سید ابوالقاسم کاشانی
سید ابوالقاسم کاشانی، (۱۲۶۴ تهران – ۱۳۴۰ تهران) فقیه و سیاستمدار شیعه در سالهای دهه۲۰ و دهه ۳۰ بود. وی تا ۴۴ سالگی در عراق به تحصیل در حوزههای دینی پرداخت و به درجه اجتهاد رسید. در ابتدای کار رضاشاه، طرفدار وی بود و در روی کار آمدن سلسله پهلوی نقش داشت.[۱] در جریان جهانگستری آلمان هیتلری، از طرفداران نازیسم نوپای آلمان بود. کاشانی پس از به قدرت رسیدن دکتر مصدق به حمایت از وی برخاست. اما با تضعیف مصدق، به صف مخالفان وی پیوست و در جریان کودتای ۲۸ مرداد، فعالانه به ضدیت با وی پرداخت. کاشانی مرجع جمعیت فداییان اسلام بود و پس از کودتای ۱۳۳۲ آرامآرام از صحنه سیاسی ایران طرد شد و در سال ۱۳۴۰ در سکوت مرد.
کمک به پایهگذاری سلطنت پهلوی
سیدالوالقاسم کاشانی در سن ۱۵–۱۶ سالگی همراه پدرش به عراق رفت و تا سن ۴۴ سالگی مشغول تحصیل در حوزههای دینی آنجا بود. او کمی قبل از کودتای ۱۲۹۹ رضاشاه به ایران برگشت و از طرفداران رضاشاه شد و با عضویت در مجلس مؤسسانی که رضاشاه برای انتقال سلطنت به خودش تشکیل داد، سخنرانیهای زیادی به نفع وی ایراد کرد. او در ۲۱ آذر۱۳۰۴، به پایان حکومت قاجار و همزمان پایهگذاری سلطنت رضاشاه رأی داد.[۲]
کاشانی بارها در طرفداری از رضاشاه تجمع داد و تظاهرات به راه انداخت و درواقع ازپشتوانههای سلسله پهلوی بهشمار میآید به همین علت وی از دشمنان سرسخت آیتالله مدرس بود[۱]
حمایت از آلمان هیتلری
کاشانی در جریان سیاستبازیهای دوران رضاشاه، در شمار طرفداران آلمان هیتلری بود و از همین زاویه نیز با طرفداران انگلیس در ایران، ضدیت منافع داشت و در آن سالها بهعنوان ستون پنجم آلمان در ایران شناخته میشد. به همین علت هنگام اشغال ایران توسط نیروهای متفقین، انگلیسها وی و دیگر عناصری که جریان موسوم به «حزب کبود» را تشکیل داده بودند، بازداشت کرده و مدتی در زندان نگهداشتند.
در درگیریهای سیاسی خیابانی
ابوالقاسم کاشانی پس از خروج متفقین از ایران دوباره به بازار سیاست برگشت و این بار با به راه انداختن تظاهرات ضد کمونیستی در خیابانها و مراکز تجمع دستههای سیاسی، اسمش برسرزبانها افتاد. تنشهای سیاسی خیابانی، با بازداشت مجدد وی توسط قوامالسلطنه فروکش کرد. اما پادرمیانی دکتر مصدق برای آزادی کسانی که قوام بازداشت کرده بود، باعث نزدیکی کاشانی به دکتر مصدق شد.
فتواهای ترور
کاشانی در دهه ۳۰ مرجع تقلید «جمعیت فداییان اسلام» به سرکردگی نواب صفوی بود و ازجمله آخوندهایی بود که حکم ترور احمد کسروی را داد و گروه واپسگرای نواب صفوی آن را اجرا کرد. در همان دوران، کاشانی همراه با شمس قناتآبادی چهره بدنام آن سالها یک گروه پارلمانی تشکیل داد که بعدها با پیوستن مظفر بقایی یزدی، دیگر عنصر سیاسی معروف به نزدیکی به انگلیس، بهصورت یک حزب سیاسی و در شمار دشمنان رسمی دکتر محمد مصدق درآمد.[۳]
کاشانی و مصدق
هنگامیکه در اردیبهشت سال ۱۳۳۲ سرتیپ افشارطوس رئیس شهربانی مصدق، توسط دربار و دشمنان مصدق ترور شد و تیمسار زاهدی در معرض اتهام آن ترور قرار گرفت، کاشانی که در آن تاریخ، رئیس مجلس بود، زاهدی را در مجلس پناه داد و مانع بازداشت وی توسط پلیس دولت مصدق شد.
زاهدی درواقع با استفاده از مصونیتی که کاشانی در مجلس برای وی به وجود آورد، از همانجا دست در کار توطئه کرد.[۴] تا روزی که با کودتای ۲۸ مرداد ۳۲، حکومت ملی دکتر مصدق سرنگون شد و تیمسار زاهدی مهرهٔ استعمار بهجای مصدق نشست. کاشانی پیشتر یعنی در روز ۲۵ خرداد ۳۲ در ملاقات با زاهدی در حضور مظفربقایی و میراشرافی حمایت کامل خود را از زاهدی برای براندازی دولت مصدق بوی اعلام کرده بود.[۵]
کاشانی و کودتای ۲۸ مرداد
مارک گازیوروسکی در گزارشی دربارهٔ کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ نوشته:[۶]
«صبح روز ۱۹ اوت یعنی همان صبح روز ۲۸ مرداد دو تن از مأموران سیا به نامهای «بیل هرمن و فرد زیمرمن “ با ” احمد آرامش»[۷] ملاقات کردند و مبلغ ۱۰ هزار دلار در اختیار او گذاشتند تا به کاشانی بدهد. چنین به نظر میرسد که کاشانی ترتیب آن را داد که یک گروه ضد مصدق از ناحیه بازار به مرکز تهران روانه شود.»
اضافه بر آنچه مأموران آمریکایی مسئول کودتای ۳۲ گفتهاند، مهندس حسیبی از دستاندرکاران آن روزگار جبهه ملی نیز اظهار داشته: هندرسون سفیر وقت آمریکا در تهران، روز ۲۷ مرداد پیش از آنکه برای اتمامحجت با مصدق، به دیدار وی برود به خانه کاشانی رفته و کاشانی حمایت خود از روی کار آمدن دولت کودتا را به وی اعلام کرده بود. کاشانی پس از کودتا، با تبریک رسمی به زاهدی و اعلام تنفر از مصدق گفت: خداوند عادل است و آنچه امروز بر مصدق گذشتهاست نتیجه عدل خداوندی است![۸] کاشانی همچنین در مصاحبه با کیهان به تاریخ ۲۳ شهریور ۱۳۳۲ گفته: «طبق شرع شریف اسلامی، مجازات کسی که در فرماندهی و نمایندگی کشورش در جهاد خیانت کند، مرگ است…مقامات مسئول ایران باید از یک سیاست ملی دینی اسلامی تبعیت نمایند.»[۹]
کاشانی تأیید اعدام برای مصدق را در مصاحبه با روزنامه اخبارالیوم مصر نیز در فردای کودتا بیان کرد.
فردای کودتا، آیتالله کاشانی رسماً موفقیت کودتا را به شاه تبریک گفت. مصاحبههای اوکه از شکست مصدق ابراز خوشحالی میکرد، باعث افزایش تنفر اجتماعی از وی شد.
آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی مراد خمینی بود و خمینی بارها از وی و کارها و خطوط سیاسیاش تعریف و تمجید کرد.
بعد از کودتای ۱۳۳۲
تیمسار نادر باتمانقلیچ رئیس ستاد ارتش دولت هنگام کودتای ۲۸ مرداد ۳۲، پس از پیروزی انقلاب ۵۷ دستگیر شد و در جریان بازجوییهایش، پرده از روابط کاشانی با کودتاچیان برداشت. باتمانقلیچ گفت: پساز انجام موفقیتآمیز کودتای ۲۸ مرداد خودش با مصطفی کاشانی پسر آیتالله تماس گرفته و مصطفی کاشانی از قول پدرش کودتا را به تیمسار باتمانقلیچ تبریک گفته. باتمانقلیچ همچنین در بازجوییهایش اعتراف کرده بود که خودش در شهریور ۳۲ یعنی بعد از کودتا با آیتالله… کاشانی ملاقات کرده و کاشانی یک نسخه از فرمان حضرت علی به مالک اشتر را به باتمانقلیچ (که آن زمان رئیس ستاد کودتاچیان بوده) تقدیم کرده. همکاری وی با کودتاچیان ۲۸ مرداد و فعالیت وی با امثال شعبان بیمخ و ملکه اعتضادی در بازگرداندن سلطنت به پسر رضاشاه، ادامه همان کاری بود که وی در برقراری سلطنت پهلوی و در همکاری با رضاشاه و کودتای وی کرده بود.
کاشانی و خمینی
خمینی همواره از مدافعان کاشانی بوده و در خاطرات و سخنرانیهایش بارها به او اشاره کرده[۱۱]
«آقای کاشانی از جوانی در نجف بودند و یک روحانی مبارز بودند. … من از نزدیک ایشان را میشناختم. در یک وقت وضع ایشان طوری شد که وقتی که از منزل میخواست حرکت کند فرض کنید بیایند به مسجد شاه، مسجد شاه مطلع میشد، در نظر داشتند، اعلام میشد، … از این جهت شروع کردند به جوسازی. آنطور جوسازی کردند که یک سگی را عینک به آن زدند و آنطور که من شنیدم عینک زدند و از طرف مجلس آوردند این طرف و به اسم آیت الله؛ و من خودم در یک مجلسی بودم که مرحوم آقای کاشانی وارد شد در آن مجلس، مجلس روضه بود، هیچکس پا نشد، من پا شدم و یکی از علمای تهران که الان هم هستند و من جا دادم به ایشان (جا هم ندادند). این جو را درست کرده بودند برای آقای کاشانی که دیگر از منزلش نمیتوانست بیرون بیاید، در یک اطاقی محبوس بود در منزلش طوری که نمیتوانست بیرون بیاید.»
خلاصه یک زندگی
سید ابوالقاسم کاشانی با رضاشاه به صحنه سیاسی ایران آمد.
با مدرس درافتاد. با نازیسم هیتلری پیوند خورد. برای فداییان اسلام، فتوای ترور صادر کرد.
برای اولین بار در تاریخ معاصر ایران، تروریسم خیابانی و چماقداری را بهعنوان یک روش حل اختلافات سیاسی احزاب به راه انداخت.
کوتاه زمانی با مصدق همراه شد. سپس به ضدیت با او که نهضت ملی مردم ایران را رهبری میکرد پرداخت.
در شمار همکاران و عاملان کودتای ۲۸ مرداد ۳۲، ایفای نقش کرد و حکم اعدام را حق دکتر مصدق اعلام کرد.
پانویس و منابع
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ مصدق و تاریخ، بهرام افراسیابی، انتشارات نیلوفر، چاپ اول، تابستان ۱۳۶۰، ص ۳۹۶
- ↑ تاریخ 20 ساله حسین مکی ج 3
- ↑ مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران. شمس قنات آبادی. نوشته فرزانه بابایی
- ↑ اطلاعات 15 اردیبهشت 1332
- ↑ روزنامه نبرد ملت 28 خرداد 32
- ↑ مارک گازیوروسکی، کودتای اوت ۱۹۵۳، بخش علوم سیاسی دانشگاه ایالتی لوئیزیانا ۱۹۸۷، ترجمه غلامرضا نجاتی، شرکت انتشار
- ↑ زندگینامه احمد آرامش
- ↑ کیهان 17 شهریور 1332
- ↑ نقل از کتاب مجموعهای از مکتوبات، سخنرانیها و پیامهای آیتالله کاشانی، جلد چهارم، ص ۳۲ تا ۳۵، به کوشش محمد ترکمان (دهنوی)، چاپ اول ۱۳۶۲، انتشارات چاپ پخش
- ↑ این عکس با همان شرحی که در زیر آن میخوانید در شماره ١٩ مجله ترقی به تاریخ مهرماه ١٣٣٢ و در صفحه ٢١ این مجله منتشرشده است.
- ↑ امام خمینی و آیت الله کاشانی - مرکز بررسیهای اسلامی