۱٬۰۴۴
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳۵: | خط ۳۵: | ||
معصومه شادمانی علاوه بر آن که خودش تمام وقت در انجمنها و ستادهای متعلق به سازمان مشغول مبارزه بود، خانهاش را نیز بهعنوان یکی از پایگاههای مخفی برای پیشبرد امر مبارزه با آخوندها در اختیار سازمان قرار داده بود. خانه او محل انتشار نشریه مجاهد بود که در آن زمان بهصورتی مخفی منتشر میشد. <ref name=":2" /> | معصومه شادمانی علاوه بر آن که خودش تمام وقت در انجمنها و ستادهای متعلق به سازمان مشغول مبارزه بود، خانهاش را نیز بهعنوان یکی از پایگاههای مخفی برای پیشبرد امر مبارزه با آخوندها در اختیار سازمان قرار داده بود. خانه او محل انتشار نشریه مجاهد بود که در آن زمان بهصورتی مخفی منتشر میشد. <ref name=":2" /> | ||
خاطرهیی از یکی از همرزمانش در دوره چاپ مخفی نشریهٴ مجاهد: <blockquote>«ما مجبور بودیم نشریه مجاهد را در محل امنی تحریر و صفحهبندی و آماده چاپ کنیم. برای این کار چند پایگاه در نظر گرفته شد که مقر اصلیمان خانه «مادر کبیری» در خیابان مبارزان بود. ناشناخته ماندن این خانه برایمان بسیار مهم بود. اما به علت ترددهای ناگزیری که داشتیم عاقبت این پایگاه مورد شک واقع شد و یک روز پاسداران کمیته مرکزی به آن حمله کردند. ما برای از بین نرفتن اموال و دستگاههایی که با هزار دردسر تهیه کرده بودیم مجبور به مقاومت بودیم. در این میان مادر کبیری مثل شیر میغرید و یک لحظه آرام و قرار نداشت. او آن چنان به مزدوران کمیتهچی حمله میکرد که آنان کاملاً در لاک دفاعی فرو رفته بودند. مادر کبیری برای جمعیت انبوهی از اهالی محل که در حمایت از ما جمع شده بودند، سخنرانی کرد و آنچنان آبرویی از مزدوران برد که حمله آنان تبدیل به یک افشاگری بزرگ سیاسی شد. در پرتو افشاگریهای مادر کبیری بود که ما نیز موفق شدیم با استفاده از فرصت، دستگاههای چاپ نشریه را از معرکه خارج کنیم. پس از آن نیز معصومه شادمانی با شجاعت غیرقابل وصفی به کمیته مرکزی رفت و با فرمانده آنجا به نام عزت شاهی ـ با نام مستعار مطهری ـ که از زمان شاه او را میشناخت برخورد کرد. برخورد مادر کبیری طوری بود که فردایش مجبور شدند کلیه اموالی را هم که به غارت برده بودند برگردانند». </blockquote> | خاطرهیی از یکی از همرزمانش در دوره چاپ مخفی نشریهٴ مجاهد: <blockquote>«ما مجبور بودیم نشریه مجاهد را در محل امنی تحریر و صفحهبندی و آماده چاپ کنیم. برای این کار چند پایگاه در نظر گرفته شد که مقر اصلیمان خانه «مادر کبیری» در خیابان مبارزان بود. ناشناخته ماندن این خانه برایمان بسیار مهم بود. اما به علت ترددهای ناگزیری که داشتیم عاقبت این پایگاه مورد شک واقع شد و یک روز پاسداران کمیته مرکزی به آن حمله کردند. ما برای از بین نرفتن اموال و دستگاههایی که با هزار دردسر تهیه کرده بودیم مجبور به مقاومت بودیم. در این میان مادر کبیری مثل شیر میغرید و یک لحظه آرام و قرار نداشت. او آن چنان به مزدوران کمیتهچی حمله میکرد که آنان کاملاً در لاک دفاعی فرو رفته بودند. مادر کبیری برای جمعیت انبوهی از اهالی محل که در حمایت از ما جمع شده بودند، سخنرانی کرد و آنچنان آبرویی از مزدوران برد که حمله آنان تبدیل به یک افشاگری بزرگ سیاسی شد. در پرتو افشاگریهای مادر کبیری بود که ما نیز موفق شدیم با استفاده از فرصت، دستگاههای چاپ نشریه را از معرکه خارج کنیم. پس از آن نیز معصومه شادمانی با شجاعت غیرقابل وصفی به کمیته مرکزی رفت و با فرمانده آنجا به نام عزت شاهی ـ با نام مستعار مطهری ـ که از زمان شاه او را میشناخت برخورد کرد. برخورد مادر کبیری طوری بود که فردایش مجبور شدند کلیه اموالی را هم که به غارت برده بودند برگردانند». <ref name=":2" /></blockquote> | ||
== دستگیری مجدد و شکنجه == | == دستگیری مجدد و شکنجه == | ||
معصومه شادمانی پساز 30خرداد 60 در جریان یک مأموریت سازمانی دستگیر و بهشکنجهگاه اوین منتقل شد. مقاومت وی در زیر شکنجه های لاجوردی زبانزد همه زندانیان سیاسی آن دوران است.<ref name=":1">سازمان مجاهدین خلق ایران - [https://martyrs.mojahedin.org/martyrs/17920/%D9%85%D8%B9%D8%B5%D9%88%D9%85%D9%87-(%D9%85%D8%A7%D8%AF%D8%B1-%DA%A9%D8%A8%DB%8C%D8%B1%DB%8C)-%D8%B4%D8%A7%D8%AF%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C-(%DA%A9%D8%A8%DB%8C%D8%B1%DB%8C) مشخصات شهید معصومه (مادر کبیری) شادمانی (کبیری)]</ref> | |||
لاجوردی که وی را به خوبی میشناخت و از مواضع قاطع او علیه جمهوری اسلامی خبر داشت از او کینه به دل داشت. به همین دلیل به شکنجه معصومه شادمانی پرداخت. کسانی که در زندان با معصومه شادمانی بودهاند از مقاومتهای او خاطرههای بسیاری گفتهاند. یکی از آنها نوشته است: <blockquote>«شدت شکنجهها به حدی بود که بر اثر شلاقها گوشت و پوست هر دو پای مادر معصومه شادمانی از ساق به پایین ریخته بود و استخوانهای کف پایش دیده میشد. او به حدی لاغر شده بود که عینک او بر صورتش قرار نمیگرفت». اما معصومه شادمانی قهرمان با همان شجاعت و قاطعیت همیشگی خود تمامی شکنجهها را تحمل کرد. همچنان که در ادامه همین گزارش آمده است: «معصومه شادمانی در هر جا که فرصتی به دست میآورد، سایرین را به مقاومت تشویق میکرد. او بارها فریاد برآورده بود: ”بچهها مقاومت کنید. پیروزی از آن ما و مردم است. خمینی رفتنی است“ ». <ref name=":2" /></blockquote> | |||
== تیرباران == | |||
در روز پنجم دیماه 60، معصومه شادمانی در سن ۵۰ سالگی درحالی که شکنجهگران را ناامید کرده بود، به جوخه تیرباران سپرده شد .<ref name=":1" />در حاليكه دو ماه قبل از تیرباران وی، فرزند مجاهد او حسن كبيري را نيز بهمراه همسر حسن (مجاهد هما ربوبي) در يك درگيري کشته شده بود.<ref name=":0" /> | |||
در برخی گزارشها آمده است: <blockquote>«لاجوردی که خود شکنجهگر مادر شادمانی بود در ساعت تیرباران نیز حضور داشت و تیر خلاص را خود به او زده است. شبی که او و شکرالله پاکنژاد را اعدام میکردند، بچهها از لای پنجره طبقه سوم زندانی که به آن آموزشگاه میگفتند، دیده بودند که لاجوردی تیر خلاص را به هر دوی آنها زده است.» <ref name=":2" /></blockquote> | |||
در برخی گزارشها آمده است | |||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == |
ویرایش