجود دارد که نتیجهٔ ۱۶ جلسه از کلاسهای مسعود رجوی است. این کلاسها البته از طرف حاکمیت خمینی که میرفت بر همهٔ امور سلطه پیدا کند، قابل تحمل نبود و با انقلاب فرهنگی که منجر به تعطیلی دانشگاهها شد، این کلاس نیز نیمه تمام ماند.
در ۹ فروردین ۱۳۵۹ روزنامه فرانسوی لوموند دراینباره نوشت:
«یکی از وقایع بسیار مهمی که نباید در تهران از دست داد، دروس فلسفة مقایسهای است که آقای مسعود رجوی هر جمعه بعد از ظهر تدریس میکند. در حدود ۱۰هزار نفر با ارائهٔ کارت ورودی در زمین چمن دانشگاه شریف به مدت ۳ ساعت به سخنان رهبر مجاهدین خلق گوش فرا میدهند. آقای مسعود رجوی با سخنوری آموزندهاش و نیز جوانی خود (وی ۳۲ سال بیشتر سن ندارد) طرفدار بسیار دارد. میتینگهای سیاسییی که وی در پایتخت و شهرستانها برگزار میکند، تودههای ۱۰۰ هزار نفری، ۲۰۰ هزار نفری و بعضی اوقات ۳۰۰ هزار نفری را جلب میکند».
دومین دیدار مسعود رجوی با خمینی
ملاقات مسعود رجوی با احمد خمینی
در روز ۳۰ فروردین مسعود رجوی در ملاقاتی با احمد خمینی به بیان اعتراض خود در مورد رفتار با آیتالله طالقانی میپردازد. همچنین از رفتارهایی که با هواداران سازمان مجاهدین میشود شکایت میکند. احمد خمینی در این دیدار از مسعود رجوی میخواهد که مبانی اعتقادی خود را بنویسند و منتشر کنند تا این دشمنیها با آنها پایان یابد. هدف و انتظار احمد خمینی از مسعود رجوی این است که او مطلبی در تأیید و پذیرش ولایت فقیه و رهبری خمینی بنویسد، اما مسعود رجوی ضمن استقبال از انتشار مبانی اعتقادی سازمان مجاهدین چیزی در این رابطه مکتوب نمیکند. مسعود رجوی در این رابطه میگوید:
«من میدانستم که هدف او و پدرش، اذعان ما به ولایت و رهبری سیاسی و ایدئولوژیک خمینی است! با این همه، آن روز (۳۰ فروردین ۱۳۵۸) در جواب به احمد خمینی گفتم: ای به چشم، هم الآن اصول اعتقادیمان را مینویسم و امضاء و تقدیم ایشان میکنم. سپس همانجا، در حضور خودش، با لحن بسیار محترمانه خطاب به خمینی نوشتم: «حسبالامر آن پدر گرامی که از ارکان اعتقادی اینجانبان سؤال فرمودهاید، معروض میدارم که: ارکان عقیدتی مجاهدین همان ارکان عقیدتی دین مبین اسلام و مذهب حقّهٔ جعفری اثنیعشری است». در ادامه شهادتین نوشتم و سپس پنج اصل دین و مذهب را با یادآوری اینکه «در عموم کتب شرعیات (ابتدائی) آمدهاست» مکتوب کردم: توحید، عدل، نبوت، امامت و معاد». در مادهٔ چهارم (مربوط به امامت) عمداً در مورد ۱۲امام نوشتم که: «آخرین آنها زنده و غایب است (و) به منصب امامت رسیده»... (یعنی که امام دوازدهم خودش در منصب امامت حیّ و حاضر است و نیازی به زحمت سایرین نیست! وقتی این کاغذ را کپی گرفتم و نسخه اصلی را به احمد دادم تا برای خمینی ببرد، بهدقت خواند و گفت: همین؟ گفتم: بله، مگر نگفتند اصول اعتقادی را بنویسیم؟ من هم اصول اعتقادی را نوشتم و فردا هم منتشر میکنیم تا ببینیم چماقداری و ضدیتهایی که شما میگویید، تمام میشود؟ احمد گفت: آخر از رهبری امام و اقتصاد و مالکیت هیچچیز ننوشتهاید! گفتم: حاج احمد آقا! ایشان خودشان ارکان اعتقادی را خواستهاند، نه اقتصاد و مالکیت و مسائل بحثانگیز دیگر را»)».[۱۱]
ملاقات مسعود رجوی با خمینی در قم
یک هفته بعد از دیدار احمد خمینی و مسعود رجوی، احمد خمینی به وی اطلاع میدهد که خمینی خواهان دیدار با آنهاست. دستبوسی نکردن مجاهدین از خمینی در این دیدار خشم خمینی را از همان ابتدا برمیانگیزد. به گزارش شاهدین روحالله خمینی با خشم از عکاس مجاهدین خلق میخواهد که عکس نگیرد. در ادامه ملاقات خمینی به مسعود رجوی میگوید:
«خیلی از آقایان از شما شکایت و گله دارند و همین دیروز هم که فهمیدند شما اینجا میآیید، همهٴ کتابها و اعلامیههایتان را آوردند به من نشان دادند، اما من اعتنا ندارم و فقط میخواهم شما با مردم و اسلام باشید تا اوضاع سابق به کشور برنگردد…»[۱۲]
مسعود رجوی خود دراین باره میگوید:
«منظور خمینی از مردم و اسلام واضح بود: گردن گذاشتن به ولایت و هژمونی خودش را میخواست که طبعاً مرز سرخ ایدئولوژیکی ما با ارتجاع بود. من هم گفتم: ما از شما هیچ درخواست دنیوی و مادی نداریم. در راه آزادی و استقلال ایران، ما را بدون کمترین چشمداشت دنیوی و مادی، کمترین سربازان خود بدانید. اکنون قدرت سیاسی و قدرت مذهبی در شما متمرکز شده و اگر در راه خدا و خلق از آن استفاده شود، میتواند کون و مکان را تغییر دهد (نقل به مضمون). سپس خطبهٴ حضرت علی در نهجالبلاغه در مورد حق مردم بر والی و حاکمیت و حق والی و حاکمیت بر مردم را برایش خواندم و نتیجه گرفتم که محور و کانون همهٴ مسائل و خواستها که انقلاب ضدسلطنتی هم اساساً برای آن بهپا شد، مسئله آزادی است»[۱۳]
کاندیداتوری مسعود رجوی برای ریاست جمهوری
در نخستین انتخابات ریاست جمهوری پس از انقلاب ضد سلطنتی در سال ۱۳۵۸ خمینی اعلام کرد:
«این جانب بنا ندارم از کسی تأیید نمایم. چنانچه بنا ندارم کسی را رد کنم و از تمام احزاب و گروهها و افراد میخواهم که از نسبت دادن کاندیدای خود به من که از آن استفاده تأیید و یا تعیین و یا رد شود، ندهند»
مسعود رجوی در روز ۱۵ دیماه ۱۳۵۸ از طرف سازمان مجاهدین خلق ایران به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری معرفی شد. این معرفی حمایتها بسیاری را از طرف احزاب و گروههای سیاسی و قشرها مختلف به دنبال داشت. سازمانها و گروههای حمایت کننده ازمسعود رجوی، عبارت بودند از:
- جبهه دموکراتیک ملی ایران
- سازمان چریکهای فدایی خلق ایران
- جامعه سوسیالیستهای ایران
- حزب دموکرات کردستان ایران
- سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان (کومله)
- کانون سیاسی خلق ترکمن
- سازمان اسلامی شورا (ساش)
- گروه مشترک اقلیتهای ارامنه، زرتشتی و کلیمی
- گروه بررسی مسایل ارامنه
- مرکز کانون ناشران و کتابفروشان مسلمان
- کانون پژوهشگران ملیگرا
- انجمن مادران مسلمان
- بخشی از جنبش مبارزان خلق عرب
- هیئت نمایندگی خلق کرد
- هیئت جوانان آشوری
- سازمان همیاری ملی
- برخی از انجمنها و کانونهای معلمین
- نزدیک به ۸۰ انجمن و کانون دانشجویی و چند صد انجمن دانش آموزی در سراسر ایران
- نزدیک به ۱۵۰کانون و تشکل کارگری
- ۵۰۰نفر از اعضای هیئت علمی دانشگاههای ایران و تعداد قابل توجهی از استادید دانشگاهها و…[۱۴]
اروند آبراهامیان در کتاب «مجاهدین ایران» در این زمینه مینویسد:
«کاندیداتوری رجوی نهتنها توسط سازمانهای وابسته به مجاهدین، بلکه توسط لیستی چشمگیر از سازمانهای مستقل شامل فداییان، جبهه دموکراتیک ملی، حزب دموکرات کردستان ایران، حزب زحمتکشان انقلابی (کومله)، انجمن سوسیالیستهای ایرانی، انجمن حقوق فرهنگی و سیاسی ترکمنها، انجمن جوانان آسوری و گروه مشترک ارمنیان، زرتشتیان و یهودیان مورد حمایت قرار گرفت. رجوی همچنین از سوی شمار زیادی از شخصیتهای برجسته مورد حمایت قرار گرفت. از جمله همسر آقای طالقانی، شیخ عزالدین حسینی، رهبر مذهبی کردهای سنی در مهاباد، حجتالاسلام جلال گنجهای، ۵۰ نویسندهٔ شناختهشدهٔ انجمن نویسندگان ایران، از جمله ناصر پاکدامن اقتصاددان، منوچهر هزارخانی نویسنده و حمید عنایت، تاریخنویس لاییک و البته خانوادههٔ شهیدان اولیهٔ مجاهدین… مجاهدین بهصورت اپوزیسیون غیرمذهبی پیشتاز در مقابل جمهوری اسلامی درآمده بودند. خمینی سریعاً پاسخ داد و رجوی را از انتخابات حذف کرد».[۱۵]
در سال همان سال موسی خیابانی از کادرهای شناخته شدهٔ مجاهدین خلق، در یک میتینگ انتخاباتی در زمین چمن دانشگاه تهران، اهداف مجاهدین از شرکت در انتخابات ریاستجمهوری را چنین بیان نمود:
«... ما میدانیم چکار میکنیم. ما کور حرکت نمیکنیم. ما معنی حرفمان را میفهمیم. ما راه درست را از انحراف تشخیص میدهیم. ما اهل تبلیغات دروغین و توخالی نیستیم. هیچ نیروی انقلابی چنین کاری نمیکند؛ و ما همه اینها را از درون ۱۴ سال مبارزه بیرون آوردهایم. اما در این مدت که به آزمون فعلی منجر شدهاست و برادرمان مسعود را بهعنوان کاندیدای ریاستجمهوری نامزد کردیم. ما شایستهترین، برجستهترین، ما صالحترین فردی را که به نظر مان میرسید از روی همان احساس مسئولیتی که داشتیم نامزد کردهایم. در تمام این مدت ۱۴سال برادرمان مسعود از همان اوایل بنیانگذاری سازمان، از اوایل سال ۴۶، در کوران این مبارزات بودهاست؛ از نزدیک و در بالاترین سطح با تمام تجارب سازمانی ما آشنا بوده و آشناست. مسعود تنها باقیمانده کادر مرکزی سازمان پیش از سال ۵۰ است…»
در روز ۲۸ دی در دانشگاه صنعتی شریف مسعود رجوی علت پذیرش کاندیداتوری خودش را چنین توضیح داد:
ما همچنان که بارها گفتهایم با حفظ نقطه نظرات خودمان در رابطه با قانون اساسی یعنی نقطه نظرات انقلابی خودمان نه ازموضع لیبرال نه از موضع انحرافی نه از موضع حقوقی صرف بلکه از موضع یک انقلابی و موحد راستین انقلابی که بیشتر میخواهد عناصر ترقیخواهانه بیشتری میخواهد. تمایلات عمیق و رادیکال بیشتری میطلبد به مقامات مسؤل درسطح عالیترین شخصیتهای کنونی کشور وضعیت خودمان را اعلام کردیم؛ و به ایشان گفتیم که در فضای موجود بایستی قدمی برداشت که حتی المقدور به جدائیهای انحرافی به جنگ افروزیها خاتمه بدهد یا مقداری آنها را ترمیم کند. این نیت آن قدر مقدس و آنقدر انسانی بود که بلااستثنا تمام آنها تأیید کردند وحتی به خود من گفتند که شما فداکاری بزرگی را انجام میدهید به دلیل اینکه فشارهایی که بعداً رویتان خواهد آمد پذیرشش ریسک مهمی محسوب میشود. از نظر حقوقی صرف هم در هیچ جای جهان در هیچ مجموعه حقوقی سابقه ندارد که وقتی قانونی بعنوان اراده اکثریت تلقی شد اقلیت را کسانی را که حتی به آن رای ندادند وحتی با آن مخالفت کردند از حقوق موضوع آن قانون محروم بکنند. به هرحال ما برای اینکه شاید بتوانیم تا حدودی در جهت رفع پراکندگیها جنگ افروزیها مؤثر باشیم، دست به معرفی کاندیدا زدیم. اولین قدمی که در تحقیق این مطلب انجام دادیم، بررسی لایحه انتخابات اولین ریاست جمهور ایران مصوب شورای انقلاب بود که در تاریخ اول دی در روزنامهها منعکس است. در آنجا مطابق همان قانون ۴ شرط پیشنهاد شده بود برای ریاست جمهوری یعنی برای نامزدیش. شیعه ایرانی الاصل بودن، سن بیشتر از سی سال، عدم سوء پیشینه و ماده بعدی مدیر و مدبر و الی آخر. در این قانون به همان ترتیبی که گفتم در هیچ قانون دیگری در هیچکجای جهان هم، یا لااقل ما خبر نداریم، که بشود اقلیتی را از حقوق مصوب در قانونی که طبعاً اکثریت به آن رای داده محروم بکنند. طبیعتاً ما خبرگان نمیخواستیم ما مؤسسان میخواستیم، ولی وقتی ایجاد شد به هرحال میخواستیم تأثیر مثبت و سازنده خودمان را بگذاریم و با خیلی از نیروهای دیگر در آن شرکت کردیم. اینجا هم همینطور. یعنی از همان در صد یا قطره آزادی و دمکراسی هم هست که از کانال آن بشود تأثیر گذاشت؛ طبیعتاً نمیخواستیم دریغ بکنیم و این چیزی است که طبیعتاً جناح مقابل خیلی بایستی خواستار آن باشد. بر این اساس به ما گفتند که میتوانیدثبت نام بکنید؛ ولی بر خلاف سایر کاندیداها خودمان به هیچ وجه اعلام نکردیم برای اینکه به فرض اگر اشکال قانونی هست بازهم بررسی بشود. اجازه بدید عین نامه ای را که من به امضای خودم نوشتم (در آخرین روز امکان کاندیداتوری یعنی هشتم دی ماه). این نامه از طرف سازمان به وزارت کشور داده شده این فتوکپیش است
وزارت محترم کشور
سازمان مجاهدین خلق ایران بدینوسیله برادر مجاهد آقای مسعود رجوی را بعنوان کاندید ریاست جمهوری معرفی و مدارک مربوطه را نیزبه پیوست تقدیم میدارد -با تشکر مجاهدین خلق ایران.
بلافاصله بعد من یک نامه نوشتم به معاون وزارت کشور که باز این را هم میخوانم:
وزارت محترم کشور
جناب آقای دکتر میرسلیم،
ضمن اعلام آمادگی برای نامزدی ریاست جمهوری تقاضا میکنم تا اطلاع ثانوی از اعلام نام اینجانب بویژه در مطبوعات کشور خودداری فرمائید. بخصوص اینکه با توجه به مطالبی که جناب آقای فلانی که عمداً اسم را نمیگویم در جریانش هستند هرلحظه امکان صرف نظر کردن از کاندیداتوری وجود دارد.
این را منضم کردم به آن و فرستادم. منظور ما این بود که مطالعه بکنند چون قصد خیری داشتیم و در صورتیکه بهرحال وضعیت اقتضا نمیکند قانون که وضعیتش روشنه و اعلام نکنند؛ بنابراین ما صبر کردیم تا بعد وزارت کشور خودش اسم مرا اعلام کرد. مشروح قضایا البته محتاج فرصت دیگری است و شاید همزمانهای دیگر تا و دقیق تر ومستندتر و موثقتر اینها را عرضه کنیم به مثابه گزارشی به تمام مردم ایران. اما بعد سر تیتر قضایا به این ترتیب بودکه تمایل بر این بود که من شخصاً کنار بروم. ابتدا از تبلیغات یعنی از رادیو و تلویزیون و بعد هم از کاندیداتوری؛ و تا به امروز؛ که طبیعتاً موضع ما این است که چون از کانال قوانین موجود وارد شدیم هر وقت از این لحظه به بعد مسؤلین به فرض تشخیص بدهند که کاندیداتوری من خلاف قانونی است حتماً خودشان خط خواهند زد و ما هم به آن گردن میگذاریم. نه تنها گردن میگذاریم بلکه از همه خواهران و برادران هم میخواهیم که با آرامش کامل با صبوری و متانت انقلابی با قضیه برخورد بکنند؛ ولی تا وقتی که مسؤلین اعلام نکردند ما هیچ تغییری در اوضاع به نظرمان نمیرسد. اینها چیزهاییست که برای تاریخ آینده هم درس خواهد بود. تا آنجاکه به ما مربوطه ما براساس اعتقادات نسلی که فقط به فقط رنجهای انقلاب را تحمل کرده براساس شرافت و آرمان میلیونها زن و مرد آزاده ای که در سراسر کشور مسولیت دفاع از خواستههای برحق شان را در رابطه با انتخابات ریاست جمهوری، مسؤلیت سنگین را بر دوش ما گذاشتند حرفمان این است، حرف همه؛ که چوب، چماق و عوامفریبی دیگر اثر ندارد. اگر قانون است شکی نیست گردن خواهیم گذاشت. اما شانتاژ و تهدید چیزی نیست که درمقابلش سر فرود بیاوریم. اگر این نسل در مقابل تهدید و شانتاژ سرفرود میآورد امروز این انقلاب در اینجا نبود و بسیاری مقامات هم در جایی که نشستهاند نبودند. اجازه میخواهم به همه خواهر و برادرانی که این روزها دشنام شنیدندکتک خوردند مجروح شدند یا قلبهاشان جریحه دار شده تهنیت بگویم. تهنیت به خاطر اصالت و حقانیتی که حالا این شکل کنونی شما ازاین طریق آن را تعقیب میکنید. امر ما هیچ جایی برای شکست وخواری و بنبست برسمیت نمیشناسد. به همین دلیل بایستی فوقالعاده هوشیار باشیم از لوث شدن مواضعمان از به ابتذال کشانده شدن توسط نیروهای شناخته شده خوداری بکنیم. برای ما مهم این نیست که چه تعداد رای بیاوریم یا نیاوریم. آن چیز که تا بحال اثبات شده و خودش هم تهنیت دارد و مرهون همین مقاومتها و نیات پاک و صادقانه است این است، بالاترین کیفیت تکاملی جامعه مان تا امروز که هنوز در نیمه راه انتخابات هستیم موضع خودش را مشخص کرده، این موضع همچنان که گفتم چیزی نیست که وابسته به یک فرد یا فقط گروه باشد. این آرمانها، خواستهها و حقوق عادلانهای است که میلیونها هموطن آگاه مبارز و شجاع و شرافتمند با این تفاوت که پنجه بکس یا تریبونهای غصب شده بدست ندارند، تا حالا موضع خودشان را مشخص کردند. به همین دلیل بازهم بایستی یادآوری بکنیم مسؤلیت سنگین فرد فرد خودمان را برای حراست از این آرمان و از این برنامه. برای حراست از آنچه که تا بهحال به آن رسیدیم و برای محافظت در مقابل انواع و اقسام توطئههایی که همچنان تهدیدمان میکند. هرچقدر فشارها بیشتر بشوند، البته که ما اراده مان را بیشتر صیقل میزنیم. هرچقدر ناراحتیهای بیشتری برایمان فراهم بکنند، البته که ما شور ایدئولوژیکی بیشتری احساس میکنیم. شما یادتان هست، این که من نمیخواهم مسئله را فردی بکنم ولی به هر حال مثالی که الان به ذهنم میرسد فقط همین است، فردی که گفتم منظورم در رابطه با خودم بود. به هر حال، ما تا آنجایی که در توان داریم و تا آنجایی که صداقت داریم که درست بفهمیم سعی میکنیم که درست عمل کنیم.
در همان سال روحالله خمینی به رغم اینکه متعهد شده بود در انتخابات دخالتی نکند با با یک فتوا مسعود رجوی را از کاندیداتوری حذف نموده و اعلام کرد:
کسانی که به قانون اساسی جمهوری اسلامی رأی ندادهاند حق کاندید شدن در انتخابات را ندارند.
روزنامه اطلاعات بر همین اساس در روز یکشنبه ۳۰ دی ۲ خبر را منتشر کرد:
تیتر روزنامه اطلاعات:
«امام خمینی: کسانی که به قانون اساسی رأی مثبت ندادهاند حق ندارند رئیس جمهور شوند»[۱۶]
ستون اول روزنامه اطلاعات
«سازمان مجاهدین خلق ایران دیشب ضمن اطلاعیه ای انصراف مسعود رجوی را از نامزدی ریاست جمهوری اعلام کرد»
سازمان مجاهدین خلق همچنین در اطلاعیه خود از خمینی پرسید:
ستون دوم از سمت چپ روزنامه اطلاعات
«مستدعی است روشن فرمایید که آیا بر خلاف قوانین مصوب کشور، هیچ حمله و هجوم و مزاحمتی به شعبهها و مراکز و اعضا و هواداران مجاهدین خلق ایران مجاز است یا خیر؟»
مسعود رجوی پس از فتوای خمینی ضمن انصراف از کاندیداتوری ریاست جمهوری در روز ۲۹ دی، در پیامی اعلام کرد:
«اگر این مبارزه انتخاباتی بازندهای داشته باشد، من نیستم».
کاندیداتوری مسعود رجوی برای نمایندگی مجلس در تهران
اواخر سال ۱۳۵۸ تلاشها برای برگزاری انتخابات مجلس آغاز شد. مسعود رجوی یکی از کاندیداهای مجاهدین برای انتخابات مجلس بود که نامش در لیست ۳۰ نفرهٔ کاندیداهای مجاهدین وجود داشت. سازمان مجاهدین انتخابات مجلس را فرصتی برای ایجاد تغییراتی که مطلوب او بود میدانست . انتخابات در روز ۲۴ اسفند ۱۳۵۸ برگزار شد.
در این انتخابات تقلبات بسیاری علیه مسعود رجوی صورت گرفت.
در روز ۲۳ اسفند ۱۳۸۳ یک شاهد طی تماسی با رادیو آمریکا در مورد اولین انتخابات مجلس و آراء مسعود رجوی گفت:
«همون موقع که رأی آقای رجوی را که ۲ میلیون رأی آورد، بنده چون دوستان من در مرکز آمار بودن، میدونم رأی آورد؛ ولی آقای خلخالی آمد اونجا رجوی را کرد رجایی»
مسعود رجوی با وجود تقلبات با ۲۹۷ هزار رأی نفر دوازدم تهران شد.[۱۷]
سازمان مجاهدین خلق ایران لیست تقلبات در این انتخابات را در یک اطلاعیه اعلام نمود:[۱۸]
- تبلیغ و تحریک مردم علیه سازمان مجاهدین و توهین و مارک زدن به مجاهدین ۱۸۶۰ مورد
- اختلال و تقلب در هنگام شمارش آرا، قلم بردن در تعرفهها، نوشتن آرای کاندیداهای سازمان به حساب کاندیداهای دیگه ۳۱۴ مورد
- دخالت در رایگیری با کارت جعلی ۱۹۰ مورد
- تبلیغ علیه مسعود رجوی ۱۱۵ مورد
- سوءاستفاده از سمت روحانیت و ریاست حوزه ۲۹۱ مورد
- استفاده از تعرفه اشخاص و بیسوادان به نفع کاندیداهای ائتلاف بزرگ ۳۵۵مورد
- سوءاستفاده از شناسنامه غیر و فتوکپی کارت شناسایی به جای شناسنامه ۲۱۷ مورد
- اخراج ناظران و معترضین به تقلب از حوزه با کتک زدن و بازداشت ۱۵۳ مورد
در ادامه روحالله خمینی فرمان به دو مرحله ای شدن انتخابات داد. مجاهدین خلق در بیانیهای مخالفت خود را اعلام کردند. در مرحله دوم فرصت برای حذف کامل نمایندگان بازمانده از مجاهدین خلق باقی بود. در عمل نیز چنین شد و در پایان دور دوم هیچیک از مجاهدین نتوانست به مجلس راه یابد.
میتینگها و سخنرانیهای مسعود رجوی
اولین میتینگ مسعود رجوی در دانشگاه تهران
در چهارم بهمن ۱۳۵۸، یعنی چهار روز پس از آزادی، مسعود رجوی یک میتینگ در دانشگاه تهران برگزار کرد. او در آن سخنرانی سقوط شاه را آغاز راه توصیف کرد؛ و در ایان سخنرانی گفت:
«من نیامدم اینجا که روند خودبخودی قضایا را فقط ستایش کنم. ما نیامدیم که آنچه را که هست و فقط هست تأیید کنیم. لختی هم باید به آن اندیشید که چه چیز باید باشد؛ و چه چیز نباید باشد! برادران، خواهران، رزمندگان و مبارزین! ما سر نداده بودیم که بهجایش زر بگیریم. مگر جانمان را برای این داده بودیم که بهجایش جاه بگیریم؟ از جا برنخاسته بودیم، قیام نکرده بودیم که در جاهای بهتر و صندلیهای بهتر و مقامات بهتری قعود کنیم»[۱۹]
او در ادامه آن سخنرانی گفت:
انقلابات پیروزمند جهان رو همه مطالعه کردهاید، سازمان داشتند و سلاح ولی خلق ما چه داشت؟ فقط سینه ای سپر کرده وآنطور که ما توی زندان میشنیدیم در اون شبهای محرم، بانگ تکبیر. این خلق اینطور تا اینجا این پیروزی رو بدست آورده، وای برما اگر این پیروزی رو درست ادامه ندیم. پس مبادا که فرصتهارو ازدست بدیم و به نسل نفرین شدهای خودمون رو تبدیل کنیم. به صراحت باید گفت برادران و خواهران، مبارزه حق هر بشریست و حق هر نیرویی ویژگی انسانه اگرانسان مبارز نباشه که انسان نیست. امروز انقلاب ایران پیروزیش در گرو شماست که آیا رسالت خودتون رو انجام خواهید داد یا نه، و این رسالتی است بس مشکل. میشه نشست و تا نهایت حرکت خودبخودی رو تقدیس کرد. این حرکت خیلی عظیمه، خیلی قابل ستایشه ولی نباید به همین قناعت کرد گفتیم که ما درآغاز راهیم راهی بس دور و دراز که تا قلة توحید ادامه داره. با درود به تمام شهدای انقلابی خلق، پیروز باد انقلاب دمکراتیک ایران![۲۰]
در دقایق پایانی میتینگ بود که مسعود رجوی به جای «انقلاب اسلامی»، روی «انقلاب دموکراتیک» تأکید کرد. یک نفر سؤال کرد: «انقلاب دموکراتیک یعنی چه؟» رجوی گفت: «یعنی انقلابی با شرکت مردم؛ همه قشرها خلق!»[۲۱]
دومین میتینگ مسعود رجوی در دانشگاه تهران
این میتینگ در ۴ اسفند ۱۳۵۷ برگزار شد. در این سخنرانی مسعود رجوی سخنانی ایراد کرد که زیاد قابل انتظار نبود. وی بجای حمایت تام و تمام از خمینی بدون اینکه نامی از وی ببرد گفت:
«انتصابات مختلف سیاسی و نظامی و اداری، تا سرحد امکان و بهخصوص در حد کادرهای طراح و رهبریکننده، با نظر شوراهای مردمی صورت گیرد».[۲۲]
مهدی ابریشمچی از کادرهای بالای مجاهدین در مورد این میتینگ و موضعگیری مسعود رجوی میگوید:
«نکتهٔ خیلی مهم این بود که این موضعگیری واقعاً مخالف انتظار اکثریت مردم بود. به این دلیل که این موضعگیری درست در روزهایی انجام گرفت که خمینی در اوج محبوبیت بیبدیل روزهای اول حاکمیتش بود. رژیم شاه سرنگون شده بود و مردم تصویر خمینی را در ماه میدیدند. در واقع به خمینی گوشزد میشد که نباید زیر آنچه که در مورد مسألهٔ آزادیها در پاریس قول دادی، بزنی!»[۲۳]
سخنرانی مسعود رجوی در احمدآباد
ده روز بعد در روز ۱۴ اسفند ماه در سالروز درگذشت دکتر مصدق مسعود رجوی بر مزار دکتر محمد مصدق یک سخنرانی داشت. او در این سخنرانی گفت:
«و بهنام رهبر فقیدی که در اینجا آرمیدهاست. رهبری استوار، سرسخت و سازشناپذیر که نخستین بار درس مبارزه با استعمار را در مکتب او آموختیم. آنکه در میهن خود غریب و در خانهاش در تبعید و در عین زنده بودن، چونان شهید بهسر برد. از اینرو جای آنست که بدواً خالصانهترین درود انقلابی خود را نثار این آموزگار جنبشهای بزرگ ضداستعماری ملل اسیر و در زنجیر جهان کنیم؛ و همچنین درود بفرستیم به شهید پرافتخار – وزیر خارجه قهرمان دکتر محمد مصدق – شهید دکتر حسین فاطمی، قهرمان ملت ایران؛ و نیز درود بفرستیم به شهدای پرافتخار سیام تیر… به همین مناسبت از کلمات تاریخی خود دکتر مصدق یاری میگیریم و درود بفرستیم باز هم به همه کسانی بقول خود او «.... در سیاست مملکت اهل سازش نیستند و تا آنجا که بتوانند مرد و مردانه میایستند و یکدندگی بهخرج میدهند».... و درود میفرستیم باز هم به کسانی که بقول خود ایشان».... در راه آزادی و استقلال ایران عزیز از همه چیز خود میگذرند»..... چیزی که ما میخواهیم این است که: مبادا اشتیاق تودههای مردم نسبت به اسلام، به یأس و دلسردی منتهی شود! خلاصه اینکه ما میگوییم: جمهوری اسلامی بله! ولی سوء استفادهٔ ارتجاعی از اسلام نه!»[۲۴]
میتینگ مسعود رجوی در ترمینال خزانه
روز چهارم خرداد ۱۳۵۸ به مناسبت اعدام بنیانگذاران مجاهدین خلق ایران یک میتینگ بسیار بزرگ در ترمینال خزانه در جنوب تهران برگزار شد. در این میتینگ مسعود رجوی آیتالله طالقانی را به عنوان کاندیدای مجاهدین در ریاست جمهوری معرفی کرد.
سخنرانی مسعود رجوی در میتینگ دانشگاه تهران مشهور به آینده انقلاب
روز ۱۰ بهمن ۱۳۵۸ سازمان مجاهدین خلق یک میتینگ در دانشگاه تهران برگزار کردند که در آن از قتل و کشتار هوادارانشان شکایت کردند. مسعود رجوی در سخنرانی خود در این میتینگ گفت:
«امروز، برای بزرگداشت شهدایی بس والا قدر و پر ارج و شأن جمع شدهایم، شهید اولین احمد، چه سمبل پر معنایی، نارنجک را کشید، خودش را قطعه قطعه کرد، به دشمن هیچ نداد نه سلاح، نه اطلاعات و نه حتی جسم خودش، آخر او یک مجاهد خلق بود، مظهری از اراده شکست ناپذیر خلقی قهرمان نسبت به غلبه بر ظلمات جهل و اسارت؛ و چنین بود که اینان به قول پدر طالقانی راه جهاد گشودند، البته اونروز نه کسی احمد و نظایرش را منافق خواند و نه از شکیات و سهویات آنها سئوال کرد و نه آنها را التقاطی قلمداد کرد، آخر آنروزها، فقط بحث رزم و میدان بود، طاغوت آنقدر سخت گرفته بود که مرز جنبش و ضد جنبش، مرز انقلاب و ضدانقلاب به معنی حقیقی کلمه و نه به معنی ابتذالیش واقعاً نمیتوانست مخدوش بشه. به این ترتیب جایی برای شیرین زبانی، خوش رقصی، مجاهد نمایی و مسلمان نمایی باقی نمانده بود. آخرآنروز در صحنه هیچ اثری از آنهایی که امروز ما را از قیام به مسئولیتهای تاریخیشان میترسونند نبود. چونکه بازی گرگم به هوا نبود، مبارزه سخت و خشن و جدی، و یا اگر هم از بعضی از اینها خبری بود، در پشت صحنه، در پشت جبهه و نه در صفوف نخستین، مرزها نمیتوانست مخدوش بشه. اهل اسلام و اهل نفاق به سادگی قابل تشخیص بودند. البته باز هم شکر خدا که با این آزمایشی که امروز در کورانش هستیم، باز هممرزها برامون روشنتر شد. فهمیدیم که هر کسی چه در دل داره و چند مرده حلاجه و در اوج همین آزمایش و در یکی از دقیقترین و حساسترین نقاط آن بود که تازهترین و آخرین شهید به خاک افتاد، عباس، مجاهد کارگر، کارگر شهید.
گناه عباس چه بود، اگر در این نشریه دیده باشین، خودش قبل از شهادت به خط خودش نوشته: من عباس عمانی که یکی از طرفداران سازمان شما میباشم دیپلم چهارم نظری را گرفتهام. (باد در بلندگو میپیچد و صدا خوب نیست) و فعلاً در پروانه سازی در نعمتآباد کار میکنم. برادران کارگرم را راهنمایی کردم تا هوادار سازمان شما باشند، و همچنین در محل زندگیمان، شیر و خورشید، چهار راه عباسی نیز دوستانم را، بیشترشان را، هوادار سازمان کردهام و بعضی از بچههای فامیلهایمان را هم همینطور، از گفتن این مطالب نه پاداش میخواهم و نه برای خودستایی است، چون حقیقت را همیشه باید ترویج کرد، حقیقت را همیشه باید ترویج کرد. …
بله، به نظر ما میان احمد تا عباس فرقی نیست. هر دوی آنها حقیقت را ترویج میکردند، خواه با تفنگ و خواه با اوراق انتخاباتی، حقیقت حقوق یک خلق، حقیقت حقوق مستضعفین حقیقت حقوق کارگر و دهقان با این تفاوت که آن موقع، نبرد با ضدحقیقت، با سالوس و ریا و تزویر بسیار سادهتر از حالا بود، بهمین دلیل شأن عباس بسیار بالاست، حقیقتی را که بهش گواهی داد، و این شهادتی بودعلی گونه، علی وار بدست خوارج، قشریون و مترجعین. شهادتی نه به دست کفار آریامهری، بلکه بدست اوباش و چماقداران ایادی انحصار طلب، امروز جمجمه عباس ما را شکستند، خونش رو به زمین ریختند؛ ولی با پیامش چه خواهید کرد. حقیقت را همیشه باید ترویج کرد. بله الزام به ترویج حقیقت، از ذات خود حقیقت میجوشه، مسئولیت همه دانایان، آگاهان، روشنفکران، که حالا یک کارگر پیشتاز آنها شده، و به همین دلیل حقیقت بخودی خود دارای آن نفوذ، اقتدار و درخششی است که هیچ نیرویی را سرانجام توان برابری با اون نیست.
همین چهرهها بودند که درجریان انتخابات کتک خوردند، جمجمههاشون شکست، مجروح شدند، گلوله خوردند، اما آرامش را حفظ کردند، بردباری انقلابی نشان دادند. (جمعیت ـ درود بررجوی) چه کسانی آرامش را حفظ کردند، چه کسانی خون جگر خوردند و دم برنیاوردند (کف زدن جمعیت). شما بودید، حتی اسم شهید را هم اعلام نکردیم. سوز دل پدر و مادرش را تصور کنید، این بود آزمایش انضباط و اخلاق انقلابی و اخلاق اسلامی، درمقابل آن جرح و ضربها، صدها تن مجروح در گوشه و کنار کشور و هزارها تن مضروب و کتک خورده و تحریکات جمعه و ایام عزا، و رادیو و تلویزیون و شهید، ما هم آزمایش دادیم، این آزمایش ما بود، پس بگذارید همینجا تشکر بکنم، از فرد فرد میلیونها تنی که در این انتخابات براستی آزمایش حقانیت، اصالت، و رشد و بلوغ سیاسی خودشون را دادند. از همه مردم، از همه آنهایی که صادقانه از ما حمایت کردند، بویژه جوانان شریف، شجاع و غیور که توانستند بر احساساتشون غلبه کنند و براستی که چه کسی میدونه که این تحملها چقدر مشکل است. مخصوصاً من بایستی از خواهران و برادران عزیز کردمون تشکر بکنم. وقتی تلفناً با رهبران مذهبی و سیاسی آنها تماس گرفتم و بهشان گفتم که بالاجبار بایستی کناره گیری بکنم و از آنها استدعای آرامش کردم، براشون فوقالعاده دردناک بود، خود آنها هم به درستی نمیدانستند که چطور بایستی آرامش را حفظ بکنند، اما با این همه، همه نوع گونه قول مساعدت دادند و در عمل هم دیدید. عده دیگر از ما میپرسیدند چطور که کاندیدای ما بایستی حذف بشه ولی تیمساران شاهنشاهی برجای بمانند، باز هم من گفتم نمیدانم ولی آرامش را باید حفظ بکنیم . خوب این از اخلاق و انضباط انقلابی ما ، فردای انتخابات مسلحانه به ما حمله کردند، باران دشنام و باران گلولههای ژـ ۳ اینهم مظهر دیگری از اخلاقیات آنچنانی در پشت مارک اسلام با برگ مأموریت»
مسعود رجوی در ادماه این سخنرانی در اعتراض به هجوم هواداران خمینی به اعضاء مجاهدین فریاد زد:
«پس کجائید ای مسلمانها؟ مگر نمیبینید چه به روز ما و هوادارانمان و خانوادههایمان میآورند؟ مگر دائماً تکرار نمیکردید از قول رسول خدا «من سمع رجلاً ینادی یاللمسلمین! فلم یجبه، فلیس بمسلم»؛ در گوشه و کنار دنیا اگر کسی مسلمانها را به کمک بطلبد و اجابت نکنند، مسلمان نیستند. یا لاالمسلمین پس کجائید؟ چرا صدایتان در نمیآید؟ اللهاکبر! مگر نمیبینید که چطور طرفداران ما را سر میبرند در نظام جمهوری اسلامی: پس چرا سکوت پیشه کردید؟ مگر گناه ما چیست؟ ای کسانی که گوش دارید؟ مگر ما چه کردیم جز تحمل رنج و اسارت؟»[۲۵]
مسعود رجوی همچنین برنامه و خواستههای سازمان مجاهدین را برای ایران چنین اعلام کرد:
«پس بگذارید تصریح کنم، این آینده انقلاب است که برای ما اهمیت داره، و بنابراین، هیچکدام از ما، هیچکدام از ما، نه مشتاق و نه مدعی و نه خواهان هیچ پست و مقامی بوده و هستیم. ما آینده انقلاب را روشن و فیروزمند میطلبیم. بله ما هستیم یعنی از این پس به قول علی ع شعار ما اینه: العمل، النهایه، الاستقامه. عمل، دیدن نهایت و پاداش و پایان کار و استقامت روی این؛ بنابراین ما حول این برنامه، حول این خطوط اسلامی و انقلابی و مردمی، میگیم هر کس میخواد بیاد. هر کس برایش واجد اهمیته که تفرقهها برن کنار و تمام خلق رو به جلو بره چه بهتر. باین ترتیب، ملاحظه میکنید، که اگر معیارهای عملی بمیان بیاند، چقدر راهها و تشخیصها ساده خواهد بود. خواستهامون هم همان برنامه است، اجازه میخواهم، سرخطش را باز هم بخوانم که ما چه میخواهیم وحول چند نکته اش توضیح بدهم. شوراهای مردمی، استقلال، تمامیت ارضی و حاکمیت مردم، آزادی کامل احزاب، عقاید و مطبوعات حقوق ملیتها :) بخصوص در مورد کردستان، یک نکته بسیار باریکتر از مو هست که نبایستی ازش بگذریم و آن کلمه خودمختاری است، این کلمه برای مردم آنجا مقدس شده، سالهای سال بهشون ستم شده بود، ما بایستی موضع خودمانرا روشن بکنیم، آیا نسبت به کلمات حساسیم، آیا باید جنگ کلمات راه انداخت، اگر برای مردم این کلمه مقدس است. بایستی مفهوم و چارچوبش را روشن کرد و بهشون گفت و داد؛ و بعد مسئله برابری زن و مرد، هرچقدر میخواین، از حقوق مادر و اهمیت مادر و احترام به مادر صحبت بکنین، همه اش درست؛ ولی بیاین یک مقداری هم حقوق مساوی سیاسی و اجتماعی زن را بهش بدین تا درجه دوم تلقی نشه، بعد مساوات اسلامی تشیع وتسنن بود، ماده نهم، زمین برای دهقان و کار برای کارگر بود، و ماده دهم مسکن، بهداشت، و تحصیلات برای همه، اینها را برای این میخوانم که ما روش هستیم و خواهیم بود. یازده: مبازره با هرج و مرج بود و تأمین آسایش اجتماعی برای تمام مردم»
سخنرانی مسعود رجوی در میتینگ دانشگاه تهران در اسفند ۵۸
در دوم اسفندماه ۱۳۵۸ مسعود رجوی سخنرانی دیگری در دانشگاه تهران داشت. دراین سخنرانی نزدیک به ۲۵۰ هزار نفر شرکت داشتند. مسعود رجوی در این سخنرانی باز هم به بسته شدن راههای مبارزه مسالمتآمیز اعتراض نمود. او گفت:
«پس بیائید پیدا کنیم، کدامین جماعت از ما بود که در سوگندش نیرنگ نهفته بود. نیرنگ انحصار و فزون طلبی. «انما یبلوکم الله به» اینها همهاش آزمایش است. باز هم به روایت قرآن وقتی رشتهها و پیوندها شکسته میشود، آن طبقات و گروههائی روی کار میآیند که دوباره جامعه را میبرند به سمت طبقات فرادست و طبقات فرودست …
همان نظام قبلی، همان مسیر تدریجی بجانب طاغوتهای زمان و طاغوتهای جهان، درست بهمین دلیل بود که من پارسال در همینجا و در همین زمین اعتراض کردم، سوگندها را در برابر یکی دیگر از آخرین شهداء یادآور شدم، و پرسیدم چرا؟ چرا؟
همانروز گفتم که اگر جهاد یک مجاهد را خوار بدارید، توی سرش بزنید، از نیروهای واقعاً انقلابی خلع ید و قطع ید کنند، تهمت و برچسب بزنند، اتهام مارکسیست ـ اسلامی را بگونهای دیگر تکرار بکنید؛ و مسالهای نظیر کردستان را بجای حل اصولی با برچسب تجزیه طلبی به قهر و تعارض بکشانید. لاجرم مجدداً طبقهای را رشد خواهید داد که «هی اربی من امه» فزودهتر و برتر در میان طبقات خلق خواهد شد.
آخر، اگر قرار میبود در یک جامعهای همه مثل هم فکر کنند، مثل هم نظر داشته باشند، سر موئی بین اندیشه و رأی آنها اختلاف نباشد، که خدا خودش اینکار را میکرد. پس چرا ما باید آنقدر حقیقت را و درست را و اسلام را هم منحصر بخودمان بکنیم؟ آنقدر که بگوئیم هر که رأیش رأی ما نیست، اصلاً نظر ندهد، یا مثل همین دیروز در خزانه و روز قبلیاش در گود و روز قبلیاش در یاخچیآباد تهران، چون مجاهد است و یا به مجاهدین وابستگی دارد، تمایل یا سمپاتی ابراز میکند، حق زندگی ندارد»[۲۶]
مسعود رجوی همچنین در این سخنرانی نسبت به بسته شدن راههای مبارزهٔ مسالمت آمیز اعتراض کرده و گفت:
«بیایید خودتان به دست خودتان، با بستن راههای فعالیت قانونی، راههای فعالیت غیرقانونی را باز نکنید. از این فرصت که تمام نیروها حاضر شدند بهرغم همه محدودیتها، مشتاقانه باز هم شرکت بکنند، باز هم همکاری بکنند، استفاده بکنید. ما زندگی و فعالیت در یک نظام قانونی را پذیرفتیم، اگر بگذارند. آنقدر پذیرفتیم که تا بهحال از حق قانونی، شرعی، اخلاقی دفاع از خودمان هم استفاده نکردیم. شنیدید ما یک گلوله شلیک کرده باشیم؟ یک مورد حتی؟ ولی هیچکس، هیچکس از مقامات مسئول نیآمد به ما بگوید که داستان شما چیست و بر سر شما چه میگذرد؟ اما اگر پیوسته یک عدهای بخواهند با چماق و گلوله به ما بتازند و هیچ مقام مسئولی هم جوابگو نباشد، دیگر تکلیف چیست؟»[۲۷]
سخنرانی مسعود رجوی در میتینگ رشت
در میتنگ مسعود رجوی در رشت حدود ۳۰۰ هزار نفر شرکت داشتند. سعید قاسمی از فرماندهان سابق سپاه در این رابطه میگوید:
«اینجا وقتی توی شمال سخنرانی کرد، بالای سر میرزا کوچیکخان، دویست هزار نفر دانشجو و جوون همینجوری ریخته بودن! وقتی صحبت میکرد، اینا همینجوری غش میکردن! چنین کاریزمایی! چیز چیزم نمیکرد! حرف بلد بود بزنه و اینها! اونقدرم خاطرخواه داشت!»[۲۸]
مسعود رجوی که در رشت با استقبال و هیجان بسیار جمعیت مواجه بود گفت:
«آخر مگر گناه ما چیست؟ مگر ما در سراسر این مدت حتی بهعنوان مثال یک گلوله هم شلیک کردیم؟ پس چه شد که برای آنها مجاهد محبوب دیروز، حالا منافق شد و ضدانقلاب؟»[۲۹]
سخنرانی مسعود رجوی در میتینگ تبریز
در روز ۲۰ اسفندماه ۱۳۵۸ مجاهدین میتینگ دیگری در تبریز داشتند که در آن مسعود رجوی نیز سخنرانی کرد.[۳۰] این میتینگ با سخنرانی عزیز رضایی مادر چند جانباخته در زمان شاه آغاز شد. سپس احمد حنیفنژاد برادر محمد حنیف نژاد در آن با زبان ترکی به سخنرانی پرداخت. سخنران بعدی موسی خیابانی عضو مرکزیت سازمان مجاهدین سخنرانی کرد.[۳۱]
سخنرانی مسعود رجوی در امجدیه
مسعود رجوی طی یک سخنرانی در خرداد ۵۹ در استادیوم صد هزار نفری امجدیهٔ تهران، که بهخاطر بزرگداشت قربانیان حملات جمهوری اسلامی به هواداران مجاهدین برگزار شده بود، پیدایش و رواج سرکوب در جامعه را محکوم کرد. مسعود رجوی در این سخنرانی که به سخنرانی «چه باید کرد» مشهور شد به کشته شدن تعداد زیادی از اعضاء این سازمان در حملات کور توسط افرادی که آنها را منتسب به حکومت میدانست پرده برداشت:
«۲۳ فروردین، برادر کارگر ما، رضا حامدی که قبل از انقلاب، حزب رستأخیر خمین را منفجر کرده بود و حالا در کنار یک مغازه، کتابفروشی طالقانی را دایر کرده بود، به ضرب ۶گلوله شهید شد. ۳۰ فروردین، خواهر کوچک ما نسرین رستمی ـ دقیقاً نمیدانم چند سال دارد شاید۱۴–۱۳ سال ـ در شیراز به ضرب گلوله از پا افتاد. ۳۱ فروردین در مشهد یکی از با ارزشمندترین برادران ما، شکرالله مشکینفام ـ که همین حالا فرزند سهسالهاش را در بغل من دیدید بهضرب گلولهٔ ژـ۳در محل دفتر مجاهدین در مشهد بهشهادت رسید. مجاهد شهید مرتضی حمزه لو شبانه رفت در غسالخانهٔ اراک و از پیکر رضا عکس گرفت و چاپ این عکس در نشریهٴ مجاهد ـ که پیکر سوراخ سوراخ شدهٔ رضا با رگبار مسلسل یوزی را نشان میداد ـ باعث شد تا داستان تصادف جمع بشود. با این همه، شکایت خانوادهٔ رضا و مجاهدین به هیچجا نرسید! (پاسداران رضا حامدی را در خمین با رگبار مسلسل شهید کرده بودند. بعد او را آوردند اراک و میخواستند در جواز دفنش بنویسند تصادف). سوم اردیبهشت، برادر ما احمد گنجهای در رشت در خیابان تختی به ضرب گلولهٔ نامردمانی که از تهران بهنام انقلاب فرهنگی رفته بودند، به ضرب ژ ۳ بهشهادت رسید. ۱۹ اردیبهشت، در درگز یک قاصدک جوان دیگر، برادر کوچکمان، مجاهدفروش، جلیل مرادپور، دانشآموز سال اول دبیرستان به ضرب دشنهای که در قلبش فروکردند، در خون غلتید»[۳۲]
این میتینگ نیز مورد حملهٔ حامیان خمینی قرار گرفت و تعداد قابل توجهی مصدوم و مجروح شدند. مسعود رجوی در این سخنرانی در میان شور و هیجان جمعیت گفت: وای به روزی که بخواهیم مشت را با مشت و گلوله را با گلوله پاسخ بدهیم!
حمله به این میتینگ به سرعت به یک جنجال سیاسی در کشور تبدیل شد. ۲۰ تن از نمایندگان مجلس شورای اسلامی در اولین اطلاعیهٔ این مجلس حمله به این میتینگ را محکوم کردند. احمد خمینی نیز در سخنان مشابهی این حمله را محکوم نمود.
تشکیل شورای ملی مقاومت
در ۳۰ تیرماه ۱۳۶۰ یک ماه پس از آغاز اعدامهای دستجمعی در ایران و یک ماه پس از ۳۰ خرداد که پایان مبارزه مسالمت آمیز مجاهدین در ایران بشمار میرفت، مسعود رجوی در تهران یک ائتلاف سیاسی به نام شورای ملی مقاومت علیه جمهوری اسلامی تشکیل داد. این ائتلاف که برخی جریانات و شخصیتهای سیاسی به عضویت آن درآمدند در ادامه گسترش بیشتری یافت.[۳۳] مسعود رجوی پیش از آن تلاشی را برای متحد کردن نیروهای دموکراتیک و مخالفین جمهوری اسلامی آغاز کرد. از جمله نشریه مجاهد که پر تیراژترین روزنامه آنزمان بود بخشی از صفحات خود را تحت نام شورا به سایر گروهها و شخصیتها اختصاص میداد تا نظراتشان را بیان کنند.[۳۴]
ده روز پس از تأسیس شورای ملی مقاومت ایران توسط مسعود رجوی، وی به همراه بنی صدر رئیس جمهور وقت ایران به فرانسه رفت. در نیمه دوم سال ۱۳۶۰ در طی جلساتی برنامه و اساسنامهٔ شورای ملی مقاومت و تشکیل دولت موقت را به تصویب رساند. این شورا تصویب کرد که دولت موقت حداکثر ۶ماه پس از سرنگونی رژیم آخوندی انتخابات برای تشکیل ”مجلس مؤسسان و قانونگذاری ملی” را برگزار کند. پس از تشکیل این مجلس وظیفه شورای ملی مقاومت و موجودیت آن خاتمه مییابد و دولت موقت استعفای خود را به مجلس مؤسسان تقدیم میکند.[۳۵]
پرواز مسعود رجوی از ایران به فرانسه
در روز هفتم مرداد ۱۳۶۰ مسعود رجوی که سازمانش حدود یک ماه قبل روز ۳۰ خرداد را پایان امکان مبارزهٔ مسالمتآمیز و آغاز مقاومت سراسری اعلام کرده بود، تهران را با یک هواپیما از پایگاه یکم شکاری تهران به مقصد پاریس ترک کرد. سرهنگ خلبان بهزاد معزی، خلبان این پرواز بود. در این پرواز بنیصدر رئیس جمهور وقت جمهوری اسلامی نیز بهمراه او بود. پیش از آن فضای سیاسی در حاکمیت علیه بنیصدر بسیار برانگیخته بود و احتمال دستگیری وی وجود داشت. این پرواز با طرحی بسیار پیچیده به سرانجام رسید. سرهنگ خلبان معزی که از بهترین خلبانان نیروی هوایی ایران و خلبان مخصوص شاه بود در کتاب پرواز در خاطرهها در این رابطه نقل میکند:
رادار تبریز ما را گرفت. دو سه بار صداکرد و من یکبار جوابش را دادم. گفت خمینی گفته به شما بگوییم قول میدهم با شما کاری نداشته باشند. از لحاظ مادی و معنوی هم هرچه میخواهید در اختیارتان بگذارند. برگردید! من هم گفتم چند تا پرسنل نیروی هوایی درهواپیما هستند و هواپیماربایی کردهاند و ما هم داریم از این طرف میرویم. مکالمات ادامهداشت و من مخصوصاً ادامه میدادم تا وقتکشی شود. رادار مرتب میگفت رجایی که در آن موقع نخست وزیر و فکوری فرمانده نیروی هوایی بود در پست فرماندهیهستند و ازطرف ولایتفقیه به شما تأمین میدهند. ایرج برای وقتکشی گفت رجایی خودش باید تأمین دهد. رادار جواب داد خودش تأمین میدهد. یکی ازبچهها گفت من قانع شدهام بگذارید رفیقم را هم قانع کنم. ازین طرف صدای «F۱۴» بلند شد. هواپیمای»F۱۴» که صدای ما را گرفت برگرد نرو! گفتم من نمیروم هواپیماربایی شده. گفت برگرد استادمبودهای! چیبودهای! چیبودهای! میزنمت نرو! گفتم چی را میزنی؟ هواپیماربایی شده، یکمقدار بیاجلوتر خودت را نشانبده تا هواپیمارباها تورا ببینند و بترسند. با او که یکی ازشاگردانم بود مخصوصﴼ اینطور صحبت کردم تا ببینم موقعیتش کجاست؟ گفتم بیا! چراغهای هواپیما را خاموش کردم و بهبچهها گفتم بروند از محفظهٔ سوخت رسانی زیر هواپیما، بیرون را ببینند که آیا هواپیمایی دیده میشود یا نه؟ که دیده نمیشد. خوبیاش بهاین بود که رژیمیها نمیدانستند آقایرجوی و بنیصدر هم داخل هواپیما هستند. از این طرف خلبان «F۱۴» «تکرار میکرد برگرد میزنم! برگرد میزنم! بلندگوی دخل کابین روشن بود. در نتیجه صدایش را دیگران هم میشنیدند. به دفعالوقت ادامه دادم تا رسیدیم نزدیک پایگاه تبریز. این پایگاه موشکهایهاگ داشت. به لحاظ هواپیما، هواپیمایش «F۵» بود که قدرت رهگیری شب نداشتند ولی موشکهای هاگ داشت که زمین به هوا بود. برای اینکه از برد موشکهای هاگ دور بشوم نزدیک این پایگاه گردش بهراست کردم و رفتم سمت مرز شوروی. نزدیک مرز، دو هواپیمای شوروی بلند شدند و به موازاتما درمرز شوروی آمدند تااگرخواستیمواردخاک شوروی بشویم ما را بزنند. ما این طرف مرز میرفتیم وآنها آنطرف. حواسمان بود. تبریز را بهصورت یکنیمدایره دورزدیم تا هم ازبرد موشکها درامان باشیم هم وارد شوروی نشویم. وارد خاک ترکیه شدیم. درتمام اینمدت خلبان تعقیبکننده همچنان تهدید میکرد که ما را خواهد زد. من میگفتم بابا بیاجلو اینهاببینند میگفت میآیم. منظور اصلی مناینبود که وقت بگذرانم. آخرشهم گفت بهرادار سوریه میگویم شما را بزند[۳۶]
پرواز مسعود رجوی از طرف خبرگزاریهای بزرگ انعکاس پیدا کرد. در فرانسه کلود شسون وزیرخارجه وقت فرانسه هنگام فرود او در فردگاه حاضر شد. این حرکت یعنی پرواز و فرود آمدن در فرودگاه رسمی یک کشور مهم اروپایی به همراه رئیس جمهور وقت دولت ایران، نقش زیادی در رسمیت یافتن شورای ملی مقاومت به لحاظ بینالمللی داشت. این پرواز در حالی انجام شد که در سطوح بالای مجاهدین برای حفظ امنیت مسعود رجوی این روش مناسبتر تشخیص داده میشد که وی از راههای دیگری از کشور خارج شود. مهدی ابریشمچی از اعضای مرکزیت سازمان مجاهدین در این رابطه میگوید:
«خاطرم هست در یک جلسه مرکزیت که در منزل شهید علی زرکش تشکیل شده بود، همه اعضای مرکزیت ازجمله سردارخیابانی و شهید محمد ضابطی حاضر بودند. میخواستیم تصمیمگیری نهایی کنیم. بررسیهای انجام شده و ریسکها، نقاط قوت و نقاط آسیبپذیر طرح بررسی شده بود. اما ما نمیتوانستیم تصمیم بگیریم. اگر جواب نه میدادیم، مصلحت عالیه راهگشایی سیاسی را چکار میکردیم؟ و اگر جواب مثبت میدادیم، ریسک روی جان مسعود را چهکسی میپذیرفت؟ بههمین دلیل تمامی مرکزیت سازمان از مسعود خواست که بهدلیل صعوبت این تصمیمگیری، هم از نظر ایدئولوژیک و هم بهلحاظ سیاسی، حرف آخر را خودش بزند و طبیعی بود که او طبق سنت همیشگیش، آن قسمتی را که ریسک روی جان خودش بود، انتخاب کند».
انقلاب ایدئولوژیک
سازمان مجاهدین در سال ۱۳۶۳ وارد یک جمعبندی شد. یکی از نتایج این جمعبندی منجر به آغاز یک تحول بزرگ در این سازمان شد. مجاهدین در این جمعبندی به این نتیجه رسیدند که ردهٔ تشکیلاتی زنان و میزان حضور آنها در سطوح فرماندهی با میزان مسئولیتپذیری و نقشی که در سازمان مجاهدین خلق ایفا کردهاند متناسب نیست. آنها معتقد بودند این آثار خودبخودی و شائبههای مردسالاری است که اینچنین نمود پیدا کردهاست. مجاهدین معتقد بودند با توجه به اینکه خصلت اصلی و بارز جمهوری اسلامی و اندیشه روحالله خمینی «زن ستیزی» است، آنها باید در این رابطه در نقطه مقابل قرار داشته و هیچ وجه اشتراکی با وی نداشته باشند.
از سویی مرکزیت مجاهدین به این نتیجه رسید که این مشکل تنها با ارتقاء رده تشکیلاتی برخی از زنان در این سازمان برطرف نخواهد شد، بلکه راه حل باید ریشهای تر باشد. آنها معتقد بودند زنان باید به مدار رهبری در این سازمان راه یابند. در آن زمان مسعود رجوی مسئول اول سازمان مجاهدین خلق ایران بود. در همین راستا بود که مریم رجوی به عنوان یکی از شاخصههای بسیار مشهور در میان زنان این سازمان به عنوان همردیف مسئول اول انتخاب شد.
مریم رجوی پس از این واقعه به درخواست خود و با موافقت همسرش، از وی جدا شد. امری که با مخالفت مسعود رجوی مواجه گشت. طلاق وی نه یک طلاق معمول، بلکه ناظر بر این امر بود که مریم رجوی نقش خود به عنوان یک همسر در زندگی خانوادگی را، در شرایط فعلی، مغایر با ادامه مبارزهای میدید که تمامی انرژیها و توان او را میطلبید.
مریم رجوی که خود به عنوان یکی از اعضاء برجسته سازمانش در جمعبندی فوق حضور داشت، معتقد بود مبارزه با آثار مردسالاری و تمامی موانعی که در برابر یک زن قرار میگیرد، مبارزه ای بسیار پیچیده و عمیق است که نیاز به یک انقلاب در اندیشه دارد. از دیدگاه او بخش قابل توجهی از قوانین بنده ساز و منع کننده برای یک زن در مسیر مبارزه، زمانی عینیت مییابد که او خود را به عنوان یک زن، ناخودآگاه و به هر میزان، مملوک یک مرد به عنوان «شوهر» میبیند.
یک انقلاب ریشه ای مبارزه با این اندیشه از دیدگاه مریم رجوی زمانی ببیشتر ضررورت مییابد که سازمان مجاهدین برای اولین بار در تاریخ مبارزات ایران با تعداد قابل توجهی از زنان مواجه شد، که به صفوف این سازمان پیوسته بودند.
قابل ذکر است که پیش ازین در اغلب سازمانهای چریکی، بطور اتوماتیک و به دلیل تقابل زندگی خانوادگی و مبارزه، موضوع ازدواج و تشکیل خانواده عملاً امری نکوهیده و بسیار نادر بود. بخصوص که زنان نیز تنها بصورت تکنمود در این سازمانها حضور داشتند. حال در شرایطی که سازمان مجاهدین با طیف گستردهای از زنان در صفوف خود مواجه بود، باید موضوع تقابل زندگی خصوصی و خانودگی با یک مبارزه چریکی و سرسختانه را حل میکرد.
درادامه همین روند بود که مریم رجوی در اقدامی غیرمعمول به رغم اتهاماتی که میدانست به او زده خواهد شد، از مسعود رجوی تقاضای ازدواج نمود. مسعود رجوی در آنزمان و بطور خاص بخاطر نقش بلاجایگزینش در دوران مبارزه سیاسی و همچنین مبارزات زمان شاه، به یک رهبر کاریزماتیک و سمبلی از آرمانهای مجاهدین تبدیل شده بود. مریم رجوی معتقد بود این حرکت نمادین و در عین حال سنت شکنانه برای تمامی زنان و مردان مجاهدین این پیام را دارد که یک عضو مجاهدین زمانی که در صف مبارزه قرار میگیرد، باید آرمان و راهبر عقدتیاش در کانون عواطف خود قرار دهد. او با این حرکت به تمامی زوجهایی که در آن زمان در مجاهدین حضور داشتند شوکی وارد کرد که نشان میداد اولویت برای اعضاء مجاهدین نه زندگی خصوصی و خانوادگی بلکه آرمان و اهداف مبارزاتی است. این امر بخصوص برای زنانی که خود را در چارچوب زندگی خانوادگی محدود و محصور به همسر میدیدند یک خرق عادت جلو و نشانهٔ خوب در جهت کسب هویت مستقل مبارزاتی آنها بشمار میرفت.
این روند و حلقات تکمیلی آن در سازمان مجاهدین خلق به انقلاب ایدئولوژیک معروف است. مریم رجوی بخاطر این حرکت مورد اتهامات بسیاری قرار گرفت اما این حرکت را لازمهٔ بقا و حرکت سازمان مجاهدین خلق میدانست. همچنین انقلاب ایدئولوژیک که مجاهدین آنرا رمز تداوم بقاء خود در شرایط سرسخت مبارزه میدانند، اگر چه به نظر برای مجاهدین دستاوردهای بزرگی درایجاد انگیزه و روحیه جلو برنده مبارزاتی داشته، اما برای شخص مسعود رجوی جز سیل سهمگینی از اتهامات و ناسزاهایی که هنوز هم ادامه دارد، در پی نداشتهاست.
امضای طرح صلح توسط مسعود رجوی با طارق عزیز
شرکت مجاهدین در جنگ علیه عراق
سازمان مجاهدین خلق پس از آغاز جنگ ایران و عراق، رسماً وارد این جنگ شده و اعضایش در جبههها علیه ارتش عراق جنگیدند. اما این موضوع از طرف حامیان خمینی تحمل نمیشد و گاه از پشت بر آنها آتش گشوده میشد. تعدادی از افراد این سازمان نیز در جنگ ایران و عراق جان باختند. در تابستان ۱۳۶۱ و پس از فتح خرمشهر وقتی دولت عراق خواهان صلح شد موضع این سازمان نسبت به جنگ متفاوت بود. آنها معتقد بودند که باید به جنگ خاتمه داد. مسعود رجوی استمرار این جنگ را به گفتهٔ خود سرپوشی بر وضعیت نابسامان داخلی و بهانهای برای سرکوب آزادیها میدانست و شعار خمینی یعنی «فتح قدس از طریق کربلا و تشکیل هلال شیعی» را یک شعار مردم فریبانه توصیف میکرد.[۳۷]
مسعود رجوی در نامهای به بنی صدر در این رابطه مینویسد:
«میدانید که ما مجاهدین از آغاز با سیاست ضدملی و ضدانقلابی صدور به اصطلاح انقلاب خمینی مخالفت ورزیده و در دیدگاههای مندرج در برنامه شورای ملی مقاومت نیز به اتفاق امضاء نمودیم که به «جهان وطنی» قرون وسطایی و ارتجاعی خمینی اعتقادی نداریم. خمینی با ریاکاری در تحت لوای اسلام به «یک نوع جهان وطنی و نفی مرزها و حدود سرمایه داری تظاهر نموده و حسب المعمول فرصت طلبان دست راستی (امثال حزب توده) را به طمع میانداخت». و از همین فتنه صدور به اصطلاح انقلاب بود که جنگ ایران و عراق قویّاً زمینه سازی شد. به عبارت بهتر این رژیم خمینی است که جنگ را زمینه سازی نمود و الّا جنگ کاملاً اجتناب پذیر بود. البته ما تجاوز قوای عراق به خاک میهنمان را (در همان سال ۵۹) آشکارا محکوم نمودیم و شما خوب میدانید که ما (مجاهدین) در صفوف مستقل خود برای دفاع از مردم و میهن با قوای عراق جنگیدیم حال آن که مزدوران خمینی از پشت نیز بر ما آتش میگشودند و در بسیاری موارد دستگیر و شکنجه مان میکردند… پس از آن هنگام که خواست و نیاز عراق به صلح مسجّل شد (تابستان ۶۱) بدیهی بود که جز خمینی کسی خواستار ادامه جنگ نبود»[۳۸]
دیدار مسعود رجوی برای صلح با طارق عزیز
در روز سوم خرداد ۱۳۶۱ وقتی خرمشهر آزاد شده و نیروهای عراقی به پشت مرزهای شناخته شده بینالمللی عقبنشینی کرده و صدام خواهان آتشبس شد، مجاهدین نیز ادامه جنگ را نامشروع میدانستند. مجمع عمومی ملل متّحد، در روز ۲۲اکتبر۱۹۸۲ (۳۰مهر۶۱)، قطعنامه یی را مبنی بر آتشبس فوری جنگ بین ایران و عراق و عقبنشینی نیروها تا مرزهای بینالمللی به تصویب رساند. اما جمهوری اسلامی آنرا نپذیرفت.
هفت ماه پس از خروج نیروهای عراقی از خاک ایران در روز ۱۹ دیماه ۱۳۶۱، مسعود رجوی مسئول شورای ملی مقاومت ایران با طارق عزیز نایب نخست وزیر عراق بیانیهای را که بیانیه صلح مشهور شد، امضاء کردند. مفاد این بیانیه «بر استقرار صلح عادلانه و حل و فصل مسالمت آمیز اختلافات دو کشور از طریق مذاکرات مستقیم بر اساس تمامیت ارضی، استقلال کامل، عدم مداخله در امور داخلی یکدیگر، احترام به اراده آزاد دو ملت ایران و عراق، روابط حسن همجواری و همکاری متقابل در خدمت آزادی، صلح و ترقی و ثبات منطقه» بود.
دو ماه بعد از ملاقات صلح، شورای ملی مقاومت در ۲۲ اسفند ۱۳۶۱ طرح صلحی را به اتفاق آراء به تصویب رساند که «قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر و مرزهای زمینی و رودخانه ای مندرج در این قرارداد را مبنی صلح عادلانه و پایدار اعلام» میکرد.
در ماده ۵ این طرح ۷ ماده ای تصریح شده بود که «مسئله تعیین خسارتهای ناشی از جنگ به دیوان بینالمللی لاهه جهت تعیین خسارتهای ناشی از جنگ و نحوه تادیه حقوق ایران «ارجاع میشود و» رای دیوان در این مورد لازمالاجراء خواهد بود».
سپس در تاریخ ۲۱ مارس ۱۹۸۳(اول فروردین ۱۳۶۲) دولت عراق از طرح صلح شورای ملی مقاومت استقبال کرد و آنرا مبنای قابل قبولی برای مذاکرات صلح توصیف کرد. شش هزار پارلمانتر، رهبران سیاسی و دولتمردان از اروپا و آمریکا و دیگر کشورهای جهان از طرح صلح شورا حمایت کردند.[۳۹]
سفر مسعود رجوی از فرانسه به عراق
در روز ۱۷ خرداد سال ۱۳۶۵ مسعود رجوی از فرانسه به عراق رفت. هواپیمای حامل مسعود رجوی که چند سرنشین بیشتر نداشت فرودگاه اورو (Evro) در پاریس را به مقصد بغداد ترک کرد. این پرواز پس از یک سلسله حوادث ده روزه رخ داد.
در بیانیه شورای ملی مقاومت در این رابطه آمدهاست:
«شورای ملی مقاومت بااشاره به «توطئههای پنهان و آشکار رژیمخمینی و حامیان بینالمللیاش که بااستفاده از آلتدستهای «ایرانی» خود، علیه مقاومت حقطلبانه و خونین مردم ایران» انجام میشود، و بااشاره به شیوههای رایج رژیمخمینی «ازجمله گروگانگیری و شانتاژ سیاسی برای فلجکردن جنبش» مقاومت آمدهاست: «درواقع آنچه شورای ملی مقاومت را برای دشمنان رهایی ایران غیرقابلتحمل میکند، وفاداری شورا به اصل استقلال و سرسختی و پافشاریش در دفاع از اینآرمان والاست. نظربه همه اینملاحظات، برای خنثیکردن توطئههای دشمن ازیکسو و پاسخگویی بهالزامهای مرحله جدید تدارک قیام ازسویدیگر، محل اقامت آقای مسعودرجوی، مسئول شورا، از اروپا به خاک کشور عراق منتقل میشود»[۴۰]
۱۳ فروردین همان سال بمبی در چند صد متری اقامتگاه مسعود رجوی منفجر شد. در روز ۲۶فروردین، روزنامه اطلاعات در ایران خطاب بهدولت فرانسه تصریح نمود:
«اگر فرانسویها میخواهند در رابطه با ایران تجدیدنظر کنند، پایگاههای منافقین را برچینند. چرا فرانسویها اسیر آمریکاییها بشوند؟ شما منافقین را از کشورتان اخراج کنید، آمریکا خودش میداند آنها را کجا ببرد، بختیار و بنیصدر مال شما؛ در چنین صورتی است که مردم ما باور خواهند کرد که فرانسه یککشور دوست است».
پیشینهٔ سفر مسعود رجوی از فرانسه به عراق
عملیات تروریستی علیه مسعود رجوی در فرانسه
پیش از سفر مسعود رجوی به عراق جمهوری اسلامی یک کارزار فشار روی دولت فرانسه به دلیل اقامت مسعود رجوی در این کشور را آغاز کرده بود. همچنین تلاشهایی برای انجام عملیات تروریستی در این کشور علیه جان مسعود رجوی صورت گرفت که منتسب به ایران میباشد. در روز ۲۶ دیماه ۱۳۶۴ هفتهنامه VSD در مقالهای تحت عنوان «تهران خواستههایش را افزایش میدهد، بهای هولانگیز گروگانهای فرانسوی در لبنان» نوشت:
«فعالیتهای سیاسی تبعیدیان محدود خواهد شد و حتی برخی از آنها قربانی خواهند گردید. بهعنوان مثال، مسعودرجوی، رهبر مجاهدین خلق، که تا بهحال توسط دو اسکادران ژاندارم در محل اقامتش در اورسوراواز حفاظت شدهاست، اینخطر وجود دارد که یکی از نخستین کسانی باشد که بدوندفاع میماند»[۴۱]
در سال ۲۰۰۰ کتابی پرفروش به نام «جاسوس خدا» در فرانسه توسط «پاتریک راپیه» نویسنده و سردبیر هفته نامه فرانسوی ژورنال دودیمانش با همکاری دو مأمور سرویس ضدجاسوسی فرانسه منتشر شد. در این کتاب ماجرای دست داشتن جمهوری اسلامی را در چند عملیات تروریستی در پاریس در سالهای ۱۹۸۵ و ۱۹۸۶ با ذکر جزئیات افشا کرد. در این کتاب علاوه بر آن پرده از یک طرح ترورییستی علیه شخص مسعود رجوی برداشته شد. همچنین رولان ژاکار، نویسندهٔ فرانسوی در کتابش به نام «قاتلان بدون مرز- چاپ ۱۹۸۵ در پاریس» از دیگر طرحهای تروریستی جمهوری اسلامی برای از میان برداشتن مسعود رجوی خبر داد.[۴۲]
در چنین شرایطی بود که مسعود رجوی به گفتهٔ شورای ملی مقاومت برای خنثی کردن این طرحها و از طرفی برای سازمان دادن به بخش بزرگی از نیروهای نظامی مجاهدین که در مرزهای ایران و عراق حضور داشتند، تصمیم گرفت به این کشور نقل مکان کند.
سازمان مجاهدین قصد خود برای این سفر را به دولت فرانسه اطلاع دادند. اما دولت فرانسه بدلایل نامشخصی آنرا نپذیرفت. دولت فرانسه همچنین یک کشور ثالث را به مسعود رجوی معرفی کرد که مورد موافقت مجاهدین قرار نگرفت.
ملاقات با فرستادهٔ پادشاه مراکش
در اثنای مذاکرات سازمان مجاهدین خلق با دولت فرانسه بر سر نقل مکان مسعود رجوی به عراق، نیمه شب فرستادهای از طرف حسن دوم، پادشاه مراکش به اقامتگاه مسعود رجوی مراجعه کرد. او از طرف حسن دوم، پادشاه مراکش پیامی برای مسعود رجوی داشت. فرستادهٔ حسن دوم در این دیدار از مسعود رجوی دعوت کرد که به عنوان میهمان ویژه به آن کشور سفر کند. این دعوت از طرف سازمان مجاهدین مورد قبول قرار نگرفت.
تقاضای مسعود رجوی از دولت فرانسه برای سفر به خانهٔ برادرش کاظم رجوی
پس از آنکه دولت فرانسه با سفر مسعود رجوی به عراق مخالفت کرد او در نامه ای به دولت فرانسه اطلاع داد که با استفاده از حقوق قانونی خود قصد دارد به خانهٔ برادر خود دکتر کاظم رجوی در سوئیس برود. از طرفی پیش ازین حزب سوسیالیست سوئیس نیز مسعود رجوی را برای دیدار به این کشور دعوت کرده بود. دولت فرانسه موافقت خود با این سفر را اعلام کرد وهماهنگیها با حضور سفیر سوئیس در فرانسه انجام شد. با این همه ۴۸ ساعت پیش از حرکت، استاندار والدواز فرانسه با چندین ماشین اسکورت و اسکورت موتوری بهمحل اقامت مسعودرجوی آمد و اطلاع داد آقای رجوی هماکنون باید بلادرنگ برای امر بسیار مهمی در دفتر وزیر کشور حضور بههم برساند. مسعود رجوی برای ملاقات با وزیر کشور حرکت کرد و در آنجا به وی اطلاع داده شد که جمهوری اسلامی قصد دارد در سوئیس او را از طریق فشار بر روی انترپل دستگیر و به ایران استرداد کند. به این ترتیب سفر مسعود رجوی به خانهٔ برادرش نیز ملغی شد.
پرواز مسعود رجوی به عراق
پس از الغای سفر مسعود رجوی به سوئیس سرانجام دولت فرانسه با سفر او به عراق موافقت کرد. او در روز ۱۷ خرداد ۱۳۶۵ با یک پرواز اختصاصی پاریس را به مقصد بغداد ترک کرد.
مسعود رجوی در قسمتی از پیام خود به مناسبت این سفر گفت:
«من فردا از اینجا، از فرانسه، خواهم رفت. البته اینسفری است فوقالعاده خطیر و سرنوشتساز، پر از خطر، خطرهای مختلف. قرار بود ۷-۸-۱۰روز پیش بروم. اما نشد، یعنی نگذاشتند. چندروزی خودم را بهمثابه گروگانی یافته بودم اما بههرحال فردا خواهم رفت. اگر بپرسید برای چه میروی، در یککلام میگویم که برفروزم آتشها بر کوهستانها»
مسعود رجوی از فرودگاه بغداد مستقیماً به زیارت کربلا و نجف رفت. او در آنجا نیز طی پیامی بصورت نمادین خود را پناهنده حسین بن علی امام چهارم شیعیان اعلام کرد.
تشکیل ارتش آزادیبخش توسط مسعود رجوی
مسعود رجوی در پیام خود هنگام ترک فرانسه گفته بود:
«اگر بپرسید برای چه میروی؟ در یک کلام میگویم، "که برفروزم آتشها در کوهستانها"…
بسیاری این سخن را نشانهای از قصد او برای تشکیل ارتش آزادیبخش ملی ایران میدانند. تا پیش ازین یکانهای رزمی مجاهدن در مرز ایران و عراق تنها به عملیاتهای محدود پارتیزانی دستی میزدند. از دیدگاه مجاهدین نیروهای رزمی آنها در مرز باید در شکل و محتوا وارد یک جهش میشدند. از نظر مسعود رجوی این جهش تنها با تشکیل ارتش آزادیخبش ملی ایران امکانپذیر بود.
در بهار ۱۳۶۶ در پی یک جمعبندی الزامات سیاسی-نظامی برای تشکیل ارتش آزادیخبش بررسی شد و در ۳۰ خرداد ۱۳۶۶ مسعود رجوی تشکیل ارتش آزادیخبش را اعلام نمود. در این رابطه گردانهای نظامی مجاهدین با شرایط جدید سازمان داده شده و آموزشهای جدید خود را آغاز نمودند. مجاهدین خلق معتقدند سنگ بنای ارتش آزادیبخش نه در سال ۱۳۶۶ بلکه در روزی بنا گذاشته شد که مسعود رجوی نیروهای ملیشیا (نیروهای جوان نیمه وقت) را تشکیل داد. این ارتش در پروسهٔ تکاملی خود به یک ارتش بسیار منظم پیاده و سپس در عرض مدت کوتاهی با غنائم بسیاری که در یکی از عملیاتهای خود بدست آورد به یک ارتش منظم زرهی تبدیل شد. در سال … فیگارو این ارتش را تحصیلکردهترین ارتش دنیا نامید. مانور زرهی این ارتش با نام طلوع از طرف خبرگزاریهای بینالمللی انعکاس داده شد.
مسعود رجوی در بخشهایی از بیانیهٔ تشکیل ارتش آزادیبخش چنین گفتهاست:
به نام خدا وبه نام خلق قهرمان ایران به نام انقلاب نوین مردم ایران به نام صلح و آزادی به نام شهیدان و زندانیان مقاوم خلق هممیهنان، مردم آگاه و آزادهٌ ایران؛ با تعظیم به روانهای والای شهدای انقلاب نوین ایران بهویژه سمبل زن انقلابی مجاهد اشرف رجوی و سردار شهید خلق موسی خیابانی و بیش از هفتاد هزار قهرمان بهخونخفتهٌ دیگر که پرچم بزرگترین مقاومت سراسری، سازمانیافته و مسلحانهٌ تاریخ میهن ما را برافراشتند و با یاد همهٌ قهرمانان اسیر و درزنجیری که رایت شرف و شکوه خلق ایران را در شکنجهگاهها و زندانهای دشمن سبع و ضدبشر بردوش میکشند؛ در آستانهٌ ۳۰خرداد، سالروز تظاهرات عظیم مردمی در ۳۰خرداد۱۳۶۰، سرآغاز انقلاب نوین مردم ایران و روز شهدا و زندانیان سیاسی، با میمنت و فرخندگی بنیانگذاری «ارتش آزادیبخش ملی» را به اطلاع میرسانم. تأسیس ارتش آزادیبخش ملی بهمثابه بازوی استوار و پراقتدار خلق از دیرباز در صدر آرزوهای عموم وطندوستان و آزادیخواهان این مرز و بوم و همهٌ مشتاقان استقلال بوده و کمبود آن یکی از مهمترین حلقههای مفقود در تاریخ جنبشهای رهائیبخش مردم ایران در دوران معاصر است. از مجاهدان آزادیستان صدر مشروطه تا مصدق فقید پیشوای نهضت ضداستعماری مردم ایران تنها بدینوسیله میتوانستند از سلطهٌ مجدد دشمنان آزادی و استقلال میهن ممانعت نموده و پیروزی پایدار ملت را تضمین کنند. اگر مبارزات مسلحانهٌ انقلابی بر ضد دیکتاتوری دستنشاندهٌ شاه نیز فرصت مییافت به بلوغی در حد یک ارتش رهائیبخش ملی و مردمی نایل شود، خمینی دجال و ضدبشر هرگز نمیتوانست بر امواج انقلاب ضدسلطنتی سوار شده و رهبری آن را به سرقت ببرد… آری، ارتش آزادیبخش یک گنجینهٌ عظیم میهنی و سرمایهٌ آزادی و ا ستقلال و تمامیت وطن است. در همین راستا بود که سازمان مجاهدین خلق ایران در نخستین سال حکومت خمینی به سازماندهی میلیشیای مردمی همت گماشت…ارتش آزادیبخش ملی قبل از هر چیز وظیفه دارد بهمنظور درهمشکستن طلسم اختناق خمینی و تدارک قیام عمومی با اهرمها و دستگاه سرکوبگر و جنگافروز دشمن پلید چنگ در چنگ شده و با نبرد تمامعیار آنها را بشکافد و از هم بپاشد و به پیش برود. این یک ارتش مردمگرا ی انقلابی و ملی است که رزمندگان دلیر آن خود را با حداکثر انضباط و فداکاری وقف رزم بیامان علیه دجال خونآشام دوران کردهاند… از همهٌ دلیرمردان و شیرزنانی که نبرد با ستمگر دوران را اراده کرده و آمادگی حمل سلاح دارند و همچنین از نظامیان میهنپرست که نمیخواهند رودرروی خلق به رژیم خمینی خدمت کنند دعوت میکنم به ارتش آزادیبخش ملی بپیوندند. باشد که ارتش آزادی رسالت رهائیبخش خود را هر چه سریعتر محقق کند! باشد که این ارتش مردمی ضامن پایدار صلح و آزادی و استقلال و تمامیت ارضی ایران گردد! باشد که تاریخ ایرانزمین از این ارتش به نیکی یاد کند و رزمندگان پاکباز آن را قدر بشناسد! سلام بر خلق ـ سلام بر آزادی مسعود رجوی
نقش کنونی مسعود رجوی
از سال ۱۳۶۸ مسعودر رجوی هیچ مسئولیت اجرایی در مجاهدین ندارد. هم اکنون زهرا مریخی مسئول اول سازمان مجاهدین خلق است و پیش از او هشت زن دیگر مسئولین اول این سازمان بودهاند با اینهمه نقش مسعود رجوی به عنوان فردی که سازمان خود را از گردنههای سختی چون جریان اپورتونستی و پس از آن مبارزه با جمهوری اسلامی عبور دادهاست، وی را به یک رهبر تاریخی و ایدئولوژیک در مجاهدین تبدیل کردهاست.[۴۳]
پس از تشکیل شورای ملی مقاومت عمدهٔ وقت مسعود رجوی صرف مسئولیتش در شورای ملی مقاومت ایران میشد. این شورا پس از گذشت ۳۹ سال هنوز پا برجاست که نقش مسعود رجوی در ادامه بقاء و پیشرفت آن به گفتهٔ تمامی اعضایش بسیار بارز میباشد.[۴۴]
محمد حسین نقدی، یک دیپلومات ایرانی که در سال ۱۳۶۱ به شورای ملی مقاومت پیوست و در سال ۱۳۷۱ در رم به قتل رسید در مصاحبهای در دیماه ۷۱ بهدنبال گسترش شورا گفت:
«ما شوراییها معمولاً ابا داریم از اینکه نقش افراد را هم در این رابطه برجسته بکنیم، ولی من واقعاً تصور میکنم بهحق و بهجاست بگوییم که بیش از هرکس، این خواست عمومی جامعه و این ارادهٔ عمومی جامعه و این نیاز را و این که چگونه میشود این نیاز را ماده و متبلور کرد، مسئول شورای ملی مقاومت ایران آن را درک کرده و من فکر میکنم که واقعاً خارج از هرگونه تعارفی، حضور او هم بالاتر از هرچیز در عرصهٔ سیاسی از دلایل دوام و پیشرفت شورای ملی مقاومت و مقاومت بهطور عام بوده و من تصور میکنم که در یک فرض ذهنی، عدم وجود مسئول شورای ملی مقاومت ایران، باعث میشد که مقاومت ایران اگر هم وجود میداشت، شکل و شمایلش طور دیگری بود و در مراحل قطعاً عقبتری از این چیزی که امروز هست، میبود».
دکتر منوچهر هزارخانی، نویسندهٔ برجستهٔ ایرانی و مسئول کمیسیون فرهنگ و هنر شورای ملی مقاوت در همینزمان دربارهٔ نحوهٔ ادارهٔ جلسههای شورا گفت:
«ما که در جلسهٔ شورای ملی مقاومت نشستهایم، همهمان نظر واحدی نداریم… سر راهحل سیاسی با هم دعوا داریم، والا بیخود جلسه تشکیل نمیدادیم. اینکه بایست چنین جلسههایی تشکیل بشود… را بهطور عام همه درک میکنند. اما اینکه کسی از عهدهٔ این کار بربیاید، این هنری است که اگر کسی این هنر را داشت، میشود رهبر. کسی که این ظرافتهای تعادل بخشیدن به یک نوع همکاری بین گروههایی که هیچکدامشان سیاستمدار حرفهای نبودهاند، را داشته باشد، هنری دارد که همان هنر رهبری است. ما این را داریم و گمان میکنم که راهمان تا حد زیادی به اینخاطر هموار است».[۴۵]
بااینهمه مسعود رجوی در مورد شورا بر این باور است که هیچ تعصبی روی شورا یا مجاهدین وجود ندارد و هر زمان گروه یا آلترناتیوی پیدا شود که ظرفیت بالاتری برای سرنگونی جمهوری اسلامی و تضمین دموکراسی داشته باشد، حاضر است از آن برغم اختلاف عقیده دفاع و حمایت کند.
پس از اشغال عراق که سازمان مجاهدین خلق در احترام به دولت نوپای عراق و قوانین آن حاضر شدند جمعآوری سلاحهایشان را بپذیرند، مسعود رجوی همچنان با اعضاء و هوادارانش در جلسات متعددی بصورت نوشتاری یا صوتی همراه بودهاست. همچنین او گاهی پیامها و بیانیههایی به مناسبتهای مختلف ارسال میکند که از سیمای آزادی تلویزیون ملی ایران و مجاهدین پخش میشود. از جمله او در طول قیام دیماه ۱۳۹۶ چندین پیام خطاب به قیام کنندگان ارسال کرد. استراتژی تدوین شده و اعلام شدهای که توسط مسعود رجوی برای سرنگونی جمهوری اسلامی اعلام شده و در پیامهای اخیر او نیز به آنها اشاره شدهاست، استراتژی ارتش آزادیبخش با کمک کانونهای شورشی و شوراهای هماهنگی است.
پانویس
- ↑ مصاحبه سردار سابق سپاه سعید قاسمی با شبکه سه
- ↑ مسعود رجوی در مصاحبه با تلویزیون فرانسه ۱۳۶۱
- ↑ وبسایت مجاهدین خلق-دکترکاظم رجوی
- ↑ ۳۰دی، روز آزادی آخرین دسته از زندانیان سیاسی
- ↑ مصاحبه با صمد سیاه کلاه- برنامه تلویزیونی نقشی به یاد دوست
- ↑ مصاحبه با محمد حیاتی- برنامه تلویزیونی نقشی به یاد دوست
- ↑ دموکراسی خیانت شده- چاپ ۱۳۷۴
- ↑ استراتژی قیام و سرنگونی- مسعود رجوی- صفحهٔ ۴۰
- ↑ مصاحبه اسدالله مثنی با سیمای آزادی-سلسله برنامه ۳۰ خرداد
- ↑ استراتژی قیام و سرنگونی- مسعود رجوی صفحهٔ ۴۱
- ↑ سی خرداد پاسخ به ضرورت تاریخ - قسمت چهارم
- ↑ سی خرداد پاسخ به ضرورت تاریخ - قسمت چهارم
- ↑ سی خرداد پاسخ به ضرورت تاریخ - قسمت چهارم
- ↑ اعلام کاندیداتوری مسعود رجوی-وبسایت مجاهدین خلق ایران
- ↑ دموکراسی خیانت شده صفحه…
- ↑ اطلاعات- ۳۰ تیر ۱۳۵۸
- ↑ سی خرداد ضرورت تاریخ قسمت پنجم
- ↑ اظهارات سخنگوی مجاهدین خلق دربارهٔ تقلبات انتخابات اخیر (۲۸ اسفند۵۸)
- ↑ استراتژی قیام و سرنگونی مسعود رجوی- ص7
- ↑ کیهان- ۵ بهمن ۱۳۵۷
- ↑ استراتژی قیام، ص7
- ↑ کتاب موضعگیریهای سیاسی مجاهدین خلق ایران در آستانهٔ پیروزی انقلاب، ص 37
- ↑ کتاب شاهدان- مهدی ابریشمچی-ص ۲۰
- ↑ کتاب موضعگیریهای سیاسی مجاهدین خلق ایران در آستانهٔ پیروزی انقلاب، ص 55
- ↑ 10بهمن 58، سخنرانی در دانشگاه تهران: آیندهٔ انقلاب
- ↑ روزنام مجاهد- فوقالعاده شماره - یکشنبه ۵ اسفند ۱۳۵۸
- ↑ 2اسفند 58، سخنرانی در دانشگاه تهران- وبسایت مجاهدین خلق ایران
- ↑ سخنرانی سعید قاسمی در دانشگاه امام صادق، مهر ۸۸
- ↑ میتینگ رشت - سخنرانی مسعود رجوی
- ↑ سخنرانی مسعود رجوی در تبریز- کانال یوتیوب بسوی پیروزی
- ↑ نشریه مجاهد فوقالعاده شماره 7 انتخابات - 22 اسفندماه 1358
- ↑ میتینگ امجدیه، چه باید کرد
- ↑ وبسایت شورای ملی مقاومت ایران
- ↑ کتاب دموکراسی خیانت شده
- ↑ وبسایت شورای ملی مقاومت ایران
- ↑ پرواز در خاطرهها- ص ۱۴۵
- ↑ عبدالعلی معصومی: جنگ بنی صدر ـ صلح «شورا» و مجاهدین در سیامین سال آتشبس تحمیلی
- ↑ کتاب گزارش مسئول شورا به مردم ایران در مورد جدایی بنی صدر
- ↑ جنگ بنی صدر ـ صلح «شورا» و مجاهدین در سیامین سال آتشبس تحمیلی
- ↑ بیانیه اجلاس فوقالعاده شورای ملی مقاومت ۲۳ اردیبهشت سال۱۳۶۵
- ↑ هفته نامه فرانسویVSD تاریخ 16 ژانویه 1986
- ↑ وبسایت سازمان مجاهدین خلق ایران.
- ↑ دموکراسی خیانت شده- ص ۱۳۸
- ↑ دموکراسی خیانت شده- ص ۱۳۸
- ↑ دموکراسی خیانت شده ص ۱۳۹