کاربر:BABAK/صفحه تمرین پرواز مسعود رجوی از تهران به پاریس

از ایران پدیا
نسخهٔ تاریخ ‏۱۱ اوت ۲۰۲۴، ساعت ۱۸:۲۱ توسط BABAK (بحث | مشارکت‌ها) (اصلاح املا، اصلاح سجاوندی، اصلاح ارقام)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
پرواز مسعود رجوی از پایگاه یکم شکاری تهران به پاریس
مکان تهران، پاریس
زمان ۷مرداد ۱۳۶۰

در شب ۷ مرداد ۱۳۶۰ مسعود رجوی در یک عملیات و پرواز خطیر از قلب پایگاه یکم شکاری در فرودگاه مهرآباد تهران به پاریس پرواز کرد. در این پرواز، بنی صدر نخستین رئیس جمهور جمهوری اسلامی که در اواخر خرداد ۱۳۶۰، صلاحیت وی توسط مجلس رد شده و از ریاست جمهوری خلع شده بود هم حضور داشت. هدایت پرواز هواپیمای نظامی بوئینگ ۷۰۷ متعلق به نیروی هوایی ایران، بر عهده سرهنگ خلبان بهزاد معزی بود. این پرواز در حالی صورت گرفت که مقامات جمهوری اسلامی با استفاده از تمام توان هوایی خود، هواپیما را از تهران تا رشت و تبریز و تا خروج از فضای هوایی ایران مورد تعقیب قرار داد تا بتواند آنرا هدف موشک‌های فونیکس قرار دهد. در آسمان ترکیه هم آنها تلاش کرد هواپیما را وادار به فرود اجباری سازد و سپس از طریق سوریه تا خروج هواپیما از فضای هوایی ترکیه و ورود به آسمان یونان، به تهدیدات خود ادامه می‌دادند. علت موفقیت‌آمیز بودن این عملیات در حقیقت کارایی و مهارت خلبان سرهنگ بهزاد معزی و تیم پرواز، بود آنها در طول مسیر همه تهدیدها را خنثی نمودند.

پرواز مسعود رجوی از تهران به پاریس

پرواز مسعود رجوی از تهران به پاریس، (۷مرداد ۱۳۶۰) مسعود رجوی در یک عملیات و پرواز خطیر از قلب پایگاه یکم شکاری در فرودگاه مهرآباد تهران به پاریس پرواز کرد. در این پرواز، بنی صدر نخستین رئیس جمهور جمهوری اسلامی که در اواخر خرداد ۱۳۶۰، صلاحیت وی توسط مجلس رد شده و از ریاست جمهوری خلع شده بود هم حضور داشت. هدایت پرواز هواپیمای نظامی بوئینگ ۷۰۷ متعلق به نیروی هوایی ایران، بر عهده سرهنگ خلبان بهزاد معزی بود.

این پرواز در حالی صورت گرفت که مقامات جمهوری اسلامی با استفاده از تمام توان هوایی خود، هواپیما را از تهران تا رشت و تبریز و تا خروج از فضای هوایی ایران مورد تعقیب قرار داد تا بتواند آنرا هدف موشک‌های فونیکس قرار دهد.

در آسمان ترکیه هم آنها تلاش کرد هواپیما را وادار به فرود اجباری سازد و سپس از طریق سوریه تا خروج هواپیما از فضای هوایی ترکیه و ورود به آسمان یونان، به تهدیدات خود ادامه می‌دادند. علت موفقیت‌آمیز بودن این عملیات در حقیقت کارایی و مهارت خلبان سرهنگ بهزاد معزی و تیم پرواز، بود آنها در طول مسیر همه تهدیدها را خنثی نمودند.

آقای مسعود رجوی چند روز پیشتر از آن پرواز، در روز سی ام تیرماه ۱۳۶۰، تشکیل شورای ملی مقاومت ایران را اعلام کرده بود و در این پرواز می‌رفت تا به معرفی داخلی و بین‌المللی جایگزین رژیم ولایت فقیه و و چشم‌اندازهای ایران دمکراتیک بپردازد.

خمینی و دیگر سران حکومت، بعد از شکست تمامی تلاشهایش برای هدف قرار دادن هواپیما و یا وادار کردن آن به فرود اجباری، مات و مبهوت برجای ماندند و در یک انتقام گیری کور چندین همافر و پرسنل نظامی را که در زندان‌ها بودند را به جرم همکاری در اجرای طرح اعدام کردند.

تصمیم‌گیری اجرای طرح

تصمیم‌گیری برای اجرای این طرح و ریسک بروی جان مسعود رجوی به عنوان رهبر مجاهدین و شورای ملی مقاومت کار ساده‌ای نبود. پس از آغاز سرکوب آزادی‌خواهان در اواخر خردادماه ۱۳۶۰، خمینی و دیگر سران حکومت تمامی تلاش خود را به کار بستند تا بتوانند به رهبری مجاهدین ضربه جدی وارد کند. از سوی دیگر پس از تشکیل شورای ملی مقاومت بایستی یک اکت قوی از سوی این مقاومت برای شناسایی آن به جهانیان انجام می‌شد. این اکت قوی پرواز از پایگاه یکم شکاری و فرود در کشور فرانسه بود.[۱]

مهدی ابریشم‌چی از رهبران مجاهدین خلق در رابطه با این تصمیم‌گیری می‌گوید:

«برامون کاملاً واضح و روشن بود که مصلحت عالیه راهگشایی سیاسی که نتیجه بالفعل این پرواز بزرگ تاریخی بود را از دست می‌دادیم، خوب مگر می‌شد اینطوری تصمیم گرفت. اگر جواب مثبت می‌دادیم، جواب مثبت معنایش چیزی نبود الا ریسک روی جان مسعود. خوب چه‌کسی میتونست این ریسک را بپذیرد. ببینید قرار گرفتن در بین دو مسئله بسیار بسیار حیاتی، بسیار بسیار اساسی از یکسو جان مسعود و از یک طرف دیگر عالیترین مصلحت سیاسی آن موقع سازمان یعنی راهگشایی سیاسی. به‌همین دلیل همه مرکزیت سازمان از مسعود خواست که به‌خاطر سختی این تصمیم‌گیری، صعوبتش، هم به لحاظ ایدئولوژیک و هم به‌لحاظ سیاسی، حرف آخر را خودش بزند و البته طبیعی بود که طبق سنت معموله، مسعود تصمیمی را اتخاذ می‌کرد که ریسک روی جان خودش بود به نفع مصالح عالیه سیاسی سازمان و جنبش و مقاومت برای آزادی.

به این ترتیب تصمیم نهایی به عهده خود مسعود گذاشته شد و او با استناد و با اتکا به حرفی که همیشه می‌گفت و تکرار کرد که انقلاب و تکامل هرگز بدون جسارت و ریسک به پیش نمی‌رود. بار دیگر به یمن فداکاری و پذیرش خطر از سوی بالاترین نقطه رهبری در رابطه با خودش یعنی در رابطه با مسعود، در یکی از نقاط و سرفصلهای حساس مقاومت ایران، جنبش قدمی به جلو گذاشت در جهت تثبیت، معرفی و ارتقاء جنبش؛ و وقتی هم که تصمیم به پرواز قطعی گرفته شد، یک سلسله عملیات پیچیده بعد از صرف انرژی خیلی زیاد که البته خود مسعود در هدایت و فرماندهی مستقیماً نقش تعیین‌کننده داشت انجام گرفت که نتیجه اون پرواز بزرگ و تاریخی بود که خوشبختانه با موفقیت کامل انجام گرفت.[۱]

اجرای طرح بروی زمین و آسمان

اجرای این طرح پیچیدگی‌های خاص خودش را داشت. پس از تصمیم‌گیری خطیر برای انجام این پرواز،

سلسله عملیات پیچیده‌ای برای انجام این عملیات که مجاهدین به آن «پرواز بزرگ» می‌گویند آغاز شد. از مهم‌ترین مشکلات ورود به داخل پایگاه یکم شکاری تهران بود.

تیم‌های حفاظتی و آتش و پشتیبانی انتقال سوژه‌ها به ‌پایگاه یکم شکاری را انجام دادند. زمان ورود سوژه‌ها به ‌پایگاه، موقعی درنظر گرفته شده بود که هوا در حال تاریک شدن باشد تا نگهبان در تشخیص چهره‌ها با مشکل مواجه شود. ساعت ۷ و ۱۰دقیقه عصر روز ششم مرداد، سوژه‌ها وارد پایگاه شدند. هواپیما در باند شرقی فرودگاه پارک شده بود.[۲]

مرحله بعدی عملیات یعنی انتقال سوژه‌ها به‌داخل هواپیما بلافاصله آغاز می‌شود. حساسیت این مرحله در این بود که در صورت هر پیشامدی در داخل پایگاه، راهی برای بازگشت وجود نداشت؛ بنابراین یا باید سوژه‌ها را به جنگل‌های اطراف می‌بردند و یا از در ورودی خارج می‌کردند. لازمه این کار استقرار تیم‌های آتش در بیرون از پایگاه شکاری بود تا در صورت ضرورت وارد عمل شوند. به‌هرحال سوژه‌ها وارد پایگاه شدند. مرحله بعدی که یکی از مهم‌ترین قسمت‌های طرح بود، نحوه سوارکردن به داخل هواپیما بود. یک طرح این بود که برای دیده‌نشدن‌شان توسط مأموران سوخت‌گیری هواپیما، سوژه‌ها را در زمان «take off» یعنی وقتی وارد باند اصلی شده و سوار هواپیما شوند. اما در نهایت تصمیم بر این شد که آنها از قبل وارد هواپیما شده و در آن مخفی شوند. این مرحله از کار، درست یک ساعت به ‌درازا کشید که با موفقیت انجام شد. به این ترتیب سوژه‌ها در مخفیگاه‌های مشخص شده در هواپیما مستقر شدند.[۳]

انتظار برای شروع پرواز

پرسنل پرواز عبارت بودند از سرهنگ خلبان بهزاد معزی به عنوان خلبان اول، سرگرد خلبان حسین اسکندریان به عنوان خلبان دوم، مهندس پرواز بیژن وکیلی، همافر قاضی عسگر و همافر دهقان.

پرواز به دستور پست فرماندهی یک ساعت زودتر انجام می‌شود. به همین دلیل از ساعت ۲۱۲۰ چراغ‌های پارکینگ هواپیما روشن شده و کروی فنی هم برق را به هواپیما وصل می‌کند. یکی از پرسنل سوخت‌گیری (همافر دهقان) که برای چک به قسمت عقب هواپیما رفته بود توسط تیم حفاظت مجاهدین دستگیرشده و به او گفته می‌شود تا همان‌جا بنشیند تا پرواز انجام شود. نفر دوم (همافر قاضی عسگر) نیز توسط تیم حفاظت دستگیر می‌شود.[۴]

با شروع پرواز نفرات حفاظت کنترل هواپیما را در دست می‌گیرند. سرهنگ خلبان بهزاد معزی پس از شروع پرواز به برج مراقبت می‌گوید که موتورهای هواپیما از کار افتاده است.

سرهنگ معزی در این رابطه می‌گوید:

«برج از من سؤال کرد چکار می‌کنی؟ گفتم از پشت ورامین رفتم به‌سمت کوه‌های البرز. ارتفاع‌مان را پرسید. در ۱۸هزار پایی بودیم. به‌غلط گفتم ۱۲هزار پایی هستیم. با دست‌پاچگی به من گفتند به آن سمت نرو! به ‌آن سمت نرو می‌خوری به کوه! این همان چیزی بود که ما می‌خواستیم. زیرا دیگر دنبالمان نمی‌آمدند و فکر می‌کردند ما به کوه خورده‌ایم. به‌جای پاسخ به آنها می‌گفتم صدایت نمی‌آید صدایت را نمی‌شنوم صدای رادار یک لحظه قطع نمی‌شد که: می‌خوری به کوه آن‌طرف نرو! من هم یک جواب بیشتر نداشتم. می‌گفتم صدایت را نمی‌شنوم و به مسیر خودم ادامه می‌دادم.

از صفحه رادار محو شدیم و رفتیم کناره دریای خزر. در همان‌موقع رادار زنگ می‌زند به پایگاه. افسر سرکشیک سرگرد یا سرهنگ وارسته بود. وارسته شاگرد خود من بود. وقتی به ‌او می‌گویند فلانی داشته پرواز می‌کرده موتورش آتش گرفته و خورده به کوه، وارسته می‌خندد و می‌گوید او به ‌کوه‌بخور نیست. او دررفته، به کوه نمی‌خورد.

ما به مسیرمان ادامه می‌دادیم. سرعت ماکزیمم هواپیما ۸ و۶دهم یا نزدیک به ۹دهم سرعت صوت بود. من دسته گازها را داده بودم جلو و با حداکثر سرعت می‌رفتیم. در تمام مدت پرواز زنگ اخطار پیوسته و بلاانقطاع صدا می‌کرد. در همین موقع آقای رجوی آمدند داخل کابین و صحبت کردند. حسین مشغول پرواز بود. بیژن بلند شد با آقای رجوی روبوسی کرد. از آن طرف وقتی وارسته گفته بود فلانی فرار کرده ستاد فرماندهی ۲هواپیمای «F۱۴» را که مأموریت گشت داشتند به‌سمت شمال می‌فرستد. آنها با حداکثر سرعت به‌دنبال ما آمده بودند. مقداری که رفتیم جلو، رادار تبریز ما را گرفت. دو سه بار صدا کرد و من یک‌بار جوابش را دادم. گفت خمینی گفته به شما بگوییم قول می‌دهم با شما کاری نداشته باشند. از لحاظ مادی و معنوی هم هر چه می‌خواهید در اختیارتان بگذارند. برگردید! من هم گفتم چند تا پرسنل نیروی هوایی در هواپیما هستند و هواپیماربایی کرده‌اند و ما هم داریم از این طرف می‌رویم. مکالمات ادامه داشت و من مخصوصاً ادامه می‌دادم تا وقت‌کشی شود.[۵]

رهگیری و تهدید هواپیمای۱۴ F

از این طرف صدای «F۱۴» بلند شد. هواپیمای «F۱۴» که صدای ما را گرفت گفت برگرد نرو! گفتم من نمی‌روم هواپیماربایی شده. گفت برگرد استادم بوده‌ای! چی بوده‌ای! چی بوده‌ای! می‌زنمت نرو! گفتم چی را می‌زنی؟ هواپیماربایی شده، یک مقدار بیا جلوتر خودت را نشان بده تا هواپیمارباها تو را ببینند و بترسند. با او که یکی از شاگردانم بود مخصوصاً این‌طور صحبت کردم تا ببینم موقعیتش کجاست؟ گفتم بیا! چراغ‌های هواپیما را خاموش کردم و به بچه‌ها گفتم بروند از محفظه سوخت‌رسانی زیر هواپیما، بیرون را ببینند که آیا هواپیمایی دیده می‌شود یا نه؟ که دیده نمی‌شد. خوبی‌اش به این بود که رژیمی‌ها نمی‌دانستند آقای رجوی و بنی‌صدر هم داخل هواپیما هستند. از این طرف خلبان «F۱۴» تکرار می‌کرد برگرد می‌زنم! برگرد می‌زنم! بلندگوی داخل کابین روشن بود. در نتیجه صدایش را دیگران هم می‌شنیدند. به ‌دفع‌الوقت ادامه دادم تا رسیدیم نزدیک پایگاه تبریز. این پایگاه موشک‌های هاگ داشت. به‌لحاظ هواپیما، هواپیمایش «F۵» بود که قدرت رهگیری شب نداشتند ولی موشک‌های هاگ داشت که زمین به هوا بود. برای این‌که از برد موشک‌های هاگ دور بشوم نزدیک این پایگاه گردش به راست کردم و رفتم سمت مرز شوروی. نزدیک مرز ۲هواپیمای شوروی بلند شدند و به‌موازات ما در مرز شوروی آمدند تا اگر خواستیم وارد خاک شوروی بشویم ما را بزنند. ما این‌طرف مرز می‌رفتیم و آنها آن‌طرف. حواسمان بود. تبریز را به‌صورت یک نیم‌دایره دور زدیم تا هم از برد موشک‌ها در امان باشیم هم وارد شوروی نشویم. وارد خاک ترکیه شدیم. در تمام این مدت خلبان تعقیب‌کننده هم‌چنان تهدید می‌کرد که ما را خواهد زد. من می‌گفتم بابا بیا جلو اینها ببینند می‌گفت می‌آیم. منظور اصلی من این بود که وقت بگذرانم. آخرش هم گفت به رادار سوریه می‌گویم شما را بزند.

ورود به خاک ترکیه

در ترکیه به‌ تهران گفتم هواپیمای ما ربوده شده و ما وارد ترکیه شده‌ایم. گزارش موقعیتم را هم به آنکارا دادم. پرسید کجا می‌روی؟ گفتم نمی‌دانم هواپیمارباها مسیر را نقطه‌به‌نقطه به من می‌گویند. اما نقطه بعدی‌مان را دادم. هواپیمای «F۱۴» رژیم وارد خاک ترکیه شد و هم‌چنان تهدید می‌کرد. من به برج آنکارا گفتم همان‌طور که می‌دانید هواپیمای ما ربوده شده یک هواپیمای شکاری ایران آمده دنبال ما و در خاک شما می‌خواهد ما را بزند! شما به‌ تهران بگویید نیاید. آنکارا گفت نباید بیاید و فلان و بلافاصله به‌ تهران گفت و چند دقیقه بعد صدای «F۱۴» قطع شد و ما فهمیدیم برگشته است.[۵]

رهگیری رادار سوریه به منظور شلیک به هواپیما

در ترکیه ما داشتیم پرواز می‌کردیم و نقطه‌به‌نقطه گزارش می‌دادیم. تا اینکه رادار سوریه ما را صدا کرد. روی دستگاه «uhf» به من می‌گفت موقعیتت کجاست و سمتت کجاست؟ «uhf-df» دستگاهی است که وقتی صحبت می‌کنی نشان می‌دهد کجا هستی. من بار اول را جواب دادم و گفتم هواپیما ربوده شده و دیگر قطع کردم. شروع کرد ما را صدا کردن. حسین اسکندریان گفت جواب نمی‌دهی؟ گفتم نه، دارد با «uhf-df» ما را صدا می‌کند که ما را پیدا کند و شکاری بفرستد سراغ‌مان. به‌همین دلیل اصلاً جواب‌شان را ندادیم.[۶]

ورود به حریم هوایی فرانسه

آن‌موقع مرز هوایی بین ترکیه و یونان بسته بود. باید می‌رفتیم قبرس و از آنجا به یونان می‌رفتیم با همان محمل نقطه‌به‌نقطه آمدیم جلو تا رسیدیم به پاریس. در پاریس به برج اطلاع دادم که هواپیماربایی شده و می‌خواهیم این‌جا بنشینیم. ۷–۸دقیقه روی شهر پاریس دور می‌زدیم. ۱۰دقیقه تا یک ربع گذشت. پرسیدم چه شد؟ گفت هنوز خبر نداده‌اند. آقای رجوی گفت چه شده؟ گفتم به ما جواب نمی‌دهند. گفت چکار می‌کنی؟ گفتم حلش می‌کنم. به برج پاریس گفتم ما بنزین‌مان تمام شده اگر جواب ندهی همین‌جا روی شهر پاریس سقوط می‌کنیم. ۳دقیقه بعد گفت فوری بروید فرودگاه «آوری» بنشینید. «آوری» فرودگاه کوچکی است در نزدیکی پاریس. به آقای رجوی نتیجه را گفتم. گفت همین؟ تمام شد؟ گفتم خیالتان راحت باشد. ما این‌قدر بنزین داریم که اگر این‌جا هم نمی‌گذاشت بنشینیم، می‌رفتیم مادرید. اگر مادرید هم اجازه نمی‌داد می‌توانستیم برویم لندن. چون برای ایمنی شما این‌قدر بنزین در هواپیما داشتیم. هیچ خطری نبود. به‌هرحال با رادار هدایت‌مان کرد به فرودگاه آوری نشستیم.»[۵]

اعدام ۱۲تن از پرسنل نیروی هوایی

چند ماه بعد ۱۲نفر از پرسنل نیروی هوایی را دستگیر کردند. به آنها اتهاماتی زدند که گویا در جریان پرواز ما بوده‌اند. درحالی‌که هیچ‌یک از آنها کوچک‌ترین اطلاعی نداشت. از پرسنل نیروی هوایی فقط همافر رضا بزرگان‌فرد در جریان بود که او هم از همان فردای ۳۰خرداد به‌صورت مخفی زندگی می‌کرد و بعدها در نبرد با آخوندها جان باخته بود. سران حکومت این ۱۲پرسنل نیروی هوایی را در یک انتقام‌گیری کور بدون داشتن جرمی اعدم کردند.[۵]

منابع