کاربر:اکباتان90/صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{در دست ساخت}}
{{جعبه زندگینامه
| اندازه جعبه      =
| عنوان            = بهرام عالیوندی
| عنوان ۲          =
| نام              =
| تصویر            =بهرام عالیوندی.jpg
| اندازه تصویر      =
| عنوان تصویر      =
| زادروز            =  ۱۳۰۷ خورشیدی
| زادگاه            = کازرون
| مکان ناپدیدشدن    =
| تاریخ ناپدیدشدن  =
| وضعیت            =
| تاریخ مرگ        = ۱ خرداد ۱۳۹۱ خورشیدی
| مکان مرگ          = وین، اتریش
|عرض جغرافیایی محل دفن=
|طول جغرافیایی محل دفن=
|latd=|latm=|lats=|latNS=N
|longd=|longm=|longs=|longEW=E
| علت مرگ          =
| پیداشدن جسد      =
| آرامگاه          =
| بناهای یادبود    =
| محل زندگی        = [[کازرون]]،[[شیراز]]،[[ممسنی]]،[[وین]]
| ملیت              =
| نام‌های دیگر      =
| نژاد              =
| تابعیت            =
| تحصیلات            =
| دانشگاه          =
| پیشه              = نقاش
| سال‌های فعالیت    =
| کارفرما          =
| نهاد              =
| نماینده          =
| شناخته‌شده برای    = نقاشی
| نقش‌های برجسته    =
| سبک              =
| تأثیرگذاران      =
| تأثیرپذیرفتگان    =
| شهر خانگی        =
| دستمزد            =
| دارایی خالص      =
| قد                =
| وزن              =
| تلویزیون          =
| لقب              =
| دوره              =
| پس از            =
| پیش از            =
| حزب              =
| جنبش              = عضو شورای ملی مقاومت ایران
| مخالفان          =
| هیئت              =
| دین              =
| مذهب              =
| اتهام            =
| مجازات            =
| وضعیت گناهکاری    =
| منصب              =
| مکتب              =
| آثار              =
| همسر              = ناهید همت‌آبادی
| شریک زندگی        =
| فرزندان          = بهنام و شهرام
| والدین            =
| خویشاوندان سرشناس =
| جوایز            =
| امضا              =
| اندازه امضا      =
| signature_alt    =
| وبگاه            =
| imdb_id          =
| Soure_id          =
| پانویس            =
}}
بهرام عالیوندی (زاده ۱۳۰۷ در کازرون - درگذشته ۱ خرداد ۱۳۹۱در وین) از پیش‌کسوتان نقاشی مدرن در ایران است.
بهرام عالیوندی (زاده ۱۳۰۷ در کازرون - درگذشته ۱ خرداد ۱۳۹۱در وین) از پیش‌کسوتان نقاشی مدرن در ایران است.



نسخهٔ ‏۵ مارس ۲۰۱۸، ساعت ۰۷:۵۰

بهرام عالیوندی
بهرام عالیوندی.jpg
زادروز۱۳۰۷ خورشیدی
کازرون
درگذشت۱ خرداد ۱۳۹۱ خورشیدی
وین، اتریش
محل زندگیکازرون،شیراز،ممسنی،وین
پیشهنقاش
شناخته‌شده براینقاشی
جنبشعضو شورای ملی مقاومت ایران
همسرناهید همت‌آبادی
فرزندانبهنام و شهرام

بهرام عالیوندی (زاده ۱۳۰۷ در کازرون - درگذشته ۱ خرداد ۱۳۹۱در وین) از پیش‌کسوتان نقاشی مدرن در ایران است.

استاد عالیوندی، که از سالها پیش در اتریش به ‌سر می‌ برد، از پرکارترین هنرمندان ایرانی در تبعید است. تعداد آثاری که او طی ده ‌سال اخیراً به‌ وجود آورده از 1500 تابلو بیشتر است. او تا کنون چندین نمایشگاه در کشورهای آلمان و اتریش برگزار کرده است.[۱]

زندگی‌نامه

وی در کازرون به دنیا آمد و در دو سالگی به دلیل این‌که مادرش اهل شیراز بود به آنجا نقل مکان کردند. سپس به ممسنی رفتند و بهرام تا کلاس ۶ ابتدایی در آنجا درس خواند.

در روز اول خرداد ۱۳۹۱ نقاش ارزنده و صاحب سبک عضو شورای ملی مقاومت، استاد بهرام عالیوندی درگذشت. وی در اتریش بدرود حیات گفت و در همانجا به خاک سپرده شد. استاد عالیوندی در ۱۹۲۸ میلادی = ۱۳۰۷ شمسی در استان فارس متولد شد. وی نقاش هنرمند سبک مدرن پس از انقلاب ضدسلطنتی ۵۷ به اتریش پناهنده شد که تا آخر عمر در همان کشور زندگی کرد. کارهای هنری عالیوندی بیشتر روی ادبیات و افسانه‌های ادبیات فارسی و ایرانی و شرقی تکیه داشت. علاوه بر نقاشی، کارهای هنری روی پرده‌های نقش دار و کنوس نیز هنر عالیوندی را از بقیه جدا می‌نمود. او آموزش‌های هنری خود را در تهران و در ابتدا در مدرسه هنرهای زیبای تهران و سپس موفق به گرفتن مدرک دیگری از کالج هنرهای دکور از یکی از کالج‌های تهران شد. عالیوندی در سال ۱۳۷۳ به شورای ملی مقاومت ایران پیوست و تا زمان درگذشت در سال ۱۳۹۱عضو این شورا بود. او در بین سالهای ۱۳۶۲ تا ۱۳۹۱ در وین زندگی و کار می‌کرد.

عالیوندی به نسل قابل احترامی از ایرانیان هنرمند تعلق دارد که چهره‌های شناخته شده و مهمی چون مسعود عربشاهی، ناصر اویسی، و پرویز تناولی جز آنها بشمار می‌آیند. آثار عالیوندی بسیار غنی در زمینه‌های سمبولیسم و سمبل‌های شرقی می‌باشد، مانند ماهی، فلس ماهی، و اسب که سمبول‌های مینیاتور پارسی می‌باشند. نقاشی‌های عالیوندی از فرهنگ پارسی تأثیر و الهام گرفته و به تصویر کشنده داستانها و افسانه‌های اسطوره ایی و شعرهای شعرای معروفی چون فردوسی و عطار نیشابوری هستند. کارهای برجسته او شامل یک سری نقاشی در مقیاس بزرگ که در دهه ۱۳۶۰ تولید شده‌اند می‌باشند. این شامل تصویر میترا، عیسی مسیح و فردوسی می‌باشد. برخی از کارهای او از زمان جنگ و سرکوب در ایران الهام می‌گیرند و درد و رنج مردم خود را به تصویر می‌کشد. کارهای عالیوندی در مقر اصلی سازمان ملل در وین به نمایش در آمده‌است. “هنر در تبعد”، نمایشگاه فردی او در وین در جون ۲۰۰۷ میلادی شامل ۷۳ کار آبرنگ، رنگ روغن روی کنوس و کاغذ می‌باشد. در سال ۲۰۰۸ میلادی در وین، نمایشگاه عالی که توسط یونسکو بنیان گذاری شد شاهد کارهای عالیوندی بود از جمله تابلو فردوسی که یکی از مهمترین کارهای عالیوندی است و شاهنامه را به تصویر کشانده‌است. در دسامبر ۲۰۰۷ میلادی در پاریس، عالیوندی همراه با دو هنرمند فرانسوی در گالری انت پرسنت نمایشگاهی برگزارکردند. محل نمایشگاه یکی از معروفترین گالری‌های پاریس در هنر مدرن می‌باشد. بدنبال این نمایشگاه یک مقاله فرانسوی با عنوان “یک نقاش بزرگ در تبعید” نوشت که “کارهای عالیوندی ترکیب آموزش‌های اروپا همراه با تجربه ۶۰ ساله هنری می‌باشد که از دانش عمیق از هنر ایرانی و معنوی سر چشمه گرفته‌است و منجر به خلق آثار جدیدی شده‌است که منحصربه‌ فرد خود اوست. نقاشی‌های عالیوندی بیان کننده و نماینده یک بهشت نقطه‌ها می‌باشد. [۲]

او از کودکی به نقاشی علاقمند بود، اما، به‌ قول خودش،تا 27سالگی در شیراز آثار دیگران را کپی می ‌کرد و در کار دکور تئاتر و ساختن پلاکاردهای رنگی برای سینماها بود. در هنرستان کمال ‌الملک تعلیم نقاشی گرفت و به‌ خاطر استعداد درخشانش در این رشته بورس تحصیل در خارج کشور به او تعلق گرفت، امّا ساواک مانع خروج او از کشور شد. وی سپس در ادارهٌ هنرهای سنتی وزارت فرهنگ و هنر به ‌عنوان طرّاح مشغول کار شد. بعد از تأسیس دانشکدهٌ هنرهای تزیینی، عالیوندی در این دانشکده، در رشتهٌ نقاشی تزیینی به تحصیل پرداخت. و دورهٌ تخصصیش را زیر نظر یک استاد فرانسوی به پایان رساند. طی دورانی که اداره هنرهای ملی کار می کرد، آموزش هنرهای سنّتی را به هنرجویان رشته نقاشی به عهده داشت و ساعتها هنرجویان را به موزهٌ ایران باستان می‌ برد و رمز و رازهای خطوط و نقوش آثار هنری قدیمی ایران را به آنان می ‌آموخت.‌[۱]

فعالیت‌های هنری

سبک هنری

او در آثارش هنر شرق را با تکنیک‌های مدرن درهم آمیخته‌ بود، میراث گرانبهای هنری او گنجینه‌یی از بیش از سه هزار اثر متنوع در ابعاد گوناگون (از 

پانزده در هیجده سانتیمتر تا دو متر و نیم در سه متر) می‌باشد.

روحیه تسلیم ناپذیری، آزادیخواهی، عشق به رزمندگان و شهیدان راه آزادی، در آثار استاد خود را گاه در انعکاس نور امید و گاه در شعله‌های فروزان نمایان می‌ساخت.

هم‌چنان که انزجار شدید استاد از فاشیسم دینی و بشردوستی و عدالت خواهی استاد در همه جای آثار او به چشم می‌خورد. او یک بار در مورد اثارش گفت: «زندگی من در خاطرات گذشته نمی‌گذرد. به‌کهنگی عمرم هم اصلاً نمی‌اندیشم. همان‌طور که برای ادامه زندگی به غذا نیاز دارم، نقاشی کردن هم برای من نیاز زندگی ست. آنچه هم که روح مرا جوان و زنده نگه‌می‌دارد همین بازی با رنگ و خط و نقطه و فلس است که دور از واقعیتهای تلخ ملموس، دنیایی از فانتزی را مجسم می‌کند، شخصاً تابع لحظات زودگذر روز هستم. اکتشافات فضایی در ماورای کهکشان و حوادث زمینی طی روز همه برایم اثرگذار است، اگر هم ردپایی از گذشته‌های هنری دور در کارهایم به چشم می‌خورد، نتیجه مطالعات و بازسازی آثار گوناگون هنرهای باستانی ایران مثل مینیاتور، نقش برجسته، سرامیک، نقره‌سازی، منبت‌کاری، میناسازی و غیره است که محفوظات ذهنی مرا تشکیل می‌دهد

استاد عالیوندی تسلط به تکنیک نقاشی غرب و شناخت عمیق هنر و فرهنگ شرق را در آثارش با هم درآمیخت و این دو را با سخت‌کوشی و کاری سخت و مداوم همراه نمود و موفق به خلق سبکی گردید که در آن به زبان ویژه هنری خود اندیشه‌ها، تخیلات و آرمانهای والای انسانیش را بازگو می‌کرد.

دوران جوانی عالیوندی نیز مانند بسیاری هنرمندان دیگر ریشه در آب و خاک فرهنگی سرزمینمان داشت. او در کارهایش فرهنگ غنی ایران را از مذاهب تا عرفان شعر تا حماسه‌سرایی را تجربه کرد و این زمینه‌ساز بیان و زبان زیبای هنری نقاشی او شد.

عالیوندی ۲۰سال در وطن محبوبش به تعلیم نقاشی و آشنا ساختن شاگردان خود با هنر ایران و میراث اساتید نقاشی مرز و بوم‌مان پرداخت. رژیم هنرکش، وجود چنین هنرمند برجسته و آزادیخواهی را در خاک ایران تاب نمی‌آورد. آثار او که پیش از این در سراسر دنیا به‌نمایش درآمده بودند، در ایران ممنوع شدند. در سال۶۴ به‌علت سرکوب و سانسور فعالیتهای فرهنگی و هنری از سوی حکومت آخوندی، ناچار از جلای وطن شد و در تبعید تمام هنر و خلاقیت برجسته خود را در خدمت مقاومت و جنبش آزادیخواهانه مردم ایران به‌کار گرفت.[۳]

من مدتهای طولانی در ادارهٌ هنرهای ملی وزارت فرهنگ و هنر به‌ عنوان طرّاح کار کردم. طرّاحی در ادارهٌ هنرهای ملی و آشنایی با هنرهای قدیمی و سنتی ایران فرصتی بسیار گرانبها برای من بود که راز این هنرها را بشناسم و تجربیات گرانبهایی به‌ دست آورم. در همین سالها بود که ضمن کشیدن طرح برای طرّاحان قلمزن روی نقره، با شگفتی متوجه نقشهای فلس بر روی سینیها، گلدانها و ساغرهای نقره شدم و سخت شیفتهٌ آنها شدم، تا آن ‌جا که همهٌ فکر و کوششم این بود که روزی بتوانم این فلسها را در تابلوهای خود پیاده کنم. حالا بیش از 25سال است که ضمن کار، این فلسها را زیرورو می‌ کنم و با آنها چون کودکی به بازی نشسته‌ ام، تا آن‌ جا که امروز دیگر این فلسها ـ بدون آن‌ که ادعای صاحب سبک بودن داشته باشم ـ چه در آثار رنگی و چه سیاه و سفید، بیانگر هویت هنری من و به قول اکثر منتقدان، «امضا»ی من است. البته مدتهای طولانی تابلوهای فیگوراتیو با فلس می ساختم، ولی امروزه از آنها به فلسهای آبستره رسیده‌ام، و با همین فلسهای آبستره است که در اعماق کائنات به‌ دنبال حیات دیگری هستم.

بد نیست بگویم تحقیقات و کشفیات فضایی اخیر، به فلسهای رنگی، خطوط سیاه منحنی و نقطه‌پردازیها و آبرنگهای من، شور و زندگی دیگری بخشیده است.

من به میتولوژی علاقهٌ خاصی دارم، و این طبعاً اثرات خودش را روی کارهای من می‌گذارد. میتولوژی سرزمین خودمان، هند، و به‌طور عام میتولوژی شرق، برایم الهام بخش است. در این سری کارهای من، اصلی‌ترین تم، جنگ بین نور و ظلمت و پیروزی نور بر ظلمت است. از همین رو منتقدان مرا نقاشی خوانده‌اند که از تاریکیها نور و امید می آفریند.

این جنگ در تمام اساطیر ما وجود دارد. در سرتاسر شاهنامهٌ فردوسی این جنگ هست، و نهایتاً پیروزی با نور و روشنایی است.

چند سال پیش در هزارهٌ فردوسی، نمایشگاهی از نقاشیهای من در مرکز یونسکو در وین به نمایش گذاشته شد که 33 تابلو آن به اساطیر شاهنامه مربوط می ‌شد.[۱]

من در نقاشی هیچ ‌گاه از قبل فکر نمی‌ کنم که چه چیز می‌ خواهم بکشم، بلکه کاملاً تابع احساسم هستم. البته معتقدات و تفکرات من در این آفرینش تأثیر دارند، ولی اگر بخواهم روی چیزی از قبل فکر کنم و طرح بریزم و بعد روی آن کار کنم، این را دیگر اثر هنری نمی‌ دانم. در واقع به‌ نظر من، هنر تبلور احساس هنرمند، یعنی تبلور احساس جامعه است. این تقسیم ‌بندی هنر برای هنر و هنر برای مردم را هم قبول ندارم. اصلاً موضوع این نیست. هر هنرمندی بار زمان خودش را دارد. [۱]

فعالیت‌های سیاسی

تابلو اعدام اثر بهرام عالیوندی

وی فعالیت سیاسی خود را از سال ۱۳۲۲ شروع کرد و وارد احزاب سیاسی شد. در سال ۱۳۲۷ دستگیر و به زندان افتاد. در زندان روحیه مقاومی داشت

وی درباره حجم فعالیتها و ارتباط آثارش با موضوعات سیاسی گفته است:‌

«من در ۲۶-۲۷ سالی که در خارج کشور هستم تابلوهایم از مرز ۳۰هزار گذشته است. تابلوهایی به عرض سه متر در دو متر. آنها را تابلوبندی  کرده ام. شب عید نوروز گذشته تابلوی ۶-۷ مرداد دو سال قبل اشرف را کشیدم. حمله دست نشاندگان رژیم در عراق به اشرف که ۱۱مجاهد را به شهادت رساندند. در آن تابلو ۱۱شهید به کهکشان شهدا وصل می شدند. همچنین تابلوی ندا حسنی و ندا آقا سلطان را کشیدم که در ابعاد ۲متر در یک متر بودند. ۶ماه روی آنها کار کرده بودم. 

علاوه بر اینها طرح های کوچک بطور مستمر میکشم که برای سایت همبستگی ملی می فرستم. در جریان شهادت مجاهد خلق علی صارمی طرحی کشیدم که در آن یک طناب دار برگردن جبار ستمگر می افتد وقتی طناب دار را برگردن علی صارمی می اندازد. روی این طرح که بر روی سایت گذاشتم هشتصد هزار کلیک شده است.»[۴]

بهرام عالیوندی روز سه‌شنبه اول فروردین ۱۳۷۴، یکی از آثار خود را به‌نام «پرندهٌ رها» بود، به مریم رجوی رئیس‌جمهور برگزیدهٌ مقاومت ایران، اهدا نمود.[۵]

وی گفته است:

«تعهد در هنر را باید از این زاویه نگاه کرد، نه به شکل مبتذلی که مثلاً امروز رژیم آخوندی برای هنرمندان نسخه می‌ پیچد. این یک نوع سانسور و خودسانسوری است. در واقع به‌ نظر من بحث بر سر هنرمند متعهّد است و نه هنر متعهد؛ هنرمندی که زیر بار رژیمهای دیکتاتوری نمی ‌رود.‌ طبعاً‌ مردم انتظار دارند که هنرمندی که سالها حمایت و تشویقش کرده ‌اند به رژیمهایی مثل دیکتاتوری تروریستی خمینی «نه» بگوید؛ دوست دارند که به چنین رژیمی مشروعیت ندهد و اگر توانست تلنگری هم به آن بزند. هنرمندی که انگیزه‌ اش را از مردم می ‌گیرد و از آنها تغذیه می‌ کند، نباید و نمی ‌تواند به مردم پشت کند. وقتی فلان هنرمند از ایران می ‌آید این‌ جا و دوباره بر‌می‌ گردد به کشوری که زیر حاکمیت آخوندهاست و می ‌گوید بله من این ‌جا هستم در کنار «ملت» می‌ خواهد به این رژیم مشروعیت بدهد. در حالی که صدها و هزاران هنرمند ایرانی شرایط سخت غربت و زندگی در تبعید را به ننگ تسلیم و زندگی در حاکمیت آخوندها ترجیح داده ‌اند.

من سال1984(1363) از کشور خارج شدم و با آن که بیماری قلبی، سخت آزارم می ‌داد، اما دلگرمی پیوستن به مقاومت، آن ‌هم در چنین غربت جانکاهی، به‌ من انگیزه و توان می‌ داد. طی این سالها کار بسیار سنگین و فشرده‌ یی در زمینهٌ نقاشی داشته‌ ام؛ گاه در روز 12 تا 18ساعت کار می ‌کنم. اگر چه غربت خیلی سخت و ناگوار است، به خصوص برای کسی که کار هنری می‌ کند، اما انگیزه و شوری که از بودن در کنار مقاومت مردم ایران می ‌گیرم، برایم بسیار دلنشین و امیدوارکننده است. همین است که مرا زنده نگه می‌ دارد و به ‌من نیرو می ‌دهد، تا رنج دوری از یار و دیار را تحمّل کنم. طبعاً مجموع این عوامل به ‌طور ناخودآگاه عمیقاً بر آثار من تأثیر می ‌گذارد.»[۱]

استاد بهرام عاليوندی، به آرمان آزادی وضرورت پیشگامی هنرمند به بهای بیش ازشصت سال مبارزه با دو دیکتاتوری وسالیان درازخون دل خوردن هنری، تا آخرعمر وفادار ماند. همه سوژه های بی شمارحقوق بشری و سیاسی راکه طی ۲۸ سال برای نشریه مجاهد، ایران زمین و سایر نشریات مقاومت طراحی کرد بخصوص طی دو سه سال اخیر و پس از کشتار در اشرف، همه طرح های اوضمن برخورداری ازقدرت قلم وتکنیک هنری خاص او، حاوی برنده ترین وگویاترین محتوای سیاسی نیزبودند.

کارهای عالیوندی در مقر اصلی سازمان ملل در وین به نمایش در آمد. «هنر درتبعید»، نمایشگاه فردی او در وین در جون ۲۰۰۷ میلادی شامل ۷۳ کار آبرنگ، رنگ روغن روی کانواس و کاغذبود.

گفتنی است استاد عالیوندی دو فرزندش سالهاست در راه سرنگونی رژیم مبارزه می کنند، بنا به درخواستهای مکرر هرگز موفق به دیدارشان نشد. یکی از فرزندان استاد عالیوندی در اشرف و دیگری در لیبرتی می باشد. یادش گرامی باد. [۶]

درگذشت

مریم رجوی بعد از درگذشت وی گفت:‌

درگذشت دریغ انگیز نقاش بزرگ ایران، بهرام عالیوندی، روح نا آرام و معترض هنر ایران علیه دیکتاتوری آخوندی  نقاش بزرگ ایران، بهرام عالیوندی، عضو گرامی شورای ملی مقاومت که روح ناآرام و معترض هنر ایران علیه دیکتاتوری و فاشیسم دینی بود، چشم از جهان فرو بست. باشد که مردم ا یران در روز پیروزی او را در آزادی و رهایی خود و در شکوفایی هنر ایران آزاد فردا بازیابند.

استاد عالیوندی، در فردای سی خرداد ۱۳۶۰ با شجاعت بسیار به یاری فرزندان مجاهدش شتافت که به نبرد با پاسداران خمینی برخاسته بودند.

سپس تا آخرین روزهای حیات پربارش، به عنوان عضو شورای ملی مقاومت و مدافع سرسخت و استوار مجاهدان آزادی در اشرف، پیوسته در تلاش و پیکار علیه دیکتاتوری حاکم بود.

آقای عالیوندی از استادان به نام نقاشی مدرن ایران که هنر شرق را با تکنیک‌های مدرن درهم آمیخته‌ بود، گنجینه‌‌یی از هزاران تابلو متنوع خلق کرد که انعکاس نور امید بود و شعله‌های خون شهیدان. کما اینکه لبریزاز انزجار شدید به فاشیسم دینی بود و سرشار از بشردوستی و عدالت خواهی.

و شخصیت بی‌پیرایه او و سادگی و صفا و خلوص و محبت‌اش به راستی که هر کس را تحت تأثیر قرار می‌داد. و حیات‌اش همچون هنرش قرین مناعت و تسلیم‌ناپذیری بود.

درگذشت دریغ انگیز استاد بهرام عالیوندی، را به همسر ارجمندش خانم ناهید همت آبادی، عضو شورای ملی مقاومت، به فرزندانش در اشرف و لیبرتی، به اعضای شورای ملی مقاومت و به همه حامیان و پشتیبانان و اعضای خانواده بزرگ مقاومت، به ویژه هنرمندانِ همراه و همسنگر استاد عالیوندی، و به همه هنرمندان ایران تسلیت می‌گویم.

برای یاران شورایی و برای همه حامیان مقاومت ایران،  حضور پرشور استاد بهرام عالیوندی در اجلاسیه های شورا ، در همه تظاهرات و تحصنها، درگرما و سرما و در سخت ترین مقاطع کارزار جهانی برای افشاء و محکومیت دیکتاتوری آخوندی و برای حفاظت از مجاهدان اشرفی، پیوسته انگیزاننده و آموزنده بود و خاطره درخشانش هرگز فراموش نخواهد شد.

فقدان هنرمند ارزنده میهنمان را به مجاهدان آزادی در اشرف و لیبرتی که یار و غمخواری دیگر را از دست دادند و به مسعود، تسلیت میگویم.

برای روح پرفتوح این یار گرامی و بزرگ مقاومت، شادی و رحمت آرزو میکنم.[۷]

استاد دو سال پیش از درگذشتش، در گفتگویی راز این توانمندی و سرشاری را این‌گونه بازگشود:

«همه فرزندانم در شهر اشرف اسطوره‌های زنده هستند نه‌خیالی! و ساخته و پرداخته ذهنیاتی که به دروغ برای تقویت روحیه ملی و هیجانات وطنپرستانه کاذب و بیداری در مقابل دشمن ساخته باشند. همه این فرزندان اعتماد و قوت دیگری به‌ زندگی و احساس جوان بودن در من در آغاز هفتاد و هشت‌سالگی‌ام داده‌اند که حالا هم روزانه می‌توانم بین ۱۰ تا ۱۲ساعت و گاهی حتی ۱۵ساعت مشغول بازی با خط و رنگ و نقطه و فلس باشم که حتی در ایام بستری در بیمارستان هم مثل این‌که داروی نجات‌بخشی برایم باشد باز نقاشی می‌کنم. در کنار مقاومت بودن، با جریان روز به‌پیش‌تاختن، پشت به‌بنیادگرایی‌کردن و نه به‌ جنایتکاران دینفروش گفتن که اقسام دامها را پیش پایمان پهن می‌کنند و به‌خصوص وجود رزم‌آوران دلیر ارتش شرف و آزادی و حمایت از آنها به من روح و زندگی می‌بخشد و ایده‌آل من می‌باشد و گرچه روزگار با بودن رژیم و دشمنان و نبش قبرکنندگان در کمین، سخت و پر مخاطره است اما مبارزه نیز پر‌هیجان و شیرین است».[۳]

مزار ویدر گورستان مرکزی وین اتریش است. [۸]

جستارهای وابسته

منابع