سید ابوالقاسم کاشانی
سید ابوالقاسم کاشانی، (۱۲۶۴ تهران – ۱۳۴۰ تهران) روحانی و سیاستمدار شیعه در سالهای دهه۲۰ و دهه ۳۰ بود. وی تا ۴۴ سالگی در عراق به تحصیل در حوزههای دینی پرداخت و به درجه اجتهاد رسید.
ابوالقاسم کاشانی تحصیلات مقدماتی خود را در تهران گذراند و در ۱۶ سالگی به همراه پدرش به سفر حج رفت و پس از آن عازم عتبات در عراق شد در همین سفر او برای تحصیلات مذهبی مقیم نجف اشرف شد.
سیدابوالقاسم کاشانی شاگرد میرزاحسین خلیل تهرانی و آخوند خراسانی بود. او ضمن ۹ سال اقامت در نجف از طرف سیدابوالحسن اصفهانی به درجهی اجتهاد رسید.
اما محمود کاشانی با نقل خاطرهای از پدر خودش اجتهاد او را نفی میکند:
«من در شرایطی بودم که از بسیاری از شهرهای ایران مثل قم، کاشان، اصفهان و دیگر شهرها به من مراجعه و درخواست میکردند که رساله بدهم ولی چون من احساس میکردم که با انگلیسیها نبردی در پیش داریم و اگر من در عرصه مرجعیت وارد شوم، از آن عرصه دور خواهم شد، بنابراین از مرجعیت چشمپوشی کردم.»
پس از حملهی انگلستان به عراق در جنگ جهانی اول و اشغال بصره، کاشانی به همراه عدهای دیگر فتوای جهاد علیه انگلستان داد و خود نیز به عضویت کمیتهی عالی جنگ در آمد. اما سرانجام این کمیته و عراق تسلیم نیروهای انگلیس شدند. کمیسر عالی جنگ انگلستان خواستار تسلیم سران مقاومت و کاشانی بود که وی مخفی شد و دولت انگلیس حکم اعدام وی را صادر کرد. پس از این شرایط کاشانی با لباس مبدل کردی در دی ۱۲۹۹ وارد ایران شد و ۳۰ بهمن ۱۲۹۹ به تهران رسید. در ابتدای کار رضاشاه، طرفدار وی بود و در روی کار آمدن سلسله پهلوی نقش داشت.[۱] و به همین سبب به نمایندگی مجلس موسسان رسید و در ۲۱ آذر ۱۳۰۴ به پایان سلسله قاجار و آغاز حکومت پهلوی رای داد. پس از ترور محمدرضا شاه دستگیر و به قلعهی فلکالافلاک فرستاده شد. سپس به لبنان تبعید شد و دوباره با پادرمیانی دکتر محمد مصدق از طریق حسنعلی منصور نخستوزیر وقت در ۲۰ خرداد ۱۳۲۹ به ایران بازگشت.
تا قیام ۳۰ تیر ۱۳۳۰ کمابیش با مصدق همراهی میکرد اما پس از قیام ۳۰ تیر یکسره به سمت دربار متمایل شد. کاشانی و پسرانش سعی در بکارگیری عوامل خود در ارگانهای دولتی در دوران مصدق داشتند تا جاییکه ۱۵۰۰ توصیهنامه از کاشانی و فرزندانش در وزارتخانههای دکتر مصدق جمع شد و به دست دکتر مصدق رسید که همین موضوع زمینه اختلافات و تشدید آن شد.
کاشانی پس از دستگیری مصدق و کودتای ۲۸ مرداد، در جراید و روزنامهها مصدق را خائن و مستحق مرگ خواند و سرنوشت او را نشانهی عدل الهی دانست.
کاشانی سال ۱۳۴۰ برای درمان بیماری پروستات خود به آلمان رفت اما معالجات ثمربخش نبود و او در مراجعت به ایران در ۲۳ اسفند ۱۳۴۰ در منزل خود درگذشت و در حرم حضرت عبدالعظیم به خاک سپرده شد.
گاهشمار زندگی ابوالقاسم کاشانی
سیدابوالقاسم کاشانی، یکی از روحانیون و فعالان سیاسی مؤثر در تاریخ معاصر ایران بود. وی در سال ۱۲۶۴ شمسی در تهران به دنیا آمد و در خانوادهای مذهبی بزرگ شد. پدرش، آیتالله سیدمصطفی کاشانی، از مراجع تهران بود.
ابوالقاسم کاشانی تحصیلات مقدماتی خود را در تهران گذراند و در ۱۶ سالگی به همراه پدرش به سفر حج رفت و پس از آن عازم عتبات در عراق شد در همین سفر او برای تحصیلات مذهبی مقیم نجف اشرف شد.
سیدابوالقاسم کاشانی شاگرد میرزاحسین خلیل تهرانی و آخوند خراسانی بود. او ضمن ۹ سال اقامت در نجف بنا به قولی از طرف سیدابوالحسن اصفهانی به درجهی اجتهاد رسید.
اما محمود کاشانی با نقل خاطرهای از پدر خودش اجتهاد او را نفی میکند:
«من در شرایطی بودم که از بسیاری از شهرهای ایران مثل قم، کاشان، اصفهان و دیگر شهرها به من مراجعه و درخواست میکردند که رساله بدهم ولی چون من احساس میکردم که با انگلیسیها نبردی در پیش داریم و اگر من در عرصه مرجعیت وارد شوم، از آن عرصه دور خواهم شد، بنابراین از مرجعیت چشمپوشی کردم.»
پس از حملهی انگلستان به عراق در جنگ جهانی اول و اشغال بصره کاشانی به همراه عدهای دیگر فتوای جهاد علیه انگلستان داد و خود نیز به عضویت کمیتهی عالی جنگ در آمد. اما سرانجام این کمیته و عراق تسلیم نیروهای انگلیس شدند. کمیسر عالی جنگ انگلستان خواستار تسلیم سران مقاومت و کاشانی بود که وی مخفی شد و دولت انگلیس حکم اعدام وی را صادر کرد. پس از این شرایط کاشانی با لباس مبدل کردی در دی ۱۲۹۹ وارد ایران شد و ۳۰ بهمن ۱۲۹۹ به تهران رسید. در ابتدای ورود به هواداری از رضاخان پرداخت و چندین تجمع و تظاهرات در حمایت از رضاخان براه انداخت و سخنرانیهای زیادی به نفع وی ایراد کرد. به همین علت وی از دشمنان سرسخت آیتالله مدرس بود[۱] با این فعالیتها بود که به نمایندگی مجلس موسسان رسید و در ۲۱ آذر ۱۳۰۴ به پایان سلسله قاجار و آغاز حکومت پهلوی رای داد. با توجه به تمایل رضاخان به آلمان هیتلری کاشانی نیز در همین راستا به فعالیت پرداخت و به عضویت شبکه مخفی آلمان در ایران در آمد، انگلیسها وی و دیگر عناصری که جریان موسوم به «حزب کبود» را تشکیل داده بودند، تا اینکه از طرف دولت انگلیس به عنوان ستون پنجم آلمان به همراه ۱۶۴نفر دیگر در گلابدره شمیران بازداشت و به زندانی در کرمانشاه منتقل شد.
در چهاردهمین دورهی مجلس شورای ملی نامش از لیست حذف شد و خودش به زندان روسها در رشت منتقل شد. سال ۱۳۲۴ در حبس خانگی تهران بود و در سال ۱۳۲۵ مسبب درگیری با حزب توده شناخته شد و به خمین تبعید شد.
نقش کاشانی در درگیریهای خیابانی
ابوالقاسم کاشانی پس از خروج متفقین از ایران دوباره به بازار سیاست برگشت و این بار با به راه انداختن تظاهرات ضد کمونیستی در خیابانها و مراکز تجمع دستههای سیاسی، اسمش برسرزبانها افتاد. تنشهای سیاسی خیابانی، با بازداشت مجدد وی توسط قوامالسلطنه فروکش کرد. کاشانی، در دی ماه ۱۳۲۵ با نامهنگاری با مصدق خواستار آزادی خود شد که با پادرمیانی مصدق قوامالسلطنه او را رها کرد و همین موضوع زمینه همکاری وی با مصدق شد. وی سپس به نمایندگی مجلس شورا رسید و رهبری معنوی فدائیان اسلام را هم بعهده گرفت. حکم ارتداد و مهدورالدم بودن احمد کسروی توسط وی صادر شد. جمعیتی به نام مجمع مسلمانان مجاهد را در سال ۱۳۲۷ با شرکت محمود شروین و شمس قناتآبادی راهاندازی کرد. پس از ترور محمدرضا شاه دستگیر و به قلعهی فلکالافلاک فرستاده شد. سپس به لبنان تبعید شد و دوباره با پادرمیانی دکتر محمد مصدق از طریق حسنعلی منصور نخستوزیر وقت در ۲۰ خرداد ۱۳۲۹ به ایران بازگشت.
تا قیام ۳۰ تیر ۱۳۳۰ کمابیش با مصدق همراهی میکرد اما پس از قیام ۳۰ تیر یکسره به سمت دربار متمایل شد. کاشانی و پسرانش سعی در بکارگیری عوامل خود در ارگانهای دولتی در دوران مصدق داشتند تا جاییکه ۱۵۰۰ توصیهنامه از کاشانی و فرزندانش در وزارتخانههای دکتر مصدق جمع شد و به دست دکتر مصدق رسید که همین موضوع زمینه اختلافات و تشدید آن شد.
کاشانی در یک غرور کاذب لقب «شیر پامنار» را که روزنامه انگلیسی تایمز لندن به وی داده بود را تبلیغ و ترویج میکرد و خود را رهبر مسلمانان جهان مینامید. با آشکار شدن اختلافات مصدق و کاشانی به خصوص بعد از عزل مصدق، دربار رابطهی نزدیک و صمیمی با کاشانی برقرار کرد و کاشانی پس از دستگیری مصدق و کودتای ۲۸ مرداد، در جراید و روزنامهها مصدق را خائن و مستحق مرگ خواند و سرنوشت او را نشانهی عدل الهی دانست.
پس از نخستوزیری زاهدی، ابوالقاسم کاشانی خانهنشین شد و به بازی گرفته نمیشد. کاشانی نامهای مخفیانه به دوایت آیزنهاور نوشت و در آن از وضع بد اقتصادی و بیکاری و فقدان آزادی بیان و زیر نظر پلیس بودن شکایت کرد و از اینکه آمریکا الگوی کشورهای امپریالیستی را دنبال نمیکند ابراز خرسندی کرد. کاشانی در همین دوران طی چند مصاحبه به زاهدی اعتراض کرد که باعث بازداشت مجددش گردید.
فتواهای ترور
کاشانی در دهه ۳۰ مرجع تقلید «جمعیت فداییان اسلام» به سرکردگی نواب صفوی بود و ازجمله آخوندهایی بود که حکم ترور احمد کسروی را داد و گروه واپسگرای نواب صفوی آن را اجرا کرد. در همان دوران، کاشانی همراه با شمس قناتآبادی چهره بدنام آن سالها یک گروه پارلمانی تشکیل داد که بعدها با پیوستن مظفر بقایی یزدی، دیگر عنصر سیاسی معروف به نزدیکی به انگلیس، بهصورت یک حزب سیاسی و در شمار دشمنان رسمی دکتر محمد مصدق درآمد.[۲]
سال ۱۳۳۴ در مراسم درگذشت فرزند کاشانی، حسین علاء نخستوزیر مورد سوءقصد فدائیان اسلام واقع شد که نافرجام بود اما موجب اعدام سران این گروه از جمله نواب صفوی شد. روز پس از اعدام نواب صفوی، کاشانی بجرم مشارکت در قتل رزمآرا بازداشت گردید و پس از سه ماه با پادرمیانی حائریزاده و بروجردی و بهبهانی بطور مشروط آزاد شد.
کاشانی و مصدق
هنگامیکه در اردیبهشت سال ۱۳۳۲ سرتیپ افشارطوس رئیس شهربانی مصدق، توسط دربار و دشمنان مصدق ترور شد و تیمسار زاهدی در معرض اتهام آن ترور قرار گرفت، کاشانی که در آن تاریخ، رئیس مجلس بود، زاهدی را در مجلس پناه داد و مانع بازداشت وی توسط پلیس دولت مصدق شد.
زاهدی درواقع با استفاده از مصونیتی که کاشانی در مجلس برای وی به وجود آورد، از همانجا دست در کار توطئه کرد.[۳] تا روزی که با کودتای ۲۸ مرداد ۳۲، حکومت ملی دکتر مصدق سرنگون شد و تیمسار زاهدی مهرهٔ استعمار بهجای مصدق نشست. کاشانی پیشتر یعنی در روز ۲۵ خرداد ۳۲ در ملاقات با زاهدی در حضور مظفربقایی و میراشرافی حمایت کامل خود را از زاهدی برای براندازی دولت مصدق بوی اعلام کرده بود.[۴]
کاشانی و کودتای ۲۸ مرداد
مارک گازیوروسکی در گزارشی دربارهٔ کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ نوشته:[۵]
«صبح روز ۱۹ اوت یعنی همان صبح روز ۲۸ مرداد دو تن از مأموران سیا به نامهای «بیل هرمن و فرد زیمرمن “ با ” احمد آرامش»[۶] ملاقات کردند و مبلغ ۱۰ هزار دلار در اختیار او گذاشتند تا به کاشانی بدهد. چنین به نظر میرسد که کاشانی ترتیب آن را داد که یک گروه ضد مصدق از ناحیه بازار به مرکز تهران روانه شود.»
اضافه بر آنچه مأموران آمریکایی مسئول کودتای ۳۲ گفتهاند، مهندس حسیبی از دستاندرکاران آن روزگار جبهه ملی نیز اظهار داشته: هندرسون سفیر وقت آمریکا در تهران، روز ۲۷ مرداد پیش از آنکه برای اتمامحجت با مصدق، به دیدار وی برود به خانه کاشانی رفته و کاشانی حمایت خود از روی کار آمدن دولت کودتا را به وی اعلام کرده بود. کاشانی پس از کودتا، با تبریک رسمی به زاهدی و اعلام تنفر از مصدق گفت: خداوند عادل است و آنچه امروز بر مصدق گذشته است نتیجه عدل خداوندی است![۷]
سیدابوالقاسم کاشانی پس از کودتای ۲۸ مرداد تلگراف تبریکی به شاه فرستاد و بازگشت وی به قدرت را تبریک گفت. ۲ هفته بعد در مصاحبه با محسن مومن خبرنگار مقیم بغداد روزنامه مصری اخبارالیوم، اشتباه بزرگ مصدق را تلاش در جهت برقراری جمهوریت برشمرد و گفت:
«مصدق برای برقراری جمهوریت میکوشید. مصدق چهار ماه قبل میخواست که شاه را از ایران اخراج نماید ولی من نامهای به شاه نوشته و از او خواستم که از مسافرت خودداری نماید و شاه هم موقتاً از فکر مسافرت منصرف شد. یک هفته قبل، مصدق شاه را مجبور کرد که ایران را ترک نماید اما شاه با عزت و محبوبیت چند روز بعد بازگشت.»
و در پاسخ سوال روزنامهی مصری مبنی بر اینکه: آیا عقیده دارید مصدق مستحق همین سرنوشت بود؟ گفت:
«خداوند عادل است و آن جه امروز بر مصدق گذشته است نتیجهی عدل خداوندی است.» «این مصدق راه را گم کرده و مستحق چنین عاقبتی بوده است. تمام هم و غم من این شده بود که مردم فریاد بزنند زندهباد مصدق، مصدق به من و کشورش خیانت کرد. طبق شرع شریف اسلامی مجازات کسی که در فرماندهی و نمایندگی کشورش خیانت کند مرگ است.»
«مصدق برای کشور کاری نکرد. نه یک خرابی را تعمیر کرد نه خیابانی را افتتاح کرد نه خزانه را نجات داد و نه ملت را متحد ساخت. حتی در مورد نفت که او ادعا داشت صاحب فکر ملی ساختن میباشد اگر این اتحادی که من در صفوف ملت بوجود آوردم نبود هرگز ملی نمیشد. او خیانت کرد. به من و کشور خیانت کرد. قبل از این که من با مصدق مخالفت کنم، ملت با او بود ولی پس از این که من با او مخالفت کردم ملت از دور او پراکنده شدند. مقام و کرسی صدارت مصدق را مسحور کرده بود. او دستخوش نوعی جنون شده بود.»
ترجمه این مصاحبه در کیهان ۱۷ شهریور ۱۳۳۲ منتشر شد.[۸]
کاشانی تأیید اعدام برای مصدق را در مصاحبه با روزنامه اخبارالیوم مصر نیز در فردای کودتا بیان کرد.
فردای کودتا، آیتالله کاشانی رسماً موفقیت کودتا را به شاه تبریک گفت. مصاحبههای اوکه از شکست مصدق ابراز خوشحالی میکرد، باعث افزایش تنفر اجتماعی از وی شد.
ابوالقاسم کاشانی، در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ فعالانه شرکت داشت و در برابر خدمات خود پول و امتیازاتی از سازمان سیا دریافت کرد. در سندی از کودتاچیان افشا شده که آخوند ابوالقاسم کاشانی و محمد بهبهانی مبلغ ۸۰۰ هزار ریال برای مشارکت در کودتا ار سیا دریافت کردهاند.
سایت بیبیسی فارسی با انتشار دو سند دستنویس که یکی صورتحسابهای کودتای ۲۸ مرداد از میان اسناد اردشیر زاهدی فرزند سرلشکر فضلالله زاهدی عامل اصلی کودتا اهدایی به موسسه هوور دانشگاه استانفورد است این مطلب را افشا کرد.
طبق این اسناد کاشانی و بهبهانی ۸۰۰ هزار ریال و شعبان بیمخ (جعفری) و لمپنهای همراهش مانند طیب حاجرضایی ۲۰۰ هزار ریال دریافت کردهاند.
سهم وعاظ مختلف ۵۰۰ هزار ریال که به محمدتقی فلسفی محمدرضا پهلوی ۱۰ هزار تومان جداگانه پرداخته است. در این سند ثبت شد که توسط مساجد ۲۰ هزار تومان خرج شد.
همچنین این اسناد از توزیع ۱۵ تن کاغذ بین مطبوعات در سالهای ۱۳۳۲ تا ۱۳۳۴ با هزینه ۳۰۰ هزار ریال حکایت دارند.
این مبالغ بجز انعامهای مختلف است که از طرف دولت وقت پرداخت میشد.
بعد از کودتای ۱۳۳۲
تیمسار نادر باتمانقلیچ رئیس ستاد ارتش دولت هنگام کودتای ۲۸ مرداد ۳۲، پس از پیروزی انقلاب ۵۷ دستگیر شد و در جریان بازجوییهایش، پرده از روابط کاشانی با کودتاچیان برداشت. باتمانقلیچ گفت: پساز انجام موفقیتآمیز کودتای ۲۸ مرداد خودش با مصطفی کاشانی پسر آیتالله تماس گرفته و مصطفی کاشانی از قول پدرش کودتا را به تیمسار باتمانقلیچ تبریک گفته. باتمانقلیچ همچنین در بازجوییهایش اعتراف کرده بود که خودش در شهریور ۳۲ یعنی بعد از کودتا با آیتالله… کاشانی ملاقات کرده و کاشانی یک نسخه از فرمان حضرت علی به مالک اشتر را به باتمانقلیچ (که آن زمان رئیس ستاد کودتاچیان بوده) تقدیم کرده. همکاری وی با کودتاچیان ۲۸ مرداد و فعالیت وی با امثال شعبان بیمخ و ملکه اعتضادی در بازگرداندن سلطنت به پسر رضاشاه، ادامه همان کاری بود که وی در برقراری سلطنت پهلوی و در همکاری با رضاشاه و کودتای وی کرده بود.
کاشانی و خمینی
سید ابوالقاسم کاشانی مراد خمینی بود و خمینی بارها از وی و کارها و خطوط سیاسیاش تعریف و تمجید کرد.
خمینی همواره از مدافعان کاشانی بوده و در خاطرات و سخنرانیهایش بارها به او اشاره کرده[۱۰]
«آقای کاشانی از جوانی در نجف بودند و یک روحانی مبارز بودند. … من از نزدیک ایشان را میشناختم. در یک وقت وضع ایشان طوری شد که وقتی که از منزل میخواست حرکت کند فرض کنید بیایند به مسجد شاه، مسجد شاه مطلع میشد، در نظر داشتند، اعلام میشد، … از این جهت شروع کردند به جوسازی. آنطور جوسازی کردند که یک سگی را عینک به آن زدند و آنطور که من شنیدم عینک زدند و از طرف مجلس آوردند این طرف و به اسم آیت الله؛ و من خودم در یک مجلسی بودم که مرحوم آقای کاشانی وارد شد در آن مجلس، مجلس روضه بود، هیچکس پا نشد، من پا شدم و یکی از علمای تهران که الان هم هستند و من جا دادم به ایشان (جا هم ندادند). این جو را درست کرده بودند برای آقای کاشانی که دیگر از منزلش نمیتوانست بیرون بیاید، در یک اطاقی محبوس بود در منزلش طوری که نمیتوانست بیرون بیاید.»
دیدار خمینی و کاشانی
روحالله خمینی، همواره از شیخ فضلالله نوری و ابوالقاسم کاشانی در سخنرانیهای خود تعریف میکرد و آنها را الگوی خود میدانست.
شیخ فضلالله محلاتی، درباره آخرین دیدار آنها میگوید:
«وقتی آیتالله کاشانی بیمار بود در خانهای در دزاشیب استراحت میکردند و امام تهران بودند، من با ماشین یکی از رفقا رفتیم امام را سوار کردیم، بردیم دیدن مرحوم آیتالله کاشانی. وقتی رفتیم ایشان روی تختخواب خوابیده بود. امام پای تخت نشستند، دست مرحوم آیتالله کاشانی را گرفتند، آستینشان را بالا زدند و دستشان را مدتی نگه داشتند و برای آیتالله کاشانی دعا خواندند. آیتالله کاشانی به همان لهجه خودشان خطاب به امام فرمودند میدانید که من اهل تملق نیستم. به جدم قسم شما خیرالموجودین و امید ملت هستید. شما را در بین مراجع از همه بهتر میدانم و این اعتقاد من است. خلاصه قریب به این مضمون مرحوم آیتالله کاشانی مطالبی بیان فرمودند.»
خلاصه یک زندگی
سید ابوالقاسم کاشانی با رضاشاه به صحنه سیاسی ایران آمد.
با مدرس درافتاد. با نازیسم هیتلری پیوند خورد. برای فداییان اسلام، فتوای ترور صادر کرد.
برای اولین بار در تاریخ معاصر ایران، تروریسم خیابانی و چماقداری را بهعنوان یک روش حل اختلافات سیاسی احزاب به راه انداخت.
کوتاه زمانی با مصدق همراه شد. سپس به ضدیت با او که نهضت ملی مردم ایران را رهبری میکرد پرداخت.
در شمار همکاران و عاملان کودتای ۲۸ مرداد ۳۲، ایفای نقش کرد و حکم اعدام را حق دکتر مصدق اعلام کرد.
مرگ سیدابوالقاسم کاشانی
پس از کودتای ۲۸ مرداد، آیتالله کاشانی به تدریج از عرصه سیاسی کنار رفت و به فعالیتهای مذهبی خود ادامه داد. کاشانی سال ۱۳۴۰ برای درمان بیماری پروستات خود به آلمان رفت اما معالجات ثمربخش نبود و او در مراجعت به ایران در اسفند ۱۳۴۰ در منزل خود درگذشت و در حرم حضرت عبدالعظیم به خاک سپرده شد.
پانویس و منابع
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ مصدق و تاریخ، بهرام افراسیابی، انتشارات نیلوفر، چاپ اول، تابستان ۱۳۶۰، ص ۳۹۶
- ↑ مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران. شمس قنات آبادی. نوشته فرزانه بابایی
- ↑ اطلاعات 15 اردیبهشت 1332
- ↑ روزنامه نبرد ملت 28 خرداد 32
- ↑ مارک گازیوروسکی، کودتای اوت ۱۹۵۳، بخش علوم سیاسی دانشگاه ایالتی لوئیزیانا ۱۹۸۷، ترجمه غلامرضا نجاتی، شرکت انتشار
- ↑ زندگینامه احمد آرامش
- ↑ کیهان 17 شهریور 1332
- ↑ نقل از کتاب مجموعهای از مکتوبات، سخنرانیها و پیامهای آیتالله کاشانی، جلد چهارم، ص ۳۲ تا ۳۵، به کوشش محمد ترکمان (دهنوی)، چاپ اول ۱۳۶۲، انتشارات چاپ پخش
- ↑ این عکس با همان شرحی که در زیر آن میخوانید در شماره ١٩ مجله ترقی به تاریخ مهرماه ١٣٣٢ و در صفحه ٢١ این مجله منتشرشده است.
- ↑ امام خمینی و آیت الله کاشانی - مرکز بررسیهای اسلامی