۲۴۱
ویرایش
(۳ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{جعبه | {{ | ||
| | جعبه اطلاعات سیاستمدار | ||
|تصویر | | نام = زهرا نوروزی | ||
| | | تصویر =عزیز رضایی مادر رضاییهای شهید.jpg | ||
| | | معروف به = عزیز رضاییها | ||
| | | زادروز = ۱۳۰۸ | ||
| | | شهر تولد = تهران | ||
| | | کشور تولد = ایران | ||
| | | تاریخ مرگ = | ||
| شهر مرگ = | |||
| کشور مرگ = | |||
| فرزندان = احمد، رضا، مهدی، ابوالقاسم، فاطمه، آذر، مهین، صدیقه | |||
| تحصیلات = | |||
| دین = اسلام | |||
| حزب سیاسی = سازمان مجاهدین خلق ایران | |||
| سمت = | |||
| فعالیتها = از ۱۳۵۰ تاکنون همواره یار و پشتیبان مجاهدین بوده است | |||
|شناختهشده برای = مبارزه طولانی علیه دو دیکتاتوری شاه و شیخ | |شناختهشده برای = مبارزه طولانی علیه دو دیکتاتوری شاه و شیخ | ||
|همسر=خلیل رضایی | |همسر=خلیل رضایی | ||
خط ۳۶: | خط ۴۴: | ||
== دستگیری مهدی رضایی == | == دستگیری مهدی رضایی == | ||
عزیز رضایی گفته است: | عزیز رضایی گفته است: | ||
[[پرونده:مهدی رضایی در دادگاه.jpg|بندانگشتی|262x262پیکسل|مهدی رضایی در دادگاه]] | [[پرونده:مهدی رضایی در دادگاه.jpg|بندانگشتی|262x262پیکسل|مهدی رضایی در دادگاه]]<blockquote>مهدی سال ۱۳۵۱ در درگیری دستگیر شد. قرصش را میخورد اما اثر نکرده بود، سلاحش را میکشد که آن هم گیر کرده عمل نمیکند. بعد از دستگیری چهار ماه زیر شدیدترین شکنجهها بود ملاقات هم نمیدادند تا یک شب خواب دیدم و فکر کردم شاید ملاقات بدهند.....من با سایر فرزندانم رفتم کمیته. مهدی را با دو مأمور ساواک آوردند. با آن که خیلی شکنجه شده بود اما با خنده شروع به صحبت کرد و روحیه خیلی بالایی داشت و گفت آخرین تیر ترکشم را هم میکشم. گفتهام دادگاهم علنی باشد و آقاجون و محسن را آزاد کنند. نگهبانان هم خیلی تحت تأثیر او بودند حتی بازجوهای وحشی در مقابلش زانو زده التماس میکردند که فقط یک کلمه هم که شده بگوید ولی مهدی با آنکه همه امکانات آن دوران سخت سازمان را میدانست اما قهرمانانه همه اسرار سازمان را در سینه حفظ کرده و حتی یک هم کلمه نیز درباره آنها فاش نگفته بود. </blockquote><blockquote>احمد سال ۱۳۵۰ هنگام جابجاییها یا ترددهای مخفیانه، گاهگاهی هم برای دادن خبر سلامتی خود، تلفنی با عزیز تماس میگرفت. پس از تصمیم و طرح سازمان برای فرار رضا و حضور او در معیت نفرات ساواک در خانه، رضا به نوعی عزیز را در جریان موضوع فرار قرار میدهد طوری که عزیز نیز در تماس بعدی احمد با او، با تیزهوشی و تجارب مبارزاتی آموخته، احمد را نیز به هرصورت از قصد فرار رضا آگاه نموده و او را نسبت به حضور رضا در خانه هوشیار مینماید که احمد از همان موقع به سرعت در تدارک آمادهسازیهای ضروری برای فرار او برمیآید. طرح فرار رضا ابتدا با موفقیت کامل به انجام رسیده و او توانست پس از گریختن از چنگ ساواک، انبوهی از تجارب گرانبهای مبارزاتی پیشتازان، امکانات مبارزه مسلحانه، شیوههای بازجویی و تاکتیکهای ساواک و نیز گزارشی از شرایط سخت زندانها را به خارج از زندان منتقل نماید اما رضا بعدا در خرداد ماه ۱۳۵۲ در مخفیگاه خود واقع در خیابان غیاثی توسط ماموران ساواک محاصره و به شهادت رسید. </blockquote> | ||
مهدی سال ۱۳۵۱ در درگیری دستگیر شد. قرصش را میخورد اما اثر نکرده بود، سلاحش را میکشد که آن هم گیر کرده عمل نمیکند. بعد از دستگیری چهار ماه زیر شدیدترین شکنجهها بود ملاقات هم نمیدادند تا یک شب خواب دیدم و فکر کردم شاید ملاقات بدهند.....من با سایر فرزندانم رفتم کمیته. مهدی را با دو مأمور ساواک آوردند. با آن که خیلی شکنجه شده بود اما با خنده شروع به صحبت کرد و روحیه خیلی بالایی داشت و گفت آخرین تیر ترکشم را هم میکشم. گفتهام دادگاهم علنی باشد و آقاجون و محسن را آزاد کنند. نگهبانان هم خیلی تحت تأثیر او بودند حتی بازجوهای وحشی در مقابلش زانو زده التماس میکردند که فقط یک کلمه هم که شده بگوید ولی مهدی با آنکه همه امکانات آن دوران سخت سازمان را میدانست اما قهرمانانه همه اسرار سازمان را در سینه حفظ کرده و حتی یک هم کلمه نیز درباره آنها فاش نگفته بود. | |||
احمد سال ۱۳۵۰ هنگام جابجاییها یا ترددهای مخفیانه، گاهگاهی هم برای دادن خبر سلامتی خود، تلفنی با عزیز تماس میگرفت. پس از تصمیم و طرح سازمان برای فرار رضا و حضور او در معیت نفرات ساواک در خانه، رضا به نوعی عزیز را در جریان موضوع فرار قرار میدهد طوری که عزیز نیز در تماس بعدی احمد با او، با تیزهوشی و تجارب مبارزاتی آموخته، احمد را نیز به هرصورت از قصد فرار رضا آگاه نموده و او را نسبت به حضور رضا در خانه هوشیار مینماید که احمد از همان موقع به سرعت در تدارک آمادهسازیهای ضروری برای فرار او برمیآید. طرح فرار رضا ابتدا با موفقیت کامل به انجام رسیده و او توانست پس از گریختن از چنگ ساواک، انبوهی از تجارب گرانبهای مبارزاتی پیشتازان، امکانات مبارزه مسلحانه، شیوههای بازجویی و تاکتیکهای ساواک و نیز گزارشی از شرایط سخت زندانها را به خارج از زندان منتقل نماید اما رضا بعدا در خرداد ماه ۱۳۵۲ در مخفیگاه خود واقع در خیابان غیاثی توسط ماموران ساواک محاصره و به شهادت رسید. | |||
== دستگیری عزیز رضایی == | == دستگیری عزیز رضایی == | ||
عزیز در مصاحبه باسیمای آزادی میگوید: | عزیز در مصاحبه باسیمای آزادی میگوید:<blockquote>«اولش شکنجه خیلی زیاد بود و چهار مرتبه مرا شلاق زدند که کف پاهایم آش و لاش شد مثل همه بچههایم یک پایم بهتر بود اما پای چپم خیلی ناجور بود که وقتی دفعه آخر شلاق زدند، دیگر جان در بدن نداشتم و فکر کردم الان میمیرم و اشهدم را گفتم. بعد که دیدند من تکان نمیخورم شلاق زدن پایم را قطع کردند ولی منوچهری توی سر و گوش و پشتم مرتب شلاق میزد که بگو از کی پول گرفتی، به کی پول دادی؟ من هم گفتم نه از کسی پول گرفتم و نه به کسی پول دادم..... بعد یک شب دوباره مرا صدا زدند بالا توی اتاق رسولی و باز شلاق و شلاق.....که پاهایم دوباره خونریزی کرد و من که افتاده بودم روی زمین، منوچهری پایش را گذاشته بود روی پشتم و فشار میداد. بعد آویزانم کردند. دوتا دستم را بهپنجره بستند و صندلی را از زیر پایم کشیدند و آن زندانیان شکنجه شدهای که شلاقخوردن مرا دیده و خودشان هم قبلا بهشدت شکنجه شده و برای شلاقزدن دوباره آنها را بهاجبار دور اتاق راه برده میچرخاندند، برای دادن قوت قلب بهمن مرتب میگفتند مادر سلام، مادر سلام..... بعد منوچهری دوباره مرا با یک دست آویزان کرد که خیلی ورم کرد و آوردم پایین و انداختند توی سلول و پاهایم شدیدا عفونت کرده بود. چند ماهی هم در سلول کمیته در انفرادی بودم، یک سال هم در اوین بدون کوچکترین خبری حتی از فرزندان کوچکم. بعد هم مرا در دادگاههای مسخره خودشان محاکمه و به سه سال زندان محکوم کردند»</blockquote>عزیز روزی را که در اتاق شکنجه رسولی، «مسعود» را که سخت شکنجه شده پیچیده در پتویی میبیند، هنوز از آن با اندوه بسیار یاد میکند. | ||
«اولش شکنجه خیلی زیاد بود و چهار مرتبه مرا شلاق زدند که کف پاهایم آش و لاش شد مثل همه بچههایم یک پایم بهتر بود اما پای چپم خیلی ناجور بود که وقتی دفعه آخر شلاق زدند، دیگر جان در بدن نداشتم و فکر کردم الان میمیرم و اشهدم را گفتم. بعد که دیدند من تکان نمیخورم شلاق زدن پایم را قطع کردند ولی منوچهری توی سر و گوش و پشتم مرتب شلاق میزد که بگو از کی پول گرفتی، به کی پول دادی؟ من هم گفتم نه از کسی پول گرفتم و نه به کسی پول دادم..... بعد یک شب دوباره مرا صدا زدند بالا توی اتاق رسولی و باز شلاق و شلاق.....که پاهایم دوباره خونریزی کرد و من که افتاده بودم روی زمین، منوچهری پایش را گذاشته بود روی پشتم و فشار میداد. بعد آویزانم کردند. دوتا دستم را بهپنجره بستند و صندلی را از زیر پایم کشیدند و آن زندانیان شکنجه شدهای که شلاقخوردن مرا دیده و خودشان هم قبلا بهشدت شکنجه شده و برای شلاقزدن دوباره آنها را بهاجبار دور اتاق راه برده میچرخاندند، برای دادن قوت قلب بهمن مرتب میگفتند مادر سلام، مادر سلام..... بعد منوچهری دوباره مرا با یک دست آویزان کرد که خیلی ورم کرد و آوردم پایین و انداختند توی سلول و پاهایم شدیدا عفونت کرده بود. چند ماهی هم در سلول کمیته در انفرادی بودم، یک سال هم در اوین بدون کوچکترین خبری حتی از فرزندان کوچکم. بعد هم مرا در دادگاههای مسخره خودشان محاکمه و به سه سال زندان محکوم کردند» | |||
عزیز روزی را که در اتاق شکنجه رسولی، «مسعود» را که سخت شکنجه شده پیچیده در پتویی میبیند، هنوز از آن با اندوه بسیار یاد میکند. | |||
علاوه بر سه پسر عزیز و صدیقه و آذر دختران او، شهید علی زرکش همسر شهید مهین رضایی، شهید سردار موسی خیابانی همسر شهید آذر رضایی نیز از جمله خانواده رضاییها هستند. خانواده رضاییها و بهویژه ”مادر رضاییها“ درد و داغ فرزندان را از دو دیکتاتوری شاه و شیخ یکسان بر تن و جان دارد اما..... | علاوه بر سه پسر عزیز و صدیقه و آذر دختران او، شهید علی زرکش همسر شهید مهین رضایی، شهید سردار موسی خیابانی همسر شهید آذر رضایی نیز از جمله خانواده رضاییها هستند. خانواده رضاییها و بهویژه ”مادر رضاییها“ درد و داغ فرزندان را از دو دیکتاتوری شاه و شیخ یکسان بر تن و جان دارد اما..... | ||
خط ۱۰۲: | خط ۱۰۳: | ||
صحبت خانم مریم رجوی پساز سخنان عزیز: با سلام بر عزیز عزیزها! مثل همیشه ما را سورپریز کردی! عزیز حضورتان و پایداری تان از ابتدا که این جلسه تا الآن. بالاخره شما خودتان را توانستید با این شرایط سخت با این تکنیک پیچیده ولی مثل همیشه پایدار واستوار و راهگشا و پیشتازید ولی چه کار خوبی کردید عزیز! امروز ما شما را شنیدیم همچنانکه گفتید از لحظه اول، از زندان و شکنجه که خود شما هم سوژه آن بودید بعنوان شاهد شاهدان گواهی دادید وضعیت بسیار بسیار تلخ و دردناک مسعود را که آنقدر شکنجه شده بود کسی قادر به شناختش نبود ولی در عین حال این چنین روحیه میداد به همه. مثل همیشه حاضرید! مثل همیشه شاهدید! بخصوص کنار دستتان الآن میبینم هم فاطمه عزیز را و هم آن ویترین پر از تصاویر را که تصاویر فرزندان شهید شما هست، بهدست دو دیکتاتوری شاه و شیخ. به هر حال فکر میکنم هر کس دستی در آتش داشته باشد معنی همه اینها را میفهمد و معنی تک تک کلمات شما را که چگونه نویدبخش همه مادران و همه خانوادههایی که الآن در ایران از شهادت فرزندانشان داغ دارند ویا از اسارت فرزندانشان درد و رنج میکشند. ولی خوشبختانه از الگوی مادرانی چون شما برخوردارند که میتوان در هر شرایطی با روحیهای صدچندان ،همه این شرایط را تحمل کرد، خم به ابرو نیاورد، سر خم نکرد، به عکس با تهاجم حداکثر دشمن، را به زانو در آورد. درود بر شما عزیز! هر چه در مورد شما بگویم کم است. ولی فقط میتوانم بگویم دستتان را میبوسم و رویتان را بهخاطر همه مقاومتها پایداریها و جنگآوریتان! درود برشما عزیز، میبوسمتان.<ref>[https://iran-efshagari.com/%D8%B9%D8%B2%DB%8C%D8%B2-%D8%B1%D8%B6%D8%A7%DB%8C%DB%8C%D8%8C-%D9%85%D8%A7%D8%AF%D8%B1-%D8%B1%D8%B6%D8%A7%DB%8C%DB%8C%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D8%AF%D8%B1%D8%A7%D8%AC%D9%84/ سخنان عزیز رضایی، مادر رضاییهای شهید دراجلاس آغاز چهلمین سالگرد تأسیسی شورای ملی مقاومت ایران - سایت ایران افشاگر]</ref> | صحبت خانم مریم رجوی پساز سخنان عزیز: با سلام بر عزیز عزیزها! مثل همیشه ما را سورپریز کردی! عزیز حضورتان و پایداری تان از ابتدا که این جلسه تا الآن. بالاخره شما خودتان را توانستید با این شرایط سخت با این تکنیک پیچیده ولی مثل همیشه پایدار واستوار و راهگشا و پیشتازید ولی چه کار خوبی کردید عزیز! امروز ما شما را شنیدیم همچنانکه گفتید از لحظه اول، از زندان و شکنجه که خود شما هم سوژه آن بودید بعنوان شاهد شاهدان گواهی دادید وضعیت بسیار بسیار تلخ و دردناک مسعود را که آنقدر شکنجه شده بود کسی قادر به شناختش نبود ولی در عین حال این چنین روحیه میداد به همه. مثل همیشه حاضرید! مثل همیشه شاهدید! بخصوص کنار دستتان الآن میبینم هم فاطمه عزیز را و هم آن ویترین پر از تصاویر را که تصاویر فرزندان شهید شما هست، بهدست دو دیکتاتوری شاه و شیخ. به هر حال فکر میکنم هر کس دستی در آتش داشته باشد معنی همه اینها را میفهمد و معنی تک تک کلمات شما را که چگونه نویدبخش همه مادران و همه خانوادههایی که الآن در ایران از شهادت فرزندانشان داغ دارند ویا از اسارت فرزندانشان درد و رنج میکشند. ولی خوشبختانه از الگوی مادرانی چون شما برخوردارند که میتوان در هر شرایطی با روحیهای صدچندان ،همه این شرایط را تحمل کرد، خم به ابرو نیاورد، سر خم نکرد، به عکس با تهاجم حداکثر دشمن، را به زانو در آورد. درود بر شما عزیز! هر چه در مورد شما بگویم کم است. ولی فقط میتوانم بگویم دستتان را میبوسم و رویتان را بهخاطر همه مقاومتها پایداریها و جنگآوریتان! درود برشما عزیز، میبوسمتان.<ref>[https://iran-efshagari.com/%D8%B9%D8%B2%DB%8C%D8%B2-%D8%B1%D8%B6%D8%A7%DB%8C%DB%8C%D8%8C-%D9%85%D8%A7%D8%AF%D8%B1-%D8%B1%D8%B6%D8%A7%DB%8C%DB%8C%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D8%AF%D8%B1%D8%A7%D8%AC%D9%84/ سخنان عزیز رضایی، مادر رضاییهای شهید دراجلاس آغاز چهلمین سالگرد تأسیسی شورای ملی مقاومت ایران - سایت ایران افشاگر]</ref> | ||
=== | === نقشهمسیر ”عزیز“ مادر رضائیهای شهید در ۹۴ سالگی در شب شهادت مولای متقیان ۲۱ رمضان -۲۳ فروردین ۱۴۰۲ === | ||
[[پرونده:دیدار--خانم-رجوی-با-عزیز-رضایی-های.jpg|جایگزین=دیدار--خانم-رجوی-با-عزیز-رضایی-های|بندانگشتی|دیدار--خانم-رجوی-با-عزیز-رضایی-های]] | [[پرونده:دیدار--خانم-رجوی-با-عزیز-رضایی-های.jpg|جایگزین=دیدار--خانم-رجوی-با-عزیز-رضایی-های|بندانگشتی|دیدار--خانم-رجوی-با-عزیز-رضایی-های]] | ||
من این نامه را در شب ۲۱ رمضان شروع کردم و با تأنی و تأخیر نوشتم. از اینکه دیر ارسال میکنم ببخشید. | من این نامه را در شب ۲۱ رمضان شروع کردم و با تأنی و تأخیر نوشتم. از اینکه دیر ارسال میکنم ببخشید. |
ویرایش