اشغال ایران در جنگ جهانی دوم: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴۶: | خط ۴۶: | ||
== تشکیل کابینه توسط محمدعلی فروغی == | == تشکیل کابینه توسط محمدعلی فروغی == | ||
[[پرونده:محمد علی فروغی.jpg|جایگزین=عکس محمد علی فروغی|بندانگشتی|342x342پیکسل|محمد علی فروغی ]] | |||
محمدعلی فروغی که سیاستمدار کهنه کار و نزدیک به انگلستان بود مأمور تشکیل کابینه شد، او گفت که در کادر وزیران تغییری نخواهد داد، ولی بنا به خواست شاه، علی سهیلی را به وزارت امور خارجه و جواد عامری را به وزارت کشور گماشت. رضاشاه در این جلسه استعفای خود را با حاضران در میان گذاشت که با مخالفت وزیران روبرو شد. | محمدعلی فروغی که سیاستمدار کهنه کار و نزدیک به انگلستان بود مأمور تشکیل کابینه شد، او گفت که در کادر وزیران تغییری نخواهد داد، ولی بنا به خواست شاه، علی سهیلی را به وزارت امور خارجه و جواد عامری را به وزارت کشور گماشت. رضاشاه در این جلسه استعفای خود را با حاضران در میان گذاشت که با مخالفت وزیران روبرو شد. | ||
نسخهٔ ۱۴ مهٔ ۲۰۱۸، ساعت ۱۱:۴۶
اشغال ایران در جنگ جهانی دوم :در 3 شهریور 1320، نيروهاي متفقين شامل انگلیس و شوروی بدون توجه به بی طرفی ایران از جنوب و غرب و از زمین و هوا به ایران حمله کردند و شهرهای سر راه را اشغال کردند به سمت تهران آمدند.
اگرچه در آن زمان بهانه متفقين براي حمله وجود عدهاي جاسوس آلماني در ايران عنوان شد اما حوادث بعدی نشان داد اشغال ایران بخشی از نقشه جنگی متفقین علیه هیتلر بوده است. چرچیل بعدها در این باره در خاطرات خود نوشته است: لزوم ارسال انواع و اقسام ساز و برگ و مهمات براي شوروي از يك طرف و اشكالات روزافزون راه اقيانوس منجمد شمالي و نقشههاي استراتژيكي متفقين در آينده از طرف ديگر بيش از پيش ما را بر آن ميداشت كه براي استفاده كامل از ايران به منظور ارتباط با شوروي اقدام فوري معمول داريم چاههاي نفت ايران به منزله عامل مهمي در جنگ به شمار ميرفت عده كثيري از آلمانيها در تهران استقرار يافته و جبهه آلمان در ايران روز به روز بهتر ميشد به هم خود در نقشهي شورش در عراق و اشغال سوريه از طرف انگليس و فرانسه كه در فاصلهي كمي صورت گرفت ،نقشههاي هيتلر را در خاورميانه مواجه با اشكالات بسيار نمود. بنابراين ما از موقعيت استفاده كرده و بر آن شديم كه به روسها دست اتحاد بدهيم و به اتفاق مبادرت به لشكر كشي به ايران کنیم.
با یورش متفقین تمامي راههاي كشور به خصوص خطوط راه آهن و شوسه تحت كنترل نيروهاي اشغالگر در آمد. نيروي كار ايراني براي تهية تداركات ارتشهاي درگير در جنگ با نازلترين دستمزد به كار گرفته شدند. منابع نفتي كشور غارت شد و بحران غذايي در كشور به اوج خود رسيد.[۱]
اعلام بی طرفی ایران در جنگ جهانی دوم
ایران در شروع جنگ جهانی دوم اعلام بی طرفی کرد. محمود جم در بیانیه ای رسمی بی طرفی ایران را نسبت به دو طرف درگیر در جنگ اعلام کرد که بخشی از متن بیانیه که در تاریخ۱۱ شهریور ۱۳۱۸ منتشر شد به این شرح است:
«در این موقع که متاسفانه شعله جنگ در اروپا مشتعل گردیده است دولت شاهنشاهی ایران به موجب این بیانیه تصمیم خود را به اطلاع عموم میرساند که در این کارزار بی طرف مانده وبی طرفی خودرامحفوظ میدارد» زیرا به اعتقاد رضاشاه «ایران نه بدان اندازه قدرتمند بود که بتواند در جنگ شرکت کند و نه تا آن حد ضعیف بود که اجازه دهد حقوقش پایمال گردد.» ازاینرو «یک سیاست بیطرفی برای ایران ضرورت داشت و برای قدرتهای متحارب نیز ارزشمند بود.» متعاقب بیانیه محمود جم، علیاصغر حکمت، وزیر کشور، نیز به اتباع بیگانه آگاهی داد که از ابراز هرگونه احساساتی که منافی بیطرفی کشور ایران باشد جداً خودداری نمایند. خبرگزاری پاریس نیز در دوازدهم شهریور 1318.ش خبر بیطرفی ایران را مخابره کرد. همچنین مظفر علم، وزیر امورخارجه، در سیزدهم شهریور مراتب بیطرفی ایران را به اطلاع سفارتخانههای مستقر در تهران رسانید. جالب اینجاست که آلمان و انگلستان هر دو از این موضع استقبال کردند؛ زیرا انگلستان به دلیل درگیریاش در منطقه دیگر توانایی برقراری امنیت را در این منطقه نداشت. استدلال وزارت امورخارجه آلمان نیز از بیطرفی ایران چنین بود: «باتوجه به پیوند نزدیک ترکیه با انگلستان و فرانسه چنین بهنظر میآید که آنچه از لحاظ سیاسی اهمیت ویژهای یافته، آن است که فعلا به تقویت ایران در بیطرفی کاملش ادامه داده شود».[۲]
علل ایجاد رابطه رضاشاه با آلمان هیتلری
در تعادل سیایی آن دوران آنچه باعث نگرانی ایران شده بود انعقاد پیمان عدم تعرض میان شوروی و آلمان در بیستوسوم اوت 1939.م بود که طی آن هیتلر و استالین بر سر تقسیم اراضی لهستان و کشورهای بالتیک به توافق رسیده بودند و ایران پیشبینی میکرد که شاید شوروی طی یک تفاهم محرمانه با آلمان درصدد برآید موقعیت مسلط خود را بر ولایات شمالی ایران احیا کند. بههمین جهت رضاشاه بر آن شد بهمنظور کسب حمایت نظامی و اقتصادی به انگلستان روی آورد. از دهه 1310 به بعد، مبنای مبادلات سیاسی ــ اقتصادی ایران بر کشور آلمان استوار گردیده بود و با ظهور هیتلر، رهبر حزب ناسیونالیست در ژوئیه 1933.م/1311.ش، روابط میان دو کشور وارد مرحله جدیدتری گردید. آلمانیها تبلیغات وسیعی در مورد اشتراک نژاد آریایی دو ملت ایران و آلمان و مشابهت هدفهای ملی دو کشور در مبارزه با کمونیسم و امپریالیسم آغاز کرده، محبوبیت بسیاری در میان ایرانیان بهدست آورده بودند. اما با پیمان عدم تعرض میان آلمان و شوروی (1318.ش/1939.م)، آلمانیها، به پیروی از خطمشی هیتلر، در جهت کاهش نفوذ انگلستان و افزایش نفوذ شوروی در ایران تلاش کردند و حتی نفوذ خود را در ایران در درجه دوم اهمیت قرار دادند؛ هدف هیتلر از این کار این بود که استالین را از توجه به اروپای شرقی منحرف سازد.
در آن هنگام، در نظر انگلستان، جلوگیری از نفوذ کمونیسم شوروی و حفظ لولههای نفتی جنوب به مراتب از خطر فاشیسم آلمان مهمتر بود، [۲]
روسها در مقابل حملات برقآسای ارتش آلمان، به اسلحه، مهمات و دارو احتیاج مبرمی داشتند و انگلیسیها نیز میخواستند، به هر قیمتی شده، خطوط ارتباطی بین خلیجفارس و سرحد شوروی را حفظ کنند . بدینترتیب شوروی و انگلیس بر ضد دشمن مشترک در دوازدهم ژوئیه 1941.م/1320.ش معاهدهای بستند که طی آن دو دولت متعهد شده بودند: اولاً برای متارکه جنگ با آلمان، بدون رضایت طرف دیگر هیچگونه مذاکرات جداگانهای ننمایند، ثانیاً هرگونه کمک نظامی را در جنگ با دشمن مشترک، به یکدیگر برسانند. در این زمان مساله رساندن اسلحه و مهمات به جبهه روسیه مطرح شد و انگلیسیها راه ایران را پیشنهاد کردند که مطمئنترین و کوتاهترین راه بود و راهآهن آن از خلیجفارس به بحر خزر بهترین وسیله نقلیه بهشمار میرفت. روسها ابتدا در مورد حمله به ایران، به جهت اینکه این کشور دارای ارتش مدرن و مجهزی بود، تردید کردند، اما انگلیسیها به آنان اطمینان دادند که در ظرف چند روز، به از بین بردن مقاومت ارتش ایران و اشغال کشور موفق خواهند شد و بهاینترتیب در هفدهم ژوئیه 1941.م/1320.ش در مورد حمله به ایران میان نمایندگان دو کشور توافق به وجود آمد.[۱]
اقدامات رضاشاه و واکنش دولتهای روس و انگلیس
ٰرضاشاه با اتکا به ارتش 127هزار نفری، اعلام بیطرفی ایران و برکناری دکتر متین دفتری در ژوئیه 1940.م/1319.ش و گماردن رجبعلی منصور، که به محافظهکاری شهرت داشت، امیدوار بود که دو دولت همسایه، در امور دولت بیطرف ایران مداخله نکنند. اما در این زمان یگانه دستاویز انگلیسیها برای حمله به ایران کماکان حضور ستون پنجم آلمان در این کشور بود؛ بولارد در چهارم ژوئن 1941.م/ چهاردهم خرداد 1320.ش از دولت منصور خواست فعالیتهای پنهانی عوامل آلمان را در ایران متوقف نماید. وی در اول ژوئیه 1941/دهم تیر 1320 در دیداری با منصور از او خواست بهفوریت به اخراج چهارپنجم آلمانیهای شاغل در ایران اقدام نماید. اما دولت ایران جواب داد که کارشناسان آلمانی برای خدمات و صنایع ایران ضروری هستند و دولت ایران بهسرعت نمیتواند جانشینی برایشان پیدا کند، از طرفی تعداد آنها چندان زیاد نیست و دولت ایران بر آنها نظارت میکند، اما متفقین که قبلاً در مورد حمله به ایران به توافق رسیده بودند، مشغول تدارکات نظامی گردیدند. در ششم اوت 1941.م/ بیستوپنجم خرداد 1320.ش، سفارت انگلستان، طی یادداشتی ده مادهای خطاب به دولت ایران، مجدداً در مورد حضور و فعالیت آلمانیها در ایران هشدار داد و به تبع آن شوروی نیز در همین روز تذکاریهای مبنی بر کاستن تعداد آلمانیها در ایران و کوتاه کردن دست آنها از امور، برای دولت ایران فرستاد. درواقع دو دولت با این یادداشتها به ایران اولتیماتوم داده بودند[۲]
نامه هیتلر به رضاشاه
در همان ایامی که فشار متفقین برای خروج اتباع آلمان روی رضاشاه زیاد شده بود؛ یادداشت سومی از دولت آلمان به دست رضاشاه رسید که حاوی پیام هیتلر به رضاشاه بود. پیشوای آلمان در پیام خود از مقاومت ایران در برابر فشار متفقین و پیروی از سیاست بیطرفی اظهار خوشوقتی نموده، و اظهار کرده بود که به عقیده او این دوره فشار، طولانی نخواهد بود، چراکه نیروهای آلمان در خاک اوکراین پیشروی نموده و به نواحی شمال جزیره کریمه رسیدهاند و قصد دارند تا پاییز، قسمتهای دیگری از خاک روسیه را اشغال کنند و آخرین مقاومت روسها را نیز درهم شکنند، در ضمن اطمینان داده بود که تلاشهای انگلیس برای ایجاد خط دفاعی در قفقاز به لحاظ تفوق نیروهای آلمان محکوم به شکست است و دولت آلمان امیدوار است تا سپری شدن این دوره کوتاه، دولت ایران با تمام قوا در مقابل فشار متفقین مقاومت نماید.[۲]
رضاشاه، که در وضعیت بسیار دشواری قرار گرفته بود و از همهسو تحت فشار قرار داشت، تنها راه چاره را سیاست دفعالوقت و حفظ وضع موجود دانست تا به مرور زمان نتیجه جنگ روشن شود و او بتواند تکلیف خود را با دول متخاصم روشن نماید.
در این هنگام رادیو و جراید انگلستان و شوروی، و متفقین آنها به تبلیغاتی شدید درباره فعالیت ستون پنجم و جاسوسان آلمانی در ایران و ورود احتمالی رضاشاه در جنگ به نفع آلمان دست زدند. [۲]
اشغال ایران در سوم شهریور ۱۳۲۰
سرانجام تصمیم برای اشغال ایران که از مرداد ماه سال 1320 اتخاذ شده بود، در سوم شهریور اجرا شد. «ساعت چهار بامداد دوشنبه سوم شهریور، حدود ساعت چهار و پانزده دقیقه صبح «اسمیرنوف» سفیر شوروی و «سر بولارد» وزیر مختار انگلیس یادداشت کوتاهی را به منصور نخست وزیر ایران دادند .منصور وقتی این یادداشت را مطالعه میکرد، دستهایش میلرزید و رنگش پریده تر و زردتر میشد. زیرا این یادداشت از حملهی هماهنگ روس و انگلیس به مرزهای شمالی و جنوبی ایران خبر میداد.
زمانی که سفیر روس و انگلیس خداحافظی کرده و از منزل نخست وزیر خارج شدند، اغلب شهرهای شمالی و جنوبی کشور مورد حملهی قوای زمینی، هوایی و دریایی روس، انگلیس قرار داشت اخبار موحش و جان گدازی از همه جا میرسید.[۳]
نیروهای ارتش در زمان اشغال
سپهبد رزم آرا اوضاع دولت و نیروهای ارتش ایران را اینگونه توصیف می کند: «در ستاد کل نیروهای مسلح رزم آرا مدتی پیش از حمله متفقین عدم آمادگی ارتش برای دفاع از مرزها را به سرلشکر ضرغامی فرمانده ارتش گزارش می کند و پیشنهاد می کند به دلیل عدم توانایی مقابله با شوروی از راه های سیاسی برای رفع خطر اقدام شود. گزارش توسط ضرغامی به رضا شاه هم ارایه می شود اما وی از گزارش خشمگین شده و ولیعهد را برای تحقیق بیشتر به جلسه بعد ستاد کل می فرستد. رزم آرا کمبود نفرات و امکانات بویژه امکانات ترابری موتوری را دلیل اصلی عدم توان مقابله با شوروی بیان می کند. رضا شاه مدتی بعد دستور تشکیل لشکرهای جدید را صادر می کند اما از صدور فرمان آمادگی برای دفاع خود داری می کند.لشکرهای ارتش بدون افزایش نفرات و امکانات به تعداد مورد نظر رضا شاه افزایش می یابند و در واقع برخی لشکر ها به چند لشکر تقسیم می شوند. رضا شاه امکان حمله متفقین را بسیار کم می دانست به همین دلیل ارتش ایران هیچگونه آمادگی برای مقابله با حمله متفقین را نداشت». [خاطرات سپهبد حاج علی رزم آرا، ص 133] رجبعلی منصور به همراه جواد عامری، کفیل وزارت امور خارجه، به کاخ سعدآباد رفت و رضاشاه را مطلع ساخت و پس از این ملاقات، رضاشاه به علی منصور، نخستوزیر، دستور داد تا جریان را به اطلاع مجلس شورای ملی برساند. بنابراین در همان روز، جلسه فوقالعاده مجلس شورای ملی تشکیل گردید و علی منصور راجعبه یادداشتهای تسلیمی دول انگلیس و شوروی به دولت ایران و تجاوز نیروهای مسلح آن دو دولت به مرزهای ایران ،گزارشی را به اطلاع نمایندگان مجلس رسانید.[اطلاعات، مورخ سال شانزدهم، شماره 3634، ص1][۳]
بمباران شهرهای ایران توسط متفقین
شهرهای بیدفاع شمال و جنوب ایران در جریان حمله هماهنگ و مشترک شوروی و بریتانیا، شدیداً بمباران شدند و نیروی دریایی ایران در خلیج فارس و دریای خزر، بر اثر حمله شدید نیروهای مهاجم، ظرف چند ساعت به کلی نابود شد. در حمله شدید بریتانیا به خلیج فارس، دریادار «غلامعلی بایندر» فرمانده نیروی دریایی و ناخدا «نقدی» رئیس ستاد نیروی هوایی و شمار فراوانی از افسران در همان روز اول حمله کشته شدند؛ عمده کشتیهای ایران آتش گرفتند یا غرق شدند. شمار کشتگان نظامی ایران در آن حمله، بیش از پانصد تن میباشد. ستاد جنگ اعلامیهای صادر کرد و در آن خبر از مورد حمله هوایی قرارگرفتن شهرهای تبریز، اردبیل، رضاییه (اورمیه)، خوی، اهر، میاندوآب، ماکو، بناب، مهاباد، رشت، حسن کیاده، میانه، اهواز و بندر پهلوی (بندر انزلی) داد. این اعلامیه، تلفات غیرنظامیان را، سنگین ولی تلفات نظامیان را، اندک گزارش داد.[ر.ک: منافع ملی و امنیت جمهوری اسلامی ایران،ج اول]
روز چهارم شهریور بمباران شهرهای بیدفاع و سربازخانهها ادامه پیدا کرد؛ شهرهای قزوین، رشت و تبریز مورد حمله هوایی قرار گرفت. بر اثر حمله و بمباران شدید، لشکرهای تبریز، رضاییه، رشت، مشهد، اردبیل و گرگان، به طور کامل از هم پاشیدند. مردم تهران و بیشتر شهرهای مورد حمله هوایی، شهرها را تخلیه کردند و به اطراف پناه بردند.[ر.ک: منافع ملی و امنیت جمهوری اسلامی ایران،ج اول]
روز ۵ شهریور در جلسه فوق العاده هیئت دولت که در حضور رضاشاه تشکیل شده بود، رجبعلی منصور پس از ارائه گزارشی از اقدامات دو روزه خود، نومیدانه از مقام رئیسالوزرائی استعفا داد؛ رضاشاه هم ضمن پذیرش درخواست وی، در همان جلسه، مجید آهی وزیر دادگستری را مأمور تشکیل کابینه کرد، اما وی نیز از پذیرفتن این سمت پوزش خواست و پیشنهاد داد شخص دیگری برگزیده شود؛ سرانجام محمدعلی فروغی را برای نخستوزیری پیشنهاد کرد و حکم نخست وزیری فروغی صادر شد.[۳]
تشکیل کابینه توسط محمدعلی فروغی
محمدعلی فروغی که سیاستمدار کهنه کار و نزدیک به انگلستان بود مأمور تشکیل کابینه شد، او گفت که در کادر وزیران تغییری نخواهد داد، ولی بنا به خواست شاه، علی سهیلی را به وزارت امور خارجه و جواد عامری را به وزارت کشور گماشت. رضاشاه در این جلسه استعفای خود را با حاضران در میان گذاشت که با مخالفت وزیران روبرو شد.
صبح روز ششم شهریور، فروغی با وزیران خود در مجلس شورای ملی حاضر شد و برنامه خود را در نطقی کوتاه اعلام و وزیران کابینه را معرفی کرد و نمایندگان را در جریان تصمیم دولت مبنی بر ترک مقاومت قرار داد. وی با بیان اینکه دولت باید بیدرنگ به مذاکره با کشورهای حملهکننده به ایران بنشیند، از نمایندگان مجلس درخواست رای اعتماد کرد؛ مجلس به اتفاق آرا به کابینه فروغی رای اعتماد داد.
فروغی پس از حضور در مجلس، در منزل خود با سفیران بریتانیا و شوروی (سر ریدر بولارد و اسمیرنوف) راجع به ترک مخاصمه و توقف جنگ، مذاکره کرد. در همین نشست فروغی از نیت بریتانیا برای برکناری و تبعید رضاشاه باخبر شد.
هرچند نامه ترک مخاصمه بامداد روز ششم شهریور به دو سفارتخانه فرستاده شد و آن دو نیز بیدرنگ مراتب را به پایتختهای خود گزارش کردند، اما در رویارویی نظامی آنها با نیروهای ایرانی و بمباران شهرها، هیچگونه دگرگونیای پدید نیامد؛ به ویژه شوروی همچنان با همان خشونت، در روزهای آینده نیز، شهرهای ایران را بمباران کرد. شورویها نظامیان ایرانیای که تسلیم میشدند، به اسارت، به خارج از ایران میفرستادند. ارتش سرخ به هر شهری از ایران که پا مینهاد، همچو یک دولت فاتح اداره شهر را به دست میگرفت؛ سران ادارهها و نمایندگان دولت، خواه نظامی یا غیرنظامی را بازداشت میکرد.
در روز هفتم شهریور در نتیجه گفتگوها و رایزنیهای انجام شده، به ویژه نشست فروغی با سفیران بریتانیا و شوروی، ، رضاشاه، همه اعضای خانوادهاش ـ به استثنای محمدرضا پهلوی ولیعهد ـ را روانه اصفهان کرد و بدین سان مقدمات استعفا و خروج خود از ایران را فراهم آورد. در این روز شهرهای شمالی ایران با شدت تمام، توسط بمبافکنهای شوروی بمباران شدند. هشتم شهریور ایران را نیروهای انگلیس و روسیه به سه بخش تقسیم کردند. بخش شمالی در قلمرو روسها بود. بخش جنوبی که منطقه نفتی ایران را نیز شامل می شد زیر قدرت نیروهای انگلیس درآمد. تنها منطقه میانی ایران یعنی تهران و اطراف آن برای ایران باقی ماند.[۳]
انحلال ارتش
روز هشتم شهریور، شورای عالی نظام دستور مرخصی سربازان وظیفه را تصویب کرد و به اجرا گذاشت؛ در عوض قرار شد سیهزار سرباز پیمانی را با ماهی ۳۵ تومان حقوق، به استخدام درآورند. فرستاده شدن اعضای خانواده سلطنتی به اصفهان، شایعه فرار رضا شاه، اخبار رسیده از اشغال شهرهای مختلف و به ویژه خالی شدن پادگانها (در نتیجه تصمیم اخیر شورای عالی نظام) که به شکلگیری دستههای سربازان گرسنه و سرگردان در خیابانهای تهران انجامید، سخت مایه بیم و نگرانی مردم شده بود؛ علاوه بر این، گریز برخی از سران ارتش و رجال سیاسی هم در این مدت، وضع را بدتر کرد. ازآنرو برای کنترل اوضاع، در همان روز هشتم شهریور در تهران حکومت نظامی اعلام شد و سپهبد احمد امیراحمدی حاکم نظامی شد. در این روز نیز بمباران شهرهای شمالی ایران، به دست بمبافکنهای شوروی بسیار شدید بود.
رضاشاه بعد از ظهر روز نهم شهریور همه فرماندهان و مقامات امضاکننده طرح مرخصی سربازان وظیفه را ـ که در عمل به انحلال ارتش انجامیده بود ـ به کاخ سعدآباد احضار کرد و به آنها نسبت خیانت داد. شاه سرلشکر احمد نخجوان، (کفیل وزیر جنگ)، و سرتیپ علی ریاضی را مسبب این طرح قلمداد نمود، ازآنرو آن دو را به شدت زخمی[بوسیله شمشیر] و پس از خلع درجه، زندانی کرد. سپس دستور داد ایشان به خاطر این خیانت در دادگاه زمان جنگ محاکمه شوند. آنگاه، بدون رایزنی با فروغی، سرلشکر محمد نخجوان را به وزارت جنگ گمارد. این ماجرای کتک زدن، در روزهای آینده به زیان رضا شاه تمام شد و عزم کسانی که خواهان تبعید او از ایران پس از استغفا بودند، را جزمتر کرد.
رضا شاه در دهم شهریور تصمیمش به استعفا را به اطلاع فروغی و اعضای کابینه رساند.
«روزولت» روز ۱۱ شهریور در حالی که نیروهای روس و انگلیس در شمال و جنوب ایران مستقر شده بودند، به تلگراف رضا شاه پاسخ داد. رضا شاه زمانی پاسخ نامه را دریافت کرد که تمام شرایط انگلیس و روسیه را پذیرفته بود، اتباع آلمانی را از ایران اخراج کرده بود و راهآهن و جادههای شمالی و جنوبی کشور را در اختیار نیروهای اشغالگر قرار داده بود. با این همه انگلیسیها و روسها پیش از آن که رضا شاه بتواند روابط نزدیکتری با امریکا برقرار سازد، وی را برای استعفا از مقام سلطنت تحت فشار قرار دادند. زمانی که ایران به اشغال متفین درآمده بود، موجی از هرج و مرج و بلاتکلیفی سراسر کشور را در برگرفته بود. اوضاع امنیتی کاملاً بی ثبات بود، بسیاری از امرای ارتش و افسران ارشد گریخته بودند، سربازان باقی مانده در سربازخانهها مواد خوراکی در اختیار نداشتند، نظم و انضباط در هیچ رده ارتش برقرار نبود، دزدی از منازل مردم و غارت مغازهها افزایش یافته بود و نظامیان نیز در این غارتگری نقش داشتند. سربازان اسلحهها را از پادگانها میربودند و میفروختند. حتی اسب های توپخانه به طور پنهانی داد وستد میشد. بسیاری از هنگهای برگزیده سابق به یک چهارم قدرت عادی خود تنزل یافته بود، شعار نویسی علیه شاه به پشت دیوارهای کاخ رضاخان نیز رسیده بود. در مجلس علناً از لزوم برکناری شاه از مقام فرماندهی کل قوا سخن به میان میآمد. در تاریخ ۲۲ شهریور ۱۳۲۰ وزارت امور خارجه ایران در پی فشار اشغالگران در نامه ای به سفارت آلمان خواستار خروج اتباع آلمانی از ایران و برچیده شدن سفارت این کشور شد که بخشی از نامه آن به این شرح است:[۳]
خروج نیروهای آلمانی از ایران
وزارت امور خارجه شاهنشاهی ایران در تعقیب یادداشت شماره ۳۷۷۴ محترما به استحضار سفیر آلمان در تهران میرساند نمایندگان دولتین اتحاد جماهیر شوروی و انگلیس اصرار دارند سفارت آلمان در تهران تا روز ۱۷ سپتامبر برچیده شود و کارکنان آن خاک ایران را ترک کنند. لهذا مراتب را اشعار میدارد تا استحضار داشته باشند.آنچه مربوط به اتباع دولت آلمان باشد البته به وسیله سفارتخانهای که حافظ منافع آنها معرفی شود انجام خواهد شد. اولیای سفارت آلمان میتوانند مطمئن باشند که دولت ایران به سهم خود از هیچ نوع کمک ومساعدت مضایقه نخواهد کرد.
پس از آن آقای علی سهیلی وزیر وقت امور خارجه در نامه ای به نمایندگان دولتهای سوئد و سویس در تهران اعلام جنگ میان ایران و آلمان را اعلام می کند.
احتراما رونوشت اعلامیهای را که جناب آقای نخست وزیر امروز در مجلس شورای ملی راجع به اعلام وجود حالت مخاصمه بین ایران و آلمان والحاق دولت شاهنشاهی به اعلامیه ملل متحده مورخ ژانویه ۱۹۴۲ ایراد نموده اند برای اطلاع واستحضار آن جانب به پیوست ارسال میدارد. خواهشمند است مراتب مندرج در اعلامیه را به اطلاع دولت سوئد و سویس برسانند تا لطفا مقامات وابسته آلمان را از آن آگاه نمایند.[۳]
استعفای رضاشاه
۲۳ شهریور ۱۳۲۰ سفیرهای انگلیس و روس به رضا شاه اولتیماتوم دادند که تا ۲۶ شهریور ساعت دوازده نیم روز باید استعفا دهد و اگر استعفا ندهد، تهران اشغال خواهد شد، سلطنت از بین خواهد رفت و یک دولت اشغالی از روس و انگلیس بوجود خواهد آمد.
در بیستوپنجم شهریور نیروهای شوروی و انگلیس از قزوین و قم بهسوی تهران حرکت نمودند. رضاشاه ناچار در صبح زود همان روز به نفع ولیعهد بیست و یک ساله اش محمدرضا استعفا نمود. مقاومت وی در برابر پیشنهادات متفقین، امکان استمرار پادشاهی او را منتفی ساخته بود. همانگونهکه بعدها یکی از رجال ایران اظهار داشت: «همان کسی که او را آورد، چون مفید نبود او را برد.»[سیاست موازنه منفی در مجلس چهاردهم، ص34]
صبح ۲۵ شهریور ۱۳۲۰، رضا شاه برای مراسم خداحافظی در کاخ مرمر حاضر شد.
در این خداحافظی کوتاه (حدود ۵ دقیقه) رضا شاه گفته بود که من چون پیر و فرسوده شدهام، مسوولیت مملکت را باید به یک فرد جوان، که ولیعهد است، واگذار کنم و از شما انتظار دارم که از ولیعهد به عنوان شاه آینده ایران حداکثر پیشتیبانی را بکنید. حاضرین هم گفتند اطاعت میشود و تعظیم کردند. رضا شاه عصایش را به علامت خداحافظی بلند کرد و بیرون آمد. خانواده او قبلا به اصفهان رفته بودند و رضا شاه هم عجله زیادی داشت که سریعتر تهران را ترک کند تا به دست قشون روس که هر لحظه ممکن بود از کرج به تهران برسند، نیفتد. رضا شاه شب به اصفهان رسید و در خانه فرد متمولی به نام کازرونی سکنی گزید و از آنجا به اتفاق خانوادهاش به کرمان رفت و در منزل تاجری به نام هرندی، که از متمولین کرمان بود، اقامت گزید. در کرمان حال او به شدت خراب بود و میگویند که تب ۴۰ درجه داشت. چند روز بعد به اتفاق محمود جم (مدیرالملک) و خانوادهاش به بندرعباس رفت و با یک کشتی انگلیسی ایران را ترک کرد. پسران او به جز محمدرضا و دخترانش به جز اشرف همراهش بودند.
ساعت نه و سی دقیقه، مجلس شورای ملی استعفای رضاشاه را پذیرفت. برای جلوگیری از دستگیر شدن محمد رضا به وسیله نیروهای روس و انگلیس، ولیعهد محمد رضا را با لباس شخصی در یک اتومبیل کرایسلر قدیمی بین صندلی جلو و عقب روی زمین خودرو پنهان کردند و از در خدمه مجلس به داخل مجلس آوردند. ساعت ۴ بعد از ظهر، ولیعهد محمد رضا در برابر مجلس شورا و نمایندگان به قرآن سوگند خورد وپادشاه ایران شد.[ اطلاعات، مورخ 26/6/1320، سال شانزدهم]
با این که رضا شاه استعفا داد ۲۶ شهریور ۱۳۲۰ ارتش روسیه و انگلیس تهران را اشغال کردند و حکومت را به کنترل خویش درآوردند. انگلستان تا مدتی با انتخاب ولیعهد به مقام پادشاهی ایران مخالفت مینمود؛ چراکه بهزعم آنها او در تبلیغات ضدمتفقین دست داشت و اصولا فاقد شخصیت بود.[ایران بین دو انقلاب از مشروطه تا انقلاب اسلامی، ص149] اما نهایتا دولت بریتانیا با اکراه و به منظور اجتناب از بروز هرگونه اغتشاش و بحران حکومتی، با پادشاهی محمدرضا مشروط بر حسن رفتار شاه جدید موافقت نمود.[وزارت خارجه به بولارد، مورخ سپتامبر 1941] نیروهای متفقین نیز در همان روز وارد تهران شدند و ضمن اشغال کلیه تاسیسات نظامی و راهآهن، بلافاصله مقدمات انتقال اسلحه و مهمات را از طریق راهآهن سراسری به شوروی فراهم نمودند. [سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی 1357ـ1300، ص77]
شاه جدید چون بر تخت نشست، برای جلب اعتماد متفقین، صریحا اظهار داشت که تمام کوشش خود را برای همکاری با متفقین بهکار خواهد بست.[شترها باید بروند، ص61] بههمینجهت بود که انگلستان و شوروی نیز پیشنهاد نمودند ایران یک پیمان اتحاد سهجانبه با روسیه و انگلستان منعقد نماید[ایران بین دو انقلاب از مشروطه تا انقلاب اسلامی، ص159] تا اشغال این کشور به صورت اقامت دوستانه قوای متفقین در دوران جنگ درآید.[ روزگاران (از صفویه تا عصر حاضر)، ج3، ص251][۳]
در ۵ آبان سفیران روس و انگلیس به آگاهی محمدرضاشاه پهلوی رساندند که قدرت در دست ماست. پس از سه ماه در ۶ بهمن ۱۳۲۰ مجلس شورا قانون قرارداد سه قوا در ایران را تصویب کرد. این قانون به امضای نخست وزیر محمدعلی فروغی و سفیران روس و انگلیس برای تایید نهایی رسید. این قرارداد تمامیت ارضی ایران را تضمین کرد و هم چنین که نیروهای روس و انگلیس ۶ ماه پس از پایان جنگ جهانی دوم ایران را تخلیه خواهند کرد. ایران نیز متعهد شد که با نیروهای روس و انگلیس همکاری کند، پروانه استفاده از راههای کشور و سیستم مخابراتی کشور را به روس و انگلیس بدهد و نیروی کارگر و ابزار مورد نیاز را برای روس و انگلیس فراهم آورد و مطبوعات را سانسور کنند که درباره اشغال ایران و استفاده از منابع کشور را به آگاهی ملت نرسانند. آذر ماه ۱۳۲۱ نیروهای امریکایی نیز ایران را اشغال کردند و آغاز به ساختن پرشن کریدور کردند. پرشن کریدور راهی بود از شمال به جنوب ایران که برای رساندن مهمات و دیگر ابزار جنگی یعنی از خلیج فارس تا دریای مازندان و سپس از آنجا به روسیه می رفت. پس از حمله متفقین به ایران و جابجایی قدرت در بیشتر مناطق ایران کشمکشهای قومی ومذهبی شکل گرفت.
از دیگر پیامدهای این اشغال این بود که ایران با مشکلات اقتصادی بسیاری رو به رو شد. تورم، دزدی و قحطی نمونه کوچکی از پیامدهای حمله متفقین به ایران بود. نامه شکایت آقای محمود بدر وزیر دارایی در نخستین روز از تیرماه سال ۱۳۲۱ به نخست وزیر گواهی شرایط سخت مردم ایران در پی تجاوز متفقین است.[۳]
ضعف نظامی ایران
اگرچه روسیه و انگلیس در آغاز از حربه تحریم اقتصادی استفاده کردند تا با اعمال فشار بر ایران، بتوانند خواستههای خود را تحمیل کنند ولی رضاشاه کماکان دل به پیروزی آلمانها بسته بود و هیچگونه نظر مثبتی نسبت به خواستههای متفقین از خود نشان نداد
تنها دفاع جدی از سوی ایران در مقابل حمله متفقین توسط سپهبد شاه بختی در خوزستان رخ داد. مقاومتی که به نظر میرسد بیش از آنکه در قالب ارتش و تحت دستورهای مسئولین بالادستی انجام گرفته باشد، ناشی از هیجان و خروش نیروهای محلی بود. در ادامه حمله انگلیسیها از جنوب، مقاومت در اهواز خیلی زود از هم پاشید و پس از این علی منصور که دیگر توان مدیریت بر اوضاع آشفته را نداشت با دستور رضا شاه از سمت خود استفعا داد که این مسأله ضعف دیپلماسی و ساختار سیاسی ایران را در کنار ارتش بیشتر جلوه میکرد.
رضا شاه در تاریخ 5 شهریور محمدعلی فروغی نخست وزیر سابق خود را تنها راه گریز از بحران میدانست و وی را مسئول تشکیل کابینه کرد. فردای آن روز نیز اعلامیهای از سوی شاهنشاه ایران مبنی بر عدم مقاومت در مقابل نیروهای متفقین صادر شد تا با حداقل کشتار و مقاومت خاک ایران به تصرف متفقین دربیاید.
حمله متفقین به ایران اگر ضعف دستگاه دیپلماسی و سیاسی ایران را نزد همه آشکار نکرده باشد، وضعیت بسیار بهم ریخته دستگاه نظامی را روشن ساخت. در کمتر از 5 روز از ورود نیروهای انگلیس و شوروی به خاک ایران، دستور عدم مقاومت از سوی رضا شاه به عنوان شخص نخست مملکت صادر شد. علاوه بر این وزیر جنگ وقت، دستور انحلال ارتش چهل هزار نفری اول و دوم را صادر کرد.
جالب آن است که رضاشاه عدم مدیریت خود بر ارتش و از پاشیدن آن را به گردن فرماندهان نظامی میاندخت. بدین ترتیب، در اواسط شهریور وزیر جنگ و فرمانده کل قوا با دستور رضا شاه دستگیر شدند. به گفته سپهبد محمد نخجوان (امیر موفق): «عصر همان روز (آزادکردن سربازان) که من احضار شده بودم، اغلب امرای ارتش به سعدآباد احضار شده و شاهنشاه در حضور والا حضرت ولایتعهد با عصبانیت هر چه تمامتر، بایگون افسران ارشد ارتش را کنده و آنها را از عملی که انجام داده بودند، سرزنش کردند و مرتبا با فریاد و ناله میگفتند، چرا سربازان را لخت و گرسنه از سربازخانهها مرخص کرده اید و برای نابودی ارتش در اتاق دربسته طرحی تنظیم و نظام وظیفه را ملغی و استخدام سرباز داوطلب را با ماهی 35 تومان حقوق به تصویب رساندید.»[۴]
این مسائل گواه این مدّعاست که نیروی نظامی ایران به عنوان یکی از مهمترین دستاوردهایی که رضاشاه به عنوان ارمغان حکومت خود از آن یاد میکرد، فروپاشیده بود. دستگاه نظامی پهلوی اگرچه از سلاحهای نسبتا مدرن و حرفهای برخوردار بود و نظامیان تحت نظر تمرینات حرفهای آموزش دیده بودند ولی مهمترین رکن ارتش در این ساختار یعنی تشکیلات منظم شکل نگرفته بود. ارتش رضاشاهی فاقد تشکیلات بود.
در واقع هیچگونه مطالعه بنیادی و علمی برای ایجاد تشکیلات مناسب در ساختار نظامی ایران شکل نگرفته و به همین دلیل بود که با نخستین حملات متفقین به خاک ایران نه تنها ارتش ایران کاملا فروپاشید بلکه ساختار سیاسی نیز دچار تغییرات زیادی(کنارهگیری رضاشاه از سلطنت) گردید. بر اساس اسناد و شواهد، اکثر فرماندهان ارتش ایران به صورت پنهانی و بعضا آشکارا با انگلیس در ارتباط بوده و کاملا همسو با سیاستهای این کشور عمل میکردند.
با تمام این احوالات سؤال قابل تأمل اینجاست که چرا با وجود انحلال ارتش، نیروهای محلی و عشایر جز در موارد محدودی(همچون سپهبد شاه بختی) به مانند جنگ جهانی اول علم مقابله با تهاجم خارجی را برنداشتند؟
به نظر میرسد پاسخ کاملا آشکار است؛ زیرا «رضا شاه با سیاست سرکوب شدید عشایر و اعدام سران آنها، تمام قدرت و توان عشایر را گرفته بود و با اجرای سیاست نظام وظیفه، افراد تحت فرمان سران عشایر را در ارتش گرد آورد و در عمل نیرویی برای آنان باقی نگذاشت. از سوی دیگر، سیاست ضددینی رضاشاه و کشف حجاب و... مردم را از او بیزار کرد و آنان خواهان سرنگونی این دیکتاتور بودند. خوانین و زمینداران نیز که تمام اراضی خوب و مستعد آنها به دست رضاخان غصب شده بود، دل خوشی از وی نداشته و وی را غاصب اموال و املاک خویش میدانستند و بر این باور بودند که انگلیسیها خود، رضاشاه را به قدرت رسانده و حالا هم او را عزل و برکنار میکنند.
در واقع او توسط مردم به قدرت نرسیده بود تا همان مردم از حکومت وی دفاع کنند.» بدین ترتیب عمر استبداد رضاشاهی به پایان رسید. او همچنان که به کمک خارجیها به قدرت رسیده بود، توسط آنان رهسپار تبعید شد و زمامداری رضاشاه به خاطراتی تلخ برای حافظه ایران و ایرانی پیوست. [۴]
ارتش رضاشاه در دوران اشغال
روایتی از سرتیپ میرحسین یکرنگیان یکی از افسران بلندپایه ارتش در آن سالها
ارتش ایران در شهریور ۱۳۲۰ شامل ۱۶ لشکر، ۲۰ هواپیما، شش آتشبار ضدهوایی (بدون مهمات کافی) و چند ناو جنگی در جنوب بود. در واحدهای لشکرها، مخصوصا در شمال ایران، برای هر سرباز حداکثر بیش از صد تیر فشنگ و در اردبیل (مرزهای شمالی) برای هر سرباز فقط ۳۶ تیر فشنگ موجود بود و مسلسلها هم فقط برای نیم ساعت تیراندازی فشنگ داشتند. وسایل نقلیه در لشکرها تقریبا صفر بود. لشکرها حتی برای یک هفته خواربار ذخیره نداشتند و روزانه از انبار غله آرد دریافت میکردند و همین موضوع سبب شد که در روز دوم جنگ- چهارم شهریور- لشکر ۱۵ اردبیل به دستور فرمانده انبار غله شهر سراب را تصرف کند و موجودی گندم آن را برداشته و آماده کند. سازمان لشکرها حتی برای زمان صلح نیز بطور صحیح و سازمانی طراحی نشده بودند و به جای آنکه لشکرهای مرزی کشور تقویت شوند، لشکرهای ۱ و ۲ مرکز را تقویت میکردند. لشکرهای ۱ و ۲ از هر نظر مجهز بودند. این لشکرها دارای تانک، زرهپوش، توپخانه قوی، مسلسل ضدهوایی، توپهای ضدتانک و ضد زرهپوش، انواع خمپارهانداز و وسایل نقلیه کافی بودند، ولی عملکرد آن لشکرها و فرماندهانشان در سوم شهریور و روزهای بعد چه بود؟ لشکرها بدون هیچ اقدامی سربازان را مرخص کردند. در حقیقت لشکرهای ۱ و ۲ مرکز از هم پاشیده شدند. با این وضع لشکر ۱۵ اردبیل، لشکر ۳ تبریز و لشکر ۴ شمالغرب (رضاییه)، اساسا نمیدانستند که زرهپوش و تانک چه شکلی هستند و از آنها چه کاری ساخته است و خمپارهانداز چه عملی انجام میدهد.[۵]
شورای عالی جنگ
در ایران سالی یک بار شورای عالی جنگ با حضور فرماندهان عالیرتبه تشکیل میشد که این افراد در حقیقت مشاور نظامی رضاشاه بودند. متاسفانه اختلاف نظر شدید بین سه لشکر هوایی احمد نخجوان (وزیر جنگ) و سرلشکر عزیزالله ضرغامی (رییس ستاد ارتش) و کنار بودن مشاوران نظامی مطلع از امور ارتش مانند سرلشکر حبیبالله شیبانی، سرتیپ سیفالله شهاب و سرتیپ غلامعلی انصاری و عدهیی دیگر موجب شد شورای عالی جنگ بدون حضور فرماندهان میهنپرست، باسواد و آگاه از آخرین تاکتیکهای جنگی برگزار شود و فرماندهان فعلی هم که عضو شورای عالی جنگ بودند، آنچنان جسارت و شهامتی نداشتند که پیشنهادها و طرحهای خود را که مخالف نظر شاه است، در آن شورا مطرح کنند. لذا هر چه رضاشاه میگفت بدون هیچ گفتوگویی تصویب میشد.[۵]
وزارت جنگ
وزارت جنگ، مرکز کاغذپرانی بود و کاری به کار واحدهای دور از مرکز نداشت. اغلب کاسبکاران ولایات از ارتش طلبکار بودند. احتیاجات واحدهای دور از مرکز با سنگینترین وضعی تامین شد. همین عدم توجه وزارت جنگ، موجب گلآلود شدن آب و گرفتن ماهی توسط افراد معلومالحال میشد.[۵]
علل شکست ارتش
۱- اداره مهم امور کشوری و لشکری، از جزییترین چیزها تا کلیترین آنها توسط رضاشاه انجام میشد. وی نسبت به اوضاع سیاسی جهان ناآگاه بود و افرادی هم که آگاه بودند و دانش سیاسی داشتند و میتوانستند به او کمک کنند را از خود رانده بود.
۲- فرماندهان عالیرتبه بیکفایت فقط به فکر ثروتاندوزی بودند. آنان اعتماد رضاشاه را به خود جلب کرده بودند و اگر هم از آنها شکایتی میشد به جای تنبیه فقط آنان را تغییرپست میداد.
۳- دلبستگی رضاشاه به خط دفاعی مورد تصویب خودش که از نظر منطقهیی با هیچ قاعده تطبیق نمیکرد.
۴- عدم آمادگی لشکرها از نظر نفرات، اسلحه، مهمات و ساز و برگ بویژه اینکه برای لشکرها مشخص نبود که سازمان آنها در زمان صلح و جنگ چگونه است و آنها در زمان جنگ، با این اسلحه اندک و امکانات قلیل، چه کاری میتوانند انجام دهند.
۵- تسری فساد مالی و اخلاقی، از فرماندهان عالیرتبه به افسران ارشد و جزء و درجهداران
۶-دلخوشی رضاشاه به مانورهای فرمایشی
۷-وجود مقررات خشک و دستوپاگیر و اینکه هیچ فرمانده لشکری نمیتوانست بدون اجازه رییس ستاد ارتش کاری انجام دهد و رییس ستاد ارتش هم نمیتوانست بدون اجازه رضاشاه آب بخورد.
۸- عدم اعتماد رضاشاه به افسران درستکار و وطنپرست که اهل تملق و چاپلوسی نبودند. تقرب افسران فاسد و دزد در دستگاه ارتش که از دوران قزاقخانه با وی و زیردست وی بودند، بزرگترین لطمه را زد.[۵]
ایران پل پیروزی
باحمله آلمان ها به شوروي و آشكار شدن نقشه آنها براي رسيدن به خليج فارس و اشغال شبه قاره هند و مراكز نفتي خاورميانه، متفقين عبور از خاك ايران را مطمئنترين و كوتاهترين راه كمك به اتحاد شوروي دانستند. چرچيل- نخست وزير وقت بريتانيا- در خاطرات خود به اهميت ارتباطي ايران كه بهرهگيري از آن، متفقين را از راه دشوار اقيانوس منجمد شمالي بينياز ميساخت، اشاره كرده است. در جريان جنگ جهاني دوم، متفقين از طريق راهآهن سراسري ايران و ساير راههاي ارتباطي كشور، حدود پنج و نيم ميليون تن اسلحه، مهمات، مواد غذايي و دارو را به شوروي منتقل كردند. برخي از محققان براين باورند كه سيل كمكهاي سرازير شده از مسير ايران به شكست آلمانها در استالينگراد انجاميد و به همين جهت متفقين ايران را پل پيروزي خواندند.[۶]
آوارگان لهستانی در ایران
در زمان جنگ عده زيادي از مردم لهستان كه در خاك شوروي اقامت داشتند به تهران انتقال يافتند و در بيرون دروازه دوشانتپه و در بيمارستان ناتمام هزار تختخوابي جاي گرفتند. سير كردن شكم آنها نيز مشكل تازهاي براي دولت به وجود آورد. وزارت خارجه ايران در گزارشي مساعدت دولت ايران را به مهاجران لهستاني اينگونه توصيف ميكند: »لهستانيهايي كه جزو ملتهاي متفقين محسوب ميشوند از كمكهاي ايران بيبهره نماندند و در موقعي كه هزاران افراد گرسنه، برهنه و بيخانمان اين ملتها به سرزمين ايران روي آوردند، از حيث غذا، لباس و مسكن از هر جهت تأمين شدند. زماني كه ملت ايران حتي از داشتن نان سياه محروم بود، ميهمانهاي متفق، از خود با بهترين آذوقه ممكن پذيرايي ميكردند. در نتيجه مقدار هنگفتي از خوار و بار به مصرف آنها ميرسيد. به طوري كه يكي از علل نايابي خواروبار در ايران و گراني قيمت، ورود و مصرف زياد اين ميهمانها بود.«[۷]
پیامدهای اشغال ایران در جنگ
ایران در3 شهریور1320/ 25 اوت 1941 مورد تجاوز نظامی بیرحمانه قرار گرفته و بهسرعت اشغال شد. متفقین تعهد کردند حداکثر تا شش ماه پس از خاتمه جنگ، خاک ایران را ترک کنند. استقلال سیاسی و تمامیت ارضی ایران هم از سوی آنان به رسمیت شناخته شده بود. نهایتاً جنگ جهانی دوم با تسلیم ژاپن در 2 سپتامبر1945/ 11شهریور1324 پایان یافت و به تبع آن 11 اسفند 1324/ 2مارس 1946 آخرین مهلتی بود که متفقین تعهد کرده بودند بر حضور اشغالگرانهی خود در ایران پایان دهند؛ هرچند این تعهد چندان مورد اعتنا قرارنگرفت، و بهویژه روسیه شوروی در رقابت با انگلستان و نیز آمریکا و در راستای اهداف استعماری مداخلانه جویانه و سلطه گرانهی خود تا ماهها بعد هنوز حاضر نبود نیروهای متجاوز خود را از خاک ایران خارج سازد. به این ترتیب حدود چهار سال و شش ماه اکثریت قابل توجهی از خاک ایران در اشغال نظامی نیروهای انگلیسی، آمریکایی و شوروی قرارداشت و نهایتاً در 19 اردیبهشت 1325/ 9مه 1946 بود که دولت شوروی تحت فشار و پایمردی نیروها و افکارعمومی داخلی و تدبیر دستگاه دیپلماسی کشور و سازمان جدیدالتاسیس ملل متحد نیروهای خود را از قلمروهای ایران بیرون برد.
در این دوره تقریباً پنج ساله لطمات و آسیبهای جانی – انسانی، اقتصادی، سیاسی، نظامی و اجتماعی فراوانی به کشور ایران و جامعه ی ایرانی در سطوح و شئوون مختلف وارد شد.
اسناد موجود نشان میدهد که به دنبال هجوم نیروهای نظامی متفقین به قلمروهای ایران و اشغال شهرها و مناطق مختلف صدها تن از مردم بدون دفاع و غیرنظامی توسط متجاوزان هدف قرارگرفته و جان خود را از دست دادند و این روند تا ماهها ادامه داشت. تعداد مجروحین و مصدومین از هزاران نفر فراتر رفت. در بسیاری از نقاط تحت اشغال کشور اموال و داراییهای مردم مورد نهب و غارت قرار گرفته و بهویژه وسایل حمل و نقل کالا و غیرو بالاجبار در راستای اهداف و مقاصد متفقین قرار گرفت. خیلی زود گزارشات تاسف بارفراوانی از شهرها و مناطق مختلف به مرکز کشور مخابره شد که از جمعآوری و نهب غارت گونهی ارزاق و آذوقهی مردم توسط متفقین اشغالگر حکایت میکر
بحران غذایی پس از اشغال
پس از اشغال نظامی ایران توسط متفقین، کمبود مواد غذایی برای مردم هر روز محسوستر شد. طبق ماده هفت قرار داد تحمیلی مشهور به «قرارداد سه جانبه» به تاریخ ۲۹ ژوئیه ۱۹۴۲ م. (نُهم اسفند ۱۳۲۰ ش.)، دولتهای اشغالگر خود را مکلف کرده بودند که مصرف غذایی لشکریان خود را از طریق واردات تامین کرده و به این وسیله باعث کمبود مواد غذایی و قحطی در ایران نشوند. اما خیلی زود روشن شد که تامین مواد غذایی مورد نیاز یک ارتش اشغالگر یکصد هزار نفری و نیز یک گروه یکصد هزار نفری از آوارگان جنگی لهستانی، که از زندانهای روسیه آزاد شده و به ایران اعزام شده بودند، از طریق واردات مواد غذایی غیر ممکن است. زیرا گذشته از مشکلات حمل و نقل و فقدان تعداد کافی کشتیهای باری برای حمل خواربار مورد نیاز از اقصی نقاط دنیا به خاک ایران، مساله اساسی همانا عدم دسترسی متفقین به مواد غذایی کافی برای صدور به ایران بود. به همین علت مقامات اشغالگر ارتشهای تجاوز کار به سرعت کلیه غلات قابل دسترسی را با زور سرنیزه یا با پرداخت حداقل بهای ممکن تصاحب کردند.
بخش اشغالی روسیه شوروی، که یکی از مراکز اصلی تولید گندم و برنج و غیره بود، توسط آن دولت از سایر بخشها کاملا مجزا شد و در پشت «پرده آهنین» قرار گرفت. در نتیجه تولیدات این بخش منحصرا در کنترل مقامات شوروی در آمد که البته قسمتی از آن به مصرف داخلی بخش اشغالی میرسید «و از این نظر مردم این سامان نسبت به سایر نقاط کشور وضع مساعدتری داشتند» و بقیه به روسیه شوروی صادر میشد. اما انگلستان در این رابطه روشی را دنبال کرد که معلول سیاستهای استعماری وی در ایران بود. مقامات انگلیسی از طریق کمپانی انگلیسی به نام «یونایتد» غلات قابل دسترسی را تا حداکثر ممکن، تقریبا مفت، خریداری کرده و در اهواز در «مرکز قوای انگلستان» انبار کردند.
کمبود مواد غذایی همراه با تورمی در حدود ۱۰۰۰ درصد، که در اثر اتخاذ سیاست پولی قوای اشغالگر به وجود آمده بود، قدرت خرید مردم را به شدت کاهش داد و در نتیجه هزاران نفر در سرار کشور دچار گرسنگی شدند. اوضاع تا آخر سال ۱۹۴۲ م. (۱۳۲۱ ش.) باز هم وخیمتر شد تا آن جا که در دسامبر ۱۹۴۲ م. (آذر ۱۳۲۱ ش.) بالاخره مردم در تهران بر علیه کمبود خواربار دست به راهپمایی اعتراضآمیز زدند. ساختمان مجلس از طرف تظاهرات کنندگان اشغال شد. این عمل در حقیقت بیان عدم رضایت و مخالفت آنها با خیانت رژیم بود که سرزمین ایران را دربست به دست بیگانگان سپرده بود. چند روز پس از این واقعه، هنگامی که سربازان انگلیسی برای نمایش قدرت و ارعاب مردم وارد تهران شدند، مردم به آنها حمله کردند و نفرت خویش را نشان دادند. این حادثه، که تبدیل به جنگ خیابانی بین ارتش تا دندان مسلح انگلستان و مردم بیسلاح تهران شد، صدها کشته و زخمی به جای نهاد، که البته در تمام این مدت رژیم سرسپرده وقت بر این اتفاقات سرپوش نهاد.
اقدامات مقامات انگلیسی در ایران آن قدر غیر انسانی و نامعقول بود که حتی سفیر ایالات متحده آمریکا در تهران اظهار میدارد:
«... احساس میشود که دولت انگلستان عمدا نمیخواهد از قحطی و گرسنگی در ایران جلوگیری به عمل آورد».[۸]
وضعیت کارگران و کشاورزان در دوران اشغال
در طول جنگ جهانی دوم، کشاورزان و کارگران ایرانی، در وضعیت سختی به سر میبردند. گرانی و افزایش هزینه زندگی، آنها را با مشکلات بسیاری روبه رو کرد. در این بین، متفقین که برای تدارک عملیات جنگی خود، نیاز وافری به نیروی انسانی داشتند، از کارگران و حتی کشاورزان ایرانی که برای سیرکردن فرزندان خود، نیاز به پشیزی پول داشتند، سوءاستفاده کردند و با ایجاد مشاغل کاذب، آنها را به بیگاری گرفتند. این امر باعث شد که بسیاری از کارگران و کشاورزان، به خدمت متفقین درآیند. این افراد در جاده سازی، حملونقل کالا و صنعت نفت برای تامین نیازهای متفقین مشغول فعالیت بودند.
کشاورزان با رهاکردن روستاهای خود و هجوم به شهرها، باعث رکود کشاورزی و به دنبال آن کمبود محصولات و تشدید قحطی شدند. همچنین با پایان جنگ و رفع این نیاز اشغالگران، بر شمار بیکاران جامعه ایران افزوده شد که این امر به معضلی بزرگ تبدیل شد.[۹]
جستارهای وابسته
منابع
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ راه برترینها -اشغال ایران در جنگ جهانی دوم
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ ۲٫۳ ۲٫۴ راسخون -ايران در جنگ جهاني دوم
- ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ ۳٫۳ ۳٫۴ ۳٫۵ ۳٫۶ ۳٫۷ گذرستان- مکر استعمار، خواب دیکتاتور و اشغال ایران
- ↑ ۴٫۰ ۴٫۱ مشرق -آیا اشغال ایران توسط متفقین اجتنابناپذیر بود؟
- ↑ ۵٫۰ ۵٫۱ ۵٫۲ ۵٫۳ پارسینه -دلایل فروپاشی ارتش شاهنشاهی در شهریور 1320
- ↑ گذرستان - چرا ايران «پل پيروزي متفقين» لقب گرفت
- ↑ انسانی -آثار و پيامدهاي اجتماعي اشغال ايران در شهريور 1320
- ↑ دنیای اقتصاد-بحران غذایی پس از اشغال ایران در جنگ دوم جهانی
- ↑ راسخون -وضعیت کشاورزان و کارگران ایران در جنگ جهانی دوم